مسيحيت

سيد محمد اديب آل على

- ۶ -


نهضت پروتستان

پرسش : نهضت «پروتستان» چيست و چه ويژگى هايى دارد؟

پاسخ : «پروتستان» از لغت «Protest» به معناى «شكايت و اعتراض» اخذ شده است. اين نهضت در كشور آلمان و در قرن شانزدهم ميلادى، در پى اعتراضات مارتين لوتر،[1] عليه فروش آمرزش نامه، و ادعاى تفوّق كليساى رم متولد شد.[2]

عوامل متعدد دينى، اجتماعى و سياسى در بروز اين نهضت نقش داشته اند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. كارنامه ى سياه كليساى كاتوليك

عملكرد كليساى كاتوليك و دستگاه پاپى در قرون وسطى، برگ بسيار سياهى در تاريخ مسيحيت است، به گونه اى كه امروزه كم تر كسى از مسيحيان فرهيخته، اعمال كليساى اين دوره را تأييد مى كند. عمل اين دوره از كليساى غرب به گونه اى است كه بسيارى از محققان، همه ى گرايش هاى غيردينى و ضددينى دوره هاى بعد را عكس العملى نسبت به آن مى دانند.[3]

ذيلاً به برخى از تخلفات كليساى قرون وسطى مى پردازيم:

الف) فساد مالى

كليسا به صورت هاى مختلف اموال، زمين ها و املاك گسترده اى به دست آورد و اين اموال فراوان و نيز طريقه ى كسب آنها باعث فساد لجام گسيخته ى دربار پاپ، كليسا و كارگزاران آن شد.

ويل دورانت مى نويسد:

خدّام كليسا چون به امور دنيوى آلوده شدند، اغلب مانند عمّال حكومت هاى معاصر، پست و پولكى شدند... دادگاه هاى كشورى در برابر فريبايى پول به نحو رسوايى رام مى شدند; البته انتخاب شدن هيچ پاپى از لحاظ دادن رشوه، به پاى انتخاب شدن «شارل پنجم» به امپراطورى نرسيد.... هر حرامى را مى شد حلال كرد و از هر جرم و حتى گناهى، مى شد برائت حاصل كرد، به شرط آن كه انگيزه ى كافى ارائه مى شد.

«آنئا سيلويو» پيش از آن كه به مسند پاپى نشيند، نوشت: «در رم همه چيز فروختنى بود و هيچ چيز را بدون پول نمى شد به دست آورد.»

يك نسل بعد، «راهب ساوونا رولا»، با اهانتى اغراق آميز، كليساى رم را «فاحشه اى» خواند كه الطاف خويش را به پول مى فروشد!!

بعد از يك نسل ديگر «آراسموس» خاطر نشان كرد: «بى شرمى دربار پاپ به اوج خود رسيده است.»

لودويك فون پاستور مى نويسد:

«فساد عميقى بر تمام كارمندان دستگاه پاپى حكم فرما بود... مقدار غير متعارف انعام ها و رشوه هايى كه مطالبه مى شد از اندازه بيرون بود. به علاوه، مأموران از هر جانب به تحريف و حتى جعل اسناد مى پرداختند. از اين رو شگفت نيست اگر از تمام نقاط دنياى مسيحيت فرياد «اعتراض» نسبت به فساد و رشوه ستانى كارمندان دستگاه پاپى به آسمان بلند است.»

در كليساى قرن پانزدهم جايى براى تجلّى سجيّه و فضيلت فقر نبود، از مبلغ ناقابلى كه براى احراز مقام كشيشى پرداخت مى شد، تا پول هاى هنگفتى كه كاردينال ها براى ترفيع خود مى دادند. ...

يكى از راه هاى پول اندوزى پاپ ها عبارت بود از فروش ادارات وابسته به كليسا... «الكساندر ششم» 80 اداره ى جديد تأسيس كرد و از هر يك از اشخاصى كه بر رأس آن ادارات منصوب كرد، 760 دوكات (19000 دلار) دريافت داشت.

«يوليوس دوم» كالج يا دفترخانه اى كه 101 دبير داشت ايجاد كرد و روى هم رفته از فروش مناصب آن 74000 دوكات استفاده برد...

به نظر لوتر فاسدترين نوع خريد و فروش مقامات كليسايى همين بود.[4]

ب) فساد اخلاقى روحانيان

فساد اخلاقى كليسا در قرون وسطى آزاردهنده تر از فساد مالى بود و روحانيان و راهبان مسيحى به نحو شرم آورى از تقوا و پرهيزكارى دست كشيده بودند. هزاران تن از راهبان و فرايارهاى مسيحى كه ثروت اشتراكى شان آنها را از رنج بدنى آسوده ساخته بود، خدمات مذهبى را به غفلت سپردند، از چهارديوارى ديرهايشان قدم بيرون نهادند و به سرگرمى و باده نوشى در مى خانه ها پرداختند.[5] «جان برو ميار» راهبى از فرقه ى «دومينيكيان» درباره ى فرايارهاى هم مسلكش چنين مى گويد:

آنان كه بايستى بينوايان را پدر باشند... بر غذاهاى لذيذ حريص شده اند و از خواب نوشين تلذّذ مى جويند... عده ى بسيار معدودى با منّت فراوان، در سر نماز صبحگاهى و يا مراسم قداس حاضر مى شوند... همه شان در شكم بارگى و باده خوارى ـ اگر نگوييم در ناپاكى ـ غرق شده اند; از اين رو اكنون مجامعِ راهبان را فاحشه خانه ى مردمان هرزه و محل بازيگران مى نامند.[6]

ج) فروش آمرزش نامه

فروش آمرزش نامه چنان نارضايتى و انزجارى را پديد آورد كه سرانجام چون جرقه اى، آتش اصلاح دينى را برافروخت. به واسطه ى قدرتى كه مسيح به پطرس[7] و پطرس به پاپ ها و روحانيون داده بود، روحانيان صلاحيت داشتند كه جرايم كسانى را كه به گناه خود اعتراف مى كنند، با تعيين كفاره اى، ببخشند. رئيس وقت دانشگاه آكسفورد (سال 1450 م) شكايت كرد كه:

امروز گناهكاران مى گويند من پروايى ندارم كه در برابر خداوند چقدر كار زشت مى كنم، زيرا با اعتراف و طلب آمرزش و خريد آمرزش نامه ى پاپ از تمام گناهان پاك مى شوم.

با تلقين اصل اعتقادى فوق، رفته رفته كفاره گرفتن به معامله اى پردرآمد براى كليسا تبديل شد و تشكيلات كليسا به بزرگ ترين سرمايه دار جهان مبدّل گشت، به ويژه براى دولت مردان هر جنايتى قابل معامله شد. در آلمان اين سخن دهان به دهان مى گشت كه:

تا سكه در صندوق انداخته مى شود روح از برزخ آزاد مى گردد.[8]

د) تفتيش عقايد، مجازات و شكنجه ى مخالفان

صفحه ى ديگرى از پرونده ى سياه كليساى قرون وسطى مربوط به تفتيش عقايد و نابودى و شكنجه ى متهمان به مخالفت با كليساست.

در اواخر قرن دوازدهم، كليسا اصل جديدى را وارد قوانين عمومى اروپا كرد و آن اين كه «هر پادشاه تاج خود را به شرط از بين بردن كفر و الحاد در خطه ى خود به دست مى آورد».[9]

براى ريشه كن كردن كفر لازم بود كه آن را در مخفى ترين پناهگاه هايشان نيز تجسّس كنند. دستگاه جستوجو و كشف بى دينان كه به «اداره ى تفتيش عقايد» معروف شده بود، در سال 1233 م به دست «پاپ گرگوار نهم» ايجاد شد و در سال 1252 م با فرمان «اينوسان چهارم»، كه دستگاه تعقيب و شكنجه را جزء لاينفك سازمان اجتماعى هر شهر و كشورى مى دانست، كاملاً مستقر شد. اداره ى تفتيش عقايد بيش از همه جا در اسپانيا موفقيت حاصل كرد. يكى از مؤثرترين وسايل براى از بين بردن كفار، «فرمان ايمان» بود كه به موجب آن همه ى مردم در خدمت اداره ى تفتيش عقايد قرار مى گرفتند. به موجب اين فرمان، جاسوسى و خبرچينى در زمره ى وظايف عمده ى مذهبى درآمد.[10]

داورى در مورد متهم، با توقيف وى و تمام اموالش آغاز مى شد و متهم را در زندان انفرادى و در غل و زنجير نگه مى داشتند. اتهام هاى بى نام و نشان و نامه هاى گمنام نيز براى به محاكمه كشيدن افراد كفايت مى كرد و حتى كليسا مردم را تشويق به متهم ساختن اقوام، پدر، مادر، فرزند و همسر مى كرد. اگر كسى نزديكانش را لو نمى داد، خود متهم مى شد. از دوران پاپ «اينوسنس چهارم»، در دادگاه هاى تفتيش، شكنجه رسميت يافت. در اين ادوار انواع وسايل شكنجه ابداع و ساخته شد. انگشت شكن، منگنه، صندلى شكنجه، ساق شكن، ميز كشش، چرخ كشش، نردبان شكنجه، چكمه ى اسپانيولى و وزنه از ادوات معمولى شكنجه گاه ها بود. در مجمع «ريمز»[11]توسل به «اردئال» كه عبارت بود از آزمايش به وسيله ى سوزاندن بدن با سرب داغ يا پولاد سرخ، نيز مشروع شد. طبق قوانينى كه وضع شد، تمام اموال محكومان را مصادره و وارثان او را به كلّى از ارث محروم مى كردند. اعقاب اين محكومان تا دو نسل فاقد شرايط لازم براى دريافت هر مقامى اعلام مى شدند، مگر آن كه با خيانت به اقوام خود يا ارائه ى رافضيان ديگرى، ارادت خود را به كليسا اثبات كنند. اموال محكومان بين مفتّشين و مقامات دولتى به تساوى تقسيم مى شد.[12]

2. عوامل اجتماعى و اقتصادى و سياسى بروز نهضت پروتستان

اوضاع اسف بار قرون وسطى و فساد كليسا باعث عقب ماندگى و ضعف همه جانبه اى شده بود ولى عوامل مختلف فكرى، سياسى و اقتصادى، دست به دست هم داد و موجب ظهور يك خيزش شد.

«لسلى دانستن» در مورد عوامل فوق مى نويسد:

«هنگامى كه زندگى اقتصادى تغيير كرد و تجارت خارجى در شهرهاى اروپاى شمالى تمركز يافت، نه تنها ثروت را بلكه طبقه ى جديدى از مردم را به وجود آورد كه مى خواستند زندگى خود را مستقل از حمايت ديگران اداره كنند. از نظر سياسى، امپراطورى به دولت ها و ملت هايى تجزيه شد كه مدعى حقّ استقلال بودند و كم كم نظم سياسى جديدى به وجود آمد كه مردم آن را مطلوب يافتند، و اين باعث فروپاشى تدريجى فئوداليسم قرون وسطى شد... ظهور طبقات جديد مردم و ارتباطات جديد نياز به نظم جديد را آشكار مى ساخت: بردگان شهروند شدند و شهروندان استقلال يافتند و انسان هاى مستقل اختيار عمل را به دست آوردند. اشراف حاكم شدند و حاكمان با درك نياز به تماس با شهروندان، مجالس شورا و پارلمان ها و نهادهاى نمايندگى مشابه ديگرى تشكيل دادند».[13]

به نظر اين نويسنده علت اصلى عقب ماندگى ها اين بود كه انسان در هيچ يك از ابعاد زندگى اش استقلال و، در نتيجه، مسئوليت نداشت و همين تحول روحى او، باعث پيدايش عصر جديد شد. انسانى كه احساس كرد مى تواند و بايد مانند يك شخص مستقل و مسئول باشد، نمى توانست فشار خفقان آور كليساى كاتوليك را تحمل كند.

سپس مى نويسد:

«پس ما بايد شروع عصر جديد را نتيجه ى حركتى در روح انسان بدانيم... انسان از خود استقلالى نداشت، ارتباطش با حقيقت مستقيم نبود... اما هنگامى كه روح انسانى آگاهى خود را به عنوان يك شخص اظهار كرد، بر خود حاكم شد....

زندگى سياسى انسان را در نظر بگيريد، زمانى مردم بدون چون و چرا حاكميت پادشاهان و اربابان را مى پذيرفتند و هرگونه برخوردى را تحمل مى كردند، حتى اگر از سرنوشت خود ناراضى بودند، آن را «مقدّر» خود دانسته، آن را مى پذيرفتند. اما هنگامى كه انسان ها خود را يك «شخص» دانستند، بر ضد شرايط زندگى خود قيام كردند و با گذشت زمان نظم سياسى موجود را از بين بردند و نظم جديدى كه در آن به عنوان يك «شخص» شناخته مى شدند، به وجود آوردند».[14]

البته اصلاح دينى در انگلستان بيشتر نتيجه ى حوادث سياسى بود; به اين ترتيب كه «هنرى هشتم» پادشاه انگلستان تصميم به طلاق همسر خود، «كاترين»، و ازدواج مجدد گرفت، ولى پاپ اين عمل را تأييد نكرد، بلكه به او اخطار كرد كه در صورت ازدواج مجدّد مورد طعن و تكفير قرار خواهد گرفت.[15] لكن هنرى هشتم كه با طلاق دادن كاترين خود را در معرض تكفير شدن و طرد از كليسا قرار داده بود، تصميم گرفت براى مقابله با خطر فوق با اقداماتى، سيطره ى سياسى و دينى خود را بر انگلستان رسميت بخشد.

در سال 1534 م. مجموعه اى از قوانين وضع شد: «قانون جانشينى» اعلام كرد كه تاج پادشاهى متعلق به فرزندان «هنرى» خواهد بود; «قانون سيادت» اعلام داشت كه هنرى، «راهب عالى» كليساى انگلستان است; بر اساس «قانون خيانت»، انكار تفوّق هنرى، نوعى خيانت، و مجازات آن اعدام بود. با احساس خطرى كه هنرى از هجوم كشورهاى كاتوليك داشت، به منظور تأمين امنيت، قراردادهايى با لوترى هاى آلمان امضا كرد و همين باعث شد كه انديشه هاى لوتر به تدريج در دستورالعمل هاى دين رسمى راه يابد.[16]

پيشگامان نهضت پروتستان

1. مارتين لوتر[17] (1483 ـ 1546 م)

عموماً لوتر را طلايه دار نهضت اصلاح دينى به حساب مى آورند. او يك كشاورززاده ى آلمانى بود. ابتدا به لباس رهبانيت درآمد و چون روح تشنه اش سيراب نشد، در سال 1507 م. به طبقه ى كشيشان پيوست و به مقام استادى دانشگاه «ويتنبرگ» رسيد.[18]

امروزه بسيارى معتقدند كه درس گفته هاى لوتر در دانشگاه ويتنبرگ مبانى تحولات الهياتى بعدى او را استوار ساخت. در طى سال هاى 1513 ـ 1518 م كه وى كتاب مقدس را تدريس مى كرد، ديدگاه هايش دست خوش تغييرات بنيادى شد.[19]

در سال 1510 سفرى به رم داشت و در آن جا عمق فساد دستگاه پاپى را ديد و در اثناى مطالعه ى رساله هاى پولس نيز به اين نتيجه رسيد كه نجات به «اعمال» ميسر نيست، بلكه انسان تنها با «ايمان» نجات مى يابد. در مورد «عدالت خدا» نيز تفكرات خاصى داشت كه مايه ى انديشه هاى بعدى او شد.[20]

لوتر در مورد باورها و ديدگاه هاى نوين خود شروع به موعظه و تعليم كرد و در سال 1517 م. نود و هفت اصل را در دانشگاه ويتنبرگ عرضه كرد تا مورد بررسى قرار گيرند و در آنها نگرش «آگوستينى» از فيض و نجات را مطرح كرد; اما اين اصول چندان مورد توجه قرار نگرفتند.[21]

شهرت «لوتر» در اثر مخالفت هايى بود كه با «فروش آمرزش نامه» داشت. «آلبرت» سراسقف «مانيز» در سراسر قلمرو خود مجوّز فروش آمرزش نامه ها را صادر كرده بود. «يوهان تتسل» كه مسئول فروش نامه ها در منطقه ى ويتنبرگ بود، خشم لوتر را برانگيخت. وى اين عمل را بسيار ناپسند شمرد و همراه با دوستان خويش نامه اى معروف، مشتمل بر 95 اصل نوشت و در آن فروش آمرزش نامه و بسيارى از عقايد و اعمال كليساى كاتوليك را رد كرد.

يك نسخه از اين نامه براى سراسقف آلبرت و نسخه اى ديگر براى اسقف منطقه نوشته شد. از قضا يكى از اين نسخه ها به دست يك ناشر افتاد و وى آن را به زبان آلمانى منتشر ساخت. نسخه هاى چاپ شده به سرعت فروش رفت و جنب و جوش عظيمى در آلمان به وجود آورد و لوتر در عرض يك شب تبديل به يك قهرمان شد.[22]

همكار لوتر، «فيليپ ملانشتون»، بعدها گزارش داد كه اين مواد 95گانه در 30 اكتبر 1517 م بر سر در كليساى جامع ويتنبرگ براى مشاهده ى مردم نصب شد. عده اى اين تاريخ را به عنوان «روز آغاز نهضت اصلاح دينى» جشن مى گيرند.

در ژوئن 1519 م. در مناظره اى كه بين لوتر و «يوهان آك» عالم برجسته ى الهيات اهل «اينگوستات» در گرفت، شالوده ى نهضت اصلاح دينى از اختلاف عقيده بر سر مسئله ى فروش آمرزش نامه به اختلاف نظر درباره ى «مرجعيت پاپ» و فرمان روايى وى بر دنياى مسيحيت گسترش يافت.[23]

در سال 1520 م. لوتر رساله اى به نام «رئوس مطالب» منتشر كرد و در آن با شديدترين لحن به تازه ترين دعاوى الهيات كاتوليك درباره ى مرجعيت و فرمان روايى پاپ بر كليسا پاسخ داد و در همان سال سه اثر عمده را منتشر ساخت كه موقعيت او رابه عنوان اصلاحگرى برجسته و مردمى تثبيت كرد. لوتر در رساله ى «خطاب به اشراف آلمان»، با شور و هيجان براى ضرورت اصلاح كليسا استدلال كرد، كه بسيار مورد توجه واقع شد.[24]

موفقيت چشم گير لوتر با اثر ديگرى به نام «اسارت بابلى كليساى مسيح» تكميل شد. او در اين اثر قوى چنين استدلال كرد كه بشارت انجيلى در اسارت كليساى رسمى قرار گرفته است. او معتقد بود كه كليساى قرون وسطى انجيل را در نظام پيچيده ى كشيشان و آيين هاى مقدس زندانى كرده است; كليسا بر انجيل مهترى مى كند، در حالى كه بايد خدمت گزار آن باشد. لوتر اين مطلب را در اثر سوم خويش به نام «آزادى فرد مسيحى» توضيح داد و بر «آزادى» و «وظايف مؤمن»، هر دو، تأكيد كرد.[25]

لوتر در اين زمان در كانون مناقشه و محكوميت قرار داشت. در 15 ژوئن 1520 م پاپ با صدور توقيعى، لوتر را شديداً توبيخ كرد و از او خواست تا از ديدگاه هايش صرف نظر كند، اما او از قبول اين درخواست سرپيچى كرد و با آتش زدن توقيع پاپ در ملأ عام بر وخامت اوضاع افزود و نتيجه اين شد كه در ژانويه ى همان سال «تكفير» و حكم «توقيف» او صادر شد.[26]

در اين ميان، يكى از شاه زادگان آلمانى كه با او سابقه ى دوستى داشت، او را در كاخ «وارتبوك» (قلعه اى در نزديكى «آيزناخ») مخفى كرد و در ظاهر چنين وانمود كردند كه او ربوده شده است.[27]

لوتر در مدت هشت ماهى كه در اختفا به سر مى برد، توانست كتاب مقدس را براى اولين بار به زبان آلمانى ترجمه و در اختيار مردم قرار دهد.

طولى نكشيد كه امپراطور ـ كه مأمور اجراى حكم لوتر بود ـ درگير جنگ شد و لوتر با استفاده از اين فرصت از مخفى گاه خود بيرون آمد و به نشر افكارش پرداخت.

وى در سال 1522 م به ويتنبرگ بازگشت و رهبرى نهضت اصلاح دينى را در آن شهر به عهده گرفت. انديشه هاى او به سرعت در سراسر آلمان، و تا سال 1946 م. ـ كه مرگ او فرا رسيد ـ در سراسر اروپا رواج يافت.[28]

2. اولريش تسوينگلى[29]

تسوينگلى (1484 ـ 1531 م) مؤسس جنبش اصلاحات در سوييس است. او هم زمان با لوتر در مورد اصلاح دينى شروع به موعظه كرد. وى تا اندازه اى تحت تأثير لوتر قرار داشت، اما متفكرى مستقل به شمار مى رفت و برخى از ديدگاه هايش با لوتر موافق نبود. طبعاً پس از مدت كوتاهى، پروتستانيسم به دو شاخه ى: لوترى و اصلاح شده (شاخه ى پروتستان هاى سوييس) تقسيم شد. تسوينگلى هنگام مرگ سن زيادى نداشت و ژان كالوين فرانسوى جانشين وى شد و از اين رو، الهيات اصلاح شده توسط تسوينگلى به الهيات كالوينيسم مشهور شد.[30]

تسوينگلى بازگشت به عهد جديد را پايه و اساس ايمان مسيحى قرار داد. او در شهر زوريخ متون اناجيل چهارگانه و نامه هاى رسولان را در معرض استفاده ى عموم قرار داد.[31]

وى در سال 1522 م، به اين عقيده ى نهايى رسيد كه مسيحيان فقط بايد طبق احكام كتاب مقدس، نه غير آن، عمل كنند و هر چه از غير كتاب مقدس به مسيحيت راه يافته، باطل است.

عقايد او يك درجه بالاتر از لوتر بود، زيرا لوتر مى گفت: هر چه نهى صريحى در مورد آن در كتاب مقدس نباشد، و يا به جهتى مفيد دانسته شود، جايز است.

تسوينگلى طبق مبادى تند خود، از مردم زوريخ خواست كه تمام صور و تماثيل و صليب ها را از كليساها بردارند و سرودها را بدون ارغنون بسرايند و براى آن كه آداب ورسومى را كه در كتاب مقدس نيامده، در كليسا موقوف سازد، چنين اظهار كرد:

عيسى كه در هنگام عشاى ربانى گفت: «اين نان و شراب، خون و گوشت بدن ماست.» مقصودش آن نبود كه حقيقتاً پاره اى از جسم اوست، بلكه مى خواست بگويد كه آن دو علامت وجود او هستند; از اين رو، برخلاف عقل است كه تصور شود بدن و خون عيسى در آن واحد هم در آسمان باشد و هم در روى ده ها هزار محراب بر روى زمين.

به زعم او نان و شراب را بايد امرى رمزى دانست كه در حقيقت يادگار مقدسى از به صليب آويختن عيسى و فداكارى او در راه نجات بشرى است. پس راه صحيح براى انجام مراسم عشاى ربانى آن است كه هر عيسوىِ معتقد سعى كند حتى الامكان كردار و گفتار خود را مطابق مسيحيان صدر اول قرار دهد و از تشريفات ظاهرى و رسوم و آداب صورى به حداقل اكتفا كند.[32]

تسوينگلى به مكتب انسان گرايى «اراسموس» تمايل داشت و همين باعث شد كه براى عقل بهاى زيادى قايل شود. او بر اين باور بود كه هيچ آموزه اى نبايد با عقل تضاد داشته باشد; در حالى كه لوتر نقش مهمى براى عقل در الهيات قايل نبود.[33]

انديشه هاى تسوينگلى در زمان حياتش در نواحى مركزى اروپا گسترش زيادى يافت و كم كم نزاع بين پيروان اين اصلاحگر و پيروان مسيحيت سنتى بالا گرفت و اين امر باعث بروز برخوردها و جنگ هايى بين پيروان او و كاتوليك ها شد و خود او نيز در 11 اكتبر 1531 م در يكى از اين جنگ ها به قتل رسيد.[34]

3. ژان كالوين[35]

كالوين در 10 ژوئيه ى 1509 م در شهر اسقف نشين نويان ـ در هفتاد مايلى شمال شرقى پاريس ـ به دنيا آمد.

مطالعات گسترده ى وى در زمينه ى حقوق مدنى او را با شيوه هايى آشنا ساخت كه بعدها، در دوره اى كه وى يك مصلح شمرده مى شد، از آنها استفاده كرد. مواجهه ى كالوين با اومانيسم فرانسه سهمى اساسى در شكل دادن برداشت او از شيوه اى داشت كه طبق آن، كتاب مقدسى توانست شكل امروزى به خود بگيرد.

وى در سال 1534 م. يكى از پرشورترين طرف داران نهضت اصلاح دينى به شمار مى رفت. كالوين در سال 1536 م كتابى به نام مبادى دين مسيحى منتشر ساخت كه تأثير حياتى بر نهضت اصلاحات داشت. اين كتاب شرحى نظام مند و روشن بر مطالب اصلى ايمان مسيحى بود و نويسنده را آن چنان در كانون توجهات ديگران قرار داد كه به مرور باعث تغييرات و اضافات فراوانى در آن كتاب شد، به طورى كه از شش فصل، در سال 1559 به هشتاد فصل افزايش يافت.

امروزه اين اثر يكى از بزرگ ترين آثار دوره ى نهضت دينى به شمار مى رود.

ژان كالوين در دوران پختگى علمى و سياسى، با تجربه ى گران قدرى كه در طول ساليان متمادى به دست آورده بود، به ژنو رفت و هم طرح الهيات مورد نظر خود را تكميل و هم سازمان كليساى اصلاح شده ى ژنو را تأسيس كرد; هم چنين «انجمن كشيشان» را براى اجراى نظم در كليسا و آكادمى ژنو را براى تربيت كشيشان كليساهاى اصلاح شده پايه گذارى كرد; و سرانجام در تاريخ 27 مه 1564 م ديده از جهان فروبست.[36]

تفاوت هاى پروتستان با كاتوليك و ارتدكس

مصلحان پروتستان هيچ گونه اختلافى در محور «مسيح شناسى»، «عيسى خدايى» و «الهيات تثليثى» با ساير مسيحيان نداشتند و همه ى آنها «اعتقاد نامه ى نيقيه» و ساير اعتقادنامه ها را تصديق مى كردند و آموزه ى «تجسّد خدا» و «تثليث الوهيت» را كاملا قبول داشتند;[37] در عوض در برخى مسائل اعتقادى و آيين هاى مذهبى راه خود را از ديگر مسيحيان جدا كرده بودند كه ذيلا به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. يكى از مهم ترين محورهاى اختلاف ميان پروتستان با دو شاخه ى ديگر، مسئله ى «حجيت كليسا» است. پروتستان ها معتقدند كه «كتاب مقدس و، تنها كتاب مقدس، حجت است.» در حالى كه كليساى كاتوليك معتقد است كه: «مرجع تشخيص عقايدِ صحيح و واسطه ى فيض، كليسايى است كه سلسله ى مراتب اسقف هايش، به رسولان و در نهايت به مسيح برسد».

طبق سخن كاتوليك ها كتاب مقدس بايد به وسيله ى كليسا و پاپ تفسير گردد، در حالى كه از نظر پروتستان ها كتاب مقدس به هيچ مفسّرى نياز ندارد و هر شخص مسيحى مى تواند خود به كتاب مقدس مراجعه و آموزه هاى عقيدتى و احكام عملى را از آن استفاده كند.

كليسا جماعت مؤمنان است و رئيسى جز مسيح ندارد; بنابراين هيچ فرد و نهادى واسطه ى فيض نيست.

كليساى كاتوليك و ارتدكس، در بحث حجيت كليسا دو نكته را مطرح مى كردند:

ـ غير از كتاب مقدس، تعاليم شفاهى ديگرى از حضرت عيسى باقى مانده و سينه به سينه نقل شده است.

ـ كليسا معصوم است و هرگاه در موضع فتوا دادن قرار مى گيرد، با تأييد «روح القدس» از خطا در امان مى ماند.

پروتستان ها هر دو امر را بى دليل مى دانند.[38]

2. كليساى كاتوليك «فيض خداوند» و «اعمال صالح» را شرط سعادت بشر مى داند. اعمال نيك عبارت اند از: احكام خدا، يعنى احكام ده گانه ى عهد عتيق و اخلاق كامل مسيحيت. اخلاق مسيحيت قوانين عملى مشخصى است كه برعهده ى اشخاص گذاشته مى شود; مانند حضور در مراسم كليسايى، شركت در عشاى ربانى، حضور براى اعتراف به گناه و مواردى ديگر. اما پروتستان ها در حصول نجات، «ايمان» را كافى مى دانند. مارتين لوتر معتقد بود كه: «وقتى خدا فردى را مى پذيرد، او را تغيير مى دهد. پس اعمال صالح نتيجه ى ضرورى ايمان است».[39]

3. اختلاف ديگر در مسئله ى «عشاى ربّانى» است. كاتوليك ها اين آيين را به منزله ى تقديم قربانى به خداوند مى دانند كه لازم است تحت اشراف روحانيان انجام پذيرد.

به علاوه، بر اين مطلب پاى مى فشارند كه در مراسم عشاى ربانى، «نان و شراب» حقيقتاً و ذاتاً به «خون و گوشت مسيح» تبديل مى شود و اين آموزه را «تبدّل جوهر» مى نامند.

اما لوتر هر دو مطلب را رد نمود و معتقد بود كه خداوند در همه جا حضور دارد و در نظريه ى «هم ذات شدن با خدا» اين نكته را مطرح كرد كه خداوند از همان اول در اجزاى نان و شراب حضور داشته است.[40]

البته اصلاح گران سوييسى هم چون تسوينگلى به اين باور رسيدند كه نان و شراب صرفاً نماد حضور مسيح در آيين عشاى ربانى هستند.[41]

4. يكى ديگر از موارد اختلاف، مسئله ى «اعتراف» است. شخص گناهكار مقابل كشيش مى ايستد و اعتراف خود را در حالى كه سرش را به موازات كمربند كشيش خم كرده، اظهار و اعلام پشيمانى مى كند. كشيش نيز شخص توبه كننده را به تناسب بزرگى گناهش به دعا، روزه و زيارت هاى مخصوص مكلّف مى سازد. كليساى پروتستان مخالفت خود را با اعترافات و آمرزش گناهان به دست كشيش و با شفاعت خواستن از مقدسات اعلام كرده است.[42]

5. كاتوليك ها به «برزخ» اعتقاد دارند. برزخ جايگاهى است كه مؤمنان گناهكار، يعنى كسانى كه پس از تعميد گناه كرده و مجازات دنيوى مقرّر را تحمل نكرده اند، پس از مرگ مدتى در آن جا كفاره ى گناهان را مى گذرانند.

ارتدكس ها هم به برزخ اعتقاد دارند ولى چنين اعتقادى نزد پروتستان ها پذيرفته نيست.[43]

6. كاتوليك ها مناصب كليسايى را به 7 رتبه تقسيم مى كنند، اما پروتستان ها و ارتدكس ها مناصب را تنها سه رتبه مى دانند: اسقفى، كشيشى و شمّاسى.

به علاوه، لزوم تجرّد كشيشان را هم انكار مى كنند. لوتر تأكيد مى كرد كه بايد به كشيشان اجازه ى زناشويى داده شود.[44]

7. دعا براى مردگان، كه در كليساى كاتوليك و ارتدكس تجويز شده است و سبب دريافت احتمالى نور الهى است، در كليساى پروتستان فاقد ارزش است. به گفته ى لوتر، زيارت اماكن مقدس، روزه و برگزارى مراسم دعا براى مردگان، بايد منسوخ شود.[45]

8. تصاوير شخصيت هاى مقدس كليسايى و فرشتگان، از ديرباز مورد احترام فوق العاده ى كليساى كاتوليك بوده و طبق تعاليم رسمى كليسايى، احترام به تصاوير، تنها در صورتى كه به قصد احترام به شخص صاحب تصوير باشد، جايز است. پروتستان ها وجود تماثيل و تصاوير در كليسا را جايز نمى دانند و اين گونه احترام را پرستش تلقى مى كنند.[46]

امروزه بيش از نيمى از مسيحيان جهان پيرو كليساى كاتوليك، حدود 30% تابع كليساى پروتستان و 15% پيرو كليساى ارتدكس هستند.

كشورهاى آلمان، هلند، فرانسه، نروژ، سوئد، دانمارك، فنلاند، سوييس، آمريكا، كانادا، نيوزيلند، استراليا و آفريقاى جنوبى از كشورهايى هستند كه پروتستان در آن جا طرف داران بيشترى دارد.

در حال حاضر تمام گرايش هاى پروتستانى به آمريكا راه يافته اند و اين كشور از مهم ترين مراكز پروتستان به شمار مى آيد.

در سده ى اخير، پروتستان ها تبليغات مسيحيت را در ايران سازمان دهى كرده اند.[47]

پاورقى:‌


[1]. Martin Luther (1546 ـ 1483 م)
[2]. مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 92.
[3]. عبدالرحيم سليمانى اردستانى، مسيحيت، ص 183.
[4]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 6 (اصلاح دينى)، ص 22 ـ 23.
[5]. ر.ك: همان، و آليستر مك گراث، مقدمه اى بر تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 51.
[6]. تاريخ تمدن، ج 6، ص 24.
[7]. انجيل متى، 16: 19.
[8]. تاريخ تمدن، ج 6، ص 28;، آرل كرنز، سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ، ص 203.
[9]. لازم به ذكر است كه كليسا در آن زمان، بر پادشاهان حاكم بوده و عزل و نصب آنان از اختيارات پاپ بوده است.
[10]. ج. ب. برى، تاريخ آزادى فكر، ص 35.
[11]. :Reims شهركى در فرانسه.
[12]. جلال الدين آشتيانى، تحقيقى در دين مسيح، ص 427 ـ 428; هم چنين ر.ك: تاريخ تمدن، ج 4 (عصر ايمان)، ص 1048.
[13]. لسلى دانستن، آئين پروتستان، ص 51 ـ 52 (با اندكى تصرف و تلخيص).
[14]. همان، ص 55 ـ 56، (با اندكى تغيير و تلخيص).
[15]. اخطار پاپ نيز جنبه ى سياسى داشت، زيرا «رم» در آن زمان در محاصره ى ارتش «چارلز پنجم» پادشاه اسپانيا و برادرزاده ى «كاترين» بود، و پاپ نمى خواست كارى كند كه امپراطور خشمگين شود. ر.ك: آليستر مك گراث، مقدمه اى بر تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 471.
[16]. همان، ص 472.
[17]. Martin Luther
[18]. عبدالرحيم سليمانى اردستانى، مسيحيت، ص 218.
[19]. مقدمه اى بر تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 196.
[20]. عبدالرحيم سليمانى اردستانى، مسيحيت، ص 218; محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 310; و مقدمه اى بر تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 230.
[21]. مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 310.
[22]. جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ص 670; و تونى لين، تاريخ تفكر مسيحى، ص 216.
[23]. مقدمه اى بر نهضت تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 197; و مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 310.
[24]. اين رساله حاوى چند مطلب مهم بوده است، از جمله اين كه: روحانيان بايد گريبان خود را از چنگ روم برهانند و كليسايى ملى تشكيل دهند. بايد به روحانيان اجازه ى زناشويى داده شود. زيارت اماكن مقدسه، برگزارى مراسم براى مردگان و ايام تعطيل، جز يكشبنه ها منسوخ شود، بايد نمايندگان پاپ را از سرزمين آلمان راند. (همان منبع).
[25]. مقدمه اى بر نهضت تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 199.
[26]. همان; و نيز ر.ك: تاريخ جامع اديان، ص 670.
[27]. همان، ص 671.
[28]. تاريخ جامع اديان، ص 670; تاريخ تفكر مسيحى، ص 260 ـ 262; مقدمه اى بر نهضت تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 200; و عبدالرحيم سليمانى اردستانى، مسيحيت، ص 219.
[29]. Huldrych Zwingli
[30]. تاريخ تفكر مسيحى، ص 242.
[31]. تا قبل از آن استفاده ى مستقيم از كتاب مقدس توسط مردم امكان پذير نبود و آموزه هاى آن فقط از طريق روحانيت در اختيار مردم قرار مى گرفت.
[32]. تاريخ جامع اديان، ص 672.
[33]. تاريخ تفكر مسيحى، ص 276.
[34]. مقدمه اى بر نهضت تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 205، و عبدالرحيم سليمانى اردستانى، مسيحيت، ص 222.
[35]. John Calvin
[36]. مقدمه اى بر نهضت تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 210 ـ 214، (با تلخيص و تغيير).
[37]. دانستن لسلى، آئين پروتستان، ص 112.
[38]. جيمس انس الاميركانى، نظام التعليم فى علم اللاهوت القويم، ج 1، ص 46 ـ 60.
[39]. تاريخ تفكر مسيحى، ص 256.
[40]. رابرت وير، جهان مذهبى، ج 2، ص 794.
[41]. تونى لين، تاريخ تفكر مسيحى، ص 259.
[42]. اينار مولند، جهان مسيحيت، ص 38.
[43]. تاريخ تفكر مسيحى، ص 231.
[44]. پطرس بستانى، دايرة المعارف بستانى، ج 5، ص 380.
[45]. توماس ميشل، المدخل الى العقيده المسيحيه، ص 97.
[46]. جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ص 672.
[47]. على اصغر حكمت، تاريخ اديان، ص 238.