مسيحيت

سيد محمد اديب آل على

- ۵ -


زمينه هاى تحريف

موفقيت تحريف كنندگان در صورتى است كه زمينه هاى اجتماعى براى فعاليت آنان مهيا باشد. چه در جامعه ى اسرائيليان در عهد عتيق،[1] و چه در جامعه ى مسيحيت پس از حضرت عيسى(عليه السلام)، چنين زمينه هايى فراهم بوده است كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. رايج نبودن كتابت

كتابت متون مقدس در ميان بنى اسرائيل چندان رايج نبود و بيشتر بر حفظ مطالب به صورت شفاهى اهتمام مى شد. در طول تاريخ بارها اورشليم شاهد حمله ى ويرانگر متجاوزان و از بين رفتن اماكن و متون مقدس يهودى بوده است.

در ميان مسيحيان نيز تا پايان قرون وسطى كتابت رواج چندانى نداشت و تعاليم اساسى كتاب مقدس به صورت شفاهى، سينه به سينه نقل مى شد كه طبعاً نمى توانست دقيق باشد.[2]

2. استفاده ى انحصارى از كتب

تا قرن پانزدهم ميلادى تنها روحانيون، مجاز به مطالعه ى كتاب مقدس بودند و استفاده از كتب دينى چندان شايع نبود. پس از اصلاحات پروتستانى در قرن شانزدهم، مردم عادى نيز مجاز به مطالعه ى اين كتب شدند. در كليساى كاتوليك از نيمه ى دوم قرن بيستم، در شوراى واتيكان دوم، به غير روحانيون توصيه شد كه كتاب مقدس را مطالعه كنند.[3]

3. كثرت پيامبران و رسولان دروغين

بر اساس گزارش عهد عتيق، در ميان بنى اسرائيل پيامبران دروغين فراوان بودند و بسيارى از آنان نوشته هاى خود را به نام وحى و الهام به مردم ارائه مى كردند.[4]

در عهد جديد هم به كسانى برمى خوريم كه با ادعاى رسالت از جانب عيسى(عليه السلام) و حواريون وى و با ادعاى برخوردارى از هدايت هاى روح القدس، به نشر عقايد خود به نام عقايد راستين و ارتدكسى مسيحيت مى پرداختند. از نگاه بسيارى از دين پژوهان، «پولس» كه مهم ترين شخصيت در شكل گيرى الهيات مسيحى است، از اين افراد است.[5]

4. سرسپردگى مردم به روحانيان

جايگاه ويژه ى روحانيت در تفسير و تبليغ دين، آنان را در موقعيتى ممتاز و تأثيرگذار قرار داده است. اگر به موازات اين نقش، دستگاه هاى نظارتى درون سازمانى و يا مراقبت هاى مردمى وجود نداشته باشد، رفته رفته منصب روحانيت به ابزارى براى كسب موقعيت اجتماعى و انحراف فرهنگى تبديل مى شود.

قرآن كريم اعتماد بى قيد و شرط مسيحيان به دانشمندان دينى را نكوهش مى كند:

(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ)[6]; اينان دانشمندان و راهبان خود را به جاى خدا ربّ خود قرار داده اند.[7]

و آنان را به تصرفات نابه جا در اموال مردم و مخالفت با احكام الهى متهم مى سازد.[8]

5. جايگاه ويژه ى حاكمان

تجربه ى تاريخى نشان داده است كه اغلب حاكمان به منافع حكومتى خود بيش از مصالح اجتماعى انديشيده اند و آن گاه كه در كنار صاحبان مناصب دينى قرار گرفته اند و در حد امكان از آن بهره برده و يا به معامله با آنان پرداخته اند. آموزه هاى كتاب مقدس، به ويژه تعاليم پولس، حاكمان را نسبت به مردم در موضع برتر و مردم را سرسپرده ى آنان معرفى مى كند.[9]بديهى است اين آموزه ها در تأثيرگذارى حاكمان در جهت دهى به حركت جامعه ى متدينان نقش داشته است.[10]

تحريف از ديدگاه مسيحيان

اعتبار كتاب مقدس همواره مورد انتقاد انديشمندان قرار داشته اما از قرن نوزدهم ميلادى، مباحث انتقادى مربوط به كتاب مقدس وارد مرحله ى جديدى شده است:

«بولتمان (1884 ـ 1976 م) كه بزرگ ترين متخصص عهد جديد در قرن بيستم لقب يافته است در اثر مهم خود، تاريخ سنت هم نظر، به ارزيابى كتاب مقدس مى پردازد. از نظر او بسيارى از سخنان مكتوب عيسى(عليه السلام)گفته هاى خود او نيست بلكه محصول حيات جوامع مسيحى اوليه است.»[11]

«آدولف فون هارتاك» مورخ تواناى قرن نوزدهم و بزرگ ترين متخصص آثار پدران در عصر خود، در مجموعه ى سه جلدى تاريخ اصول ايمان، اين باور را مطرح كرد كه انجيل تحت تأثير فلسفه ى يونان تغيير يافته است. وى در پى آن بود كه تاريخِ فرايند يونانى شدن مسيحيت را نشان دهد. از نظر او، مذهب ساده ى عيسى(عليه السلام)، به ويژه به واسطه ى تعاليم پولس، به مذهبى در مورد عيسى(عليه السلام) تغيير يافته، و به اصل ايمانى تجسّم خداى پدر تبديل شده است.[12]

برخى ديگر از صاحب نظران به نوسازى روزافزون روايات انجيل به نفع الوهيت عيسى توجه نموده[13] و عده اى نيز در مورد تاريخ تأليف اناجيل ايراداتى را مطرح كرده اند.[14]

اما شايد بتوان گفت مهم ترين سند در مورد انحراف مسيحيت از ديدگاه ايشان خود كتاب مقدس است. در اين كتاب «پولس» با حواريون و شخص «پطرس» كه جانشين رسمى حضرت عيسى(عليه السلام) است، مخالفت ورزيده، حتى آنان را به «نفاق» متهم مى سازد:

اما چون پطرس به انطاكيه آمد او را روبه رو مخالفت نمودم; زيرا مستوجب ملامت بود... و ساير يهوديان هم با وى نفاق كردند، به حدى كه برنابا هم در نفاق ايشان گرفتار شد.[15]

مسلماً چنين برخوردى نشان از وجود انحراف در عقايد بزرگان صدر اول مسيحيت دارد.

نمونه هايى از تحريف در كتاب مقدس

در كتاب مقدس به مواردى از مصاديق تحريف برمى خوريم. ذيلا به برخى از آنها اشاره مى شود. آشنايى با اين موارد مى تواند زمينه هاى پژوهش بيشتر را فراهم كند:

1. در سِفر «پيدايش» مى خوانيم:

بعد از اين ايام كه خدا ابراهيم(عليه السلام) را امتحان كرد، به او گفت: اى ابراهيم. عرض كرد: لبيك. گفت: «اكنون پسر خود را كه يگانه فرزند تو است و او را دوست مى دارى، يعنى «اسحاق» را بردار و بر زمين موريا برو و او را در آن جا بر يكى از كوه هايى كه به تو نشان مى دهم به عنوان هديه سوختنى قربانى كن.[16]

در اين متن كه مربوط است به جريان ذبح كردن يكى از فرزندان حضرت ابراهيم(عليه السلام)به دست او، پس از عبارت «يگانه فرزند»، عبارت «يعنى اسحاق» قرار گرفته است. در حالى كه عبارت صريح عهد عتيق، وعده ى تولد اسحاق را سيزده سال پس از تولد اسماعيل مى داند.[17] يعنى اسماعيل تا چهارده سالگى تنها فرزند ابراهيم است. پس به نظر مى رسد در اين جا تحريفى صورت گرفته باشد و شايد عبارت «يعنى اسحاق» بعداً به متن عهد عتيق اضافه شده باشد.

اما انگيزه ى اين تحريف چيست؟ در اعتقاد يهوديان كه به مسيحيان هم انتقال يافته است، «مسيّا» يعنى همان پيامبر موعود بايد از نسل اسحاق باشد و از سوى ديگر، شخص موعود از نسل شخص «مذبوح» است. تنها در صورتى كه اسحاق همان شخص مذبوح باشد مى توان موعود امم را از نوادگان اسحاق دانست و تنها در اين صورت است كه سيادت بنى اسرائيل و انديشه ى برترى يهود تثبيت مى شود و مسيحيان با استناد به همين متن، عيسى(عليه السلام) را كه از نوادگان اسحاق است، موعود امم دانسته اند. و اگر مشخص شود كه مذبوح اسماعيل بوده نه اسحاق، زيربناى بسيارى از اعتقادات يهود و مسيحيت تخريب مى گردد.

2. انجيل متى، عيسى(عليه السلام) را از فرزندان سليمان بن داود(عليه السلام) مى داند[18] در حالى كه وى در انجيل لوقا فرزند ناتان بن داود معرفى شده است.[19]

3. در انجيل متى، عيسى(عليه السلام) اعلام مى كند كه پس از مصلوب شدن سه شبانه روز در زمين مدفون خواهد ماند:

زيرا هم چنان كه يونس سه شبانه روز در شكم ماهى ماند، پسر انسان نيز سه شبانه روز در شكم زمين خواهد بود.[20]

در حالى كه اناجيل ديگر مدت دفن او را از غروب جمعه تا قبل از سپيده ى يكشنبه، يعنى حداكثر يك روز و دو شب مى دانند.[21]

4. انجيل متى در توضيح علت سكونت عيسى(عليه السلام) در «ناصره» مى نويسد:

آمده در بلده ى مسمّى به ناصره ساكن شد تا آن چه به زبان انبيا گفته شده بود تمام شود كه: «به ناصرى خوانده خواهد شد.»[22]

اين در حالى است كه هيچ يك از كتب انبيا دربردارنده چنين بشارتى نيست.

5. انجيل متى بشارت كتاب اشعيا در مورد «تولد فرزندى از باكره» را بر تولد عيسى(عليه السلام) از مريم(عليها السلام) منطبق كرده است:

و اين همه براى آن واقع شد تا كلامى كه خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد كه اينك باكره آبستن شده پسرى خواهد زاييد و نام او را «عما نوئيل» خواهند خواند...[23]

در حالى كه با دقت در داستان بشارت تولد «عمانوئيل» معلوم مى گردد كه اين بشارت مربوط به واقعه اى است كه شش قرن قبل از تولد عيسى(عليه السلام)به وقوع پيوسته و تمام شده و آن بشارت در آن زمان به فعليت رسيده است.[24]

در برخى موارد نيز عباراتى از عهد عتيق و عهد جديد بر اعتقادات كليساى مسيحيت منطبق شده است كه مى تواند مصداق تحريف معنوى باشد; مانند بشارت عيسى(عليه السلام) به آمدن تسلى دهنده يا «پارقليط»[25]، كه به روح القدس تفسير شده است، در حالى كه اين بشارت اشاره به آمدن يك «انسان» متعالى و مقدس است. شاهد بر اين مدعى ظهور انسان هايى در طول تاريخ مسيحيت است كه ادعاى «تسلى دهنده و پارقليط» بودن داشته اند.[26]

انجيل يوحنا مكرراً به آمدن پارقليط بشارت مى دهد:

اين سخنان را به شما گفتم وقتى كه با شما بودم، ليكن «تسلى دهنده»، يعنى «روح القدس» كه پدر او را به اسم من مى فرستد، او همه چيز را به شما تعليم خواهد داد ـ و آن چه به شما گفتم ياد شما خواهد آورد... ـ الآن قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتى كه واقع گردد ايمان آوريد. بعد از اين بسيار با شما نخواهم گفت، زيرا رئيس اين جهان مى آيد.[27]

از ظاهر اين عبارت بر مى آيد كه «تسلى دهنده» بايد يك «شخص» باشد نه يك «روح»; بنابراين احتمال اين كه عبارت «يعنى روح القدس» تفسيرى لفظى بوده كه بعدها به صورت كتبى در آمده و در انجيل جاى گرفته است، خالى از قوت نيست.

و در جايى ديگر آمده است:

ليكن چون «تسلى دهنده» كه او را از جانب پدر نزد شما مى فرستم، مى آيد، يعنى «روح القدس» كه از پدر صادر مى گردد او بر من شهادت خواهد داد.[28]

كسى كه بر حضرت عيسى شهادت دهد و شهادتش در ميان خلق عيان باشد، بايد به صورت شخص در ميان خلق ندا دهد و نمى تواند يك روح باشد. به نظر مى رسد در اين عبارت نيز تفسيرى شفاهى مطرح شده و سپس به مرور زمان كتباً در انجيل يوحنّا جاى داده شده است.

هم چنين آمده است:

و من به شما و امت مى گويم كه رفتن من براى شما مفيد است، زيرا اگر نروم تسلى دهنده نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم او را نزد شما مى فرستم و چون او آيد جهان را بر گناه و عدالت و داورى ملزم خواهد نمود.[29]

وظايفى كه در اين عبارت براى تسلى دهنده مشخص شده است كار يك روح يا فرشته نيست، بلكه شخصى انسانى بايد عهده دار اعمال فوق باشد.

جيمز هاكس در قاموس كتاب مقدس در توضيح لفظ پارقليط مى نويسد:

لفظ تسلى دهنده تماماً توضيح معناى فارقليط نيست، چرا كه او نه تنها تسلى بخش، بلكه تقويت كننده و هادى است.

تحريف از منظر قرآن مجيد

تحريف ممكن است به صورت لفظى،[30] معنوى،[31] جعل، كتمان حق و آميختن حق و باطل انجام پذيرد. بررسى مفصل آياتى كه در آنها از تحريف سخن به ميان آمده مجال واسعى را مى طلبد اما در اين جا به صورت مختصر به برخى آيات اشاره مى شود:

1. در برخى آيات خداوند يهود را به تحريف سخنان خدا و يا پيچاندن زبان خود به قصد طعنه زدن به دين[32] متهم مى كند كه گويا مراد از تحريف در اين جا، اعمال زشت يهود در تمسخر قرآن و مسلمانان در مقطعى خاص است.[33]

2. در برخى ديگر از آيات، به نگارش كتب توسط نويسندگان بشرى و انتساب آن به خدا اشاره شده است كه اصطلاحاً جعل ناميده مى شود و يك تحريف كلّى (و نه موردى) محسوب مى گردد.

پس واى بر آنان كه با دست هاى خود كتاب مى نويسند، سپس مى گويند: اين از جانب خداست، تا بدان بهاى ناچيزى به دست آورند.[34]

احتمالا منظور اين آيه، نوشتن اناجيل و كتب عهد جديد است كه توسط افرادى غير معصوم نگارش يافته اند و سپس به عنوان كتب مقدس كه تحت اشراف روح القدس نوشته شده اند، و به عنوان كتاب خدا قلمداد شده اند.

3. در برخى آيات مسئله ى كتمان حق توسط اهل كتاب مطرح شده است:

كسانى كه به ايشان كتاب داديم، همان گونه كه پسران خود را مى شناسند، او -حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)- را مى شناسند، و مسلماً گروهى از ايشان حقيقت را نهفته مى دارند و خودشان هم مى دانند.[35]

آنان كه از اين فرستاده، پيامبر درس ناخوانده، كه نام او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند، پيروى مى كنند...[36]

آيات فوق شايد به علم اهل كتاب به مسيائى (پيامبر موعود) بودن حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) و يا به پارقليط بودن او و يا به صفات پيامبر خاتم و دين او كه در تورات و انجيل بوده اشاره دارد، ولى اهل كتاب با تفسير نابه جاى برخى از آيات و عدم توجه به برخى ديگر، عمداً يا سهواً، از كنار آنها گذشته اند.[37]

4. در برخى آيات، اهل كتاب به خلط حق و باطل متهم شده اند:

اى اهل كتاب! چرا حق را با باطل مى آميزيد و به هم مشتبه مى سازيد و حقيقت را پوشيده مى داريد در حالى كه مى دانيد.[38]

آيه ى فوق مى تواند اشاره به نفوذ افكار انحرافى، مانند تثليث و قول به پسر خدا بودن و الوهيت عيسى باشد كه به مسيحيت راه يافته و در كتاب مقدس احياناً مطرح گرديده است.

فرقه هاى مسيحى

پيدايش ارتدکس

پرسش : ارتدكس چگونه و چرا به وجود آمد؟

پاسخ : اكثر قريب به اتفاق مسيحيان جهان، در يكى از سه شاخه ى مهم مسيحيت، يعنى كاتوليك، ارتدكس و پروتستان جاى مى گيرند. آشنايى با اين سه فرقه و اختلاف بين آنها در مطالعات مسيحيت شناسى، اهميت ويژه اى دارد.

واژه ى ارتدكس (Orthodox) از دو كلمه ى يونانى «Ortos» به معناى «درست» و «doxa» به معناى «عقيده» تركيب شده است; بنابراين اين واژه را مى توان «راست دين» يا «درست عقيده» ترجمه كرد.[39]

پيدايش فرقه ى ارتدكس قبل از آن كه ريشه ى اعتقادى داشته باشد، منشأ جغرافيايى داشته و حاكى از جدايى است. مهم ترين جدايى در تاريخ مسيحيت در اواخر قرن پنجم ميلادى، هنگام تجزيه ى روم به بخش شرقى و غربى، پيش آمد. كليساى رم مركز بخش غربى مسيحيت بود و معتقد بود كه بايد رهبرى تمام اسقف هاى جهان را برعهده داشته باشد; چون اعتبار خود را از «پطرس رسول» مى گرفت.[40] مسيحيت شرقى كه مهم ترين كليساى آن كليساى قسطنطنيه بود، پنج مركز مهم مسيحيت، يعنى اورشليم، انطاكيه، رم، اسكندريه و قسطنطنيه را از نظر اعتبار و اقتدار برابر مى دانست.[41]

كليساى بخش غربى، كشورهاى فرانسه، اسپانيا و برخى از كشورهاى ديگر اروپايى را شامل مى شد و بخش شرقى، علاوه بر يونان، برخى مناطق اروپاى شرقى، كلدانيان، سريانيان، ارمنيان، مارونيان، حبشى ها و ساير اهالى شرق جهان مسيحيت را در بر مى گرفت. كليساى غرب را به دليل اين كه مركزش در ايتاليا بود و هم چنين زبان رايج در بخش غربى زبان لاتينى بود، «كليساى لاتينى» مى گفتند; كليساى شرق را هم «كليساى يونانى» مى گفتند، چون يكى از مراكز مهم كليساى شرق در يونان قرار داشت و زبان رايج در اين بخش هم يونانى بود و به همين دليل، كليساى ارتدكس، ترجمه ى «يونانى» عهد عتيق را برگزيد، در حالى كه در كليساى غرب بر متن «لاتينى» كتاب مقدس (ترجمه ى «ولگانا») اصرار مى شد.[42]

امروزه مسيحيان روسيه، يونان، بلغارستان، صربستان، آلبانى، رومانى و پرو، كليساى ارتدكس اند. كليساهاى محلى كوچك تر، يعنى كليساى سوريه، گريگورى ارمنى، قبطى (مصر) و اتيوپى هم منصوب به اين شعبه از مسيحيت هستند كه تفاوت هايى جزئى در روش و عمل با يكديگر دارند.[43]

اختلافات كليساى ارتدكس با كاتوليك

اختلاف كليساى ارتدكس شرق و كاتوليك رومى از تقسيم بندى جغرافيايى و موضوع نسبتاً جزئى هم رتبه بودن اسقف اورشليم و اسقف روم آغاز شد، اما كم كم به برخى مسائل اعتقادى و آموزه هاى مذهبى كشيده شد. مى توان اختلافات عمده ى ميان اين دو فرقه را به شرح ذيل بر شمرد:

1. «روح القدس» براى عمل كردن در مؤمنان از «پدر» صادر مى شود. اين متن اظهار نامه ى ايمان است كه مورد توافق كليساى شرق و غرب بوده است; اما كاتوليك ها روح القدس را صادر از «پدر و پسر» مى دانند و معتقدند براى صدور روح القدس خداى پدر و عيساى پسر با هم عمل مى كنند.[44]

2. ارتدكس ها برخلاف كاتوليك ها به «عصمت پاپ» و مقامات كليسايى اعتقاد ندارند، بلكه معتقدند «كليساى جامع» يعنى مجموعه ى مؤمنان مسيحى، جامعه اى مصون از خطاست. البته مصونيت جامعه ى كليسايى را كاتوليك ها هم به رسميت مى شناسند، اما معتقدند كه اين عصمت از طريق «معصوميت پاپ» اعمال مى شود.[45]

3. در كليساى شرق، روحانيانى كه مقامى كم تر از اسقف دارند، مجاز به ازدواج هستند، ولى در كليساى غرب كشيشان و روحانيون از ميان افراد مجرّد انتخاب مى شوند و مجاز به ازدواج نيستند.
هم چنين كشيشان در غرب بايد صورت خود را بتراشند اما در شرق بايد ريش نگاه دارند.[46]

4. كليساى كاتوليك براى مسئله ى «عصمت مريم» و «بكارت مريم تا پايان عمر» اهميت ويژه اى قايل اند، در حالى كه ارتدكس ها چنين اعتقادى ندارند.[47]
كليساى غرب حضرت مريم(عليها السلام) را هم چون حضرت عيسى(عليه السلام)، مبرا از گناه اوليه مى دانند، در حالى كه ارتدكس ها آن را ويژگى منحصر به حضرت عيسى(عليه السلام) مى دانند.[48]

5. منابع و مآخذ اصول اعتقادى ارتدكس، كتاب و سنت است، در حالى كه اصول عقايد كاتوليك، تعاليم رسمى كليسا را نيز شامل مى شود.
سنت عبارت است از مجموع شعارها و اصول عقايدى كه از حواريون به دست آمده و آنها نيز آن را به طور شفاهى از خدا يا روح القدس دريافت كرده اند. و منظور از تعاليم كليسا، مصوّبات كليسا و اعتقادنامه ها و شوراها و اظهارات پاپ در مسند و مقام پاپى خود است.[49]

6. در هيچ كليسايى عقيده به مؤثر بودن «رستاخيز حضرت عيسى» در امر «نجات» به اندازه ى كليساى ارتدكس نيست.[50]
در عوض كليساى ارتدكس هيچ گونه تعليمات تفصيلى درباره ى «فيض خدا» ندارد و لذا متكلمان مسيحى شرق تا حدى به «پلاجيانيسم» متمايل شده اند و اراده ى انسان را هم، علاوه بر فيض خداوند، در نجات، سهيم مى دانند.[51]

7. «عشاى ربانى» مهم ترين عبادت در مذهب ارتدكس به شمار مى آيد و اين مسئله ى به ظاهر جزئى باعث جنجال آفرينى بسيارى شده است. در بخش شرقى براى برگزارى آيين عشاى ربانى از نان «ورآمده» و در بخش غربى از نان «ورنيامده و فطير» استفاده مى كردند. در سال 1054 م، «ميكائيل سرو لاريوس»، كليساى غرب را به دليل استفاده از نان فطير در مراسم عشاى ربانى محكوم كرد. متقابلاً هيئت رومى اعلاميه اى مبنى بر تكفير وى و پيروانش بر مذبح عالى كليساى جامع (سنت سونى) نصب كرد. در عوض ميكائيل سرولاريوس كه نمى خواست عقب مانده باشد، مجمعى ترتيب داد و پاپ روم و پيروانش را لعنت و تكفير كرد. از آن تاريخ به بعد كليساى كاتوليك رومى و كليساى ارتدكس يونانى هر يك جداگانه راه خود را رفتند. اين تكفير متقابل در دسامبر 1965 م به فرمان پاپ پل ششم و پاتريارك آتناگوراس ملغى شد.[52]

علاوه بر اين ها اختلافات ديگرى هم در عقايد، مراسم، اعياد و آداب و رسوم بين كليساى شرق و غرب ديده مى شود.[53]

پاورقى:‌


[1]. مسيحيان عهد عتيق را به ضميمه ى عهد جديد، كتاب مقدس خود مى دانند.
[2]. به گفته ى ويل دورانت، در قرن سيزدهم ميلادى (در زمانى كه مسلمانان كتاب خانه هاى عظيم، با ميليون ها جلد كتاب در اختيار داشته اند) بزرگ ترين كتابخانه ى خارج از جهان اسلام، كتابخانه كنتربرى انگليس با حدود دو هزار جلد كتاب بوده است. (تاريخ تمدن، ج 6، ص 192).
[3]. تونى لين، تاريخ تفكر مسيحى، ص 492.
[4]. براى نمونه ر.ك: ارميا، 8: 8 و 23: 15.
[5]. درباره ى شخصيت پولس و آرا و افكار و اعمال او در فصل چهارم به تفصيل بحث شد.
[6]. سوره ى توبه، آيه ى 31.
[7]. پيشواى ششم شيعيان در توضيح اين آيه مى فرمايد: يهود و نصارى دانشمندان دينى و راهبان خود را خدا نمى دانستند، اما به دليل آن كه كوركورانه از ايشان پيروى مى كردند گويا آنان را به منزله ى ارباب و صاحب اختيار خود قرار داده بودند. ر.ك: محمد بن مسعود بن عياش، تفسير عياشى، ج 2، ص 86، و سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 254.
[8]. سوره ى توبه، آيه ى 34.
[9]. ر.ك: نامه ى پولس به روميان، 13: 1.
[10]. براى نمونه مى توان به نقش كنستانتين در ايجاد تغييراتى در آموزه هاى مسيحيت در شوراى نيقيه و انتقال آيين هاى مذهبى بت پرستان يونان به مسيحيت، مثل تعطيلى يكشنبه اشاره كرد.ا ئ چنان كه مى توان گفت تأسيس فرقه ى انگليكن در انگلستان قرن شانزدهم، توسط هنرى هشتم، بدون وجود زمينه هايى در آموزه هاى مسيحيت امكان پذير نبود.
[11]. تاريخ تفكر مسيحى، ص 446.
[12]. همان، ص 387.
[13]. آرچيبالد رابرتسون، عيسى اسطوره يا تاريخ، ص 71.
[14]. ر.ك: محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى،ص 185.
[15]. رساله ى پولس به غلاطيان، 2: 11 ـ 13.
[16]. پيدايش، 22: 1.
[17]. همان، 17: 25 و 18: 1.
[18]. انجيل متى، 1: 6.
[19]. انجيل لوقا، 3: 31.
[20]. انجيل متى، 12: 40.
[21]. ر.ك: انجيل متى، 27: 57 و 28: 1; انجيل مرقس، 15: 42 و 16: 1; انجيل لوقا، 23: 53 و 24: 1.
[22]. انجيل متى، 2: 22.
[23]. انجيل متى، 1: 22.
[24]. اشعياء، باب هفتم.
[25]. انجيل يوحنّا، 15: 26 و 16: 7.
[26]. مانند «مانى» در قرن سوم ميلادى كه خود را فارقليط موعود مسيح خواند. ر.ك: آرنولد توين بى، تاريخ تمدن، ص 375; فيليين شاله، تاريخ مختصر اديان بزرگ، ص 216; حنّا الفاخورى، تاريخ فلسفه در جهان اسلامى، ص 20; و سيد حسن تقى زاده، مانى و دين او، ص 204 و 532.
[27]. انجيل يوحنّا، 14: 26.
[28]. همان، 15: 26.
[29]. همان، 16: 7.
[30]. تحريف لفظى به ايجاد تغييراتى در حركات و حروف يك كلمه و يا كم و زياد كردن كلمات و عبارات يك متن براى دست يافتن به معناى جديد و يا تغيير معناى موجود گفته مى شود.
[31]. مراد از تحريف معنوى، تفسير ناصحيح، تحليل غلط و سوء استفاده از مطالب يك متن جهت اثبات مدعايى خاص مى باشد.
[32]. مانند آيات 75 سوره ى بقره، 78 سوره ى آل عمران، 46 سوره ى نساء، و 13 و 41 سوره ى مائده.
[33]. هر چند برخى از مفسران اسلامى به وجود تحريف لفظى در كتب اديان پيشين اعتقاد دارند (ر.ك: الميزان، ج 1، ص 213)، لكن برخى ديگر از مفسران تصرف در آن كتب و تحريف لفظى آنها را به دليل متواتر بودنشان، دشوار و حتى غير ممكن مى دانند (ر.ك: رشيد رضا، المنار، ج 6، ذيل آيه ى 3 سوره ى مائده). علاوه بر اين كه مسيحيان شواهد و اسنادى را ذكر مى كنند كه نسخ قديمى اناجيل از حدود قرن چهارم ميلادى به همين شكل بوده و كاوش هاى انجام شده در غارهاى كومران و كشف قسمت هايى از عهد عتيق ادعاى تحريف لفظى را با مشكل روبه رو مى كند. به هر حال اگر ادعاى فوق صد در صد اثبات شود، آيات قرآن بر تحريف معنوى حمل مى گردد.
[34]. سوره ى بقره، آيه ى 79.
[35]. سوره ى بقره، آيه ى 146.
[36]. سوره ى اعراف، آيه ى 157.
[37]. آيات فوق مى توانند هم بر تحريف لفظى و هم بر تحريف معنوى حمل گردند. آيات ديگرى از قرآن نيز به طور غيرمستقيم چنين دلالت هايى دارند; مثل اين كه قرآن، هارون(عليه السلام) را از پيامبران و موحدان مى داند، ولى عهد عتيق او را بت ساز و بت پرست مى شمارد. ديگر آن كه، قرآن، عيسى را پيامبرى صاحب شريعت و كتاب مى شمارد; ولى عهد جديد، او را اله و مستغنى از كتاب مى داند و تثليث را مطرح مى كند. قرآن داود و سليمان را پيامبرانى حكيم مى داند، ولى عهد عتيق داود را زناكار و سليمان را بت پرست مى شمارد. و اين كه قرآن كريم شراب را پليد مى شمارد، ولى عهد عتيق لوط را شراب خوار و عهد جديد شراب سازى را از معجزات عيسى برمى شمارد و...; براى مقايسه ر.ك: محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى،ص 192.
[38]. سوره ى آل عمران، آيه ى 71.
[39]. مسيحيان واژه ى ارتدكس را در دو مورد به كار مى برند:
ـ اشاره به يكى از فرقه هاى مسيحى، در مقابل كاتوليك و پروتستان.
ـ به معناى عقيده ى دين صحيح، نظريه ى اصيل و مطابق با تعاليم پذيرفته شده ى مسيحيت; بر اين اساس، هر يك از فرقه ها عقايد خود را ارتدكسى و مخالف آن را انحرافى مى دانند. ر.ك: ويليام هورن، راهنماى الهيات پروتستان، ص 7.
[40]. مهم ترين ويژگى كاتوليك ها آن است كه معتقد به رياست «پاپ» بر تمام جامعه ى مسيحيان و مصونيت وى از خطا هستند. هم چنين اعتقاد به مصوّبات مجامع كليسايى كاتوليك را لازم مى شمرند. اينار مولند، جهان مسيحيت، ص 122.
[41]. محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى،ص 243.
[42]. عطاء الله يوسف، الشمس الساطعة فى تاريخ الكنيسه، ص 29، به نقل از: مسيحيت شناسى مقايسه اى،ص 244.
[43]. جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ص 36.
[44]. توماس ميشل، كلام مسيحى، ص 106; و آرل كرنز، سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ، ص 168.
[45]. جهان مسيحيت، ص 35.
[46]. سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ، ص 168.
[47]. جهان مسيحيت، ص 34.
[48]. همان، ص 63; تونى لين، تاريخ تفكر مسيحى، ص 476.
[49]. ر.ك: جهان مسيحيت، ص 57 ـ 59; و مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 246 ـ 247.
[50]. ر.ك: جهان مسيحيت، ص 34.
[51]. همان.
[52]. آرل كرنز، سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ، ص 168; و محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 248 ـ 249.
[53]. ر.ك: رابرت وير، جهان مذهبى، ج 2، ص 759; و جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ص 36.