مسيحيت

سيد محمد اديب آل على

- ۳ -


معراج حضرت مريم(عليها السلام)

حضرت مريم (عليها السلام) اكنون كجاست؟ آيا او هم چون فرزندش زنده و در آسمان هاست يا در دل خاك آرميده است؟

كتاب مقدس در اين باره چيزى نمى گويد. تنها نكته اى كه از اناجيل استفاده مى شود اين است كه مريم(عليها السلام) در زمان مصلوب شدن عيسى(عليه السلام) در كنار وى حضور داشته است.[1]

پيش تر پروتستان ها معراج حضرت مريم را مردود يا دست كم بدون دليل مى دانند;[2] ولى كاتوليك ها بر اين باورند كه حضرت مريم(عليها السلام) به آسمان ها رفته است.

در سال 1950 م، پاپ پيوس دوازدهم اين باور را جزء اصول ايمانى تعريف كرد. وى اعلام كرد:

به كليسا الهام شده است كه مريم نيز هم چون مسيح، به طور يقين، با همين بدن به آسمان صعود كرده است.[3]

هم وطنان ارمنى ما «15 اوت» را سالگرد عروج حضرت مريم مقدس(عليها السلام) مى دانند و اين روز را جشن مى گيرند.[4]

آموزه ى صعود حضرت مريم نه صرفاً تصديق يك رويداد، بلكه بنيان مجموعه اى از باورها، هم چون «ملكه ى آسمان بودن» و مقام «شفاعت» و «واسطه بودن بين ما و خدا» و «شريك بودن در امر نجات» است.[5]

رسميت يافتن آموزه ى معراج حضرت مريم از زاويه ى ديگرى نيز قابل توجه است:

اين نظريه مى تواند از يك سو پيوندى ميان مسيحيت و اديانى كه به الهه ها احترام مى گذارند برقرار كند; و از سوى ديگر، فمينيست هايى را كه به دنبال ارتقاى مقام زن، به «خدا بانوان» چشم دارند، به خود جلب كند.

«مريم(عليها السلام) چهره ى زنانه ى خدا را آشكار كرد، كه اگر او نبود، كاملاً مردانه ظاهر مى شد. روان شناسى به نام «كارل گوستاو يونگ»[6] زمانى نوشت كه: اعلام عقيده ى صعود مريم در سال 1950 م، مهم ترين حادثه در جهان مسيحيت از زمان «اصلاحات» بود; چون جنس مونث را تا مكان امنى در الوهيت مسيحيت بالا برد».[7]

حضرت مريم(عليها السلام) در قرآن مجيد

تنها زنى كه نامش به صراحت در قرآن ذكر شده، حضرت مريم(عليها السلام)است. نام وى 34 مرتبه در قرآن آمده، كه رقم بسيار بالايى است; افزون بر اين كه سوره ى نوزدهم قرآن به نام او و سوره ى سوم قرآن نيز به نام «آل عمران» كه خانواده ى اويند نام گذارى شده است.

قرآن مجيد ويژگى هاى بسيار ارزشمندى براى حضرت مريم(عليها السلام) ذكر مى كند: او دختر پيامبرى به نام «عمران» است و تحت تكفّل حضرت «زكريا» بزرگ شده است و مادرش بنابر نذرى كه داشت او را «محرّر» ساخت.[8]

محرّر كسى است كه از تحت تسلط پدر و مادر رها شود تا تمامى اوقات خود را در عبادت خدا سپرى كند، ملازم معبد باشد و جز براى امور ضرورى خارج نشود.[9]

از ديد قرآن، حضرت مريم(عليها السلام) در محراب عبادت از ارزاق شگفت انگيز الهى بهره مند مى شده است.[10]

در جاى ديگر، قرآن مجيد، حضرت مريم(عليها السلام) را به گونه اى منحصربه فرد توصيف نموده است:

و آن گاه كه فرشتگان گفتند: اى مريم! همانا خداوند تو را برگزيد و پاكيزه گردانيد و بر زنان جهان برترى بخشيد. اى مريم! فرمان بردار پروردگارت باش و همراه نمازگزاران سجده و ركوع كن.[11]

چنان كه ملاحظه مى شود، قرآن مجيد، چهره اى به مراتب برتر و والاتر نسبت به اناجيل از حضرت مريم(عليها السلام)نمايان مى سازد; او را زنى برگزيده و پاك و ممتاز معرفى مى كند و در پى اين پاكى و عصمت است كه فرشته ى خدا بر او نازل مى شود، تا به او فرزندى پاك سيرت بخشد;[12] روح الهى در او دميده مى شود و از خداوند معجزات بسيار مى بيند.[13]

در نهايت خداوند، حضرت مريم را الگويى براى همه ى كسانى كه ايمان آورده اند معرفى مى كند[14]

پرستش حضرت مريم (عليها السلام)

قرآن مجيد، نصارى را متهم به پرستش حضرت مريم(عليها السلام) كرده و اين اقدام آنان را نكوهيده است.[15]

ممكن است يك مسيحى اين اتهام را نپذيرد و پرستش حضرت مريم(عليها السلام) را انكار كند و نسبت دادن اعتقاد به الوهيت مريم به مسيحيان را نسبتى ناروا بداند، به خصوص كه مريم مقدس يكى از شخصيت هاى سه گانه ى تثليث نيست.

علامه طباطبايى به عنوان يك مفسر قرآن، اين مسئله را بررسى و با توجه به سخنان دانشمندان مسيحى اثبات مى كند كه اين نكته ى قرآنى كاملاً مقرون به صحت است.[16]

تونى لين نيز به پرستش حضرت مريم در برخى از شهرهاى اروپايى اشاره مى كند:

در قرن شانزدهم ميلادى برخى از شهرهاى اروپايى به پرستش مريم باكره مشهور بودند، كه مى توان به شهر «اينسيدلن»[17] اشاره كرد.[18]

نويسنده اى مسيحى نيز معتقد است كه عقيده ى شراكت مريم(عليها السلام) در تثليث ممكن است از فرقه ى گمراه «كولى ريدى»[19] كه بيش از دو قرن قبل از ظهور محمد(صلى الله عليه وآله)در عربستان بوده اند، نشئت گرفته باشد.[20]

دراين باره ذكر نكته اى كه برخى از نويسندگان اسلامى بدان تفطن داده اند، بسيار مفيد است:

به نظر مى رسد، آن چه مورد نظر قرآن است، پرستش عملى حضرت مريم است، نه اعتقاد به اولوهيت وى. قرآن كريم در مواردى از پرستش عملى و احترام فوق العاده در حد احترام به خداوند، به «الوهيت» تعبير كرده است; چنين تعبيرى را در تشريح دنياگرايى گروهى از مردم هم مى توان يافت:

آيا نديدى كسى را كه هوس خويش را «معبود» خود قرار داده است.[21]

با اين توضيح مى توان ادعا كرد كه امروزه هم بسيارى از مسيحيان، مريم را در مقام مادر خداوند مى پرستند و در مقابل تصوير و مجسمه ى او به عبادت مى پردازند.[22]

در خاتمه توجه به اين نكته خالى از لطف نيست كه مى توان از جايگاه ويژه ى حضرت مريم(عليها السلام) در ميان مسلمانان و مسيحيان به نتيجه اى راهبردى رسيد و آن اين كه، برخلاف حضرت عيسى(عليه السلام) كه در عين برخوردارى از مقامى والا در ميان پيروان دو دين بزرگ آسمانى، به محور اختلافات اساسى دو دين در آموزه ى تثليث و تجسيم، بدل شده است، مريم(عليها السلام)شخصيتى است كه مى تواند محور تفاهم و گفتوگوى سازنده ميان پيروان اسلام و مسيحيت باشد. الگويى كه از شخصيت اين بانوى ارزنده و ديگر بانوان بزرگ، هم چون حضرت زهرا(عليها السلام) به دست مى آيد، مى تواند در پى گيرى سياست ها و راهبردهاى مشترك دو دين آسمانى مفيد باشد. تقويت عفاف، به ويژه از راه تأكيد بر معنويت گرايى، عبوديت، راست گويى و خدمت به بندگان خدا از محورهاى اساسى اين سياست است.[23]

كتاب مقدس

كتاب مقدس مسيحيان

پرسش : كتاب مقدس مسيحيان چه كتابى است و چه خصوصياتى دارد؟

پاسخ : كتاب مقدس، عنوان مجموعه اى از نوشته هاى كوچك و بزرگ است كه مسيحيان همه، و يهوديان بخشى از آن را كتاب آسمانى و الهى خود مى دانند. عنوان معروف اين مجموعه در زبان انگليسى و بيشتر زبان هاى اروپايى «بايبل»[24] و يا كلمه هاى هم خانواده ى آن است كه از كلمه ى يونانى «Biblia» به معناى «كتاب ها» گرفته شده است.[25]

در زبان هاى فارسى و عربى عنوان «عهدين» نيز براى اين كتاب به كار مى رود. عنوان مذكور به اين اعتقاد مسيحيان اشاره دارد كه خداوند دو عهد و پيمان با انسان بسته است: يكى «عهد قديم»[26] كه در آن خداوند از انسان پيمان گرفته است كه بر شريعت الهى گردن نهد; و ديگرى «عهد جديد»[27] كه پيمان بر سر محبت خدا و عيسى مسيح است. متناظر با اين تقسيم، كتاب هاى مربوط به دوره ى اول را «عهد قديم» و كتاب هاى مربوط به دوره ى دوم را «عهد جديد» مى خوانند و هر دو قسمت از نظر مسيحيان مقدس و معتبر است، لكن يهوديان معتقدند كه خدا تنها يك پيمان با انسان بسته و آن همان پيمان «شريعت» است; و بر اين اساس تنها بخش «عهد قديم» را ـ كه «عهد» مى نامند ـ قبول دارند.[28]

عهد قديم

اين بخش از كتاب مقدس ـ كه قريب سه چهارم كل كتاب مى شود ـ مشتمل بر 39 يا 46 كتاب است.[29]

طبق نسخه ى 46 كتابى (يا نسخه ى سبعينه) كه مورد پذيرش اكثر مسيحيان است، عهد قديم به سه بخش تقسيم مى گردد:

بخش اول: اسفار پنج گانه ى تورات و كتب تاريخى ديگر;

بخش دوم: كتب حكمت، شعر و مناجات;

بخش سوم: كتب انبيا و پيش گويى هاى آنها.

هرچند باور عمومى يهوديان و مسيحيان اين است كه تورات فعلى (اسفار پنج گانه) نوشته و يا كتاب آسمانى حضرت موسى(عليه السلام) است، اما كسانى در گذشته و حال انتساب تورات موجود به حضرت موسى(عليه السلام) را قاطعانه رد كرده و به اثبات اين نظريه پرداخته اند كه تورات موجود در قرون پس از آن حضرت نوشته شده است.[30]

بيش تر كتاب هاى عهد عتيق در اصل به زبان عبرى و اندكى از آن به زبان كلدانى (از زبان هاى سامى هم خانواده با عربى) بوده اند كه به يونانى ترجمه شده اند.

عهد جديد

بخش دوم كتاب مقدس، عهد جديد است كه تنها مسيحيان آن را قبول دارند. عهد جديد به زبان يونانى نوشته شده است، در حالى كه حضرت عيسى(عليه السلام) و حواريون او به زبان آرامى (لهجه اى از زبان عبرى) سخن مى گفتند. علت اين امر آن است كه با كشورگشايى اسكندر و ايجاد يك امپراطورى بزرگ، زبان يونانى در بسيارى از مناطق تبليغ شد، به گونه اى كه بسيارى از مردم با اين زبان آشنايى يافتند. هنگامى كه رسولان مسيحى براى مردم منطقه ى درياى مديترانه و اطراف آن سخن مى گفتند يا مى نوشتند، طبيعى بود كه از زبان مشترك (يونانى) استفاده كنند.[31]

تقسيم بندى عهد جديد

عهد جديد به طور كلى به 4 بخش تقسيم مى شود:

1. زندگى نامه و سخنان حضرت عيسى(عليه السلام): اين بخش مشتمل بر 4 انجيل[32] است كه گفته مى شود «متى»، «مرقس»، «لوقا» و «يوحنا» آنها را نوشته اند.

سه انجيل نخست سبكى يكسان دارند و مطالب مندرج در آنها هماهنگ اند و با فرهنگ يهودى اختلاف چندانى ندارند; اما انجيل چهارم (يوحنا) از نظر مطالب با اناجيل ديگر متفاوت است و با فرهنگ يهودى سازگارى ندارد و در آن الوهيت حضرت عيسى مطرح شده است. سه انجيل اول را اناجيل هم نوا يا هم ديد[332] مى نامند.

غالب محققان بر آن اند كه اين سه انجيل بعد از حضرت عيسى و حدوداً بين سال هاى 65 ـ 70 م، يعنى بيش از سى سال پس از حيات زمينى حضرت عيسى(عليه السلام) نوشته شده اند و برخى از پژوهشگران كتاب مقدس معتقدند كه انجيل متى و لوقا از روى انجيل مرقس نوشته شده اند.[34]

2. تبليغات و مسافرت هاى تبليغى مبلغان مسيحى: در اين بخش كتاب «اعمال رسولان» وجود دارد كه اقدامات حواريون و ديگر مسيحيان، مخصوصاً «پولس» رابيان مى كند.

3. نامه ها: رسولان نامه هايى به شهرها و افراد گوناگون نگاشته اند كه 21 عدد از آنها در مجموعه ى عهد جديد آورده شده اند. سيزده يا چهارده[35] نامه از «پولس»، سه نامه از «يوحنا»، دو نامه از «پطرس»، و يك نامه از «يعقوب» و «يهودا» وجود دارد.

اين نامه ها حاوى مطالبى ارشادى و احياناً اعتقادى است.

4. رؤيا و مكاشفه: در اين بخش تنها كتاب «مكاشفه ى يوحنا» قرار دارد كه كتاب سرّى و رمزى است و حوادث آينده را پيش گويى مى كند.

نويسندگان عهد جديد

چهار انجيل ابتداى عهد جديد، در واقع چهار زندگى نامه از حضرت عيسى(عليه السلام) هستند كه به دست چهار نفر نوشته شده اند.

ـ انجيل مرقس قديمى ترين و مختصرترين آنهاست كه معمولا آنها را به يوحناى مرقس، دوست و هم دم و مترجم پطرس، كه احياناً هم سفر پولس نيز بوده است، نسبت مى دهند.[36] نوشته هاى او مطالبى است كه از پطرس آموخته و ثبت كرده است.[37] اين انجيل بسيار كوتاه، واقع بينانه، روشن و پرقدرت است; مانند آلبومى كه مختص عكس هاى شخصِ به خصوصى باشد، يك رشته تصاوير مهم از عيسى ارائه مى دهد... مرقس توانسته شخصيت واعمال مسيح را با اين تصاوير به خوبى نشان دهد.[38]

ـ انجيل متى در ترتيب كنونى عهد جديد، نخستين انجيل و مفصلّ ترين آنهاست. اعتقاد سنتّى مسيحى اين بود كه اين انجيل قديمى ترين اناجيل و به دست «متاى خوازى» نوشته شده است، اما با نقّادى هاى عصر جديد، عقايد فوق اعتبار خود را از دست داده است.[39]

ـ انجيل لوقا و نيز كتاب اعمال رسولان، منسوب به لوقاى طبيب، يار و همراه پولس است، كه احتمالا در انطاكيه با تبليغ پولس ايمان آورده و با او دوست و هم نشين شده بود.[40]

بسيارى از انجيل شناسان معتقدند كه انجيل متى و انجيل لوقا در نگارش از انجيل مرقس استفاده كرده اند و در بسيارى از مشتركات ديگرشان از يك منبع شفاهى بهره برده اند.[41]

ـ انجيل يوحنّا با سه انجيل ديگر ـ كه اناجيل هم نوا خوانده مى شوند ـ بسيار متفاوت است و علاوه بر اين كه تنها انجيلى است كه الهيات عيسى خدايى را ترويج مى كند، از نظر سبك نگارش و تركيب مطالب با سه انجيل ديگر تفاوت بسيار دارد، به گونه اى كه مسيحِ اناجيل هم نوا را «مسيح تاريخ» و مسيح اين انجيل را «مسيح ايمان» خوانده اند.[42]

تاريخ نگارش انجيل يوحنّا احتمالاً بين سال هاى 90 ـ 115 م است، و از نظر تاريخى آخرين اناجيل است.[43]

اعتقاد غالب سنتى در كليساى مسيحى اين بود كه اين انجيل توسط يوحنّا، پسر زبدى، كه از خردسالى در زمره ى حواريون بود، نوشته شده است، اما اعتقاد مزبور در قرن نوزدهم زير سؤال رفت و كوشش هاى بسيار براى شناسايى نويسنده ى اين انجيل به جايى نرسيد.

يك كشيش مسيحى در پاسخ به اين سؤال كه «چه كسى انجيل يوحنّا را نوشته است؟» مى نويسد:

سؤال مشكلى است و پاسخ به آن بررسى و تحقيق گسترده اى را مى طلبد و غالباً به اين عبارت ختم مى شود كه غير از خداى يگانه كسى نمى داند كه چه كسى اين انجيل را نوشته است.[44]

نويسنده ى انجيل يوحنّا علاوه بر اين كه اناجيل قبلى و رساله هاى پولس را در اختيار داشته و از آنها در تدوين انجيلش استفاده كرده، داراى مشرب فلسفى هم بوده و كتابش مشحون از مايه هاى فلسفى يونان است.

رساله هاى پولس

پولس نخستين نويسنده ى عهد جديد به شمار مى رود. رساله هاى او مشتمل بر 13 يا 14 نامه است كه براى افراد خاص يا اشخاص مختلف و شهرهاى گوناگون فرستاده و در آنها نوعاً به بيان بحث هاى عقيدتى و دفاع از نظام الهياتى خود، كه عمدتاً عيسى خدايى و نفى شريعت است، مى پردازد.

امروزه محققان مسلم مى دانند كه نخستين نوشته هاى عهد جديد، رساله هاى پولس است; زيرا وى در بين سال هاى 35 ـ 40 م تغيير كيش داد و در سال 64 م به قتل رسيد و هيچ انجيلى قبل از سال 65 م نوشته نشده است.[45]

بنابراين مى توان گفت كه رساله هاى پولس حداقل 20 سال قبل از اولين انجيل در كليساها وجود داشته و از آنها استفاده مى شده و پايه ى نظام عقيدتى مسيحيت قرار گرفته و سپس تاريخ زندگى حضرت عيسى(عليه السلام)نگاشته شده است. تأثير الهيات عيسى خدايى پولس بر اناجيل هم نوا مشهود نيست; اما انجيل يوحنّا كه سال ها پس از سه انجيل ديگر در اواخر قرن اول يا ابتداى قرن دوم ميلادى نوشته شده كاملا متأثر از الهيات پولسى است. اين نكته به ما مى فهماند كه در پايان قرن اول انديشه هاى شرك آلود پولس كاملا در جامعه ى مسيحى و در كليسا جا افتاده و بر نگارش مطالب كتاب مقدس تأثير گذارده است.

حجيت و اعتبار عهد جديد

بر اساس ديدگاه مسيحى، حضرت عيسى(عليه السلام) كتاب آسمانى نداشت، بلكه او خود تجسّم وحى الهى و عين پيام خدا بود، و انجيل ها و ساير كتب عهد جديد، نوشته ى حضرت عيسى يا املاى او به شاگردانش نيست، بلكه حواريون و قديسان و مسيحيان نخستين بعد از حضرت عيسى به تدريج آن را تحرير كرده اند.

ادعاى مسيحيان اين است كه اين نوشته ها حاصل الهامات و هدايت ويژه ى روح القدس و نتيجه ى توافق و اجماع مسيحيان صدر اول در پذيرش 27 كتاب موجود عهد جديد است:

خدا در 30 سال سرنوشت سازى (30 ـ 60 م.) كه انجيل مكتوب وجود نداشت، و سخنان و كارهاى عيسى به طور شفاهى نقل مى شد آن جامعه را هدايت كرد. اين روح القدس بود كه از طريق الهام، نويسندگان انجيل ها را براى نوشتن اين كتب و ثبت برگزيده ى سخنان و كارهاى بسيار زياد عيسى، رهنمون شد... و سرانجام جامعه ى مسيحيان نخستين با راهنمايى روح القدس از ميان نوشته هاى مسيحى بى شمار، به 27 كتاب، كه انجيل هاى چهار گانه نيز جزء آنهاست، اقرار كرد;... اين توافق در باب كتاب هاى مقدس از طريق نوعى اجماع حاصل شد. اين اجماع خيلى زود به دست آمد و فهرست نخستين كتاب هاى مقدس، بين سال هاى 150 ـ 200 ميلادى تهيه شد و پس از چند قرن كليسا به طور رسمى روشن ساخت كه چه كتاب هايى را بايد مقدس شمرد.[46]

شايسته است كه به چند نكته در اين جا توجه كنيم:

1. حضرت عيسى(عليه السلام) طبق تعاليم اناجيل هم نوا و بعضى كتب ديگر، پيامبرى هم چون ديگر پيامبران بود[47] و شأن پيامبرى اين است كه آورنده ى وحى باشد نه تجسّم آن، و پيامبر حامل پيام است نه عين آن; مگراين كه قايل به عيسى خدايى شويم كه آن نيز علاوه بر اين كه ادعايى بى دليل است، مغاير با شأنيت پيامبرى حضرت عيسى(عليه السلام) است.

2. از سوى كليسا و مسيحيت دليلى بر اين كه عهد جديد حاصل الهامات و هدايت هاى ويژه ى روح القدس است، ذكر نگرديده; مگر اين كه در اين مورد به مطالب خود كتاب مقدس استناد شود كه طبعاً چنين استدلالى دَوْرى است.

3. برخلاف اين نظريه كه مسيحيان اوليه براى پذيرش كتب 27 گانه ى عهد جديد اجماع داشته اند، شواهد تاريخى بر وجود اختلافات فراوان ميان بزرگان مسيحيت در سده هاى نخستين تولد آن حكايت دارد. تنها پس از حاكميت كليساى طرف دار پولس در زمان كنستانتين و استفاده از اقتدار حكومت در مقابله با ديدگاه هاى رقيب، شاهد حاكميت بلا منازع يك ديدگاه و استناد به كتب 27 گانه به مثابه تنها مراجع معتبر مسيحى هستيم.

ويل دورانت مى نويسد:

در ادبيات مسيحى در قرن دوم، انجيل، نامه (رساله)، اسفار، مكاشفه واعمال فراوان بود. مسيحيان در رد يا قبول آن به عنوان تفاسير مجاز از عقايد مسيح هم داستان نبودند: كليساى غرب كتاب «مكاشفه ى يوحنّا» را قبول داشتند كه كليساهاى شرق به كلى آن را رد مى كردند و برعكس، انجيل عبرى و رساله هاى يعقوب را قبول داشتند كه در غرب مردود بود.[48]

نويسنده اى پروتستان مذهب مى نويسد:

تمام 27 كتاب عهد جديد از ابتدا به وسيله ى كليساها ملهم شناخته نشده بود. اناجيل و رساله هاى پولس بيش از ساير نوشته ها بين كليساها مى گشت و قرائت مى شد و به همين دليل زودتر از همه مورد قبول واقع شد. اعلام رسمى كتاب هاى عهد جديد به وسيله ى كليسا، قبل از قرن چهارم ميلادى ميسر نشد.[49]

ضمن اين كه اين اتفاق ـ بر فرض وجود ـ نمى تواند معيارى براى حجيت يك كتاب دينى و آسمانى باشد.

4. نكته ى ديگرى كه برخى محققين اسلامى به آن تفطّن دارند اين است كه:

اتفاق نظر كليسا بر كتب عهد جديد بدين معنا نيست كه كتبى كه در قرن دوم در زمره ى كتب مورد قبول كليسا واقع شده اند، از نظر مضمون و محتوا كاملا هماهنگ با كتب فعلى باشند، بلكه تنها هم نام با آن اناجيل اند و نمى توان از اين راه ثابت نمود كه كتب موجود همان كتاب هايى هستند كه در قرون اوليه به رسميت شناخته شده اند، ولو اين كه اسماً يكى باشند.[50]

حاصل گفتار آن كه تاكنون دليل قانع كننده اى براى حجيت و ارزش آسمانى كتاب فعلى مسيحيان ارائه نشده است و در صحت و اعتبار آن ترديدهاى جدى وجود دارد.

انجيل برنابا

پرسش : «انجيل برنابا» چيست و تا چه اندازه اى مورد قبول مسيحيت است؟

پاسخ : در قرن هجدهم ميلادى در اروپا، انجيلى كشف شد كه به يكى از شخصيت هاى نزديك به حضرت عيسى(عليه السلام)يعنى «برنابا»[51] نسبت داده مى شود.

كشف اين انجيل جنجال مفصّلى در محافل مذهبى و علمى به راه انداخت. بحث درباره ى اصالت و صحت انتساب آن به برناباى حوارى و مطالب مندرج در آن تا مدت ها محافل مسيحى و غيرمسيحى را به خود مشغول كرده بود. از آن زمان تاكنون سخنان و مقالات و كتب بسيارى در مورد اين كتاب گفته و نوشته شده و بسيار نيز گفته خواهد شد; زيرا مطالب مطرح شده هنوز به صورت قطعى، فصل خطاب گفته ها و نوشته ها نبوده اند.

در پاسخ به سؤال فوق ابتدا به اختصار شخصيت برنابا بررسى و سپس درباره ى تاريخچه و اعتبار و مطالب كتاب فوق مطالبى مطرح مى گردد.

برنابا در اصل از «سبط لاوى»[52] و از اهالى قبرس بود كه در عصر رسولان به آيين مسيحيت گرويده بود.[53]

در كتاب مقدس فعلى چندين بار نام برنابا ذكر و به عنوان شخصى ممتاز از او ياد شده است:

و يوسف، كه رسولان او را «برنابا» يعنى «ابن الوعظ» لقب دادند، مردى از سبط لاوى و از طايفه ى قبرسى، زمينى را كه داشت فروخته، قيمت آن را آورد و پيش قدم هاى رسولان گذارد تا به نيازمندان دهند.[54]

برنابا مردى صالح و شخصى مهربان و پر از روح القدس و ايمان بود. در نتيجه مردم دسته دسته به خداوند ايمان آوردند.[55]

از مطالب عهد جديد بر مى آيد كه برنابا در ايمان آوردن به عيسى بر بسيارى از شخصيت هاى بزرگ مسيحى هم چون «پولس» سبقت داشته، بلكه شفيع پولس نزد حواريون بوده است.[56]

از كتب عهد جديد و نامه هاى پولس به دست مى آيد كه برنابا از بنيان گذاران سفرهاى تبشيرى و چهره اى شاخص و معتبر در عصر رسولان بوده است.[57]

برنابا و پولس مأمور دعوت امت غيرمختون (غير يهودى ها) به مسيحيت مى شوند و به شهرها و ديارهاى مختلفى سفر مى كنند و با اذيت و آزارهاى بسيارى مواجه مى گردند و معجزات زيادى از خود نشان مى دهند تا جايى كه برخى آنان را خدا مى پندارند.[58]

آنان اولين كليساها را در جهان مسيحيت پى ريزى مى كنند و در هر كليسا كشيشى را براى اداره و هدايت مردمان برمى گزينند[59]، اما طولى نمى كشد كه بين برنابا و پولس «نزاعى سخت» رخ مى دهد:

و بعد از ايامى چند، پولس به برنابا گفت: برگرديم و برادرانمان را در هر شهرى كه در آنها كلام خدا را اعلام كرديم، ديدن كنيم كه چگونه باشند. اما برنابا چنان مصلحت ديد كه يوحنّا ملقّب به مرقس را همراه خود بردارد. ليكن پولس چنين مصلحت دانست كه او را كه از «پمفيله» از ايشان جدا شده بود و با ايشان همكارى نكرده بود، با خود نبرد. پس نزاعى سخت شد، به حدى كه از يكديگر جدا شدند، برنابا مرقس را برداشت و از راه دريا به قبرس رفت و پولس، سيلاس را اختيار كرد و از برادران به فيض خدا سپرده شده رو به سفر نهاد...[60]

آخرين نشانى كه از برنابا در منابع مسيحيت وجود دارد همين است كه ذكر شد وديگر اثرى از او به چشم نمى خورد و او به گونه اى مرموز و شگفت آور از تاريخ مسيحيت ناپديد شده و تنها اين پرسش به جاى مانده است كه چگونه اين نخستين رسول، يا دست كم، يكى از رسولان نخستين، كه شفيع و راهنما و همراه پولس، و پُر از روح القدس و ايمان بود، بدون هيچ مقدمه و يا طرحى منطقى ناپديد مى شود و به قول ويل دورانت به گونه ى اعجاب آورى «از صحنه ى تاريخ محو مى گردد.»[61]

آيا صرف همراهى يا عدم همراهى «مرقس» مى تواند سبب جدايى دو رسول كه با مواعظ و اندرزهايشان هزاران نفر را به عيسى و عشق و محبت و برادرى دعوت كرده اند، باشد؟

به هر تقدير توجيهى كه كتاب اعمال رسولان، در مورد جدايى اين دو شخصيت بزرگ جهان مسيحيت نموده است، شبيه دعواهاى كودكانه يا نوجوانان متأثر از احساسات و عواطف است، نه مبشرانى كه قصد بناى تمدنى عظيم بر اساس تعاليم مسيح را داشته اند.

تاريخچه ى انجيل برناباى موجود

نويسنده اى مسيحى كه مترجم انجيل برنابا به عربى نيز هست، درباره ى تاريخچه ى اين انجيل مى نگارد:

نخستين كسى كه از وجود نسخه ى ايتاليايى انجيل برنابا[62] آگاه شد يكى از مستشاران پادشاه پروس[63] بود. اين مستشار كه نامش در حافظه ى تاريخ ثبت شده «كريمر» و مقيم آمستردام بود. او در سال 1709 م اين نسخه را از كتاب خانه ى يكى از مشاهير و افراد به ظاهر صاحب منصب آمستردام امانت مى گيرد. پس از مدتى وى آن را به شخصى به نام «طولند» و او نيز پس از چهار سال آن را به پرنس «اوژن ساووى»[64] اهدا مى كند. مشهور است كه اين ژنرال جنگ جو با وجود لشكركشى هاى فراوان و اشتغال به امور سياسى، به علوم و آثار تاريخى علاقه اى فراوان داشته است. نسخه ى مذكور بعدها در سال 1738 همراه با ديگر كتاب هاى شخصى وى به كتاب خانه ى سلطنتى وين انتقال يافته و تا امروز -15 مارس 1908 م- در اين كتابخانه نگه دارى مى شود.[65]

علاوه بر نسخه ى ايتاليايى انجيل برنابا، نسخه ى ديگرى گزارش شده كه اسپانيايى است. اين نسخه كه شامل 222 فصل و 420 صفحه است در اوايل سده ى هجدهم ميلادى كشف شده و متأسفانه گذشت زمان سبب فرسودگى و پوسيدگى صفحات آن شده بود. نسخه ى مذكور توسط شخصى از اهالى «هدلى»، از شهرهاى ايالت همپشير انگلستان، به صورت امانت در اختيار خاور شناس مشهور، دكتر «سايل»[66] قرار مى گيرد. سپس از طريق دكتر سايل به دست دكتر «منكهوس» كه يكى از اعضاى هيأت علمى دانشگاه سلطنتى آكسفورد بود، مى رسد. منكهوس پس از مدتى اين نسخه را از زبان اسپانيايى به زبان انگليسى ترجمه مى كند و در سال 1784 م متن مترجَم را همراه با نسخه ى اصلى اسپانيايى در اختيار دكتر «هويت» كه از انديشمندان و اساتيد برجسته ى زمان خود بود قرار مى دهد.[67]

از يادداشتى كه دكتر «سايل» در آغاز نسخه ى اسپانيايى نگاشته، چنين برمى آيد كه اين نسخه در اصل توسط مسلمانى «اروغانى» به نام «مصطفى عرندى» از روى نسخه ى ايتاليايى به زبان اسپانيايى برگردانده شده است.[68]

اهميت نسخه ى اسپانيايى در مقدمه اى است كه طى آن مشخص مى گردد كه راهبى به نام «فرامرينو» به مجموعه اى از نامه ها و يادداشت هاى «قديس ايرنائوس»[69] دست مى يابد كه شامل تعاليمى عليه پولس و تقبيح اعمال و افكار اوست; و ايرنائوس مطالبش را به انجيلى منسوب به برنابا نسبت مى دهد. از اين جا اشتياق راهب فرامرينو براى كشف انجيل برنابا شدت مى يابد و در نهايت به آن دست مى يابد.[70]

پاورقى:‌


[1]. انجيل يوحنّا، 19: 25.
[2]. هاروى كاكس، مسيحيت، ص 68.
[3]. همان، و ر.ك: لوئيس معلوف، المنجد «واژه ى پيوس»، ص 179. «اعلن رسميا عقيدة انتقال العذراء الى السماء نفساً و جسماً»، و محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 30.
[4]. روزنامه ى اطلاعات، مورخه ى 25/5/1378، ص 13، به نقل از: مسيحيت شناسى ا ئ مقايسه اى، ص 30
[5]. تاريخ تفكر مسيحى، ص 489.
[6]. Carl Gustav Yung.
[7]. هاروى كاكس، مسيحيت، ص 71.
[8]. سوره ى آل عمران، آيه ى 35 ـ 37.
[9]. سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 170.
[10]. سوره ى آل عمران، آيه ى 37.
[11]. سوره ى آل عمران، آيه ى 42.
[12]. سوره ى مريم، آيه ى 19.
[13]. سوره ى مريم، آيه ى 24 ـ 26.
[14]. ر.ك: سوره ى تحريم، آيه ى 11.
[15]. سوره ى مائده، آيه ى 116.
[16]. الميزان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 244.
[17]. Einsiedeln
[18]. تاريخ تفكر مسيحى، ص 277.
[19]. Colly Ridiahs
[20]. ويليام مونتگمرى وات، برخورد آراى مسلمانان و مسيحيان، ص 39.
[21]. سوره ى جاثيه، آيه ى 23 و سوره ى توبه، آيه ى 31.
[22]. مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 32.
[23]. اقتباس از: همان، ص 39.
[24]. Bible.
[25]. توماس ميشل، كلام مسيحى، ترجمه ى حسين توفيقى، ص 23 (به عهد عتيق نيز شهرت دارد).
[26]. Old Testement. (O.T.)
[27]. New Testament (N. T.)
[28]. ر.ك: عبدالرحيم سليمانى اردستانى، كتاب مقدس، ص 19 و 20. البته اصطلاح رايج براى عهد قديم در ميان يهوديان واژه ى «تنخ» است كه مخفف «تورات»، «نبيم»، «انبيا»، «كتوبيم» و «مكتوبات» است.
[29]. اين تفاوت ناشى از اختلاف بين دو نسخه است. خود يهوديان نسخه ى 39 كتابى را قبول دارند، اما مسيحيان، كاتوليك ها و ارتدوكس ها نسخه ى 46 كتابى، و پروتستانها نسخه ى 39 كتابى را پذيرفته اند.
[30]. از جمله اين افراد «باروخ اسپينوزا» (1632 ـ 1677 م) دانشمند هلندى و دكتر الكسندر كيوس از دانشمندان مسيحى است. ر.ك: حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، ص 82; باروخ اسپينوزا، مصنف واقعى اسفار پنجگانه، ترجمه ى عليرضا آل بويه، مجله ى هفت آسمان، ش 1، ص 89; رحمة الله هندى، اظهار الحق، ص 63.
[31]. عبدالرحيم سليمانى اردستانى، كتاب مقدس، ص 33.
[32]. انجيل در لغت يونانى به معناى «مژده» است.
[33]. Synoptic.
[34]. ر.ك: عبدالرحيم سليمانى اردستانى، كتاب مقدس، ص 35.
[35]. در انتساب يكى از نامه ها به پولس ترديد وجود دارد.
[36]. مريل سى تنى، معرفى عهد جديد، ترجمه ى طاطه وس ميكائيليان، ج 1، ص 173.
[37]. همان.
[38]. همان، ص 176.
[39]. عبدالرحيم سليمانى اردستانى، كتاب مقدس، ص 214 ـ 215.
[40]. مريل سى تنى، معرفى عهد جديد، ج 1ظ، ص 191.
[41]. Cross, F, Th Oxford Dictionary of Christian Church (ODC), London, Oxford University Press, P 853.
به نقل از: عبدالرحيم سليمانى اردستانى، كتاب مقدس، ص 205.
[42]. همان، ص 260.
[43]. فهيم عزيز، المدخل الى العهد الجديد، ص 561.
[44]. همان، ص 546.
[45]. ر.ك: مريل سى تنى، معرفى عهد جديد، ترجمه ى طا ط. ميكائيليان، ج 1، ص 138 ـ 139; عبدالرحيم سليمانى اردستانى، كتاب مقدس، ص 235 ـ 236; و توماس ميشل، كلام مسيحى، ص 54.
[46]. كلام مسيحى، ص 41 ـ 51.
[47]. براى نمونه ر.ك: انجيل متى، 12: 18 و اعمال رسولان، 3: 13.
[48]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 3، ص 721.
[49]. سارو خاچيكى، كتاب مقدس را بهتر بشناسيم، ص 31 ـ 32.
[50]. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج 3، ص 524.
[51]. Barnabas
[52]. فرزندان هر يك از اولاد اسرائيل (يعقوب) را سبط ناميده اند. بدين ترتيب قوم بنى اسرائيل از دوازده سبط، به تعداد فرزندان يعقوب تشكيل شده اند. سبط لاوى در ميان اسباط، از شأن والايى برخوردار بوده است. (جمشيد غلامى نژاد، مقدمه ى انجيل برنابا، ص 120).
[53]. جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ص 174.
[54]. اعمال رسولان، 4: 36.
[55]. همان، 11: 24.
[56]. همان، 9: 26.
[57]. ر.ك: همان، 13: 4 و 46; 13: 2، و لاطيان، 2: 9.
[58]. ر.ك: اعمال رسولان، 13: 50، 14: 1 ـ 16 و 19.
[59]. همان، 14: 21 ـ 23.
[60]. همان، 15: 36 ـ 41.
[61]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 3، ص 684. وى به مؤلفين عهد جديد اين اعتراض را نيز دارد كه چرا نقش و سهم برنابا در سفرهاى تبليغى ناديده گرفته شده و اين سفرهاى تبشيرى را تنها به پولس منسوب مى نمايند. (همان، ص 683).
[62]. نخستين انجيل برناباى كشف شده نسخه اى ايتاليايى و پس از آن نسخه اى اسپانيايى است.
[63]. Prussia; بزرگترين و مهم ترين كشور سرزمين آلمان كه در گذشته شامل قسمت اعظم آلمان شمالى بوده و حدود دو سوم جمعيت آلمان را در بر مى گرفته است (مقدمه ى خليل سعادة بر انجيل برنابا، ص 352 (پاورقى مترجم).
[64]. Eugene de Savoie مشهور به پرنس اوژن (1663 ـ 1736) ژنرالى فرانسوى كه در اصل فرزند يكى از شاهزادگان بود. در طول عمر خود جنگها و فتوحات بسيار داشت. از جمله در دو نوبت تركان عثمانى را شكست داد. ر.ك: غلامحسين مصاحب، دايرة المعارف فارسى، ج 1، ص 201.
[65]. مقدمه ى خليل سعادة بر انجيل برنابا، ص 16.
[66]. Georgie Sale خاورشناس انگليسى.
[67]. مقدمه ى خليل سعادة بر انجيل برنابا، ص 16.
[68]. همان. اروغان (Arrogon) از شهرهاى اسپانيا.
[69]. Irenaeus، (حدود 125 ـ 202 م) اسقف ليون در فرانسه ى كنونى و مولف رساله ى «بر ضد بدعت» (غلامحسين مصاحب، دايرة المعارف فارسى، ج 1، ص 329).
[70]. مقدمه ى جرج سيل بر ترجمه ى قرآن مجيد; به نقل از: حسين توفيقى، سير تاريخى انجيل برنابا، ص 15.