((در زمين دنبال فساد انگيزى
نباشيد.)) اما مستكبران از ملا و بزرگان جامعه
آنها، صالح را تكذيب كردند و به زلزله دچار گشتند.(75)
آنچه از آيات در قرآن از فساد و فسق و فحشا و منكر نهى شده و آن را
عامل هلاكت و بلا دانسته ، بسيار است كه استدلال به آنها نياز به كتاب
هاى مستقل دارد.
تا اين جا بيان شد كه فساد و فحشا به طور عموم در قرآن علت زلزله و
بلاست . اكنون به دو مورد مهم از مصاديق فحشا كه متاسفانه در جامعه
امروزى جهان فراگير شده است ، اشاره مى كنيم .
زنا؛ اولين عامل فرهنگى
زلزله
در احاديث ، به صراحت از زنا به عنوان
عامل زلزله و بلاياى ديگر در دنيا و عذاب هاى زياد آخرت نام برده شده
است . به چند روايت در اين زمينه توجه مى كنيم .
امام صادق (عليه السلام ) در بيان چهار چيز كه اگر گسترده و شايع گردد،
چهار چيز ظاهر مى شود، فرمودند:
((...اذا فشا الزنا ظهرت الزلازل ...))
((...زمانى كه زنا گسترده و عمومى شود، زلزله ها
پديدار مى گردد...(76)
همچنين فرموده اند:
((چهار چيز است كه يكى از آنها وارد خانه اى نمى
شود، مگر اين كه آن خانه را خراب مى كند و هرگز آن خانه به بركت آباد
نمى شود: خيانت ، دزدى ، شرابخوارى و زنا(77
)))
پيامبر (صلى ال عليه و آله ) فرمودند:
((زمانى كه زنا و ربا در شهرى آشكار شود، به
تحقيق عذاب خدا را بر خودشان حلال كرده اند.(78)
امام باقر (عليه السلام ) از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل فرموده
اند:(79)
((پنج چيز است كه اگر به آنها گرفتار شديد، بايد
به خدا پناه ببريد. آنگاه فرمود: زنا و عمل منافى عفت هرگز در جمعيتى
پديد نيايد، به طورى كه آشكار انجام دهند، مگر اين كه طاعون و بيمارى
هاى جديد و بى سابقه كه در گذشتگان نبود در ميانشان شيوع پيدا مى كند
(مثل ايدز و...).))
آخرين حديث اين كه فرمودند:
((وقتى خداوند بخواهد بنده اى را هلاك سازد
(براى گناهانش )، حيا را از او مى گيرد؛ وقتى حيا از او گرفته شود مورد
خشم قرار گرفته و منفور مى گردد (جامعه بى حيا نيز چنين است )؛ وقتى
منفور شد، امانت از او گرفته مى شود؛ وقتى امانت گرفته شد، خائن و
خيانت پيشه مى شود؛ وقتى خيانت پيشه شد، رحم از او گرفته مى شود و از
دل او بر مى خيزد؛ وقتى رحم از دل او برخاست ، مطرود و ملعون مى شود و
طوق اسلام را از گردن او بر مى دارند (از اسلام خارج مى شود و كافر مى
گردد)(80)))
بدين تربيت ، معلوم مى شود كه زلزله در اثر چه گناهى به وجود مى آيد و
راه جلوگيرى از زلزله ، جلوگيرى از گناهان زلزله زاست ، كه زنا از مهم
ترين آنهاست و هر كسى از شنيدن حرف قرآن و پيامبر (صلى الله عليه و آله
) بر آشوبد، بايد در ايمان او شك كرد و نبايد براى تبرئه گنهكاران ، حق
را كتمان نمود و بيان نكرده پس بايد با گناه و گنهكاران و بسترسازان و
حاميان گناه در جامعه ستيز كرد، نه با دين و قرآن و بيانگران حقايق و
اسرار عالم . ((خود شكن آيينه شكستن خطاست
)).
پيامدها و آثار
((زنا))
پس از ذكر احاديثى كه رابطه بين زلزله و زنا را ثابت مى كند،
لازم است جهت حفظ جامعه از خطرات خطرناك اين گناه و انحراف اجتماعى ،
پيامدهاى منفى اين ((رابطه نامشروع
)) را در معارف اسلامى بيان كنيم .
گفتنى است كه اين مجموعه ، خلاصه اى از آثار اين گناه است كه از روايات
جمع آورى شده است .(81)
آثار اخروى زنا چنين است :
1- زنا بدترين نوع فحشا، باعث خشم خدا و ناشايسته ترين شيوه زندگى است
، كه اين مطلب را قرآن چنين مى فرمايد: ((انه
كان فاحشه و مقتا و ساء سبيلا(82))
2- پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در معراج ، زناكاران را ديد كه با نخ
هاى آتشين ، پوست بدنشان را مى دوختند.
3- پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در خطبه قبل از وفاتشان چنين
فرمودند: ((هر كس با زن مجوس (آتش پوست )، يهودى
، مسيحى ، مسلمان يا كنيز زنا كند، خداوند بر قبرش سيصد و شصت هزار درب
از آتش مى گشايد كه از آن درها، انواع مارها و عقرب ها و شهاب هاى
آتشين بر او خارج مى شود و تا قيامت در قبر آن گونه مى سوزد. و از بوى
محل گناه او، در قيامت ، همه اهل محشر اذيت مى شوند (با اين كه در آن
جا پر از انواع بوهاى بد اعمال ديگر است !) و با همان بوى تعفن شديد،
او را مى شناسند، تا اين كه او را به آتش جهنم مى اندازند؛ باز در جهنم
اهل جهنم از بوى او بيشتر از عذابهاى ديگر جهنم ، اذيت مى شوند. (علت
شدت گناه زنا اين است كه ) خداوند غيور است و از غيرت اوست كه فواحش و
محارم را حرام فرموده است و هيچ كس از خدا غيرتمندتر نيست .
4- اهل جهنم از تعفن بوى زناكاران ، ناله بزرگى خواهند داشت !
5- بعد از وزش بوى تعفن آنان ، كه چنان محشر را فرا مى گيرد كه مردم
نمى توانند نفس بكشند، خداوند به همه اهل محشر (از اولين تا آخرين
مخلوق ) دستور مى دهد كه عاملان روابط نامشروع را لعنت كنند، و همه مى
گويند ((اللهم العن الزناه ))
مسلما بعد از درخواست همه مردم ، عذابى متناسب با آن درخواست بزرگ ، بر
زنا كاران نازل مى شود.
6- زنا كار از قبرش ، كور، كر و لال محشور مى شود (كه نشانه بالاترين
خشم خدا و نهايت محروميت همه جانبه از رحمت اوست ))
7- هر كس زنى را مجبور به زنا كند، خداوند براى او جز به آتش راضى نمى
شود، چون خداوند براى زن همانگونه خشم مى گيرد كه در مورد يتيم خشمگين
مى شود.
8- زمين به خدا، از همه گناهانى كه بر رويش صورت مى گيرد، ناله مى كند،
اما از همه بيشتر، از سه عمل شكايت دارد: الف . وقتى خون حرامى بر روى
زمين بريزد؛ ب . وقتى آب غسل از زنا بر روى زمين ريخته شود؛ ج . خواب
بين دو طلوع (شفق تا طلوع آفتاب ).
9- در قيامت ، زناكار از همه مردم بيشتر در عذاب است (و عذاب قيامت قبل
از عذاب جاويد جهنم است )
10- زناكار در زنجيرى آتشين همراه با شيطان هم بند گشته ، در آتش
انداخته مى شود.
11- دست دهنده با نامحرم ، دست بسته به قيامت آورده شده و به آتش
انداخته مى گردد.
12- هر كلمه گفتگو با نامحرم ، باعث هزار سال عذاب در آتش جهنم مى
گردد.
13- پر كردن چشم از نگاه حرام يا چشم ((چشم
چرانى ))، موجب پر شدن چشم از ميخ آهنين داغ ،
يا دوخته شدن با ميخ هاى آتشين مى گردد كه در آن حال ، انسان
((چشم چران )) آنقدر
منتظر مى ماند تا حساب همه مردم اهل قيامت تمام شود و آنگاه او را به
آتش مى اندازند.
14- خداوند بر زن شوهر دارى كه خيانت ورزد، خشم نموده و تمام اعمال خوب
او را باطل و پوچ مى نمايد. واجب است بر خدا كه او را، در عذاب قبر، با
آتش جهنم عذاب نمايد.
آثار روابط نامشروع در
دنيا
اين عمل علاوه بر زلزله ، در دنيا آثار زير را در پى دارد كه از
روايات جمع آورى شده و عرضه مى گردد:
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمودند: ((مبادا
زنا كنيد كه ده ويژگى دارد:
1- عقل را ناقص مى كند؛ 2- دين را كم مى كند؛ 3- روزى را مى كاهد؛ 4-
عمر را كوتاه مى كند؛ 5- باعث غضب خداى رحمن مى گردد؛ 6- باعث روى
آوردن فراموشى مى شود؛ 7- انجام دهنده را از اهل ايمان متنفر مى كند؛
8- آبرو را از بين مى برد؛ 9- دعا، رد مى شود؛ 10- عبادت قبول نمى شود.))
در حديثى ديگر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد:
((مبادا زنا كنيد كه شش صفت در پى دارد. باعث بى آبرويى ، فقير
شدن ، كوتاهى عمر، خشم خدا، بد حسابى در آخرت و عذابهاى بزرگ مى گردد.))
همچنين آثار ديگرى كه در ساير روايات آمده ، چنين است :
((آثار دنيوى زنا از اين قرار است : 1- از بين
بردن نورانيت صورت ؛ 2- قطع رزق آسمانى (اعم از رزق مادى و معنوى و
علمى و...)؛ 3- زود كردن هلاكت و فنا؛ 4- زلزله ها؛ 5- طاعون (بيمارى
هاى فراگير و مهلك )؛ 6- اوجاع (نوعى امراض چركى مثل زخم و دمل )؛ 7-
بيماريهاى بى سابقه (مثل ايدز)؛ 8- مرگهاى ناگهانى ، (مثل سكته ، تصادف
، جوان مرگى و...)؛ 9- مرگ زياد؛ 10- مبتلا شدن ناموس خود زناكار به
زنا (زن و يا فرزند يا ديگر اطرافيانش ، و در مورد زن ؛ شوهر، پسر،
برادر يا ديگر اطرافيانش ، و لو در نسل بعدى )؛ 11- خرابى آبادى ها و
خانه ها؛ 12- عدم داخل شدن زناكار به بهشت ؛ 13- و آخرين حديث اين كه
امام رضا (عليه السلام ) فرمودند: پيش من زنا بدتر از قتل است .(83)))
پس هر مسلمانى با مشاهده آثار حتمى بيان شده توسط معصومين ، به اين
نتيجه قطعى مى رسد كه ، به هر شكل ممكن بايد از بروز و ظهور و تكرار
اين عمل زشت و در نتيجه از گرفتارى جامعه به انواع عذاب ها و بلاها، از
جمله زلزله به شدت جلوگيرى كند، و با تقوا و امر به معروف و نهى از
منكر، جامعه را از سقوط و فنا نجات داده و به اصلاحات واقعى و رشد و
سعادت حقيقى رهنمون سازد. اميدواريم مسؤ ولان حكومتى كه وظيفه اصلى بر
دوش آنهاست ، بيش از ديگران اقدام نمايند.
لواط؛ دومين عامل فرهنگى
زلزله
آيا زلزله با عمل زشت ((هم جنس بازى
)) ارتباط دارد؟ براى جواب دادن به اين سوال ،
به آيه اى از قرآن استناد مى كنيم . در آيه اول ، اين عمل را
((فاحشه )) نام گذارى
كرده است ؛ يعنى عمل ((لواط))
همچون ((زنا)) از مصاديق
((فاحشه )) مى باشد.
حضرت لواط (عليه السلام ) به قوم خود چنين مى فرمايد:
اءتاءتون الفاحشه ما سبقكم بها من احد من
العالمين
(84)
((آيا عمل فاحشه (لواط) را انجام مى دهيد؟! عمل
بى سابقه اى كه كسى قبل از شما در عالم هستى مرتكب نشده است ؟))
با اين آيه ثابت مى شود كه لواط، فحشا است .
در حديثى ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فحشا را علت زلزله معرفى مى
فرمايند:
اذا ظهرت الفاحشه كانت الرجفه
(85)
((وقتى فاحشه زياد شود، زلزله زياد مى شود.))
پس زنا و لواط علت زلزله هستند، چون هر دو مصداق فاحشه معرفى شده اند.
علاوه بر استدلال فوق ، استدلال ديگرى مى كنيم بر اثبات عليت لواط بر
زلزله ، با تكيه بر آيات قرآن ، عمل قوم لوط طبق آيه فوق فحشا نام
گذارى شده است و در آيه ديگر، عذاب قوم لوط كه در اثر ارتكاب همين عمل
زشت ، نازل شد، ((رجز))
يعنى اضطراب معرفى گرديده است :
انا منزلوا على اهل هذه القريه رجزا من السماء
بما كانوا يفسقون
(86)
((ما نازل كنندگان رجز (اضطراب ) بر اهل اين شهر
(لوط) هستيم ، به دليل فسقى كه انجام مى دادند)).
راغب در مفردات ، ((رجز))
را چنين معنى مى نمايد(87):
اصل الرجز: الاضطراب ...و قوله : عذاب من رجز
اليم فالرجز ههنا كالزلزله و قال تعالى انا منزلوا على اهل هذه القريه
رجزا من السماء(88)
راغب مى گويد: ((اصل رجز يعنى اضطراب ... و كلام
پروردگار كه مى فرمايد: عذابى از رجز دردناك ))
پس رجز در اين جا چيزى مثل زلزله است و نيز به همين معناست قول
پروردگار متعال كه مى فرمايد: ما نازل كنندگان رجزى از آسمان بر اهل
اين شهر هستيم )).
با اين مقدمه ، ثابت مى شود كه زجرى كه قوم لوط با آن هلاك شدند، علاوه
بر همراه بودن عذاب هاى ديگر مثل بارش سنگ ، زير و رو شدن و... با
زلزله و اضطرابى از آسمان نيز همراه بوده است .
سرگذشت قوم لوط
جا دارد براى جلوگيرى از تكرار تلخ تاريخ آن قوم هلاكت زده و
براى عبرت گيرى از قرآن ، داستان پند آموز اما تلخ اين قوم را به نحو
اجمال مرور كنيم .
در ((ثواب الاعمال )) شيخ
صدوق از امام صادق (عليه السلام ) و ايشان از پيامبر (صلى الله عليه و
آله ) روايت مى كنند كه فرمودند:
((وقتى قوم لوط آن عمل زشت را مرتكب شدند، زمين
از روى شكوه به پروردگارش ، آنقدر گريه كرد تا اشك هايش به آسمان رسيد
و آسمان آنقدر گريست كه اشكش تا به عرش رسيد. پس خداوند به آسمان وحى
كرد: با سنگ آنان را سنگباران كن و به زمين وحى فرستاد آنان را در كام
خود فروكش
(89)))
از اين حديث نيز در مى يابيم كه قوم لوط علاوه به سنگباران ، دچار خسف
و فرو رفتن در زمين شده اند، اكنون به سرگذشت قوم لوط نظرى اجمالى و
عبرت آميز مى اندازيم :
حضرت لوط (عليه السلام ) پسر هارون بود. هارون برادر حضرت ابراهيم
(عليه السلام ) بود كه هر دو پسر ((تارخ
)) بودند. حضرت لوط (عليه السلام ) برادر زاده
حضرت ابراهيم بود. مادر لوط با مادر ابراهيم خواهر بودند.
قومى كه حضرت لوط در آن پيامبرى مى كرد، شهرهايى پر نعمت و آباد بود كه
بر سر راه قافله ها قرار داشت و رهگذران از محصولات و ميوه هاى آنان
استفاده مى كردند. بخل ، قوم لوط را در معرض نابودى قرار داد. بهتر است
قضيه صحيح از امام باقر (عليه السلام ) بشنويم :
((ابا بصير از امام باقر (عليه السلام ) پرسيد
كه آيا پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هميشه از بخل به خدا پناه مى
بردند؟ فرمودند: بلى ، هر صبح و شام (پناه مى بردند) و ما نيز از بخل
به خداوند پناه مى بريم ؛ چرا كه خداوند مى فرمايد:
و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون
((هر كه جلو بخل خويش را بگيرد، آنان همان
رستگارانند.)) و من تو را از عاقبت بخل خبردار
مى كنم .
قوم لوط اهل شهرى بودند كه بر طعام بخيل بودند و همان بخل ، آنان را در
مورد عرضشان به دردى انداخت كه هرگز دوا ندارد. پرسيدم : به چه دردى
انداخت ؟
فرمود: شهر لوط بر سر راه رهگذرانى قرار داشت كه ميهمانان بر آنان نازل
مى شدند و آنان نيز آن ها را ميهمان مى كردند و اين وضع چون به درازا
كشيد، به دليل بخل و پستى ، از اين ميهماندارى طولانى دلتنگ شدند، تا
اين كه بدون غلبه شهوت ، ميهمانانشان را مفتضح مى كردند و اين كار را
عمدا انجام مى دادند تا ميهمانان از دست آنان آزرده شوند و ميهمان
برايشان نيايد.
و اين كارشان در شهرستان شايع گشت . بدين ترتيب ، بخل آنان را به دردى
انداخت كه ديگر نمى توانستند از خود دفع كنند. بدون شهوت اين كار را
آغاز كردند تا كارشان به جايى كشيد كه در شهرها به دنبال مردها مى
گشتند كه با آنان عمل لواط را انجام دهند و چيزى در قبال اين به او
بدهيد(90)))
اين كه چگونه به علت بخيل به اين عمل روى آورند، در روايتى از
((على بن ابراهيم ))
راهنماى اين انحراف ، شيطان ملعون معرفى شده است ؛ بدين طريق كه
((ابليس در شكل پيرمردى آمده ، گفت : آيا شما را
به كارى راهنمايى نكنم كه اگر آن را انجام دهيد، ديگر كسى از آبادى شما
گذر نمى كند؟!
گفتند: آن كار چيست ؟
گفت : هر كه از شهر شما گذر كرد، با او از پشت در آميزيد و لباس هايش
را هم غارت كنيد. سپس ابليس (رييس تمام شياطين ) در شكل جوانى كه تاره
صورتش مو در آورده باشد و بسيار زيبا بود، در آمد و آنان نيز همان گونه
كه شيطان خود گفته بود، با او رفتار نمودند، تا اين كه كارشان به جايى
كشيد كه مردها به مردها و زنان به زنان اكتفا كردند.
مردم (اطراف ) از آنان به حضرت ابراهيم (عليه السلام ) شكايت كردند و
حضرت ، برادر زاده اش حضرت لوط (عليه السلام ) را براى هدايت آنان
فرستاد: و او آنان را نهى مى كرد و از هلاكت مى ترسانيد و خودش نيز
ميهمانان را پذيرايى مى كرد و هر كسى را كه به آن جا مى آمد، از دست
آنان نجات مى داد...(91)))
در اين جا لازم است به بعضى از صفات ناشايست قوم لوط اشاره كنيم كه در
هلاكت آنان موثر بود:
قيل : كانوا يتضارطون فى مجالسهم من غير حشمه و
لا حياء و روى ذلك عن الرضا (عليه السلام )(92)
((آنان در مجالسشان بدون هيچ حيا و حشمتى ، باد
شكم را با صدا خارج مى كردند. اين روايت از امام رضا (عليه السلام )
نيز نقل شده است .))
عن الاصبغ قال : سمعت عليا (عليه السلام ) يقول
: سته فى هذه الامه من اخلاق قوم لوط: الجلاهق - هو البندق - و الجذف و
مضغ العلك و ارخاء الازارفى الخلاء و حل الازار من القبا و القميص .(93)
حضرت على (عليه السلام ) فرمود: ((شش عمل در امت
اسلام ، از صفات قوم لوط است :
1- گمانه زنى با گلوله يا گوى ؛ 2- تند راه رفتن ؛ 3- آدامس جويدن و
جنباندن دهان ؛ 4- در خلوت ، كمربند را در آوردن (برهنه شدن )؛ 5- كمر
يا دگمه قبا و پيراهن را باز گذاشتن .
((قوم لوط از نجاست بعد از قضاى حاجت ، خود را
پاك نمى كردند و بدن را نمى شستند، غسل جنابت نمى كردند. مردان در منظر
چشم ديگران ، با هم همجنس بازى مى كردند و در اين كار آنقدر زياده روى
مى نمودند كه زن ها مورد توجه مردان نبودند و آنان را نيز شيطان به
همديگر مشغول كرد و بدين طريق قومى به طور كلى از مسير طبيعى خلقت
منحرف گشتند و خويش را به هلاكت ابدى و بسيار وحشتناك گرفتار كردند.
حضرت لوط سى سال آنان را به خدا دعوت كرد، ولى هيچ كس جز يك خانه
مسلمان ، به او ايمان نياوردند و حضرت لوط با دخترانش ، تنها نجات
يافتگان آن قوم بودند و فقط خانه حضرت لوط در آن شهر سالم ماند. پيامبر
(صلى الله عليه و آله ) فرمود: از عمل آنان زمين آنقدر گريست كه اشك ها
به عرش رسيد تا اين كه خدا به آسمان و زمين وحى فرستاد كه آسمان سنگ
بارانشان كند و زمين ، آنان را در كام خود فرو كشد(94
)))
چون جبرئيل و ملائكه ديگر كه با او بودند، داخل خانه لوط شدند، زنش بر
بالاى بام دويد و آتش روشن كرد (كه علامت بين او و قوم لوط، دود در روز
و آتش در شب بود). اهل شهر از هر ناحيه دويدند و به در خانه حضرت لوط
(عليه السلام ) رسيدند و گفتند: اى لوط! آيا تو را نهى نكرده ايم كه
ميهمان به خانه نياورى ؟! خواستند رسوايى به راه اندازند و به خانه مى
آورى ؟! خواستند رسوايى به راه اندازند و به ميهمانان تجاوز كنند! لوط
گفت : اى مردم ! اين ها دختران من هستند؛ ايشان پاكيزه ترند (براى
ازدواج ).
از خدا بترسيد و مرا رسوا مسازيد و با ميهمانان كارى نداشته باشيد. آيا
در ميان شما مرد رشيدى نيست كه مايل به اصلاح باشد؟ گفتند: مى دانى كه
ما را در دختران سهمى نيست و تو مى دانى كه ما چه مى خواهيم (ملائكه به
شكل جوانان زيبا ديده مى شدند و ميهمان حضرت لوط بودند).
چون لوط (عليه السلام ) نااميد شد، گفت : اى كاش مرا قومى قوى و
نيرومند مثل ركن شديد بود كه به آنان پناه مى برديم .
مراد او از ركن شديد، ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) بود.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از جبرئيل كيفيت هلاكت آنان را پرسيد و
او گفت : ((... هنگامى كه خداوند اراده فرمود
آنها را كيفر كند، رسولانى بر آن ها فرستاد تا آن ها را بشارت بهشت
دهند و از عذاب دوزخ بترسانند. رسولان ، رسالت خويش را به خوبى
رساندند، ولى آنها اطاعت نكردند، بلكه طغيان نمودند. خداوند، فرشتگان
خويش را فرستاد تا رسولان را از آن شهر بيرون برند؛ همچنين مومنان را
خارج كنند. در آن شهرها مومنى نبود، مگر اين كه رسولان خدا آن ها از آن
شهر خارج كردند.
به لوط گفتند: امشب اهل خود را بردار و از شهر بيرون رو؛ كسى از شما به
پشت سر نگاه نكند، مگر زن لوط، كه او نيز از هلاك شدگان خواهد بود.
همين كه نصف شب شد، لوط با دختران خود از ميان قوم بيرون رفتند، جز زنش
، كه برگشت به ميان قوم و گفت : اى قوم ! لوط با دخترانش ، از شهر
بيرون رفت .
جبرئيل گفت : هنگامى كه صبح طلوع كرد، از بطن عرش مرا صدا زدند، گفتند:
اى جبرئيل ! عذاب قوم لوط از سوى خدا حتمى شد، پس به شهر قوم لوط نازل
شو و هر چه را در اطراف آن شهرها هست ، از زير هفت طبقه زمين ، بكن .
سپس به آسمان ببر، آن جا نگه دار تا دستور خدا رسد تا واژگونشان سازى
.... و از شهر، فقط خانه لوط را براى نشانه و علامت براى كاروانيان
باقى بگذار.
من بر اهل آن شهر نازل شدم ؛ شهپر راست خود را به زير زمين شرق زدم و
شهپر چپم را به طرف زمين غرب زدم و شهر را از جا كندم . اى محمد! همه
آبادى شهر را جز دودمان لوط كندم و آن ساختمان را براى عبرت آيندگان
باقى گذاشتم . شهر را روى بال هايم در آسمان بالا بردم ؛ زوزه سگ ها و
آواز خروس ها را اهل آسمان مى شنيدند. همين كه آفتاب طلوع كرد، به من
فرمان رسيد؛ شهر را واژگون كردم ، به طورى كه زير و رو شد. خداوند بر
آنان سنگ هايى از جهنم بارانيد و همه هلاك شدند. اى محمد (صلى الله
عليه و آله ) اين بلا و عذاب بر ستمكاران امت تو بعيد نيست .(95)
آثار لواط
در شدت زشتى لواط، آيات و روايات زيادى است . قوم لوط به دليل
انجام اين عمل زشت ، به بدترين عذاب نابود شدند.
در روايات ، اين عمل را كفر، و يكى از مقدمات اين عمل را (بوسيدن پسر
جوان ، توسط مرد ديگر) بدتر از شصت بار كشتن حضرت على (عليه السلام )
دانسته اند. اين عمل زشت باعث باطل شدن تمام اعمال خوب ، لرزش عرش خدا،
كافر شدن ، حبس در پل صراط، گنديدن در قيامت و جهنم به طورى كه همه از
بوى گند هم جنس باز، به شدت اذيت شوند، عذاب شدن در تمام طبقات جهنم ،
طبقه طبقه و ماندن در آخرين و دردناك ترين جاى آن ، شيعه نبودن عامل آن
، و لعنت ملائك آسمان و زمين و ملائك رحمت و غضب ، و آماده كردن مخصوص
جهنم براى عامل اين عمل مى باشد.
سنگسار شدن و اعدام به روش هاى مختلف براى مرتكب اين عمل زشت ، در
احكام اسلامى به عنوان مجازات و حد شرعى بيان شده است
(96).))
حضرت جبرئيل (عليه السلام ) وقتى چگونگى هلاك كردن قوم لوط را براى
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بيان فرمود، اضافه كرد:
((اين بلا از قوم تو دور نيست
(97 ))) دليل آن اين است كه
جبرئيل از گرفتار شدن برخى از افراد درون جامعه اسلامى به اين عمل زشت
نيز خبر داده است و قطعا انجام اين عمل ، پيامدهاى مربوط را در عالم
آفرينش به همراه خواهد داشت . ((رجز))
و ((تدمير)) يعنى اضطراب
و زير و رو شدن ، همراه سنگ باران آتشين ، عذاب هم جنس بازان قوم لوط
بود كه هم جنس بازان ديگر علاوه بر احتمال نزول عذاب جمعى براى كل
جامعه ، قطعا با همان سنگ هاى آتشين خواهند مرد؛ اگر چه ديگران آن را
نمى بينند.
ريا؛ سومين عامل فرهنگى
زلزله
يكى ديگر از عوامل مهم زلزله ، در روايات ((ريا))
معرفى شده است . ريا يعنى كارى را كه قصد انجام دهنده و نيت او، نشان
دادن عمل به ديگران و كسب توجه و رضاى مردم است و در واقع ، براى خدا
كارى را انجام نمى دهد.
در حديثى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) چنين مى فرمايند:
((هر گاه در امت من ده صفت پديد آيد، به ده كيفر
دچار شوند، وقتى تظاهر و ريا زياد شود زلزله فراوان گردد...(98)))
در زمان ما، كارهايى ريايى جهت نمايش به ديگران ، حتى در سطح كشورى و
جهانى ، با گزارش و فيلم و تلويزيون و روزنانه و مجله و كتاب و ديگر
رسانه ها، بسيار اوج گرفته است و هدف اصلى بسيارى از كارها، شهرت پيدا
كردن و كسب تعريف و تمجيد و مدح و ثناست و اين شهرت طلبى ، خيلى از
كارهاى دينى و غير دينى را فرا گرفته ؛ تا آن جا كه برپايى مراسم
عزادارى و جشن در امور شخصى نيز فقط براى تامين نظر ديگران است . بدين
ترتيب ، اكثر اعمال ما نه در راستاى توحيد و خلوص و بندگى ، بلكه براى
كسب اعتبار و نام و جلب توجه و عواطف و احساسات ديگران صورت مى گيرد و
به منت گذارى و دعواها و ريختن آبروى ديگران منتهى مى شود. چه بسيارند
آنهايى كه به دليل ترس از حرف اين و آن ، خود را به قرض هاى كمر شكن
گرفتار مى كنند و مراسم سنگين برگزار مى كنند، تا از قافله رياكاران
عقب نمانند! چه بسيار اعمالى كه با آتش ريا مى سوزند و عاملان را، نه
به سوى عبوديت و يكتا پرستى ، بلكه به سوى شرك و خود پرستى يعنى حب مدح
و ثنا و كسب شهرت و اعتبار چند روزه اجتماعى ، سياسى و... مى كشاند.
متاسفانه برخى از علما براى نام و عنوان و شهرت و محبوبيت و پول و عظمت
در چشم مردم و نه قربتا الى الله علم مى آموزند، سخنرانى مى كنند، كتاب
مى نويسند، مصاحبه مى كنند و...
همچنين برخى از مسوولان ، براى كسب راءى و شهرت و وجاهت اجتماعى -
سياسى ، تا مرز فدا كردن همه چيز براى كسب جاه و شهرت پيش مى روند و
مسابقه تبليغ دروغين برگزار مى كنند و آنقدر پول بيت المال را صرف غير
محل مورد نياز مى نمايند كه قابل كنترل نيست . و نيز افرادى در عرصه
هاى هنرى و ورزشى براى كسب شهرت و در حقيقت تبديل شدن به بت هنرى يا
ورزشى ، يك عمر مايه مى گذارند تا نام و نانى پيدا كنند و عكس آنان در
مجلات ورزشى و هنرى ، چشم هر دختر و پسر جوانى را خيره كند و آنان آرام
گيرند و ستاره معروف گردند!! و آنگاه كه در قبر از آنان سوال مى شود
عمر خويش را در چه راهى صرف كرده ايد؟! چه خواهند گفت ؟ براى خدا يا
براى كسب شهرت ؟! در راه عبوديت با هواى نفس ؟!
با اين مقدمه ، به احاديث مربوط به ريا نظر مى افكنيم :
در كتاب ثواب الاعمال ، احاديث زيادى در مورد ريا نقل شده است .
امام جعفر صادق (عليه السلام ) از پدارنش از رسول خدا نقل كرده كه
پرسيدند: ((فرداى قيامت ، نجات و رستگارى به
چيست ؟ فرمودند: نجات در آن است كه با خدا خدعه و نيرنگ نكنيد كه او
نيز با شما خدعه خواهد كرد، زيرا هر كس با خدا خدعه كند، خدا نيز با او
به نيرنگ پاداش دهد و ايمان را از دل او بيرون برد و اگر بفهمد، در
واقع با خويشتن خدعه كرده است ، نه با خدا. پرسيدند: چگونه مى توان با
خدا خدعه كرد؟ فرمود: به امر خداى عز و جل عمل كند و منظورش غير خدا
باشد. پس در موضوع ريا از خدا بترسيد، زيرا آن شرك به خداست و همانا
رياكار را در قيامت به چهار اسم بخوانند. به او گويند: اى كافر! اى
فاجر! اى حيله گر! اى زيانكار! عملت بيهوده گشت و اجرت پايمال شد و
بهره اى در اين روز بر تو نخواهد بود؛ پاداش خود را از كسى بگير كه
براى او آن عمل را انجام داده اى
(99).))
اكنون به عواقب چند عمل ريايى نظر مى افكنيم .
علماى رياكار
مسعده از امام صادق (عليه السلام ) و او از پدرانش نقل كرده كه
فرمودند:
((خداوند كتابى از كتب خود را بر يكى از
پيغمبران فرو فرستاد و از جمله مطالب آن ، اين بود كه برخى از مخلوقات
من دين را وسيله به دست آوردن دنيا قرار مى دهند. چون گرگى كه لباس ميش
بپوشيد، آنان دلهاى گرگ صفت خود را با دين مى آرايند؛ با اين كه از زهر
تلخ ترند، زبانشان از عسل شيرين تر است و رفتارشان در باطن از مردار
بدبوتر خواهد بود. آيا (اينان ) به رحمت من مغرور شده اند، يا با من
نيرنگ مى زنند، يا اين كه بر من جرات نموده اند؟!
پس به عزتم سوگند ياد مى كنم كه البته آنها را دچار فتنه اى لجام
گسيخته گردانم تا هر كجا كه پيش آيد بدون مانع كشيده شود و به همه جاى
زمين برود؛ آن چنان فتنه اى كه فرزانه را حيران گذارد و صاحب نظر را
سرگردان سازد و انديشمند را واله و مبهوت نمايند. لباس تفرقه بر پيكر
اجتماعشان بپوشانم و پاره اى را عذاب پاره ديگر بچشانم و با دشمنانم از
دشمنانم انتقام گيرم و پروا نخواهم داشت
(100)))
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
((برخى از علما دوست دارند علمشان را مثل گنجى
پنهان دارند و كسى از آنها چيزى ياد نگيرد؛ آنها در درك اول از آتش
هستند.
برخى از دانشمندان ، وقتى خودشان نصيحت مى نمايند (الفت مى گيرند) و
وقتى او را نصيحت مى كنند، روى بر مى تابد و قبول نمى كنند (يا وقتى
نصيحت مى كنند، درشتى و سرزنش مى نمايند)؛ آنها در درك دوم از آتش
قرار دارند.
از علما عده اى هستند كه نظرشان بر اين است كه علم خويش را براى صاحبان
پول و شرف صرف كنند و به كار گيرند و براى فقرا و مساكين علم خويش را
ارزانى نمى دارند؛ آنها در طبقه سوم از آتش هستند.
برخى از علما، در علم خويش ، همان شيوه و رسم ستمگران و شاهان را مى
پويند و اگر كسى حرف او را بر گرداند يا در كار او كوتاهى كند، غضب مى
كنند و خشم مى گيرند؛ چنين افرادى از دانشمندان در درك چهارم جهنم
هستند.
گروهى از علما، به دنبال احاديث و علوم بيهوده مسيحيان و غربيان مى
روند، تا با علم آنان ، علم خويش را مستدل و محكم سازند و حديث و كلام
خويش را زياد سازند؛ آنان در طبقه پنجم از درك قرار خواهند داشت .
از دانشمندان عده اى هستند كه خود را بذل فتوا مى كنند و مى گويند: از
من بپرسيد! و چه بسا كه او يك حرفى را نفهمد و نتواند جواب گويد! و
خداوند كسانى كه خود را مى گيرند و به زحمت مى اندازند، دوست ندارد؛
آنها را در درك ششم از آتش هستند.
و برخى از علما، علم خويش را مايه جوانمردى و عقل قرار مى دهند (به
بهانه علم ، فضل فروشى مى كنند و فخر و ريا به خرج مى دهند و علم را
وسيله خود نمايى قرار مى دهند)؛ آنان در درك هفتم آتش قرار دارند
(آخرين درجه عذاب براى رياكاران از علما مى باشد)(101)
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
((علم را براى مباهات و فخر فروشى بر علما
نياموزيد، و علم را براى جدال با سفها ياد نگيريد و براى خود نمايى و
ريا در مجالس ياد نگيريد و براى جلب مردم به سوى خودتان علم طلب نكنيد،
تا بر آنان رياست كنيد؛ چرا كه هر كس چنين كند؛ در آتش خواهد بود و
علمش در روز قيامت بر ضد خودش حجت خواهد بود؛ ولى علم را بياموزيد و به
ديگران ياد دهيد (علم را براى خدا و شرافت خود علم ، نه به عنوان وسيله
اى براى رسيدن به آرزوهاى دنيايى و خواسته هاى نفسانى بياموزيد(102))).
باز فرموده اند: ((هر كس علم بياموزد براى تكبر
و بزرگ فروشى ، جاهل مى ميرد؛ و هر كس علم آموزد، ولى نكند، منافق مى
ميرد؛ و هر كس علم را براى مناظره و مجادله و بحث (براى اثبات برترى
علمى خويش ) ياد گيرد، كافر و زنديق مى ميرد؛ و هر كس علم را براى عمل
كردن خودش ياد گيرد، مومن خواهد مرد.(103).))
ميهمانى رياكاران
امير المومنين (عليه السلام ) فرمود: ((هر كس
سفره احسانى بچيند (براى جشن ازدواج يا عزادارى يا...))
و مردم را به مهمانى دعوت كند و نظرش مفاخرت و نشان دادن شكوهمندى خود
باشد و به آن فخر فروشد، خداوند روز قيامت او را سياه روى به عرصه محشر
آورد(104)))
خانه رياكاران
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در آخرين خطبه خويش در مدينه ،
عقاب و ثواب بسيارى از اعمال را بيان فرمودند كه در آخر كتاب ثواب و
عقاب اعمال ، درج شده است . در مورد ريا آمده است .
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ((هر كس
از روى ريا و سمعه (براى رسيدن به گوش ديگران ) يعنى براى خود نمايى و
شهرت طلبى ، خانه اى براى خود بسازد، آن منزل را تا هفتمين طبقه زمين
در روز قيامت به دوش خواهد كشيد. سپس آن ، چون حلقه اى آتش گرفته ،
بر گردن او افتد، آنگاه او را با آن حال به آتش دوزخ در افكنند. راوى
گويد: پرسيدم كه يا رسول الله ! چگونه خانه اى از روى ريا و شهرت طلبى
بنا كند؟
فرمود: خانه اى بسازد كه بيش از مقدار شان و يا حاجتش باشد و يا براى
فخر فروشى و باليدن بر ديگران ، آن را براى خود تهيه كند(105)))
همه مردم ، به ويژه سرمايه داران و بعضى از مسئوولان ، بايد بيشتر به
حديث فوق توجه كنند.
روضه خلد برين ، خلوت مسؤ ولان است |
|
|
مايه
محتشمى ، خدمت مسؤ ولان است ! |
گنج عزت كه طلسمات عجايب دارد |
|
|
فتح
آن در نظر رحمت مسئوولان است ! |
قصر فردوس كه رضوانش به دربانى رفت |
|
|
منظرى
از چمن عزلت مسؤ ولان است |
آنچه زر مى شود از پرتو آن كوى سياه |
|
|
كيميايى است كه در صحبت مسؤ ولان است ! |
گنج قارون كه فرو مى رود از قهر هنوز |
|
|
ديده
باشى ، بيش از آن ثروت مسؤ ولان است ! |
آن كه پيشش بنهد تاج تكبر، خورشيد |
|
|
كبريايى است كه در حشمت مسؤ ولان است ! |
اى توانگر مفروش اين همه نخوت ، كه تو را
|
|
|
برج
زر در كنف همت مسؤ ولان است ! |
لباس رياكاران
((هر كس لباس بپوشد و در آن به خود ببالد
و به ديگران فخر فروشد، خداوند او را با قبرش در جانبى از جهنم فرو
برد، و پيوسته تا آسمان ها و زمين بر قرار، است فرو رود. همانا قارون
لباسى پوشيد و با آن بر ديگران فخر فروخت و در زمين فرو رفت و تا قيامت
همچنان فرو مى رود
(106)))
ازدواج رياكاران
((هر كس همسرى حلال برگزيند با پول حلال
، ولى قصدش خودنمايى و فخر فروشى باشد، خداوند عزوجل او را جز خوارى و
ذلت نيفزايد، و به قدرى كه از آن زن كام گيرد، او را در كنارى از جهنم
، باز دارد، سپس در اعماق جهنم اندازد؛ آن جا كه گوديش به اندازه مسافت
هفتاد سال راه باشد.
(107)))
ريا و قاريان قرآن
((هر كس قرآن را تلاوت كند و منظورش شهرت
باشد يا بدين تلاوت چيزى بخواهد (غير از رضاى خدا و نزديك شدن به او)،
پروردگار عزوجل را در قيامت ديدار نمايد در حالى كه صورتش استخوانى
باشد بدون گوشت (بدترين شكل و بى آبروترين صورت ) و همواره قرآن بر
قفاى او زند تا داخل آتشش نمايد، پس در آن سقوط كند با كسانى كه در آن
سقوط مى كنند؛ و هر كس قرآن را بخواند، ولى عمل نكند، خداوند او را در
قيامت كور محشور مى گرداند
(108)))
((و هركس براى خود نمايى و شهرت طلبى ، قرآن را
بياموزد و قصدش مجادله با كم خردان و فخر فروشى به دانشمندان باشد، و
دنيا را بدان خواهد، پروردگار عزوجل در روز قيامت استخوان هاى او را
پراكنده سازد، و در آتش دوزخ كسى عذابش از وى شديدتر نباشد، و هيچ گونه
عذابى در جهنم نباشد؛ جز اين كه او بدان عذاب معذب خواهد شد؛ از بس
خداوند بر او خشمگين و از او ناراضى است
(109)))
((هر كس قرآن را بياموزد و در علم ، متواضع باشد
و ديگران را براى خدا تعليم بدهد، هيچ كس در بهشت ، ثوابش از وى افزون
تر نباشد، و كسى در آن جا منزلت و مقامش از او بالاتر نخواهد بود؛ و در
بهشت هيچ درجه بلند و ارجمندى نيست ، جز اين كه براى او در آن درجه سهم
وافر و بيشترى خواهد بود، و شريف ترين مقام را به او خواهند داد. آرى
را بايد دانست كه علم ، از عمل مقامش بالاتر است و ملاك دين ، ورع و
پاكدامنى است
(110 ).
))
آرى ، ريا اين گونه باعث سوختن اعمال و سوزش عامل عمل ريايى مى گردد.
بيشترين حسرتى كه بعد از مرگ ، گريبانگير مردم مى شود، از ريا مى باشد،
چون مى بينند اكثر يا همه اعمالشان به دليل عدم اخلاص در نيت و داخل
شدن ريا و سمعه و شهرت طلبى در نيت هايشان باطل شده است .
ريا در دنيا باعث زلزله نيز مى شود؛ براى جامعه اى كه خدا را كمتر، ارج
مى نهند و پايه تعاملاتشان نه خدا، كه رضاى مردم است و عظمت و شكوه
الهى برايشان بيشتر اهميت دارد و تمام برنامه هاى اقتصادى ، سياسى ،
فرهنگى و اجتماعى براى كسب راى و جلب توجه و رضاى مردم و حتى كشورهاى
غير اسلامى صورت مى گيرد و به خدا توجهى ندارند.
چنين سيره و روشى ، اين جامعه را قطعا در برابر انواع خشم هاى بزرگ
الهى قرار خواهد داد و موجب بروز پيامدها و بازتاب هاى منفى فردى و
اجتماعى و روانى گسترده نيز خواهد شد. چون هر نوع خروج از سير طبيعى و
هر گونه ناهماهنگى با مسير تعيين شده خلقت ، بازتابى متناسب با ميزان
انحراف در پى دارد.
انواع بيمارى هاى روانى ، جنگ ها، استرس ها و اضطراب هاى روحى به اين
دليل است و دنيا پرستى ها و همه شهرت و شهوت طلبى ها باعث هلاكت خود
انسانها مى گردد . اين حركت رو به رشد انحراف از مسير طبيعى خلقت ،
ادامه دارد، مگر اين كه انسان رو به خدا كند و در راهى كه او براى بشر
نشان داده ، قدم گذارد و نيت و عمل و جهت حركت خود را در ظاهر و باطن
رو به سوى خدا تنظيم كند فقط آن روز است كه آرامش حقيقى در دلها پديدار
مى گردد و زمين آرام مى گيرد: