داستانها و دانستنيهاى تكان دهنده از زلزله جادوى سياه

عبدالرسول يزدى نژاد

- ۵ -


فصل دهم : مستحبات ، مكروهات ، دعاها و آيات ايمنى از بلاها و زلزله ها مستحبات و مكروهات هنگام بروز زلزله
زمانى كه در همدان ، زلزله هاى پياپى واقع مى شد شخصى از مؤ منين آن شهر به امام رضا (عليه السلام ) متوسل شد و عرض كرد يابن رسول الله مردم از اين همه زلزله به تنگ آمده اند.
حضرت در خواب به آن شخص فرمود: مجالس عزادارى براى جد غريبم سيدالشهداء (عليه السلام ) برگزار كنيد تا خداوند بلا را از شما دور كند و تا وقتى كه مجالس ذكر ما را تشكيل مى دهيد خداوند اين كشور را از بلاها حفظ مى كند.
آن شخص امر امام را اطاعت كرد و زلزله هاى مداوم به بركت مجالس ‍ سيدالشهدا (عليه السلام ) از همدان رخت بربست .
هم چنان كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((چهار تن براى دعا در يك چيز دور هم جمع نمى شوند مگر اين كه هنگام جدا شدن از هم دعايشان مستجاب شده است (82))).
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: ((هر گاه زمين لرزه شد نماز كسوف ((نماز آيات (83))) بخوان و هر گاه از نماز فارغ شدى سجده كن و بگو: يا من يمسك السماوات و الاءرض اءن تزولا و لئن زالتا ان اءمسكهما من اءحد من بعده انه كان حليما غفورا يا من يمسك السماء اءن تقع على الاءرض الا باذنه اءمسك عنا السقم و المعرض و جميع اءنواع البلاء.
و اگر زلزله ها زياد بود چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را روزه بگير و به سوى خدا توبه كن و انجام اين اعمال را به برادران دينى خود نيز سفارش كن كه زمين لرزه ها به اذن خداى (عزوجل ) ساكن خواهند شد(84))).
على بن مهزيار اهوازى مى گويد: ((نامه اى به خدمت امام جواد (عليه السلام ) فرستادم و عرض كردم مدتى است زلزله هاى زيادى در اهواز مى آيد؛ آيا راه چاره از آن هست ؟
حضرت در جواب من نوشت : در همان جا بمانيد و روز چهارشنبه ، پنجشنبه و جمعه را روزه بگيريد و غسل كنيد و لباس هاى پاكيزه بپوشيد. در روز جمعه بيرون بياييد و خداوند را بخوانيد كه زلزله ها از شما برداشته مى شود.
على بن مهزيار مى گويد: ما دستور امام (عليه السلام ) را انجام داديم و زلزله ها قطع شد(85))).
در سال هاى جنگ تحميلى نيز يكى از نيكان قم توسلى به ائمه (عليه السلام ) داشت و عرضه كرده بود: بمباران شهرها امان مردم را گرفته و هر لحظه بيم آن مى رود كه بمب يا موشكى خانه ها را خراب كند و اهل و عيال و ناموس مردم را تهديد مى كند. شبى يكى از ائمه (عليه السلام ) را در خواب زيارت كرده بود. حضرت به او فرموده بود: نام پنج تن آل عبا ((محمد، على ، فاطمه ، حسن ، حسين (عليه السلام ) )) را بر ديوار خانه ات بنويس ، هيچ گاه آن خانه بر سر اهلش فرو نمى آيد.
هنگامى كه هواپيماهاى رژيم صدام ، محله سجاديه قم را بمباران كردند بمبى به محله سجاديه قم و نزديك منزل مسكونى حضرت آيت الله بهاءالدينى (قدس سره ) اصابت كرد و همه محله را خراب كرد؛ از جمله بيت آيت الله بهاءالدينى آسيب جدى ديده بود و راه روى كه منتهى به اتاق بالكنى كه ايشان در آنجا مشغول مطالعه بود نيز آسيب ديده ولى اتاق كاملا سالم مانده بود و ايشان - به گفته شاهدان عينى - با كمال آرامش در آنجا نشسته و مشغول انجام امور روزانه خود بود.
مرحوم نراقى (قدس سره ) مى فرمايد: ((چون آيات ، يعنى كسوف و خسوف و زلزله و امثال اين ها پديدار شود هر مؤ منى بايد به فكر هول آخرت و زلزله آن و گرفتن خورشيد و ماه و تاريكى عرصه قيامت و بيم خلايق و ترس آنان از بازخواست و عقوبت و درماندگى آن روز افتد، پس در نماز آيات دعا و زارى و تضرع كند و خضوع و خشوع و هيبت و خوف نمايد كه از اين سختى ها نجات يابد و روشنى پس از تاريكى باز گردد و با او بر لغزش و خطا مسامحه شود و سزاوار است كه شكسته نفس و سرافكنده و شرمسار از تقصير باشد و به دل ، عظمت و جلال خداوند را ياد كند و بالجمله : حصول خوف و خشيت و تضرع و زارى نمودن و رو آوردن به نماز و خشوع هنگام ظهور اين آيات از شعار اهل ايمان است )).
حضرت سيد الساجدين (عليه السلام ) فرمود: ((از پيدايى كسوف و خسوف ترس و بيم ندارد مگر كسانى كه از شيعيان ما مى باشند؛ در اين حال به خدا پناه مى جويند و استغاثه مى كنند و به او باز گردند)).
حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود: ((براى كسوف ، نماز قرار داده شده زيرا از آيات خداى تعالى است و آدمى نمى داند براى رحمت پديد مى آيد يا براى عذاب و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) دوست داشت امت او به هنگام آن به آفريدگار مهربان پناه جويند و استغاثه كنند تا شر آن را بگرداند و آنان را مكروهى نرسد، چنان كه از قوم يونس (عليه السلام ) هنگامى كه به خداى تعالى تضرع نمودند بگردانيد(86))).
هم چنين در كتاب معراج السعاده آمده : ((هر كه تاءمل كند در اخبار و آثار و آگاه باشد بر تواريخ و حكايات پيشينيان و بلاها و عقوباتى كه به ايشان رسيد و مشاهده عصر خود را كند و آن چه در آن حادث مى شود، ببيند از ابتلاى مردمان بعد از شيوع معاصى به بعضى آفات سماويه و ارضيه ، يقين مى كند كه هر عقوبت آسمانى و زمينى ، از طاعون و وبا و قحط و غلا و كم شدن آب و باران و تسلط اشرار و ظالمان و قتل و غارت و زلزله و امثال اين ها به سبب ترك كردن مردمان است امر به معروف و نهى از منكر را(87))).
((و چون مشاهده كسوف يا خسوف يا زلزله و امثال اين ها را كند سزاوار اين است كه به فكر احوال آخرت و زلزله هاى آن روز پر وحشت و ظلمت صحراى قيامت و گرفتن ماه و خورشيد آن روز افتد، پس پناه به خدا برد(88))).
درباره صفات مؤ منين آمده است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: المؤ من صبور فى الشدائد و قور فى الزلازل قنوع بما اءوتى لا يعظم عليه المصائب و لا يحيف على مبغض و لا ياءثم فى محب . الناس منه راحة و النفس منه فى شدة (89)؛ يعنى : مؤ من در هنگام بلا صبر پيشه مى كند و در هنگام زلزله وقار خود را نمى بازد، به آن چه به او داده مى شود قانع است ، سختى ها و مصيبت ها به چشمش بزرگ نمى آيد، چيزهايى كه از آن تنفر دارد تباه نمى كند و در آن چه دوست دارد زياده روى نمى كند و به گناه نمى افتد، مردم از دست او راحتند و بر نفس اماره اش تنگ مى گيرد.
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: و اتق الجماع فى اليوم الذى تنكسف فيه الشمس اءو فى ليلة ينكسف فيها القمر و فى الزلزلة و عند الريح الصفراء و الحمراء و السوداء فمن فعل ذلك و قد بلغه الحديث راءى فى ولده ما يكره (90)؛ يعنى : از جماع كردن به هنگام كسوف و خسوف و زلزله و وزيدن بادهاى زرد، سرخ و سياه بپرهيز و هر كس دانسته چنين كند در فرزندش چيزى مى بيند كه خوش ندارد.
هم چنين مستحب است بعد از نماز زلزله ((نماز آيات )) سجده كند و اين آيه را بخواند: ان الله يمسك السماوات و الاءرض اءن تزولا و لئن زالتا ان اءمسكهما من اءحد من بعده انه كان حليما غفورا.
سپس بگويد: يا من يمسك السماء اءن تقع على الاءرض الا باذنه اءمسك عنا السوء(91).
شخصى گويد: ((با امام صادق (عليه السلام ) بودم كه باد شديدى وزيدن گرفت . امام (عليه السلام ) تكبير گفتند، سپس فرمود: تكبير گفتن باد را دفع مى كند)).
هم چنين فرمودند: ((خداوند هيچ بادى را نمى فرستد مگر رحمت يا عذاب ؛ پس هر گاه وزيدن بادى را مشاهده كرديد بگوييد: اللهم انا نسالك خيرها و خير ما اءرسلت له و نعوذ بك من شرها و شر ما اءرسلت له .
و تكبير بگوييد و صدايتان را به تكبير بلند كنيد كه آن را فرو مى نشاند(92))).
و از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده و كه فرمود: ((صاعقه به مؤ من و كافر اصابت مى كند ولى به كسى كه ذكر مى گويد برخورد نمى كند)).
و نيز فرمود: ((تكبير گفتن ، باد را قطع مى كند)).
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: ((به بادها بد نگوييد زيرا ماءمور خداوند هستند؛ هم چنين به كوه ها و ساعت ها و روزها و شب ها نيز بد نگوييد كه بد مى بينيد و آن بدگويى به خودتان باز مى گردد(93))).
دعاها و آيات حفظ از زلزله ها و بلاها
در فصل هاى گذشته به علت هاى زلزله در روايات اشاره شد. در اين فصل نيز رواياتى را كه موجب در امان ماندن از آفات و بلاهاى زمينى بوده و از ائمه (عليه السلام ) به ما رسيده ذكر مى كنيم تا در آينده راه گشايى در زندگى اهل درايت و فهم باشد.
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: من قراءاذا زلزلت فى نوافله لم تصبه زلزلة اءبدا و لم يمت بها و لا بصاعقة و لا بآفة من آفات الدنيا و من قراءويل لكل همزة فى فرائضه نفت عنه الفقر و جلبت اليه الرزق و تدفع عنه ميتة السوء(94).
يعنى : هر كس سوره زلزال را در نافله ها و نمازهاى مستحبى بخواند هرگز زلزله به او آسيبى نمى رساند و از زلزله نمى ميرد و به صاعقه و آفتى از بدى هاى دنيا گرفتار نمى شود.
و فرمود: هركس سوره همزه را در نمازهاى واجب خود قرائت كند فقر از او دور مى شود و روزى به سوى او آيد و مرگ بد از او دور مى شود(95 ).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هر گاه زلزله شد اين دعا را بخوان يا من يمسك السماوات و الاءرض اءن تزولا و لئن زالتا ان اءمسكهما من اءحد من بعده انه كان حليما غفورا صل على محمد و آل محمد و اءمسك عنا السوء انك على كل شيى ء قدير.
و فرمود: ((هر كس هنگام خواب اين دعا را بخواند خانه بر رويش سقوط نمى كند ان شاء الله (96))).
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود: من صلى ليلة الجمعة ركعتين بالحمد مرة و الزلزلة خمس عشرة آمنه الله تعالى من عذاب القبر و اءهوال يوم القيامة (97).
يعنى : هر كس در شب جمعه دو ركعت نماز بخواند در هر ركعت يك بار سوره حمد و پانزده بار سوره زلزال قرائت كند خداى متعال او را از عذاب قبر و ترس هاى روز قيامت در امان دارد.
در روايتى ديگر آمده كه فرمود: هر گاه از زلزله ترسيدى هنگام خواب اين آيه را بخوان : ان الله يمسك السماوات و الاءرض اءن تذولا و لئن زالتا ان اءمسكهما من اءحد من بعده انه كان حليما غفورا(98).
اميرمؤ منان (عليه السلام ) فرمود: راءيت رسول الله (صلى الله عليه وآله ) على اءعواد هذا المنبر و هو يقول من قراء آية الكرسى عقيب كل فريضة ما يمنعه من دخول الجنة الا الموت و لا يواظب عليه الا صديق اءو عابد و من قراءها عند منامه آمنه الله فى نفسه و بيته و بيوت من جواره (99).
يعنى : رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را بر پله هاى اين منبر ديدم كه مى فرمود: هر كس آيه الكرسى را بعد از هر نماز بخواند هيچ چيز مانع از داخل شدنش در بهشت نمى شود تا زمانى كه مرگش فرا رسد و مواظبت از آن نمى كند مگر صديق يا عابد. و هر كس هنگام خواب آن را قرائت كند خداوند او، خانه اش و خانه هاى اطرافش را حفظ مى كند.
از دعاهايى كه خواندن آن در دفع تمامى بلاها و مشكلات و زلزله ها مفيد است دعاى كنزالعرش است كه كفعمى (قدس سره ) در بلدالامين ذكر كرده است :
بسم الله الرحمن الرحيم يا رب صل على محمد و آل محمد صلاة كثيرة دائمة و ارحمنا و عافنا و اعف عنا و اغفر لنا و تب علينا و اءصلح لنا شاءننا و اقض حوائجنا و حقق آمالنا و ارض عنا و انظر الينا بعين الراءفة و الرحمة و اغفر لنا و لوالدينا و ما ولد من المؤ منين و المؤ منات و ارحمهما كما ربيانى صغيرا و اءجزهما بالاحسان احسانا و بالسيئات غفرانا و عافنا من الآفات الدنياوية ما اءحييتنا و ادفع عنا الغلاء و الوباء و البلاء و الاءوجاع و الاءسقام و الاءمراض و القحط و الزلازل و الفتن و جور السلطان و كيد الشيطان و شر فسقه الجن و الانس و شر فسقة العرب و العجم و اءهلك من فى هلاكه صلاح للمؤ منين و اءبق من فى بقائه صلاح للمؤ منين اللهم و كن لوليك فى اءرضك و حجتك على عبادك وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه اءرضك طوعا و تمتعه فيها طويلا و عجل فرجه و اجعلنا من شيعته و اءوليائه و اءعوانه و اءنصاره و محبيه و اءتباعه اللهم و اءحينا ما كانت الحياة خيرا لنا و اءخرجنا من الدنيا سالمين و اءدخلنا الجنة آمنين فى جوار رسولك محمد المصطفى و الاءئمة من عترته صلواتك عليهم اءجمعين اللهم و وسع علينا معيشتنا و انشر علينا رحمتك و فضلك و اءنزل علينا من بركاتك و ارزقنا رزقا واسعا حلالا طيبا غير ممنون و لا محظور بفضلك و رحمتك و كرمك و جودك يا ذا الفضل و المن و الكرم و الجود و الاحسان القديم يا ذا الجلال و الاكرام انك على كل شى ء قدير و الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله (100).
فصل يازدهم : خاطرات شاهدان زلزله ها
داستان هايى كه در اين بخش آورده مى شود كاملا واقعى بوده و هيچ گونه تحريف يا اغراقى در آن ها نشده و سعى بر آن بوده تا از زبان خود شاهدان نقل شود.
خواستگارى از يك دختر براى چند شوهر!
يكى از قضات دادگسترى شهرستان اردبيل براى يكى از دوستان نقل كرده بود كه روزى در دفتر كارم نشسته بودم كه زنى از اهالى يكى از روستاهاى اطراف شهر، سراسيمه و گريان ، شكايتى به نزدم آورد و گفت : من دخترى از خانواده اى فقير بودم . روزى پدرى مرا براى پسر بزرگش خواستگارى كرد و پدرم نيز بدون آگاهى و به خاطر فقر مادى مرا عقد او در آورد؛ مراسم ساده اى برگزار كرديم و به خانه بخت رفتم . منزل ما در روستايى در اطراف اردبيل بود و اتاقى از منزل پدر شوهرم كه با چند پسر بزرگش زندگى مى كرد در اختيار ما قرار داده شد و شب زفاف در اتاقى در گوشه آن خانه برگزار شد.
روز بعد شوهرم كه براى كار به شهر مى رفت با من خداحافظى كرد و رفت و تا شب به خانه نيامد. نيمه شب كه منتظر آمدن شوهرم بودم و خود را براى او آماده ساخته بودم ناگهان در اتاق باز شد و برادر شوهرم داخل شد و پس ‍ از اندكى متوجه شدم براى هم بستر شدن با من آمده ، خواستم فرياد بزنم و فرار كنم اما مانع از رفتن من شد و هر چه سعى كردم نتوانستم از دست او فرار كنم . او گفت : تو عروس اين خانه هستى و من و برادرانم هيچ فرقى نداريم و هر شب يكى از ما به سراغت مى آيد.
من كه وحشت زده بودم و عفت خود را آتش گرفته مى ديدم همواره گريه و التماس مى كردم ولى سودى نداشت و آن شب نكبت وار سپرى شد و آن ها كه ممانعت و پافشارى مرا ديده بودند مانع از خارج شدن من از منزل مى شدند و پيوسته مرا زير نظر داشتند.
شب سوم برادر ديگر شوهرم آمد و شب چهارم برادر كوچك خانواده .
شب پنجم هم پدر شوهرم داخل اتاق شد و من شرمسار از اين رفتار به او گفتم : من گمان مى كردم تو از رفتار پسرانت بى خبرى !؟
با خنده تمسخره آميز پاسخ داد تو عروس اين خانه هستى و ما همه به خاطر صرفه جويى با يك عروس داماد شده ايم ! هر چه كردم نتوانستم دل سنگ آن ها را به رحم آورم و وجدان خفته آن ها را بيدار كنم ، شايد از اين رفتار كثيف خود دست بر دارند. همه چيز برايشان تمسخره آميز و خنده آور بود و من چون عروسكى در دستان آن ها مى چرخيدم . بالاخره امروز از آن خانه فرار كردم و خود را به دادگاه رساندم .
قاضى دادگاه كه از اين همه بى عفتى و بى حيايى حيرت زده شده بود مى گويد: پس از بررسى گفتار آن زن ، دستور تحقيق را صادر كردم و براى در امان ماندن آن زن هم از دست شوهران ناخوانده چاره اى انديشيده و او را به نيروى انتظامى اردبيل سپردم .
در حين بررسى گروه تحقيق ، كارى اضطرارى برايم پيش آمد و ناچار به قم سفر كردم و چند روزى در قم مانده بودم كه خبر زلزله شديدى در اردبيل به گوشم رسيد. پس از پايان مرخصى به اردبيل برگشتم تا كار خود را آغاز كنم و سرى هم به مناطق زلزله زده بزنم .
احوال مناطق زلزله زده را از دوستان جويا شدم ، در كمال حيرت و ناباورى متوجه شدم روستايى كه خانواده شوهر آن زن در آن زندگى مى كرده اند هنگام زلزله و رانش زمين ميان دو كوه قرار گرفته و همگى در همان جا دفن شده اند.
روز بعد كه به دادگاه رفتم در اول كار، اين پرونده را با حكم سنگ سار خداوند پايان يافته ديدم و آن را براى هميشه بستم .
پيش بينى زلزله و مرگ !
در تاريخ آمده كه در سال 956 در زمان حكومت شاه طهماسب صفوى در شب چهارشنبه اى در ماه محرم زلزله شديدى در پنج روستا از توابع شهرستان قائن به وقوع پيوست كه نزديك به سه هزار نفر در زير آوار مانده و جان باختند.
مولى باقى كه قاضى يكى از اين روستاها بود و در علم هيئت مهارت فوق العاده داشت ، وقوع زلزله را پيش بينى كرده و به همه اهالى روستا خبر داد تا براى در امان ماندن از زلزله ، شب را در بيابان ها سپرى كنند.
خود نيز دست همسر و فرزندانش را گرفت و به بيرون روستا رفت . نيمه شب سرماى شديدى در گرفت و تاب مقاومت در برابر سرما را نياوردند و از بيم آن كه مبادا از شدت سرما جان دهند ناچار به خانه برگشتند كه زلزله هولناكى در گرفت و همگى در زير آوار جان باختند(101).
داستان نخ زلزله ساز!
جابر جعفى مى گويد: زمانى كه خلافت به بنى اميه (لعنهم الله ) رسيد در روزهاى حكومت شان خون هاى زيادى به حرام بر زمين ريختند و هزار ماه بر منبرهاى شان لعن اءميرالمومنان (عليه السلام ) كردند و شيعيان آن حضرت را در شهرها به دار آويخته و مى كشتند و اصل و ريشه آن ها را نابود مى كردند. علمايشان نيز آن ها را به خاطر ميل به حطام دنيوى تشويق و همراهى مى كردند و بيشترين آزارشان بر شيعيان لعن اءميرمؤ منان (عليه السلام ) بود و هر كس آن حضرت را لعنت نمى گفت مى كشتند.
زمانى كه اين مشكلات بر شيعيان فراگير و طولانى شد شيعيان به زين العابدين (عليه السلام ) شكايت بردند و گفتند: يابن رسول الله حاكمان بنى اميه ما را از شهرمان آواره ساختند و به طرز فجيعى ما را مى كشند و آشكارا در شهرها و حتى در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و بر منبرش لعن اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى گويند و كسى هم جلودار آن ها نيست و نهيشان نمى كند كسى هم نمى تواند آن ها را از اين كار باز دارد. اگر هم كسى از ما لعن كننده را انكار كند مى گويند: اين ترابى است (102) و به گوش سلطان مى رسانند كه او ترابى است و ابو تراب را به خير ياد كرده است و او را حبس مى كنند و كتك مى زنند و سرانجام به قتل مى رسانند.
هنگامى كه امام سجاد (عليه السلام ) اين سخنان را شنيد به آسمان نگاهى كرد و فرمود: سبحانك ما اءحلمك و اءعظم شاءنك انك اءمهلت عبادك حتى ظنوا اءنك اءهملتهم و هذه كله بعينك اذ لا يغلب قضاؤ ك و لا يرد تدبير محتوم اءمرك فهو كيف شئت و اءنى شئت لما اءنت اءعلم به منا.
سپس فرزندش ابا جعفر محمد (عليه السلام ) را فرا خواند و فرمود: اى محمد فردا به مسجد برو و نخى كه جبرئيل بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آورده بردار و حركت كمى بده ، مبادا تند حركت دهى كه همه مردم هلاك مى شوند.
جابر مى گويد: به خدا من از فرمايش امام تعجب كردم و نمى دانستم كه چه مى گويد. شب بسيار طولانى اى را پشت سر گذاشتم و صبح روز بعد نزد امام باقر (عليه السلام ) آمدم و مشتاق بودم كه امر نخ و حركتش را ببينم .
هنگامى كه به در خانه رسيدم امام باقر (عليه السلام ) خارج شد. سلام كردم و حضرت جواب سلامم را داد و فرمود: اى جابر چطور صبح به اين زودى به اين جا آمده اى ؟
عرض كردم : به خاطر فرمايش امام سجاد (عليه السلام ) كه ديروز به شما فرمود: نخى كه جبرئيل براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آورده بردار و به مسجد رسول خدا ببر و كمى حركت بده ، مبادا تند حركت دهى كه همه مردم هلاك مى شوند. امام باقر (عليه السلام ) فرمود: به خدا قسم اگر وقت معلوم و اجل محتوم و قدر مقدور نبود همه اين مردم نگونسار را در يك چشم به هم زدن و لحظه اى در زمين فرو مى بردم ولى ما بندگان گرامى خداوند هستيم كه فرمود: ((در گفتار بر خداوند پيشى نمى گيرند و به امر او كار مى كنند(103))).
جابر مى گويد به امام عرضه داشتم : آقاى من چرا اين كار را با ايشان مى كنيد؟
فرمود: مگر ديروز نبودى و شكايت شيعيان را به پدرم نشنيدى كه از آن ملعون ها چه مى گفتند. پدرم به من دستور داد تا آن ها را بترسانم شايد دست بر دارند.
گفتم : چگونه آن ها را مى ترسانى در حالى كه آن ها بى شمارند؟
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: با هم به مسجد جدم برويم تا قدرت خداوند متعال كه به ما اختصاص داده و بر ما منت نهاده به تو نشان دهم .
جابر گويد: با حضرت به مسجد رفتيم و در آنجا دو ركعت نماز خواند و روى بر زمين نهاد و كلامى فرمود. سپس سرش را بلند كرد و از جيبش نخ نازكى را بيرون آورد كه بوى مشك از آن به مشام مى رسيدم و به چشم من از سوراخ سوزن كوچك تر آمد. به من فرمود: اى جابر سر نخ را به طرف خودت بگير و نگه دار، مبادا آن را حركت دهى .
دوباره امام (عليه السلام ) فرمود: نخ را نگه دار و حركت نده .
جابر مى گويد: من نگه داشتم و حضرت حركت كمى به آن داد كه گمان كردم اصلا آن را حركت نداده ، سپس فرمود: سر نخ را به من بده .
گفتم : آقاى من چه كارى انجام دادى ؟
فرمود: واى بر تو! بيرون برو و ببين مردم در چه حالى هستند؟!
جابر مى گويد: از مسجد بيرون رفتم ، در حالى كه مردم يك پارچه فرياد و ناله شده بودند و مدينه به لرزه شديدى افتاده و رجفه آن ها را فرا گرفته بود. بيشتر خانه هاى شهر خراب شده و سى هزار مرد و زن - غير از بچه هاى كوچك - تلف شده بودند. مردم در حالى كه فرياد مى زدند و شيون و گريه مى كردند و مى گفتند: انا لله و انا اليه راجعون ((خانه فلانى خراب شد و اهل آن مردند)) و مردم را ديدم كه در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مى گفتند: ((هلاك بزرگى پيش آمده )) بعضى مى گفتند: ((زلزله شده )) و برخى هم مى گفتند: ((چطور خداوند ما را در زمين فرو نبرده در حالى كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك گفتيم و در ميان ما فسق و فجور و ظلم به آل رسول (صلى الله عليه وآله ) آشكار شده است . به خدا قسم زلزله اى بزرگ تر و شديدتر از اين هم بر ما خواهد آمد مگر اين كه خود و آن چه را تباه كرده ايم اصلاح كنيم )).
جابر مى گويد: من متحير ماندم و مردم را نگاه مى كردم كه گريه مى كردند و حيران مانده بودند. از گريه آن ها من هم به گريه افتادم ، در حالى كه آن ها نمى دانستند كه اين زلزله از كجا آمده است .
خود را به امام باقر (عليه السلام ) رساندم ، ديدم كه مردم در مسجد پيامبر او را احاطه كرده بوده و مى گفتند: اى پسر رسول خدا ديدى چه بر سر ما آمد؟!
تو براى ما دعاكن .
حضرت فرمود: به نماز و دعا و صدقه پناه بريد و دست مرا گرفت و مرا به همراه برد و فرمود: حال مردم چطور است ؟
گفتم : يابن رسول الله از من نپرس . خانه ها خراب شده و مردم هلاك شده اند و آن ها را به در حالى ديدم كه از خداوند برايشان طلب رحمت كردم .
حضرت فرمود: خدا آن ها را رحمت نكند. و فرمود: همانا به خاطر تو عده اى را باقى گذاشتم و همه را هلاك نساختم . اگر اين چنين نبود به دشمنانمان و دشمن دوستانمان رحم نمى كردم . سپس فرمود: سحقا سحقا، بعدا بعدا للقوم الظالمين به خدا قسم اگر مخالفت با پدرم نبود حركت را زيادتر مى كردم و همه آن ها را هلاك مى ساختم و بالايش را به پايين مى آوردم تا در اين شهر در و ديوارى باقى نماند؛ ولى مولايم امر كرد كه آن را در حال سكون حركت دهم .
سپس حضرت بالاى مناره رفت و من آن حضرت را مى ديدم ولى مردم او را نمى ديدند كه دستش رابالا آورد و دور مناره گرداند. دوباره مدينه به لرزه خفيفى در آمد و خانه ها ويران شد. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: ذلك جزيناهم ببغيهم (104)؛ فلما جاء اءمرنا جعلنا عاليها سافلها(105 )؛ بعد اين آيه را تلاوت فرمود: فخر عليهم السقف من فوقهم و اءتاهم العذاب من حيث لا يشعرون (106).
جابر مى گويد: زن ها در زلزله دوم از پرده بيرون آمدند و گريه و زارى مى كردند و حجابى نداشتند و كسى هم متوجه آن ها نبود. زمانى كه امام باقر (عليه السلام ) به آن ها نگاه كرد به حالشان رقت كرد و نخ را از جيب مبارك نهاد و زلزله آرام شد. سپس از مناره پايين آمد و مردم هم ايشان را نديدند و دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم . در راه به مغازه آهنگرى رسيديم كه مردم در دكان او جمع شده مى گفتند: همهمه اى در هنگام ويرانى نشنيديم ؟
برخى مى گفتند: آرى همهمه زيادى به گوش مى رسيد.
عده ديگرى مى گفتند: به خدا قسم ما سخنان زيادى شنيديم ولى چگونگى آن را در نيافتيم .
جابر مى گويد: امام باقر (عليه السلام ) به من نگاهى كرد و تبسم نمود و فرمود: اى جابر، اين به خاطر طغيان و سرگشى و ستم آن ها بود؟
گفتم : يابن رسول الله آن نخ عجيب چه بود؟
فرمود: ((اندوخته اى از آل موسى و آل هارون كه ملائكه آن را حمل مى كردند و جبرئيل (عليه السلام ) آن را آورده بود(107))). واى بر تو اى جابر، ما از سوى خداوند در مكان و درجه بالايى قرار گرفته ايم . اگر ما نبوديم خداوند متعال ، آسمان و زمين و بهشت و جهنم و خورشيد و ماه و انسان و جنى نمى آفريد.