ياد خدا

كاظم محمدى

- ۱۰ -


الاسرار نيز در ذيل همين آيه در خصوص اهل الذكر مى نويسند: اهل الذكر اهل قرآنند كه در معانى و مبانى آن نظر كرده و به لطايف و حقايق آن راه برده و به احكام و مواعظ آن آگاه و رب عزت ، دل هاى آنان را به نور حكمت روشن گردانيده و چراغ معرفت در باطن ايشان افروخته و مومنان را به چراغ دانش ايشان راه حق يافته ، شواهد عزت و دلايل حكمت برايشان كشف گرديده . (383)
اگر چنان كه پيش از اين هم گفتيم ذكر را قرآن بدانيم كه خداوند هم در قرآن از آن به ذكر ياد كرده است پس اهل الذكر اهل قرآنند يعنى كسانى كه به باطن قرآن راه دارند و تاويل آيات را مى دانند يعنى راسخون فى العلم ، اما به هر جهت اهل الذكر، عاشقان پاكباز خداوند تعالى هستند، هر چه مى بينند از خدا مى بينند و با خدا مى بينند و چيزى نيست كه ببينند و از آن ياد محبوب خويش نكنند چنان كه از حضرت امير كه آنى از ذكر خدا غافل نبود بل مذكر حق هم بود نقل مى كنند در جواب كسى كه پرسيد آيا خداوندى را كه مى پرستى هيچ ديده اى ؟ فرمود: ما رايت شيئا، الا و رايت الله قبله و بعده و معه . نديدم چيزى را مگر آن كه قبل از آن ، بعد از آن و با آن خداوند را ديدم . و اين حال اهل الذكر است كه عاشقان حق و خداوند هستند، آيا عاشقان حق كم تر از زنى چون زليخا هستند؟
گفته اند زليخا چون عشق يوسف در قلبش جاى گرفت ، آنى از ذكرش غافل نشد، و اين عشق روز به روز به فزونى مى رفت تا جايى كه بر همه چيز نام يوسف نهاد تا همه جا يوسف باشد. عارف بزرگ مولانا جلال الدين در مثنوى خويش اين مطلب را چنين آورده است :

آن زليخا از سپندان تا به عود نام جمله چيز يوسف كرده بود
نام او در نامها مكتوم كرد محرمان را سر آن معلوم كرد
صد هزاران نام گر برهم زدى قصد او و خواه او يوسف بدى
گرسنه بودى چو گفتى نام او مى شدى او سير و مست جام او
تشنگيش از نام او ساكن شدى نام يوسف شربت باطن شدى
ور بدى درويش زان نام بلند درد او در حال گشتى سودمند
وقت سرما بودى او را پوستين اين كند در عشق نام دوست اين (384)