وحي در اديان آسماني

آیت الله ابراهیم امینی

- ۹ -


وحى از ديدگاه مسيحيّت

در مسيحيت درباره تعريف وحى دو نظر كاملاً متفاوت وجود دارد: نظريه زبانى و نظريه غيرزبانى.

نظريه زبانى

در كتاب فلسفه دين در بيان اين نظريه چنين آمده:

(ديدگاهى را كه در دوره قرون وسطى غالب بوده است و امروزه صورت هاى سنتى تر مذهب كاتوليك رومى نماينده آن است (و نيز در جمع شگفت انگيز اضداد مذهب پروتستان محافظه كار) مى توان تلقى زبانى از وحى ناميد. براساس اين نظر, وحى مجموعه اى از حقائق است كه در احكام و يا قضايا بيان گرديده است. وحى حقائق اصيل و معتبر الاهى را به بشر انتقال مى دهد. به نوشته دائرة المعارف كاتوليك "وحى را مى توان به عنوان انتقال برخى حقائق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طريق وسائطى كه وراى جريان معمول طبيعت است تعريف نمود".

مشابه اين برداشتِ از وحى ديدگاهى است در باب ايمان كه آن را پذيرش بى چون و چراى اين حقائق وحيانى از جانب انسان تعريف مى كند. از اين رو شوراى واتيكان در 1870 ايمان را اين گونه تعريف كرد: "يك كيفيت ماوراء طبيعى كه به واسطه آن, در حالى كه لطف خداوند شامل حال ما گرديده و به مدد ما شتافته باور كنيم كه چيزهايى را كه خداوند وحى كرده واقعى هستند" يا همان طور كه يك متكلم يسوعى آمريكايى معاصر مى نويسد: "براى يك كاتوليك واژه ايمان تصور نوعى پذيرش عقلى مضمون وحى را به عنوان حقيقت به ذهن متبادر مى كند, و اين به خاطر قدرت گواهى دهنده خداى فرستنده وحى است. ايمان واكنش كاتوليك هاست به نوعى پيام معقول كه خداوند آن را ابلاغ نموده است".) (264)

در كتاب علم و دين نيز چنين آمده: (حقائق وحيانى (نقلى) شامل پيامى است كه خداوند از طريق مسيح و ساير پيامبران ارسال مى دارد كه در كتب مقدس و سنن اولياى دين مدوّن مى گردد.) (265)

در قاموس كتاب مقدس نيز چنين آمده: (كلام خداوند بر انبياء و رسلى نازل شده كه ايشان نيز بر حسب اصطلاح لغات بنى نوع بشر بر آن وحى مقدس متكلم شوند و وحى مسطور را يا خود نبى و رسول بنفسه مى نوشت و يا به كاتب ديگر رجوع مى فرمود.) (266)

عيسى در اين ديدگاه يك بشر و زاده مريم, بنده و رسول خدا بوده است. كلام خدا را براى مردم بيان مى كرده و مروج شريعت تورات بوده است. چنان كه خود عيسى بدين مطلب اعتراف داشت و مسيحيان سلف نيز همين عقيده را داشتند. از بعض آيات كتب عهد جديد نيز همين مطلب استفاده مى شود.

(خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب, خداى اجداد ما, بنده خود عيسى را جلال داد.) (267)

(براى شما اولاً خدا بنده خود عيسى را برخيزانيده (مبعوث كرد), فرستاد تا شما را بركت دهد به برگردانيدن هر يكى از شما از گناهانش.) (268)

عيسى در جواب ايشان گفت: (تعليم من از من نيست بلكه از فرستنده من. اگر كسى بخواهد اراده او را به عمل آورد درباره تعليم خواهد دانست كه از خداست يا آن كه من از خود سخن مى رانم.) (269)

(كلامى كه مى شنويد از من نيست بلكه از پدرى است كه مرا فرستاد.) (270)

(عيسى در جواب ايشان گفت: "تعليم من از من نيست بلكه از فرستنده من".) (271)

(و آن كه مرا محبت ننمايد كلام مرا حفظ نمى كند و كلامى كه مى شنويد از من نيست بلكه از پدرى است كه مرا فرستاد.) (272)

نظريه غيرزبانى

در مسيحيت در بيان حقيقت وحى نظر ديگرى وجود دارد كه با نظر اول كاملاً متفاوت است. اين نظر از مسيح شناسى ويژه اى نشأت مى گيرد. برخى از آيات اناجيل ظهور در آن دارد و پولس كه از حواريون نبود و عيسى را هرگز نديده بود در ترويج و گسترش آن كوشش كرد. در اين عقيده خدا در عيسى تجلّى نموده و در جسد جسمانى به سوى انسان ها آمده است. هركه عيسى را ببيند خدا را ديده است. عيسى فرزند خداست و پدر و پسر و يك حقيقت هستند. بنابراين خود عيسى وحى اللّه متجسد است.

در كتاب علم و دين چنين آمده: (بارت بر آن بود كه وحى اصلى همان شخص مسيح است, كلمة اللّه در هيأت انسانى. كتاب مقدس يك مكتوب صرفاً بشرى است كه شهادت بر اين واقعه وحيانى مى دهد. فعل خداوند در وجود مسيح و از طريق اوست نه در املاى كتاب معصوم. لذا هر آنچه را كه انتقاد تاريخى و تحليل مستند درباره محدوديت هاى بشرى نويسندگان كتاب مقدس و تأثرات فرهنگى كه بر افكار آنان تأثير نهاده مى گويد مى توان به سمع قبول شنيد.) (273)

در كتاب فلسفه دين مى نويسد: (به عقيده مصلحان دينى قرن شانزدهم (لوتر ـ كالون) وحى مجموعه اى از حقائق درباره خداوند نيست, بلكه خداوند از راه تأثير گذاشتن در تاريخ به قلمرو تجربه بشرى وارد مى گردد. از اين ديدگاه احكام كلامى مبتنى بر وحى نيستند, بلكه بيانگر كوشش هاى انسان براى شناخت معنا و اهميت حوادث وحيانى به شمار مى روند.) (274)

در كتاب علم ود ين چنين آمده: (لوتر و حتى كالون در تفسيرهايشان از كتاب مقدس اهل انعطاف و آسانگيرى بودند. از نظر آنان محمل وثاقت و منشأ اعتبار وحى در نص ملفوظ (= كتاب صامت) نبود بلكه در شخص مسيح يعنى مهبط و مخاطب وحى بود. كتاب مقدس از اين نظر مهم بود كه شاهد صادقى بود بر رويدادهاى رهايشگرانه اى كه طى آن, محبت و مغفرت الاهى كه در مسيح جلوه گر شده, در احوال شخصى خود آنان (و ساير مؤمنان) بازتاب مى يابد. از نظر اصلاحگران نخستين كلمه وحى (= كلمة اللّه يا كتاب اللّه ناطق) به توسط الهاماتى كه هر انسانى مى تواند از روح القدس دريابد تأييد مى شود.) (275)

و در جاى ديگر چنين آمده: (خدا وحى فرستاده است, ولى نه به املاى يك كتاب معصوم (= مصون از تحريف و خطا) بلكه با حضور خويش در حيات مسيح و ساير پيامبران و بنى اسرائيل. در اين صورت كتاب مقدس وحى مستقيم نيست بلكه گواهى انسانى بر بازتاب وحى در آئينه احوال و تجارب بشرى است.) (276)

در جاى ديگر همان كتاب چنين آمده: (وحى در وقايع اصيل و تاريخى كه هم پاى انسان در ميان بوده و هم دخالت خداوند, روى داده است. از جنبه انسانى, اين وقايع نمودار تجربه انسان از خداوند در لحظات مهم تاريخش است. از جنبه الوهى اين وقايع عمل خداوند را در انكشاف خويش بر انسان و برداشتن قدم اول را از سوى او در زندگى افراد و جوامع بازمى نمايد. بنابراين, تجربه انسانى و انكشاف الوهى دو جبنه از يك واقعيتند.

در تاريخ بنى اسرائيل خداوند در وقايعى وحى فرستاده و حضور خود را نمايانده است. نيز در تعبير پيشگويانه آن وقايع در پرتو تجربه دينى انبياء فى المثل در اين كه يك پيروزى يا شكست نظامى را به خواست خداوند نسبت داده اند. جامعه يا عرف مسيحى خداوند را در شخص و در كردار مسيح جلوه گر مى يابد كه در وجود او باز فعاليت الوهى و انسانى تلفيق يافته است.

به قول اسقف اعظم (تمپِل): "وحى و تعبيرش با هم در يك واقعه رخ مى نمايد. از اين نظر اعتناى خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم املا كند يا تعاليم تخطى ناپذيرى القاء كند بلكه به منصه ظهور آوردن وقايعى در حيات افراد و جوامع بوده است. خود كتاب مقدس سراپا يك مكتوب بشرى است, كه حكايتگر اين حقائق وحيانى است".) (277)

براى توضيح بيشتر در تعريف ماهيت وحى در مسيحيت مطلبى را از دائرة المعارف دين نقل مى كنيم:

(مؤلفان عهد جديد فهم و برداشت خود را از وحى مبتنى بر عهد عتيق ساختند, و وحى را به عنوان تجلّى ذاتى خدا در عيسى و از طريق عيسى تلقى كردند. اين تجلّى را به عنوان خود آشكار سازى عالى, تغيير ناپذير و بى همتاى خدا در تاريخ مى دانند (رساله پولس به عبرانيان, باب اول) اين تجلّى بى همتاست, زيرا همان گونه كه مسيحى ها مى فهمند واسطه و عامل وحى و محتواى وحى (شخص عيسى, تعاليم و كار او در رهانيدن انسانيت) در عيسى ناصرى همه عين هم و هم يك چيزند, و موضوع وحى را تشكيل مى دهند. شرح و تفسير كلامى برداشت حكماى عهد جديد از وحى را مى توان در رساله پولس و يوحنا يافت.

پولس: براى بيان مفهوم وحى پولس قبل از كلمه ديگر واژه (apokaluptein)به كار مى برد كه به معناى پرده برداشتن, از نهان بيرون آمدن است و نيز واژه (phaneroun) را استعمال مى كند كه به معناى ظاهر كردن و نشان دادن است. بحث اساسى او اين است كه از اسرارى كه پيش از آن بر افراد پوشيده بوده و هم اكنون آشكار شده پرده بردارد. (رساله پولس به افسيان, باب اول, آيه 9) و رساله پولس به كولسيان, باب اول, آيه 26)

بنابراين, وحى به معناى پرده بردارى يا كشف طرح و تدبير الاهى است كه خداوند نژاد بشر را در عيسى مسيح با خود آشتى مى دهد. وحى فعاليت خلاق الاهى و عمل نجاتبخش اخروى خداوند است, و نه صرف اعلان يك سلسله پيام ها يا يك سرى از معارف. خداوند در جريان وحى واقعاً فعّال است, و هموست كه از ازل بر آن است تا از روى محبت, از طريق پسرش به نژاد بشر روى آورد. تجسّد و حلول فرزندش در رحم يك زن (رساله پولس به غلاطيان, باب چهار, آيه 4) و مرگ فديه دار اين فرزند بر صليب و رشد و تكامل و اتحاد عالم هستى تحت اشراف او به عنوان رئيس و فرزند ارشد مردگان (رساله پولس به روميان, باب 3, آيه 25; رساله كولسيان, باب اول, آيه 14 ـ 19) همه در راستاى اجراى اين برنامه نهان الاهى بود. خود عيسى در اين برنامه چيزى بود كه به وحى فرستاده شد. مرگ و رستاخيز عيسى و حتى كليسا به عنوان بدن او همه عناصر رمز و راز نجات و رستگارى را تشكيل مى دهند. حواريون عيسى نيز پرده از عدالت نجاتبخش خدا برمى دارند (مقصود اين است كه آنها نيز مى توانند از وحى سخن گويند) (رساله پولس به روميان, باب اول, آيه 17) از آن جهت كه بشارت هايى را كه عيسى آورده است به مردم اعلام مى كنند. (رساله دوم پولس به قرنتيان, باب دوم, آيه 14).) (278)

وحى در انجيل

براى شناخت ماهيت وحى در مسيحيت بهتر است به كتاب انجيل كه كتاب مقدس آنهاست مراجعه كنيم.آنچه در انجيل در اين باره آمده تحت چند عنوان مورد اشاره قرار مى گيرد:

عيسى از ديدگاه انجيل

در انجيل چنين آمده :(در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چيز به واسطه او آفريده شد, و به غير از او چيزى از موجودات وجود نيافت. كه نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم بلكه از خدا تولد يافتند. و كلمه جسم گرديد و ميان ما ساكن شد. پر از فيض و راستى و جلال او را ديديم; جلالى شايسته پسر يگانه پدر.) (279)

(و او صورت خداى ناديده است. نخست زاده تمامى آفريدگان, زيرا كه در او همه چيز آفريده شد, آنچه در آسمان و آنچه بر زمين است, از چيزهاى ديدنى و ناديدنى و تخت ها و سلطنت ها و رياسات و قوات همه به وسيله او و براى او آفريده شد, و او قبل از همه است و در وى همه چيز قيام دارد.) (280)

(باعمال ايمان بياوريد و يقين كنيد كه پدر در من است و من در او.) (281)

(از نزد پدر بيرون آمدم و در جهان وارد شدم و باز جهان را گذارده نزد پدر مى روم.) (282)

(ليكن ما را يك خداست يعنى پدر كه همه چيز از اوست و ما براى او هستيم و يك خداوند يعنى عيسى مسيح كه همه چيز از اوست و ما از او هستيم.) (283)

(زيرا به كدام يك از فرشتگان هرگز گفت كه تو پسر من هستى, من امروز تو را توليد نمودم و ايضاً من او را پدر خواهم بود و او پسر من خواهد بود.) (284)

(شمعون پطرس در جواب گفت: "تويى مسيح پسر خداى زنده.") (285)

(مسيح قوت خدا و حكمت خداست.) (286)

(من و پدر, يك هستيم.) (287)

(فيلپس به وى گفت: "اى آقا پدر را به ما نشان ده كه ما را كافى است".)

عيسى بدو گفت: (اى فيلپس در اين مدت با شما بوده ام آيا مرا نشناخته اى كسى كه مرا ديد پدر را ديده است پس چگونه تو مى گويى پدر را به ما نشان بده, آيا باور نمى كنى كه من در پدر هستم و پدر در من است.) (288)

در كتاب قاموس كتاب مقدس چنين آمده: (قصد از كلمه خداوند ما عيسى مسيح مى باشد.) (289)

هدف آفرينش عيسى و فرستادن او

در انجيل دو هدف براى آفرينش و ارسال عيسى ذكر شده است:

هدف اول نشان دادن و تعريف خود:

(كه خدا اراده نمود تا بشناساند كه چيست, دولت جلال اين پسر در ميان امت ها كه آن مسيح در شما و اميد جلال است.) (290)

(نه اين كه كسى پدر را ديده باشد جز آن كسى كه از جانب خداست, او پدر را ديده است.) (291)

(خدا را هرگز كسى نديده است. پسر يگانه كه در آغوش پدر است همان او را ظاهر كرد.) (292)

هدف دوم وسيله بخشيده شدن گناهان و كفاره معاصى مسيحيان:

(او ما را محبت نمود و پسر خود را فرستاد تا كفاره گناهان ما شود.) (293)

(ليكن اگر در نور سلوك نماييم چنان كه او در نور است با يكديگر شراكت داريم و خون پسر او عيسى مسيح ما را از گناه پاك مى سازد.) (294)

(پسر انسان نيامد تا مخدوم شود بلكه تا خدمت كند و جان خود را در راه بسيارى فدا سازد.) (295)

(هرگاه خدا با ماست كيست به ضد ما, او كه پسر خود را دريغ نداشت بلكه او را در راه جميع ما تسليم نمود چگونه با وى همه چيز را به ما نخواهد بخشيد.) (296)

(زيرا خدا جهان را اين قدر محبت نمود كه پسر يگانه خود را داد تا هركه به او ايمان آورد هلاك نگردد, بلكه حيات جاودانى يابد. زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داورى كند بلكه تا به وسيله او جهان نجات يابد.) (297)

(من هستم آن نان زنده كه از آسمان نازل شد, اگر كسى از اين نان بخورد تا ابد زنده خواهد ماند و نانى كه من عطا مى كنم جسم من است كه آن را به جهت حيات جهان مى بخشم.) (298)

نزول روح القدس

اعلام نبوت عيسى زمانى بود كه روح القدس بر وى نازل گشت.

(اما چون تمامى قوم تعميد يافته بودند و عيسى, هم تعميد گرفته دعا مى كرد آسمان شكافته شد و روح القدس به هيأت جسمانى مانند كبوترى بر او نازل شد و آوازى از آسمان در رسيد كه تو پسر حبيب من هستى كه به تو خوشنودم.) (299)

(و واقع شد در آن ايام كه عيسى از ناصره جليل آمده در اردن از يحيى تعميد يافت, و چون از آب برآمد در ساعت آسمان را شكافته ديد و روح را كه مانند كبوترى بر وى نازل مى شود. و آوازى از آسمان در رسيد كه تو پسر حبيب من هستى كه از تو خوشنودم.) (300)

(پس يحيى شهادت داده گفت: (روح را ديدم كه مثل كبوترى از آسمان نازل شده بر او قرار گرفت, و من او را نشناختم, ليكن او كه مرا فرستاد تا به آب تعميد دهم همان به من گفت بر هر كس بينى كه روح نازل شده بر او قرار گرفت همان است كه به روح القدس تعميد مى دهد و من ديده شهادت مى دهم كه اين است پسر خدا.) (301)

(زيرا از خداى پدر اكرام و جلال يافت هنگامى كه آوازى از جلال كبريائى به او رسيد كه اين است پسر حبيب من كه از وى خوشنودم, و اين آواز را زمانى كه با وى در كوه مقدس بوديم شنيديم كه از آسمان آورده شد.) (302)

(ناگاه فرشته خداوند به طرف راست مذبح بخور ايستاده بر وى ظاهر گشت… فرشته به او گفت: "اى زكريا ترسان مباش زيراكه دعاى تو مستجاب گرديده است." (303) فرشته در جواب وى گفت: (من جبرئيل هستم كه در حضور خدا مى ايستم و فرستاده شدم تا با تو سخن گويم و از اين امور تو را مژده دهم.) (304)

(و در ماه ششم جبرائيل فرشته از جانب خدا به بلدى از جليل كه ناصره نام داشت فرستاده شد.) (305)

(فرشته در جواب وى گفت: (روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلا بر تو سايه خواهد افكند از آن جهت آن مولود مقدس پسر خدا خوانده خواهد شد.) (306)

عيسى كلام خدا را مى شنيد و به مردم تعليم مى داد

(عيسى بديشان گفت: "وقتى كه پسر انسان را بلند كرديد آن وقت خواهيد دانست كه من هستم و از خود كارى نمى كنم بلكه به آنچه پدرم مرا تعليم داد تكلم مى كنم." (307)

(كسى كه از خداست كلام خدا را مى شنود و از اين سبب شما نمى شنويد كه از خدا نيستيد.) (308)

(سخن هايى كه من به شما مى گويم از خود نمى گويم, ليكن پدرى كه در من ساكن است او اين اعمال را مى كند. مرا تصديق كنيد كه من در پدر هستم و پدر در من است.) (309)

(خدا كه در زمان سلف به اقسام متعدد و طريقه هاى مختلف به وساطت انبياء به پدران ما تكلم نمود در اين ايام آخر به ما به وساطت پسر خود متكلم شد كه او را وارث جميع موجودات قرار داد و به وسيله او عالم ها را آفريد. كه فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به كلمه قوت خود حامل همه موجودات بوده چون طهارت گناهان را به اتمام رسانيد به دست راست كبرياء در اعلا عليين بنشست.) (310)

وحى از ديدگاه مؤلف قاموس كتاب مقدس

مؤلف كتاب قاموس كتاب مقدس وحى را به معناى الهام گرفته و عقيده دارد كه حتى به مصنفان كتب مدوّن در كتاب مقدس وحى مى شده و همه كتب مذكور الهام خداست.

مى نويسد: (عموماً مقصود از وحى الهام مى باشد.) (كتاب حزقيال, باب 13, آيه 16; كتاب ملاكى, باب اول, آيه 1 ـ 2; رساله پولس به روميان, باب يازدهم, آيه 4و5)

بنابراين گفته مى شود: (تمامى كتب از الهام خداست) (رساله دوم پولس به تيمو تاولس, باب سوم, آيه 16و17)

و وحى به اين معنا حلول روح اقدس الاهى در مصنفان مى باشد و اين هم بر چند قسم است: اولاً مطالبى از حقائق روحانيه و حوادث آينده بديشان القاء و افاده مى نمايد كه بدون الهام به هيچ وجه از براى ايشان دست نخواهد داد. ثانياً ايشان را بر تأليف حوادث معروفه با حقائق مقرره ارشاد مى نمايد كه آنها را در كتاب نوشته و در كلام محفوظ و مصون از خطا ذكر نمايند. چنان كه در رساله دوم پطرس, باب اول, آيه 21 گويد: (مردمان از جانب خدا به روح القدس مجذوب شده سخن گفتند.)

و بديهى است كه در اين صورت شخص متكلم به هيچ وجه خود را به نظر نياورده بلكه روح القدس در وى مؤثر بوده تمامى قوت و صفات مكنونه خود را بر وفق هدايت و روح اقدس الاهى به كار مى برد, و از اين جهت است كه در هر يك از مؤلفين و كاتبين كرام كتاب مقدس مواهب طبيعى و طرز و نسق تأليف و تصنيف مخصوص ملاحظه مى شود, و علما و دانشمندان در شرح مطلب فوق اختلاف نموده اند, ولى اغلب مسيحيان برآنند كه خداى تعالى كاتبين و مؤلفين كتاب مقدس را ملهم فرمود كه اراده مقدس او تعالي را در كتاب محض افاده و ايمان و خلاص ابدى بنى نوع بشر بدون خطا و سهو و نسيان مرقوم دارند.) (311)

باز هم در قاموس كتاب مقدس, ذيل لفظ (كتاب مقدس) چنين مى نويسد: (قصد از تمامى كتاب هاى ملهمه اى است كه درباره خلقت عالم و عمل فدا و تقديس و رفتار خدا نسبت به انسان گفتگو مى كند. و تمامى نبوات آينده و نصائح دينيه و ادبيه كه در هر طبقه از براى بنى نوع بشر در هر زمان و مكان مفيد و لازم است در آنها موجود است. و نويسندگان الهامى چهل نفرند كه از جميع طبقات بنى نوع بشر مى باشند از شبان تا امير و سلطان كه در ضمن هزار و ششصد سال زيست مى نموده تماماً از طائفه عبرانى بوده اند, جز لوقا كه او نيز انجيل خود را از ينابيع يهوديه اخذ نموده نوشت, و لوقا به واسطه مصاحبت و رفاقت با پولس مشهور بود.) (312)

در همان كتاب چنين آمده: (كلام خداوند بر انبياء و رسل نازل شده كه ايشان نيز برحسب اصطلاح لغات بنى نوع بشر بر آن وحى مقدس متكلم شدند و وحى مسطور را يا خود نبى و رسول بنفسه مى نوشت و يا به كاتب ديگر رجوع مى فرمود.) (313)

در جاى ديگر همان كتاب مى نويسد: (الهام يعنى انكشاف و مكاشفه از جانب خدا. اثر مكاشفه فوق الطبيعه اى است كه من جانب اللّه بر عقول كاتبان كتب مقدسه كارگر شد تا اراده مقدسه حضرت اقدس الاهى را بدون سهو و نسيان و خطابيان نمايند.) (314)

چنان كه ملاحظه مى فرماييد مؤلف كتاب مقدس, در تفسير وحى بين دو نظر (زبانى و غير زبانى) جمع كرده است. از يك سو وحى را به معناى الهام مى گيرد و تمام كتاب هاى مقدس را از الهامات خدا مى داند, و از سوى ديگر وحى را به عنوان حلول روح اقدس الاهى و روح القدس در مصنفين تفسير مى كند.

خلاصه

عقيده مسيحيان در موضوع وحى در چند مطلب زير خلاصه مى شود:

1. عيسى: عيسى مسيح كلمه خداست. كشف ذات خدا و سرّ حيات او در تجسد كلمة اللّه است. هميشه با خدا بلكه عين او بوده و در آفرينش جهان دخالت داشته است. ذات اقدس الاهى در او تجلّى يافته و حلول كرده و او را به عنوان فرزند يگانه برگزيده و در جسد جسمانى به سوى انسان ها فرستاده است. پدر و پسر يك حقيقت هستند. هر كه عيسى را ببيند و بشناسد خدا را ديده است. در خدا كه پدر و كلمه ذاتى اش كه پسر است يك حيات ذاتى قائم است كه همانند روح آن دو مى باشد و او روح القدس است.

2. وحى: به معناى پيام خدا و پيام رسانى عيسى نيست بلكه به معناى تجلّى و حلول ذات اقدس الاهى در عيسى و نزول براى انسان هاست. در وحى عيسوى خودِ خدا در جسد عيسى به سوى مردم نازل شد و كلام خدا يعنى تجلّى در عيسى و ظهور براى مردم. مسيح با معجزات و كارهاى خارق العاده اش از وجودخدا خبر مى دهد و او را آشكار مى سازد. و در يك كلام, مسيح وحى اللّه متجسّد است, فعل و كلام او فعل و كلام خداست, نه اين كه حامل رسالت باشد.

3. در وحى عيسوى دو هدف وجود داشته است:

هدف اول كشف سر الاهى و تجلّى و اظهار وجود ذات اقدس خدا در وجود مسيح.

هدف دوم نجات انسان ها و بخشودن گناه آنها در اثر فدا شدن عيسى و تحمل قتل بر صليب.

اين بود خلاصه نظر غيرزبانى مسيحيان در مسأله وحى. اين نظر مبتنى است بر پذيرش الوهيت مسيح كه آيات صدر باب اول انجيل يوحنا, و آياتى ديگر در اناجيل و ديگر رساله هاى عهد جديد بر آن دلالت دارد. پولس كه از حواريون نبود و عيسى را هرگز نديده بود بعداً در ترويج و تبليغ اين نوع مسيح شناسى كوشيد به گونه اى كه او را به عنوان دومين شخصيت مسيحيت و بنيانگذار مسيح شناسى الوهى معرفى كرده اند.

و اين, همان عقيده به تثليث يعنى وحدت خدا و عيسى و روح القدس, يا وحدت اب و ابن و روح القدس است.

مسأله تثليث براى مسيحيت به صورت يك مشكل علمى و عقيدتى در آمده كه از تفسير معقول و قابل فهم آن, و پاسخ به تناقضات آن ناتوانند. نقد و بررسى اين نظر از موضوع بحث ما خارج است.

مسيح در قرآن

قرآن كريم حضرت عيسى را يك بشر مى داند كه از طريق اعجاز و بدون پدر از مريم به وجود آمده و به عنوان پيامبر و براى ارشاد مردم مبعوث شده است و مانند ساير پيامبران با خداوند جهان در ارتباط بوده, حقائقى دريافت مى كرده و به مردم ابلاغ مى نموده است. نه خدا بوده نه پسر خدا, بلكه بنده خدا بوده است. و اگر در انجيل گاهى به عنوان پسر معرفى شده بايد به صورت تشريفات توجيه شود. و اگر كلمه به او اطلاق شده, بدين جهت است كه بدون وجود پدر و به وسيله كلمه (كن) تكوينى به وجود آمده است. قرآن عقيده به تثليث را شرك و كفر مى داند. و خود عيسى نيز از آن تبرى مى جسته است.

(لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقالَ الْمسيحُ يابَنى إِسْـرائيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّى وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُـشْرِكْ باللّهِ فَقَـدْ حَـرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْواهُ النّارُ وَما لِلظّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ * لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهُ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَمامِنْ إِلهٍ إِلا اِله واحِدٌ (315);

كسانى كه گفتند: (خدا همان مسيح پسر مريم است كافر شدند.) مسيح مى گفت: (اى بنى اسرائيل خدا را كه پروردگار من و شماست بپرستيد. هركس كه به خدا شرك آورد بهشت بر او حرام است و جايگاهش دوزخ است, و ستمكاران ياورى ندارند.) كسانى كه گفتند خدا سومين شخص تثليث است كافر شدند. خدايى جز خداى يگانه وجود ندارد.

وَإِذْ قالَ اللّهُ ياعيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونى وَأُميَّ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ قالَ سُبْحانَكَ مايَكُونُ لى أَنْ اَقُولَ مالَيسَ لى بِحَقٍ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مافى نَفْسى وَلاأَعْلَمُ مافى نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ * ماقُلْتُ لَهُمْ إِلا ماأَمَرْتَنى بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّى وَرَبَّكُمْ (316);

يياد كن هنگامى را كه خدا گفت: (اى عيسى پسر مريم! آيا تو به مردم گفتى: "من و مادرم را, به جاى خدا, خدا بگيريد"؟) عيسى گفت: (خدايا تو منزه هستى. مرا نرسد كه درباره خودم چيزى بگويم كه حقم نيست.

اگر آن را گفته بودم تو مى دانستى. آنچه را در دل دارم تو مى دانى ولى آنچه را در ذات توست من نمى دانم. همانا كه تو داناى رازهاى نهانى. جز آنچه را تو به من امر كردى چيزى به آنان نگفتم. به آنان گفتم: "خدا را كه پروردگار من و شما است پرستش كنيد.")

عيسى خود را بنده خدا و پيامبر معرفى مى كرد:

قالَ إِنّى عَبْدُ اللّهِ اتانِيَ الْكِتابَ وَجَعَلَنى نَبيّا (317);

عيسى گفت: (من بنده خدا هستم, به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است.)

لَنْ يَسْتَنْكِفَ المَسيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً للّهِ (318);

مسيح از بنده خدا بودن خود امتناع نداشت.

إِنْ هُوَ إِلا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَجَعَلْناهُ مَثلاً لِبَنى إِسْرائيلَ (319);

عيسى جز بنده اى كه بر او منت نهاده و وى را براى فرزندان اسرائيل نمونه اى قرار داديم نبود.

وَإِذْ قالَ عيسيَ ابْنُ مَرْيَمَ يابَنى إِسْرائيلَ إِنّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ (320);

يياد كن زمانى را كه عيسى پسر مريم به بنى اسرائيل گفت: (من رسول خدا به سوى شما هستم.)

وَيُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْراةَ وَالإِنْجيلَ وَرَسُولاً إِلي بَنى إِسْرائيلَ (321);

به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى آموزد و او را به عنوان پيامبر به سوى بنى اسرائيل مى فرستد.

وَمُصَدِّقاً لِما بين يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَلأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذى حُرِّمَ عَلَيْكُمْ (322);

آمدم تا تورات را كه پيش از من نازل شده تصديق كنم و برخى از چيزها را كه بر شما حرام شده حلال نمايم.

عيسى خود را مانند ساير بندگان مى دانست كه ولادت و مرگ و زنده شدن بعد از مرگ دارد.

وَالسَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً; (323)

سلام بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه دوباره زنده مى شوم.

قرآن عيسى را با اذن خدا, داراى معجزه و كارهاى خارق العاده مى داند.

وَأُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ماتَدَّخِرُونَ فى بُيُوتِكُمْ (324);

نابيناى مادرزاد و مبتلا به پيسى را به اذن خدا شفا مى دهم. و از آنچه مى خوريد و در خانه ذخيره مى كنيد خبر مى دهم.

در عين حال او را كلمه خدا مى داند كه بدون پدر آفريده شده و از آفرينش ويژه اى برخوردار است.

إِنَّ مَثَلَ عيسي عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ ادَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (325);

مثل عيسى نزد خدا مانند آدم است كه او را از خاك آفريده و به او گفت: (وجود پيدا كن پس به وجود آمد.)

إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلَمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسيَ ابْنُ مَرْيَمَ (326);

فرشتگان به مريم گفتند: (خدا تو را به كلمه اى از جانب خود كه مسيح, عيسى نام دارد بشارت مى دهد.)