سروش هدايت

على شيروانى

- ۴ -


پنجم : لزوم رفتار خوش با همسفران
الخامس : اينكه بايد خوش خلق باشد، و تواضع بورزد، و از رفيق و مكارى و غيره كوچكى بنمايد، و از لغو و فحش و درشتگويى و ناملايم در حذر باشد.
نه حسن خلق تنها آن است كه اذيتش به كسى نرسد، بلكه از جمله اخلاق حسنه آن است كه از غير تحمل اذيت بنمايد؛ بل نه تنها متحمل شود، بلكه در ازاى او خفض جناح كند. الى ذلك بشير قوله فى الحديث القدسى (= آنچه در حديث قدسى آمده ، اشاره به همين مطلب دارد) كه حاصل آن اينكه رضايت خود را در جفاى مخلوق پنهان كرده ام ؛ هر كه در صدد رضا جويى از ماست ، بايد ايذاى غير را متحمل شود.
ششم : تنها به مناسك حج اكتفا نكند
السادس : اينكه نه تنها قصد حج كند و بس ، بلكه در اين ضمن بايد چندين عبادت را قاصد باشد، كه يكى از آنها حج است ، از قبيل زيارت قبور مطهره ، شهداء و اولياء، و سعى در حوائج مومنين ، و تعليم و تعلم احكام دينيه ، و ترويج مذهب اثنا عشريه ، و تعظيم شعائر الله ، و امر به معروف نهى از منكر، و غير ذلك .
هفتم : شكسته دل به و سوى حريم الهى رود
السابع تجمل و تكبر براى خود فراهم نياورد؛ بل شكسته دل و غبار آلوده رو به حريم الهى رود؛ همچنانكه در مناسك هم اشاره به آن شده ، در باب احرام .
هشتم : خود را و هر آنچه دارد به خدا بسپارد
الثامن : اينكه از خانه خود حركت نكند، مگر اينكه نفس خودش را در هر چه با خودش برداشته ، با جميع رفقاى خود و اهل خانه و هر چه تعلق به او دارد، امانتا به خالق خود جل شانه - بسپارد، با كمال اطمينان دل از خانه بيرون رود؛ فانه جلت عظمته نعم الحفيظ، و نعم الوكيل ، و نعم المولى ، و نعم النصير
آدابى ديگر هم دارد، آن را در مناسك نوشته اند. بلى اهتمام تام به صدقه دادن داشته باشد، به اين معنا كه صحت خود را بخرد از خالق خود به اين وجه صدقه .
نهم : بر خدا تكيه كند نه بر آنچه دارد
التاسع : اينكه اعتمادش به كيسه خود و قوه جوانى خود نباشد، بلكه در همه حال ، بالنسبه به همه چيز، بايد اعتماد او به صاحب بيت باشد. مقدمات بيش از اينهاست ، ليكن غرض تطويل در رساله نويسى نيست .
در خانه اگر كس است ، يك حرف بس است .
بايد تامل كند و بداند كه اين سفر جسمانى الى الله است ، و يك سفر ديگرى هم روحانى الى الله بايد بكند. به دنيا نيامده براى خوردن و آشاميدن ، بلكه خلق شده از براى معرفت و تكميل نفس ؛ آن هم سفر ديگرى است . كما اينكه در اين سفر حج زاد و راحله و همسفر و امير حاج و دليل و خدام و غيره لازم دارد، كه اگر هر كدام نباشد كار لنگ است و به منزل نخواهم رسيد، بل به هلاكت خواهد افتاد، در آن سفر هم ، بعينه ، به اينها محتاج است ، والا قدم از قدم نخواهد برداشت . و اگر بدون اينها خيال كرده راه برود، قطعا رو به تركستان است ، كعبه حقيقى نيست .
اما راحله او در اين سفر بدن اوست . بايد بنحو اعتدال از خدمت آن مضايقه نكند، و نه چنان شيرش كند كه جلو او را نتواند بگيرد و ياغى و طاغى شود، نه چنان گرسنگى به او بدهد كه ضعف بر او مستولى شود از كار عبادت باز ماند. خير الامور اوسطها (= بهترين امور معتدل ترين آنهاست )، افراط و تفريط آن مذموم (است .)
اما زاد او اعمال خارجيه اوست ، كه تعبير از آن به تقوى مى شود، از فعل واجبات و ترك محرمات و مكروهات و اتيان به مستحبات . و اصل معناى تقوا پرهيز است ، كه اول درجه آن پرهيز از محرمات است ، و آخر درجه آن پرهيز از ما سوى الله جل جلاله و بينهما متوسطات .
فحاصل الكلام اينكه هر يك از ترك محرمات و اتيان به واجبات به منزله زادى است كه هر يك ، هر يك را در منازل اخرويه احتياج افتد بدرجات الحاجه ، كه اگر همراه خود نياورده باشى مبتلا خواهى بود.
نستجير بالله من هذه البلوى العظيمه
و اما همسفر، مومنين هستند كه به همت همديگر و اتحاد قلوب ، شخص ‍ اين منازل بعيده را طيران خواهد نمود. واليه يشير قوله عز من قائل (= و بدين مطلب اشاره دارد اين سخن خداوند كه :) تعاونوا على البر و التقوى (40).
ولعل (= شايد) بدون اجتماع كار انجام نگيرد، و شايد از اين جهت رهبانيت در اين امت منع شده باشد.
استاد ما - رضوان الله عليه - مى فرمود: خيلى كار از اتحاد قلوب ساخته گردد كه از متفرد بر نمى آيد. اهتمام تامى در اين مطلب داشت .
همينطور هاست ، همه مفاسد زير سر اختلاف قلوب است كه شرح آن به طول انجامد. شايد، اگر موفق شدم ، اشاره كنم كه همسفر و رفيق ، چه در حضر و چه در سفر، بايد به چه نحو باشد، و تو با او به چه نحو بايد سلوك كنى .
اما امير حاج در اين سفر ائمه طاهرين - سلام الله عليهم اجمعين - هستند كه بايد سايه بلند پايه آن بزرگواران بر سر تو باشدت و متمسك به حبل المتين ولاى آنها باشى ، به كمال التجاء به آن خانواده عصمت و طهارت ، تا بتوانى چند قدمى راه بروى ، والا شياطين جن و انس در قدم اول ترا خواهند ربود، مثل چاپيدن و غارت كردن عرب بدوى حجاج بى امير حاج را، كماهو واضح ، خصوصا هر چه به حرم نزديك شود. بلى اگر خود را به حرم رسانيد ديگر ايمن است از هر خوف : و من دخله كان امنا (41) اما هيهات كه بتواند سر خودى به آنجا رسد. اين نخواهد شد ، و مى خواهم والله العالم .
و اما دليل اين راه اگر چه ائمه طاهرين - سلام الله عليهم - ادلاء على الله (= راهنمايان به سوى خداوند) هستند، و دليل اند، لكنه مع لك ماها از آن پستى تربيت و منزلت كه داريم ، از آن بزرگواران هم اخذ فيوضات بلاواسطه نمى توانيم بكنيم ، محتاجيم در دلالات جزئيه و مفصله به علماى آخرت و اهل تقوى ، تا به يمن قدوم ايشان و به تعليم آنها درك فيوضات بنمائيمكه بى وساطت آنها درك فيض در كمال عسرت و تعذر است ، و لذا محتاج به علما هستيم ، پيش خود كار درست نمى شود.
آداب ميقات و پس از آن
بارى ، چون به ميقات رسد، لباس خود را در آورد و در ظاهر ثوب احرام بپوشد، و در باطن قصدش اين باشد كه از خودش خلع كرده لباس معصيت و كفر و رياء و نفاق را، و پوشيده ثوب طاعت و بندگى را. و همچنين ملتفت باشد كه همچنان كه در دنيا خداى خودش (را) به غير ثوب زى خود و عادت خود، غبار آلوده سر برهنه و پا برهنه ملاقات كرده ، و همچنين بعد و عادت خود، غبار آلود عريان . و در حال تنظيف بايد قصدش تنظيف روح باشد از چرك معاصى .
و به قد احرام هم عقد توبه صحيح ببندد؛ يعنى حرام كند بر خود به عزم و اراده صادقه كل چيزهايى را كه خداوند عالم حرام كند بر خود به عزم و اراده صادقه كل چيزهايى را كه خداوند عالم حرام نموده بر او، كه ديگر بعد از مراجعت از مكه معظمه پيرامون معاصى نگردد.
و در حين لبيك گفتن بايد ملتفت باشد كه اين اجابت ندايى است كه به اين متوجه شده . اولا قاصد باشد كه قبول كردم كل طاعتى كه از براى خداوند متعال است و ثانيا مردد باشد كه اين عمل از اين قبول خواهد باشد يا نه . قضيه سيد الساجيدن عليه السلام را به نظر بياورد كه در احرام نمى توانستند لبيك بگويند، و غش مى كردند، از راحله خود مى افتادند. سوال مى شد، جواب مى فرمودند: مى ترسم خداى من بفرمايد:
لالبيك
و هم به نظر بياورد از اين كيفيت يوم محشر را كه تمامى مردم به اين شكل از قبر خود بيرون مى آيند، عورند، و سر برهنه ، و ازدحام آورنده .
بعضى در زمره مقتولين ، و برخى در زمره مردودين ، بعضى متنعم ، بعضى معذب ، بعضى متحير در امر، بعد از آنكه جميعا در ورطه اولى متردد بودند.
حرم امن الهى جاى رجاء و اميدوارى است
چون داخل حرم شود بايد حالش رجاء و امن باشد از سخط و غضب اليه ، مثل حال مقصرى كه به بسخانه رسيده باشد، به مفاد آيه شريفه : و من دخله كان آمنا (42)
جاى زيادى رجاء و اميدوارى همين جاست ، چه اينكه شرف بيت عظيم و صاحب آن به راجى خود كريم ، جادار توسعه رحمت ؛ زيرا كه تو در آنجا ميهمان خاص اكرم الاكرمين هستى ، پى بهانه مى گشت كه ترا يك مرتبه در عمرت به خانه خود دعوت كرده باشد، اگر چه هميشه ميهمان او بوده ، حالا ميسر شده .
حاشا وكلا از كرم او كه هر چه تو خواهش داشته باشى و از او هم بر آيد مضايقه داشته باشد. ما هكذا الظن به جلت عظمته چنين گمانى به آن خدايى كه بس عظيم است ، نمى رود. اينچنين گمانى را به بعضى از اسخياى عرب نبايد برد، فضلا عن الجواد المطلق عععع ، چه رسد به آنكه جودش هيچ حدى ندارد. ديگر حالا تو نتوانى بياورى ، يا بياورى ما نتوانى نگه دارى ، يا از اصل ندانى چه بايد بخواهى ، يا كارى كنى بدست خود كه مقتضى بذل به تو نباشد، تقصير كسى نيست ، گدايى با كاهلى نمى سازد.
بلى عيب در اينجاست كه غالب مردم كه مشرف به مكه شدند اعظم همشان اين است كه زود صورت اين اعمال را از سر وا كنند، على سبيل الاستعجال با شتاب و عجله ، آن وقت آسوده در فكر خريد خود باشند، اما حواس به قدر (يك ) ذره پيش معنى اين اعمال باشد يا نه ؛ با اينكه همه حواس ميهمان بايد پيش ميزبان باشد، و چشمش بدست او، و حركات و سكناتش به ميل او، حتى روزه مندوب بى اذن او مذموم است ، چه جاى اينكه در خانه او هتك عرض او را بكنى ؛ و هتك عرض سلطان السلاطين اشتغال به مناهى اوست ، كدام حاجى از حجاج متعارفه كه وارد حرم الهى شود و در آيد، اقلا صد معصيت از او سر نزند، از دروغ و غيبت و اذيت به غير و سخن چينى و تعطيل حق غير و فحش به عكام و حمله دار و غيره كه ورقه گنجايش تفصيل آنها را ندارد، والله اعلم .
آداب طواف
چون شروع به طواف نمايد بايد هيبت و عظمت و خوف و خشيت و رجاء عفو و رحمت شراشر وجود او را بگيرد، اگر جوارح خارجيه نلرزد، اقلا دلش بلرزد، مثل آن ملائكه كه حول عرش دائما به اين نحو طواف مى كنند، اگر بخواهد متشبه به آنها باشد، چنانكه در اخبار است .
و بايد ملتفت باشد كه طواف منحصر به طواف جسمانى نيست بلكه يك طواف ديگرى هم هست كه اصل طواف حقيقى اوست آن را طواف قلبش ‍ گويند به ذكر رب البيت . و اصيل بودن براى اين است كه اعمال جسمانيه را امثله آنها قرار داده اند، كه انسان از اينها پى به آنها ببرد، چنانكه مضمون روايت است .
و ايضا بايد بداند كه همچنانكه بى قطع علاقه از اشغال دنيويه و زن و فرزند و غيره نمى شود به اين خانه آمد، كعبه حقيقى هم چنان است ، كه عمده حجب علقه است .
و در بوسيدن حجر و ملصق به مستجار و استلام حطيم و دامن كعبه را گرفتن بايد حال او حال مقصرى باشد كه از اذيت و داغ و كشتن فرار كرده ، به خود آن بزرگ ملتجى شده ، كه او از تقصيراتش بگذرد. اين است كه گاهى دست و پايش را مى بوسد، گاهى دامن او را مى گيرد، گاهى خود را به او مى چسباند، گاهى مثل سگ تبصبص مى كند (= دم مى جنباند و تملق مى كند)، گاهى گريه مى كند، گاهى او را از اين مهلكه نجات دهد، خصوصا اگر كسى باشد كه انسان بداند غير از او ملجا و پناهى نيست ؛ ببين تا فرمان استخلاص نگرفته از خدمت او بر مى گردد؟! لاورب الكعبه (= خداى كعبه سوگند كه نه ). در امورات دنيويه انسان چنين است ، و اما بالنسبه به عذاب اخروى ، چون نسيه است ، هيچ در فكر اين مطالب نيست .
حجاج دروغى قدرى مى دوند دور كعبه ، بعد مى روند به تماشاى سنگها و بازارها و ديوارها.
آداب سعى ميان مروه و صفا و وقوف در عرفات
بارى ، چون به سعى در آيد، بايد سعيش اين باشد كه اين سعى را به منزله تردد و خانه سلطان قرار دهد، به رجاء عطا و بخشش .
و اما در عرفات ، از اين ازدحام خلق و بلند كردن صداهاى خودشان به انواع تضرع و زارى و التماس به اختلاف زبانها و افتادن هر گروهى پى ائمه خودشان و نظر به شفاعت او داشتن ، حكايت محشر را ياد آورد. اينجا كمال تضرع الحال را بكند تا آنجا مبتلا نشود.
و بسيار بايد ظن قوى باشد بر حصول مراداتش ، زيرا كه روز شريف ، موقف عظيم ، و نفوس مجتمع ، و قلوب به سوى الهى منقطع ، و دستهاى اوليا و غير هم به سوى او - جل شانه - بلند شده و گردنها به سوى او كشيده شده ، چشمها از خوف او گريان ، و بندها از ترس او لرزان ، و روز روز عطيه و احسان ، و ابدال و اوتاد در محضر حاضر، بناى سلطان بر بخشش و انعام ، و همچنين روز خلعت پوشى صدر اعظم دولت عليه - عجل الله فرجه و سهل مخرجه - در چنين روزى استبعاد ندارد. حصول فيض با على مدارجه بالنسبه بكافه ناس و خلايق ، آيا گمان به خالق خود دارى كه سعى ترا ضايع گرداند، با اينكه منقطع شده اى از اهل و اولاد وطن ؟ آيا رحم نمى كنند غربت تو را؟ ما هكذا الظن به ولاالمعروف من فضله (= چنين گمانى به او نمى رود، و از احسان او چنين چيزى بر نمى آيد.) و از اينجاست در حديث وارد شده من اعظم الذنوب ان يحضر العرفات و يظن انه لايغفر له (43). اللهم ارزقنا.
چون از عرفات كوچ كند، و به حرم آيد، از اين اذن ثانوى به دخول حرم تفال زند به قبول حجش و قربش به خداى خود و مامون بودند او از عذاب الهى .
آداب وقوف در منى و پس از آن
چون به منى رسد، رمى جمار كند، ملتفت باشد كه روح اين عمل در باطن دور كردن شيطان است . فان كان كالخليل فكالخليل و الا فكا ...
بارى چون حرم را وداع كند، بايد در كمال تضرع و مشوش الحال باشد، كه هر كس او را ببيند ملتفت شود كه اين شخص عزيزى را گذاشته و مى رود، مثل گذاشتن ابراهيم اسماعيل و هاجر را. بناى او بر اين باشد كه اول زمان تمكن باز عود به اين مكان شريف نمايد، و بايد ملتفت ميزبان باشد در همه حال ، مبادا ببه بى ادبى او را وداع نمايد كه ديگر خوش نداشته باشد اين ميهمان ابدالاباد (تا پايان عمر جهان ) به خانه او قدم گذارد. اگر چه اين ميزبان جل جلاله سريع الرضاست ليكن مراعات ادب ، مهماامكن (= تا آنجا كه امكان دارد) بايد از اين طرف بشود. اگر بتواند حتى المقدور آن بقعه هايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله عبادت كرده در آنها مثل كوههاى مكه معظمه ، به قصد تشرف از محل اقدام مباركه به مقصد تماشا و تفرج حاضر گردد، بلكه به قصد مطلقه دو ركعت در آنجاها نماز بخواند، بلكه به قصد قربت مطلقه دو ركعت در آنجاها نماز بخواند، بلكه اگر ممكن باشد، قدرى در آنجاها زياده از متعارف توقف كند، و اگر حج اولى اوست ، البته داخل خانه شدن را ترك نكند با آن آداب ماثوره در شرع مطهر كه در كتب مسطور است . در آن حال كاتب را هم فراموش نكند، بلكه در جميع احوال مزبوره .
رساله اى در آداب زيارت قبول اوليا خدا از عارف سالك محمد بهارى همدانى (ره)
بارى ، چون قصد زيارت اولياى حقيقى - سلام الله عليهم - را بنمايد، اولا بايد بداند كه نفوس مقدسه طيبه طاهره چون از ابدان جسمانيه مفارقت نمود، و متصل به عالم قدس و مجردات گرديد، غلبه و احاطه ايشان به اين عالم اقوى (= قويتر) گردد، و تصرفاتشان در اين نشئه بيش از سابق مى شود، و اطلاعاتشان به زائرين اتم و اكمل گردد: فهم احياء عندربهم يرزقون فرحين بما اتيهم الله من فضله (44).
پس نسيم الطافشان و رشحات انوار آن بزرگواران بر زوار قاصدين ايشان مى رسد، خصوصا من قاصديهم (= بويژه براى آن دسته از زائران كه قصدشان خالص است ). پس خوب است زوار به قصد تجديد عهد با آنها، و قصد زيارت مومن خالص الايمان ، و به اميد استشفاع از براى بخشش ‍ گناهان ، و رجاى وصول بر فيوضات عظيمه ، رو به آن بزرگواران كند؛ با مراعات آن آدابى كه در كتب مزار است .
و بايد بداند كه آنها مطلع بر حركات و سكنات اين شخص ، بلكه مطلع به خطورات قلبيه اين هستند. ولذا بايد كمال سعى در تضرع و ذل انكسار بنمايد، خصوصا در حين دخول به مرقدهاى شريفه ايشان و حواس خود را بتمامه و كماله (= همه حواس خويش را كاملا) جمع نمايد كه تفرقه حواس ‍ و تشتت افكار باطله به منزله پشت كردن به امام است . مبادا با كسى صحبت خارجه بكند، چه جاى اينكه در حرم مطهر - نستجير بالله - غيبت كند، يا گوش به غيبت دهد، و يا دروغ گويد، يا به ساير معاصى مرتكب شود، بلكه صدا هم نبايد بكند. لاتر فعوا اصواتكم فوق صوت النبى (45) در اينجا هم جارى است ، خصوصا در حرم امير سلام الله عليه كه به منزله نفس رسول خدا صلى الله عليه و آله است . چهار گوشه قبر مطهر را ببوسد، و به زبان خود عرض حال كند و حاجاتش را از آن بزرگوار بخواهد، بگويد: اى بزرگ بر همه كس

يا من باز مانده را نزد خود از وفا طلب
يا تو كه پا كدامنى مرگ من از خدا طلب
و در وقت عتبه بوسى هم اين شعر مناسب است :
من از چه هيچ نيم ، هر چه هستم آن توام
مرامران كه سگى سر بر آستان توام
و ايمان خود را به ايشان ، بعد از عرضه ، بسپارد امانتا كه عندالحاجه (= درقت نياز) رد نمايند، و شيطان نتواند در حين مردن آن را از وى بستاند. و مصائب وارده بر آن بزرگواران را خصوصا در حرم حضرت ابى عبدالله الحسين - عليه السلام - ياد بياورد يكى يكى تفصيلا و بر آنها گريه كند.
اگر بتواند يك توبه درستى ، با جميع مقررات معلومه در محل خود، در خدمت امام - عليه السلام - بجا بياورد، و آن بزرگوار را شاهد و شفيع قرار بدهد، و بنا بگذارد عندالمراجعه (= هنگام بازگشت ) دهنى را كه به آن آستانه شريفه رسيده و اعضايى كه بر آن جاها ماليده شده و از بركت آنها اكتساب نور كرده دوباره و به لوث نگرداند، بلكه از لغويات و بى فايده هم اجتناب نمايد. بايد حالش با حال وقتى كه مشرف نشده بود تفاوت بين داشته باشد.
و مهما امكن (= تا آنجا كه امكان دارد) خدام و مجاورين را مراعات نمايد به عطا و بخشش و احسان ، و آنها را اكرام نمايد و در نظرش وقعى داشته باشند، هر چه از آنها جفا ببيند به شيرينى متحمل شود، بداند از كه كشيده ، و در راه كه بوده . در بذل مال به آنها مضايقه نكند و مشايخ و اهل علمشان را بيشتر از همه تكريم و توقير نمايد، و در سختى و شدايد سفر از عمل خود منزجر و پشيمان نگردد. خصوصا در مقام خوف از اعداء، كه خودشان فرموده اند: اما تحبون ان تخافوا فينا (46)
و استعجال در مراجعت از مشاهده مشرفه ننمايد. مهما امكن (= تا آنجا كه امكان دارد) توقف كند، وسوسه خيالى كه كارم معوق مانده ، خانه ام تنهاست ، خرجى ندارم ، رفيق مى رود، و غير ذلك ، از آن فكر هايى كه اگر خودش تامل كند مى داند كه شيطان او را اغوا مى نمايد، از زيارت بازماند، به خود راه ندهد، خصوصا اگر جمعه يا يكى از زيارتهاى مخصوصه قريب باشد؛ زيرا چهل يا پنجاه يا بيشتر از عمرش گذشته يك دفعه موفق به زيارت شده ، هيهات كه ديگر بر گردد و دوباره موفق بر مراجعت شود.
مادامى كه آنجا هست خيالش مى رسد كه برگشتن و آمدن ، حتى سالى يك مرتبه ، سهل كارى است ، اما نخواهد، شد، تجربه شده .
يارى ، باقى ماند كلام در اينكه مادامى كه در مشاهد است ، آيا زيارت اما و داخل هر چه بيشتر بهتر. ليكن حق در مساله تفصيل است . به اطلاقه درست نيست . اجمالش اين است كه با آن شرايط مقرره مزبوره در سابق ، اكثارش به غايت مطلوب است ، و به غير آن باز تفصيل ديگر دارد. ورقه را گنجايش ‍ اين مطلب نيست . والله العالم بالصواب .
گزيده اى از كتاب منيه المريد تاليف فقيه عالى مقام شهيد ثانى
آداب و وظايف ويژه محصل
الف : وظايف محصل نسبت به خود
1 - پالايش دل از آلودگيها: بايد دانشجو قصد نيت خود را تصحيح نموده و قلبش را از هر گونه آلودگى و نيات پليد، تطهير كند تا براى پذيرش علم و حفظ و استمرار آن ، آمادگى يابد. يكى از فضلاء مى گويد: پاكسازى دل براى تحصيل دانش همانند پاكسازى زمين براى كشت مى باشد. بنابراين ، بذر دانش در دل انسان ، بدون تطهير و پاكسازى آن ، رشد نمى كند، چنانكه كشت و زرع در زمين بائر كه از خس و خاشاك پاكسازى نشده است رشد و نمود مطلوب خود را باز نمى يابد.
- غنيمت شمرده فرصتهاى زندگى : طالب دانش بايد فرصتهاى خوب زندگانى را غنيمت شمرده و در دوران آسودگى خيال و آسايش خاطر و نشاط جوانى و هشيارى ذهن و سلامت حواس و عدم تراكم اشتغالات و فقدان عارضه هاى مختلف زندگانى ، به تحصيل علم پرداخته و فرصتهاى خوب اين دوره ها را از دست ندهد. بخصوص بايد، پيش از آنكه حائز مقام و منصبى والا گردد و به علم و فضل مشهور و نامبردار شود، در اغتنام فرصتهاى دوران جوانى براى تحصيل علم تلاش كند. زيرا به محض آنكه انسان داراى مقام و منزلتى در جامعه شد و به علم و دانش نامور گرديد، نه تنها اين امر ميان اين شخص و درك كمالات معنوى و علمى او بزرگترين مانع و فاصله را ايجاد مى كند، بلكه چنين وضعى عامل نيرومندى خواهد بود كه نقصان و ركود علمى را در چنين فردى ببار مى آورد.
3 - گسيختن علائق مادى از خويشتن : شاگرد پوياى علم و دانش بايد، بقدر امكان و توانايى خود، ريشه هر گونه موانعى كه او را از كسب علم و دانش ‍ منحرف و به خود مشغول مى سازد قطع كند. او بايد از نظر آذوقه و خوراك به حداقل ، و از نظر لباس و جامه به مقدار پوشش بدن ، ولو آنكه مندرس ‍ باشد، بسنده نمايد.
اگر انسان در برابر تنگناهاى زندگى و تنگدستيها صبر و خويشتن دارى را در پيش گيرد، در او ظرفيت و آمادگى كافى براى پذيرش و دريافت علم بوجود مى آيد، و به گسترش عليم دست مى يابد، و دلش از پريشانيها و اضطراباتى كه آمال و آرزوهاى دو و دراز، آن را ببار آورده است ، رهايى پيدا مى كند. در چنين دلى رهيده از تشويش و اضطرابهاى مادى و دنيوى است كه آبشخورهاى حكمت و كمال روحى انسان به جوش و فيضان مى افتد.
4 - پرهيز از تشكيل خانواده : بايد دانشجو، تا آن زمان كه نياز علمى و تحصيلى خويش را بر آورده نساخته باشد، از تشكيل خانواده خود دارى ورزد؛ زيرا ازدواج بيشترين عامل سر گرميهاى غير علمى و بزرگترين مانع تحصيلى است ؛ بلكه مى توان آن را علت تامه همه موانع تحصيلى تلقى نموده و تمام موانع را در آن خلاصه كرد.
5 - پرهيز از معاشرتها نادرست : بايد دانشجو از معاشرت با افرادى كه او را از مسير تحصيل و هدفش ، منحرف و به خود سر گرم مى سازند خود دارى نمايد؛ زيرا ترك معاشرت با چنين افرادى از مهم ترين وظايفى است كه بايد دانشجو با اهتمام كافى آن را رعايت كند، به ويژه با افراد نامتجانس و نامناسب ، و بالاخص با افرادى كه كم خرد و تن آسا و بازى گوش مى باشند و عمر خويش را به بطالت صرف مى نمايند؛ چون طبع آدمى حالات معاشران خويش را مى ربايد و چون آنان مى گردد.
مساله مهمى كه بايد دانشجو در معاشرت خود در نظر گيرد اين است كه فقط با افرادى معاشرت كند كه خود به آنها بهره اى مى رساند، و يا او از آنها بهره مند مى گردد. و اگر احساس كرد كه به يار و رفيقى نياز دارد، رفيق همدمى را براى خود انتخاب كند كه صالح و شايسته و ديندار و پرهيز كار و باهوش باشد؛ رفيقى كه اگر فراموش شود به يادش آورد؛ و اگر از وى يادى كند در صدد ياريش بر آيد، و اگر نيازمند بود با او برادرى و هم سازى كند. و اگر نتوانست چنان دوست و رفيق مناسبى را براى خود بيابد، بايد تنهايى و غربت وار زندگى كردن را بر دوست نامناسب ترجيح دهد، تا از آثار سوء يار ناباب مصون بماند.
6 - مداومت بر تلاش علمى : بايد دانش آموختن دانشجو با حرص و ولع شديد توام باشد و در تمام فرصتهاى ايام تحصيل خويشتن را براى اندوختن دانش تحت مراقبت گرفته و همواره جوياى علم باشد. او نبايد راضى شود كه كمترين لحظه اى از فرصتهايش ، جز به مقدار ضرورت ، در جهت غير علمى هدر رود. اگر وضع و كيفيت دو روز هر كسى ، برابر هم باشدت چنين كسى مغبون و زيانكار است .
7 - علو همت : بايد دانشجو در تحصيلات خود داراى همتى والا باشد، و با وجود اينكه مى تواند اندوخته هاى انبوه علمى را در خويشتن ذخيره سازد، به سرمايه كم و اندوخته هاى نا چيز علمى قانع شود. او نبايد كوشش ‍ خود را به آينده موكول سازد، و آن را به آينده و زمانى موكول سازد كه در آن زمان ، فارغ البال باشد، بايد بداند كه خداوند متعال چنين زمانى را هنوز خلى نكرده است ؛ بلكه او بايد بداند كه ناگزير در هر زمانى امكان بوجود آمدن موانع تحصيل در پيش است . اما بايد هر گونه مانعى را، پيش از آنكه تو را بدرد، برطرف ساخته و از قدرت وحدت آن بكاهى و آنها را از هم بدرى .
چنانكه در حديث آمده است : وقت و فرصت آدمى شمشير برنده اى است كه اگر تو آن را قطعه قطعه سازى به هدف خويش دست مى يابى ؛ وگرنه او ترا قطعه قطعه خواهد كرد.
8 - رعايت مدارج علوم از لحاظ اهميت : بايد دانشجو در تنظيم علم آموزى : نخست به آن علمى روى آورد كه از اولويت بيشترى نسبت به حال و شرايط او بر خوردار است . و در ادامه تحصيلات خود، درجات اهميت علوم را به همين ترتيب مد نظر قرار دهد.
بنابر اين ، طالب علم نبايد، پيش از اشتغال به علوم مقدماتى ، وارد فراگيرى علومى گردد كه اين علوم نتايج و بازده آن علوم مقدماتى است . او نبايد قبل از آگاهى لازم و متقن نسبت به آراء و نظريات مورد اتفاق دانشمندان در مسائل عقلى و نقلى مربوط به اعتقادات ، وارد تحقيق در اختلاف دانشمندان در آن مسائل گردد؛ زيرا ورود در آراء مختلف دانشمندان و غوررسى آنها ذهن دانشجو را گشته و حيران ساخته و عقل و انديشه او را دچار دهشت و بيم و اضطراب مى گرداند.
اگر طالب علم تحصيل خود را در يك فن آغاز كرد، نبايد به فن ديگرى روى آورد، مگر آنگاه كه در آن فن ، كتاب و يا كتابهايى را به قدر امكان و با دقت خوانده و بررسى كرده ، و معلومات استوارى در آن به هم رسانده باشد. به همين ترتيب بود و آنها، در تمام علوم و فنون ، در اين نكته در را در نظر گيرد.
طالب علم بايد از جابجا شدن در درس از كتابى به كتاب ديگر، و يا از رشته اى به رشته ديگر، بدون دليل موجه ، سخت بپرهيزد؛ زيرا اين كار نمايانگر دلتنگى و دلسردى و نشان دهنده عدم موفقيت دانشجو در تحصيل علم مى باشد.
و بايد دانست كه عمر آدمى براى تحصيل همه علوم ظرفيت كافى ندارد؛ بنابراين حزم و دور انديشى ايجاب مى كند كه انسان از هر علمى ، گزيده و بهترينش را بر گيرد، و تمام قواى خود را صرف فرا گرفتن علمى نمايد كه از لحاظ شرافت و اهميت و ارزش در راس همه علوم قرار دارد. و اين علم عبارت از دانشى است كه بتواند به حال آخرت و معنويت انسان سودمند باشد، علمى كه كمال نفس و تزكيه باطن را در سايه اخلاق و اعمال نيكو بارور مى سازد. و اين علم از راه شناخت قرآن كريم ، و معرفت سنت و علم مكارم اخلاق و امثال آنها بدست مى آيد كه بازگشت همه علوم به آنهاست .
ب : آداب بر خورد محصل با استاد و پيشواى خود
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه اميرالمومنين على عليه السلام فرمود: يكى از حقوق عالم و دانشمند بر تو، اين است كه زياده از حد، از او پرسش نكنى و دست به دامن او نگردى . اگر بر مجلس عالم وارد شدى و ملاحظه كردى كه گروهى از مردم نزد او بسر مى برند بر همه آنها سلام كن ، و سلام و درود ويژه خود را به آن عالم تقديم نما. و براى نشستن ، جايگاهى را رو به روى او در برابرش انتخاب كن و پشت سر او منشين . با گوشه چشم و چشمك زدن و يا با دست خود، در محضر عالم ، و حضور او اشاره مكن . و در مقام ستيز و مخالفت با سخن او، پى هم مگو كه فانى چنين گفت ، فلانى چنان گفت . از طول مصاحبت و همنشينى با عالم و دانشمند، ملول و دلتنگ مشو.
داستان دانشمند، داستان خرما بن است . بايد در انتظار آن بسر برى تا چه هنگامى رطبى از شجره سخنان او بر تو فرو افتد. عالم از نظر اجر و پاداش از روزه دار و سحر خيز و شب زنده دار، و جنگجوى در راه خدا، داراى بهره فزونترى است . (47)
آداب و وظايف ويژه شاگرد نسبت به معلم و استاد، بر حسب آنچه كه دانشمندان با الها از متون دينى در اين زمينه اظهار نموده اند، شامل چهل امر است :
1 - ضرورت كاوش از استاد لايق : مهمترين وظايف شاگرد درباره استاد، اين است كه بايد او، پيش از هر چيز، درباره كسى كه سرمايه علمى خويش را از ناحيه او بدست مى آورد، و حسن خلق و آداب رفتار خود را تحت رهبرى او فراهم مى كند، مطالعه و بررسى نمايد.
دانشجو بايد استادى را انتخاب كند كه از لحاظ اهليت و شايستگى در حد كمال بوده است و ديندارى او محرز، و مراتب معرفت او مسلم ، و به پاكدامنى معروف بوده ، و صيانت نفس او در برابر خواهشهاى دل ، مشهور باشدت و جوانمردى و مردانگى و احترام او به افكار عمومى ، و انصاف او محرز باشد.
و نيز از نظر فن تعليم به عنوان فردى با كفايت تلقى گردد، و از لحاظ تفهيم مطالب علمى ، از بينى رسا و ذهنى پويا و شرايط مطلوبى بر خورد دار باشد.
نبايد شاگرد شيفته فزونى معلومات است گردد، آن هم استادى كه از نظر تقوى و ديانت و جهات اخلاقى ، گرفتار نقص و كمبودهاى آشكارى مى باشد؛ چون زيانبار بودن چنين استادى به اخلاق و آئين شاگرد، به مراتب سخت تر و شديدتر از تيرگيهاى جهل و نادانى است .
دانشجو بايد از آنگونه اساتيدى بپرهيزد كه معلومات خود را از لابلاى كتابها، بدون آنكه نزد اساتيد فن بخوانند، فراهم آورده اند، چون اين احتمال قويا وجود دارد كه چنين استادى در فهم متون علمى از تحريف و تصحيف و اشتباه مصون نباشد، و در نتيجه شاگردان را نيز بلغزاند.
نبايد دانشجو خود را مقيد سازد كه نزد استادان معروف به تحصيل پردازد، و اساتيد منزوى و گمنام را از نظر دور دارد؛ زيرا پاى بندى بودن به استاد مشهور بازده روح كبر و گردن فرازى شاگرد در برابر علم مى باشد.
بلكه بايد گفت گرايش به چنين روحيه اى ، عين حماقت و نابخردى است ؛
چون علم و حكمت گم گشته هر مومنى است ، او علم و حكمت را هر جا بيابد بدان دست مى يازد و آن را مى گيرد.
2 - تلقى استاد به عنوان پدر واقعى و روحانى : دانشجو بادى بر اين اساس ‍ بينديشد كه استاد او پدر واقعى و روحانى وى است ؛ و پدر روحانى از پدر جسمانى با ارزش تر و ارجمندتر است . بنابر اين ، بايد دانشجو در اداى حق پدرى و وفاء به حقوق تربيت استاد به شدت ساعى و كوشا باشد، و بيش از ديگران به او احترام گذارد. چر كه يگانه هدف و اراده معلم در تربيت شاگرد تكميل وجود اوست ، و شرافت و ارزش هر وجود به كمال آن مربوط است .
علت كمال وجود شاگرد، شخص معلم و استاد او مى باشد.
3 - استاد را بايد پزشك معالج روان دانست ، دانشجو بايد با اين اعتقاد به خويشتن بنگرد كه او فردى مبتلا به بيمارى نفسانى است ؛ زيرا بيمارى عبارت از انحراف جسم از مجراى طبيعى است . شخصيت آدمى فطرتا بر اساس سلامت روان ، و علم و بينش ، سرشته شده است . علت انحراف روح و روان انسان از مجراى طبيعى و عامل گرايش او از مسير علم و دين ، عبارت از غلبه و تسلط و عدم تعادل اخلاط و مزاج قواى بدنى است .
بايد دانشجو معتقد باشد كه استاد، پزشك درمان بخش بيمارى اوست ، زيرا او سعى مى كند روح روان شاگرد را به مجراى طبيعى آن باز گرداند. به همين جهت به هيچ وجه شايسته نيست كه از فرمان او سرپيچى كند. مثلا اگر به دانشجو گفت : فلان كتاب را بخوان ، و درس و مطالعه خود را به همين مقدار محدود سازد. اگر دانشجو از اين فرمان استاد، سربازند به منزله بيمارى است كه با پزشك معالج خود در طرز درمان خويش به جدال بر مى خيزد و او را تخطئه مى كند.
4 - ارج نهادن به استاد و تجليل از مقام علم : طالب علم بايد با ديده تكريم به استاد خويش بنگرد، و از عيوب او چشم پوشى كند. زيرا اگر شاگرد با چنين ديد گاهى به استاد خود بنگرد مى تواند به بهره گيرى از استاد و نفوذ و ثبات بيان او در ذهنش كمك نمايد. يكى از علماى سلف ، آنگاه كه روانه جلسه درس استاد مى شد، مقدارى صدقه به فقير مى داد و مى گفت : خدايا عيب استادم را از نظر مخفى نگاهدار و بركات علم و دانش او را از من بر نگير.
-5 فروتنى در برابر استاد: بايد دانشجو در برابر استاد خود، از ديگر دانشمندان و ديگر اصناف مردم ، فروتن باشد. او بايد در برابر مقام علم نيز اظهار خاكسار كند تا به علم و معرفت دست يابد. بايد او بداند كه اظهار ذلت و خاكسارى در برابر استاد، نوعى عزت و سر فرازى است . حفظ حريم استاد و بزرگداشت مقام او پاداش آفرين است . اگر شاگرد و در خدمت به استاد، دامن به كمر زند، به شرف و بزرگوارى خويش مدد مى كند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اگر كسى به شخصى مساله اى را بياموزد، زمام اختيار و مالكيت او را به دست مى آورد. (48)
6 - لزوم ترجيح راى استاد بر راى خود: دانشجو نبايد راى استاد را مردود ساخته و با او با چهره و رفتار و گفتار آمرانه مواجه گردد. بايد چنين بينديشد كه استاد او حق و صواب را بهتر از او مى شناسد. بلكه او بايد در تمام امور زندگى ، مطيع و منقاد استاد بوده و زمام همه شئون حياتى خود را كاملا در اختيار او نهد، و در برابر اندرز او مطيع بوده و در هر حال ، جوياى رضاى او باشد، اگر چه راى و نظر او با راى و نظر استاد در اين زمينه ها تفاوت داشته و روش استاد دلخواه او نباشد.
با راى و نظر استاد به مسابقه نپردازد و پيش از راى او نظريه اى را انتخاب نكند، و با او در تمام شئون زندگى خويش مشورت نموده و به دستور او گردن نهد.
7 - بايد با احترام از استاد ياد كرد: بايد خطاب و جواب دانشجو به استاد، و گفتار او درباره وى ، چه در حضور و چه در غياب او، توام با تجليل و تكريم باشد. واژه هايى كه به وسيله آنها استاد را مورد خطاب قرار مى دهد بايد به صورت صيغه جمع باشد. مثلا به او بگويد: در اين باره چه مى گويد؟
نظريه شما در اين باره چيست ؟
8 - حق شناسى از استاد و سرمشق گرفتن از او: بايد دانشجو راه و رسم رهنمودهاى استادش را در غياب او و پس از مرگش پاسدارى و رعايت در كند.
آرى ، شاگرد نبايد از دعاى به استاد در طول حيات و زندگانى خود غافل بماند. دانشجو بايد فرزند و خويشاوندان نزديكان و دوستان استادش را چه در حال حيات و چه پس از مرگ او، تحت رعايت و مراقبت خويش قرار دهد، و خود را متعهد سازد كه پس از مرگش بر سر گور مزار او آيد، و براى او از خداوند متعال طلب مغفرت نمايد. و بطور كلى از اعمال محبت به او دريغ نورزد.
9- سپاسگزارى از ارشاد و هشدارهاى استاد: دانشجو بايد ارشادات استاد را - اگر چه با آميزه توبيخ همراه باشد - از جمله نعمتها و احسان بر او بر شمارد؛ چرا كه استاد بدو توجه داشته و به هيچ وجه مصالح او را از نظر خويش دور نمى سازد. اگر دانشجو راهنمائيهاى استاد را با تشكر و امتنان پاسخ دهد، تمايل و علاقه او را به خود جلب نموده و توجه و اهتمام او را نسبت به مصالح خويش بر مى انگيزد.
اگر استاد، شاگرد را به نكات دقيق ادب و نزاكت آگاه سازد و يا او را از نقايص اخلاقيش هشدار دهد، اگر چه خود قبلا بدانها آگاه بوده است ، نبايد چنين بگويد كه من از اين دقايق و نقايص آگاه بوده ام ، و غفلت من موجب فراموشى اين دقايق و بروز كمبودهاى اخلاقى شده است ، بلكه بايد از تذكر و ارشاد استاد سپاسگزارى كند. اظهار تشكر موجب مى گردد كه استاد، در صورت نياز، نصيحت خود را درباره او دوباره و سه باره تكرار كند.
10 - تحمل جور و تندرويهاى استاد: بايد شاگرد در برابر جور جفاى استاد و تندرويهاى اخلاقى او، خويشتن دارى خود را حفظ كند. اين حالت روانى استاد نبايد مانع ملازمت و همبستگى شاگرد با او گردد و شاگرد ، حسن نيت خود را نسبت به استاد از دست بدهد، و نبايد اين عقيده ؛ او به وجود آيد كه استاد او فاقد كمالات علمى و اخلاقى است .
بايد دانشجو اعمال و رفتار به ظاهر ناپسند استاد را با بهترين وضع توجيه كرده و آن را به عنوان رفتارى مقرون به صواب تلقى نمايد. افراد موفق همواره كار بزرگان علم و دين را، به خاطر آگاهيهاى عميقشان ، توجيه مى كنند و به عمق اعمال و صحت رفتارشان آگاهند.
اگر شاگرد، از لحاظ اخلاقى ، خشم و تندروى از استاد مشاهده نمود بايد خود، عذر خواهى را آغاز كند، و از پوزش بطلبد، و تقصير را به خود نسبت دهد؛ زيرا اگر شاگرد با چنين گذشتى تندرويهاى استاد را پاسخ گويد مى تواند بيش از پيش مهر و مودت استاد را درباره خويش نگاهداشته و قلب او را بهتر تسخير نمايد، و در نتيجه منافع فزونترى را در امر دين و دنيا و آخرت ، به سوى خود جلب مى نمايد.
11 - بايد در انتظار استاد بسر برد: بايد شاگرد بكوشد، پيش از حضور استاد، در جلسه درس حاضر گردد، و خود را بر اين امر عادت دهد، و خويشتن را وادار سازد كه همواره پيش از استاد در جلسه درس حضور به هم رساند. اگر دانشجو سعى كند كه در كنار خانه استاد به انتظار بنشيند تا او از خانه خويش بيرون آيد و همراه او در جلسه درس حضور به هم رساند، در صورتى كه چنين كارى با سهولت امكان پذير باشد، كارى بجا و شايسته تر است .
12 - رعايت ادب براى ورود به مجلس خصوصى استاد: دانشجو نبايد بدون اجازه وارد مجلس خصوصى استاد گردد. اگر براى ورود به مجلس ‍ استاد كسب اجازه او باشد ولى در عين حال اجازه ندهد، بايد بر گردد و در خواست خود را تكرار نكند. و اگر در اينكه استاد متوجه كسب اجازه او شده ، احساس شك و ترديد نمايد مى تواند اجازه خود را تا سه بار تكرار كند، ولى از سه بار تجاوز ننمايد.
13 - آراستن برون ، و آمادگى درون به هنگام ورود استاد: شاگرد بايد با وضع و هيئتى كامل و طرزى مطلوب وارد بر استاد گردد. و در حالى كه دلش ‍ از هر گونه خلجانهاى مشغول كننده خالى است و با چهره اى شاداب و قلبى سرشار از نشاط و درونى باز و گشاده ، و با شرح صدر، و ذهنى صاف و پاكيزه ، با استاد روبرو و شود، و در محضر او قرار گيرد.
هنگام ورود بر استاد، لازم است نظيف بوده مسواك كرده ناخن و موهاى زائد را پيراسته ساخته ، بوهاى نامطبوع و زننده را از خود زدوده باشد، و بهترين و زيباترين جامه را در بر داشته باشد. زيرا مجلس علم به عنوان كانونى براى ياد خدا و گرد هم آيى افراد براى عبادت و بندگى او بشمار مى آيد.
14 - لزوم آمادگى روحى و ذهنى شاگرد براى درس : آنگاه كه دانشجو به خواندن درس در حضور استاد سر گرم مى گردد نبايد در حال دل مشغولى و ملال خاطر و ضعف و چرت زدگى و گرسنگى و تشنگى و شتابزدگى و نگرانى و نا آرامى و احساس درد و اضطراب و امثال آن درس خود را آغاز كند.
15 - عدم ايجاد مزاحمت براى اشتغالات استاد: اگر شاگرد تصميم گرفت در جلسه درس خصوصى استاد شركت كند در صورتى كه ببيند كسى با استاد مشغول گفت و گو است و حاضران در جلسه ، همزمان با ورود او سكوت كنند، يا اينكه ببيند استاد به تنهايى مشغول اقامه نماز و يا تلاوت قرآن است ، و يا سر گرم ذكر پروردگار متعال و يا مطالعه و تحقيق و نوشتن مى باشد، و سپس از اين كارها فارغ گشت و با او صحبتى نكرد و يا با او صحبتى كرد، ولى از بسط سخن با او خود دارى نمود، صرفا بر او سلام كند و به سرعت از نزد او خارج گردد.
16 - نبايد شاگرد مانع از استراحت استاد گردد: شاگرد نبايد شب هنگام و بى موقع ، وارد بر استاد گردد و در منزل او را بكوبد تا او را از خانه بيرون بكشد. اگر فهميد استاد در خواب و استراحت بسر مى برد بايد درنگ كند تا بيدار شود و يا بر گردد و دوباره مراجعه كند. البته اگر صبر كند بهتر است .
17 - وقت تدريس را نبايد بر استاد تحميل نمود: شاگرد نبايد در اوقاتى كه قرائت درس بر استاد دشوار است از استاد از او درخواست درس نمايد و از پيش خود، وقتى خاصى را براى او تعيين كند تا در آن وقت براى ديگران تدريس ننمايد.
18 - تنظيم كيفيت جلوس شاگرد در محضر استاد: بايد شاگرد در محضر استاد، به گونه اى جلوس نمايد كه كيفيت نشستن او نمايانگر نزاكت و ادب او باشد: آرام با وقار و خاضعانه و سر بزير بنشيند.
19 - تعيين جهت جلوس : شاگرد نبايد در محضر استاد به ديوار و يا پشتى تكيه كند. پشت و پهلوى خود را به طرف استاد خود نگيرد.
دست خويش را به عنوان تكيه گاه ، پشت سر خود قرار ندهد، و يا دست را در جنب و پهلوى خويش وسيله اتكاء خويش نسازد.
20 - لزوم مراقبت از رفتار خود در محضر استاد: يكى از مهمترين وظايف طالب علم آن است كه با اشتياق و علاقه به سخنان استاد، گوش فرا دهد و نگاهش را در او متمركز سازد، و با تمام وجودش بدو روى آورده ، و با دقت در گفته هايش بينديشد و آن را در حافظه خويش نگاهدارد تا او را ناگزير به اعاده سخن نسازد. بى جهت نگاه خود را از استاد بر نگرفته و به اين سو و آن سو ننگرد.
اگر ناگهان در مجلس درس ، فرياد و ناله اى به گوشش رسيد، مضطرب نگردد و بدان التفات نكند. بخصوص هنگام گفت و گوى استاد، نبايد تحت تاثير هيچ انگيزه اى قرار گيرد. و بطور كلى در محضر استاد هيچ حركت زائدى از خود بروز ندهد.
رعايت همه اين آداب و امثال آنها نتيجه نظر راست و فكر مستقيم و نمايانگر ذوق سالم مى باشد.
21 - نحوه گفتار در پيشگاه استاد: بايد شاگرد، بدون نياز و ضرورت ، صداى خويش را خارج از اندازه بلند نسازد. او نبايد در محضر استاد با ديگران نجوى نمايد، و به اصطلاح در گوشى صحبت كند، و به هيچ يك از حاضران فشار نياورد، زياده از حد سخن نگويد و پر حرفى نكند. سخنى بر زبان جارى نسازد كه ديگران از آن به خنده افتند و يا در آن ، حرف زشت و ركيكى وجود داشته باشد. بلكه اساسا نبايد در محضر استاد، بدون اينكه از او پرسشى كنند و يا از استاد كسب اجازه كند، راءسا لب به سخن بگشايد.
بى جهت و يا با جهت در برابر استاد نخندد.
22 - رعايت لطف بيان هنگام و گفت و گو با استاد: دانشجو بايد در خطاب به استاد، حتى الامكان ، داراى حسن تعبير و لطافت بيان باشد، و به او نگويد: چرا، نه قبول نداريم ، چه كسى چنين گفته و چنين و روايت كرده است ، اين سخنى كه شما مى گوييد در كجا است و يا ماخذ آن را در كجا مى توان يافت ؟
اگر هدف دانشجو در اين چون و چراها استفاده و بهره گيرى از استاد باشد بهتر است در جلسه ديگرى غير از جلسه درس چنين سؤ الاتى را مطرح كند.
اگر استاد نسبت به راى و نظريه اى اصرار مى ورزد ولى آن را كاملا توضيح نمى دهد تا او مطلب را درست درك كند، و يا سهوا سخن ناصوابى اظهار نمايد نبايد شاگرد، نگاه خود را از او بر گرداند و روى خود را دژم سازد، و يا با اشاره به ديگران بفهماند كه شخصا راى استاد را مردود مى داند؛ بلكه بايد با نگاهى رضايت آميز مطلب را از او دريافت كند و در برابر او چهره گشايد، زيرا تنها انبياء و اوصياء و ائمه عليه السلام هستند كه از اشتباه و لغزش مصونيت دارند.
23 - تدارك كمبودهاى سخن استاد با اشارات لطيف : اگر استاد، استدلالى را ياد كرد كه داراى دنباله اى است ولى استاد به آن نپرداخت ؛ و يا اگر بحث و گفت و گويى را به ميان كشيد كه اشكال و ايرادى در آن به چشم مى خورد، لكن استاد اين اشكال را مورد بحث قرار نداد در چنين صورتى شاگرد نبايد اين مسائل فراموش شده را به رخ استاد كشيده و به تدارك آنها پيشدستى كند، بلكه لازم است در جبران اين نقايص با لطيف ترين اشارات مبادرت ورزد و بگويد: به پاسخ اين اشكال اشاره نفرموديد؟ و از امثال اينگونه تعبيرات استفاده كند. و اگر استاد به عللى از ذكر پاسخ و تدارك كمبودهاى سخن خويش خود دارى ورزيد اولى اين است كه شاگرد سكوت اختيار كند، مگر آنكه استاد به او اجازه دهد.
24 - رعايت ادب و نزاكت در خطاب به استاد: دانشجو بايد از بكار بردن تعبيراتى كه معمولا توده مردم در گفت و گوهاى روز مره خود با يكديگر از آن استفاده مى نمايند و در خور خطاب به استاد نيست ، خود دارى كند؛ مثل اينكه بگويد: چته ! فهميدى ! شنيدى ! مى دانى ! مرد حسابى ! و امثال اينگونه تعابير.
25 - ناديده گرفتن لغزش زبان استاد: اگر استاد دچار سبق لسان گشت و زبانش به تحريف كلمه اى شتاب گرفت ، و تعبيرى از زبان او خارج شد كه داراى مفهوم زننده اى بود، نبايد عكس العمل شاگرد خنده و استهزاء باشد، بلكه بايد ذهنش را بدان مشغول نسازد، و آن را به قلبش خطور ندهد و حتى بايد هوش و گوش خود را از شنيدن و انديشيدن در آن منصرف سازد، و آن را براى هيچ كس باز گو ننمايد.
26 - پيشدستى نكردن شاگرد به پاسخ پرسش در محضر استاد: نبايد شاگرد در شرح و توضيح مساله اى و يا براى پاسخ به سوال خود و يا ديگران بر استاد، پيشدستى كند. نيز نبايد چنين اظهار كند كه پاسخها را مى داند، و يا قبل از استاد پاسخ درست آنها را باز يافته بود.
27 - لزوم تمركز حواس و استماع دقيق به سخنان استاد.
28 - ارج نهادن به توضيحات استاد: اگر استاد، حكم مساله اى ، يا مطلب سودمند و جالب ، و يا حكايتى را باز گو نمايد و يا شعرى را بسرايد و شاگرد نيز به اين حكم و نكات و داستان و شعر آشنايى قبلى داشته باشد، بايد به عنوان يك فرد نا آگاه و خالى الذهن با دقت تمام به گفتار استاد گوش فرا دهد، و چنين وانمود سازد كه با عطش شديد خواهان چنان مطالبى مى باشد و از شنيدن آنها شادمان است .
29 - عدم تكرار سوالهاى تلف كنند فرصت : سزاوار نيست شاگرد، راجع به مطالبى كه آنها را مى داند، سوال خود را تكرار نموده و نكاتى را كه قبلا باز يافته راجع به آنها از استاد، توضيح مكرر را در خواست كند؛ زيرا تكرار سوال و اعاده در خواست توضيح ، باعث اتلاف وقت و احيانا موجب دل سردى و افسردگى خاطر استاد مى شود.
30 - سوال به موقع شاگرد: نبايد شاگرد بيجا و نابهنگام خود، راجع به موضوعى از استاد سوال كند. اگر شاگرد، پرسشى را بى موقع مطرح كند براى شنيدن پاسخ آن ، هيچ حقى ندارد. ولى اگر بداند كه استاد از اين سوال بى موقع او ناراحت نمى شود، طرح آن سوال بلامانع است . لكن بهتر است از چنين پرسشهاى بى موقع ، خود دارى كند. شاگرد نبايد در پرسش خود به گونه اى اصرار ورزد كه استاد را آزرده خاطر سازد. آرى ، او نبايد سؤ الات خود را در ميان راه براى استاد مطرح نمايد، بلكه بايد صبر كند تا استاد به مقصد برسد.
31 - دلنشين بودن سوال شاگرد: آنگاه كه استاد بر سر حال و نشاط است و در حال فراغ خاطر و آمادگى لازم بسر مى برد، بايد شاگرد وقت را غنيمت شمرده و سوال خود را در ميان گذارد و در كيفيت سوال خود لطف بيان و دلنشين بودن آن را از نظر دور ندارد، و با دقت و طرز خوشايندى از استاد در خواست پاسخ نمايد تا پاسخ درست را از او دريافت كند.
32 - شهامت در پرسش كردن : شاگرد نبايد از پرسش نمودن احساس شرم و حيا كند؛ بلكه با كمال جرات و شهامت از استاد خود در مورد آن مسائل ، توضيح كامل درخواست كند.
33 - شهامت در اعتراف به جهل : اگر استاد، درباره يك مطلبى كه هدف آن براى شاگرد كاملا واضح نيست ، سوال كند، مثلا بگويد: آيا مطلب را فهميدى نبايد در پاسخ بگويد: آرى فهميدم : زيرا با چنين پاسخى مرتكب دروغ شده و نيز از درك صحيح سخن استاد محروم مى ماند.
شاگرد نبايد از اظهار عدم اطلاع و اعتراف به عدم درك مطلب احساس شرم كند.
34 - ايجاد آمادگى براى سرعت انتقال در فهم سخن استاد: بايد ذهن شاگرد در محضر استاد آنچنان داراى آمادگى باشد كه اگر به وى دستورى دهد، و يا راجع به مطلبى از او پرسش كند و يا به چيزى اشاره نمايد، به سرعت نظر استاد را دريافته و حق مطلب را بدون لحظه اى تاخير و تام ادا كند، و استاد را به دوباره گويى نكشاند.
35 - رعايت ادب در اخذ و اعطا: اگر استاد چيزى به شاگرد اعطاء كند بايد با دست راست خود آن را دريافت نمايد. و اگر مى خواهد به استاد چيزى تقديم نمايد بايد با دست راست خود آن را به استاد تقديم كند. اگر نبشتارى در اختيار استاد قرار مى دهد كه بايد فى المثل آن را بخواند، بايد آن را باز كرده و سپس آن را به استاد تقديم كند. شاگرد نبايد هيچ چيز، اعم از كتاب يا برگ كاغذ و امثال آن را، به طرف استاد پرت كند. اگر ميان او و استادش ‍ فاصله اى باشد را به طرف استاد دراز نكند، همچنين او را وادار نسازد كه دستش را براى اخذ يا اعطاى چيزى دراز كند. بلكه او بايد از جاى خود برخيزد و به طرف استاد برود، و خود را بر روى زمين نكشد و روى زمين پس و پيش نرود.
36 - رعايت نكته هاى دقيق در ارج نهادن به مقام استاد، آنگاه كه شاگرد مى خواهد قلمى به استاد تقديم نمايد كه با آن چيزى بنويسد، بايد قبل از تقديم به استاد قلم و آماده ساخته و اوصاف و شرايط آن را كاملا وارسى نموده و دو سوى نوك آن را، در صورتى كه به هم پيوسته باشد، از هم بشكافد. در صورتى كه شاگرد بخواهد ذواتى را در حضور استاد قرار دهد بايد آن را از غلاف بيرون كشيده و به صورت مهيا براى نوشتن در دسترس ‍ او گذارد.
37 - حفظ حريم استاد به هنگام جلوس و اقامه نماز: آنگاه كه شاگرد مى خواهد سجاده نماز را در اختيار استاد قرار دهد تا روى آن نماز بخواند، بايد آن را باز كند. ولى بهتر اين است كه آن را براى استاد روى زمين بگستراند، البته در مواقعى كه استاد قصد خواندن نماز را داشته باشد. نبايد شاگرد در حضور استاد بر روى سجاده نشسته و يا بر روى آن نماز گزارد.
البته اين دستور در صورتى لازم الاجراء است كه جاى پاك و مكان طاهرى براى نماز گزاردن او وجود داشته باشد.
38 - كوشش هايى بى دريغ شاگرد نسبت به استاد: اگر استاد از جاى خويش بر خيزد بايد شاگرد در جمع كردن و گرفتن سجاده استاد بر ديگران پيشدستى كند. بايد شاگرد در صورت نياز استاد دست يا بازوى استاد از قبل از ديگران بگيرد. اگر استاد اخلاقا احساس زحمت و دشوارى روحى ننمايد مى توان شاگرد قبل از اقدام ديگران ، كفش او را پيش پاى وى قرار دهد.
بايد هدف اين همه تذلل و رفتار فروتنانه شاگرد در مسير خدمت به استاد و رفع حوائج او، جويائى تقرب به خدا باشد.
39 - نهى از بى بند و بار بودن شاگرد از لحاظ جلوس در محضر استاد: شاگرد بايد به هنگام قيام استاد از جاى خويش ننشيند. او نبايد هنگامى كه استاد ايستاده و يا نشسته است ، بر روى زمين دراز بكشد. و اصولا شاگرد نبايد در هر وضع و كيفيتى در محضر استاد دراز بكشد و بخوابد. مگر آنگاه كه وقت خوابيدن در رسد و استاد به او اجازه خوابيدن بدهد.
40 - نحوه راه رفتن با استاد: هنگامى كه شاگرد در معيت استاد گاه بر مى دارد، شبانگاه بايد در جلو و پيشاپيش استاد راه برود، و در روز روشن بايد پشت سر استاد حركت كند، مگر آنكه استاد و يا شاگرد دچار زحمت گردند و يا خود استاد دستور خاصى دهد.
لازم است شاگرد در مسير و راههاى ناشناخته ، كه احتمال فرو رفتن در گل و لاى در آن وجود دارد، پيش روى استاد حركت كند، همچنين در مسيرهاى خطرناك . شاگرد بايد سعى كند كه هنگام راه رفتن ، دامن جامه استاد را با آب و رطوبت و گل و لاى زمين آلوده و تر نسازد. و اگر استاد براى حفظ و پاك نگاه داشتن لباس خود دچار زحمت مى گردد، بايد شاگرد با دست خود دامن لباس استاد را بر گيرد تا آلوده وتر نشود.
در پايان بايد ياد آور گرديم : اين آداب كه بايد شاگرد درباره استاد خويش ‍ آنها را رعايت كند، پاره اى از آنها و يا مهمترين قسمت آن ، مبتنى بر متون و نصوص دينى ، اعم از قرآن و حديث مى باشد. ساير آداب نيز از يكى از طرق استنباط، استخراج شده است ، همان طرقى كه احكام دينى بر آن مبتنى مى باشد. يكى از آن احكام عبارت از مراعات عادات و خويهاى سنجيده و استوار مربوط به كيفيت روابط استاد و شاگرد است .

 

next page

fehrest page

back page