سيماى مخبتين
( شرح زيارت اَمين اللّه )

شيخ محمود تحريرى

- ۸ -


فصل ششم : صبر بر بلاها 
صابرة على نزول بلائك
تحليل حقيقت دنيا 
خداوند متعال انسان را در اين عالم با قوا و تمايلات ويژه اى آفريده است و به مقتضاى هر ميلى چيزى را خلق فرموده تا آن ميل به نتيجه وجوديش ‍ رسيده و وجودش لغو و بيهوده نگردد، در عين حال تمامى اين روابط طبيعى بين انسان و عالم ابزارى است براى رسيدن به هدف عالى از خلقت - كه بندگى خداوند متعال باشد - و نتيجه اش به تمام معنا در اين عالم نمى تواند ظهور كند بلكه در عالم كامل ترى از اين عالم ظهور كرده كه قرآن كريم از اين عالم به متاع تعبير كرده و از عالم ديگر به آخرت ، و ما الحيوة الدنيا فى الاخرة الا متاع (597)، (و زندگى دنيا در آخرت جز ابزارى نيست ) و كسانى كه به اين بازار با نگاه استقلالى بنگرند و همه فكر و توجه و همت خود را آن قرار دهند اين عالم براى آنها ابزار غرور و فريب مى شود قرآن مى فرمايد: و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور (598)، (و زندگانى دنيا جز ابزار فريب نمى باشد) و چون ايشان با اين توجه از هدف حقيقى باز مى مانند و در نهايت چيزى جز خيالات عايدشان نمى شود، دنيا براى آنها سرگرمى و بازيچه و زينت مى شود، قرآن مى فرمايد: اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد... (599) (و بدانيد كه حيات دنيا فقط بازيچه و سرگرمى و زينت و موجب فخر در بين شما و زياده طلبى در اموال و اولاد است ...) لكن ما ماءموريم آن گونه كه اين آيه مى فرمايد بوده باشيم كه : و ابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا و احسن كما احسن الله اليك و لاتبع الفساد فى الارض ان الله لايحب المفسدين (600)، (و جستجو كن در آنچه خداوند به تو داده است خانه آخرت را و نصيب و بهره ات را از دنيا فراموش مكن و نيكى كند همان طور كه خدا به تو نيكى كرد و فساد را در زمين جستجو مكن زيرا خداوند فسادكنندگان را دوست ندارد)، روى اين حساب اگر تنها هدف و همت انسان رسيده به مقتضاى تمايلات ظاهرى خود باشد، اين جهان كه از جهت ظاهر به او نزديك است و ارتباط مستقيم با آن دارد و آن تمايلات را تاءمين مى كند، مى شود دنياى مذموم ، لكن اگر هدف و همت او ارتباط و رسيدن به عالم ابدى و ثابت باشد، از راه ارتباط صحيح با اين جهان ، مى شود دنياى ممدوح و از جهتى آخرت ، على عليه السلام مى فرمايد: للّه للّه و بالدنيا تحرز الاخرة (601)، (و به واسطه دنيا آخرت به دست مى آيد) و نيز مى فرمايد: فتزودوا فى الدنيا من الدنيا (602)، (پس توشه برداريد در دنيا از دنيا)، و تمامى آيات و روايات كه در مذمت دنيا آمده است با توجه به اين ديدگاه است و الا موجودات اين عالم و از جمله انسان و تمام خصوصيات وجوديش مخلوق و آيه حق تعالى مى باشند و از آن جهت كه ما را به حق تعالى مى رسانند، نيكو و زيبا مى باشند همان طور كه مى فرمايد: الذى احسن كل شئى خلقه (603) (خداوند آن كسى است كه خلقت هر چيزى را نيكو قرار داد) از اين جهت وقتى على عليه السلام شنيدند عده اى دنيا را مذمت مى كنند فرمود: (دنيا منزل صدق و راستى است براى كسى كه آن را تصديق كند و محل عافيت است براى كسى كه از آن فهم اتخاذ كند و خانه بى نيازى است براى كسى كه از آن توشه بردارد، مسجد انبياء الهى و محل نزول وحى خداوند و جايگاه نماز ملائكه او و مسكن دوستانش ، و وسيله تجارت اوليائش ‍ مى باشد كه در آن رحمت را كسب كردند و بهشت را از آن سود بردند(604)). و امام باقر عليه السلام به جابر فرمود: (اى جابر، مؤ منين اطمينان به دنيا پيدا نكردند به جهت باقى ماندنشان در آن و ايمن نيستند از رفتن به طرف آخرت ، اى جابر! آخرت خانه قرارست و دنيا خانه فناء و زوال است ، ولكن اهل دنيا، اهل غفلتند، و مؤ منين فقيهانى هستند اهل فكر و عبرت گيرى ، آنچه به گوشهاى خود مى شنوند ايشان را از ياد خداوند كر نكرده و آنچه از زينت مى بينند ايشان را از ياد خداوند كور نگردانيده است پس به ثواب آخرت رستگار شدند همان طور كه به آن علم رستگار گشتند(605)).
تحليل وجود بلا در دنيا 
پس از اينكه ماهيت دنيا اجمالا روشن شد، بايد توجه شود كه اين گونه نيست انسان هر چيزى از امور دنيايى را كه بخواهد بدون هيچ گونه تحمل ناراحتى و رنجى بتواند به آن برسد، حتى اهل دنيا كه تمامى همتشان رسيدن به دنيا و شئون آن است ، آن را بدون رنج و زحمت به دست نمى آورند و اگر هم به دست آورند بدون هم و غم آن را حفظ نمى كنند زيرا اين عالم از امور متزاحم و متضاد تشكيل يافته است ، از تمايلات طبيعى گرفته تا تمايلات خيالى و وهمى ، به عنوان مثال ميل به تغذيه ايجاب مى كند كه انسان به طرف غذاى مناسب با طبيعتش دست دراز كند و آن را خورده و جزء وجودش گرداند اگر قوه جاذبه انسان كار نكند يا كار بكند لكن قوه دفعيه او كه مواد زائد را دفع مى كند، از كار افتاده باشد، آن ميل به هدف طبيعتش نمى رسد و همچنين كسى كه به واسطه ميل به تسخير اشياء مى خواهد حب به رياست طلبيش را به كار بندد، با ميل به تسخير افراد ديگر برخورد مى كند و تا با وسايلى - چه خوب يا بد - آن اميال را سركوب نكند به هدفش نايل نمى شود، و همچنين است ساير امور دنيا از صاحب مال و فرزند و مقام و شهرت و.. شدن لذا قرآن كريم مى فرمايد لقد خلقنا الانسان فى كبد (606)، (بتحقيق انسان را در رنج و تعب آفريديم ) هر چند كه حقيقت انسان ، خلقت اوليه زيبايى دارد و موجودات براى او و استفاده او آفريده شده اند همان طور كه قرآن مى فرمايد: الله الذى جعل لكم الارض قرارا و السماء بناء و صوركم فاحسن صوركم و رزقكم من الطيبات (607)، (خداوند آن كسى است كه زمين را براى شما قرار و آسمان را سازمانى قرار داد و شما را صورت داد پس آن را زيبا و نيكو آفريد و شما را از امور پاكيزه روزى نمود) و اين صورت و خلقت نيكو در سير به سوى حق تعالى ، زيباييش محفوظ مى ماند همان طور كه در آيه ديگر مى فرمايد: خلق السموات و الارض بالحق و صوركم فاحسن صوركم و اليه المصير (608)، (خداوند آسمانها و زمين را بر اساس حق آفريد و شما را صورت داد پس صورتهاى شما را نيكو قرار داد و بازگشت به سوى او است ). لكن در عين حال رسيدن به شؤ ن اين عالم بدون رنج و تحمل بلا ميسر نيست همان طورى كه على عليه السلام مى فرمايد: دار بالبلاء محفوقة و بالغدر معروفة لاتدوم اخوالها و لايسلم نزالها، احوال مختلفة و تارات متصرفة ، العيش فيها مذموم و الامان منها معدوم (609)، (خانه اى است كه به بلا پيچيده شده است و به مكر و حيله معروف است ، حالاتش ‍ دائمى نيست و فرود آمدگانش سالم نمى مانند، حالات مختلفى داشته و نوبتهايش دگرگون مى شود، خوشى - تبعيت از هواى نفس - در آن نكوهيده شده و امنيت از آن برچيده شده است ).
علت وجود بلا و نزول آن  
پس از بيان اين واقعيت كه وجود اين عالم با بلاها مقرون است ، حال بايد علت آن روشن شود تا هم از نظر اعتقادى دچار سردرگمى نشويم و هم از جهت عملى ، راه خود را پيدا كنيم با تاءمل در وجود خود كه فطرتا طالب كمال مطلق هستيم و با دقت در آيات قرآنى ، به دست مى آيد كه كمالات حقيقى جز در سايه امتحان و آزمايش حاصل نشده و بروز نخواهد كرد و خداوند متعال هم خصوصيات اين عالم را بر اين اساس قرار داده تا جوهره وجودى انسان در اعمال نيكو، شكل گرفته و آشكار شود، و در بيان نحوه خلقت كلى اين عالم ، گاهى مى فرمايد: و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا (610)؛ (او خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرشش بر آب است تا اينكه شما را امتحان كند كه كدام يك عمل نيكوترى داريد) و گاهى مى فرمايد: كه انسانها را از جهت ظاهرى متفاوت خلق كرديم تا هر يك به شاءنى از شئون اين عالم بپردازد و همچنين آنچه روى زمين است زينت آن قرار داديم تا مردم جذب به آن شده براى چرخيدن امور اين عالم لكن تمامى اينها براى امتحانست كه در آن مسير حقيقى كدام يك موفق تر بيرون آئيد، و هو الذى جعلكم خلائف الارض و رفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلوكم فى ما آتاكم (611)، (او خدايى است كه شما را جانشينان زمين قرار داد و بعضى از شما را بر بعضى ديگر به درجاتى بالا برد تا نسبت به آنچه به شما داده است امتحانتان كند)، نيز مى فرمايد: انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملا (612)، (همانا ما آنچه را روى زمين است زينت براى آن قرار داديم تا انسانها را امتحان كنيم كه كدام يك عمل نيكوترى دارند) لكن در عين حال خلقت اين عالم مبنى بر ثبات نيست و از اول ، انتقال از آن جزء جدانشدنى از آن مى باشد از اين جهت در آيه ذيل ، خلقت موت بر حيات مقدم داشته شده است ، خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا (613)، (خداوند مرگ و زندگى را آفريد تا شما را امتحان كند كه كدامى ك عمل نيكوترى داريد) و از طرفى كمبودها و ناكاميها نيز همراه اين عالم است همان طور كه مى فرمايد: و لنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات (614)، (و حتما شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كمبود مالها و جانها و ميوه ها امتحان مى كنيم ) با تاءمل در اين آيات مخصوصا آيه اخير، علت وجود بلاها و امور ناگوار روشن مى شود و آن اين كه انسان اندازه وجودى خويش را بداند و بفهمد كه از نظر وجودى محدود بوده و ابتدا و انتهايش به كمال مطلق و خداوند متعال متصل است پس بايد از اين حد وجودى تجاوز نكرده و در برابر طغيانهاى خيالى وجودش مقاومت كرده و در مسيرى قرار بگيرد كه او را به آن ابتدا و انتهايى كه عين كمال مطلق است متصل كند و از آن به عمل نيكوتر تعبير كرده است و وجود بلاها و امور ناگوار بهترين منشاء در پيدايش اين توجه و اين جهت گيرى عملى است ، لذا بدنباله آيه اخير مى فرمايد: و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون ، (و صابران را بشارت بده آن كسانى كه وقتى مصيبتى به آنها وارد مى شود مى گويند همانا ما براى خدا بوده و به سوى او رجوع مى كنيم ). - آثار مقاومت و عدم مقاومت را بعد از اين بيان خواهيم كرد -، لذا على عليه السلام مى فرمايد: الا و ان الدنيا دار لايسلم منها الا فيها، و لاينجى بشى ء كان لها، ابتلى الناس بها فتنة ، فما اخذوه منها لها اخرجوا منه و حوسبوا عليه ، و ما اخذوه منها لغيرها قدموا عليه و اقاموا فيه ؛ فانها عند ذوى العقول كفى ء الظل ، بينا تراه سابغا حتى قلص ، و زائدا حتى نقص ‍ (615)، (آگاه باشيد كه دنيا خانه اى است كه كسى از آن سالم نمى ماند مگر در آن و نجات نمى يابد به چيزى كه براى آن است ، مردم به واسطه آن امتحان خاصى مى شوند پس آنچه را كه از دنيا بگيرند براى دنيا از دستشان گرفته مى شود در حالى كه بر آن حساب مى شوند، و آنچه را كه از دنيا بگيرند براى غير دنيا - آخرت - برايشان مى ماند و هميشه با آن مى باشد پس ‍ دنيا نزد خردمندان مانند برگشتن سايه است كه تا آن را گسترده ببينى جمع مى شود و تا آن را زياد ببينى كم مى شود) و چون خداوند متعال بندگانش ‍ را دوست (616) دارد و نمى خواهد آنها به اين امور گذرايى و نابود شدنى سرگرم شوند تا خويشتن شان كه موجود ذى قيمت و از عالم قدس است نابود شده و خسران ببيند، ايشان را علاوه بر بلاياى طبيعى - كه از لوازم اين عالم است - به امور سخت و ناگوارى مبتلا مى كند، تا از خواب غفلت بيدار شده و از توجه استقلالى به اين عالم دست بردارند و متوجه عالم غيب شده و زندگيشان را با آن عالم منطبق كنند، لذا قرآن كريم مى فرمايد: و ما ارسلنا فى قرية من نبى الا اخذنا اهلها بالباءساء و الضراء لعلهم يضرعون ثم بدلنا مكان السيئة الحسنة حتى عفوا و قالوا قد مس آباءنا الضراء و السراء فاخذناهم بغتة و هم لايشعرون (617)، (و در هيچ شهرى پيامبرى نمى فرستيم مگر اينكه اهل آن را به رنج و سختى مى گيريم ، شايد تضرع و زارى كنند سپس بدى را به نيكى تبديل مى كنيم تا هنگامى كه آسوده شده و گويند به پدران ما نيز سختى و رنج رسيد - برطرف كننده آن را غير خداوند دانستند و به غير او توجه نمودند - پس ايشان را به طور ناگهانى مى گيريم در حالى كه مى فهمند) در آيه ديگر مى فرمايد: (چرا هنگامى كه ايشان را گرفتار كرديم ، تضرع نكردند ولكن دلهايشان سنگين شد و شيطان اعمالشان را براى آنها زينت داد(618)) در آيه ديگر مى فرمايد: ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبر اها ان ذلك على الله يسير لكيلا تاءسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لا يحب كل مختال فخور الذين يبخلون و ياءمرون الناس بالبخل و من يتول فان الله هو الغنى الحميد (619)، (هيچ مصيبتى در زمين و در خودتان نيست مگر اينكه در كتابى ثبت است . قبل از اينكه آن را بيافرينيم ، همانا اين - تقدير - بر خداوند آسان است ، تا اينكه بر آنچه از دست شما مى رود اندوهناك نگرديد و بر آنچه به شما مى رسد خوشحال نشويد و خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد، آن كسانى كه بخل ورزيده و مردم را نيز به بخل امر مى كنند و كسى كه روى گرداند همانا خداوند بى نياز ستايش شده است ) بنابراين بلاها و مصيبتها به طور كلى در علم الهى پيش بينى شده است تا انسان بيدار شده و متوجه شود آن وقتى كه در نعمت بوده ، از طرف خداوند به او عنايت شده و وقتى كه نعمت از او گرفته شد بداند كه او گرفته است به خاطر مصالحى كه بالاترين آن ، عدم توجه استقلالى به موجودات است ، لذا هنگام دارا بودن مواهب مادى و معنوى از اعطاء آن به ديگران براى خداوند، مانعى در پيش روى خود نمى بيند و اين نه به جهت نيازمندى خداوند متعال است زيرا او از همه عوالم بى نياز است ، چه كسى به طرف او بيايد و مجاهده نفسانى كند و چه كسى كفر ورزد بلكه براى امتحان بشر است ، همان طور كه مى فرمايد: و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغنى عن العالمين (620)، (و كسى كه مجاهده كند پس فقط براى خود مجاهده مى نمايد زيرا خداوند از عالميان بى نياز است ) و نيز مى فرمايد: و من كفر فان الله غنى عن العالمين (621)، (و كسى كه كفر ورزد پس همانا خداوند از عالميان بى نياز است ).
مراتب بلا و نتيجه نزول آن  
همان طور كه بيان شد وجود بلا از لوازم وجودى اين عالم است و علت اصلى آن هم ، متوجه كردن انسان است به عجز و نقص وجودى خود تا به طرف غنى مطلق و كمال نامحدود رو آورد، با اين بيان معلوم مى شود كه نزول بلا اقسام و مراتبى دارد.
الف - براى كفار و انسانهاى بى اعتقاد به حق تعالى : تا هنگام گرفتاريها سر عقل آمده و به او ايمان آورند، قرآن كريم (622) براى اين افراد مسئله وقوع در كشتى و جريان طوفان را مثال مى زند كه وقتى كه در امواج قهرآميز دريا قرار گرفتند و ظاهرا پناهى نيافتند در حال غرق شدن ، فطرت توحيديشان ، آنها را متوجه حق تعالى كرده و او را مخلصانه مى خوانند كه اگر ما را نجات دهد حتما از شكرگزاران خواهيم بود لكن وقتى نجات مى يابند، مشغول سرگرمى هاى اين عالم شده از ارتباطشان با عالم غيب و كمك آن عالم ، غافل شده و به همان اعتقادات باطل برمى گردند.
ب - براى عموم مؤ منين : با توجه به مطالب گذشته معلوم مى شود كه ابتلاء به بلاها منحصر براى كفار و امثال آنها نيست ، بلكه براى انسانهاى مؤ من نيز مى باشد زيرا طبيعت اين عالم ، به علت سرگرمى هايش ، غفلت زاست و مؤ منين نيز در زندگانى عملى مبتلا به غفلت شده و حضور حق تعالى را در شئون هستى ناديده مى گيرند در حالى كه خود فرموده است ، يساءله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى شاءن (623)، (آنچه در آسمان و زمين هستند از خداوند سؤ ال مى كنند هر روز او در شاءن و كارى است )، از اين جهت ابتلاء به بلاها براى نوع مؤ منين براى آن است كه متذكر خداوند شده و به مقتضاى ايمانشان حركت كنند و اگر خطا، يا گناهى كرده اند توبه كنند، در اين رابطه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: المؤ من لايمضى عليه اربعون ليلة الا عرض له امر يحزنه يذكر به (624)، (مؤ من بر او چهل شب نمى گذرد مگر اينكه امرى بر او عارض مى شود كه اندوهناكش كند تا به واسطه آن متذكر شود) و على عليه السلام نيز مى فرمايد: (از گناهان بپرهيزيد، پس هيچ بلا و كمبود در رزق نيست مگر به علت گناهى است حتى جراحت در اعضاء و با صورت به زمين خوردن و وقوع مصيبتها، خداوند عز و جل مى فرمايد: آنچه را كه از مصيبتها به شما مى رسد به علت آن چيزى است كه انجام مى دهيد و خداوند از بيشتر آنها چشم پوشى مى كند، حضرت فرمودند: كسى كه بخواهد، در توبه برايش باز است ، پس ‍ به سوى خدا توبه نصوح كنيد شايد پروردگارتان بديهاى شما را بپوشاند، و وفاى به عهد كنيد وقتى پيمان بستيد پس هيچ نعمتى زايل نمى شود و هيچ خوشى مكدر نمى شود مگر به واسطه گناهانى است كه انسان مرتكب مى شود زيرا خداوند به بندگان ظلم نمى كند و اگر ايشان در آن حال با دعا و رجوع به خداوند مواجه مى شدند، بلاها نازل نمى شد و اگر هنگامى كه بلا نازل مى شد يا نعمت از ايشان زايل مى شد با صدق نيت به طرف خداوند عز و جل تضرع مى كردند، و باز نمى ايستادند و اسراف نمى كردند حتما خداوند هر فسادى را برايشان اصلاح كرده و هر صلاحى را برايشان برمى گرداند، حضرت فرمودند: هيچ شيعه اى نيست كه چيزى را كه از او نهى كرديم مرتكب شود تا بميرد مگر اينكه خداوند او را به بلايى مبتلا مى كند يا در مال و يا در فرزند و يا در خودش تا گناهانش را پاك كند تا وقتى كه با خداوند عز و جل ملاقات كند، گناهى نداشته باشد و گاهى چيزى از گناهانش باقى مى ماند پس خداوند بر او هنگام مرگش سخت مى گيرد...(625)) از اين روايت و روايات بسيار ديگر استفاده مى شود كه نوع مؤ منين كه مبتلا به لغزش يا گناه هستند ابتلائاتشان براى كفاره گناهانشان مى باشد تا به طرف خداوند بروند و او را بخوانند لذا خداوند صداى اين چنين افرادى را هنگام تضرع و توبه دوست دارد، البته در روايات ارتباط هر گناهى با بلاى خاص وارد شده است كه به عنوان نمونه و تذكر به يكى از آنها اشاره مى شود، امام زين العابدين عليه السلام فرمودند: (گناهانى كه نعمتها را تغيير مى دهد: ظلم بر مردم ، و دست برداشتن از عادت خوب و عمل شايسته اى كه داشته ، و كفران نعمتهاى پروردگار، و شكر نكردن است ، خداوند عز و جل مى فرمايد: همانا خداوند در قومى تغيير ايجاد نمى كند مگر اينكه ايشان آنچه را در درونشان است تغيير بدهند و گناهانى كه موجب پشيمانى مى شود: كشتن انسانى است كه خداوند آن را حرام كرده است ، خداوند متعال در قصه قابيل وقتى برادرش هابيل را كشت پس ‍ از آن از دفنش عاجز ماند مى فرمايد: از پشيمان شدگان گرديد، و كمك نكردن به خويشاوندان تا اينكه خودشان بى نياز بشوند، و نماز نخواندن تا اينكه وقتش بگذرد، و وصيت نكردن و رد نكردن مظالم و زكات ندادن تا اينكه مرگ برسد و زبان بسته شود، و گناهانى كه عقوبت را نازل مى كند: عصيان كردن كسى كه آشنا به دستورات الهى است ، به واسطه تجاوز به حقوق ديگران ، و تكبر بر مردم و مسخره كردن ايشان ، و گناهانى كه قسمتها و رزقها را دفع مى كند: اظهار نيازمندى ، و خوابيدن در ثلث اول شب و خوابيدن بعد از نماز صبح ، و كوچك شمردن نعمتها و شكايت كردن از خداوند عز و جل است ، و گناهانى كه پرده ها را پاره مى كند: شرب خمر، و قماربازى ، و كارهايى كه مردم را بخنداند از لغويات و مزاح كردن - كسى كه كارش اين باشد كه نوعا مبتلا به آبروريزى مى شوند - و ياد كردن عيب مردم ، و با اهل شك همنشينى كردن ، و گناهانى كه موجب نزول بلا مى شود: فريادرسى نكردن از شخص اند و هناك و كمك نكردن به مظلوم ، و ضايع كردن امر بمعروف و نهى از منكر، و گناهانى كه دشمنان را بر انسان مسلط مى كند: تظاهر به ظلم و آشكار كردن ستم ، و مباح دانستن امور ممنوعه ، و نافرمانى خوبان ، و اطاعت از اشرار، و گناهانى كه موجب نابودى سريع مى شود: قطع رحم ، و قسم دروغ ، و دروغ گفتن و زنا كردن ، و بستن راه مسلمانها، و ادعاى امامت بنا حق ، و گناهانى كه اميد را قطع مى كند: ماءيوس ‍ شدن از عنايت خداوند، و نااميدى از رحمت الهى ، و اطمينان به غير او و تكذيب وعده هاى خداوند عز و جل ، و گناهانى كه هوا را تاريك مى كند: سحر و جادوگرى ، و ايمان به علم نجوم - اعتقاد به تاءثير استقلال گونه اوضاع كيهانى در زمين - و تكذيب تقديرات الهى - يعنى مرتبط ندانستن امور به مشيت الهى - و عاق پدر و مادر، و گناهانى كه پرده ها را برمى دارد: قرض ‍ گرفتن بدون نيت اداء كردن آن ، و اسراف در خرج كردن در باطل ، و بخل ورزيدن بر اهل و فرزند و خويشاوندان ، و بداخلاقى ، و كم صبر داشتن ، و بيحالى و تنبلى كردن در امور، و سبك شمردن اهل دين ، و گناهانى كه دعا را رد مى كند: نيت بد و باطن زشت داشتن ، و به صورت نفاق با برادران ايمانى برخورد كردن ، و دعوت آنها را نپذيرفتن ، و تاءخير نمازهاى واجب تا اينكه وقتشان بگذرد، و نزديكى نجستن به خداوند عز و جل با نيكى كردن و صدقه دادن ، و ناسزا و فحش دادن ، و گناهانى كه از آمدن باران ممانعت مى كند: ستم حاكمان در حكم كردن ، و شهادت باطل دادن و كتمان شهادت و زكات و قرض ندادن ، و سختى دل بر فقرا و نيازمندان و ظلم كردن به يتيمها و بيوه زنان و رد كردن سائل در شب (626)).
ج - براى انبيا و اوصياء و اولياء: بايد توجه داشت كه گاهى ابتلاء به بلاها براى برطرف شدن گناهان نيست زيرا انسان مبتلا، گناهكار نمى باشد بلكه ابتلاى او براى ترفيع مقام و درجه ايمان يا ظهور مقام قرب او بر خود و ديگران مى باشد از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (همانا مؤ من به منزله كفه ترازوست هر مقدار ايمانش زياد شود بلايش زياد مى شود(627)) در حقيقت اين ابتلائات براى تمامى افراد خير است لكن براى اين دسته در ترفيع درجات ايمانى و آخرتى آنها تاءثير مهم دارد و اين از لوازم ايمان مى شود همان طور كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ان فى كتاب على عليه السلام ، ان اشد الناس بلاء النبيون ثم الوصيون ثم الامثل فلامثل و انما يبتلى المؤ من على قدر اعماله الحسنة فمن صح دينه و حسن عمله اشتد بلائه و ذلك ان الله عز و جل لم يجعل الدنيا ثوابا لمؤ من و لا عقوبة لكافر، و من سخف دينه و ضعف عمله قل بلائه و ان البلاء اسرع الى المؤ من التقى من المطر الى قرار الارض (628)، (همانا در كتاب على عليه السلام آمده است : همانا سخت ترين مردم از جهت بلاء انبياء سپس ‍ اوصياى ايشان سپس كسانى كه نزديك تر به ايشانند مى باشند، و همانا خداوند مؤ من را به اندازه اعمال نيكويش مبتلا مى كند پس كسى كه دينش ‍ صحيح بوده و علمش نيكو باشد. بلايش سخت تر است و علتش آن است كه خداوند عز و جل دنيا را ثواب براى مؤ من و عقاب براى كافر قرار نداده است و كسى كه دين و عملش ضعيف باشد، بلايش كم مى شود و همانا بلا سريع تر به مؤ من متقى مى رسد از باران به قرار گرفتن بر زمين ) كسانى كه بخواهند درجات بالاى ايمان را به پيمايند يا آن كمالاتشان ظهور كند مانند انبياء و ائمه عليهم السلام ، ابتلائاتشان سختتر است البته تمامى آنها از ابتلائات مادى نمى باشد بلكه بيشتر آنها از قبيل ابتلائات روحى است همان طور كه امام سجاد به واسطه پدرش عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه فرمود: (همواره من و كسانى كه از من بوده اند از انبياء و مؤ منين ، مبتلا بوده ايم به كسانى كه ما را اذيت كنند و اگر مؤ منى بر سر كوهى باشد حتما خداوند عز و جل كسى را برايش قرار مى دهد كه اذيتش كرده تا بر آن پاداش بگيرد، و على عليه السلام مى فرمايد: همواره من مظلوم بودم از وقتى كه مادر مرا زائيد به گونه اى كه وقتى عقيل چشمش درد گرفته و ورم مى كرد، مى گفت : تا دوا در چشم على نريخته ايد در چشم من نريزيد، پس در چشمم دواء مى ريختند در حاليكه درد چشمى نداشتم (629)) و مقدارى از اين امتحانها براى ظهور مراحل عاليه ايمان است مانند آن حالتى كه حضرت ابراهيم عليه السلام داشت در پاسخ جبرئيل عليه السلام ، كه در هنگام افتادن در آتش به واسطه منجنيق ، به او عرض ‍ كرد: هل لك حاجة ؟ فقال : اما اليك فلا (630)، (آيا حاجتى دارى ؟ حضرت فرمود: اما به سوى تو، پس خير)، حضرت ابراهيم عليه السلام اگر از جبرئيل كمك مى گرفت ، از آن جهت كه فرشته واسطه فيض الهى بود، به حسب ظاهر اشكالى نداشت لكن به حسب مقام ابراهيمى كه مى خواهد آن قله توحيد را از خود نشان داده و به آن دعوت كند، اشكال دارد، و اين چنين است امثال اين امتحانات كه براى انبياء و اولياء عليهم السلام بوده است در حالى كه اكثر مردم حتى خواص از مؤ منين نيز امتحان بودن آن را نمى فهمند، روى اين حساب ، تمامى ابتلائات براى بخشيدن گناهان نيست بلكه براى اعطاى اجرهايى است كه خداوند مى داند آنها چيست : از اين جهت على بن رئاب از امام صادق عليه السلام سؤ ال مى كند: كه اين سخن خداوند عز و جل كه مى فرمايد: (آنچه از مصيبتها به شما مى رسد به سبب اعمالى است كه انجام داده ايد) آيا آنچه به حضرت على و اهل بيتش عليهم السلام بعد از او رسيد به سبب اعمالى بود كه انجام مى دادند و حال آنكه ايشان اهل بيت طهارت و معصوم بودند؟ حضرت فرمود: ان رسول الله صلى الله عليه و اله كان يتوب الى الله و يستغفره فى كل يوم و ليلة ماة مرة من غير ذنب ، ان الله يخص اوليائه بالمصائب لياءجرهم عليها من غير ذنب
(631)، (همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى خدا توبه مى كرد و هر روز و شب صد مرتبه از خداوند طلب مغفرت مى كرد بدون داشتن گناه ، همانا خداوند اوليائش را به مصيبتها اختصاص داده است تا اينكه بر آنها به ايشان اجر دهد بدون داشتن گناهى )، و امام حسين عليه السلام نيز به اصحابش مى فرمايد: (پس اگر آماده ايد بر آنچه من خود را آماده كرده ام ، بدانيد كه خداوند فقط در مقابل سختيها مقامهاى عالى را به بندگانش مى بخشد گرچه خدا مرا - با گذشتگان از خانواده ام كه من آخرين آنها هستم كه در دنيا مانده ام - به كرامتهايى مختص گردانيده كه تحمل سختيها بر من آسان شده ولى براى شما نيز مقدارى از آن كرامتهاى خداوند متعال مى باشد(632))، اين كرامتها كه خداوند براى آن حضرت و اهل بيت گرامش و نيز به اصحابش عنايت فرموده در برابر تحمل نزول بلا، امور عادى كه براى عموم مؤ منان در نظر گرفته شده نمى باشد بلكه مقامهاى معنوى و درجات بهشتى است كه در روايت ديگرى نسبت به امام حسين عليه السلام جد بزرگوارش در خطاب به آنحضرت فرموده است كه : ان لك فى الجنان لدرجات لن تنالها الا بالشهادة (633)، (و همانا براى تو در بهشتها درجاتى است كه جز با شهادت به آنها نمى رسى ).
بهترين راه برخورد با بلاها 
پس از اينكه معناى بلا و علت نزول آن و نيز مراتبش روشن شد، حال بايد ديد كه بهترين راه برخورد با آن چيست تا بتوان از آن بهترين استفاده را برد، از آيات و روايات استفاده مى شود كه بهترين راهها صبر و استقامت در برابر آنهاست به گونه اى كه انسان قد خم نكند و با حوصله و آرامش با آنها برخورد كرده تا بتواند در برابر هر بلايى وظيفه مناسب با آن را انجام دهد و معناى صبر اين نيست كه در برابر بلاها عملى و واكنشى نشان ندهد و در زير بار سنگين آنها خرد شود، از اين جهت است كه قرآن كريم براى صابران مقامهاى بلندى را ذكر كرده و در موارد مخلتف امر به صبر كرده است و مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلاة ان الله مع الصابرين ... و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون (634)، (اى مؤ منين كمك بجوييد به صبر و نماز زيرا خداوند با صابران است ... و بشارت ده صابران را آن كسانى كه وقتى مصيبتى به آنها مى رسد گويند ما براى خدا هستيم و به سوى او برمى گرديم ، برايشان درودهايى از پروردگارشان و رحمتى خواهد بود و ايشان هدايت شدگان مى باشند) و يكى از بلاهاى مهم اجتماعى وجود افراد منحرف و فتنه جوست كه در برابر هدايت انبياى الهى قرار مى گيرند و قرآن در موارد متعددى پيامبرش را به صبر در برابر آنها امر مى كند و مى فرمايد: و تبعيت كن از آنچه بر تو وحى مى شود و صبر كند تا اينكه خداوند حكم كند(635)، و نيز: در برابر سخنان ايشان صبر كن و خداوند را قبل از طلوع خورشيد و قبل از غروب آن با حمدش تسبيح كن (636)، يا اينكه مى فرمايد: صبر كن وعده خدا - به يارى كردنت - حق است (637)، و يا اينكه : صبر كن و براى ايشان در نزول عذاب عجله مكن مانند حضرت يونس (638).
بنابراين تنها راه برخورد صحيح با مصايب صبر و استقامت و بوظيفه مناسب با آن ، عمل كردنست تا مصائب بر انسان آسان و گوارا شود همان طور كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ان الله عز و جل انعم على قوم فلم يشكروا فصارت عليهم و بالا، و ابتلى قوما بالمصائب فصبروا فصارت عليهم نعمة (639)، (خداوند عز و جل بر گروهى نعمت داد، پس آنها شكر نكردند و آن وبال و گرفتارى شد برايشان ، و گروهى را به مصيبت مبتلا كرد و صبر كردند، آن بريشان نعمت شد). حضرت على عليه السلام نيز مى فرمايد: (كسى كه صبر كند مصيبتش آسان مى شود) و: (سختيها جز با صبر برطرف نمى شوند) و: (كمك كننده اى برتر از صبر نيست (640)).
نشانه هاى صبر در بلا  
براى آزمايش خود نسبت به استقامت در برابر مصايب و انجام وظيفه مناسب در برابر آنها، نشانه هايى از طرف اولياء دين به ما داده شده تا با بررسى آنها در وجود خود ميزان تحقق اين صفت را بيازماييم ، در روايتى سؤ ال پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از جبرئيل درباره تفسير صبر آمده است كه جبرئيل مى گويد: تصبر فى الضراء كما تصبر فى السراء و فى الفاقة كما تصبر فى الغنى ، و فى البلاء كما تصبر فى العاقبة ، فلايشكو حاله عند المخلوق بما يصيب من البلاء (641)، (در سختى صبر كنى همان طور كه در راحتى صبر مى كنى و در نيازمندى صبر كنى همان طور كه در حال بى نيازى صبر مى كنى و در بلا و مرض صبر كنى همان طورى كه در عافيت صبر مى كنى ، پس شكايت حالش را نزد مخلوق نبرد نسبت به آن بلايى كه كه به او مى رسد) همان طور كه از اين روايت استفاده مى شود انسان صابر در تمامى حالاتش به وظايف بندگى عمل مى كند تغيير حالتى او را در انجام وظايفش دگرگون و متزلزل نمى كند يعنى در حال سختى و بلا سراغ طاعت و دعا و اظهار نياز به حق تعالى مى رود و نيز در حال غنى ، طغيان نداشته و اسراف كارى ندارد و رسيدگى به وظايف واجب و مستحب خود را فراموش نمى كند و در حال تنگدستى خرج كردنش محدود است بنابراين تمامى حالاتش نسبت به انجام وظايف واجب و مستحب يكسان است و خدا را فراموش نمى كند، از اين جهت على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه نشانه هاى صابر سه چيز است ، اولها ان لايكسل و الثانية ان لايضجر، و الثالثة ان لايشكو من ربه عز و جل ، لانه اذا كسل فقد ضيع الحق ، و اذا ضجرلم يود الشكر، و اذا شكامن ربه عز و جل فقد عصاه (642)، (اول آنكه كسالت نداشته باشد و دوم آنكه بى قرار و دل تنگ نباشد، و سوم اينكه از پروردگار با عزت و جلالش شكايت نكند، زيرا هنگامى كه كسالت و سستى داشته باشد حق را ضايع مى كند، و وقتى كه دلتنگ و بى قرار باشد شكر نمى كند و هنگامى كه از پروردگارت با عزت و جلالش شكايت كند بتحقيق او را معصيت كرده است ). - بايد توجه داشت آنچه مذموم است شكايت كردن از خداوند است لكن شكايت را در امور به سوى خدا بردن و از او درخواست برطرف شدن گرفتاريها را داشتن ، مطلوب است همان طور كه حضرت يعقوب (643) عليه السلام اين گونه بود، و نيز شكايت كردن نزد برادر(644) مؤ من ، همان شكايت به طرف خدا بردن است -، از اين جهت قرآن كريم در خطاب به مسلمين هنگام برخورد با دشمن مى فرمايد: (اگر شما بيست نفر صابر داشته باشيد بر دويست نفر از دشمنان غلبه مى كنيد و اگر ضعف نشاندهيد و صبرتان كم باشد صد نفر در مقابل دويست نفر غلبه خواهد كرد(645))، بنابراين سستى و دلتنگى و خشمگين شدن در برابر بلاها مقاومت انسان را كم كرده و آنها او را از پاى درآورده و تاءثير نامطلوب در وجودش گذاشته و به نيستى مى كشاند.
آثار صبر در بلا 
صبر در برابر بلاها علاوه بر مزيت صاحبش نسبت به اتصاف به اين صفت ، داراى آثار مختلفى است كه عبارتند از:
1- آثار دنيايى : تمامى اوصاف كريمه نفسانى داراى آثار مطلوب دنيايى است اعم از فردى يا اجتماعى ، صفت صبر نيز اين چنين است از جمله آثار دنيايى آن كه از فرمايشات على عليه السلام استفاده مى شود: پيروزى ، يارى شدن ، تسليم شدن دشمن ، رسيدن به اهداف دنيائى ، توانمند شدن در اراده و عزت يافتن (646).
2- آثار روحى و آخرتى : اين صفت كريمه علاوه بر آثار دنيايى كه موجب آسايش دنياى انسان مى شود و مهم تر از آن داراى آثار روحى و آخرتى است كه عبارتند از:
الف - اساس ايمان : ايمان به خداوند در مقام عمل و در برخورد با امور مختلف زندگى ، اگر برخورد مطابق با اعتقاد صحيح قلبى باشد شكل گرفته و تثبيت مى شود و اگر با آن مطابق نباشد متزلزل مى شود. بنابراين انسان مؤ من هنگام نزول بلاها، آنها را مستقل در تاءثير ندانسته بلكه مصلحت الهى را در نزول آنها دخيل دانسته و با اتكاء به خداوند در رفع آنها مى كوشد و اگر رفع نشد ايمانش به خداوند در مصلحت بودن بلا بيشتر مى شود، از اين جهت على عليه السلام مى فرمايد: (صبر اساس ايمان است ) و نيز: (صبر ثمره ايمان است ) و نيز: (از گنجينه هاى ايمان صبر بر مصايب است ) و نيز: (ايمانى مانند صبر نيست )(647).
ب - همراهى و محبت خداوند: خداوند متعال از جهت احاطه وجودى همراه و معيت وجودى با تمامى موجودات دارد چنانچه مى فرمايد: الا انه بكل شى ء محيط (648)، (آگاه باشيد كه خداوند بر هر چيزى احاطه دارد) و نيز: و هو معكم اينما كنتم (649)، (او با شماست هر جا بوده باشيد) لكن يك همراهى خاصى با بعضى از انسانها دارد كه آن مزيتى را براى ايشان ايجاب مى كند و آن يا به معناى كمك كردن خداوند ايشان را مى باشد و يا به معناى برطرف كردن موانع درك نسبت به خداوند متعال است از قلب ايشان ، كه با برطرف شدن آن موانع ، احاطه و معيت خداوند را به اندازه ظرفيت وجودى خويش درك مى كنند و شايد معناى محبت خداوند نسبت به ايشان نيز همين معنى باشد كه بيان شد، از اين جهت مى فرمايد: و اصبروا ان الله مع الصابرين (650)، (و صبر پيشه كنيد زيرا خداوند با صابران است ) و نيز: والله يحب الصابرين (651)، (و خداوند صابران را دوست دارد). و شايد معناى صلوات و رحمت الهى بر ايشان و هدايت يافتنشان كه در آيه 157 سوره بقره ذكر شده است اين حقيقت باشد كه بيان شد.
ج - پاداش نيكو: خداوند متعال به واسطه عنايتش به بندگان شايسته ، علاوه بر مواهب روحى در دنيا به ايشان ، تفضلهايى نيز در عالم آخرت به ايشان مى فرمايد كه از جمله :
بهترين (652) پاداشها به صابران و نيز رسيدن (653) ايشان به پاداش مكرر، و همچنين برخورد سلامت گونه فرشتگان الهى (654) با ايشان مى باشد.
د - اعطاء مقامات الهى : يكى از آثار بسيار مهم صبر، عنايت بعضى از مقامات معنوى است به واسطه آن به افراد خاصى ، مانند مقام امامت به انبياى بنى اسرائيل چنانچه خداوند مى فرمايد: و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون (655)، (و از بنى اسرائيل امامانى را قرار داديم كه هدايت به امر ما مى كردند هنگامى كه صبر كرده و به آيات ما يقين داشتند). و همچنين مقام رسالت اقتضاى اين صفت را دارد همان طور كه مى فرمايد: فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل (656)، (صبر كن همان طور كه رسولان اولوالعزم صبر كردند).
نتيجه بحث  
با توجه به مطالب ذكر شده در اين فراز، به اين نتيجه مى رسيم كه ماهيت دنيا ملازم است با وجود ناملايمات و گرفتاريها و اين براى امتحان بشر است كه در هر درجه اى از توجه و درك قرار دارد از آنها استفاده كرده يا در اصل ايمان آوردن به خداوند و يا در ازدياد ايمانش و در نهايت هر مقدار همت انسان بالا باشد در رسيدن به كمالات ، ابتلاء او به مصائب بيشتر است تا مقاومتش آزموده شود، در عين حال نبايد در تمامى مراحل از كمك گرفتن از خداوند متعال در پياده كردن اين اوصاف شريفه غافل بود از اين جهت در اين زيارت از خداوند مى خواهيم كه نفس ما را در نزول بلايش ‍ صابر قرار دهد، و اين حقيقت از قرآن كريم گرفته شده آنجا كه خداوند به پيامبرش مى فرمايد: و اصبر و ما صبرك الا بالله (657)، (و صبر داشته و صبرت جز به خداوند متعال نيست ) و اين خطاب وقتى بود كه مصيبت بزرگى بر آن حضرت وارد شده بود و آن مثله شدن حضرت حمزه عموى پيامبر اكرم عليهماالسلام . بنابراين صفت صبر هم از ايمان سرچشمه مى گيرد و هم در زياد كردن ايمان تاءثير بسزايى دارد.