بهترين داورى و اولين پزشك قانونى
در زمان ما اكنون سازمان و تشكيلاتى بنام پزشك قانونى برپا شده است و عمده
كار اصلى آنها، تشخيص مقدار و حدود آسيب پذيرى و مصدوم شدن افراد است، و اين كار
بتوسط پزشكانى مجرب انجام مى شود و بر اساس تشخيص و نظريه آنها، نتيجه كار را اعلام
مى كنند و دادگاهها به افراد ضارب و مضروب، راى قانونى و منطقى را صادر ميكنند تا
حق را به حق دار برساند، و اينك در حدود دو يا سه دهه است كه در خيلى از كشورها،
برپائى اين تشكيلات الزامى شده و حكم قضائى بدون نظر پزشك قانونى، در واقع ناقص است
ولى براى اولين بار، در چهارده قرن پيش بود كه على (عليه السلام) در موارد بسيارى
از رسيدگى به مشكلات مردم، همين كار را مى كرد يعنى اول، كار يك پزشك قانونى را
انجام مى داد و سپس قضاوت و رسيدگى و راى مى داد.
و يكى از نمونه هايش اين بود كه آن حضرت با يك داورى بى سابقه بر اساس تشخيص
حكيمانه، درباره دو فرد، حكمى را صادر نمود، يعنى آن حضرت در ابتدا كار يك پزشك
مجرب را انجام داد و هم كار يك داورى قضائى را با حكمى عادلانه به مورد اجرا گذاشت.
ابن طاووس فى تشريفه عن مجموع ابن المرزيان
قال: اتى عمر برجل قد ضربه آخر بشى ء من لسانه قطعه افسذت بعض كلامه، فلم يدر عمر
ما فيه، فحكم على (عليه السلام) ان ينظر ما افسد من حروف اء، ب، ت، ث،و هى ثمانيه و
عشرون حرفا فتؤ خذ من الديه بقدرها
.
(مردى آمد به نزد عمر بن خطاب كه خليفه وقت بود و شكايت از كسى كرد كه او را بتوسط
چيزى زده و باعث شده تكه اى از زبانش بريده و جدا شود و در سخن گفتنش نقصى پديد
آمده است، عمر در اين كار متحير ماند و كار قضاوت او را به على (عليه السلام) سپرد،
آن حضرت شخص مصدوم را وادار به حرف زدن كرد تا ببيند كه چه ضررهائى به الفباى آن
شخص وارد شده مثل، اء، ب، ت، ث، ج، تا آخر 28 حرف، و از نقض هر حرفى، ديه گرفت و به
آن شخص مصدوم داد).
اين نكته علمى و داورى زيركانه، كه الحق بيانگر قضاوت عادلانه آن حضرت و هوشيارى از
حق و حقوق مردم است، كارى بى سابقه و بى نظير است و آن حضرت در زمينه هاى گوناگون،
قضاوتهاى محيرالعقولى داشته اند و امروز كمترين كسى از قانون دانها و يا پزشكان
قانونى، مى توانند تا به اين حد، اينهمه دقت و هوشيارى را يكجا مراعات كنند.
و رسم رايج در زمان ما اكنون اين طور شده كه در مورد نزاع و ايجاد نقص و اشكال در
عضوى از بدن به كارشناس پزشك قانونى مراجعه ميكنند تا مقدار و حدود ضرر و زيان
مضروب را اعلام كند و اين كار، در واقع امرى است كه احقاق حق افراد ضعيف و مضروب مى
شود.(58)
اثر انگشت انسان
همانطور كه مى دانيم، اثرى كه بر انگشتان ما حك شده، واقعا شگفت انگيز است
چون بر آن خطور موازى و دائرى با نقش هاى پيچ در پيچ، برجسته و پر رمز و رازى كه
نمايانگر شگفتيهاى بسيار در آفرينش انسان است و چه بسا اسرارى در آن نهفته است كه
هنوز هم انسان به آن پى نبرده است.
على (عليه السلام) از آنچه كه براى انسان مقدر شده سخن بسيار جالبى دارد و به اين
مورد كه نقش و نگارى بر سرانگشتانش هست اشاره ميكند، يعنى تمام زيربنا و اساس
وجودمان را از روز ازل، اينچنين معين و مقدر شده است و اينك به اين موضوع كه آن
حضرت براى اولين بار مطرح نموده توجه كنيم.
ذكر عنده القدر يوما، فادخل اصبعيه السبابه و الوسطى فى فيه
فرقم بهما باطن يده فقال: اشهد ان هاتين الرقمتين فى ام الكتاب
(ابن اسكاف ميگويد روزى نزد على (عليه السلام) بوديم و درباره قدر و سرنوشت، صحبت و
يادى شده بود، آن حضرت دو انگشت سبابه و وسطى دست خود را در دهان برد و بر زبانش
گذاشت و سپس بيرون آورد و بتوسط دو انگشتان بر چيزى مهر زد، و سپس آن حضرت با نشان
دادن آنچه كه بر سر دو انگشتانش بود فرمودند گواهى ميدهم كه اين دو مهرى كه مى
بينيد، در واقع از روز اول، سرنوشت آنها اين چنين رقم خورد)
آن مهرى كه بر سر انگشتان هست، نقش و نگارى بى نظير دارد كه آن حضرت به آن اشاره مى
كند و ميفرمايد كه خداوند آنها را از روز ازل اينچنين وضع نموده است.
و بشر معاصر به اهميت اين نقش و نگار بخوبى پى برده، و از آن براى كارهاى مهم،
همچون مهر منحصر بفرد براى هر كسى مى باشد و از آن استفاده كند و براى همين هم هست
كه رسم رايج در زمان ما، بجاى امضاء، از اثر انگشت استفاده مى شود، چون امضاء را مى
توان جعل كرد ولى اثر بسيار دقيق و حساس انگشت انسان، هيچگاه قابل تقلب نيست و
اكنون در تمام دو اثر رسمى و كارهاى بسيار مهم، براى محكم كارى ، اثر انگشت گرفته
مى شود و در خيلى موارد از انگشت سبابه و وسطى نيز اثر انگشت مى گيرند و در واقع به
اين وسيله، مشخصات طرف مورد نظر، شناسائى و ثبت مى شود.
كارشناسان در زمان ما به اين نتيجه رسيدند كه تاكنون ديده نشده، اثر انگشت دو فرد
در هيچ جائى از دنيا، شباهت به همديگر داشته باشد و حتى بعيد مى دانند كه بين هر
سيصد ميليارد انسان، انگشتان دو فرد پيدا شود كه به همديگر شباهت داشته باشد.
بنابراين آن حضرت، يكى از اسرار آفرينش را براى ما بازگو مى كند و همچنين ذهن مردم
را به موضوع بسيار مهمى متوجه مى سازد تا بدانند كه خداوند بر سر انگشتان انسان چه
اسرار مهمى نهاده است.(59)
و در واقع آن حضرت، اولين كسى بود كه مهر زدن توسط انگشت را تعريف و مطرح نموده.
اولين مبتكر كفش
در كتابهاى تاريخ، موضوعات بسيار جالبى از انبياء و احوالات و خدمات آنها
ذكر شده است.
مهمترين وظيفه انبياء اين بود كه مردم را به زندگى خوب و آنچه كه زمينه ساز خير و
سعادت آنها است راهنمائى مى كردند و در تمام زمينه ها، پيامبران دوشادوش مردم مشغول
تلاش و فعاليت براى سازندگى و ابتكار و مطرح كردن مسائل اوليه علوم گوناگون، همت
بسيارى داشتند و بخصوص در صنعت و فنون و مشاغل مختلف نيز، انبياء اولين مبتكرين و
پديد آوردگانى بودند و آنها خيلى از مايحتاج مردم را كه به آن نياز داشتند فراهم مى
كردند و روش ساختن آن را به مردم مى آموختند.
حضرت ابراهيم (عليه السلام) يكى از پيامبرانى بود كه خدمات فراوانى به مردم و جامعه
ارائه نمود، آن حضرت علاوه بر خداشناسى و مبارزه با جهل و خرافات، مردم را به مسائل
نوين اخلاقى و اجتماعى و پديد آوردن آداب و رسومى كه مردم را به شيوه هاى صحيح و
منطقى بود قوانينى را وضع نمود و خيلى از مسائب ديگر كه رويهمرفته، آن حضرت كمك
شايانى به جامعه نموده و نيز آن حضرت در زمينه خورشيد و ماه و ستاره شناسى و
احوالات آنها، موضوعات مهمى را مطرح مى كرد.
آن حضرت درباره بنائى و فنون آنرا كه براى ساختن خانه خدا بود، بطور علمى، خود به
اين كار اقدام نمود و ديگر از كارهاى مفيد و مهم آن حضرت كه به مردم آموخت، ساختن
دمپائى و يا كفش بود كه از مصالح ساده تهيه مى شد و از آنزمان به بعد، كفش پوشى
رواج يافت و مردم را به اين كار، آشنا ساخت و كفش پوشى، رسم متداول شد و پس از آن
كم كم حرفه كفاشى بوجود آمد و خيلى از مردم به اين كار، مشغول شدند و از اين راه،
زندگى ميكردند.
شايد براى ابتكار و بوجود آمدن كفش، امروز براى آن كسى اهميت قائل نشود چون يك چيز
بسيار ساده و خيلى عادى بنظر ميرسد ولى بايد بدانيم كه كفش، يكى از مهمترين چيزهائى
است كه بدرد مردم ميخورد و يك نياز اصلى براى سلامتى مردم است و امروز، كفش و
دمپائى يكى از اساسى ترين و ضرورى ترين خواسته و لازمه هر فرد است و هيچكس از اينها
بى نياز نمى باشد.
همانطور كه دانسته شد، يكى از مهمترين وظائف انبياء، سر و سامان دادن به زندگى به
زندگى اجتماعى مردم بود آن هم در آن مراحل اوليه و ابتدائى اجتمائى آن روزگار.
و اكنون به اين حديث كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده، توجه كنيم.
عن ابى عبدالله: اول من اتخذ النعلين ابراهيم (عليه السلام).
(امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: اولين كسى كه نعلين را پديد آورد و بپا كرد،
حضرت ابراهيم (عليه السلام) بود).
نعلين در زمانهاى قديم، چيزى بود شبيه دمپائيهاى است كه امروز مورد استفاده قرار
دارد.
نعلين هاى قديم، كفش هاى بسيار ساده اى بود عبارت از كفى و بندهائى از بالا و اطراف
آن.
كفى در زير پا قرار داشت و بندهائى از روى پا بود كه در واقع، نگهدارنده كفى بود و
قسمت مهم و اصلى كفش و نعلين و دمپائى، كفى آن است تا پا برزمين قرار نگيرد و منظور
از ساخت نعلين، محافظت از پاها بود تا خارى به كف پا نرود و يا تكه سنگى، پاها را
نيازارد و زخمى ايجاد نشود و انسان، گرفتار درد و رنج آن نشود، چون كف پا معمولا
نرم و حساس است و به اندك چيزى بدرد مى آيد و زخمى مى شود.
وقتى كه انسان دمپائى و يا كفش پوشيده باشد در راه رفتن و برسرعت حركت و دويدن او
افزوده ميشود و با خيال راحت و اطمينان و آسودگى، قدم بر مى دارد.
وقتى كه انسان با پاى برهنه راه برود همواره خطرات متنوعى سر راهش هست آنهم در
بيابان و كشتزار و كوهستان، و يك فرد، آسوده خاطر نخواهد بود و بيشتر حواس او به
سمت زمين است تا مبادا پاهايش را بر چيزى بگذارد كه موجب خطر و آزار و درد و زخمى
شدن او منجر شود.
دمپائى يا كفش هر چه باشد و به هر شكل، جلوى خيلى از مصائب و مشكلات مردم را ميگيرد
و از چيزهاى بسيار كه موجب دردسر براى مردم مى شود پيشگيرى مى كند، و پيشگيرى عامل
مهمى براى جلوگيرى از بروز حادثه و ايجاد مشكلات است و كفش پوشى، انسان را يك عمر
راحت مى كند و از خطرات بسيارى دور و حفظ مى كند.
و از آنزمان به بعد، حرفه كفاشى در همه جا شكل گرفت و هر كس به نحوى كفش مى ساخت و
از مصالح طبيعى گوناگون و ساده، استفاده مى كرد.
و به حديثى ديگر كه از پيامبر گرامى حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده
است توجه كنيم.
من اتخذ نعلا فليستجدها
(هر كسى كه نعلين بپا كند، آنرا محكم كند و به اندازه اى باشد كه پا را نگهدارد)
براى بهتر شدن وضع كفش و راحتر شدن آن، پيامبر گرامى سفارش تازه اى دادند كه مكمل
كار بود، يعنى راهنمائى ايشان بر اين بود كه كفش ها از هر لحاظ محكم باشد و پا را
نگه دارد و كفش ها به پا گشاد نباشد و جورى نباشد كه اندازه و شكل پا را مراعات
نكند و يا پاها را بيازارد.
كار وقتى كه به تكامل برسد بايد آن كفشها و نعلين هاى قديمى به كفش هائى تبديل
شود كه از هر لحاظ، پاى انسان را نگه دارد و حفظ كند و به شخصيت انسان نيز
بيافزايد.
در زمان ما كفشهاى بسيار محكم و شيك و بسيار متنوعى ساخته مى شود و مردم از اشكال
مختلف آن، استفاده مى كنند ولى بايد بدانيم كه ساختن كفش از اولين روزهاى ابتدائى
آن تا به امروز، يك مسير طولانى را پيموده و تحولات بسيار در دگرگونى آن بوجود آمده
است.
و حرف آخر اين است كه انبياء و ائمه معصومين (عليه السلام) در كارهاى مهم اجتماعى و
علوم و فنون، هميشه پيشقدم بودند و خدمات ارزنده اى داشتند، نه تنها حضرت ابراهيم،
بلكه بيشتر انبياء در زمينه هاى اصلى و مفيد براى اجتماع خدمتها انجام دادند و
انشاء الله در برنامه هاى بعدى، موضوعاتى در اين زمينه از انبياء ديگر مطرح خواهد
شد.(60)
حضرت ادريس اولين مبتكر خياطى
در زمان ادريس پيامبر، شرايط طبيعى به گونه اى بود كه مردم، عمرشان طولانى
بود و هيكل و اندام درشتى داشتند، لذا آن حضرت سيصد سال عمر كرد.
قال الامام الصادق (عليه السلام) اما علمت انه موضع بيت
ادريس النبى الذى كان يخيط فيه.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد حضرت ادريس جايگاه خاصى داشت كه هم خانه اش بود و
هم در آنجا، خياطى ميكرد و در واقع، اين پيامبر گرامى اولين كسى بود كه هنر خياطى
را بوجود آورد و اين هنر نوپا را به مردم مى آموخت.
مردم تا آنزمان از برگهاى درختان و از پوست حيوانات براى پوشش قسمتى از بدن خود را
مى پوشانيدند و در سرماى زمستان نيز از پوست حيوانات، استفاده مى كردند و به اطراف
خود مى پيچيدند و خود را گرم نگه مى داشتند و تا آنزمان، چيزى بعنوان خياطى و دوخت
و برش لباس، هنوز ميان مردم، مطرح نبود.
وقتى كه آن حضرت در جاى مخصوص، كار خياطى و لباس دوزى را براه انداخته بود، مردم از
همه جا مى آمدند و از كارى كه قبلا از آن آشنائى نداشتند، شگفت زده بودند چون
پوششهاى پوستى و گياهى رايج، مردم را در سختى و مشكلات قرار ميداد، وقتى كه اين
حرفه جديد دوخت لباسهاى راحت را مى ديدند، خوشحال بودند و از اين طرز لباس و پوشش
جديد راضى بودند.
مردم به كارگاه آن حضرت مراجعه ميكردند و طرز دوختن لباس را مى آموختند، و رفت و
آمد مردم به كارگاه آن حضرت هر روز بيشتر مى شد و يك جنب و جوشى براه افتاده بود و
در همه جا صحبت از حرفه لباس پوشيدن بود، و سبك پوشش گذشته كم كم از رونق افتاد.
آن حضرت نه تنها بكار خياطى مشغول بود بلكه در امور مردم، نظارت داشت و همواره آنها
را بكار و شيوه هاى صحيح و بهترى راهنمائى ميكرد و سبب دگرگونى هاى بسيارى در
اجتماع مردم شد.
آن حضرت در تمام زمينه ها جوابگوى مشكلات مردم و راهنماى آنها بود.
حضرت ادريس به هر جا كه ميرفت، مردم بدور او جمع مى شدند و او مردم را پند مى داد و
سننت هاى غلط را تقبيح ميكرد و مسائل اخلاقى جديدى را مطرح ميكرد.
مردم را به فراگيرى خط و نوشتن و خواندن دعوت مى كرد و همچنين از احوالات علوم
طبيعى و علم نجوم و حساب و موارد ديگر نيز بصورت ساده و ابتدائى در ميان مردم مطرح
ميكرد.
آن حضرت به جهت بوجود آوردن شغل خياطى و ابتكار دوخت لباس به سبك جديد، مردم شيفته
او بودند و به او احترام ميگذاشتند.
آن حضرت از هر موقعيت و هر فرصتى براى ارشاد و راهنمائى مردم، استفاده ميكرد و به
آنها ميگفت خدائى را پرستش كنيم كه جهان را آفريده است.
آن حضرت همچنين پدرى مهربان، به رفتار و كردار يكايك مردم توجه ميكرد و خوبيها و
بديها را براى آنها شرح و توضيح مى داد.(61)
شيوه صحيح خياطى
ابى انوار ميگويد: على (عليه السلام) در كنار خياطى ايستاده بود و به كارى
كه انجام ميداد، نگاه ميكرد و پس از مدتى كه به كار آن خياط خيره شده بود، آن حضرت
متوجه شد كه نواقصى در كار آن خياط هست، او را راهنمائى نمود تا شيوه كارش بهتر شود
و همچنين آن حضرت فرمود:
قال ابوالنوار: وقف على (عليه السلام) على خياط فقال له: صلب
الخيط و دقق الدرز
نخ خياطيت را سخت و محكم كن: و بخيه ها را ريز و ظريف و نزديك بهم بدوز.
يعنى براى خوبى و محكم كارى در دوخت لباس مردم، حتما اين موارد ياد شده بايد مراعات
شود، در درجه اول، نخ بايد تابيده و محكم باشد و در درجه دوم، بخيه ها حتما بايد
ريز و نزديك بهم بزند و دوخت هر چيزى حتما بايد ظريف و مرتب و دوخت روى نظم باشد تا
كار خياط: مورد پسند و محكم شود، و مشترى راضى و خشنود از انجام كارش گردد، و در
غير اينصورت، اگر نخ نتابيده و محكم نباشد يعنى اگر دوخت هم ريز نباشد، فايده
چندانى نخواهد داشت، و اگر نخ محكم باشد ولى بخيه ها درشت و بافاصله باشد، باز هم
كار، نميتواند مفيد و مشترى پسند باشد و ظرافت و تميزى دوخت هم اگر نباشد، آن همه
زحمت خياطى، نما و ظاهر خوب و جالبى نخواهد داشت و جلوه چشمگيرى براى مشترى بوجود
نمى آورد.
سخنان آن حضرت در زمانى بود كه همه كارهاى خياطى، با دست انجام مى شد و امروز كه
انواع پوشاك بتوسط چرخهاى خياطى برقى و تمام اتوماتيك دوخته ميشود باز هم مى بينيم
اين نكاتى كه آن حضرت به آن اشاره نموده، بايد مراعات شود مثل ظرافت و دقت و نخ
تابيده خوب و محكم و بخيه هاى آن ريز و مرتب باشد.(62)
براى تحصيل علم و صنعت به خارج سفر كنيد
انبيا و اديان الهى و بخصوص، دين اسلام، همواره مردم را به فراگيرى علم و
دانش و كارهاى خوب و هنرها و صنعتى كه مورد نياز مردم است راهنمائى و تشويق
ميكردند.
پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) در حاليكه خود، مركز علم و منبع سرشار
دانش بودند، و از هر فرصت استفاده ميكردند تا به مردم، اخلاق و دانش و هنر
بياموزند، با اينحال اكتفا نميكردند و مردم را به تحصيل علم و مشاغل و كسب تجربه
ها، حتى به خارج رفتن، تشويق ميكردند تا در پرتو علم و صنعت، در وضع جامعه، ايجاد
تحول و رونق پديد آيد و از وضع نامطلوب و عقب ماندگى، به نحو احسن تبديل شوند تا در
اوضاع و احوال مردم و رشد اقتصاد و آگاهى آنها شكوفا شود و مردم سربلند باشند و
همچنين كسانى كه از راههاى دور به حجاز مى آمدند و داراى هنر و صنعتى بودند،
استفاده مى شد، حتى اسيران دشمن كه چيزى از هنر و صنعت مى دانستند، آنها را بشرطى
آزاد ميكردند كه چند نفر مسلمان را به شغلهاى خود بياموزند.
پيامبر گرامى درباره علم و دانش، سخنان بسيارى براى مردم خود گفتند و يكى از نمونه
هاى بيانات آن حضرت درباره ارزش و اهميت فراگيرى علوم اينچنين فرمودند:
اطلبو العلم ولو بالصين (دانش را بيابيد و در كسب آن
كوشش كنيد حتى اگر در چين باشد).
يعنى براى كسب علم و دانش حتى اگر در بدترين شرايط و دورترين جائى هم باشد ارزش
آنرا دارد كه براى بدست آوردن دانش و يادگير صنعت، سختى سفر و رنج و غربت و دورى از
وطن را تحمل كنيد.
مردم عربستان در آنزمان، نام چين و مردم آن سامان را شنيده بودند و مى دانستند كه
اين سرزمين، بسيار دور از آنها است و چه بسا تصور ميكردند كه چين، آخر دنيا است،
لذا پيامبر گرامى فرمودند براى كسب علم، حتى اگر چين باشد برويد و از دانش و مهارت
و حرفه آنها بياموزيد. و تمام اينحرفها، ارزش و اهميت علم را ميرساند چون بر اثر
كسب و توسعه دانش، آثار خوب و مفيدى در جامعه بوجود مى آيد و مردم را از عقب ماندگى
و فقر و محروميت و جهالت، بيرون مياورد.
ما به ذكر اين حديث، اكتفا ميكنيم و بايد بدانيم كه درباره علم و فضيلت كسب آن.
احاديث بسيار و متنوعى داريم كه اگر همه آنها را يكجا جمع آورى كنيم، يك كتاب قطور
و ضخيمى خواهد شد و مايه شگفتى و تحسين همه خواهد بود و در نهايت به اين نكته
ميرسيم كه اسلام براى اهميت و ارزش علم، حرف اول را ميزند و بيشترين تبليغ و تشويغ
را نموده است.
اگر بدرستى دقت كنيم مى بينيم كه علوم و پيدايش انديشمندان بزرگ و نامدرا تمام
نقاط، پس از ظهور اسلام و ائمه معصومين و بخصوص بعد از امام صادق، شروع به شكوفائى
و رشد كردند و دانشمندان در رشته هاى متنوع در اينجا و آنجا، قد علم كردند و تا به
امروز كه وضع موجود پيشرفت علم و صنعت را مى بينيم كه به اينجا رسيده است.(63)
عجائب در آخرالزمان
از آخرالزمان و اوضاع آن، در انجيل قديم هم موضوعاتى مطرح شده بود و با
خواندن اين مطلب، ميتوانيم بفهميم كه بين انجيل قديم با انجيلى كه اكنون هست، تفاوت
بسيار است و خيلى از مطالبى كه در آن بوده، امروز وجود ندارد و كاملا حذف شده است.
در كتاب بحارالانوار، آن بخش كه درباره حضرت مهدى (عليه السلام) است اين مطلب ديده
ميشود
عن عبدالله ابن سليمان كان قارئا للكتب قال: قرات فى
الانجيل، فى ذكر اوصاف النبى (صلى الله عليه و آله و سلم)، الى ان تعالى لعيسى
(عليه السلام): ارفعك الى ثم اهبطك فى آخر الزمان لترى من امه ذلك النبى العجائب،
ولتعينهم على اللعين الدجال، و اهبطك فى وقت الصلوه لتصلى معهم انهم امه مرحومه
(شخصى بنام عبدالله ابن سليمان در زمان پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)
فردى باسواد و از كتابخوانهاى معروفى بود، او ميگويد كه در كتاب انجيل درباره
پيامبر اسلام ميخواندم، تا رسيدم به آنجا كه خداوند عزوجل به حضرت عيسى (عليه
السلام) فرمود كه تو را به سوى خود به آسمانها ميبرم و پس از گذشت مدتى از زمان، تو
را آنوقتى فرود مياورم بر زمين كه آخرالزمان است تا ببينى عجاعب و شگفتى هاى مردم
در آنزمان از امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و همچنين مؤمنين امت محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم) را عليه دجال ملعون، يارى كنى و تو را آنوقت فرود مى آوردم
بر زمين كه وقت نماز است تا با آنها بخوانى و بيقين بدان كه آن امت، مردم خوبى
هستند كه مورد رحمت و عنايت خداوند قرار دارند)
به امامت حضرت حجت (عليه السلام) بزرگترين نماز جماعت برپا ميشود آنوقتى كه آن حضرت
ظهور كند و در اين باره احاديث بسيارى هست كه انبيا و اولياء بسيارى در آن نماز
جماعت حاضر ميشوند و از آنجمله، حضرت عيسى (عليه السلام) مى باشند.
بله آن مردم خوب در آخرالزمان كه مورد عنايت خاص خداوند هستند همانهائى كه در
بدترين وضعيت قرار ميگيرند با اينحال، ايمان خود را محكم و استوار نگه ميدارند و
گسترش فساد و فحشا و بيدينى و فتنه ها در آنها تاثير نميگذارد، لذا آنها با گذشتن
از سخت ترين شرايط، ايمان خود را حفظ ميكنند و از انجام هر گناه خوددارى ميكنند و
آنها ميتوانند از ياران با وفا و راستين حضرت مهدى (عليه السلام) باشند چون به
سلامتى از تمام زرق و برق و هوى و هوسهاى آنزمان توانستند بگذرند و به آن حضرت ملحق
شوند، لذا خداوند به حضرت عيسى ميفرمايد كه آنها را مردمى خوب و مورد عنايت حقتعالى
خطاب و توصيف ميكند، چون سختيهاى بسيارى را تحمل كردند و هيچگاه رنگ نباختند و
پابرجا و استوار، خود را از روزگارى كه در و ديوار آن رنگ و بوى فساد و فحشا مى دهد
از اين بحران فاسد چند ساله بسلامتى دين و ايمان بگذرند و خود را به صورت بقيه الله
العظم برسانند.
ميدانيم كه خداوند حضرت عيسى (عليه السلام) را به آسمان برد، آنزمان كه يهوديان فكر
ميكردند كه آن حضرت را با صليب به قتل رساندند و در واقع براى آنها خيالى بيش نبود
بلكه خداوند، حضرت عيسى را زنده به آسمان، بالا برد و آن نابخردان در فكر باطل خود
ناكام ماندند.
و همانطور كه خداوند در قرآن مجيد بيان فرموده، ما اعتقاد داريم كه حضرت عيسى
نمرده، بلكه زنده بسوى آسمان عروج كرد و همچنين در گفتار پيامبر گرامى و ائمه
معصومين (عليه السلام) احاديث بسيارى هست كه اينچنين ياد نموده اند كه حضرت عيسى در
زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) او مى آيد و به آن حضرت ملحق مى شود.
از دلائل و قرائن معلوم ميشود كه تمام اين موارد در انجيل ذكر شده بود، البته نه
انجيلى كه امروز در دست مسيحيان قرار دارد چون ما بدلائل بسيار اعتقاد داريم كه
انجيل اصلى اكنون وجود ندارد و خيلى از موضوعات آن مورد دستبرد و انحراف واقع شده
است.
در موزه هاى محرمانه مسيحيان، انجيل هاى قديمى و گوناگون وجود دارد كه خيلى از
موارد را بيان نموده و بخصوص درباره حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كه او
آخرين پيامبر و بعد از حضرت عيسى (عليه السلام)، مژده آمدنش داده شده بود و خيلى از
مسائل ديگر، كه امروز بناحق و بناروا، آنها را در كنج مخفيگاهاى موزه هايشان نهاده
شده، تا مردم به انجيل كنونى كه در دست آنها است ايمان داشته باشند تا پيوندى با
اسلام و قرآن پديد نيايد و همچنين آنها را از مسلمانان جدا كنند تا اعتقادات مردم
به سمت حق و حقيقت اسلام تغيير نكند، و ما نمى دانيم كه قصد و هدف آنها در اين كار
چيست؟ تنها خدا مى داند، ولى اينرا بطور يقين مى دانيم كه خورشيد، هميشه پشت ابر
پنهان نمى ماند.
و از نكات جالب اين است كه در انجيل قديم از اوضاع آخرالزمان نيز نوشته بود كه در
آن زمان عجايب و شگفتيهاى بسيارى كه واقعا ديدنى خواهد بود ياد شده است، و امروز
بشر معاصر توانست در پرتو دانش پيشرفته خود، تمدن و صنايع عجيبى را پديد آورد، و از
آسمانخراشها و هواپيماهاى جور واجور و شهرهاى آباد و هزاران چيز ديگر كه هيچگاه در
زمانى ديگر، اين همه شگفتيها و عجايب وجود نداشت و اين پيش بينى كه امروز بحقيقت
پيوسته، در واقع حقيقت انجيل زمانهاى گذشته را ميرساند و ثابت ميكند كه انجيل
امروزى، خيلى از مسائل و حقايق را از آن حذف كرده اند، از آنجمله همين موضوع كه
درباره حوادث و اوضاع آخرالزمان است.
عبدالله بن سليمان كسى كه اين موضوع را در انجيل خوانده بود، اكنون بيش از هزار و
چهارصد سال از آن تاريخ گذشته، و خود آنمرحوم هم، حقيقت چگونگى اين گرفتار را
بدرستى نفهميد ولى اين زمان كه ما در آن قرار داريم و اين عجايب را مى بينيم و آنرا
آخرالزمان مى شناسيم، اكنون بهتر از او مى فهميم حقيقت و ماهيت آن نوشته را كه در
انجيل خوانده بود.
دوره آخرالزمان زمانى است كه عمران و آبادانى و رونق آن قدرى است كه تاريخ زمين،
همانند آنرا تاكنون كسى مشاهد نكرده، ولى متاسفانه ظلم و فساد هم در حالى كه در
لفافه زرق و برق نمايان است همواره در حال توسعه و گسترش است و حاكمانى خود خواه
مست و مغرور با نداى آزادى و دمكراسى آلوده به فساد و فحشا و شعار فريبنده و با
عنوان ترقى، كارهاى تباه خود را اينچنين جلوه مى دهند و صداى آنها با تبليغات بسيار
از اين گوشه و آن گوشه دنيا بلند است كه هر چه تفاوت در مليتهاى آنها ديده مى شود
ولى همگى در لواى بى بندوبارى و ترويج هوسبازى و شهوترانى، متحدالشكل هستند، و
ميرود تا روزى فرا رسد كه نداى گوناگون آنها به يك ندا تبديل و هماهنگ شود، نداى
دجال كه در واقع قدرت نمايان صهيونيزم را كه زمام امور جهان بدست آنها خواهد بود و
دنيا را بتسخير در مى آورند و مزدور آنها بنام دجال با قدرت و دغلكارى و توطئه،
مردم عراق و كشورهاى خاورميانه را فريب و گمراه ميكند و هر جائى كه نداى ايمان
راستين و اعتقادى به الله باشد سركوب خواهد كرد و تنها شعارى كه دارد آزادى در بى
بندوبارى است.
نامش دجال نيست بلكه اين نام بيانگر اوصاف او است چون دجال بمعناى دغلكارى و
تزويرگر است كه مى تواند با حيله و نيرنگهاى خبيثانه خود، مردم سست ايمان را فريب
دهد و همه را دنباله رو خود گرداند، اما اينرا بدانيم كه او از براى آزادى و نجات
مردم نمى آيد و تنها قصد او جهانخوارى و تسلط بر همه جا است و همه را مطيع و رام
خود ميخواهد و پس از آن با نيت هاى شوم و زمينه سازى فساد و فحشا باعث مى شود نسل
مردم را با عناوين مختلف، قطع كند و آثارى از ملتها و فرهنگها در ميان نماند و تنها
خود را با دارو دسته اش ميخواهد كه به آرزوها و مطامع ديرينه اش در سرتاسر جهان
حاكم شود و همانطور كه پيشوايان ما گفتند، دجال با ظاهر آزادى خواهانه و طرفدارى از
دمكراسى ولى در باطن، دستهاى پليد صهيونيزم است كه ميخواهد دنيا را تسخير كند و
قدرتى جز قدرت حضرت مهدى كه بفرمان خدا ظهور ميكند، تنها او مى تواند دنيا را از
چنگال شوم و پليد صهيونيزم نجات دهد.
همانگونه كه پيشوايان ما از آخرالزمان و دجال گفته اند، در مى يابيم كه او يهودى
است و تمام جهان را براى منافع يهوديان ميخواهد.
و چه كسى امروز نمى داند كه يهود حاكم بر اغلب نقاط جهان است و امريكا و ساير
كشورها، در نفوذ و سيطره آنها است و هر خط فكرى كه با آن سازگاز نباشد، با شيوه ها
و عناوين مختلف از سر راه خود برمى دارد و هر چه زمان بگذرد مى بينيم كه وضع بنفع
يهود تمام مى شود و هر لحظه دايره قدرت و تسلط آنها بر جهان، وسيعتر مى شود.(64)