شگفتى هاى آفرينش در كلام اهلبيت (عليهم السلام)
جلد دوم

رضا كوشارى

- ۷ -


منظومه شمسى جزئى از يك كهكشان است

مردى كه به اصطلاح، انديشمند بود و اعتقادى به اسلام نداشت و خود را روشن فكر مى دانست، او آوازه امام صادق (عليه السلام) را بسيار شنيده بود به نزد امام آمد و با آن حضرت به گفتگو پرداخت، به اين اميد كه شايد، افكار خود را بر امام تحميل كند و در اين جلسه طولانى با بحثهاى گوناگون، بر آن حضرت غالب شود و امام را محكوم كند، و آوازه امام صادق (عليه السلام) را در ميان مردم در هم شكند، غافل از اين كه او محكوم شد و امروز پس از گذشت بيش از هزار و سيصد سال از آن زمان اينك سخنان آن حضرت در عصر فضا آنچنان جلوه اى يافته كه باعث حيرت و تعجب هر انديشمند و آگاه است، و فرضا اگر آن تشخيص، امروز مى توانست زنده شود، حقايق را به نفع امام صادق مى ديد و به يقين كه او شرمنده و سر افكنده خواهد شد و حتما از گفتارها و ادعاهايش پشيمان مى شد و غلط بودن تصوراتش بر او ثابت مى گشت، به هر حال، تاريخ با گذشتن زمان، درست قضاوت خواهد كرد.

و اكنون به يك موضوع از گفتگوهاى آنها توجه كنيم و ببينيم كه او چه مى خواست به امام بفهماند و افكارش را تحميل كند تا با اين كارش، بين مردم به اصطلاح سر بلند شود.

ايها الحكيم! فما تقول فيمن ان هذا التدبير الذى يظهر فى العالم تدبير النجوم السبعه؟ قال عليه السلام: يحتاجون الى دليل، ان هذا العالم الكبر و العالم الا صغر من تدبير النجوم التى تسبح فى الفلك، و تدور حيث دارت، متبعه لا تفتر، و سائره لاتقف

(آن شخص به امام صادق (عليه السلام) گفت: اى حكيم! چه مى گوئى درباره اين ادعا، كه اين نظامى كه در عالم است بتوسط اين ستاره هاى هفتگانه است.

امام صادق (عليه السلام) در جواب فرمودند: آنها كه اينچنين ادعا مى كنند بايد دليلى داشته باشند تا صدق گفتارشان معلوم و ثابت شود، بدانكه اين جهان بزرگ و اين جهان كوچك، برپائى آن بر اساس نظامى كه تمام سياره ها در مدارهاى خود، همواره در حال حركتند، و ميچرخند همانگونه كه در مدارهاى خود دوران ميكنند و در اين كار سياره ها، كندى و يا وقفه اى در ميان برنامه آنها بوجود نمى آيد، و آنها در مسيرهائى بدون توقف در حال حركتند.

آن مرد فكر مى كرد كه با مطرح كردن يك سئوال پيچيده، امام را ناچار و درمانده از جواب دادن ميشود. امام صادق (عليه السلام) را نه به عنوان امام، بلكه حكيم خطاب ميكند و ميگويد كه ستاره شناسان ميگويند كه جهان را همين هفت ستاره، اداره مى كند يعنى خورشيد و ماه و زحل و مشترى و عطارد و مريخ و زهره.

مقصود آن شخص از جهان، يعنى همين دنياى زمين بود و فكر و عقل او محصور و محدود به همين اندازه بود و نمى دانست كه زمين نيز، خود يك سياره همانند بقيه ستاره ها است، او فكر مى كرد كه زمين دنيا است و نمى دانست كه ماه و خورشيد، هر كدام يك وضع خاص و جدا از سيارت ياد شده دارند، و همچنين اين سياره ها را به عنوان ستاره ياد مى كند بدون اين كه از سياره بودن اينها و از اوضاع ستارگان آشنا باشد و نشان مى دهد كه درك او محدود به شناخت همين چند ستاره، خلاصه مى شد، آنهم شناختى ساده و بسيار نا چيز در حد ديدين آنها در شب بود و تشخيص ‍ نمى داد كه ماه، در واقع قمر زمين است.

امام صادق (عليه السلام) در جواب به او مى گويد كه هر چه مى گوئى و يا ديگران مى گويند احتياج به دليل قطعى دارد و براى اثبات هر ادعا و صحت گفتارها، دلائل متقن بسيارى لازم است و بدون دليل هر نظريه و گفتار، قابل اثبات نيست.

امام صادق (عليه السلام) در بيانات خود، جهان را به دو بخش مشخص ‍ نموده، مجموعه اى كه در جهانى كوچكترند همانند منظومه شمسى و جهان بزرگتر، همانند كهكشان است كه اين جهان يا اين منظومه شمسى در آن قرار دارد و جزئى از آن است و تعريف آن حضرت از جهان، بر خلاف تصور آن شخص كه جهان را زمين مى دانست كه او در آن زندگى مى كند

امام صادق (عليه السلام) بر پائى جهان رابر اثر شناور بودن تمامى سياره ها كه هر كدام در مدارهاى خاصى مى باشند، شناور بودن به معناى همواره در حال حركت بودن آنها است، بنابر اين آن حضرت بر حركت دورانى تمامى سياره ها در مدارهاى خاص اشاره نموده است.

تدور حيث دارت: (مى چرخند همانگونه كه در مدار خاصى در گردشند) يعنى همانگونه كه اين سيارات در حال حركت در مدار خود هستند، همواره در حال چرخش به دور خود نيز مى باشند، در حالى كه از چرخش ‍ وضعى و گردش تمامى سيارات در مدارها، از هيچ ستاره شناسى اين چنين موضوعى ارائه و مطرح نشده بود يعنى آن زمان كسى نمى دانست كه تمام سيارات چرخش وضعى و گردش مدارى دارند.

در دو جمله بعدى، آن حضرت اشاره مى كند به وضعيت حركت دورانى و چرخش هر كدام از اين سياره ها، هيمشه به يك اندازه است بدون اين كه گاهى در حركت و چرخش آنها، كندى و يا وقفه اى ايجاد شود و همواره به يك اندازه، حركتها و چرخشها ادامه دارد.

و همچنين آن حضرت در جمله هاى بعدى مى فرمايد: كه هر سياره اى در مسيرهاى خاص خود، همواره حركت مى كنند بدون كمترين كجى و انحراف، و اين سخن تا آن زمان هنوز شنيده نشده بود كه سياره ها هر كدامشان داراى مسير يا مدار خاصى هستند و امروز معلوم و مسلم شده كه هر سياره اى روى برنامه اى كه دارد در مدار خاصى همواره در حال گردش ‍ هستند.

و آنها كه فكر مى كردند تدبير امور جهان كه مقصود زمين است در دست هفت ستاره اداره مى شود، انديشه اى باطل مورد قبول كسى نمى باشد.

آن حضرت در ادامه سخنان خود، فرمودند.

و ان لكل نجم منها موكل مدبر، فهى بمنزله العبيد المامورين المنهيين، فلو كانت ازليه لم تتغير من حال الى حال

(و به يقين كه از براى هر كدام از اين سياره ها، موكل و نگه دارنده اى با تدبير است و گوئى هر كدام از سياره ها همچون بردگانى هستند كه به اين كار مامور شده اند، و چنانچه اگر اينها از قديم و از روز نخست، اين چنين بودند هيچ گاه تغيير نمى يافتند و از حالى به حال ديگر، تغيير وضع نمى دادند.

بله هر سياره و قمرى را گرداننده اى است و آن نيست جز همان جاذبه نامرئى است كه در كتابهاى علمى، تعريف بسيار مفصلى دارد و بدون جاذبه، هيچ سياره اى در مدار خاص و چرخش آن با نظم و هماهنگى خاص، پاى بند نمى داندند و هر كدام به سوئى رها مى شدند، لذا آن حضرت از موكل و گرداننده سيارات، به عنوان يك فرد خاص معرفى نكرده است بلكه تنها بذكر وجود موكل و گرداننده و نگهدارنده، اكتفاء نموده است.

و آن حضرت براى تفهيم مردم آن زمان به صورت ساده بيان مى كند و توضيح بيشتر نمى دهد چون و درك آنها بيش از اين نبود و آن حضرت بجاى مطرح كردن جاذبه، از گرداننده اى مدبر و هماهنگ كننده اى براى حركت مدارى و چرخش وضعى آنها معرفى مى كند كه اينها به صورت دائم سيارات را به حركت و چرخض در مى آورند و آنها را نگه دارى مى كنند.

آن حضرت براى اين سياره ها مثال بردگانى گوش به فرمان ياد مى كند و آنها كارى ندارند كه در اين كارى كه انجام مى دهند، چه فايده و چه صلاح و حكمت و يا چه خير و شرى براى خود و يا ديگران دارند بلكه آنها وادار شدند تا بطور دائم حركت و چرخش كنند.

آن حضرت اشاره مى كند بر تغييراتى كه در احوالات و اوضاع سياره ها پديد آمده، و با مرور زمانها دچار دگرگونى شده اند و انديشمندان معاصر نيز به اين موضوع اشاره نموده اند.(26)

نورى كه از نور خورشيد درخشانتر است

در زمانهاى گذشته از خورشيد هيچگونه آگاهى وجود نداشت و مردم از اوضاع و احوال آن، بيخبر بودند و تنها تابش نور آن را در روزها مى ديدند.

نور خورشيد به قدرى زياد است كه ممكن نيست كسى بتواند با چشم خود، حتى يك لحظه به خورشيد نگاه كند، چون نور خورشيد از هر نور ديگر، روشنتر و درخشنده تر است و همين عامل، باعث مى شود تا بر ابهامات و ناشناخته بودن آن افزوده شود.

مردم قديم به خاطر عظمتى كه خورشيد دارد آن را يك پديده عجيبى تصور مى كردند و لذا درباره آن، افكار و عقايد گوناگونى ابراز مى كردند در حالى كه هيچگاه از نور خورشيد، نورى بيشتر و درخشانتر ديده نمى شد و مردم مات و متحير اين خورشيد اسرارآميز بودند، مى بينيم كه امام صادق (عليه السلام) سخنى را فراتر از اعتقادات و باورهاى مردم بيان مى كند و به گونه اى تعريف مى كند كه خورشيد و پرتو نور آن را با اين همه عظمتى كه دارد، در مقابل وجود نورهاى ديگر، هيچ و اندك مى شمارد و بايد بدانيم كه صحبت كردن از فضاهاى دور آسمانها كه در آنجا چه چيزهائى دارد، كار ساده اى نيست آنهم با نبودن امكانات و تجهيزات پيشرفته، واقعا خارق العاده است و آن حضرت مردم را باخبر مى كند كه از اين خورشيد، بزرگتر و نورانى تر هم وجود دارد و اين بيانات آن حضرت، براى مردم آن زمان، باور كردنش مشكل بود چون اين چنين چيزى را نمى ديدند و اين حديث، اكنون معناى حقيقى آن جلوه گر شده و امروز، انديشمندان علوم فضائى توانسته اند به خيلى از اسرار جهان پى ببرند و در آن، عجائب بسيارى مشاهده كردند و از آن جمله، آن ها دريافتند كه خورشيد هائى هست كه هزاران برابر خورشيد ما است و نور آن، هزاران بار از نور خورشيد ما، نورانى تر و درخشنده تر است.

ابن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: الشمس جزء من سبعين جزءا من نور الكرسى، و الكرسى جزء من سبعين جزءا من نور العرش، و العرش جزء من سبعين جزءا من نور الحجاب، الحجاب جزء من سبعين جزءا من نور الله، فان كانوا صادقين فليملاوا اءعينهم من الشمس ليس دونها سحاب

(امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: به يقين بدانيد كه خورشيد جزئى از هفتاد جزء از نور كرسى است، و كرسى جزئى از هفتاد جزء از نور عرش ‍ است، و عرش جزئى از هفتاد جزء از نور حجاب است، و حجاب جزئى از هفتاد جزء از نور خداوند است، و مردم اگر راست مى گويند و مى توانند، چشمان خود را از نور خورشيد پر كنند، البته خورشيدى كه در جلوى آن ابرهاء تيره نباشد).

مهمترين و درخشان ترين نورى كه در تمام عمر خود ديده ايم تنها نور خورشيد است و بالاتر از آن، نور درخشنده ترى نديده ايم، و نور فروزان عرش و كرسى و غير آن را ما نمى توانيم درباره اش، تعريف و توصيف كنيم و در اين حديث نيز مى بينيم كه آن حضرت تنها از جنبه هاى نورانيت آن را به برترى با نور خورشيد مقايسه مى كند و اين جزء از هفتاد جزءها، اين نوع تقسيم بندى بر اساس چه نوع محاسبه است؟ خدا مى داند، و عرش و كرسى و غيره، مقوله اى است كه خارج از تصور و درك ما است ولى آنچه كه مهم و مسلم است اين است كه آن حضرت مى فرمايد:: نورهائى در فضاى آسمانها وجود دارد كه هزاران بار از خورشيد نورانى تر است و بهترين مصداق براى سخن آن حضرت، مى توانيم به خورشيدهائى اشاره كنيم كه از خورشيدمان بزرگتر و نورانى تر است، و اكنون علم دريافته است كه در فضاهاى پهناور آسمانها، خورشيد هائى وجود دارد كه خورشيد ما، در مقابل آن مانند جرقه گداخته اى در برابر درياى آتش است، يا كرم شب تابى در برابر ماه قرار دارد، مثلا ستاره قطبى جدى، دو هزار برابر خورشيد است و ستاره سهيل، نود هزار برابر خورشيد روشنائى دارد و باز هم خورشيد هائى وجود دارد كه از اينها هم به مراتب بزرگتر و درخشنده تر است و بيان آن حضرت دقيقا همين وضع را ياد آورى مى كند.

امام صادق (عليه السلام) براى اولين بار از وجود نورهاى فراتر از خورشيد را مطرح نمود و حقيقت آن، امروز به اثبات رسيده است.

و همانگونه كه در قرآن مى خوانيم الله نور السماوات و الارض يعنى نور خدا برترين نور در آسمانها و زمين است و سر چشمه تمامى انوار موجود در اين جهان بزرگ، از نور الهى است و همه اين انوار درخشان، در واقع ذره اى از نور خدا است.

در جمله آخر حضرت خوانديم كه ما هيچگاه نمى توانيم چشممان را به نور اين خورشيد، يك لحظه نگاه كنيم تا چه برسد به نورهاى خورشيدهاى بزرگتر و نوارنى تر، و تا چه برسد به انواع عرش و كرسى و الى ماشاءالله (27)

وجود آتشى كه از آتش دنيا گرمتر است

در زمانهاى گذشته، مردم با آتشى كه برخواسته از هيزم بود، سر و كار داشتند و همچنين براى ذوب و نرم كردن آهن از حرارت بالاترى استفاده مى كردند و اين، آخرين حد براى شناخت آتش و حرارت شديد بود و از وجود آتش و حرارت بالاتر از اين مقدار آگاهى نداشتند.

و براى دماهاى مختلف، از درجه و اندازه هاى معينى براى حرارت هاى كم تا شديدتر، در ذهن كسى خطور نمى كرد.

در زمان ما كه علم و آگاهى به سطح بالائى رسيده، اكنون بشر معاصر پى برده است كه موارد بسيار متنوعى از آتش و گرماهاى هولناك با مقياس ‍ شديدترى را شناسائى كرده است.

و انديشمندان توانسته اند به آگاهيهاى بسيار مهمتر و بيشتر از گذشتگان به دست بياورند و از درجه حرارت بالاى درون زمين كه نزديك به 5000 درجه سانتيگراد است باخبر شود، و همچنين از گرماى چند ميليون درجه درون خورشيد آگاه شده اند و به اين نتيجه رسيده اند كه گرما و آتشى با حرارت بالاتر از آنچه كه مى توانند بر زمين برپا كنند در جاى، ديگر وجود دارد.

بشر معاصر درباره آتش و درجه حرارت بالاترين شدت آن، در چيزهاى غير از آتش معمولى مى دانند مثل واكنش ذرات اتم از عناصر مختلف در خورشيد و گرماى حاصل از وضعيت شيميائى هسته زمين، و شدت گرماى آتش ساخته و پرداخته انسان در مقابل گرماء درون زمين و خورشيد، بسيار ناچيز است چون آنها داراى قدرت بيشترى هستند

پيامبر گرامى در وصف آتش جهنم مى فرمايد:

ان ناركم هذه جزء من سبعين جزءا من نار جهنم... و انها لتدعوا الله ان لا يعيدها فيها

(اين آتش شما يك جزء از هفتاد جزء از آتش جهنم است... و آتش دنيا از خدا مى خواهد كه او را هيچگاه به آتش جهنم ملحق نكند)

پيامبر گرامى در اين سخنان خود، آتش دست ساز ما را در مقابل آتش ‍ جهنم، بسيار ناچيز مى داند، اما آيا اين چنين چيزى ممكن است.

بله: اينك در زمان حيات ما و در همين دنيا، از وجود آتش و گرماى شديدترى باخبر شديم تا چه برسد به جهنم، و اينك صحت گفتار پيامبر گرامى در زنده بودن ما معلوم و ثابت شده است.

در حالى كه صنعتگران زمانهاى گذشته، آتشى را گرمتر و شديدتر از آتش ‍ نرم كننده آهن نمى شناختند و از وجود آتشهاى برتر بيخبر بودند، آن حضرت در همان زمان كه مردم اين چنين فكر مى كردند، و اين طوق و حصار كوته فكرى و تنگ نظرى آنها را در هم مى شكند و از وجود آتشى كه با قدرت هفتاد بار بيشتر، و گرماى آن شديدتر است اعلام مى كند.

البته نه اين كه منظور آن حضرت، واقعا گرماى آتش جهنم، فقط هفتاد برابر گرماى آتش شناخته شده براى انسان است و چه بسا اين رقم هفتاد، يك كنايه است تا از وجود گرماى شديدتر دلالت كند و شايد، اگر آن حضرت مى گفت، هزار و يا هزاران بار گرمتر است، ممكن بود مردم آن زمان، قدرت درك و تصور آن را نداشته و شايد هم اين گفته پيامبر را باور نمى كردند، اما آنچه كه معلوم و مسلم است اين است كه آن حضرت ما را از آتشى كه گرماى آن به مراتب از آتش دنيا شديدتر است باخبر نموده.

و نكته جالب ديگر، اين است كه آن حضرت درباره مقياس مراتب بيشتر گرماى هولناك جهنم از گرماى جهنم از گرماى آتش معمولى را با جزء جزء تقسيم بندى نموده و اين زبان ساده اى است كه نزديك به فهم مردم آن زمان بود و امروز، متخصصان علوم با شناخت انواع آتش و گرما براى آن، حد و حدودى معين كرده اند و براى آن، درجه هاى متنوعى مثل سانتيگراد و فارنهايت و غيره را وضع كرده اند كه نشان دهنده درجه هاى متفاوت حرارت است.(28)

پائيز طولانى جهنم

عن جابر، عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: ان عبدا يمكث فى النار سبعين خريفا، و الخريف سبعون سنه

(امام باقر (عليه السلام) درباره بيان گوشه اى از اوضاع جهنم مى فرمايد:: گنه كارانى هستند كه در دوزخ، به مقدار هفتاد پائيز مى مانند، و هر پائيز آن، هفتاد سال ما است).

آيا ممكن است كه در جائى از اين دنياى ما، روز يا فصل و يا سال آن، مدتش ‍ بسيار طولانى باشد؟

خوب است يك مثالى را براى شما يادآورى كنيم كه در همين دنياى ما وجود دارد تا اين موضوع را بهتر بفهميم.

پلوتون دورترين سياره به خورشيد در منظومه شمسى است و بيش از پنجاه ميليارد كيلومتر از خورشيد فاصله دارد و اين مساحت، چهل برابر فاصله زمين تا خورشيد است، و از اين رو پلوتون براى آنكه يك بار به دور خورشيد بگردد، لازم است مدارى چهل برابر مدار زمين را طى كند.

پلوتون چون داراى مدارى طولانى است لذا مدت 250 سال طول مى كشد تا يك بار به دور خورشيد بگردد، و به جهت فاصله زياد، خورشيد از پلوتون مانند ستاره درخشانى به نظر نمى رسد.

و اگر بخواهيم به طور فرض، اين مدار را به چهار بخش، يعنى چهار فصل تقسيم كنيم مدت پائيز در اين سياره 63 سال به طول مى كشد همانطور كه دانستيم، فاصله پلوتون تا خورشيد، بيش از پنج ميليارد كيلومتر است، پس ‍ اگر فاصله، بيشتر شود يعنى به طور فرض، دو برابر يا سه برابر دهها برابر شود آنگاه چه وضعيتى خواهد داشت؟

تا چه برسد كه اگر فاصله، چند سال نورى باشد.

وقتى كه از پلوتون، مثالى براى جهنم ذكر ميكنيم به اين معنا نيست كه جهنم در يكى از كرات واقع شده، و جايگاه بهشت و جهنم را تنها خدا مى داند و بس، ولى ما براى نمونه، مثالى از طولانى بودن يك فصل در كره اى از كرات ديگر در اين دنيا وضعيت زمانى مشابه به آن هست، به جهت باورمان، اين مثال را ذكر كرديم تا معناى اين حديث را بهتر و راحتر درك كنيم.

يمكث فى النار يعنى مدتى در جهنم مى ماند، اين را بايد بدانيم كه آتش را تنها نبايد در نظر بگيريم، بلكه اين (نار) دوزخ به معناى جهانى و عالمى خاص است كه وضعيت در آنجا، اين چنين است و گرم و طولانى مدت مى باشد.

پلوتون در سال 1930 ديده شده بود و تاكنون هنوز يك دور كامل به كره خورشيد نگرديده است و تا سال 2178 ميلادى به محلى كه نخستين بار ديده شده، باز مى گردد، به اين معنا است كه ما در زمان كشف اين سياره نبوديم و همچنين در زمان بازگشت اين سياره به محل قبلى خود نيز زنده نخواهيم بود.

وقتى كه در همين دنيا و حيات ما، از اين روزها و فصل و سال طولانى وجود دارد، بنابراين حقيقت معناى سخن آن حضرت را بهتر مى توان تصور كنيم.

نار: به معناى آتش دوزخ و عذاب جهنم است و معمولا پيشوايان ما آنچه را كه بيان مى كنند حداقل براى آن اوصافى ذكر نموده اند كه مشابه به نمونه اش در همين دنيا باشد تا قابل درك و فهم انسان واقع شود و چيزى را نمى گويند كه خارج از قدرت تصور و باور ما باشد مثل همين فصل طولانى پائيز در پلوتون كه شصت و سه سال به طول مى كشد.(29)

اختلاف گرما در ساختمان خورشيد

فاصله خورشيد از ما بسيار زياد است يعنى بيش از صد و پنجاه ميليون كيلومتر مى باشد.

از روى زمين، هر چه قدر هم كه با چشمان خود به خورشيد نگاه كنيم، نمى توانيم از اوضاع و احولات خورشيد، معلوماتى را كسب كنيم چون خورشيد از ما بسيار دور است و درخشندگى، بيش از حد نور خورشيد، مانع از توانائى مشاهده كردن آن مى باشد.

در قرن اخير كه دانش هاى گوناگون به وجود آمد زمينه خوبى را براى تكامل دانش فيزيك و نور شناسى فراهم كرد و سبب شد تا از احوالات منظومه شمسى نيز به خوبى آگاه شويم و همه اينها بدون وجود تجهيزات مدرن و بسيار متنوع، امكان پيشرفت و تكامل دانشها ميسر نمى شد و كار، ناقص بود پس همه و همه اينها، دست در دست همديگر دادند تا بشر توانست مقدارى از احوالات خورشيد، آگاهى بيابد.

على (عليه السلام) از گرماى هولناك خورشيد سخن مى گويد و در اين باره، موضوع مهمى را مطرح مى كند.

... و ان وجهها لا هل السماء و قفاها لاهل الرض، و لو كان و جهها لاهل الارض، لا حترقت و من عليها من شده حرها

(و به يقين بدانيد كه روى خورشيد به سوى اهل آسمان است پشت آن به سمت مردم زمين است، و اگر چنانچه روى آن به طرف مردم زمين بود، آنگاه كره زمين را مى سوزاند با آنچه كه بر آن هست، از شدت گرماى هولناك آن).

منظور از لا هل السماء همانطور كه مى دانيم سماء به معناى محيط بسيار وسيعى است چون در فضاى جاى معين و محل خاصى نيست كه به آن اشاره شود و خورشيد بيش از صد و ده بار از كره زمين، بزرگتر است، پس ‍ داخل خورشيد، منطقه وسيعى است و مركز ميلياردها تن عناصر گوناگون است كه همواره در آنجا وضعيت فعل و انفعالات فيزيكى قرار دارند و در آنجا، دنيائى لبريز از شگفتيها و تحولات است

اهل الارض: به معناى تمامى مخلوقات بر سطح زمين و آنچه را كه بر آن است.

در اين حديث به ما مى فهماند كه قسمتى از ساختمان خورشيد، بسيار بسيار گرم است و قسمتى ديگر از خورشيد، گرماى آن بسيار كمتر است، يعنى گرمائى كه در خورشيد هست همه جاى آن به يك اندازه نمى باشد.

و اين چنين معلوم مى شود كه مراد و منظور آن حضرت از روى آن، مركز اصلى فعل و انفعالات و به وجود آمدن تحولات، درون آن قرار دارد و پشت آن، يعنى همان قسمت بيرونى و خارج از آن است كه ما آن را به عنوان سطح خورشيد مى توانيم تعبير كنيم و همانطور كه مى دانيم در سطح خورشيد جائى براى فعل و انفعالات اتمى وجود ندارد و تنها جائى است كه نور و گرما از آنجا به فضاى بيرون رها مى شود چون مى دانيم كه حرارت از قسمت هاى گرمتر به سوى قسمتهاى سردتر روان است با علم به اين كه سطح خورشيد دائما مقادير عظيم گرما و نور در اعماق كيهان مى پراكند، طبيعى است مى توان نتيجه گرفت كه اين حرارت از لايه هاى عميقى به صورت لايه هاى سطحى جريان دارد، پس قسمتهاى مركزى خورشيد گرمتر است يعنى هر چه از قسمتهاى خارجى كره خورشيد به سوى قسمتهاى داخلى آن پيش برويم افزايش گرماى بيشترى را حس ميكنيم گرماى درون خورشيد، ميليونها بار گرمتر از سطح خورشيد است.

خورشيد ستاره اى است كه هفتاد و سه در صد حجم آن را هيدروژن و بيست و پنج درصد ديگر آنرا هيليوم تشكيل داده است، خورشيد چنان داغ است كه گازهاى تشكيل دهنده ى آن به حالت درخشان در آمده اند، نورى هم كه از آن به اطراف پخش مى شود به همين علت است، در سطح خورشيد، قسمتهاى سردترى هم وجود دارد كه تيره رنگند و به نام لكه هاى خورشيدى معروفند، دوام لكه ها بين چند روز تا چند ماه است.

اكنون انديشمندان علوم فضا و ثابت شد كه گرماى درون خورشيد، ميليونها درجه سانتيگراد گرمتر از سطح بيرونى آن است و اگر گرماى درون خورشيد در سطح آن به همان اندازه بود، حرارت آن به قدرى زياد است كه مى تواند كره زمين را بسوزاند و سطح زمين را تبديل به ميدانى از خاكستر كند و آثارى از آب و رطوبت و حيات باقى نمى ماند

بنابراين على (عليه السلام) اولين كسى بود كه از وجود تفاوت گرما در ساختمان خورشيد، سخن گفت و او بود كه از گرماى بسيار شديد درون خورشيد، ابراز عقيده نمود و همچنين سطح آنرا داراى گرماى كمترى معرفى كرد.

پس با اين وصف، اگر گرماى سطح و بيرون خورشيد و آن لكه ها كه هر كدامش به مراتب از سطوح كره زمين وسيعتر است، به مقدار گرماى درون آن بود به يقين كره زمين و سيارات ديگر مجاور، از شدت گرماى آن مى سوختند، و در اينجا نكته اى نهفته است كه بايد آن را درك كنيم و آن اين است كه آن حضرت فرمودند اهل زمين يعنى تمامى مخلوقات بر سطح زمين از بين مى رفتند بدون اين كه آن حضرت به مخلوقات بر سيارات ديگر منظومه شمسى اشاره كند، پس او به خوبى مى دانست كه تنها روى زمين داراى مخلوقات و حيات است چون آن حضرت همانطور كه از درون خورشيد و تحولات در آن باخبر است حتما از اوضاع سيارات ديگر اين منظومه نيز آگاهى دارد و تمامى اين موارد، نشان دهنده وسعت ابعاد علمى آن حضرت است.(30)