تفاوت روشنايى
بر سطح كرات
قال الامام الرضا (عليه السلام) للحسن ابن سهل، كيف
حسابك للنجوم؟ فقال ما بقى منها شى ء الا و قد تعلمته، فقال (عليه السلام): كم لنور
الشمس على نور القمر فضل درجه؟ و كم لنور الزهره على نور المشترى فضل درجه؟ فقال
لااءدرى، فقال (عليه السلام) ليس فى يدك شى، هذا ايسر(42)
امام رضا (عليه السلام) از حسن بى سهل - كه يك منجم بود - پرسيد: چگونه است محاسبات
و آگاهى تو از ستاره ها؟ آن شخص در جواب گفت: همه چيز را از ستاره ها مى دانم و
چيزى نمانده كه من از آن بى خبر باشم. حضرت رضا (عليه السلام) پرسيد: آيا نور
خورشيد به مراتب، چند برابر ماه است؟ و آيا نور ماه بر نور مشترى چندين برابر افزون
تر است؟ و آيا نور زهره چندين برابر نور سطح مشترى است؟ آن مرد در جواب گفت: در اين
باره چيزى نمى دانم. آن حضرت به او گفت، دستهاى تو از دانش ستاره شناسى خالى است
و اين ساده ترين سئوالى بود كه من از تو پرسيدم.
برخلاف اعتقاد آن شخص كه فكر مى كرد از اوضاع ستاره ها كاملا با خبر است و خيلى
چيزها مى داند ولى از نظر آن حضرت، دانش ستاره شناسى، تنها اين مقدار نيست كه آن
مرد ادعا مى كرد بلكه دانسته هاى او بسيار ناچيز و از خيلى موضوعات بى اطلاع است و
فقط ستاره ها از دور شناختن و شناخت در حد ديدن كافى نيست و دانستنن اوقات ظاهر شدن
آن ها كه در چه مواقع است و در كدام سمت از آسمان روئيت مى شوند، اين اندازه آگاهى،
كم و شناخت ساده و اوليه ستاره شناسى است و آن حضرت مى خواهد به آن مرد بفهماند كه
دانش ستاره شناسى بسيار پيچيده و مفصل و بيشتر از اين ها است كه او ادعا مى كند و
هر كدام از سيارات براى خود، تعريف و توصيف بسيار دارد، و به طور مثال، آن حضرت به
اين گوشه از اوضاع ستاره ها را از آن شخص مى پرسد در حالى كه آن شخص، از محاسبات
نور و تفاوت روشنايى بر سطح سياره ها، به ذهنش خطور نكرده بود و از مقدار و تفاوت
روشنايى بر سطح كرات نسبت بهكرات ديگر، كاملا بى خبر بود.
امام رضا (عليه السلام) براى اولين بار از تفاوت نور و روشنايى بر سطح ستاره را
مطرح نمود و براى هر كدام اندازه ى معينى قايل شد كه از سياره ديگرى، چند برابر
بيشتر است.
عصر ما كه در آن تلاش و تحقيق براى توسعه علوم و تجهيزات فضايى انجام شده و نتيجه
هاى بسيار خوبى حاصل شده، به اين زمان، عصر فضايى انجام شده و نتيجه هاى بسيار خوبى
حاصل شده، به و اين زمان، عصر فضا ناميده شد و در پرتو آن، آگاهى ما در ابعاد وسيعى
گسترش يافته است و خيلى از مسايل شناخته و دانسته شده است به طور مثال، اكنون مى
دانيم كه روشنايى ظطح زمين نهصد برابر روشنايى سطح نپتون است و اورانوس فقط
باندازه 360/1 نورى كه بر زمين مى تابد از خورشيد نور مى گيرد، يعنى سيصد و شصت بار
سطح زمين در روز، از اورانوس در روز روشن تر مى باشد و همچنين تفاوت بسيار تابش نور
خورشيد بر سطح كرات، مقدار آن مشخص شده و مى دانيم كه تاثيرات مقدار نور، بر حرارت
و سردى آن سياره ها نقش بسيار مهمى دارد و سلسله مراتب، تاءثيرات فيزيكى ديگر كه
تمام آن ها از درجات و اندازه ى تابش نور بر آن ها به وجود مى آيد و اين سئوال آن
حضرت در واقع اساسى ترين موضوع در حيات سيارات است.
در جايى ديگر، امام صادق (عليه السلام) از شخصى كه خود را بهترين ستاره شناس معرفى
كرد، چند سئوالى مطرح مى كند.
كم السكينه من الزهره جزءا فى ضوئها، قال هذا و الله نجم ما
سمعت به ولا سمعت احدا من الناس يزكره، قال (عليه السلام) فكم الزهره من القمر جزءا
فى ضوئه.... فكم القمر جزءا من الشمس فى ضوئها(43)
آيا مى دانى كه هر سكينه ((اورانوس))
چند درجه نور آن كمتر از نور سطح سياره زهره است، آن مرد گفت به خدا هرگز نام اين
ستاره را نشنيده ام و نشنيدم كسى از آن تعريف كند ووو آن حضرت پرسيد آيا مى دانى كه
زهره چند درجه نور آن بيشتر از ماه است.... و آيا مى دانى كه نور ماه چند جزء از
نور خورشيد است؟
چند نكته از اين جمله ها دانسته مى شود: آن حضرت مى خواهد به ما بگويد كه ستاره
ستاره اى هست به نام سكينه ((اورانوس))
و مى خواهد به ما بگويد كه ميزان مقايسه در روشنايى سطح سيارات، نسبت به همديگر
متفاوت است و مى خواهد به ما بگويد نورى كه بر سطح ماه نمايان است در واقع چند جزء
از نور خورشيد است.
آن حضرت مى فرمايد: آيا مى دانى كه اورانوس چند درجه نور آن كمتر از زهره است؟ در
اين جمله از سخن آن حضرت نكته اى است كه شايد محسوس نباشد ولى بنظر بنده اين نكته
همان گونه كه مى دانيم پس از اورانوس دو سياره است كه پس از آن، مرزهاى منظومه شمسى
به پايان محدود آن مى رسد و از اين طرف، زهره آن سويش عطارد و پس از آن خورشيد كه
مركز منظومه است يعنى دو ستاره اى را معرفى نمود كه از دو سوى اينها، از لحاظى
تعادل و تشابه دارد و شايد شما چيزى بهتر از اين در ذهن شما خطور كند؟.
بنابر اين همانگونه كه آنحضرت فرمودند: هيچگاه روشنائى روز بر سطح زهره با روشنائى
روز بر سطح اورانوس، يكسان نمى باشد با اين معنا است كه روسنائى روز بر سطح
اورانوس، بسيار كم است لذا ما آنرا كم نور مى بينيم بنابراين آن حضرت از دورى
اورانوس بخورشيد، نسبت به فاصله زهره به خورشيد آگاه بوده، و از دورى آن با خبر
بودند.
چراغانى فضايى
و اكنون به يك موضوع خيالى و بسيار جالب توجه كنيم، البته اين موضوع هيچ گاه
اتفاق نمى افتد، ولى اگر چنين مى شد واقعا چه منظره عجيب و ديدنى بود و خب است كه
با دقت روى آنفكر كنيم.
هنگامى كه نگاه چشمان ما به سوى آسمان خيره مى شود ستاره هاى ريز و درشت بسيار و
بيشمارى را مى بينيم.
آيا چند سال است كه از عمر اين ستاره ها يا كرات آسمانى مى گذرد؟ چند قرن، چند هزار
سال، جند ميليون سال؟ واقعا كسى حساب و كتاب آن را نمى داند.
آيا مى دانيد كه در آسمان ها ستاره ها بسيارند و چشمان ما، آن چه را كه انبوه ستاره
ها مى بينيد، در واقع مقدارى از يك هزارم ستاره ها است و شايد هم كمتر، خدا مى
داند، پس چشم ما همه ى ستاره هاى آسمان را نمى بيند چون قدرت ديد آن محدود است و
فاصله بين ستاره ها بسيار است.
فاصله بين كره ى زمين و خورشيد و همچنين فاصله زمين و ماه به نحوى تنظيم شده كه به
صلاح و مناسب كره ى زمين و حيات همه چيز آن هماهنگ شده است و اگر فاصله بين اين ها،
مقدارى، بيشتر و يا كمنر شود، تمام معادلات و محاسبات و شرايط وضعيت كنونى زمين اين
چنين نبوده و نمى ماند، و اين فاصله و مسافت به نحوى طراحى و تنظيم شده كه آن مقدار
معين و حساب شده هيچ گاه تغير نمى يابد و در صورت اندك تغييرى، همه چيز در هم خواهد
شد، پس كمترين اشكال در اين برنامه وضع شده، موازه طبيعت و بساط جهان بر چيده مى شد
و فرو پاشى سازمان حيا ت آن ها قطعى بود.
فضاى بى كران آسمان ها بسيار وسيع است و تعداد ستاره ها در اين فضاى پهنارو به قدرى
زياد است كه حتى به صورت نظريه دادن، تعداد و آمار ستاره ها ممكن نيست ارايه شود.
هر يك از كرات آسمانى با سرعت سرسام آورى، در حال حركت پرشتابى هستند، و از بس
ستاره ها بسيار ديده مى شوند، گويى اين ها به دور زمين در حال طواف اند و اگر نزديك
بودند معلوم مى شد كه تابش نور آن ها به قدرى است كه چشمان ما تاب و تحمل ديدن آن
را نداشت.
فرض كنيم اگر ستاره با اين وضعيت كه تعريف شد از نزديك و با فاصله كم، از كنار زمين
بگذرد، واقعا چه خواهد شد؟ و اين منظره بقدرى وحشتناك است كه همچون طوفان مهيبى است
كه باعث نابودى زمين مى شد و هر آن چه را كه روى زمين بود بهلاكت مى رسيد، طوفانى
كه با قدرت ميليونها برابر يك رعد و برق بزرگ است، طوفانى كه آميخته اى از صداى
وحشتناك و نور و حرارت بسيار آن، كه در كمتر از يك ثانيه رخ مى دهد و آن كره از
كنار ما مى گذشت و اين حادثه هولناك كه در يك لحظه اتفاق مى افتد، آيا مى توانيم
تصور كنيم كه نتائج زيانبار آن چه خواهد بود؟
فرضا تصور كنيم كرات، همه و همه اين چنين با فاصله كم از كنار و نزديكى زمين عبور
كنند، و هر كدام از يك طرف و به سويى در حال عبور، همچون گلوله اى بسيار بزرگ و
آتشين از كنار ما بگذرند، آيا واقعا مى توان آن منظره را در ذهن خود تصور و مجسم
كنيم كهه چگونه است ؟هرگز و هرگز و تمام اين حرفها مقدمه اى براى كلام حضرت امام
جعفر صادق (عليه السلام) است كه مى فرمايد:
1- اءرايت لو كانت الشمس و القمر و النجوم بالقرب منا:
آيا اگر مى ديدى كه خورشيد و ماه و ستاره ها نزديك ما بودند.
2- حتى يتبين لنا سرعه سيرها بكنه ما هى عليه: تا اين
كه ديده مى شد از نزديك سرعت سير و حركت آن ها همان گونه كه هستند.
3- الم تكن تستخطف الابصار بوهجها و شعاعها كالذى يحدث
اءحيانا من البروق اذا توالت و اضطرمت فى الجو؟: آيا اينطر نبود كه بر اثر
بر افروختگى و درخشش نور زياد آن ها، ديدگان را به سرعت مى ربود، همان گونه كه گاهى
نور قوى و پرشتابى، پى در پى بر اثر برخورد با جو، گداخته و شعله ور مى شوند.
4- و كذالك اءيضا لو اءن اناسا كانوا فى قبله مكلله بيصابيح
تدور حولهم دورانا حثيثا، لحارت ابصارهم يخروا لوجههم
(44) به طور مثال همان گونه است كه اگر عده اى از مردم در ميان قبه
اى باشند كه چراغ هاى بسيار و پرنورى يكسره و بدون فاصله پشت سر همديگر به دور آن
ها بچرخند، آنوقت ديدن از ديدگانش مى ربايد، و حيران و درمانده و بر رو مى افتادند.
اكنون با توضيح بيشتر، معانى با ارزش كلام حضرت را بهتر بدانيم: در جمله اول موضوع
مهمى مطرح شده كه قبل از آن سابقه ندارد كسى اين چنين وضعيتى را گفته باشد و كسى
اين گونه سخن مى گويد كه مى بايستس حتما از قانون طبيعى كل منظومه شمسى و فراتر از
آن را كامل بداند و از تمام جوانب آن آگاه باشد تا بتواند جهت مخالفت و شرايط ديگرى
را طرح و پيش بينى كند.
آن حضرت مى فرمايد: كه اگر اين چنين اتفاقى رخ دهد آن گاه چه پيامدهايى خواهد داشت؟
و آن اين است كه خورشيد و ماه و ستاره ها با همان وضعى كه دارند يعنى از جهت بزرگى
و سرعت حركت و پرنور بودن آن ها، به طور فرض اگر از نزديك كره ى زمين مى گذشتند
واقعا چه مى شد؟
نكته جالب ديگر كه از كلام آن حضرت دانسته مى شود، اين است خورشيد و ماه و ستاره
ها، همواره با سرعت زياد، در حال حركت و طى كردن مسيرى هستند، و اين بيانات امام
صادق (عليه السلام) در زمانى بود كه ستاره شناس ها، درباره ى خورشيد و ستاره ها به
خصوص زمين اختلاف نظر و عقيده هاى متفاوت ابراز مى شد و بر يك راءى خاصى متفق القول
نبودند و از آن مهمتر، تصور كروى بودن كرات و زمين، تا آن تاريخ هنوز وجود نداشته و
قرنها بعد وجود نداشت و قرنها بعد از آن بود كه دانشمندان به كرويت آن ها پى بردند
و از نكات ديگر از بيانات آن حضرت، تعريف از منظومه شمسى و ماه و ستارگان اين
مجموعه است چون خورشيد را در ابتدا و آغاز كلام خود بيان فرموده است كه اين، اهميت
جايگاه خورشيد و مركزيت آن در اين مجموعه دلالت دارد، در حالى كه ستاره شناسان
آنزمان، زمين را مركز مى دانستند وسخنان بسيارى از امام صادق (عليه السلام) درباره
ى اين موضوع اشاره شده، كه خورشيد در منظوه اش مركز است و در اين مجموعه داراى
اقمار و سياره است و دانش زمان ما نيز دقيقا منظومه شمسى را با اين وضعيت شناسايى
كرده است.
و از معناى جمله دوم از سخنان آن حضرت اين است كه اگر سرعت گذشتن ستاره ها پشت سر
هم و از نزديك زمين با حجم بزرگشان ديده مى شدندوافعا جه منظره عجيب و پر غوغايى
بود.
در جمله سوم، آن حضرت فرمودند كه سرعت سير و برافروختگى نور قوى آن ها بقدرى است كه
ديدن از ديدگان مى روبد يعنى بينايى هر موجودى بى اختيار از بين مى رفت و نمونه
كوچك آن، نور پر قدرت رعد و برق و شهابها بقدرى قوى و كوتاه مدت و زودگذر است كه
نور آن در چشم ما نقش مى بندد كه پس از آن تا چند ثانيه گوئى در چشم ما، آن نور،
روشنايى دارد، چه برسد كه نور بزرگتر و قوى تر ستاره هاى قول پيكر، آن هم پى در پى
و هر كدام از يكسو در حال گذشتن از كنار و نزديك ما باشد، پس در اين صورت چشم ما
قادر نيست كه به بالا بنگرد و از مشاهده كردن آن منظره ها عاجز مى ماند و چشمها
نابينا مى گشت و انسان بيهوش و درمانده بر روى مى افتاد و مى دانيم كه سلولهاى حساس
به نور چشم ما تا اندازه اى قدرت و تحمل ديدن نور دارد.
از نكات علمى و جالب در جمله سوم، اشاره به برق نورهايى كه بر اثر برخورد با جو
زمين بر پا مى شوند و در زمان ما، اينك معلوم و ثابت شد كه شهاب ها، اين سنگهاى سرد
و خاموش بر اثر اصطكاك با جو زمين شعله ور و گداخته مى شوند و نور بسيار قوى در يك
لحظه ديده مى شوند جه برسد كرات بزرگتر كه اگر با جو زمين برخورد كنند آن گاه چه
خواهد شد؟.
نكته ديگر جمله سوم اين است كه نور خورشيد و ستاره ها از نزديك، برافروختگى نور آن
ها قوى است و از قدرت و تيزى درخشش آن همانند اشعه نورى بسيار قوى شده است.
هيجان: هيجانهاى خروشان نور خورشيد كه برخاسته از اضطرابات و تحولات درون عناصر آن
است.
شعاع: اشعه و نور مستقيم تند و با نفوذى كه همچون بمباران، فروزش مى كند، و امروز
بحث نور و عناصر و اندازه و تعريف آن در علم فيزيك جايگاه ويژه اى دارد.
تخيل و تصور يك حادثه هر چند كه اتفاق نمى افتد ولى گوياى مطلب بسيار مهم و با ارزش
است و از آن عظمت و قدرت آفريدگار را مى رساند و نشاندهنده وجود نظم و محاسباتى است
كه در هر گوشه اى از طبيعت جهان قابل درك است، و گاهى يك تصور، مى تواند مهم و
كارساز باشد و بر اساس آن تصور، مى توان برنامه مهمى را بر پا كرد و درس و عبرت از
عجايب آفرينش خداوند را مى رساند.
براى تصور از موارد و مسايل مهم، خود بخود قدرت انديشه توانمندى لازم است و اين
نشان دهنده روح بزرگ آن حضرت و عقل و خرد وى را در سطح عالى دلالت دارد و اين يك
مسئله ساده اى نيست كه در ذهن هر كس اين چنين موضوعات مهمى خطور كند، بنابراين
تخيل آن حضرت هم نوعى بيان علم است.
مبارزه عليه خرافات
يكى از وظايفى كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) بر عهده داشت
اين بود كه عليه خرافات، تلاش بسيار كند و آن را ريشه كن نمايد تا به نتيجه هاى
خوبى برسد و زمينه ها براى اصلاح و ارتقاء مردم، مهيا و فراهم سازد و آن حضرت
همواره، در جا واز هر لحظه استفاده مى كرد و مردم را عليه خرافات پند مى داد و به
كارها و انديشه صحيح و منطقى راهنمايى مى كرد.
عن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) انه قال: فان ناسا
يزعمون اءن كسوف الشمس و كسوف هذا القمر و زوال هذه النجوم عن مواضعها لموت رجال
عظماء من اءهل الاءرض، انهم قد كذبوا و لكنها آيات من آيات الله ليعتبربها عباده، و
لينظر ما حدث لهم مهنم من توبه.
از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه ايشان در ميان جمعى اين
چنين فرمودند: مردمى هستند كه فكر مى كنند كسوف خورشيد و ماه گرفتگى و ناپديد شدن
ستاره هاى درخشان از جايگاه خود، به دليل مردن مردانى بزرگ كه داراى شهرت و جاه و
ثروت و قدرت هستند اين چنين مى شود، بدانيد كه آن ها دروغ گفتند و تمام اين ها
نشانه هايى از آفرينش خداوند است و مردم با ديدن اين صحنه ها، از عظمت خدا عبرت
بگيرند تا پس از آن بفكر توبه و اصلاح خود باشند.
در ميان مردم قديم خرافات زيادى رواج داشت شغل جادوگران و ساحران از مشاغل پر درآمد
بود و به خصوص شغل منجمى، يعنى آن ها كه به ستاره ها نگاه مى كردند و بخت و اقبال
تو و آينده ايت را مى گفتند و در تمام زمينه ها پيش گويى مى كردند و اين ها در ميان
مردم و به خصوص در نزد سلاطين، جايگاه ويژه اى داشتند و تمام كارهاى مهم را با
مشورت و آينده نگرى اين ها انجام مى شد، از جمله خرافات اين بود كه اگر كسوف خورشيد
با ماه گرفتگى رخ مى داد، اين نشان دهنده مردن فردى بزرگوار، مثل سلطان توزير به
نام، رئيس قبيله اى و يا ثروتمندى مى دانستند كه آن ها داراى شهرت و جاه بسيارند و
سببش آن است.
و درباره ى شهابها نيز اين چنين فكر مى كردند و به نظر آن ها اين بود كه شهاب يكى
از ستاره هايى بوده، ولى وقتى كه راه مى افتند و جرقه پر نور مى زند و سپس خاموش مى
شود، به اين معنا است كه صاحب مقام و منصب و عنوانى، هم اكنون در گذشته، و آن ستاره
او بود كه به حركت در آمد و خاموش شد.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) مردم را تشويق مى كرد تا به آسمان كه
لبريز از عجايب و نشانه هاى عظمت آفرينش پروردگار است بنگرد و بينديشد و در پرتو
اين انديشه ها، كم كم به مسايل و موضوعات آسمان، باخبر و آگاه شوند و به اتقاء علمى
و شناخت منطقى دست يابد، و در واقع آن حضرت پايان دهنده خرافات بود و همچون سدى از
علم و دانش در مقابل درياى پر طلاطم جهل و خرافات، قد علم كند.
گذر شب و روز بر كره ى زمين
به گوشه اى از دعاى امام زين العابدين (عليه السلام) در صحيفه سجاديه توجه
كنيم.
1- اللهم صل على محمد و آله و اجعله ايمن يوم عهدناه:
پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و اين روز را با ميمنت و با بركت ترين ايام كه
بر ما گذشت قرار بده.
2- و افضل صاحب صحبناه: و امروز را بهترين مصاحب و
رفيق ما كه با آن بوده ايم بگردان.
3- و خير وقت ظللنا فيه: و بهترين اءقاتى باشد كه آن
را گذارانيديم مقرر فرما.
4- و اجعلنا من اءرضى من مر عليه الليل و النهار من جمله
خلقك: و ما به درگاه تو از راضى ترين اءفرادى باشيم كه بر آن ها شب و روز
گذشت، قرار بده.
ما هميشه عادت كرده ايم كه بگوييم ما روى كره و بر سطح زمين قرار داريم ولى اين
چنين هم مى شود گفت كه، ما در قعر و كف اقيانوس جو قرار داريم. و آيا مى دانيد كه
ما در ته اين درياى جو زمين، زير بار صداها تن هوا و گازهاى گوناگون، بر سر و اندام
ما افكنده شده، سنگينى مى كند و بدون اين كه حس كنيم آن ها را در حال تحمل هستيم.
امام زين العابدين (عليه السلام) وقتى كه اين گونه سخن مى گويد، در تخيل اين چنين
در ذهن ما مجسم مى شود كه گويى او اكنون در فضا، در ارتفاع يك ميليون كيلومترى
بالاى سرما است و از آن جا صحنه هاى روى زمين را اين چنين مى بيند و فرضا روزى فرا
رسد كه ما هم بتوانيم به همان جا بالا برويم و از آن جا ببينيم كه بر سر زمين چه مى
آيد و چه مى گذرد؟ بله از آن بالا مردمى را مى بينيم كه روى سطح كره ى زيمن هستند،
روزها اين مردم، زير دريايى از تشعشعات نور خورشيد و فرو ريختن خروارها ذرات گرم
نور آن قرار دارند و شبها نيز اين مردم در كف اقيانوس فضاى تاريك و تلخ و سنگين
فضايى هستند و اين دو وضعيت، مردم اين موجودات كوچك را همواره به زير گرفته و بر آن
ها مى تازند و همه چير آن ها به بازيچه خود در آورده است.
در جمله چهارم نكته ظريفى در سخن آن حضرت نهفته كه شايسته توجه است، امام به نحوى
آگاهانه از ابعاد وسيع تر پديد آمدن شب و روز بر ما، تعريف و استدلال علمى به روشى
ديگر كه غير متعارف است بيان مى كند و آن حضرت مى خواهد به ما بگويد كه خداوند،
خورشيد و نور و گرمى و فضاى شب آسمان و لطافت آن را، پى در پى بر ما نمايان مى سازد
تا ما، از بالاى سر خود شاهد شب و روزى باشيم چون شب و روز بر زمين، و بر سطح آن
پديد نمى آيد بلكه از بالا و آسمان ها است كه اين دو وضعيت بر ما منعكس مى شود و
اين شب و روز كه از بالاست همچون غلطك بر ما پديد نمى آيد بلكه از بالا و آسمان ها
است كه اين دو وضعيت بر ما منعكس مى شود و اين شب و روز اين دو وضعيت كه در بالاى
ما پديد مى آيد قرار داريم و به اين صورت، سيستم طبيعت زمين به توسط آن عوامل عوامل
عصلى شكل مى گيرد و زمينه هاى حيات و زندگى ما را تهديد مى كند پس شايسته و به جا
است كه در مقابل اين همه كار وسيع و با عظمت خداوند، از بندگان خوب و شايسته اى
باشيم از ما راضى باشد.
و در جمله سوم، آن حضرت مى فرمايد لحظات امروز كه بر ما پرتو افكنده، در پيدايش
متوالى شب و روز است كه همواره با ما همراه است و ما شاهد پى در پى آن صحنه هاى
تاريكى و روشنايى هستيم و آن حضرت شب و روز را به بهترين و مهمترين همراه خود معرفى
مى كند و بدون اين همراهان كه يكى با چهره روشن و ديگرى با چهره تاريك است همراهى
نداريم.
و در جمله ى اول: آن حضرت مى فرمايد، امروز كه ما با آن برخورد نموديم از خدا مى
خواهد كه از روزهاى خوبى باشد كه ما آن را تاكنون ديده ايم ، و يقينا هميشه شاهد و
ناظر اين گذشتن شب و روز بر ما نخواهيم بود چون مرگ انسان فراميرسد و پس از ما اين
تحولات به وجود آمدن شب و روز بسيارى است كه ما آن را نخواهيم ديد و به ما مى
فهماند كه با تلاش خود همواره سعى كنيم كه هر روز ما، از گذشته بهتر باشد.
رنگهاى نور سفيد
نور خورشيد را سفيد مى بينيم چون به نظر مى رسد كه اين نور، سفيد است ولى در
واقع، نورى به رنگ سفيد وجود ندارد، و در زمان قديم مردم نور خورشيد را سفيد مى
پنداشتند و بجز اين، نظر و عقيده ى ديگرى نداشتند،نور خورشيد را سفيد مى پنداشتند و
بجز اين، نظر و عقيده ى ديگرى نداشتند، درست در همان زمان، حضرت امام باقر (عليه
السلام) از رنگهاى نور تعريف مى كند و مى فرمايد كه نور سفيد از سه رنگ تشكيل شده،
و رنگ نور سفيد به تنهايى وجود ندارد، و اين بيانات براى مردم آن زمان، باور كردنش
دشوار بود كه چگونه نور سفيد را ببينيم و بگوييم كه نور سفيد وجود ندارد و حتى
قرنها پس از آن حضرت، مردم در اين باره فكر نكردند.
امام باقر (عليه السلام) به طور بسيار ساده و صريح در 12 قرن قبل قبل از تكامل دانش
فيزيك و پيدايش تجهيزات ظزيف و حساس به نور، بياناتى دارد كه امروز، دقيقا همان
موضوع مطرح و ثابت شده است.
تجزيه و شناخت رنگهاى نور و مسايل ديگر، موضوع پيچيده و ظريفى است، و با تركيب
رنگهاى نور، چگونه سفيد ديده مى شود، اهميت بسيار دارد چون، صداها نابغه و متفكر در
اين جا و آن جا، همواره با هم تلاش بسيار كردند و عمرى درباره ى نور، تحقيقات
بسيار انجام دادند تا اين موضوعات علمى رنگهاى نور و دانش گسترده ى آن شكل گرفت و
به دست ما رسيد.
عن الباقر عن اءبيه (عليه السلام)... النور خلقه من الوان
انوار مختلفه من ذلك االنور، نور اخضر منه اخضرت الخضره و نور اصفر منه اصفرت
الصفره و نور احمر الحمره، و نور ابيض، و هو نور الانوار، و منه ضوء النهار.(45)...
خداوند نور را بيافريد از رنگهاى گوناگون در يك نور، نور سبز كه از رنگ، سبز ديده
مى شود، و نور قرمز كه از آن قرمز رنگ، قرمز ديده مى شود، و نور سفيد كه آن، نورس
از همه ى رنگها است، همانند نور خورشيد.
از سخنان آن حضرت اين چنين مى فهميم، همان گونه كه فيزيك آن را بازگو مى كند، آن
است كه هر جسمى، سبز با قرمز و يا هر رنگ ديگر كه باشد، به توسط آن رنگ نورى است كه
به چشم ما مى رسد و بدون نور، رنگى وجود ندارد و چيزى را رنگى نخواهيم ديد.
در پرتو اين دانش، معلوم و مشخص شد كه ما رنگهاى اءصلى و و فرعى داريم و نور سفيد
در واقع از سه رنگ تشكيل شده و اين سه رنگ نور كه عبارت از قرمز و آبى و سبز، رنگ
اصلى نور مى نامند و از آميختن اين رنگهاى اصلى، نورهاى رنگى ديگر را مى توان توليد
كرد. هر كدام از نورهاى رنگى كه از آميختن دو نور اصلى به وجود مى آيند، نورهاى
فرعى ناميده مى شوند.
نورهاى رنگى اصلى و فرعى از به هم آميختن آن ها نور سفيد به دست مى آيد و رنگهاى
مكمل نور سفيد ناميده مى شوند.
آن حضرت در آخر جمله خود، نور خورشيد را ياد آورى مى كند و مى دانيم كه نور خورشيد
در اصل، كاملترين نورى است كه داراى رنگهاى نورى مشخص تر است تا نور آتش و چراغ
ماشين و غيره.