اوصاف روزه داران
شرح خطبه شعبانيه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

سيد محمد على جزايرى (آل غفور)

- ۱۳ -


توجيه ابن ابى الحديد كلام عمر را 
ابن ابى الحديد، معتزلى در شرح نهج البلاغه در جمله اى كه اميرالمؤ منين عليه السلام درباره عمر فرمود: در خطبه شقشقيه فصيرها فى حوزة خشناء يغلظ كلمها و يخشن مسها و يكثر العثار فيها و الاعتذار منها ؛
ابوبكر خلافت را در شخصى قرار داد (عمر) كه خيلى خشن و تندخو، و بدزبان و بدبرخورد، و پراشتباه بود.
چند مورد از خشونت و بدرفتارى و بدزبانى عمر را يادآورى نموده و مى نويسد:
از جمله كلمات خشن عمر، آن گفتارى است كه در زمان مرض رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت ؛ ولى معاذالله بايد به خدا پناه برد كه ظاهر اين گفتار را عمر قصد كرده باشد وليكن خشونت ذاتى و صراحت لهجه داشته كه اينگونه تعبير كرده است و بهتر اين بود كه بگويد: رسول خدا، تحت تاءثير مرض قرار گرفته ، يا حالش سخت بد است . و كان الاحسن ان يقول مغمور او مغلوب بالمرض و حاشاه ان يعنى بها غير ذلك (394).
و در شرح خطبه 223 كه مى فرمايد:
لله بلاد فلان فقد قوم الاود كه مى گويند: اميرالمؤ منين عليه السلام تعريف از عمر نموده است ؛ (وليب حاج شيخ شوشترى در كتاب پر ارج بهج الصباغه مى فرمايد: سيد رضى ، اشتباها اين كلام را به حضرت نسبت داده است ) (395)؛ ابن ابى الحديد درباره حالات عمر، داد سخن را داده است و مطاعن و بدى هاى او را نيز نقل نموده و به خيال خودش پاسخ داده است ولى تمام توجيهاتش غلط و غير قابل قبول است شايد از ته دل خودش هم نمى پذيرد (396)
همچنين در خطبه 190 كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: من در هيچ موردى ، رسول خدا صلى الله عليه و آله را رد ننموده ام ؛ مى گويد: اين كلام حضرت ، تعريض است بر عمر كه در چند مورد، كلام رسول خدا را رد نموده ؛ گرچه صريحا اسم نمى برد، ولى مى گويد: مثل جريان صلح حديبيه كه بر رسول خدا اعتراض نمود و گفت : من اين صلح را قبول ندارم ، و اگر كسى كمكم مى كرد، چنين و چنان مى كردم تا جايى كه شريكش ‍ ابوبكر به او گفت : و يحك الزم غرزه فوالله انه لرسول الله و ان الله لايضيعه ؛
واى بر تو! گوش به حرف او بده ، سوگند به خدا! او رسول الله است و خدا او را فراموش نميكند.
او چند مورد ديگر، اعتراض عمر را بر رسول خدا صلى الله عليه و آله ذكر مى كند و مى گويد: تمام اين كارها دليل بر قبح و بد ذاتى اين مرد نيست ؛ بلكه اين شخص ذاتا تندخو و شر مطلب و خشن بوده است و هرچه مى گفته از آن طبع سرچشمه گرفته است (397).
نصب على عليه السلام به خلافت در روز غدير 
و اما نصب اميرالمومنين عليه السلام به خلافت ، در روز عيد غدير كه مثل روز، روشن است . به مثل عربى كالشمس فى النهار است . و اگر كسى آن را انكار و يا تاويل كند؛ درست مثل كسى است كه جلوى چشم خود را در آفتاب گرفته و بگويد: كو خورشيد؟ كجا است نور؟ كى گفته كه روز است ؟
مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار، احاديث آن را تا اندازه اى از شيعه و سنى جمع آورى نموده است (398) و مرحوم علامه امينى در الغدير و قبل از او سيد مير حامد حسينى در عقبات الانوار و پيش از هر دو، قاضى نورى الله شوشترى در احقاق الحق موضوع را آشكار بيان كرده ، اتمام حجت بر همگان نموده اند.
ما دو نوع حديث داريم : يكى متواتر كه جمعيت زيادى ، خبرى را نقل كنند كه امكان و احتمال ساختگى بودن آن نرود و انسان ، اطمينان به آن خبر پيدا كند؛ دوم ، حديث غير متواتر يا آحاد كه افراد كمى ، خبرى را نقل كنند.
مرحوم علامه امينى در كتاب پر ارج الغدير اثبات نموده كه حديث غدير، در تمام دوازده قرن بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله به طور متواتر نقل شده و شعراى هر قرنى ، آن را به شعر سروده اند و تمام استدلال او به كتاب ها و گفتار برادران اهل تسنن است (399)
فشرده حديث آن كه در سال دهم هجرت ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله با اعلام قبلى در بين تمام قبايل كه بيش از يك صد هزار نفر شركت كردند - به حج رفت و حج با جا آورد. پس از بازگشت ، در سرزمين جحفه (غدير خم ) - جايى كه اهل يمن و شام و مدينه از هم جدا مى شدند، در هواى گرم ، حضرت دستور داد، تا همه جمع شوند. كسانى كه جلو رفته بودند، برگشتند و صبر كرد تا كسانى كه عقب بودند برسند. نماز ظهر ادا شد. پس حضرت ، يك خطبه بليغ ، و كامل خواند. سپس از آنان اعتراف گرفت : لست اولى بكم من انفسكم ؟؛ آيا من بر شما مولا و صاحب اختيار نيستم ؟ همه گفتند: بلى يا رسول الله ! پس دست امير المومنين عليه السلام را گرفت و بلند كرد حتى بان بياض ابطيهما، تا آن جا كه سفيدى زير بغل هر دو پيدا گشت ، و فرمود:
من كنت مولاه فهذا على مولاه ، الهم و ال من والاه و عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حيث دار؛
هر كس من مولاى او هستم ، پس اين على نيز مولاى اوست . خدايا! دوست بدار، دوست دار على را و دشمن بدار، دشمن على را و يارى نما هر كسى كه او را يارى كند و ذليل فرما هر كسى كه او را يارى نكند و حق را هميشه با او برقرار فرما.
سپس عمامه خود را بر سر او گذاشت و خيمه اى براى او ترتيب داد كه همه خدمتش بروند و به او تبريك بگويند. همه آمدند و تهنيت گفتند. از همه زودتر، ابوبكر و عمر آمدند كه مى گفتند:
بخ بخ لك يا على اصبحت و امسيت مولى كل مومن و مومنه ؛
مبارك باد بر تو يا على ! هم اكنون تو مولاى هر مرد مومن و زن مومنه گرديدى .
برادران من از صدها نفر كه حديث غدير را نقل كرده اند، يك نفر را نام مى برم كه از دانشمندان اهل سنت و او آقاى ابن حجر عسقلانى است . كتابى دارد به نام الصواعق المحرقه فى رد اهل البدع و الزندقه ؛ صاعقه آتشين در رد شيعه
. او در صفحه 24 كتاب خويش ، حديث را نقل مى كند و بعد مى گويد.
اين حديث ، صحيح است و هيچ شكى در آن نيست و جماعت زيادى از علما آن را نقل نموده اند و بعد به خيال خودش معنى حديث را تاويل مى كند. آرى تعصب نمى گذارد حق را به پذيرد.
موضوع ديگرى كه در اين خطبه ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله خطاب به امير المومنين عليه السلام فرمود: اين است كه : و زوج ابنتى ، يا على ؛ تو شوهر دخترم هستى . معلوم مى شود كه اين مسئله ، موضوع مهم و داراى فضيلت والايى است كه حضرت رسول تذكر داده است . تزويج آن دو بزرگوار در يك روايت شب پنجشنبه 21 محرم سال سوم هجرى و در روايت ديگر يكم يا ششم ماه ذيحجه بوده است . (400)
فضيلت ازدواج على عليه السلام با حضرت زهرا (س )  
در بحار الانوار از امالى شيخ طوسى نقل مى كند كه : (401)
امير المومنين عليه السلام به قصد خواستگارى حضرت زهرا عليه السلام ، خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرف شد. پيامبر خنديد و فرمود: يا على ! براى چه كارى آمده اى ؟ عرض كرد: يا رسول الله شما نسبت نزديك مرا به خودتان مى دانيد. من اولين كسى بودم كه اسلام را پذيرفتم و در تمام غزوات و همه جا شما را يارى نمودم . حضرت فرمود: تمام اين فضايل درست است و حتى تو، برتر از آنى انت افضل مما تذكر.
عرض كرد: پس فاطمه را به من تزويج كنيد فرمود: يا على ! پيش از تو كسانى او را خواستگارى نموده اند؛ ولى هنگامى كه به او گفته ام ، از نگاهش متوجه شدم راضى نيست . حالا تو در جاى خود باش ، تا به او بگويم ببينم چه پاسخ مى دهد.
پس حضرت بر فاطمه اطهر وارد، شد و با مقدماتى فرمود: يا فاطمه ! على بن ابيطالب را از جهت فاميلى و فضيلت و اسلام مى شناسى . ضمنا من از خدا تقاضا كرده ام كه بهترين مخلوق خود و عزيزترين فرد را با تو تزويج كند، فعلا او براى خواستگارى تو آمده است نظر تو چيست ؟ پس حضرت ساكت ماند و چيزى نگفت و صورت برنگرداند و آثار نارضايتى در صورت او نبود. پس حضرت رسول از جا بلند شد در حالى كه مى فرمود: الله اكبر سكوتها اقرارها سكوت او اقرار اوست .
پس جبرئيل نازل شد و عرض كرد: يا محمد! فاطمه را به على تزويج كن ، زيرا خدا او را براى على و على را براى او پسنديده است پس رسول خدا صلى الله عليه و آله ايشان را تزويج نمود.
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد: پس حضرت ، دست مرا گرفت و كنار فاطمه اطهر نشانيد و فرمود بگو: بسم الله و على بركة الله و ماشاءالله لاحول ولاقوة الابالله توكلت على الله
بعد حضرت فرمود:
اللهم انهما احب خلقك الى فابحهما و بارك فى ذريتهما و اجعل عليهمما منك حافظا انى اعيذهمابك و ذريتهما من الشيطان الرجيم ؛
خدايا! محبوبترين مخلوقات ، در نزد من اين دو عزيزند خدايا! تو هم ايشان را دوست بدار و ذريه ايشان را مبارك بگردان خدايا! تو خود حافظ ونگه دار آنان باش خدايا! من ايشان و ذريه آن ها را از شر شيطان رجيم به تو مى سپارم .
آن دو روايت كه از زمان تزويج آن دو بزرگوار عرض كردم (اول ذيحجه و يا بيست و يكم محرم ) به نظرم آمد كه جمع بين آن ها به اين مى شود كه عقد حضرت ، اول يا ششم ذى حجه بوده و عروسى آنان ، شب بيست و يكم محرم بوده است ؛ يعنى حدود پنجاه روز عقد بدون عروسى داشته اند.
ازدواج اميرالمؤ منين عليه السلام با حضرت زهرا عليهاالسلام بيانگر فضيلت هر دوى آنها است ؛ بنابراين در حديث معتبرى بحارالانوار، از شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام نقل مى كند و حضرت نه اسم براى حضرت فاطمه بيان مى فرمايد در آخر آن مى فرمايد:
لو لا ان اميرالمؤ منين عليه السلام تزويجها لما كان لها كفوا الى يوم القيمة على وجه الارض آدم فمن دونه ؛ (402)
اگر اميرالمؤ منين با فاطمه ازدواج نمى كرد، براى فاطمه ، همسر قابلى بر روى كره زمين نبود تا روز قيامت از آدم گرفته تا هر كس كه فكر كنى .
و اين حديث خود دليل است بر برترى آن بزرگواران ، بر تمام انبياء حتى پيامبران اولوالعزم ؛ بنابراين خصيصه ازدواج اميرالمؤ منين با حضرت زهرا مورد حسادت و غبطه دوست و دشمن بوده است . در كتاب احقاق الحق (403) روايتى از چهارده نفر از دانشمندان اهل سنت نقل مى كند كه عمر گفته است .
على بن ابى طالب سه خصلت داشته است كه نزد من ، داشتن يكى از آنها بهتر است از داشتن شتران سرخ مو و قيمتى : تزويج او با فاطمه ، دختر رسول خدا؛ ساكن بودن او، در مسجد النبى ، همانند خود پيامبر (نبستن در خانه او به مسجد)؛ دادن پرچم فتح به دست او، در روز جنگ خيبر.
اولاد فاطمه (س ) حقيقتا اولاد رسول  الله هستند
برادران در فراز ديگرى از خطبه رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اميرالمؤ منين مى فرمايد: و ابوولدى ، يا على ! تو پدر فرزندان من هستى ؛ يعنى اولاد اميرالمؤ منين عليه السلام در عين حالى كه اولاد صلبى آن حضرت اند، فرزندان رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى باشند.
در بسيارى از روايات از امام حسن و امام حسين عليه السلام و همچنين ساير ائمه اطهار عليهم السلام نسبت به رسول اكرم صلى الله عليه و آله تعبير به ابن شده است (ابن رسول الله ) و در بحارالانوار، از معجم طبرانى و اربعين موذن و تاريخ خطيب روايتى از جابر نقل مى كندكه به اين صورت كه :
قال النبى صلى الله عليه و آله : ان الله عزوجل جعل ذرية كل نبى من صلبه خاصة و جعل ذريتى من صلبى و من صلب على بن ابيطالب ان كلى بنى بنت ينسبون الى ابيهم الا اولاد فاطمة فانى انا ابوهم (404).
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه خدا عزوجل ذريه هر پيامبر را فقط از صلب خودش قرار داده است ولى ذريه مرا از صلب خودم و صلب على بن ابيطالب قرار داده است . به راستى فرزندان ، هر دختر به پدر نسبت داده مى شوند، به جز اولاد فاطمه پس به درستى كه من خودم پدر ايشان هستم .
اما دشمنان نتوانستند كه اين فضيلت ائمه اطهار (به خصوص امام حسن و امام حسين ) را قبول كنند؛ بنابراين ايراد مى گرفتند كه چرا آنها را فرزندان پيامبر مى دانيد در حالى كه فرزندان دختر انسان ، فرزند حساب نمى شود؟ وبعد به شعر جاهلى استدلال مى كنند:
بنو بنا ابنائنا و بناتنا بنونهن ابناء الرجال الا باعد ؛ پسران ما فقط پسران ما هستند؛ ولى دخترهاى ما، پسرانشان پسران مردان غريبه اند.
در بسيارى از روايات و داستان ها، پاسخ اين گروه ، داده شده است ؛ به عنوان مثال ، در بحارالانوار، از احتجاج طبرسى (405) نقل شده كه امام باقر عليه السلام به ابى الجارود - كه يكى از اصحاب حضرت است و اسم او زياد بن منذر است و اول شيعه بوده و بعد زيدى شده است و ظاهرا ثقه است - مى فرمايد:
يا ابا جارود! درباره امام حسن و امام حسين چه مى گويند؟ عرض كرد: كه آنها انكار مى كنند كه اين دو پسران رسول خدا باشند. فرمود: خوب شما به چه استدلال مى كنيد؟ عرض كرد: به آيه اى كه حضرت عيسى را ذريه ابراهيم شمرده است و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و مويس و هارون و كذلك نجزى المحسنين و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين (406) و همچنين به آيه مباهله كه مى فرمايد:
فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائكم و نسائكم و انفسنا و انفسكم (407) كه رسول خدا ب نصاراى نجران فرمود: شما پسرانتان و ما نيز پسرانمان را دعوت مى كنيم ... و در آن روز، حضرت فقط از پسران ، حسن و حسين را آورده بود.
امام باقر فرمود: آن ها چه مى گويند؟ ابوالاجارود گفت : اولاد دختر، جزء اولا انسان هستند ولى از صلب انسان نيستند.
حضرت فرمود: اى اباالجارود! به خدا سوگند! آيه اى به تو ياد مى دهم كه اولاد دختر را از صلب انسان مى داند و كسى اين آيه را رد نمى كند مگر آنكه كافر باشد او گفت : فدايت شوم چيست آن آيه ؟ حضرت فرمود:
حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و حلائل ابنائكم الذين من اصلابكم (408) حرام است بر شما مادرانتان ، و دخترانتان و خواهرانتان .... و همسرانتان شما كه از صلب شما باشند.
اى اباالجارد! از اين آقايان بپرس : آيا حلال است براى رسول خدا صلى الله عليه و آله كه با همسران امام حسن وامام حسين ازدواج كند؟ اگر پاسخ مثبت بدهند و بگويند جايز است والله دروغ گفته اند، و اگر بگويند، جايز نيست ، پس آن دو بزرگوار، پسران صلبى رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهند بود و همسران آنها بر حضرت حرام نيستند، مگر به جهت آنكه آنان پسران صلبى رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى باشند.
ببينيد چه استدلال شيرينى است كه انصافا پاسخ دندان شكن است روايت جالب ديگرى نيز براى شما بخوانم :
استدلال امام رضا عليه السلام بر ماءمون 
بحارالانوار، از كتاب الفصول سيد مرتضى نقل مى كند: (409) هنگامى كه امام رضا عليه السلام و ماءمون در خراسان بودند، يك روز با هم قدم مى زدند. ماءمون عرض كرد: يا اباالحسن ! من درباره يك موضوع ، فكر كرده ام كه ما و شما در نسب مثل هم هستيم و فضيلت هر دو طايفه (يعنى بنى عباس و اولاد ابوطالب ) يكسان است و به نظر من ، تعصب و هواى نفس سبب شده كه شيعيان ، شما را افضل و برتر بدانند.
حضرت فرمود: اين سخن تو پاسخ داد اگر مايلى جوابت را بگويم و اگر مايل نيستى كه هيچ ماءمون و عرض كرد: من اين موضوع را ياد آور شدم كه اگر شما پاسخى داريد، بفرماييد.
امام رضا عليه السلام فرمود: اى ماءمون ! تو را به خدا قسم ، مى دهم ! اگر فرضا، الان رسول خدا صلى الله عليه و آله از پشت تپه زنده شود و به قدرت خدا ظاهر شود و از تو دخترت را خواستگارى نمايد، آيا دخترت را به ازدواج آن حضرت در مى آورى ؟ ماءمون گفت : سبحان الله مگر مى شود: كسى از رسول خدا صلى الله عليه و آله روگردان باشد؟
امام رضا عليه السلام فرمود: حال چه فكر مى كنى ، آيا حلال است كه ، آن حضرت دختر مرا خواستگارى نمايد؟
ماءمون كمى ساكت ماند، بعد گفت : آرى به خدا قسم شما از نظر رحم ، به رسول خدا صلى الله عليه و آله نزديكتر هستيد (يعنى درست است كه ما هر دو فرزندان عموى پيامبريم ، ولى شما مادرتان فاطمه اطهر - دختر رسول خدا - است و ما اين امتياز را نداريم ).
تا كور شود هر آنكه نتواند ديد.

بحر نبوت دو گهر پروريد
چون كه به درياى ولايت رسيد
بى حد و مواج ، هم اين و هم آن
بينهما برزخ لايبغيان
نور و صفاشان ، به هم آويخته
پش شده لبريز و گهر ريخته
آن دو گهر فاطمه را نور عين
لؤ لؤ و مرجان حسن است و حسين (410)
آرى ، براى فرزند حضرت زهرا، چه بدون واسطه و چه با واسطه ائمه اطهار عليهم السلام و همه جا و به مناسبت هاى مختلف تذكر داده اند .
ذكر توسل به حضرت زينب (س ) 
السلام عليك يا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك
حضرت زينب (س ) از همان قتلگاه كه برنامه تبليغى خود را شروع كرد، خود را فرزند رسول الله معرفى مى كند صورت خود را به طرف مدينه برگردانيد، و خطاب به پيامبر گرامى فرمود: و گفت : يا جدا يا رسول الله هذا حسينك مرمل بالدماء... اى جد بزرگوار يا رسول الله اين حسين عزيز كرده تو است ...
در دروازه كوفه هم كه خطبه خواند فرمود: الحمدلله و الصلاة ، و السلام على ابى محمد و آله الاطهار؛ سلام و درود بر پدرم رسول خدا.
واقعا چه قدر شرمندگى و ذلت است براى كسانى كه به ظاهر خود را مسلمان و پيرو رسول الله بدانند و اينگونه با فرزندان آن حضرت رفتار كنند(411).
بار ديگر در مجلس يزيد فرمود:
و انى لاستصغر قدرك ... امن العدل يابن الطلقاء، تخديرك ، حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبايا قد هتكت ستورهن و ابديت و جوههن ... (412).
اى يزيد! من تو را كوچكتر و بى مقدارتر از آن مى دانم كه با تو حرف بزنم ، ولى اين كار درستى است اى پسر آزاد شدگان روز فتح مكه ! كه تو زنها و كنيزان خود را پشت پرده قرار دادى ، ولى دختران رسول خدا را شهر به شهر به عنوان اسيرى مى گردانى و نهايت بى احترامى به آنان را روا مى دارى ؟! آرى تو فرزند هند جگر خوارى و بيش از اين از تو تواضع نيست .
ببينيد چه تقابلى بيان مى كند، تو فرزند طلقاء يعنى ابوسفيان ، و هند جگرخوار و ما دختران فاطمه و رسول خدا صلى الله عليه و آله هستيم .
لاحول ولاقوة الابالله العلى العظيم .
جلسه بيست و ششم 
بسم الله الرحمن الرحيم
امر على عليه السلام امر پيامبر صلى الله عليه و آله و نهى از منكر پيامبر  است
يا على ... امرك امرى و نهيك اقسم بالذى بعثنى بالنبوة و جعلنى خير البرية انك لحجة الله على خلقه و امينه على سره و خليفة على عباده
يا على ! فرمان تو فرمان من و نهى تو نهى من است قسم به آن خدايى كه مرا به پيغمبرى برانگخيت و بهترين مردم قرار داد! به راستى كه تو حجت خدا بر تمام مخلوقات و امين او بر رازش و نماينده او در بين بندگانش ‍ هستى .
همان گونه كه در جلسه بيست و سوم ، گفته شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خطاب به اميرالمؤ منين فرمود: قال يا على ؟ منقتلك فقد قتلنى و من ابغضك فقد ابغضنى و من سبك فقد سبنى لانك منى كنفسى روحك من روحى و طينتك من طينتى ؛ يا على ! تو به منزله شخص من هستى يعنى ؛ من و تو نفس واحدى هستيم مطالبى درباره اين موضوع تقديم شد كه در روايات زيادى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اميرالمؤ منين عليه السلام را نفس خود معرفى فرموده است و انصافان فضيلتى از اين بالاتر نيست همانگونه كه امام رضا عليه السلام به ماءمون فرمود و گذشت .
حال وقتى على با پيامبر و پيامبر با على ، يكى باشد، پس هر حكمى پيامبر دارد، على هم دارد رضاى او رضاى پيامبر و دوستى او دوستى با پيامبر دشمنى با او دشمنى با پيامبر، همچنين اطاعت از او، اطاعت از پيامبر و مخالفت او، مخالفت با پيامبر و امر او، امر پيامبر و نهى او، نهى پيامبر خواهد بود.
من نمى دانم ، برادران اهل سنت - مخصوصا علما و دانشمندان آنان - با نقل اين روايات و اينگونه سخنان ، چه جوابى دارند و چرا اين قدر تعصب بى جا دارند و بر جدايى از اميرالمؤ منين عليه السلام اصرار مى ورزند؟
در بحارالانوار از مناقب از تاريخ طبرى به سندى از سفيان ثورى از منصور، از مجاهد از سلمان فارسى چنين نقل شده كه فرمود:
سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول : ان وصييى و خليفتى و خير من اترك بعدى ينجز موعدى و يقضى دينى على بن ابيطالب (413).
شنيدم كه پيامبر گرامى اسلام فرمود: به راستى ، وصى من ، و جانشين من و بهترين كسى كه مى گذارم و مى روم ، تا سفارشات مرا انجام دهد و دين مرا پرداخت كند، همانا على بن ابى طالب است .
مرحوم علامه امينى عليه السلام در جلد اول (الغدير) به عنوان بلاغ و پيام ، پيش از شروع به مطالب از تاريخ خطيب بغدادى (414) و حلية الاولياى حافظ ابونعيم ، (415) از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه حضرت فرمود:
عنوان صحيفة المؤ من حب على بن ابيطالب من سره ان يحيى حياتى و يموت مماتى و يسكن جنة عدن غرسها ربى فليوال عليا من بعدى و ليوال وليه و ليقتد بالائمة من بعدى فانهم عترتى خلقوا من طينتى رزقوا فهما و علما و ويل للمكذبين بفضلهم من امتى القاطعين فيهم صلتى ، لاانا لهم الله شفاعتى ؛
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: سرلوحه پرونده مؤ من در روز قيامت ، دوستى با على بن ابى طالب است . هر كس به اين خوشنود مى شود كه مثل من در دنيا زندگى داشته باشد و مردنش همانند مردن من باشد، و در بهشت خرم عدن - كه پروردگار من كاشته است - ساكن شود، پس حتما بايد بعد از من موالى و پيرو على باشد و موالى ولى او باشد. و بايد حتما بعد از من ، به امامان ، اقتدا كند و به دستورات ايشان عمل كند به راستى ، آنان عترت و اولاد من هستند؛ و از سرشت من خلق شده اند، و خداوند آنان را درك و دانش فوق العاده داده است واى به حال كسانى كه فضل و شرافت آنان را انكار كنند همانا چنين افرادى با من قطع رحم نموده اند، و خداوند شفاعت من را در قيامت از آنها دريغ فرمايد و نصيبشان نگرداند.
باز خدمت شما برادران عرض مى كنم كه من تعجب مى كنم اين آقايان كه خلافت بلافصل اميرالمومنين عليه السلام را نپذيرفته اند، باشد، نپذيرند، خليفه چهارمش بدانند و امامت دوازده امام را قبول نكنند، اما اين احاديث و اين همه فضايل و اين همه تاءكيد اكيد پيامبر را چگونه نقل كرده اند؟! به نظر بنده اين خود لطف الهى است كه اين احاديث و اخبار، در كتابها و گفتار آن ها بسيار و بى شمار، بر قلم و زبانشان جارى شده است ، تا اتمام حجتى بر همگان باشد.
ما زمحبان على و عمر
هيچ نگوييم ز خير و ز شر
حشر محبان على با على
حشر محبان عمر با عمر
مرحوم سيد ابوالقاسم شرف الدين - از علماى شيعه لبنان - كتاب بسيار شيرين و جالبى دارد به نام المراجعات كه در آن ، نامه هايى كه بين ايشان و شيخ سليم - استاد و رئيس دانشگاه الازهر مصر - رد و بدل شده ، جمع آورى شده است و يك صد و دوازده نامه است و انصافا از بهترين مناظرات بين شيعه و سنى است كه با روحى پاك و سعه صدر و علم واسع هر دو به بحث پرداخته اند.
او مى فرمايد: من امضا مى كردم : ش هم اشاره به اسمم بود: شرف الدين ، هم به مذهبم شيعه ، و ايشان امضا مى كرد س كه هم اشاره به اسمش سليم هم ، به مذهبش سنى بود. در اين كتاب عقايد شيعه به طور مستدل و منطقى و همه پسند، بيان گرديده است و اتمام حجت كاملى است براى هر كس كه تعصب را كنار بگذارد، و حق و حقيقت را جستجو نمايد. شيخ سليم در يكى از نامه ها اعتراف مى كند كه درباره عقايد شيعه اماميمه اطلاعاتى نداشتم و حتى حاضر به مذاكره و ديدار آنها، نبودم ؛ ولى از اطلاعات وسيع سيد بزرگوار شرف الدين از كتب سنى (از حديث و تفسير و تاريخ ) تعجب كردم .
او درباره حديث غدير من كنت مولاه فهذا على مولاه اول تشكيك در سند مى كند و بعد از آنكه مرحوم سيد، اثبات مى كند كه اين حديث از متواترات و مسلمات است تشكيك در دلالت و معناى مولا مى كند و مى گويد: مولا به معنى دوست است .
تا اين كه سيد - در نامه 85 صفحه 216 مفصلا اثبات مى كند كه قراين لفظى و ادله عقلى موجب مى شود كه انسان قطع و يقين پيدا كند بر اينكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله در آن روز قطعا خواسته است خلافت بلافصل اميرالمؤ منين عليه السلام را براى مردم بيان كند و حجت را تمام نمايد؛ بنابراين مرحوم شيخ سليم - در نامه 59 - اعتراف مى كند: قد حصحص الحق فانكشف قناع اشك ؛ حقيقت كاملا روشن شد و پرده ها كنار رفت .
محبت و ولايت اهل بيت عليه السلام  
حديث ديگرى براى شما نقل كنم تا لذت ببريد. در تفسير مجمع البيان شيخ طبرسى رحمة الله به سلسله سندى از حاكم ابوالقاسم حسكانى از مفسران به نام و معروف سنى و در كتاب شواهد التنزيل از ابى امامه باهلى همچنين نقل شده كه :
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ان الله تعالى خلق الانبياء من اشجار شتى و خلقت انا و على من شجرة واحدة فانا اصلها و على فرعها وفاطمه لقاحها و الحسن و الحسين ثمارها و اشياعنا اوراقنا فمن تعلق بغصن من اغصانها نجا و من زاغ عنها هوى و لو ان عبدا عبدالله بين الصفا و المروة الف عام ثم الف عام ثم الف عام حتى يصير كالشن البالى ثم لم يدرك محبتنا اكبه الله على منخريه فى النار ثم تلا (قل اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) (416)(417).
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند انبيا را از درختان مختلفى آفريد؛ ولى من و على از يك درخت خلق شده ايم . من اصل آنم و على ، شاخه آن است و فاطمه ، موجب بارورى آن است و حسن و حسين ميوه هاى آن و شيعيان ما، برگهاى آن درخت هستند. پس هر كس به شاخه اى از آن درخت تمسك جويد، نجات مى يابد. و هر كس از آن درخت روى گردان باشد، به هلاكت مى رسد. اگر كسى ، هزار سال در بين صفا و مروه خدا را عبادت كند و سپس هزار سال و باز هزار سال ، تا از لاغرى مثل مشك خشكيده اى شود (پوس و استخوانى ) اما محبت ما خانواده را نداشته باشد، خداوند او را به صورت ، در آتش مى افكند. پس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: (قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) اى رسول گرامى اسلام ، بگو: من اجر و مزدى براى رسالت از شما نمى خواهم جز مودت به اهل بيتم .
در چند روايت كه شيعه و سنى آن را نقل كرده اند، آمده است كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سوال شد: منظور از اهل بيت كه ما وظيفه داريم مودت و دوستى آنان را داشته باشيم ، كيان اند؟ حضرت فرمود: على و فاطمه ، حسن و حسين ، عليهماالسلام (418) حتى در روايتى كه احمد حنبل در فضايل الصحابه آورده است ، قالها ثلاثا؛ يعنى حضرت اين كلام را سه مرتبه تكرار كرد.
خوب ، سوال مى كنيم ، آيا آن رفتار،با حضرت زهرا عليهاالسلام ، به سبب مودت بود؟ آيا جنگ عايشه و معاويه با اميرالمؤ منين عليه السلام در جمل و صفين ، به سبب مودت و دوستى بود؟ آيا مسموم كردن امام حسن عليه السلام و به شهادت رساندن امام حسين عليه السلام با آن وضع كه تاريخ بايد از نقل آن شرمسار باشد و به جاى اشك ، مسلمين تا روز قيامت ، خون گريه كنند، به سبب مودت بود؟ آيا سب كردن اميرالمؤ منين عليه السلام حدود هشتاد سال بالاى منابر، به سبب مودت ، بود؟ آيا آن رفتار بنى اميه و بنى عباس با ذريه رسول خدا به سبب مودت بود؟!
يك روز در مسجد الحرام با يكى از از برادران اهل سنت حرف مى زدم ؛ نسبت به معاويه كلمات بد تعبير آوردم . طرف خيلى ناراحت شد و گفت : بايد استغفار كنى گفتم : مگر نه او با على عليه السلام جنگيد؟ مگر نه مى خواست او را بكشد؟ مگر نه ما وظيفه داريم كه محب على را دوست داشته باشيم و محبت على را در دل داشته باشيم ؟ مگر نه پيامبر فرموده است : على مع الحق و الحق مع على يدور معه حيث ما دار؟
براى اين كه بر تعجب شما افزون شود، توجه كنيد يكى از دانشمندان مشهور اهل تسنن ، امام فخر رازى است ؛ كتابى دارد به نام التفسير الكبير كه خيلى مفصل و علمى است و با شيعه خيلى بد است و همه جا به جنگ علمى با آنها پرداخته است در تفسير همين آيه مودت روايت از تفسير تفسير كشاف زمخشرى نقل مى كند به اين صورت كه پيامبر فرمود:
من مات على حب آل محمد مات شهيدا الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا الا و من مات على حب آل محمد مات مؤ منا مستكمل الايمان الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير الا و من مات على حب آل محمد صلى الله عليه و آله فتح له فى قبره بابان الى الجنة الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة الا و من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة الا و من مات على بعض آل محمد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه آيس من رحمة الله الا و من مات على بغض آل محمد مات كافر الا و من مات على بغض ‍ آل محمد لم يشم رائحة الجنة (419).
باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، گويى با توبه مرده است هر كس با محبت آل محمد بميرد، با ايمان كامل از دنيا رفته است . آگاه باشيد؟ هر كس با محبت آل محمد بميرد، فرشته مرگ بشارت بهشت به او مى دهد. سپس نكير و منكر آنگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد همان گونه كه عروس را به خانه شوهر مى برند، او را با احترام به بهشت مى برند (با سلام و صلوات و خوشحالى ) آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد از دنيا برود، خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد آگاه باشيد! هر كس با محبت محمد و آل محمد بميرد بر سنت و جماعت اسلامى مرده است آگاه باشيد هر كس با بغض و عداوت آل محمد بميرد، در روز قيامت ، در حالى وارد صحراى محشر مى شود كه در بين دو چشمش (پيشانى ) نوشته شده است : مايوس از رحمت پروردگار. آگاه باشيد! هر كس با بغض آل محمد بميرد، كافر از دنيا رفته است ، آگاه باشيد! هر كس با بغض و كينه آل محمد بميرد، حتى بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.
باز عجيب آن كه فخر رازى بعد از نقل اين حديث مى گويد:
آل محمد كسانى هستند كه بازگشت امرشان به اوست و كسانى كه ارتباطشان ، با رسول خدا شديدتر و كاملتر باشد، آنها (آل ) حساب مى شوند و شكى نيست ، كه فاطمه و على و حسن و حسين ، ارتباط بين آنان و بين رسول خدا صلى الله عليه و آله محكمتر ارتباط بوده است و اين معنى ، از مسلمات و در نزد همه معلوم و به تواتر بوده است پس قطعا آن ها آل محمد هستند(420).
سپس كلامش را دامه مى دهد تا اشعار شافعى - امام فرقه شافعى ها - را نقل مى كند:
يا راكبا قف بالمحصب من منى
واهتف بساكن خيفها والناهض
سحرا اذا فاض الحجيج الى منى
فيضا كما نظم الفرات القائض
ان كان رفضا حب آل محمد
فليشهد الثقلان انى رافض
اى سوارى كه براى انجام حج آمده اى ! در سرزمين محصب كه حاجى ها ريگ جمع مى كنند(و همه مردم آن جا جمع مى شوند) به ايست در بين مردمى كه در مسجد خيف هستند، و يا در حال كوچ كردن هستند و مثل رودخانه ، در سحر شب عيد در حال حركتند، به ايست و فرياد بزن : اى مردم ! اگر دوست داشتن آل محمد، علامت رفض و شيعه بودن است ، پس بايد همه جن و انس شهادت بدهند كه من رافضى هستم .
خدايا تو را شكر مى كنيم ، امسال هم توفيق رفيق شد، روزه گرفتيم . نماز جماعت خوانديم . منبر و بيان احكام و فضايل اهل بيت عليهم السلام داشتيم . دعاها و قرائت قرآن و اعمال شبهاى قدر را به جا آورديم . خدايا! اين اعمال را از همه ما قبول بفرما خدايا! فرحة عند الافطار را داشتيم ، فرحه عن لقائك را نيز محرمت فرما! (421) خدايا! اگر سال ديگر زنده بوديم ، مجددا توفيق روزه و نماز و اعمال خير به ما مرحمت فرما، و اگر مرديم ، ما را با محمد و آل او محشور فرما.
قدردان ولايت خود باشيم 
باز هم عرض مى كنم : قدر خودتان را بدانيد؛ از پدر و مادر شيعه ، به وجود آمديم . در زمان جمهورى اسلامى هستيم ، نه زمان طاغوت كه از در و ديوار فساد مى باريد. حالا يك روايت در اين خصوص براى شما بخوانم .
تفسير مجمع البيان از عياشى در تفسير آيه شريفه والذين امنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم .... (422) از حرث بن مغيره چنين نقل مى كند:
قال كنا عن ابى جعفر عليه السلام فقال العارف منكم هذا الامر المنتظر له المحتسب فيه الخير كمن جاهد و الله مع قائم آل محمد صلى الله عليه و آله بسيفه ثم قال بل و الله كمن جاهد مع رسول الله صلى الله عليه و آله بسيفه ثم قال الثالقة بل و الله كمن استشهد مع رسول الله فى فسطاطه و فيكم آية من كتاب الله قلت اى آية جعلت فداك قال قول الله عزوجل (والذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم ) ثم قال صرتم و الله صادقين شهدا عند ربكم (423)
ما چند نفر خدمت امام باقر عليه السلام بوديم ، كه حضرت فرمود: هر كدام از شما كه معرفت به اين امر ولايت و امامت داشته و منتظر آن باشد، و اميد خير در او بود (يعنى حقيقتا شيعه نه به اسم ) او مثل كسى است كه همراه با قائم آل محمد عليه السلام با شمشير جهاد كند. سپس فرمود: بلكه به خدا سوگند! مثل كسى است كه با شمشيرش همراه با رسول خدا صلى الله عليه و آله جهاد فى سبيل الله كند. بار سوم فرمود: بلكه به خدا سوگند! همانند كسى است كه همراه با رسول خدا صلى الله عليه و آله در خيمه و خرگاه او شهيد شده باشد. و درباره شما آيه اى در قرآن است عرض كردم : كدام آيه قربانت گردم ؟ فرمود: (والذين آمنوابالله و رسله ) كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند، همانا آنان در نزد خدا راستگويان و شهدا هستند، سپس فرمود به خدا سوگند شما راستگويان واقعى گرديده ايد و در نزد خدا شهداء هستيد.
همچنين از عياشى نقل مى كند به سندى از منهال قصاب كه گفت :
قلت لابى عبدالله عليه السلام : ادع الله ان يرزقنى الشهادة فقال : ان المؤ من شهيد و قرء هذه الاية (424).
خدمت امام صادق عليه السلام عرض كردم : از خدا بخواهيد كه شهادت را روزى من فرمايد حضرت فرمود: به درستى كه مومن شهيد است و اين آيه را تلاوت فرمود (425).
در زمان ما، جوانان غيور و متدين در مدت هشت سال جنگ تحميلى عراق عليه ايران اسلامى ، به مرحوم امام قدس سره مى گفتند: از خدا بخواهيد، ما شهيد شويم و ايشان مى فرمود: دعا مى كنم ثواب شهيد داشته باشيد.
روز آخر ماه و روز ختم مجلس است . توسلى به امام زمان - روح و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا - داشته باشم .
غيبت امام زمان عليه السلام جلوه اى از قدرت خدا است  
از جمله موضوعاتى كه خيلى بر ما شيعيان خره مى گيرند، و بر عقيده ما تعجب مى كنند و كفار به يك شكل و برادران اهل تسنن به شكل ديگر به ديده حقارت بر ما مى نگرد، موضوع امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - است . گرچه بعضى از علما و دانشمندان ، آنان تاءليفاتى در مورد آن حضرت دارند و اگر تعصب را كنار بگذارند، و به آن همه روايات متواتر گوناگونى كه درباره آن بزرگوار داريم ، مراجعه كنند و به ديده انصاف نگاه كنند، همانند ما صددرصد به حضرت عقيده پيدا مى كنند، مگر كسى در قدرت خدا شك مى كند؟ نستجيربالله آخر خداوند كارهاى غير مادى زيادى دارد و قدرت نمايى مى كند مگر نه اين است كه آدم را بدون پدر و مادر خلق مى كند؟ و مگر نه اين كه آتش را بر ابراهيم عليه السلام برد و سلام و گلستان مى گرداند و مگر نه اين است كه عيسى را از مادر تنها بدون پدر مى آفريند؟ و مگر نه اين است كه به حضرت نوح عمر بيش از هزار سال مى دهد؟ و مگر نه اين است كه به نص آيه قرآن ، حضرت عيسى هنوز زنده است (و ما قتلوه و ما صلبوه ولكن شبه لهم ) (426) از او نكشتند، و بردار نكشيدند، بلكه بر آنها موضوع اشتباه شده (بل رفعه الله اليه ) (427) بلكه خدا و را بالا برده است و تا كنون سن آن حضرت حدود دو هزار سال است پس چه مانعى دارد كه خداوند قدرت نمايى كند و بر خلاف عادى امام زمان عليه السلام را زنده نگه دارد؛ مثل حضرت عيسى و خضر و الياس ؟
احاديث متواتر در خصال امام زمان (عج )  
حضرت آيت الله صافى - دام ظله العالى - در كتاب شريف منتخب الاثر روايات مربوط به امام زمان عليه السلام را جمع آورى فرموده كه هر منصفى را با شيعه دوازده امامى هم عقيده مى كند، به جهت تقويت امام شيفتگان آن حضرت برخى از آن را عرض مى كنم : احاديثى كه دلالت مى كند بر اين كه :
حضرت مهدى عليه السلام هم نام رسول اكرم صلى الله عليه و آله است ...... 84 حديث
حضرت مهدى عليه السلام نهمين فرزند امام حسين است ...... 148 حديث
حضرت مهدى عليه السلام هفتمين فرزند امام باقر عليه السلام است .... 103
حضرت مهدى عليه السلام ششمين فرزند امام صادق عليه السلام است .... 99 حديث
حضرت مهدى عليه السلام نسل پنجم امام موسى كاظم عليه السلام است ..... 98
حضرت مهدى عليه السلام چهارمين فرزند امام رضا عليه السلام است .....90 حديث
حضرت مهدى عليه السلام سومين فرزند امام جواد عليه السلام است ..... 146 حديث
حضرت مهدى عليه السلام پسر امام حسن عسكرى عليه السلام است ......9 حديث
حضرت مهدى عليه السلام داراى سنتهايى از انبيا از جمله عمر نوح است ..... 23 حديث
حضرت مهدى عليه السلام داراى عمرى طولانى است كه به طورى كه حتى مورد شك قرار مى گيرد.... 318 حديث
حضرت مهدى چهره اى نورانى دارد و هميشه جوان است و به مرور زمان پير نمى شود............. 8 حديث
مگر كسى كور باشد، و يا دست روى چشم گذارد و اين احاديث را نبيند و يا ببيند و باور نداشته باشد.
در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم
به آن اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم
حديث روضه نگويم ، گل بهشت نبويم
وصال حور نجويم ، دوان به سوى تو باشم
على الصباح قيامت كه سر ز خاك برآرم
به جستجوى تو خيزم ، به گفتگوى تو باشم
مى طهور ننوشتم ز دست ساقى رضوان
مرا به باده چه حاجت كه مست روى تو باشم
ذكر توسل ؛ زيارت ناحيه شريفه  
امام زمان عليه السلام شب و روز در مصيبت جد مظلومش امام حسين عليه السلام گريه مى كند در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به امام حسين عليه السلام عرض مى كند:
فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرك المقدور و لم اكن لم حاربك محاربا و لمن نصب لك العداوة مناصبا فلاندبنك صباحا و مساء ولابكين لك بدل الدموع دما حسرة عليك و تاءسفا على ما دهاك و تلهفا حتى اموت بلوعة المصاب و غصبة الاكتياب ... تا آنجا كه مى گويد: و اسرع فرسك شاردا الى خيامك قاصدا محمحما باكيا فلما راءين النساء جوادك مخزيا و نظرن سرجك عليه ملويا برزن من الخدور ناشرات الشعور على الخدود لاطهمات الوجوه سافرات بالعويل داعيات و بعد العز مذللات و الى مصرعك مبادرات (428).
اگر زمانه مرا تاءخير انداخت و مقدر نبود كه من در كربلا تو را يارى كنم ، و با كسانى كه با شما جنگ كردند، بجنگم و با كسانى كه رسما دشمنى نمودند، دشمنى كنم ، پس به راستى ، شب ، و روز در مصيبت شما گريه و زارى مى كنم و به جاى اشك ، خون گريه مى كنم در آه و افسوس بر شما و در حال تاءسف بر آن گرفتارى ها و سختى هايى كه بر شما گذشت . تا اين كه با دل سوختگى بميرم و از غصه و اندوه از بين بروم . اى جد بزرگوار! هيچ وقت فراموش نمى كنم كه عصر عاشورا ذوالجناح بى صاحب شما بر در خيمه آمد و گريه كنان و شيهه زنان خبر شهادت تو را آورد، و هنگامى كه زنهاى داغ ديده از خيمه ها بيرون آمدند و اسب را بى صاحب ديدند و چشمشان بر زين واژگون افتاد، شروع به گريه و زارى و عزادارى كردند موپريشان نمودند و لطمه بر صورت زدند و صيحه و زارى نمودند و بعد از عزت خود را آماده اسيرى نمودند، و به طرف قتلگاه روانه گرديدند، و ديدند كه الشمر جالس على صدرك .
لاحول ولاقوة الابالله العلى العظيم
لااضحك الله سن الدهرران ضحكت
و آل احمد مظلومون قد قهروا
 

 

fehrest page

back page