واقعه 15: در شب سيزدهم ج 1 سنه 1391 ه ق = 15/4/1350 ه ش
، در آمل به مراقبت نشسته بودم - و اين شب مصادف با شهادت بى بى من ليلة القدر و
اءم ابيها، و اءم الائمة الاحد عشر، عصمة الله الكبرى سيده نساء العالمين حضرت
فاطمه بنت خير البشر - صلوات الله عليها - بوده است - پس از برهه اى ، اضطراب و بى
تابى بسيار سخت و سهمگين عارضم شده بود، و بعد از آن انتقالى شگفت به من روى آورد
كه از آن خلوت رويا لذت بسيار برده ام ؛ و آن اين كه گوشه اى از حقيقت كريمه
((و اذ الوحوش حشرت )) (التكوير - 6)
را به من نمودن ، اشباح و اشكالى برايم متمثل شده اند، و به خصوص حيوانات گوناگون
را رؤ يت كرده ام .
صابر باش كه اگر دير شود، مسلما دروغ نخواهد شد؛ قوله سبحانه ((و
لربك فاصبر)) (المدثر - 8) زود زود نمى دهند تا كم كم ظرفيت
حاصل شود... علاوه اين كه كسانى كه ديرتر مى گيرند پخته تر مى شوند و بهتر و برتر
مى گيرند. برخى را مى شناسيم كه زود راه برايش باز شده است ولكن اكثر حرفهاى او
ساحلى است نه لّجّه اى ، اما براى جناب آخوند ملا حسينقلى همدانى پس از بست و دو
سال راه باز شده است و چه اهل راز شده است . به نكته 641 كتاب هزار و يك نكته اين
كمترين رجوع بفرماييد.
و نيز برخى از واقعه هاى ديگر چنان كه در قصيده شقشقيه ديوانم گفته ام :
28- چو با مرآت صافى چشمه هور |
|
مقابل شد بتابد اندر او نور |
29- ز نور خور چنان آيدش باور |
|
كه مى گويد منم خورشيد خاور |
30- انا الشمسى كه او گويد در آن حال |
|
انا الطمس است زان فرخنده اقبال |
31- خزف چون بى بها و بى تميز است |
|
با آيينه هميشه در ستيز است |
32- حديث چشم با كوران چه گويى |
|
خدا را از خدا دوران چه جويى |
در اسفار اربعه بحسب اعتبار ارباب شهود گويند: سفر اول از خلق به حق به رفع حجب
ظلمانيه و نورانيه است يعنى از مقام نفس به مقام قلب تا مقام روح تا به مقصد اءقصى
و بهجت كبرى كه همان جنت مزلفه متقين است ارتقاء وجودى يافتن و بالا رفتن است .
وقتى سالك به مقصد واصل شد جمال حق را مشاهده مى كند و در ذات او فانى مى شود. و
براى او در اين سفر روحانى مقامات سبعه و حالات هفتگانه از نفس و قلب و عقل و روح و
سر و خفى و اخفى است تا در اين مراتب وقوف كند و حالش به مقام و ملكه مبدل گردد. و
اين همان مراتب ولاء و بلاد عشق است كه عارف رومى بدان اشارت مى كند: