يك دار وجود است به ترتيب مراتب |
|
يك مرتبه اش ممكن و يك مرتبه واجب |
ترتيب چه باشد كه اضافت نشود راست |
|
آنجا كه يكى هست و دگرهاست سوالب |
ممكن چه بود خلق و خلق است چه تقدير |
|
تقدير چه حد است و حديست چه لازب |
مظهر چه و ظاهر كه و مُجلى چه و مَجلى |
|
اول كه و آخر كه و حاضر كه و غايب |
اطوار و شئونى است كه يك ذات نمايد |
|
از ظاهر و از باطن و از طالع و غارب |
خلقت شده حاجب چه حجابى كه ز واجب |
|
رو تافتى اى بى خبر از واجب و حاجب |
لذا غايت قصواى سالكان اسقاط اعتبارات و اضافات است و خروج از عالم پندار و اعتبار
كه دار غرور است به سوى حقيقت و دار القرار،