740 ان الله يحب الرفق فى
الأمر كله.
خداى تعالى دوست دارد مسلمانى را كه مدارا كند با بندگان خدا در كارها.
741 ان الله تعالى جميل يحب
الجمال.
خداى تعالى منزه است از صفات نقص، دوست دارد عبادت بى ريا و خالص را.
742 ان الله يحب الأبرار
الأتقياء الأخفياء.
خداى تعالى دوست دارد بندگان مطيع را و نيكوكارانرا و ترسكارانرا كه مردمان ايشان
را نشناسند.
743 ان الله يحب الملحين فى
الدعاء.
خدا دوست دارد مومنى را كه ويرا بسيار ياد كند.
744 ان الله يحب المومن
المحترف.
خدا دوست دارد مومنى را كه صنعتى داند و كسب حلال كند و خورد.
745 ان الله يحب كل قلب
حزين.
خدا دوست دارد هر دلى اندوهناك از ترس قيامت و دوزخ.
746 ان الدين بدأ غريبا و
سيعود غريبا كما بدأ فطوبى للغرباء.
اين مسلمانى در ابتدا غريب بود و زود گردد غريب چنانكه اول بود با852
آخر الزمان، پس خوش باد غريبان را يعنى آنانرا كه در آن زمانه دين نگاه دارند.
747 ان الفتنة تجىء فتنسف
العباد نسفا ينجو العالم منها بعلمه.
آخر الزمان كه بيايد همه بندگان را خرد و مرد853
كند و بر باد بر دهد الا آن باشد كه آنكه عاقل باشد از آن فتنه رستگارى يابد بعلم
خود.
748 ان الذى يجر ثوبه خيلاء
لا ينظر الله اليه يوم القيامة.
بدرستى كه آنكس كه جامه بپاى مىكشد از بهر تكبر و برين گناه بميرد خداى تعالى او
را نيامرزد و نظر رحمت بوى نكند روز قيامت.
749 ان العين لتدخل الرجل
القبر، و تدخل الجمل القدر.
چشم حاسدان مرده را در گور برد، و شتر را در ديگ.
750 ان الله يحب معالى
الامور و أشرافها، و يكره سفسافها.
خداى تعالى دوست دارد كارهاى بزرگ، و دوست ندارد كارهاى خسيس؛ يعنى كه ثواب دهد آن
مسلمانى را كه بلند همت باشد و ذم كند بندهاى را كه دون همت بود.
751 ان الله تعالى يحب أن
تؤتى رخصته854 كما يحب أن تترك م عصيته.855
خدا دوست دارد كه بنده را رخصت دهد856 يعنى
مهلت دهد مومنى را همچنانكه دوست دارد ترك معصيت را.
752 ان الله يحب البصر
النافذ857 عند مجىء الشهوات و العقل الكامل
عند نزول الشبهات.
خدا دوست دارد آن ديده را كه نظر كند و آنكه حلال باشد بيند؛858
عقل تمام دوست دارد كه طلب حلال كند بوقت شبهتها.
و يحب السماحة و لو على تمرات، و يحب الشجاعة و لو على قتل
حبة.
و دوست دارد عطا دادن را اگر خود همه ذره خرما بود، و دوست دارد شجاعت را اگر خود
بر كشتن مارى بود.
753 ان الله يحب المحامد.
خدا دوست دارد بندهاى را كه كارهاى پسنديده كند.
754 ان الله يحب السهل
الطلق.
خدا دوست دارد بنده را كه كارها خوار بگيرد و دست گشاده بود، يعنى آسان معاملت بود
و دست بخيرات دارد.
755 ان الله يقبل توبة عبده
مالم يغرغر.
خدا قبول كند توبه بندهاش مادام تا جان بغرغره نرسيده باشد يعنى تا عقل بر جا
باشد توبه قبول باشد.
756 ان الله يبغض العفرية859
النفرية التى لم يرزأ فى جسمه و لا ماله.
خدا عقوبت كند آن بندهاى را كه هميشه تندرست باشد زيرا كه هميشه مومنانرا رنج و
سختى رسد و آنكس كه پيوسته تندرست باشد فرعونى بود و خداى تعالى فرعونيان را برين
صفت زندگانى داده است.
757 ان الله كره لكم العبث
فى الصلوة، و الرفث فى الصيام، و الضحك عند المقابر.
خدا دشمن دارد از شما بازى كردن در نماز، و مجامعت كردن در روزه، و خنديدن در
گورستان.
758 ان الله ينهاكم عن قيل
و قال، و اضاعة المال، و كثرة السؤال.
يعنى خداى تعالى نهى كرده است شما را از گفت و گوى بهر زه، و تلف كردن مال يعنى
خرج كردن نه بر وجه صلاح، و بسيار سوال كردن.
759 ان الله يغار للمسلم
فلتغر.860
خداى تعالى خشم گيرد بر بندهاى كه ظلم كند بر مسلمانان؛ پس تو نيز بموافقت او خشم
گير.
760 ان الله لا يرحم من
عباده الا الرحماء.
خداى تعالى رحمت نكند از بندگانش الا بر كسانى كه ايشان نيز رحمت كنند بر زير
دستان.
761 ان الله ليدرأ بالصدقة
سبعين ميتة من السوء.
خدا باز دارد بصدقه كه مومن بدهد هفتاد گونه مرگ بد.
762 ان الله تعالى لينفع
العبد بالذنب يذنبه.
خدا منفعت دهد بنده را بگناهى كه بكند يعنى چون پشيمان شود و بر گناه بگريد بسيار
ثواب يابد.
763 ان الله ليؤيد هذا
الدين بالرجل الفاجر.
خدا نصرت دهد اين دين را بمردى فاجر گناهكار كه يارى دهد حق را.
764 ان الله ليرضى عن العبد
أن يأكل الأكلة فيحمده عليها، و يشرب الشربة فيحمده عليها.
خدا راضى بود از بنده كه چيزى خورد و بر آن شكر كند، يا شربتى بياشامد و بر آن شكر
كند.
765 ان الله تعالى اذا أنعم
على عبد نعمة أحب أن يرى عليه أثره.
خداى تعالى چون نعمتى بكند با بندهاى آنچنان دوست دارد كه اثر نعمت بر وى ببيند،
مىفرمايد كه نعمت خدا بر خود ظاهر كنيد.
766 ان الله لا يقبض العلم
انتزاعا ينتزعه من الناس ولكن يقبض العلم بموت العلماء.
خداى تعالى علم باز نستاند از علمان وليكن چون خواهد كه علم از ميان مردمان برگيرد
عالمانرا بميراند.
767 ان الله تعالى يعطى
الدنيا على نية الاخرة، و لا يعطى الاخرة على نية الدنيا.
بدرستى كه خداى تعالى بدهد دنيا بر نيت آخرت، و ندهد آخرت را بر نيت دنيا.
768 ان الله يستحيى من
العبد أن يرفع اليه يديه فيردهما خائبتين.
خداى تعالى شرم دارد از بندهاى كه دستها بدعا بردارد و او را نا اميد باز گرداند.
769 ان الله تعالى جعل لى
الأرض مسجدا و ترابها861 طهورا.
خداى تعالى زمين را براى من و امت من مسجد كرده است و خاكش را پاك كننده.
770 ان الله زوى لى الأرض
فرأيت862 مشارقها و مغاربها، و ان ملك أمتى
سيبلغ ما زوى لى منها.
خداى تعالى زمين را بجهت من با هم آورد تا مشارقها و مغاربها863
بديدم، و ملك و پادشاهى امتان864 من بكناره
زمين برسد يعنى كه اطراف عالم همه جاى بگويند: اشهد أن لا اله
الا الله، و أشهد أن محمدا رسول الله، و أن وصيى عليا ولى الله.
771 ان الله تعالى تجاوز عن
أمتى عما حدثت به نفسها مالم تتكلم به أولم تعمل به.
خداى تعالى در گذاشت از أمتان من از معصيتها كه بدل كنند مادام كه جز كفر باشد و
ايشانرا بدان نگيرد الا بزبان بگويند يا باندامها بكنند.
772 ان الله تعالى بقسطه و
عدله جعل الروح و الفرج فى اليقين و الرضا، و جعل الهم و الحزن فى الشك و السخط.
خداى تعالى عادلست ظلم نكند و بعدلش راحت و خرمى865
و فرح866 در آرام دل و رضا نهاده است، و غم و
اندوه در شك و ناخشنودى نهاده است يعنى آن بنده كه خشنود باشد بقضاى خدا هميشه خرم
و با راحت باشد، و آن بنده كه راضى نبود بقضا و قدر خدا هميشه در غم و اندوه باشد.
773 ان الله كتب الغيرة على
النساء و الجهاد على الرجال؛ فمن صبر منهن احتسابا كان له مثل أجر شهيد.
خداى تعالى صبر بر زنان پيدا كرده است و برايشان نوشته و غزا كردن بر مردان نوشته
است هر مومنى و مومنهاى كه صبر كند در گزاردن فرمان خدا و حميت بجاى آورد روز
قيامت او را مثل اجر و مزد شهيدى باشد.
774 ان الله تعالى عند لسان
كل قائل.
خداى تعالى عالمست بهرچه گوينده بگويد يعنى چون چيزى خواهى گفتن حق بگوى كه حق
داناست و ترا از آن باز پرسد.
775 ان الله لا يقبل عمل
عبد حتى يرضى.
خداى تعالى عمل هيچ بندهاى قبول نكند و نپذيرد تا آنگاه كه زبان را نگاهدارد
چنانكه خدا از وى راضى باشد.
776 ان الله اذا أنعم على
عبد سأله (عنه) يوم القيامة.
خداى تعالى چون نعمتى دهد بر بندهاى باز پرسد او را روز قيامت.
777 ان الله اذا أراد بقوم
خيرا ابتلاهم بشر؛ فمن رضى فله الرضى و من سخط فله السخط.
خداى تعالى چون بقومى نيكوئى خواهد ايشانرا آزمايش كند ببلائى؛ هر كس كه صبر كند
بر آن و راضى باشد ويرا راضى گرداند روز قيامت، و هر كه جزع و بى صبرى كند او را
ملامت و ذم كند.
778 ان أشد الناس عذابا يوم
القيامة عالم لم ينفعه الله بعلمه.
سختترين عذاب بقيامت عالمى را بود كه بعلمى كه خدايش داده سودى بوى نكرده باشد
يعنى بعلم خود كار نكرده باشد.
779 ان شر الناس عندالله
يوم القيامة من فرقه867 الناس اتقاء فحشه.
بدترين مردمان روز قيامت بندهاى بود كه فاحش زبان باشد و مردمان ازو ترسند از فحش
زبانش.
780 ان من شر الناس عندالله
يوم القيامة عبد أذهب آخرته بدنيا غيره.
بدترين مردمان بنزديك خدا روز قيامت بندهاى باشد كه آخرت بر خود بزيان آورد براى
دنياى ديگرى.
781 ان أشقى الأشقياء من
اجتمع عليه فقر الدنيا و عذاب الاخرة.
بدبختترين همه بدبختان كسى باشد كه درويشى دنيا و عذاب آخرت بر وى جمع شود يعنى
در دنيا درويش بوده باشد و در طاعت بگذرانيده باشد، و در آخرت بدوزخ شود.
782 انى أخاف على أمتى بعدى
أعمالا ثلاثة؛ زلة عالم، و حكم جائر، و هوى متبع.
مىترسم بر أمتان پس از من بسبب سه كار؛ يكى خطاى عالم كه قومى بدو بى راه باشند،
و حكم قاضى بيدادگر، و هواى نفس كه پيرو آن شوند.
783 انى ممسك بحجزكم عن
النار و تقاحمون فيها تقاحم الفراش و الجنادب.
من در دامن شما دوسيدهام868 و شما را از
آتش باز مىدارم و شما در آتش مىشويد مانند چراغ پره869
يعنى چندانكه توانستم نصيحت و پند دادم شما را و شما نمىشنويد تا لاجرم در آتش
افتيد.
784 انا لا نستعمل على
عملنا من أراده.870
ما بر كار خود داريم آنرا كه ما را طلب كند نه آنكه قضا و عمل كند.
785 انك لا تدع شيئا اتقاء
الله الا أعطاك الله خيرا منه.
تو دست بندارى هيچ گناهى از ترس خدا الا كه خداى تعالى ترا بهتر از آن بدهد هم در
دنيا و هم در آخرت.
786 ان من موجبات المغفرة
بذل السلام و حسن الكلام.
از چيزهائى كه آمرزش خدا واجب كند سلام فاش داشتن است بر مسلمانان و سخن نيكو
گفتن.
787 ان الدنيا حلوة خضرة و
ان الله مستخلفكم فيها فناظر كيف تعلمون.
دنيا خرم و شيرين است و خداى تعالى شما را از پس يكديگر در آن مىنشاند871
و داناست كه شما چه خواهيد كردن.
788 ان الدنيا حلوة خضرة
فمن أخذ عفوها872 بورك له فيها.
دنيا سبز و شيرين است هر مسلمانى كه قناعت كند خداى تعالى بر وى مبارك گرداند.
789 ان من موجبات المغفرة
ادخال السرور على أخيك المومن.
از آنچه آمرزش بواجب كند آنست كه برادر مسلمان را شادمان گرداند.
790 ان من قلب ابن آدم بكل
و اد شعبة؛ فمن اتبع قلبه الشعب كلها لم يبال الله فى أى و اد أهلكه.
از دل آدمى بهر وادى كه هست شاخى دارد كه در آن مراد طلبيدن بود هر كس كه پيرو آن
مرادها شود بديد نبود كه خداى تعالى ويرا در كدام وادى هلاك كند.
791 ان هذا الدين متين
فأوغل فيه برفق، ولا تبغض الى نفسك عبادة الله فان المنبت873
لا أرضا قطع و لا ظهراأبقى.
اين شرع شما قويست باوى سختى مكن كه شما با تكليف بر نيائيد كه منبت منقطع بود
يعنى آنكه خواهد كه دو منزل بيكى كند نتواند، و اگر بكند نتواند؛ يك روز برود پشت
چهار پاى باريش شود پس نه پشت چهار پا بماند و نه راه بريده شود.
792 ان من السنة أن يخرج
الرجل مع ضيفه الى باب الدار.
از جمله سنت يكى آنست كه مهمان خداوند874 با
مهمان از خانه بيرون شود تا مهمان را گرامى داشته باشد.
793 ان روح القدس نفث فى
روعى أن نفسا لن تموت حتى تستكمل رزقها؛ فاتقوا الله و أجملوا فى الطلب.
جبرئيل (عليه السلام) با من گفت كه هيچ نفسى بنميرد تا روزى خود تمام بنخورد، از
خدا بترسيد و طلب روزى بر وجه نيكو كنيد، و بر وجهى مكنيد كه در شريعت حرام بود يا
در مروت زشت بود.
794 ان مما أدرك الناس من
كلام النبوة الأولى: اذا لم تستحى فاصنع ما شئت.
از آنچه دريافتهاند مردم از سخنان پيغمبران پيشين اينست كه:اگر شرم نداشته باشى هر چه خواهى ميكن.875
استدراك
چون نسخه آقاى حسين باستانى راد دير بدست ما رسيد و اشعار مذكوره در آن نسخه بيشتر
از دو نسخه ديگرست چنانكه در صفحه يح = 18 سطر 11 مقدمه گفتيم اينك زيادات آن نسخه
و جاهاى نقل آنهارا در اينجا بذكر شماره ترتيبى احاديث معرفى مىكنيم.
بعد از ترجمه حديث 179:
هر دعائى كه روزه دار كند
|
|
رد نگردد چو بندهوار كند
|
قبل از ترجمه حديث 180:
داشتن روزه از ره احكام
|
|
در زمستان غنيمت است تمام
|
بعد از ترجمه و قبل از شرح حديث 186:
خواجه كاينات گفت: انصار
ايمنند از مكايد دشمن
|
|
خاصگان سن و سپاه منند
چون شب و روز در پناه منند
|
بعد از شرح حديث 191:
هست محروم تاجر بد دل
|
|
هست مرزوق تاجر كامل
|
بعد از شرح حديث 192:
داشتن بنده نيك افزونيست
|
|
داشتن بد ز شومى ودونيست
|
بعد از شرح حديث 209:
هست در راه دين محل نماز
تن بى سر كجا بود زنده
|
|
راست همچون محل سر از تن
زود ميرد چراغ بى روغن
|
بعد از ترجمه حديث 210:
مصطفى گفت آفتاب صفا
هست مزد نماز بنشسته
|
|
آنكه در دين حق رسول خداست
نيمه آن نماز كان برپاست
|
قبل از ترجمه و شرح حديث 219:
هست با مزد عالم دمساز
|
|
متعلم بنيكوئى انباز
|
بعد از شرح حديث 220:
هست در دست مرد از ره شرع
در ضمان ويست و عهده او
|
|
از كسى چون گرفت مال فرا
تا بدان كس رساند او را باز
|
بعد از شرح حديث 222:
ميهمان داشتن مسافر را
نيست بر اهل شهر و خانه ازانك
|
|
هست بر اهل خيمه صحرا
همه چيزى توان خريد آنجا
|
بعد از شرح حديث 223:
حق هر سائلى بود بر تو
|
|
گر چه آيد سوار بر در تو
|
بجاى ترجمه و شرح حديث 228 دو بيت زيرين است و بس:
مصطفى گفت: امتم باشند
وين چنين نور باشد آنكس را
|
|
دست و پاها سفيد روز قيام
كه بسازد وضو بوقت تمام
|
در آخر شرح حديث 242:
رهبرانند انبيا بيقين
دوستى و نشست با ايشان
|
|
فقها مهتران با تمكين
هست بى شك زيادتى در دين
|
در آخر شرح حديث 244:
پيشتر از طعام شستن دست
دارد او را درست بينائى
|
|
ببرد فقر را ز صاحب دين
اين چنين گفت آن رسول امين
|
قبل از شرح حديث 247:
هر سعادت كه آن تمامترست
تا بعمر دراز بنده كند
|
|
مصطفى گفت هست عمر دراز
طاعت كردگار بى انباز
|
بعد از شرح حديث 249:
واى بس واى بر كسى كه بگذاشت
پيش پروردگار خود رفت او
|
|
قوم خود را بناز و نعمت و مال
با بدى و گناه و وزر و وبال
|
قبل از شرح حديث 250:
هر دعائى كه مىكند مظلوم
هست بر نفس او فجور كه كرد
|
|
مستجاب است اگر چه بد كار است
حق دعاهاش را نگهدار است
|
بعد از شرح حديث 253:
نيست مومن بخيل و بد اخلاق
|
|
وين دو خصلت بدست در آفاق
|
پىنوشتها:
852) در نسخه قديم: (تا).
853) در برهان قاطع گفته: (خرد و مرد بضم اول و ميم اين لغت از اتباع است بمعنى ته
بساط و چيزهاى سهل و ريزه باشد، و دو مويد الفضلاء خرد و مورد باو او معدوله در
ثانى بمعنى ريزه ريزه و ترجمه مكسر نوشتهاند.)
854) در نسخه مخطوط شهاب الاخبار مصحح بتصحيح عالم فقيد مرحوم حيدر قليخان سردار
كابلى: (رخصه) و (معاصيه) (هر دو بصيغه جمع.)
855) در نسخه مخطوط شهاب الاخبار مصحح بتصحيح عالم فقيد مرحوم حيدر قليخان سردار
كابلى: (رخصه) و (معاصيه) (هر دو بصيغه جمع.)
856) معنى (تؤتى رخصه) آنست كه بنده رخصتهاى خدا را فرا گيرد يعنى از محللات و
مباحات كه براى بندگان اجازه استفاده از آنها را داده و اتيان بانها را حلال فرموده
است برخوردارى كند و بهره بردارى نمايد و آنچه در شرح بنظر مىرسد شايد تحريف شده
است.
857) در بعضى نسخ: (الناقد) بقاف.پ
858) مناسب مقام است اين بيت مولوى:
ديدهاى خواهم كه باش شه شناس
|
|
تا شناسد شاه را در هر لباس
|
859) ابن الاثير در النهايه گفته: فيه: أول دينكم نيوة و رحمة ثم ملك أعفر؛ أى ملك
يساس بالنكر والدهاء من قولهم للخبيث المنكر: عفر؛ و العفارة الخبث و الشيطنة؛ و
منه الحديث: ان الله تعالى يبغض العفرية النفرية هو الداعى الخبيث الشرير؛ و منه
العفريت، و قيل: هو الجميع المنوع، و قيل: الظلوم، و قال الجوهرى فى تفسير
(العفرية) المصحح؛ و النفرية اتباع له و كأنه أشبه لانه قال فى تمامه: الذى لايرزأ
فى أهل و لا مال، و قال الزمخشرى: العفر و العفرية و العفرية و العفريت و العفارية
القوى المتشيطن الذى يعفر قرنه، والياء فى عفرية و عفارية للالحاق بقنديل در منتهى
الارب گفته: عفر بالكسر مرد نيك خبيث كريز، عفرى بياء نسبت مثله و عفريه بالكسر و
تخفيف الياء مرد پليد كربز و مبالغه كننده در هر چيز و ستمكار، و فى الحديث: ان
الله يبغض العفرية النفرية؛ اى الذى لايرزا فى اهل و مال و نيز در ماده (ن ف ر)
گفته: (عفرية نفرية، و عفريت نفريت، و عفارية نفارية و عفريتة نفريتة از اتباع
است.)
860) در نسخهها (فليغر) است پس ضمير بلفظ (المسلم) بر مىگردد يعنى مسلمان نيز
بايد بموافقت خدا بر ظالم خشم گيرد.
861) ترابها) در نسخه دانشگاه و همچنين در نسخه مصححه بتصحيح مرحوم سردار كابلى از
نسخه مخطوطه شهاب الاخبار نيست.
862) در بعضى نسخ: (فأريت) يعنى پس بمن ارائه كردند و نشان دادند.
863) از قبيل (عجايبها) و (غرايبها) و (جواهرها) و (بدايعها) و (لطايفها) است كه در
كتب قدما بسيار بنظر مىرسد.
864) كلمه (أمتان) در نسخ نيست.
865) كلمه (خرمى) در نسخه قديم نيست.
866) در همه نسخهها (فرح) بحاء است چنانكه در متن ملاحظه مىشود.
867) ابن الاثير در النهايه گفته: الفرق بالتحريك الخوف و الفزع؛ يقال: فرق يفرق
فرقا؛ و منه حديث أبى بكر: بالله تفرقنى؛ أى تخو فنى.
868) در برهان قاطع گفته: (دوسيدن بر وزن پوسيدن بمعنى چسبيدن و ملصق شدن و رسيدن و
لغزيدن باشد.)
869) چراغ پره) معنى (فراش) و (جنادب) است؛ در منتهى الارب گفته: (فراشه كسحابة
پروانه چراغ؛ فراش جمع منه المثل أطيش من فراشة) و نيز گفته: (جندب بالضم نوعى از
ملخ). ابن الاثير در النهايه گفته: الجنادب جمع جندب بضم الدال و فتحها و هو ضرب من
الجراد و قيل: هو الذى يصر فى الحر.)
870) گويا مراد آنست كه ما كار را بكسى مىدهيم كه كار را براى ما انجام دهد و هوا
خواه ما باشد نه بكسى كه طالب جاه و مقام بود و قصدش احراز منصب و مرتبه باشد نه
انجام خدمت ما.
871) در نسخه ديگر: (مىشتابد) و در ديگرى: (مىشناسد) پس معنى (استخلاف) شبيه
بمضمون اين بيت است:
يكى مىرود ديگر آيد بجاى
|
|
جهان را نمانند بى كدخداى
|
872) ابن الاثير در نهايه گفته: فى حديث ابن الزبير: أمرالله نبيه أن يأخذ العفو من
أخلاق الناس؛ هو السهل المتيسر اى أمره ان يحتمل أخلاقهم و يقبل منها ما سهل و تيسر
و لا يستقصى عليهم در منتهى الارب گفته: عفو سهل و آسان از هر چيزى؛ يقال: أعطيته
عفوا يعنى بى سوال و بى خواست او دادم و يثلث.
873) ابن الاثير در النهايه گفته: فيه: فان المنبت لا أرضا قطع و لا ظهرا أبقى؛
يقال للرجل اذا انقطع به فى سفره و عطبت راحلته؛ قد انبت من البت القطع و هو مطاوع
بت؛ يقال: بته و أبته يريد أنه بقى فى طريقه عاجزا عن مقصده لم يقض و طره و قد أعطب
ظهره.
874) مهمان خداوند) يعنى خداوند مهمان كه ميزبان باشد و تعبير بسيار لطيف است.
875) هر سه نسخه موجود از كتاب در اينجا بپايان مىرسد و هيچيك بيشتر از اين ندارد.