بحثهائى از جلد يازدهم الغدير
قتل عامهاى معاويه
معاويه در تحكيم سلطنت خويش به اخذ اموال مردم بى گناه و كشتن بىپرواى آنان پرداخت
. حتى زنان و كودكان نيز او وحشى گريهاى معاويه در امان نبودند . جنايات او به
گونهاى است كه ذكر هر نمونهاش قلب عالم انسانيت را جريحهدار مى سازد . معاويه پس
از اتمام جنگ صفين و پس از قضيه حكمين عمال خويش را براى كشتن طرفداران على در
تمامى بلاد بسيج نمود . وى " بسر بن ارطات " را به سوى مدينه روانه كرد . " بسر "
جماعت بسيارى را در مدينه قتل عام كرده ، منازل آنان را با خاك يكسان نمود . پس از
آن به سوى مكه وسرات ونجران روانه شد و بسيارى از مردم بى گناه را در اين شهرها به
قتل رسانيد . سپس آهنگ يمن و در آن ديار نيز كشتارى دست جمعى نمود . حتى سرهاى دو
كودك خردسال عبيد الله بن عباس را - كه والى على در يمن بود - از تن جدا كرد . مادر
اين دو كودك ( = ام حكيم ) چنان از كشته شدن فرزندانش متأثر شده بود كه حيران در
ميان مردم مى گرديد و مى گفت : " اى كسانى كه دو فرزند مرا ديدهايد ، بچههاى من
چون دو مرواريد از صدف در آمدهاند . . . آنها قلب من بودند ، امروز دلم برايشان
تنك شده است . . . امروز بچههاى مرا از من گرفتهاند . . . چيزهايى را كه " بسر "
مى گويند باور نمى كنم . . . چه كسى من دلداده را به كودكانم مى رساند . . . " . (
1 ) هنگامى كه خبر كشتار
مردم و كشتن اطفال معصوم را به امير المؤمنين على عليه السلام دادند ، سخت گريست و
" بسر " را نفرين نمود . ( 2 ) همچنين سفيان بن عوف به 6 هزار سپاهى ، ضحاك بن قيس
با 3 هزار وعبدالله بن سعد به 1700 نفر ، از طرف معاويه مأمور شدند كه در تمامى
بلاد بگردند ومواليان على ( ع ) را به فجيعترين شكل به قتل برسانند . ( 3 )
صلح امام حسن ( ع )
هنگامى كه مولاى متقيان على عليه السلام به شهادت رسيد ، معاويه كشتارهاى خود را
تشديد كرد . امام حسن ( ع ) براى آنكه خون مردم بىگنام پيش از اين ريخته نشود
معاهدهاى را با معاويه امضاء نمود . در اين معاهده معاويه تعهد كرده بود كه مال و
جان شيعيان على و همچنين زنان و كودكان آنها را محترم بدارد و عليه امام حسن امام
حسين و خاندان پيامبر توطئهاى - آشكارا يا پنهانى - نداشته باشد . معاويه التزام
نمود كه مردم در شام ، عراق ، حجاز و ساير بلاد در امنيت بسر برند ، كشتار مواليان
على متوقف شود و بر منابر پس از آن به على ( ع ) ناسزا نگويند . ( 4 ) در ارتباط به
معاهده فوق ، معاويه براى امام حسن ( ع ) نوشت : " پس از من تو خليفه خواهى بود و
تو براى خليفه شدن بهتر از همه مردم هستى " [ = ثم الخلافة لك من بعدى وانت اولى
الناس بها ] . معاويه تعهد نمود كه كسى را براى بعد از خود به عنوان جانشين منصوب
نكند . ( 5 )
وفاى معاويه
معاويه پس از امضاى معاهده در كوفه به منبر رفت و چنين گفت : " اى اهل كوفه ! شما
پنداشتيد من به خاطر نماز و زكات و حج با شما جنگيدم ؟ من خودم مى دانستم كه شما
مراقب نماز و زكات و حج خود هستيد ، من با شما به اين دليل جنگيدم كه خليفه شما
بشوم . . . ( و الآن هم بدانيد كه ) تمام شرطهائى را ( كه در معاهده ) پذيرفتم ،
زير پا خواهم گذارد " . ( 6 ) معاويه " زياد بن ابيه " را - كه فرزند سميه روسپى
بود - ( 7 ) به امارت كوفه گمارد . از آنجا كه پدر زياد مشخص نبود كه چه كسى است ،
وى را زياد بن ابيه ( = زياد پسر پدرش ) مى خواندند . برخى را هم گمان بر اين بود
كه " زياد " پسر يك غلام رومى به نام عبيد ثقفى است . ( 8 ) معاويه بر خلاف
فرمايشات پيامبر ( ص ) ادعا كرد كه : پدر " زياد " ، ابو سفيان است ( 9 ) و " زياد
" برادر خود او مى باشد . ( 10 ) زمانى كه زياد بن ابيه وارد كوفه شد و در دار
الاماره مستقر گرديد ، معاويه برايش چنين نوشته : " ( اى زياد ) كسانى را كه دينشان
مانند دين على است نخست به قتل برسان و سپس آنها را مثله كن " ! . ( 11 ) چقدر
دلخراش است كه اسلام از طرفى مثله نمودن سگ هار را حرام بداند ( 12 ) و پيامبرش
مثله كننده حيوانات را لعنت كند ، ( 13 ) و از طرف ديگر
خليفه مسلمين ! دستور مثله كردن شيعيان سيد اوصياء على مرتضى ( ع ) را صادر نمايد .
زياد بن ابيه كوفيان را در مسجد جمع مى كرد و از آنان مى خواست به على عليه السلام
لعن كنند . ( 14 ) هر كس كه از اين كار خوددارى مى كرد گردنش زده مى شد ، ( 15 ) و
خانهاش ويران مى گرديد . ( 16 ) يك بار " زياد بن ابيه " دستهاى 80 نفر را در مسجد
قطع نمود . ( 17 ) نقل كردهاند كه زياد بن ابيه بن دنباس كسى به نام سعد به سرح مى
گشت تا وى را به قتل برساند . امام حسن ( ع ) طى نامه به زيد نوشت كه " . . . سعد
بن سرح مسلمانى است بى گناه . . . " . زياد بن ابيه در پاسخ به امام حسن ( ع ) نوشت
: " . . . من بالاخره دستم به سعد خواهد رسيد . . . و او را به دليل اينكه پدر فاسق
تو را دوست داشته خواهم كشت . . . " . ( 18 ) از جنايات ديگر زياد بن ابيه اين است
كه سمرة بن جندب را جانشين خود در كوفه وبصره كرده بود و پس از مرگ زياد بن ابيه ،
معاويه نيز " سمره " را در امارت كوفه ابقاء كرد . سمره در يكى از قتل عامهاى خويش
80 هزار نفر را با خونخوارى تمام به قتل رسانيد . ( 19 ) ابو سوار عدوى مى گويد "
سمره يك روز صبح ، 47 تن از قوم مرا - كه همه از حافظان قرآن بودند - بىرحمانه كشت
" . ( 20 ) شهادت امام حسن عليه السلام معاويه هميشه مترصد بود كه به آرزويش جامه
تحقق بپوشاند ويزيد را براى پس از خود خليفه گرداند ، ولى دست خود را از دو ناحيه
بسته مى ديد . يكى آنكه به موجب معاهده نمى توانست يزيد را جانشين خود كند و ديگرى
آنكه مى ديد بسيارى از مردم جذب
جلالت و شايستگى امام حسن ( ع ) شدهاند . لذا معاويه بر آن شد كه هر طور شده امام
را به قتل برساند . معاويه چندين بار به امام حسن ( ع ) زهر خورانيد ولى در اين كار
موفق نبود . ( 21 ) عاقبت به وسيله جعده ، حضرت را به شهادت رسانيد . ( 22 ) معاويه
به جعده ( همسر امام حسن ) قول داد كه اگر شوهر خود را با زهر بكشد 100 هزار درهم
به او داده و وى را به ازدواج پسرش يزيد در آورد . ( 23 ) زهرى كه آخرين بار به
امام دادند آن چنان مهلك بود كه اما سلام الله عليه 40 بار لختههاى خون را بالا
آورد و در حالى كه آن را در طشت مى ريخت ( 24 ) فرمود : " بارها به من زهر دادند
ولى در هيچ كدام مثل اين بار صدمه نديدم ( ديگر ) جگرم پاره پاره شده است " . ( 25
) حسين بن على - در حالى كه مى گريست ( 26 ) - به برادر مى گفت : " برادر جان ، من
قتل تو را قبل از دفن تو خواهم كشت و اگر نتوانم به سرزمين او بروم كسانى را براى
كشتنش خواهم فرستاد " . امام حسن گفت : " اى برادر من ، اين دنيا شبهائى است كه از
بين مى رود ، قاتل مرا ( به حال خود ) بگذار تا روزى كه من و او در مقابل خدا قرار
گيريم . . . " ( 27 ) پس از شهادت امام حسن ( ع ) ، معاويه 100 درهم به جعده داد
ولى او را به ازدواج يزيد در نياورد . معاويه به جعده گفت : " مى ترسم همان بلائى
كه بر سر فرزند رسول خدا آوردى بر سر فرزند من نيز بياورى " ! ( 28 ) هنگامى كه
خبر شهادت آن امام مظلوم را به معاويه دادند ، وى از خوشحالى سجده شكرى نمود ( 29 )
و گفت : " ( اكنون ) دلم آرام
گرفت " . ( 30 ) در جلد 11 الغدير به طور مبسوط از كشتارها و جنايات معاويه سخن
رفته ، و جريان قتل بزرگانى چون حجر بن عدى ، عمرو بن حمق ، مالك اشتر ، محمد بن
ابى بكر و . . . مفصلا ذكر شده است . موضوع ديگرى كه در اين جلد مورد بررسى دقيق
قرار گرفته عبارت است از طرح يكصد نمونه از غلوها و قصههاى خرافى كه در طول تاريخ
اسلام براى برخى از صحابه ، تابعين ، ائمه مذاهب ، علما وعرفا جعل شده است .
سخنى درباره ترجمههاى فارسى الغدير
يازده جلد عربى الغدير ، در بيست و دو جلد فارسى ترجمه شده و توسط كتابخانه بزرگ
اسلامى و بنياد بعثت چاپ و پخش گرديده است . مهمترين موضوعى كه در امر ترجمه بايد
مد نظر قرار بگيرد عدم تحريف در ترجمه و تطابق آن با متن اصلى است . متأسفانه در
ترجمه فارسى بسيارى از مجلدات الغدير ( جلدهاى 5 ، 6 و 9 تا 22 ) ، مترجمين محترم
يا رعايت امانتدارى را ننمودهاند و يا دقت لازم را مبذول نداشتهاند . گذشته از
اين ، ناشر در ابتداى ترجمه جلد يازدهم الغدير [ = ترجمه جلد ششم عربى ] چنين نوشته
است : " متأسفانه به جهت تعجيل در فراهم آوردن اين اثر ، زمينههاى ويرايشى و نشانه
گذارى و تصحيح مطبعى اين كتاب هنوز تكميل نيست و براى ما هم ، پس از دريافت كتاب ،
به دليل زينگ بودن آن ، امكان اصلاح نبود . اميد است كه توفيق رفيق شده ، امور فنى
فوق ، در چاپهاى بعدى آن با فرصت باز ، تكميل شود و استفاده خوانندگان سهل تر گردد
- واحد تحقيقات بنياد بعثت - " . گويا براى ناشر ترجمهها ، تحمل لطمه مالى خيلى
دشوارتر از اين بوده است كه شاهد بر باد رفتن زحمات علمى مؤلف كتاب الغدير باشد .
ايشان على رغم وعدههاى خود ، مجددا كتاب را به همان صورت و با همان صورت و با همان
اعتذار به چاپ رساندهاند . گذشته از اينكه جلدهاى يازدهم و دوازدهم بيش از حد
متعارف غلط چاپى دارد ، نثر فارسى آن نيز بسيار ناپخته وخام است . مجلدات اول و دوم
و سوم ترجمهها [ = ترجمه جلد اول و نيمه نخست جلد دوم
عربى ] تحت نظارت خود مرحوم علامه امينى انجام شده ، ولى از جلد چهارم [ = ترجمه
نيمه دوم جلد دوم عربى ] به بعد ، اين ناشر بوده كه مترجمين هر جلد را انتخاب نموده
است . برخى از مترجمين عبارات مشكل متن - خصوصا برخى از اشعار - را ترجمه نكردهاند
[ مانند ترجمههاى جلد 16 تا 20 ] ، برخى ديگر از آن جائى كه به اصطلاحات مذهبى
آشنا نبودهاند ترجمهاى ناقض را ارائه دادهاند [ مانند ترجمههاى جلد 21 و 22 ] ،
برخى هم مانند مترجم جلد 13 تا 16 كه به قول خود در ترجمه الغدير گاهى به استاد خود
مراجعه مى كرده ، ميدان را از اين فراختر ديده - ضمن توهين و جسارت به مؤلف كتاب -
به اظهار نظرهاى بيجاى خود پرداختهاند . ايشان از طرفى عبارتهاى عربى الغدير را
نفهميدهاند و از طرف ديگر به قول خودشان به لغزشهاى علامه امينى اشاره كردهاند .
ناگفته نماند كه جواب بسيارى از اشكالات ايشان در مجلدات ديگر الغدير موجود است .
در خاتمه لازم به تذكر است كه ترجمه جديد بسيارى از مجلدات الغدير بطور شايسته
انجام گرفته است كه اميدواريم پس از تكميل ، به زيور طبع نيز آراسته گردد .