سيره تربيتى پيامبر(ص) و اهل بيت (ع) ، جلد ۴

سيد على حسينى زاده

- ۹ -


افزون بر اين ، معصومان (ع) سعى مى كردند آموزش هاى خود را به گونه اى با عمل همراه كنند. در اين راستا - چنان كه بيان شد - يا خود به گونه اى عمل مى كردند كه يادگيرى به آسانى انجام شود، و يا شاگرد را به عمل وا مى داشتند، و يا - دست كم - هر گاه شاگرد به عملى نياز داشت ، يا كار را اشتباه انجام مى داد، صحيح آن را به او ياد مى دادند. دو سيره پيامبر (ص ) كه در زير مى آيد، گوياى دو صورت اخير است .
امام صادق (ع) مى فرمايد: روزى پيامبر (ص ) در بيابانى خشك و بى آب و علف ، توقف كرد و به اصحاب فرمود: برويد هيزم بياوريد! اصحاب گفتند: يا رسول الله ، در اين بيابان هيزم پيدا نمى شود. پيامبر فرمود: هر كس به اندازه اى كه مى تواند، هر چند اندك ، هيزم جمع آورى كند. اصحاب در بيابان به دنبال هيزم گشتند و هر كس مقدارى هيزم آورد و بر روى هم انباشتند و هيزم ها به صورت پشته اى در آمد. پيامبر فرمود: گناهان نيز اين گونه جمع مى شود؛ سپس فرمود: ((اياكم و المحقرات من الذنوب ؛ از گناهان كوچك بپرهيزد؛ براى هر نفر مامورى هست كه گناهان او را مى نويسد و اين گناهان رفته رفته ، مانند اين هيزم ها، پشته مى شود.))(336)
در اين واقعه ، پيامبر (ص ) مى توانست بدون مقدمه بفرمايد: از گناهان كوچك بپرهيزيد؛ زيرا از جمع آن ها گناهان زيادى انباشته مى شود، ولى چنين نكرد، و با تدارك اين مقدمات ، و در عمل به آن ها نشان داد كه "قطره قطره جمع گردد وانگهى دريا مى شود".
عمر بن سعد ثقفى نيز مى گويد: مردى به حجره پيامبر (ص ) آمد و اين گونه اجازه گرفتن را نمى داند، برو و شيره اجاره گرفتن را به او بياموز تا داخل شود. كنيز نزد او رفت و گفت : هر گاه خواستى اذن بگيرى ، بگو: السلام عليكم ، آيا داخل شوم ؟ او نيز چنين كرد داخل شد.(337)
اين گونه آموزش ، به ندرت فراموش مى شود و دست كم پايدارتر و عميق تر است و آثار ماندگارترى بر جاى مى گذارد؛ زيرا به هنگام نيا بوده و با عمل در آميخته است و با حواس يادگيرنده ، سرو كار دارد.
فصل چهارم : شيوه هاى آموزشى
به طور كلى ، مى توان مجموعه فعاليت هايى را كه يك معلم در فرايند آموزش خود انجام مى دهد، روش هاى آموزشى او دانست . روش آموزش ‍ هر معلم ممكن است با روش ديگرى متفاوت باشد؛ همچنين يك معلم ممكن است خود از روش هاى متفاوتى در امر آموزش استفاده كند. آنچه روش هاى آموزشى را از هم متمايز مى سازد، چار چوب كلى رفتار معلم و يا به عبارت ديگر، سبك كلى رفتار او است ؛ اما در درون هر يك از اين روش ها، او فعاليت هايى را انجام مى دهد كه ممكن است با فعاليت در روش ‍ ديگر متفاوت و يا يكسان باشد. به اين فعاليت هاى درون روشى كه مجموعه اى از آن ها يك روش را شكل مى دهند و با عمل ارتباط نزديكى دارند و گاهى ممكن است در دو يا چند روش به كار رود، شيوه هاى آموزشى اطلاق مى كنيم ؛ بنابراين ، شيوه هاى آموزشى اجزاى يك روش ‍ آموزشى را تشكيل مى دهند. در اين فصل ، به دنبال تبيين برخى از شيوه هايى هستيم كه در بهبود آموزش معلم و بالا رفتن كيفيت يادگيرى دانش آموزان موثر برده و در سيره آموزشى معصومان (ع) نيز به كار رفته است .
1. تنظيم و دسته بندى مطالب
پس از اين كه معلم توجه مخاطب را به خود جلب كرد، بايد محتواى آموزشى خود را ارائه نمايد و براى اين كار لازم است آن را تنظيم و دسته بندى كند. اين كار در فهم و يادگيرى دانش آموزان تاثير زيادى دارد. معصومان (ع) در سيره آموزشى خود، محتواى آموزشى را به ويژه وقتى كه زياد و مفصل است ، دسته بندى كرده و به صورت منظم ، به جنبه هاى گوناگون مساله مى پردازند.
زهرى از امام سجاد (ع) نقل مى كند كه : ((روزى آن حضرت به من فرمود: از كجا مى آيى ؟ عرض كردم : از مسجد، فرمود: چه مى كردى ؟ عرض كردم : درباره روزه بحث مى كرديم . نظر من و دوستانم بر اين بود كه روزه واجبى جز روزه ماه رمضان نداريم . امام فرمود: زهرى ! آن گونه كه گفتند، نيست ؛ روزه بر چهل قسم است : ده قسم آن واجب است ، مانند روزه ماه رمضان و در چهارده قسم ديگر، انسان مختار است و اگر خواست روزه بگيرد و اگر نخواست نگيرد؛ ده قسم ديگر هم حرام است و سه قسم ، روزه اى است كه بايد با اجاره باشد و يك قسم هم روزه تربيتى (تمرينى ) است و يك قسم روزه مباح و يك قسم نيز روزه سفر و مرض است ...))(338)
آنگاه امام (ع) با درخواست زهرى براى تفسير مطلب ، به بيان صور هر يك از اين چند دسته پرداخت ؛ بنابراين ، امام ، افزون بر اين كه مطالب را تنظيم و دسته بندى كرد، ابتدا كليات مطلب را بيان نمود تا مخاطب به آسانى بتواند آن ها را بفهمد و به ذهن بسپارد، سپس به بيان و توضيح هر يك از اين بخش هاى كلى پرداخت ؛ يعنى نوعى بيان كلى مطلب و سپس بيان جزئيات ، اضافه بر آن ، از اين راه توان و خواست شاگرد را نيز در نظر گرفت ؛ زيرا امام وارد جزئيات نشد، مگر به درخواست زهرى .
بيان كليت امرى و سپس وارد شدن در توضيح يا جوانب و فروعاتى هر قسم ، تنها به مواردى كه هر فرع توضيح هايى مفصل دارد، محدود نمى شود، بلكه در مواردى كه توضيح هاى كمى نيز دارد، بهتر است ابتدا كليت مطلب مطرح شود و سپس جزئيات هر يك بيان گردد؛ براى نمونه ، امام رضا (ع) در روايتى فرمود: لا يكون المومن مومنا حتى يكون فيه ثلاث خصال : سنة من ربه و سنة من نبيه و سنة من وليه ؛ فاما السنة من ربه فكتمان السر، و اما السنة من نبيه فمداراة الناس ، و اما السنة من وليه فالصبر على الباساء و الضراء؛(339) مومن مومن نيست مگر اين كه سه ويژگى در او باشد: سنتى از پروردگارش و سنتى از پيامبرش و سنتى از امامش ؛ سنت پروردگارش راز دارى و سنت پيامبرش مدارا با مردم و سنت امامش صبر در سختى و تنگى است .))
در رساله حقوق امام سجاد (ع) نيز، حقوق گروه هاى مختلف ، به ترتيب دسته بندى و بيان شده است .(340)
در روايت ديگرى ، امام كاظم (ع) پس از بحثى طولانى كه با ابو يوسف قاضى داشت ، به در خواست او براى كلام جامعى كه نيازمندى هاى او را در زندگى در بر داشته باشد، پاسخ گفت و آن را چنين مرقوم داشت : ((بسم الله الرحمن الرحيم . همه امور دين بر چهار قسم است :
1.امورى كه در آن ها اختلاف راه ندارد و مورد اتفاق امت و از ضرورياتى است كه به ناچار پذيرفته اند؛
2. اخبار مورد اتفاق است و مرجعى است و هر شبهه اى را بايد بر آن ها عرضه كرد و حكم هر مساله جديدى از آن ها استنباط مى شود و اجماعى همه امت است ؛
3. مسائلى كه قابل ترديد و انكار است و در آن ها بايد از اهلش توضيح خواست و هر كس در اين گونه مسائل اظهار نظر كند، بايد دليلى از كتاب خدا- كه تاويل و تفسيرش مورد اتفاق باشد- و يا سنتى كه هيچ خلافى در آن نباشد، بياورد؛
4. قياسى و قانونى كه عقلها درستيش را تاييد كنند و خاص و عام است نتوانند در آن ترديد و يا آن را انكار كنند.))(341)
در اين روايت نيز امام قانون كلى فهم دين را براى ابو يوسف در چهار اصل دسته بندى كرد.
اين گونه نظم و دسته بندى ، افزون بر آثار آموزشى مانند سهولت يادگيرى ، حفظ و به خاطر سپارى ، خسته نشدن دانش آموز و مانند آن ، آثار تربيتى بسيارى نيز دارد؛ مانند اين كه به ذهن دانش آموز نيز نظم و انظباط منطقى مى بخشد و به صورت غير مستقيم و ناخود آگاه ، ذهن او را منطقى و منظم پرورش مى دهد. نظم و انظباط از مسائل اصولى و زيربنايى است كه بدون آن هيچ كارى به درستى سامان نخواهد يافت ؛ از اين رو على (ع) در وصيت به فرزندان خود، پس از تقواى الهى ، به نظم در امور سفارش مى كند: او صيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم امركم ...؛(342) شما دو تا (حسن و حسين (ع)) و همه فرزندان و خانواده ام و كسانى را كه اين نامه به آنان مى رسد، به تقواى الهى و نظم در كارها و...سفارش مى كنم .))
اين وصيت مى تواند گواه بزرگى بر اهميت و نقش بسيار زياد نظم در همه كارها، به امور آموزشى و پرورشى ، باشد؛ زيرا حضرت على (ع)، امام امت و امير و حاكم وقت ، لحظاتى پيش از آن كه به لقاى پروردگار خويش نائل آيد و دو فرزندى كه خود امامت و رهبرى و مسووليت آموزشى و پرورشى امت را به دست خواهند گرفت ، پس از تقواى الهى به نظم در كارها سفارش ‍ مى كند؛ يعنى پس از تقوا، چيزى مهم تر از نظم در كارها نيست .
2. تاكيد بر مطالب مهم
از ديگر شيوه هاى آموزشى در سيره معصومان (ع)، تاكيد بر مطالب مهم به شيوه هاى گوناگون است . اين كار باعث مى شود شاگردان توجه و دقت بيشترى به اين بخش از آموزه ها داشته باشند و در نتيجه بهتر ياد بگيرند؛ چون معلم يا هر كسى كه در مقام آموزش است ، مطالب متنوع و زيادى را بيان مى كند كه اغلب از نظر اهميت ، در يك سطح نيستند؛ همچنين قدرت يادگيرى شاگردان نيز نامحدود نيست ؛ بنابراين ، لازم است معلم بر مطالب مهم تر بيشتر تاكيد كند تا شاگردها نيز با توجه به اهميت ، آموزه ها، به آن ها بها داده و در يادگيرى بخش هاى مهم تر،كوشش بيشترى داشته باشند.
افزون بر اين ، تاكيد بر برخى مطالب ، به طور كلى ، سبب جلب توجه دانش آموزان به معلم و آنچه آموزش مى دهد، مى شود و در نتيجه ، كيفيت يادگيرى نسبت به همه مطالب آموزشى ، بالا مى رود.
معصومان (ع) در آموزش هاى خود به اين نكته توجه داشته ، از شيوه هايى براى تاكيد بر مطالب مهم تر استفاده مى كردند. در روايتى ، امام كاظم (ع): لا يتم عقل امرء مسلم حتى تكون فيه عشر خصال : الخير منه مامول ، و الشر منه مامون ، يستكثر قليل الخير من غيره و يستقل كثير الخير من نفسه ... ثم قال (ع) العاشرة ، "و ما العاشرة ". قيل ما هى ؟ قال : لا يرى احدا الا قال هو خير منى و اتقى ...؛(343) عقل مرد مسلمان تمام نيست مگر اين كه ده خصلت در او جمع شود: انتظار خير از او داشته باشند، از بدى او در امان باشند، خير اندك ديگرى را زياد شمارد، خير بسيار خود را كم شمارد،... سپس فرمود: دهم ، اما چه دهمى ! گفته شد آن چيست ؟ فرمود: كسى را نبيند، مگر اين كه بگويد: او از من بهتر و با تقواتر است ...))
يكى از شيوه هاى تاكيد در كلام عرب ، تركيب "ماى استفهامى " با تكرار كلمه است ؛ مانند آيه شريف ((القارعة ما القارعة)) (344) در روايت ياد شده نيز امام با استفاده از اين شيوه تائيد، به مخاطب خود فهماند كه در ميان اين ده ويژگى ، دهمى از همه مهمتر است و بايد نسبت به آن توجه بيشترى داشت .
روش ديگر تاكيد، آوردن عبارتى است كه بر مطلب مورد نظر تاكيد مى كند. به اين كلام حضرت على (ع) در وصيت به فرزندان خود توجه كنيد:
او صيكم بخمس لو ضربتم اليها اباط الابل لكانت اهلا: لا يرجون احدا منكم الا ربه و لا يخافن الا ذنبه ، و لا يستحين احد اذا سئل عما لا يعلم ان يقول لا اعلم و لا يستحين احد اذا لم يعلم الشى ء ان يتعلمه و عليكم بالصبر، فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد و لا خير فى جسد لا راس ‍ معه و لا فى ايمان لا صبر معه ؛(345) شما را به پنج چيز سفارش ‍ مى كنم كه اگر براى دست يابى به آن ، رنج سفر را بر خود هموار كنيد، سزاوار است : هيچ يك از شما جز به پروردگار خود اميد نبندد، و جز از گناه خود نترسد، و هر گاه از كسى چيزى بپرسند كه نداند، از گفتن "نمى دانم " شرم نكند، و از پرسيدن از چيزى كه نمى داند، شرم نكند، و صبر و استقامت را در هر كار پيشه كنيد، كه صبر نسبت به ايمان ، به منزله سر است نسبت به بدن و بدنى كه سر ندارد، فايده اى ندارد و ايمانى كه صبر همراه آن نباشد نيز فايده اى ندارد.))
در اين روايت ، امام (ع) پيش از بيان مطلب با تاكيد بر اهميت آن ، فرمود: مطلبى را كه مى خواهم برايتان بگويم آن قدر اهميت دارد كه اگر براى دسترسى به آن به مسافرت هم برويد، ارزش دارد.
در روايتى ديگر، پيامبر گرامى اسلام (ص ) با بيان ديگرى بر مطلب مهم خود تاكيد مى كند: اعطيت خمسا ما اعطيهن احد قلبى : بعثت الى الناس كافة و انما كان النبى يبعث الى قومه ؛ و جعلت لى الاريض مسجدا و طهورا اينما ادركتنى الصلاة تيممت و صليت و كان من قبلى يعظمون ذلك و لا يصلون الا فى كنائسهم و البيع ؛ و احلت لى الغنائم اكلها و كان من كان قبلى يحرمونها؛ و الخامسة ، هى ما هى !، هى ما هى ! - ثلاثا - قالوا: و ما هى يا رسول الله ؟ فقال رسول الله (ص ): قيل لى سل فكل نبى قد سال فهى لكم و لمن شهد ان لا اله الا الله ؛(346) به من پنج چيز داده شد كه به (پيامبران ) پيش از من داده نشد من به سوى همه مردم مبعوث شدم ، در حالى كه پيامبران پيش از من تنها به سوى قوم خود مبعوث شدند؛ براى من زمين ، پاك و مسجد قرار داده شد، به گونه اى كه هر كجا وقت نماز رسيد، تيمم مى كنم و نماز مى گزارم ، در حالى كه پيامبران گذشته نماز را بزرگ مى شمردند و فقط در كليساها و معابد نماز مى خواندند؛ براى من خوردن گوشت غنايم حلال است ، در حالى كه پيش از من آن را حرام كرده بودند؛ پنجمى ،(347) چه چيزى است ! چه چيزى است ! - اين را سه مرتبه فرمود - از آن حضرت پرسيدند: آن چيست ؟ فرمود: به من گفته شد: از خدا بخواه ! هر پيامبرى در خواست كرده است ، ولى اين درخواست براى تو و كسانى است كه به لا اله الا الله شهادت دهند.))
در اين روايت نيز پيامبر (ص )، افزون بر اين كه از عبارت "هى ما هى " براى تاكيد استفاده كرد، از تكرار اين عبارت نيز براى تاكيد بيشتر بهره برد؛ چون از ديگر شيوه هاى تاكيد در سيره معصومان (ع)، تكرار مطلبى است كه مى خواهند بر آن تاكيد كنند؛ چنان كه در روايتى از امام صادق (ع) آمده است : جاء رجل فسال رسول الله (ص ) عن بر الوالدين فقال : ابرر امك ، ابرر امك ، ابرر امك ، ابرر اباك ، ابرر اباك ، ابرر اباك ،؛(348 ) مردى خدمت پيامبر (ص ) رسيد و از نيكى به پدر و مادر پرسيد. پيامبر (ص ) فرمود: به مادرت نيكى كن ، به مادرت نيكى كن ، به مادرت نيكى كن ؛ به پدرت نيكى كن ، به پدرت نيكى كن ، به پدرت نيكى كن .))
در اين روايت ، پيامبر (ص ) تنها از تكرار مطلب براى تاكيد بر اهميت آن استفاده كرد. بنابراين ، تاكيد بر مطلب مهم به شيوه هاى گوناگون ، از جمله تكرار آن ها، از شيوه هايى بوده كه معصومان (ع) در آموزش هاى خود از آن بهره مى برده اند.
3. تمثيل و تشبيه
در راستاى اصل عينيت ، از شيوه هاى ديگرى ، از جمله تمثيل و تشبيه ، نيز مى توان استفاده كرد؛ زيرا تمثيل و تشبيه ، امور معقول ، ذهنى و انتزاعى را به امور عينى نزديك مى كند. افزون بر اين ، با تمثيل و تشبيه ، نوعى يادگيرى معنى دار نيز تحقق مى يابد؛ زيرا دانش آموزان اغلب با مثال ها و مشبه به ها آشنا هستند؛ از اين رو با مثال زدن و تشبيه كردن محتواى آموزشى جديد با آموزه هاى پيشين ، بين آنان رابطه برقرار مى كند و يادگيرى بهتر و ساده تر انجام مى شود. برخى حتى يادگيرى معنى دار را تقريبا برابر با يادگيرى از راه تمثيل مى دانند. "دونالد نورمن "(349) معتقد است كه بررسى شيوه يادگيرى شاگردان نشان مى دهد كه آنان بر ساخته هاى فكرى پيشين خود تكيه مى كنند و اساسا از راه تمثيل مى آموزند. برخى از روانشناسان طرفدار مكتب شناختى نيز معتقدند كه استدلال از راه تمثيل ، اساسا هوش عمومى است و تنها از راه شناخت وجوه مشابه و تفاوت هاى يك چيز با چيزهاى ديگر مى توان آن را درك كرد؛ همچنين وظيفه اصلى معلم را به پل سازى تشبيه مى كنند كه اين نيز خود يك مثال است .(350)
تمثيل و تشبيه در آموزش ، به ويژه در آموزش هاى عمومى ، آموزش مبتديان و آموزش امور عقلى ، ذهنى و انتزاعى ، مى تواند نقشى مهم و اساسى ايفا كند؛ از اين رو معصومان (ع) در آموزش هاى خود از تمثيل و تشبيه زياد استفاده مى كردند. در روايتى آمده است : مردى خدمت پيامبر (ص ) رسيد و عرض كرد: همسرم پسرى سياه پوست به دنيا آورده است و من منكرم كه اين پسر از من باشد پيامبر (ص ) فرمود: آيا شتر دارى ؟ گفت : بلى .
- آيا در ميان شتران تو شتر سياه هست ؟
- بله ؛ حتما چنين است .
- پس اين شتر سياه از كجا آمده ؟
- شايد يكى از نژادش سياه پوست است .
- فرزند تو نيز ممكن است يكى از نژاد (پدرانش ) سياه پوست باشند.(351)
در اين روايت پيامبر (ص ) براى اين كه به مرد عرب بفهماند كه تولد فرزند سياه پوست از پدر و مادر سفيد پوست ، ممكن است ، از مشاهده هاى آن مرد درباره حيوانات استفاده كرد و با مثال آوردن به آن و يا تشبيه انسان به حيوان ، به راحتى به او فهماند كه پدران و اجداد نيز مى توانند در فرزندان موثر باشند.
در روايت ديگرى ، پيامبر (ص ) در تبيين خطر حب دنيا، آن را به گرگى تشبيه مى كند كه از سر شب تا به صبح در گله گوسفندى بيفتد: يا اباذر! حب الدنيا و الشرف اذهب لدين الرجل من ذئبين ضاريين فى ذريبة الغنم فاغارا فيها حتى اصبح فماذا ابقيا منها...؛(352) اباذر! دلبستگى به دنيا و مقام براى دين انسان از دو گرگ درنده اى كه به آغل گوسفندان حمله كنند و همه را از بين ببرند، به گونه اى كه هيچ يك از آن ها را باقى نگذارند، نابود كننده تر است .))
برخى از مسائل را، مانند مجردات ، دست كم براى بعضى افراد، جز از راه تمثيل و تشبيه نمى توان بيان كرد و به آنان فهماند؛ براى مثال مردى يهودى از على (ع) پرسيد: روى پروردگارت كجاست ؟ امام (ع) به ابن عباس دستور داد آتش و هيزم بياورد. ابن عباس نيز چنين كرد. امام آتش را بر افروخت و به يهودى فرمود: روى اين آتش كجاست ؟ يهودى گفت : من رويى براى آن نمى يابم . امام فرمود: پروردگار من نيز چنين است و مشرق و مغرب از آن او است و به هر طرف رو كنى ، همان روى خداست .(353)
آيا فهماندن اين ويژگى خدا به يهودى ، جز از اين راه به اين سادگى امكان پذير بود؟ امام (ع) از بهترين روش ، يعنى استفاده از مثال ، براى شناساندن خدا به يهودى استفاده كرد و يهودى نيز قانع شد. در اين جا ممكن است راه هاى ديگرى به ويژه براى على (ع)، در شناساندن اين ويژگى خدا وجود داشته است ، ولى معلم بايد شرايط شاگردان و ميزان درك و فهم آنان را نيز در نظر بگيرد و از روشى متناسب با شرايط آنان استفاده كند.
در سيره معصومان (ع) از تمثيل و تشبيه استفاده زيادى شده است . قرآن كريم نيز كه در مقام تربيت انسان هاست ، از تمثيل بهره فراوانى برده است . قرآن خود هدف از اين مثال ها را متذكر شدن انسان ها بيان مى كند: ولقد ضربنا للناس فى هذا القرءان من كل مثل لعلهم يتذكرون ؛(354) ما در اين قرآن براى مردم از هر نوع مثلى زديم ، شايد متذكر شوند.))
محمد بن عجلان نيز مى گويد نيز مى گويد: نزد امام صادق (ع) بودم كه مردى از فقر به امام شكايت كرد. امام فرمود: ((صبر كن كه خدا به زودى راه فرجى برايت مى گشايد؛ سپس مدتى سكوت كرد و پس از آن ، به آن مرد رو كرد و فرمود: به من بگو زندان كوفه چگونه است ؟ عرض كرد: تنگ و بدبو، و ساكنان آن در بدترين حال به سر مى برند. امام فرمود: تو نيز در زندانى ، آيا نمى خواهى در زندان در گشايش باشى ؟! آيا نمى دانى دنيا زندان مومن است ؟!))(355)
در اين روايت ، دنيا براى مومن به زندان تشبيه شده است ؛ يعنى دنيا براى مومن كوچك و تنگ است . جايگاه مومن بهشت است و بهشت در برابر دنيا، مانند دنيا در برابر زندان ، بلكه بالاتر است .
در روايت ديگرى ، دنيا به مار تشبيه شده است كه وقتى آن را لمس كنى ، نرم و لطيف است ، ولى نيش گزنده اى دارد.(356)
بنابراين ، آموزش به شيوه تمثيل و تشبيه ، هم كار آموزش را آسان مى كند و هم آن را گويا و رسا مى سازد. البته تنها ذكر مثال كافى نيست ؛ زيرا در اين صورت ممكن است شاگرد را به اشتباه بياندازد؛ چون در تمثيل و تشبيه يك وجه شبه كافى است و به عبارت ديگر، مثال با ممثل و مشبه با مشبه به مساوى نيستند، بلكه از يك يا چند جهت شباهت دارند و از جهات متعدد ممكن است بى شباهت ، بلكه مخالف باشند؛ از اين رو مى گويند تشبيه از يك جهت مقرب و جهت هايى مبعد است . براى جلوگيرى از اشتباه لازم است معلم توضيحات لازم را نيز ارائه دهد و يا ابتدا قاعده و كليت بحث را مطرح كند و سپس مثال بزند، تا روشن شود منظور از مثال و تشبيه چيست .
4. استفاده از ابزار آموزشى
ابزار آموزشى - چنان كه از نامش پيداست - مى تواند نقش مهمى در آموزش معلم و يادگيرى فراگير داشته باشد؛ زيرا اين ابزار در عينيت بخشى به آموزه هاى ذهنى بسيار موثر است ؛ چنان كه در بخش اصول بيان كرديم ، يكى از اصول اساسى آموزشى ، اصل عينيت در آموزش است ؛ زيرا مهم ترين و شايع ترين ابزار شناخت براى انسان - به ويژه مبتديان - همان حواس ظاهرى آن هاست . حواس ظاهر نيز تنها محسوسات را درك مى كند. غير محسوسات از راه عقل و ذهن درك مى شود و عقل و ذهن از راه مقدمات حسى درك مى كند؛ بنابراين ، هر چه مقدمات حسى بيشتر و واضح تر باشد؛ درك عقلى و ذهنى نيز بهتر و سريع تر انجام مى شود؛ از اين رو در آموزش لازم است محتواى آموزشى عقلى يا ذهنى صرف را به شيوه هاى گوناگونى ، از جمله استفاده از ابزار آموزشى ، محسوس و ملموس ‍ كرد. در صدر اسلام ، ابزارهاى آموزشى چندان شناخته شده نبودند، ولى معصومان (ع) سعى داشتند در حد امكان از وسائلى براى اين امر استفاده كنند؛ از جمله با كشيدن خطهايى بر روى زمين و يا استفاده از چوب و وسايل مانند آن .
جابر بن عبدالله مى گويد: ((پيامبر (ص ) بر روى زمين جلوى خود، خطى كشيده و فرمود: اين راه خداست ؛ سپس خطهايى در اطراف آن كشيد و فرمود: اين ها هم راه هايى است كه بر سر هر يك شيطانى قرار دارد كه به آن دعوت مى كند؛ سپس دست خود را بر خط ميانى گذاشت و اين آيه را تلاوت كرد: ((اين راه مستقيم من است ، از آن راه پيروى كنيد! و از راه هاى پراكنده (و انحرافى ) پيروى نكنيد، كه شما را از راه حق دور مى سازد! اين چيزى است كه خداوند ما را به آن سفارش مى كند، شايد پرهيز كارى پيشه كنيد(357 ).))(358)
در اين روايت ، پيامبر (ص ) با وجود اين كه وسايل آموزشى امروزى را، مانند گچ و تخته ، در اختيار نداشت ، ولى از انگشت خود و زمين استفاده كرد و تصويرى از صراط مستقيم و راه هاى انحرافى شيطان ارائه نمود، تا در رهن شنوندگان و بينندگان به خوبى جاى گيرد كه راه خدا مانند خط و جاده مستقيمى است كه پيچ و خمى در آن نيست و پيمودن آن ، راحت و بى درد سر است ، بر خلاف راه شيطان كه راه هاى انحرافى پر پيچ و خم است .
در روايت ديگرى آمده است : ((پيامبر (ص ) سه چوب را گرفت و يكى را در جلوى خود و دومى را در كنار آن نصب كرد و سومى را مقدارى دورتر نصب كرد و فرمود: آيا مى دانيد اين ها چيست ؟ عرض كردند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: اين چوب (اولى ) انسان است و آن (دومى ) اجل و مرگ او و آن ديگرى آرزوى او است كه فرزند آدمى را به خود مشغول مى كند و مرگ پيش از آرزو، او را فرا مى گيرد.))(359)
در اين مورد نيز پيامبر با استفاده از چند قطعه چوب ، عدم دست يابى به آرزوها را براى افراد تشريح كرد.
سماعه نيز مى گويد: ((به امام صادق (ع) عرض كردم : فدايت شوم ! وقت نماز (ظهر) چه زمانى است ؟ امام به راست و چپ خود نگاه كرد- مثل اين كه به دنبال چيزى مى گشت - وقتى چنين ديدم ، چوبى آوردم و گفتم : به دنبال اين بوديد؟ فرمود: بله ؛ چوب را گرفت و آن در مقابل خورشيد نصب كرد سپس فرمود: وقتى خورشيد طلوع مى كند سايه اين چوب بلند است ؛ سپس پيوسته كوتاه مى شود تا از بين برود، وقتى سايه تمام شد دوباره زياد مى شود؛ پس هر گاه شروع به زياد شدن كرد، نماز ظهر را بخوان و پس از آن ، وقتى سايه به اندازه يك ذراع (حدود نيم متر) رسيد، نماز عصر را بخوان .))(360)
در اين روايت نيز امام صادق (ع) با استفاده از چوبى كه به طور عمودى بر زمين نصب شده بود، راه تشخيص وقت نماز را به سماعه آموخت . وسايل آموزشى ، نقش هاى گوناگونى را در فرايند آموزش - يادگيرى ايفا مى كند كه برخى از آن ها بدين قرار است :
((1. اساس قابل لمسى را براى تفكر فراهم مى كند و سبب مى شود شاگردان ، كمتر به مفاهيم انتزاعى متوسل شوند؛
2. سبب ايجاد علاقه در شاگردان مى شود و توجه آن ها را جلب مى كند؛
3. تجاربى واقعى و حقيقى را در اختيار شاگردان قرار مى دهد؛
4. معنا و مفاهيم آموزشى را سريع تر و صريح تر منتقل مى كند؛
5. تجاربى را در اختيار شاگردان مى گذارد كه كسب آن ها از راه هاى ديگر، امكان پذير نيست .))(361)
در توضيح مطلب شماره يك ، بايد گفت : توسل به مفاهيم انتزاعى از نظر آموزشى عيب نيست ، بلكه گاهى لازم است ؛ زيرا بسيارى از آموزه هاى ما از مفاهيم ذهنى مى باشد؛ بنابراين ، زياد اهميت دادن به ابزار آموزشى مادى نيز، به ويژه براى سطوح بالاى آموزشى ، مطلوبيت چندانى ندارد. قدرت ذهن و انتزاع دانش آموزان را نيز بايد افزايش داد؛ اما در مواردى كه دانش آموزان مبتدى هستند و يا محتواى آموزشى دشوار است براى سرعت بخشيدن در آموزش و آسان نمودن آن ، استفاده از اين ابزار بسيار مفيد است ، بنابراين ، بايد توجه داشته باشيم كه اعتدال ، همه جا مطلوب است و نبايد براى بر طرف كردن نواقصى در امور آموزش ، به نواقص ‍ ديگرى گرفتار شد.
ابزار آموزشى لازم نيست چندان پيشرفته باشد، بلكه با ابزار ساده نيز- چنان كه در سيره ها مشاهده كرديم - مى توان به راحتى آموزش داد. مهم اين است كه معلم بتواند با خلاقيت خود از ابزار و وسايل موجود و در دسترس ‍ و بهترين وجه استفاده كند. در اين باره ، به اين سيره توجه كنيد:
عبد الملك بن عمرو مى گويد: ((امام صادق (ع) اين آيه را تلاوت كرد:"والذين اذا انفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا و كان بين ذلك قواما"؛(362) سپس مشتى شن بر داشت و آن را در دست نگه داشت و فرمود: اين اقتارى است كه خدا در قرآن بيان كرده است ؛ سپس ‍ مشت ديگرى برداشت و آن را به طور كامل ريخت (به گونه اى كه همه شن ها ريخت ) و فرمود: اين اسراف است ؛ سپس مشت ديگرى برداشت و دست خود را نيمه باز گذاشت و فرمود: اين قوام (ميانه ) است .))(363)
چنان كه در اين سيره و ساير سيره ها مشاهده مى شود، امام به آسانى از آنچه در دسترس بود، به عنوان ابزار آموزشى استفاده كرد و محتوا را به شيوه اى عينى به شاگردان آموخت .
5. نوشتن آموزه ها و ياد داشت بردارى
ياد داشت كردن مطالب نيز يكى ديگر از شيوه هاى آموزشى در سيره معصومان (ع) به شمار مى آيد؛ البته عمل كردن به اين شيوه وظيفه دانش آموزان است ، ولى توصيه به نگارش و فراهم كردن شرايط آن را مى توان از فعاليت هاى آموزگار دانست ؛ چنان كه معصومان (ع) نيز عهده دار اين وظيفه بودند. آنان افزون بر سفارش هاى لازم به شاگردان خود در نوشتن آموزه ها، گاه خود مطالب را براى آنان مى نوشتند و گاه مطالب را به گونه اى بيان مى كردند كه بتوانند ياد داشت كنند و حتى گاهى آنان را بر ياد داشت نكردن آموزه ها توبيخ مى كردند.
ابو بصير از امام صادق (ع) نقل مى كند كه فرمود: ((اكتبوا فانكم لا تحفظوا حتى تكتبوا(364)؛ بنويسيد زيرا شما ياد نمى گيريد، مگر اين كه بنويسيد))؛ همچنين از آن امام نقل شده است كه فرمود: ((احتفظوا بكتبكم فانكم سوف تحتاجون اليها(365 )؛ نوشته هاى خود را نگه داريد كه در آينده به آن ها نياز پيدا خواهيد كرد))؛ يعنى افزون بر اين كه آنان را به نوشتن آموزه ها سفارش مى كرد، دستور مى داد نوشته ها را حفظ كنند كه در آينده ، خود و ديگران به آن نياز پيدا خواهند كرد.
در روايتى ديگر، آن حضرت به مفضل بن عمر فرمود: ((بنويس و علمت را بين برادرانت گسترش ده و در صورت رسيدن مرگ ، كتاب هايت را براى فرزندانت به ارث بگذار؛ زيرا زمان سختى براى مردم خواهد آمد كه در آن زمان مردم انس و آرام نگيرند مگر به كتاب هاى شما.))(366)
ابو نصر نيز از امام صادق (ع) نقل مى كند كه فرمود: ((چه چيز شما را از نوشتن باز مى دارد؟ (چرا نمى نويسيد؟) شما هرگز ياد نخواهيد گرفت مگر آن كه بنويسيد. هم اكنون گروهى از اهل بصره از نزد من رفتند كه از مسايلى از من سوال كردند و آن ها را نوشتند.))(367)
در اين روايت ، امام از كلمه "لن " براى نفى استفاده كرده است ؛ يعنى هرگز بدون نوشتن ياد نخواهيد گرفت و اين شانه تاثير زياد نوشتن در يادگيرى است ؛ زيرا بدون نوشتن يادگيرى محال نيست ؛ بنابراين ، به كار بردن كلمه اى كه بر نفى ابد دلالت مى كند در موردى كه يادگيرى بدون آن هم ممكن است ، بر شدت تاثير آن دلالت دارد.
در روايت ديگرى ، ابراهيم بن ابى البلاد مى گويد: ((ابوالحسن (ع) از من پرسيد: در سلام بر پيامبر چه مى گويى ؟ عرض كردم : آنچه كه مى دانم و براى ما روايت شده است . امام فرمود: آيا آنچه افضل از آن است ، به تو ياد ندهم ؟ گفتم : بله ؛ فدايت شوم ! امام با خط خود، در حالى كه من نشسته بودم ، برايم نوشت و آن را برايم خواند...))(368)
معصومان (ع) خود نيز مطالبى را كه از پدران خود يا ديگران مى آموختند، مى نوشتند و هر گاه ديگران نياز داشتند، به آنان مى آموختند. ابن مسعود مى گويد:
((مردى نزد حضرت زهرا (س ) آمد و عرض كرد: اى دختر رسول خدا! آيا پيامبر (ص ) چيز با ارزشى نزد تو باقى نگذاشته است كه به ما هديه كنى ؟ فاطمه (س ) به خدمتكار خود فرمود: آن نوشته را بياور! خدمتكار به جستجوى آن پرداخت ، ولى آن را نيافت . فاطمه (س ) فرمود: واى بر تو! آن را پيدا كن كه ارزش آن به اندازه حسن و حسين است ، و به جستجوى آن برخاست و آن را كه در محلى كه اسباب و اساس زايد منزل را مى گذارند، يافت و در آن نوشته شده بود: فرمود محمد النبى (ص ): از مومنان نيست كسى كه همسايه اش از آزار او در امان نباشد، و كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان داد، همسايه اش را اذيت نمى كند و كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، يا بايد سخن نيك گويد و يا سكوت اختيار كند...))(369)
اين روايت از اين حكايت دارد كه حضرت زهرا (س ) آنچه را كه از پيامبر (ص ) فرا مى گرفت ، مى نوشت و آن را حفظ مى كرد و اين نوشته ها برايش ‍ ارزش بسيار داشت .
افزون بر اين معصومان (ع) خود شرايط لازم را براى اين كه شاگردان بتوانند آموزه ها را ياد داشت كنند، فراهم مى آوردند؛ براى مثال ، پيامبر گرامى اسلام (ص ) آنچه را كه مى گفت ، معمولا سه مرتبه تكرار مى كرد و كلامش را به صورت ترتيل و شمرده شمرده بيان مى نمود. اين امر، زمينه لازم را براى نگارش فراهم مى آورد و افزون بر آن ، تامل و تفكر ديگران را بر مى انگيخت . انس بن مالك مى گويد: ((پيامبر (ص ) هر گاه سلام مى كرد، سه مرتبه سلام مى كرد و هر گاه سخن مى گفت ، سه مرتبه تكرار مى كرد.))(370)
جابر نيز مى گويد: كان كلام رسول الله (ص ) ترتيلا او ترسيلا (اى مع التانى و الرفق )؛(371) سخن پيامبر (ص ) با تانى و آرام بيان مى شد.))
بنابراين ، بر معلم است كه محتواى آموزشى را به گونه اى بيان كند كه دانش آموزان بتوانند به آسانى - دست كم - چكيده اى از آنچه را كه او بيان مى كند، ياد داشت كنند؛ همچنين معلم مى تواند در ابتدا يا پايان درس ، گزيده اى از مطالب را براى دانش آموزان بيان كند تا آن را بنويسند؛ البته اين در صورتى است كه آموزش مبتنى بر متن نباشد كه در اين صورت ، اگر كتاب يا جزوه اى در كار باشد، به اين امر چندان نيازى نيست و همان چيزى را كه دانش آموزان خود ياد داشت مى كنند، كفايت مى كند و همين مقدار چكيده نويسى در بالا بردن سطح و كيفيت يادگيرى تاثير بسيارى دارد.
شايان ذكر است كه اگر معلم نيز برخى از مطالب را، از جمله چارچوب بحث و يا نكته هاى برجسته درس ، بر بروى تخته سياه بنويسيد، در يادگيرى بهتر بسيار مفيد است ؛ زيرا اين كار - افزون بر حس شنوايى - قوه بينايى شاگرد را نيز به كار مى گيرد و يارگيرى بهتر صورت مى گيرد؛ گذشته از آن ، از يكنواختى كلاس و در نتيجه خستگى دانش آموزان نيز مى كاهد. البته در سيره معصومان (ع) چنين مورد يافت نشده است ، مگر در مواردى كه گاهى بر زمين خطها و يا شكل هايى را ترسيم مى كردند كه در بخش استفاده از ابزار آموزشى ، به آن اشاره شد. شايد دليل استفاده نكردن از اين شيوه ، در دسترس نبودن ابزار و وسايل آموزشى لازم باشد.
6. تشويق كلامى
از ديگر شيوه هاى آموزشى در سيره معصومان (ع)، تشويق كردن شاگردان در برابر آموخته ها است . اين تشويق ها مى تواند عامل موثرى در يادگيرى بهتر، به ويژه در كودكان و نوجوانان ، باشد. تشويق كلامى ، بر خلاق تشويق هاى مالى ، نه هزينه بر است و نه اعتياد آور. گفتن كلماتى چون احسن ، آفرين ، بارك الله ، مرحبا، و مانند آن ها به تناسب شاگردان ، كم ترين هزينه اى را در بر ندارد و دانش آموز را نيز به تشويق وابسته نمى كند؛ زيرا گذشته از احساس رضايت و خوشحالى شاگرد، اين كار اهميت زيادى ندارد تا او يادگيرى خويش را بدان وابسته سازد؛ به عبارت ديگر مطلوبيت آن براى دانش آموز به اندازه اى نيست كه تنها براى دست يابى به آن ، درس ‍ بخواند؛ اما با شنيدن آن خوشحال مى شود و با رضايت خاطر درس ‍ مى خواند. در سيره معصومان (ع) تشويق هاى علمى و آموزشى بيشتر معنوى و كلامى است ، بر خلاف تشويق هاى تربيتى كه گاهى مالى و مادى نيز هست .
از امام صادق (ع) روايت شده كه به يكى از شاگردان خود فرمود: ((از من چه آموخته اى ؟ عرض كرد: مولاى من ! هشت مساله را از شما آموخته ام . امام فرمود: آن ها را برايم بيان كن ، ببينم ! گفت : اول اين كه ديدم هر محبوبى هنگام مرگ دوستدار خود را رها مى كند، پس همتم را در چيزى گذاشتم كه رهايم نكند مونس تنهايى من باشد و آن كار نيك است . امام فرمود: "احسنت و الله "! به خدا كه نيك آموخته اى !
دوم اين كه ديدم گروهى به نسب و گروهى به مال و فرزند افتخار مى كنند، و حال آن كه هيچ يك از آن ها افتخارى ندارند و افتخار بزرگ را در اين كلام خدا ديدم كه مى فرمايد: "همانا گرامى ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست " پس سعى كردم نزد خدا گرامى باشم . امام فرمود: "احسنت و الله "! به خدا كه نيك آموخته اى !
سوم اين كه ...))(372)
در اين سيره ، افزون بر اين كه امام (ع) شاگرد و صحابى خويش را امتحان مى كند، در مواردى كه موفق مى شود، او را تشويق مى كند و چنان كه در صدر اين مبحث بيان كرديم ، تشويق امام تنها تشويق كلامى بود. در اين جا ممكن است توهم شود كه تشويق هاى امام در برابر آموخته هاى شاگرد نيست ، بلكه در برابر عمل به آموخته هاست ، و اين آموخته ها نيز آموخته هاى خود شاگرد است نه آنچه كه امام آموزش داده است .