پژوهشى درباره صابئين

يعقوب جعفرى

- ۵ -


كتب مقدس مندائى

همانگونه كه بارها گفته‏ايم، صابئين مندائى براى خود كتابهاى متعددى دارند كه آنها را مقدس مى‏شمارند و همه اين كتابها به زبان مندائى است. اين كتابها چاپ نشده و نسخه‏هاى قديمى هم از آنها در دست نيست.

علت آن است كه مندائى‏ها تا اين اواخر اين كتابها را از بيگانگان مخفى مى‏كردند و به گفته خانم دراور، مندائى‏ها در مواقع خطر و حدوث آفات كتابهاى خود را نابود مى‏كنند. آنها بارها اين كار را كرده‏اند. همچنين خانم دراور اظهار مى‏دارد كه وقتى صحبت از فروش سندها و كتابها و يا نسخه‏بردارى از آنها مى‏شد، انتظارها زياد بود، چون افراد اين طائفه چنين معامله‏اى را مايه نهايت شرمندگى براى خود مى‏دانند.(1)

مهمترين كتب مقدس صابئين مندائى عبارتند از:

1. كنزاربا: از اين كتاب گاهى به صحف آدم تعبير مى‏شود و اين كتاب، كتاب مهم و بزرگ مندائيان است كه حاوى مطالب مهمى درباره احكام دين، جهان آخرت و تعاليم و زندگى حضرت آدم، حضرت شيث، حضرت نوح، حضرت سام بن نوح و حضرت يحيى است.(2)

اين كتاب دو بخش دارد: بخش راست و بخش چپ، بخش نخست درباره توحيد و خداشناسى و صفات خالق و حلال و حرام و احكام دينى است و بخش دوم مربوط است به مردگان و دعاهائى كه براى آنها خوانده مى‏شود و نيز مراسم دفن و كيفيت خروج روح از بدن و مانند آنها.(3)

اين كتاب توسط پروفسور ليدزبارسكى در سال 1925 به زبان آلمانى ترجمه شده است چيزى كه مايه تعجب است اين است كه اگر اين كتاب كتابى است كه بر حضرت آدم نازل شده و يا لااقل حضرت آدم آن را ساخته است چگونه شرح حال شيث و نوح و حتى حضرت يحيى در آن آمده است؟ مانند بعضى از اناجيل چهارگانه كه وقايع پس از كشته شدن حضرت عيسى (البته به عقيده مسيحيان) نيز در آنجا ذكر شده است.

2. دراشا اديهيا: از اين كتاب هم به عنوان تعاليم حضرت يحيى نام برده مى‏شود و در اين كتاب وصف ولادت يحيى و زندگى او و رابطه او با حضرت مسيح ذكر شده و نيز بسيارى از وصايا و تعاليم روحى و اخلاقى را در بردارد و همچنين راجع به وفات حضرت يحيى نيز مطالبى دارد(4) كه باز مايه تعجب است مگر اين كه اين قسمت بعدها اضافه شود.

اين كتاب هم توسط ليدزبارسكى به آلمانى و توسط ليدى دراور به انگليسى ترجمه شده است.

3. سيدراادنشماثا: اين كتاب در مورد دعاهاى روزانه و چگونگى مراسم دعا بحث مى‏كند و يك شخص براى رسيدن به مقام «ترميده» كه مرتبه‏اى از مراتب روحانيت مندائى است، بايد اين كتاب را حفظ كرده خوب با آن آشنا شود.(5)

در اين كتاب نصوص نماز و ترتيل‏هاى دينى و اورادى كه بايد در هنگام تعميد گفته شود آمده است و از كتابهاى اساسى در عقيده صابئين مى‏باشد. اين كتاب نيز توسط ليدى دراور به انگليسى ترجمه شده است.

4. انيانى:كتابى است شامل ذكرهاى نماز و طهارت و وضو و ساير مراسم دينى. اين كتاب نيز به وسيله ليدى دراور در سال 1959 به انگليسى ترجمه شده است.

5. قلستا: اين كتاب مسائل مربوط به ازدواج را در بر مى‏گيرد و مراسم مربوط به ازدواج در آن ذكر شده و ترجمه آن به انگليسى بوسيله دراور در سال 1959 و به آلمانى توسط ليدزبارسكى در سال 1920 انجام يافته است.

6. حران كويتا:يا قلعه حران كه مربوط به ذكر تاريخ قوم مندائى است و در آن از هجرت مندائى‏ها از فلسطين به حران و عراق صحبت شده است.

اين كتاب نيز به آلمانى و انگليسى ترجمه شده است.

7. اسفرملواشه:درباره زندگى انسان و پديده‏هاى طبيعت مانند رعد و برق و تأثير آنها در زندگى انسان و نيز درباره نجوم و شناخت برج‏هاست و مندائى‏ها از اين كتاب نام نوزادان خود را استخراج مى‏كنند.

اين كتاب نيز به انگليسى ترجمه شده است.

غير از كتابهايى كه نام برديم، كتب ديگرى نيز وجود دارد كه در ميان مندائى‏ها اعتبار دارد مانند «زرستا» و «قماهى» و «ديوان شرح پارونايا» و «ديوان تفسير بغرا» و «المه ريشابه» و غير آنها. ما اسامى اين كتابها را از دو نوشته كه از طرف مندائيان پخش شده استخراج و ذكر كرديم.(6)

عقائد مندائيان

هر چند كه در كتب گوناگون عقائد مختلفى مانند بت‏پرستى و ستاره‏پرستى و فرشته پرستى به صابئين نسبت داده شده، ولى صابئين مندائى خود را از چنين نسبت‏هايى مبرا مى‏دانند و خود را موحد و خداپرست معرفى مى‏كنند.

آقاى غضبان رومى كه خود از صابئين مندائى است در اين باره چنين مى‏گويد:

«دين صابئين هرگز يك دين وثنى نيست، بلكه دينى است كه به خداى زنده رزاق ازلى و به روز قيامت معتقد است و اعتقاد آنها به خداوندى كه شريك ندارد، مانند اعتقاد اديان توحيدى ديگر است و صابئين، ستارگان را تعظيم نمى‏كنند و اينكه آنها را متهم به كفر و پرستش ستارگان كرده‏اند، به سبب اشتباه ميان آنها و بعضى از اصناف ديگر صابئين كه فرقه‏هاى متعددى هستند بوده است و اين به نظر من ناشى از چند چيز است: يكى اينكه آنها گوشه گيرند و هيچ كس از پيروان اديان ديگر را در دين خود نمى‏پذيرند. دوم اينكه قبله آنها به طرف شمال است آنجا كه ستاره قطبى در آنجاست چون شمال به عقيده آنها درى از درهاى بهشت است. سوم اينكه آنها در صدد نيستند كه اتهامات وارد بر خود را پاسخ بگويند چون از درگيرى پرهيز دارند. چهارم اينكه علماى آنها از نظر فرهنگى عقب افتاده هستند.

تشابه بعضى از شعائر آنها با بعضى از شعائر مجوسى يا يهودى يا مسيحى يا اسلام يا هندى، يك امر طبيعى است چون آنها همواره در مجاورت اين اديان زندگى كرده‏اند و لذا احتمالاً از آنها متأثر شده‏اند. خلاصه اينكه دين صابئين همانگونه كه در كتابهاى دينى آنها آمده است، خلاصه مى‏شود در اينكه آنها به خدا و روز قيامت و حساب و عقاب عقيده دارند و اينكه صالحان پس از مرگ به عالم انوار مى‏روند.(7)

مندائيان درباره خلقت آدم عقائدى مشابه با اديان توحيدى دارند. عقيده آنها درباره آفرينش نخستين انسان در روى زمين مطابق آنچه كه آقاى سليم برنجى با استفاده از دو كتاب «كنزاربا» و «دراشاديهيا» نقل كرده چنين است:

«و خداوند اراده فرموده تا بشر را خلق نمايد پس (نشمته) روح آدمى را كه در (آلمادنهورا) يعنى عالم انوار ساكن بود، احضار نمود و به او فرمود كه اى نشمته! تو بر زمين فرود خواهى آمد و در جسمى كه اجزاء آن از گل درست شده است داخل خواهى شد و بر روى زمين به زندگى خواهى پرداخت. اما روح آدمى مخالفت كرد و گفت: زمين پر از زشتى‏هاست، پس من چگونه به زمين وارد شوم و در آن زندگى نمايم من حتى در مقابل زشتى‏ها و ناپاكى‏هاى زمين سلاحى هم ندارم و خداوند بزرگ به آدمى فرمود كه سلاح تو ايمان و عقل تو خواهد بود، بر زمين هبوط كن و با سلاح ايمانت همه چيز را به زير فرمان خود درآور و روح آدمى با اين حرفها متقاعد شد و فرمان حضرت حق را لبيك گفت.

پس خداوند بزرگ به «ملكا اپثاهيل» فرشته سازنده پيكر انسان از گل، دستور داد تا بر زمين فرود آمده و از گل، بدن آدمى را ساخته و آماده نمايد و او نيز اينچنين كرد يعنى به دستور خداوند بر زمين فرود آمد و بدن آدمى را از گل ساخت و آنگاه «نشمته» يا روح آدمى در چهار صد و چهل و پنج هزار و سيصد و پنجاه و شش (445356) سال پيش به فرمان خداوند در درون آن پيكر رخنه كرده و جاى گرفت و در حقيقت روح آدم بر زمين هبوط كرد و اولين نقطه فرود «نشمته» آدمى بر روى زمين را كتب مقدسه مندائى محلى به نام (سرانديب) دانسته‏اند»(8)

به عقده مندائى‏ها تا كنون بارها نسل بشر از بين رفته و تنها يك زن و يك مرد مانده و مجدداً نسل بشر از آنها ازدياد يافته است و نسل كنونى نيز هنگامى كه شر و فساد روى زمين را بپوشاند به وسيله باد و طوفان نابود خواهد شد و زمين در آتش خواهد سوخت و تنها يك زن و يك مرد باقى خواهند ماند و دوباره از وجود آنها فرزندانى خواهد آمد و اين بار با خير و صلاح و تقوى زندگى خواهند كرد.(9)

همچنين مندائى‏ها به معاد و زندگى پس از مرگ نيز معتقدند. به عقيده آنها در جهان آخرت دو مكان وجود دارد كه به آنها «آلمادنهورا» يا عالم انوار و دنياى پاكيزگى‏ها و ديگرى «آلمادهشوخا» يا دنياى بديها مى‏گويند. يعنى بهشت و جهنم. روح هر فردى پس از مرگ براى سنجش اعمال در آغاز به جايى به نام «اوثرمزينا» مى‏رود و در آنجا درباره او داورى خواهد شد و اگر آدم خوبى بود، به «آلمادنهورا» (عالم انوار) يا بهشت مى‏رود و اگر مرتكب گناهانى شده باشد بايد جزاى كاربد خويش را در جايى به نام «مطراثى» كه محل مجازات ارواح گناهكار است، ببيند. «مطراثى» جايى از «آلمادهشوخا» (عالم بدى‏ها) يا جهنم است.(10)

آنها براى آمرزش اموات خود مراسمى به نام «لوفانى» دارند در اين مراسم غذايى تهيه و به فقرا و بيچارگان داده مى‏شود. آنها معتقدند كه با اين كار كه گرسنگان را سير مى‏كند، خداوند را خشنود كرده و باعث خواهند شد كه خدا روح متوفى را ببخشايد.(11)

مراسم تعميد

يكى از مراسم مهم دينى مندائيان مراسم تعميد است كه به آن «مصوتا» گفته مى‏شود و هيچ شخص صابئى نمى‏شود مگر اينكه تعميد شود و نام مخصوص مذهبى به خود بگيرد. و هر فرد صابئى بايد حداقل در سال يك مرتبه تعميد شود تا بتواند واجبات دينى خود را انجام بدهد.

تعميد عبارت است از شستشوى در آب كه طى مراسم ويژه‏اى و با اذكار مخصوصى انجام مى‏گيرد. مندائيان خود را در اين مراسم تشبيه به يحيى تعميد دهنده مى‏كنند.

آقاى سيد عبدالرزاق حسنى كه درباره صابئين مندائى مطالبى دارد، تصور كرده كه هر نوع شستشويى كه مندائيان انجام مى‏دهند، تعميد است مثلاً شتسشو پس از جنابت و حيض و مس ميت و مارگزيدگى را كه در آيين مندائى واجب است، از اقسام تعميد شمرده است.(12) در حالى كه با مراجعه به كتب مندائى معلوم گرديد كه تعميد شستشوى مخصوصى است كه پس از ولادت نوزاد و نيز در مراسم عقد عروسى و در اعياد به خصوصى انجام مى‏گيرد و وجود تعميد دهنده و خواندن اذكار مخصوص و پوشيدن لباسهاى معين در اين مراسم لازم است.

آقاى سليم برنجى چگونگى تعميد مندائيان را به تفصيل آورده است و خلاصه آن چنين است:

شخص تعميد شونده لباس رسمى و مذهبى را كه از پارچه سفيد نخى است مى‏پوشد و در كنار رودخانه يك نفر روحانى مندائى لباس‏هاى شخص را وارسى مى‏كند و رو به شمال كه قبله مندائيان است مى‏ايستد و با آوردن نام خدا شروع به خواندن «بوثه»هاى مربوط مى‏كند و شاخه ياس را كه در دست دارد به صورت حلقه در مى‏آورد و پس از اطمينان از درست پوشيدن لباس مخصوص، نام دينى شخص را مى‏پرسد و دعاهايى را در جهت آمرزش روح او از طرف خداوند مى‏خواند و آنگاه عالم روحانى همراه با شخص تعميد شونده وارد رودخانه مى‏شوند و تعميد شونده دعاهايى را مى‏خواند و سپس رو به شمال در آب مى‏نشيند و تا آب به سينه‏اش برسد و دعاى مخصوصى مى‏خواند و در آب فرو مى‏رود و اين عمل سه بار تكرار مى‏شود و عالم روحانى نيز روى او آب مى‏پاشد و پس از خواندن دعايى، روحانى با دست راست خود آب را بر مى‏دارد و تعميد شونده از آن مى‏خورد و دعاى ديگرى مى‏خواند و بالاخره از آب بيرون آمده و روى سنگى مى‏نشيند و روحانى نيز از آب بيرون آمده و دعاهاى مخصوصى را مى‏خواند.(13)

گفتنى است كه مراسم تعميد بيشتر در روزهاى يكشنبه و يا اعياد مخصوص مندائى انجام مى‏گيرد و يك فرد مندائى هر زمان كه بخواهد مى‏تواند تعميد كند ولى در چند مورد زير تعميد الزامى است:

1. تمام نوزادان مندائى بايد تعميد شوند و اين تعميد از چهل و پنج روزگى به بعد انجام مى‏شود.

2. زنى كه سى روز از زايمان او گذشته است.

3. عروس و داماد قبل از عروسى و بعد از آن.

4. كسانى كه مرتكب گناه و خلاف شرع مندائى شده‏اند.

عبادتگاه مندائيان

مندائيان براى اجراى مراسم تعميد و ساير عبادتهاى خود محل مخصوصى دارند كه عبادتگاه آنها محسوب مى‏شود آنها به اين عبادتگاه در اصطلاح خود «مندى» مى‏گويند.

«مندى» يا خانه عبادت كه در نصوص مندائى «مندا» يا «مشكنه» خوانده مى‏شود، از نشانه‏هاى بارز مندائيان در عصر حاضر است. گويا پيش از حضرت يحيى عليه‏السلام مندى از بلور بوده ولى اكنون از نى و گِل ساخته مى‏شود و هميشه مندى در كنار آب جارى قرار دارد تا در درون آن آب جارى روان باشد و در آن تعميد كنند.

معمولاً مندى را طورى درست مى‏كنند كه كسى وارد آن مى‏شود، رو به ستاره قطبى باشد. همان ستاره‏اى كه مندائيها در حال گزاردن نماز به سوى آن مى‏ايستند و آن را قبله قرار مى‏دهند.

بعضى از احكام مندائى

صابئين مندائى نيز مانند پيروان ساير اديان احكام خاصى دارند كه بايد آنرا رعايت كنند. ما به طور خلاصه و با استفاده از سه كتاب: قوم از ياد رفته و الصابئه و الصابئه قديما و حديثا، بعضى از احكام مندائى را در زير مى‏آوريم:

طهارت: مندائى همواره با آب زندگى مى‏كند و علاوه بر تعميد، شستشوهاى ديگرى هم دارد كه يكى از آنها «رشادمه» يا وضو است كه روزى سه بار براى انجام دادن «براخه» يا نماز به عمل مى‏آيد.

وضوى مندائى بى شباهت به وضوى مسلمانان نيست، زيرا آنها هنگام وضو دعاهايى را مى‏خوانند و سپس دو دست خود را از سر انگشتان تا آرنج مى‏شويند و سپس صورت خود را مى‏شويند آنگاه پيشانى و زانوان و ساق پاى خود را مسح مى‏كنند و در آخر پاهاى خود را مى‏شويند.

نماز: اين عمل را «براخه» مى‏نامند و منحصر است در قيام و ركوع و نشستن بر زمين (نماز مندائى سجده ندارد) و هفت نوع قرائت دارد كه نخستين آنها «بوثه»اى است به نام بوثه توحيد كه در آنها به تمجيد پروردگار و طلب عفو و شفا و طلب وصول به عالم انوار پرداخته مى‏شود.

مندائى‏ها در حال نماز به طرف ستاره جدى در شمال مى‏ايستند و هر روز سه بار نماز را بجاى مى‏آورند. آنها معتقدند كه نمازى كه بر حضرت آدم واجب شد هفت بار در روز بود، ولى در شريعت حضرت يحيى اين عدد نسخ شد و به سه بار در روز تقليل يافت.

روزه: مندائى‏ها روزهاى بخصوصى از ماههاى معينى را روزه مى‏گيرند و روزه آنها امساك از خوردن گوشت و ماهى و تخم مرغ است و در روزهاى ششم و هفتم ماه دولا و روزهاى بيستم و ششم تا سى‏ام ما شمبلتا و روز دوم ماه هطيا است.

در كتاب «كنزاربا» يا صحف آدم مقدس‏ترين كتاب مندائى آمده است:

«اى مؤمنان برايتان گفتم كه روزه بزرگ فقط نهى از خوردن و آشاميدن نيست بلكه ديدگانتان را از نگاههاى هيز و شيطانى و گوش‏هايتان را از شنيدن حرفهايى كه مردم در خانه خود مى‏زنند برحذر داريد و زبانهايتان را به گفتارهاى دروغ و ناپسند نيالاييد و...»(14)

محرمات: در آيين مندائى نيز مانند اديان ديگر محرماتى وجود دارد كه انجام دادن آن گناه و ناپسند است. بعضى از محرمات مندائى عبارتند از:

1. قتل نفس 2. زنا و لواط 3. خوردن شراب و هر نوع مسكر 4. دروغ گفتن 5. رباخوارى 6. خوردن گوشت خوك و گراز و گاو و شتر و اسب و بعضى از حيوانات ديگر 7. ازدواج با خواهر و برادر و عمه و خاله و جده و چند نفر ديگر 8. سحر و جادو 9. تراشيدن موى صورت براى مردان 10. ختنه كردن.

البته محرمات در دين مندائى منحصر به اينها نيست و ما مهم‏ترين محرمات را آورديم.

ازدواج و طلاق: در دين مندائى ازدواج كار مطلوبى است و كسى كه ازدواج نكند وارد بهشت نمى‏شود و يك نفر روحانى مندائى از درجه «ترميده» به درجه بالاتر «كنزه فره» ارتقا نمى‏يابد مگر اينكه ازدواج كند و در دين مندائى يك مرد اگر از زن اول بچه‏دار نشود مى‏تواند زن ديگرى بگيرد و بايد ميان زنها با عدالت رفتار كند.

يك مرد مندائى نمى‏تواند با غير مندائى ازدواج كند مگر با زن مسيحى آنهم پس از اجراى مراسم دينى سختى كه در آن صورت جائز است.

زن مى‏تواند تحت شرائط ويژه‏اى مانند بيمارى غيرقابل علاج زوج و يا بداخلاقى او و يا سرپيچى او از دادن نفقه و يا خروج از دين صابئى و يا طلب فحشا از زوجه و موارد ديگر از مرد طلاق بگيرد همچنين مرد نيز در شرائط ويژه‏اى مى‏تواند به زن خود طلاق بدهد.

ازدواج در دين مندائى مراسم خاص و طولانى دارد كه يكى از آنها مراسم تعميد است خواندن خطبه و اجراى عقد توسط عالم روحانى مراسم و آداب خاصى دارد و ساعت‏ها طول مى‏كشد.

مراسم ذبح

صابئين مندائى براى ذبح حيوانات اهميت خاصى قائل هستند و آن را طى مراسم ويژه‏اى انجام مى‏دهند.

اولين شرط انجام مراسم ذبح، وجود يك فرد سالم از بيمارى‏هاست. ديگر اينكه ذبح كننده بايد لباس تميز و سفيدى را كه در اصطلاح مندائى به آن «رسته» مى‏گويند، بپوشد همچنين بايد آلت ذبح آهنى و برّان و در آتش گداخته افكنده شده باشد.

حيوانى كه ذبح مى‏شود بايد سالم باشد و ابتدا آن را با آب مى‏شويند و موقع ذبح حيوان، جملاتى را به زبان مندائى مى‏گويند كه ترجمه آن چنين است:

«نام خداوند بزرگ و نام (ملكامندادهيى) فرشته مقرب درگاهش بر تو اى ذبح باد. (ملكا اپثاهيل) فرشته بزرگ درگاه احديت تو را ندا داده و به سوى خدا مى‏خواند و (ملكاهيول زيوا) فرشته عظيم، تو را مورد تفقد قرار داد. هر كس كه تو را ذبح كرد از پاكان بوده است. پس هر آنكس كه از گوشتت تناول نمايد زندگيش پر از خوشى و سلامت باد. نام خداوند بزرگ و نام (ملكا مندادهيى) فرشته مقرب درگاهش بر تو باد.»

در آئين مندائى فقط ذبح گوسفندان نر جايز است و اين بدان خاطر است كه در «كنزاربا» كتاب مقدس مندائيان آمده است: حيواناتى را كه باور مى‏شوند ذبح نكنيد.(15)

تقويم و اعياد مندائى‏ها

سال مندائى‏ها از دوازه ماه سى روزه تشكيل مى‏شود و جمعاً سيصد و شصت روز مى‏باشد و با احتساب پنج روز ايام مراسم پنجه كه ذكر آن خواهد آمد جمع روزهاى سال سيصد و شصت و پنج روز مى‏باشد.

نام ماههاى مندائى عبارتند از:

امبرا ـ تورا ـ صلمى ـ سرطانا ـ اريا ـ غمبلتا ـ قينا ـ ارقوا ـ هطيا ـ گديا ـ دولا ـ نونا.

نخستين ماه از سال مندائى همزمان با ماه نيسان از ماههاى رومى است. تاريخ مندائى سه مبدأ دارد: يكى از هبوط آدم، دوم از طوفان نوح و سوم از ميلاد حضرت يحيى كه با ميلاد حضرت مسيح شش ماه فاصله دارد و بنابراين اين مبدأ با تاريخ ميلادى مطابق است.

مندائى‏ها مانند مسيحيان روز يكشنبه را مقدس مى‏دانند و آن روز را تعطيل مى‏كنند.

مندائيان در طول سال عيدهايى دارند كه مهمترين آنها عبارتند از:

1. عيد بزرگ يا «دهواربا» كه نخستين روز از ماه دولا و مصادف با اوائل مرداد است به عقيه مندائى‏ها اين روز روز بخشيده شدن خطاياى حضرت آدم است. آنها در اين روز گوسفندان نر ذبح مى‏كنند و آب مصرفى آن روز را از پيش ذخيره مى‏كنند و علماى آنها به طالع ايام روى مى‏آورند تا حوادث سال آينده را پيشگويى نمايند. در اين روز هر صابئى بيدار مى‏ماند مبادا محتلم شود.

2. عيد كوچك يا «دهوحونين» كه در ماه تورا مقارن با آبان ماه واقع است مندائيان معتقدند كه در اين روزها جبرئيل يا «ملكاهيول» از ايجاد حيات در روى زمين كه از عيد «فل» شروع شده بود، فارغ گرديد. در اين عيد از مهمانها با ماست و برنج و خرما پذيرايى مى‏شود.

3. عيد پنجه يا «دهوپروانايا» كه پنج روز است و با اوايل فروردين ماه مصادف مى‏باشد و براى مندائيان بسيار مهم و مقدس است. آنچنان كه مندائيان اين پنج روز را از عمر خود به حساب نمى‏آورند و لذا تعداد روزهاى سال را بطوريكه گفتيم سيصد و شصت روز مى‏دانند و اين پنج روز را حساب نمى‏كنند. در اين ايام مندائيان به قربانى كردن گوسفند نر در راه خدا و به ياد مردگان خود مى‏پردازند و غذاى مخصوص اموات را كه «لوفانى» ناميده مى‏شود در اين ايام بيشتر از ايام ديگر سال تهيه مى‏كنند. و نيز در اين ايام از ارتكاب اعمال زشت به شدت پرهيز دارند.

4. عيد تولد حضرت يحيى يا «دهوديمانه» اين روز كه روز اول از ماه مندائى هطيا و مصادف با اوائل خرداد ماه است، به عقيده مندائى‏ها روز تولد حضرت يحيى است. در اين روز به جشن و سرور مى‏پردازند و بيش از روزهاى ديگر تعميد مى‏كنند.

5. عيد پايان طوفان نوح يا «عاشوريه» به عقيده مندائى‏ها اين روز كه روز اول ماه مندائى سرطاناست، روزى است كه طوفان نوح فرو نشست و حضرت نوح و همراهان پس از يازده ماه سرگردانى بر روى آب از كشتى پياده شدند.

در اين روز مندائى‏ها غذايى مانند حليم درست كرده به خانه يكديگر مى‏فرستند و غذايى براى اموات (لوفانى) هم در اين روز مرسوم است.

مقامات روحانى مندائى

اجراى مراسم گوناگون مذهبى در ميان مندائيان به وسيله كاهن‏ها و مقامات روحانى انجام مى‏گيرد. اين مقامات عهده‏دار بيان وظائف و شرح كتابهاى مقدس و انجام مراسم و شعائر دينى هستند.

در ميان صابئين مندائى، روحانى‏ها داراى مراتب و درجات گوناگونى هستند كه به ترتيب عبارتند از:

1. «حلالى» پايين‏ترين درجه روحاينت مندائى است. كسى كه نخستين بار در سلك روحانيت در مى‏آيد و به اصطلاح مبتدى است، به او «حلالى» گفته مى‏شود و اولين شرط براى اين كار، سالم بودن شخص از هر نوع بيمارى جسمى و نقص عضو است كه بايد تا سه پشت در خانواده او ناقص الخلقه نباشد.

پس از انجام مراسم تعميد مخصوص، مبتدى شروع به يادگيرى كتابهاى ابتدائى مندائى مى‏كند. تنها كارى كه اين شخص مى‏تواند به عنوان روحانى انجام دهد اقامه مراسم ذبح گوسفند و مرغ است. گفتنى است كه مندائى‏ها ذبح در شب را جائز نمى‏دانند مگر در ايام عيد پنجه كه ذكر آن گذشت.

2. «شكنده» يك حلالى وقتى وارد سلك كاهن‏ها و روحانى‏ها شد. به او شكنده گفته مى‏شود و او مى‏تواند علاوه بر ذبح، بر تعميد و طلب رحمت نيز نظارت كند و در اين كارها دستيار كاهن بالاتر باشد.

3. «ترميده» او در رتبه‏اى بالاتر از قبلى است و بايد كتاب تعميد و دعاها و نمازهاى مخصوص را حفظ كند. او همچنين بايد زبان و آداب و رسوم مندائى را بداند. وقتى كسى به اين درجه رسيد، طى مراسم ويژه‏اى به وسيله كاهن‏هاى بزرگتر به او تعميد داده مى‏شود و پس از آن، شخص به مقام «ترميده» مى‏رسد. البته تعميد ترميده با تعميدهاى معمولى فرق دارد و با تشريفات خاصى انجام مى‏گيرد. وقتى كسى به درجه ترميده رسيد، مى‏تواند تمام مراسم دينى را انجام بدهد.

4. «گنزورا» درجه‏اى است بالاتر از «ترميده» و يك «ترميده» براى رسيدن به درجه گنزورايى بايد به وقوف كاملى از نظر دينى برسد، يعنى هم در خواندن و نوشتن زبان مندائى و هم در مسائل مذهبى خبره گردد و هم اينكه از نظر علمى و اخلاقى بر ديگر ترميده‏ها مقدم باشد و به رموز كتاب مقدس «گنزاربا» يا صحف آدم آشنا باشد. اساساً كلمه «گنزورا» از نام كتاب «گنزاربا» مشتق شده و به معنى مفسر و آگاه به مفاهيم آن كتاب مى‏باشد.

«گنزورا» بالاترين مقام روحانى موجود در ميان مندائى هاست و دو درجه ديگر كه ذكر خواهد شد هر چند بالاتر از اين مقام است، ولى به گفته مندائى‏ها در حال حاضر كسى به آن درجه‏ها نرسيده است. گفتنى است كه تنها «گنزورا» مى‏تواند مراسم ازدواج اشخاص را اجرا كند و مقامهاى پايين‏تر چنين حقى را ندارند.

5. «ارشمه» يا «ريش امه» كه به معناى رئيس طائفه است و مقامى بالاتر از مقامات قبلى است و كسى كه به اين مقام مى‏رسد، بايد از شايستگى خاصى برخوردار باشد و با حضور هفت تن از مقامات روحانى تعميد مخصوص شود. گويا در حال حاضر كسى به اين مقام نرسيده است.

6. «ربانى» بالاترين درجه كاهن‏ها و مقامات روحانى مندائى است و اگر كسى به اين درجه نائل شود، به عالم انوار رسيده است، منتهى به گفته مندائى‏ها تا كنون كسى جز حضرت يحيى حائز اين مقام نشده است.

رابطه منداييها با حرانيها

درباره صابئين حرانى پيش از اين صحبت كرديم و گزارش ابن‏نديم را در اين مورد كه چگونه حرانيها در زمان مأمون عباسى خود را صابئين خواندند، نيز آورديم. اكنون اين بحث پيش مى‏آيد كه آيا براستى حرانيها صابئين بودند؟ و اگر آرى، رابطه آنها با منداييهاى كنونى كه خود را صابئين مى‏دانند چيست؟

گروهى تصور كرده‏اند كه صابئين واقعى همين منداييها هستند و حرانيها اين نسبت را به دروغ و براى حفظ جان به خود بسته‏اند تا از گزند مأمون در امان باشند و بتوانند در جامعه اسلامى از مزاياى «اهل كتاب» استفاده كنند. يكى از كسانى كه اين نظر را دارد مرحوم آقاى محيط طباطبايى است كه اصرار دارد كه حرانيها مشرك و ستاره‏پرست بودند و نام صابئين را به دروغ بر خود بستند و عمده دليل او همان گزارش ابن‏نديم است كه پيشتر آورديم(16) البته پيش از ايشان نيز كسانى حرانيها را به وثنيت و ستاره‏پرستى متهم كرده‏اند كه نمونه‏هايى را ذكر كرديم. به نظر آقاى محيط طباطبايى، صابئين واقعى تنها همين منداييها هستند و آنها رابطه‏اى با حرانيها ندارند.

همچنين آقاى دكتر زرين‏كوب معتقد است كه نبايد صابئين بت‏پرست حرانى را با صابئين مندايى منسوب به يحيى اشتباه كرد.(17)

ما تصور مى‏كنيم با توجه به شواهد و قرائن موجود نبايد با چنين قاطعيت وجود رابطه ميان حرانيها و منداييها را نفى كرد بلكه شواهد متعددى در دست داريم كه اين دو گروه با هم پيوند و رابطه دينى خاصى داشته‏اندكه نشان مى‏دهد هر دو گروه تابع يك دين بوده‏اند اگر چه هر كدام ازآنها شاخه خاصى از آن را پيش گرفته باشند.

اينكه به استناد گزارش ابن نديم حرانيها را كه خود را صابئين معرفى كردند، دروغگو بدانيم راه صواب نرفته‏ايم زيرا همانگونه كه قبلاً اشاره كرديم ابن نديم اين مطلب را از يك نويسنده ناشناخته نصرانى نقل مى‏كند و مورخان پيش از او مانند طبرى چنين مطلبى را نقل نكرده‏اند وبنابراين نمى‏توان به اين گزارش اعتماد كرد.

گذشته از اين، هم در زمان مأمون و هم بعد از آن، حرانيها در ميان مسلمانان به عنوان صابئين شناخته شدند و با دستگاه خلافت و علما و دانشمندان اسلامى مراوده داشتند و اگر حيله‏اى در كار آنها بود، بدون شك جامعه اسلامى بخصوص رجال علمى و دينى آن را مى‏دانستند وافشاگرى مى‏كردند. اين در حالى است كه شخصيتهاى بسيارى از صابئين حرانى، جايگاه ويژه‏اى در حوزه‏هاى علمى مسلمانان يافته بودند و به طوريكه پيشتر آورديم حتى به مقام وزارت نيز رسيده بودند. بسيار بعيد مى‏نمايد كه همه علماى اسلامى و رجال حكومتى فريب يك دروغ را بخورند هر چه باشد آنها با حرانيها ارتباط نزديك و تنگاتنگى داشتند به گونه‏اى كه سيد رضى در مرگ يك صابئى حرانى مرثيه مى‏سرايد.(18)

بايد توجه كنيم كه در حران آن زمان دو جريان فكرى وجود داشت يكى مدرسه اسكندرانى نصرانى بود كه حدود سال 850 ميلادى (236 ه) از انطاكيه به حران منتقل شد.(19) و ديگرى خط فكرى همانهايى كه خود را صابئين مى‏دانستند.

آقاى «مونتگمرى وات» مى‏گويد: علاوه بر مدرسه اسكندرانى در حران كه به دست مسيحيان اداره مى‏شد، يك مركز ديگر متعلق به فرقه مشرك صابئين نيز دائر بود. دين صابئى شامل پرستش ستارگان مى‏شد ولى در فلسفه يونان پايه و اساسى داشت و در نتيجه در انتقال سنت فكرى يونان گرايى به زبان عربى سهم مهمى ايفا نمود.(20)

اين گفته آقاى وات كه در حران دو مدرسه وجود داشت درست است ولى اينكه صابئين مشرك و ستاره‏پرست بودند، مطلبى است كه روى آن بحث خواهيم كرد.

همچنين آقاى احمد امين سخنى دارد كه دور از صواب است، او مى‏گويد: «حران شهرى براى بت‏پرستان شد به گونه‏اى كه هر كس كه نمى‏خواست مسيحى شود (از يونانيها و غير آنها) به حران فرار مى‏كرد و دين آنها آميزه‏اى از بابلى و يونانى قديم وافلاطونى جديد بود تا اينكه در عهد مأمون خود را صابئين ناميدند.»(21)

اينكه حران مركز بت‏پرستان بود و بت‏پرستان به آنجا فرار مى‏كردند، يك نوع اجتهاد بى‏دليل در تاريخ است.

ما تصور مى‏كنيم كه حرانيها همان صابئين بودند و آنها همانهايى بودند كه پس از انشعاب در ميان پيروان ابراهيم به آنجا مهاجرت كردند و آنها نه بت‏پرست بودند و نه ستاره‏پرست بلكه به نوعى ستارگان را تقديس مى‏كردند و اگر هم بعضى از آنهارا پرستش مى‏كردند يك كار انحرافى بود همانگونه كه يهود و نصارى هم چنين انحرافهايى داشتند.

مطلب مهم ديگرى كه در صدد بيان آن هستيم اين است كه صابئين حرانى با صابئين مندايى دين مشتركى داشتند هر چند كه همانند دو فرقه از يك دين، اختلافاتى هم ميان آنها وجود داشت.

اكنون شواهد و قرائنى را كه دلالت دارد بر وجود رابطه دينى ميان حرانيها و منداييها به طور اجمال تذكر مى‏دهيم:

1 ـ در كتب مقدس مندايى آمده است كه حضرت ابراهيم پس از انشعابى كه در ميان پيروان او به وجود آمد به حران رفت و تعداد بسيارى از صابئين وفادار به او همراه او بودند. پس از استقرار در حران، ابراهيم به مصر رفت ولى قوم او در حران ماندند.(22)

هجرت حضرت ابراهيم به حران در منابع اسلامى هم آمده است از جمله، مسعودى مى‏گويد: ابراهيم خليل(ع) با همراهان به حران رفت.(23)

با توجه به اينكه منداييها حضرت ابراهيم را لااقل در برهه‏اى از حيات آنحضرت پيامبر خود مى‏دانند و به همراهان او كه به حران رفتند صابئى اطلاق مى‏كنند پرواضح است كه صابئين حران با صابئين مندايى وجه اشتراك و ريشه تاريخى مشترك پيدامى‏كنند.

2 ـ همچنين در يكى از كتب مقدس مندايى به نام «حران كويتا» كه پيش از اين ياد كرديم در بيان كيفيت هجرت قوم مندايى از فلسطين به مناطق فعلى، آمده است كه وقتى اينها به حران رسيدند در آنجا برادران دينى خود را يافتند.(24)

چه شاهدى بهتر از اين كه در يك متن مذهبى و قديمى مندايى با اين صراحت حرانيها برادران دينى منداييها ناميده شده و جالب اينكه نام اين كتاب نيز از حران گرفته شده است.

3 ـ يكى از نامهاى مرسوم و متداول ميان منداييهاى كنونى نام «زهرون» است ومى‏بينيم بعضى از حرانى ها هم اين نام را داشتند و همانگونه كه پيش ازاين نقل كرديم نام پدربزرگ هلال بن ابراهيم صابئى حرانى و ثابت بن ابراهيم صابئى حرانى، كه از پزشكان معروف در جامعه اسلامى در عصر المستكفى و الطائع عباسى بودند، «زهرون» بوده است.

4 ـ يكى از عقايد صابئين حرانى تقديس ستارگان بود و به همين جهت هم به ستاره‏پرستى متهم شده‏اند. اتفاقاً در ميان منداييها هم ستارگان از احترام خاصى برخوردارند و آنها اگر چه ستارگان را نمى‏پرستند ولى در هنگام نماز به سوى ستاره قطبى مى‏ايستند و آن را قبله خود قرار مى‏دهند و از اين گذشته درباره آفتاب و ستارگان عقايد خاصى دارند. خانم ليدى دراور كه مدتها ميان منداييان زندگى كرده از قول يكى از سران مندايى چنين نقل مى‏كند:

«آفتاب سرور جميع ملائكه دنياى مادى است و روح پاك مى‏تواند صلوات او را بشنود او هر روز سه بار نماز مى‏خواند در حالى كه ستارگان شمال دوازده نماز و سائر ستارگان روزانه هفت نماز مى‏خوانند.»(25)

همچنين در ميان منداييها ستاره «نيرغ» ربّ ابر و رعد و ستاره «عطارد» ربّ كتاب و حكمت شناخته شده است.(26)

از اين مطالب چنين مى‏فهميم كه تقديس ستارگان هم در ميان حرانيها بوده و هم در ميان منداييها منتهى حرانيها بيش از منداييها به تقديس ستارگان پرداخته و براى آنها در زمين خانه‏ها و هيكلهايى ساخته‏اند و چون منداييها با قاطعيت، پرستش ستارگان را نفى مى‏كنند و فقط نوعى احترام به آنها قائلند اين دليل است كه حرانيها هم در اصل ستارگان را نمى‏پرستند بلكه به آنها احترام مى‏گذاشتند البته شايد گاهى در اين تقديس و احترام مبالغه مى‏كردند. و اين يك انحراف عقيده‏اى بود همانگونه كه يهود و نصارى هم عزير و مسيح را پسر خدا مى‏دانستند.

اتفاقاً اين انحراف يعنى پرستش ستارگان در زمان حضرت ابراهيم هم بود و قرآن كريم داستان او را با ستاره‏پرستان آورده است.(27)

5 ـ بعضى از شعائر و مراسم منداييها شباهت تامى بر شعائر حرانيها دارد مانند اينكه منداييها تراش ريش را حرام مى‏دانند و ريش‏هاى بلندى دارند و حرانيها هم به همين قيافه بودند و در گزارش ابن‏نديم كه قبلاً درباره آن صحبت كرديم چنين آمده كه ريش‏هاى آنان بلند بود.

همچنين استفاده از زيتون در بعضى از مراسم، ميان دو گروه مشترك مى‏باشد.

و نيز بعضى از احكام و مراسمى كه ابن نديم به صابئين نسبت داده به طور دقيق در ميان منداييان هم رواج دارد مانند اين احكام كه به حرانيها نسبت داده است:

قبله آنها به طرف قطب شمال است.

روزى سه بار نماز مى‏خوانند.

عيدى دارند كه پنج روز طول مى‏كشد.

ختنه كردن را حرام مى‏دانند.

جمع ميان دو زن جائز نيست.

ثواب و عقاب به ارواح مى‏رسد.(28)

اين مشابهتها كه ميان دو گروه وجود دارد، نمى‏تواند تصادفى واتفاقى باشد و بدون شك هر دو گروه، از يك منبع فكرى تغذيه شده‏اند و آن «صابئيگرى» است.

البته بابررسى دقيق منابع حرانى و مندايى مى توان به مشابهتهاى ديگـرى نيز دست پيدا كرد.ولى اين مقدار از مشابهتها به ضميمه شواهد و قرائن ياد شده، در تقريب مطلب كافى است.

نظر نهايى درباره صابئين

ما تصور مى‏كنيم با توجه به مجموع مطالبى كه گفته شد، دين صابئين دينى مانند دين يهود و نصارى و مجوس است كه در قرآن در رديف آنها ذكر شده و كسانى از آنها كه در زمان خود به خدا و قيامت عقيده داشته باشند مانند پيروان اديان آسمانى ديگر، در پيش خداوند مأجور خواهند بود و معتقديم كه دين صابئين يك دين توحيدى است ولى مانند اديان توحيدى ديگر،انحرافهايى چون تقديس ستارگان، در آن راه يافته است.(مانند تثليث نصارى)

همچنين معتقديم كه هم حرانيها و هم منداييها ازگروه صابئين هستند و اگر هم اختلافاتى ميان آنها وجود داشته باشد، مانند اختلاف ميان فرقه‏هاى گوناگون يك دين است. و معتقديم كه صابئين هم مانند يهود و نصارى و مجوس، اهل كتاب هستند و مى‏توانند در پناه حكومت اسلامى زندگى كنند.(اين موضوع را پيشتر به تفصيل مورد بحث قرار داديم)

پى‏نوشتها:‌


1 - الصابئة المندائيون، ص 67.
2 - قوم از ياد رفته، ص 181.
3 - الصابئة، ص 116.
4 - همان مأخذ، ص 118.
5 - قوم از ياد رفته، ص 181.
6 - قوم از ياد رفته و الصائبه.
7 - غضبان رومى، الصابئة، ص 26، 27.
8 - قوم از ياد رفته، ص 53.
9 - الصابئة، ص 188.
10 - قوم از ياد رفته، ص 291.
11 - همان مأخذ، ص 286.
12 - الصابئه قديما و حديثا، ص 55.
13 - قوم از ياد رفته، ص 186 تا 192.
14 - قوم از ياد رفته، ص 268.
15 - رجوع شود به قوم از ياد رفته، ص 262 به بعد.
16 - رجوع‏شودبه‏مقاله:«صابئين‏اهل‏كتابند» ازآقاى محيط طباطبائى در يادنامه‏شهيدمطهرى ج 2 ص 52
17 - زرين كوب ، كارنامه اسلام ص 41
18 - به صفحات قبلى مراجعه نمائيد.
19 - مسعودى، التنبيه والاشراف ص 105
20 - مونتگمرى وات، فلسفه و كلام اسلامى ص 61 (ترجمه ابوالفضل عزتى)
21 - احمد امين، ضحى‏الاسلام ص 257
22 - غضبان رومى، الصابئة ص 104 اين فراز را قبلاً نيز نقل كرديم.
23 - التنبيه والاشراف ص 105
24 - مقدمه الصابئة المندائيون ص 13 به نقل از متن مندايى «حران كويتا»
25 - دراور، الصابئة المندائيون ص 137
26 - همان مأخذ ص 14
27 - رجوع شود به سوره انعام آيات 76 تا 78
28 - ابن نديم ، الفهرست ص 456 ـ 457