كتب مقدس مندائى
همانگونه كه بارها گفتهايم، صابئين مندائى براى
خود كتابهاى متعددى دارند كه آنها را مقدس مىشمارند و همه اين كتابها به زبان
مندائى است. اين كتابها چاپ نشده و نسخههاى قديمى هم از آنها در دست نيست.
علت آن است كه مندائىها تا اين اواخر اين كتابها
را از بيگانگان مخفى مىكردند و به گفته خانم دراور، مندائىها در مواقع خطر و
حدوث آفات كتابهاى خود را نابود مىكنند. آنها بارها اين كار را كردهاند.
همچنين خانم دراور اظهار مىدارد كه وقتى صحبت از فروش سندها و كتابها و يا
نسخهبردارى از آنها مىشد، انتظارها زياد بود، چون افراد اين طائفه چنين
معاملهاى را مايه نهايت شرمندگى براى خود مىدانند.(1)
مهمترين كتب مقدس صابئين مندائى عبارتند از:
1. كنزاربا:
از اين كتاب گاهى به صحف آدم تعبير مىشود و اين كتاب، كتاب مهم و بزرگ
مندائيان است كه حاوى مطالب مهمى درباره احكام دين، جهان آخرت و تعاليم و زندگى
حضرت آدم، حضرت شيث، حضرت نوح، حضرت سام بن نوح و حضرت يحيى است.(2)
اين كتاب دو بخش دارد: بخش راست و بخش چپ، بخش
نخست درباره توحيد و خداشناسى و صفات خالق و حلال و حرام و احكام دينى است و
بخش دوم مربوط است به مردگان و دعاهائى كه براى آنها خوانده مىشود و نيز مراسم
دفن و كيفيت خروج روح از بدن و مانند آنها.(3)
اين كتاب توسط پروفسور ليدزبارسكى
در سال 1925 به زبان آلمانى ترجمه شده است چيزى كه مايه تعجب است اين است كه
اگر اين كتاب كتابى است كه بر حضرت آدم نازل شده و يا لااقل حضرت آدم آن را
ساخته است چگونه شرح حال شيث و نوح و حتى حضرت يحيى در آن آمده است؟ مانند بعضى
از اناجيل چهارگانه كه وقايع پس از كشته شدن حضرت عيسى (البته به عقيده
مسيحيان) نيز در آنجا ذكر شده است.
2. دراشا اديهيا: از اين كتاب هم به عنوان تعاليم حضرت
يحيى نام برده مىشود و در اين كتاب وصف ولادت يحيى و زندگى او و رابطه او با
حضرت مسيح ذكر شده و نيز بسيارى از وصايا و تعاليم روحى و اخلاقى را در بردارد
و همچنين راجع به وفات حضرت يحيى نيز مطالبى دارد(4) كه باز مايه
تعجب است مگر اين كه اين قسمت بعدها اضافه شود.
اين كتاب هم توسط ليدزبارسكى به آلمانى و توسط
ليدى دراور به انگليسى ترجمه شده است.
3. سيدراادنشماثا: اين كتاب در مورد دعاهاى
روزانه و چگونگى مراسم دعا بحث مىكند و يك شخص براى رسيدن به مقام «ترميده» كه
مرتبهاى از مراتب روحانيت مندائى است، بايد اين كتاب را حفظ كرده خوب با آن
آشنا شود.(5)
در اين كتاب نصوص نماز و ترتيلهاى دينى و اورادى
كه بايد در هنگام تعميد گفته شود آمده است و از كتابهاى اساسى در عقيده صابئين
مىباشد. اين كتاب نيز توسط ليدى دراور به انگليسى ترجمه شده است.
4. انيانى:كتابى است شامل ذكرهاى نماز و طهارت و وضو و
ساير مراسم دينى. اين كتاب نيز به وسيله ليدى دراور در سال 1959 به انگليسى
ترجمه شده است.
5. قلستا: اين كتاب مسائل مربوط به ازدواج را در بر
مىگيرد و مراسم مربوط به ازدواج در آن ذكر شده و ترجمه آن به انگليسى بوسيله
دراور در سال 1959 و به آلمانى توسط ليدزبارسكى در سال 1920 انجام يافته است.
6. حران كويتا:يا قلعه حران كه مربوط به ذكر تاريخ قوم
مندائى است و در آن از هجرت مندائىها از فلسطين به حران و عراق صحبت شده است.
اين كتاب نيز به آلمانى و انگليسى ترجمه شده است.
7. اسفرملواشه:درباره زندگى انسان و پديدههاى طبيعت مانند
رعد و برق و تأثير آنها در زندگى انسان و نيز درباره نجوم و شناخت برجهاست و
مندائىها از اين كتاب نام نوزادان خود را استخراج مىكنند.
اين كتاب نيز به انگليسى ترجمه شده است.
غير از كتابهايى كه نام برديم، كتب ديگرى نيز وجود
دارد كه در ميان مندائىها اعتبار دارد مانند «زرستا» و «قماهى» و «ديوان شرح
پارونايا» و «ديوان تفسير بغرا» و «المه ريشابه» و غير آنها. ما اسامى اين
كتابها را از دو نوشته كه از طرف مندائيان پخش شده استخراج و ذكر كرديم.(6)
عقائد مندائيان
هر چند كه در كتب گوناگون عقائد مختلفى مانند
بتپرستى و ستارهپرستى و فرشته پرستى به صابئين نسبت داده شده، ولى صابئين
مندائى خود را از چنين نسبتهايى مبرا مىدانند و خود را موحد و خداپرست معرفى
مىكنند.
آقاى غضبان رومى كه خود از صابئين مندائى است در
اين باره چنين مىگويد:
«دين صابئين هرگز يك دين وثنى نيست، بلكه دينى است
كه به خداى زنده رزاق ازلى و به روز قيامت معتقد است و اعتقاد آنها به خداوندى
كه شريك ندارد، مانند اعتقاد اديان توحيدى ديگر است و صابئين، ستارگان را تعظيم
نمىكنند و اينكه آنها را متهم به
كفر و پرستش ستارگان كردهاند، به سبب اشتباه ميان آنها و بعضى از اصناف ديگر
صابئين كه فرقههاى متعددى هستند بوده است و اين به نظر من ناشى از چند چيز
است: يكى اينكه آنها گوشه گيرند و هيچ كس از پيروان اديان ديگر را در دين خود
نمىپذيرند. دوم اينكه قبله آنها به طرف شمال است آنجا كه ستاره قطبى در آنجاست
چون شمال به عقيده آنها درى از درهاى بهشت است. سوم اينكه آنها در صدد نيستند
كه اتهامات وارد بر خود را پاسخ بگويند چون از درگيرى پرهيز دارند. چهارم اينكه
علماى آنها از نظر فرهنگى عقب افتاده هستند.
تشابه بعضى از شعائر آنها با بعضى از شعائر مجوسى
يا يهودى يا مسيحى يا اسلام يا هندى، يك امر طبيعى است چون آنها همواره در
مجاورت اين اديان زندگى كردهاند و لذا احتمالاً از آنها متأثر شدهاند. خلاصه
اينكه دين صابئين همانگونه كه در كتابهاى دينى آنها آمده است، خلاصه مىشود در
اينكه آنها به خدا و روز قيامت و حساب و عقاب عقيده دارند و اينكه صالحان پس از
مرگ به عالم انوار مىروند.(7)
مندائيان درباره خلقت آدم عقائدى مشابه با اديان
توحيدى دارند. عقيده آنها درباره آفرينش نخستين انسان در روى زمين مطابق آنچه
كه آقاى سليم برنجى با استفاده از دو كتاب «كنزاربا» و «دراشاديهيا» نقل كرده
چنين است:
«و خداوند اراده فرموده تا بشر را خلق نمايد پس
(نشمته) روح آدمى را كه در (آلمادنهورا) يعنى عالم انوار ساكن بود، احضار نمود
و به او فرمود كه اى نشمته! تو بر زمين فرود خواهى آمد و در جسمى كه اجزاء آن
از گل درست شده است داخل خواهى شد و بر روى زمين به زندگى خواهى پرداخت. اما
روح آدمى مخالفت كرد و گفت: زمين پر از زشتىهاست، پس من چگونه به زمين وارد
شوم و در آن زندگى نمايم من حتى در مقابل زشتىها و ناپاكىهاى زمين سلاحى هم
ندارم و خداوند بزرگ به آدمى فرمود كه سلاح تو ايمان و عقل تو خواهد بود، بر
زمين هبوط كن و با سلاح ايمانت همه چيز را به زير فرمان خود درآور و روح آدمى
با اين حرفها متقاعد شد و فرمان حضرت حق را لبيك گفت.
پس خداوند بزرگ به «ملكا اپثاهيل» فرشته سازنده
پيكر انسان از گل، دستور داد تا بر زمين فرود آمده و از گل، بدن آدمى را ساخته
و آماده نمايد و او نيز اينچنين كرد يعنى به دستور خداوند بر زمين فرود آمد و
بدن آدمى را از گل ساخت و آنگاه «نشمته» يا روح آدمى در چهار صد و چهل و پنج
هزار و سيصد و پنجاه و شش (445356) سال پيش به فرمان خداوند در درون آن پيكر
رخنه كرده و جاى گرفت و در حقيقت روح آدم بر زمين هبوط كرد و اولين نقطه فرود
«نشمته» آدمى بر روى زمين را كتب مقدسه مندائى محلى به نام (سرانديب)
دانستهاند»(8)
به عقده مندائىها تا كنون بارها نسل بشر از بين
رفته و تنها يك زن و يك مرد مانده و مجدداً نسل بشر از آنها ازدياد يافته است و
نسل كنونى نيز هنگامى كه شر و فساد روى زمين را بپوشاند به وسيله باد و طوفان
نابود خواهد شد و زمين در آتش خواهد سوخت و تنها يك زن و يك مرد باقى خواهند
ماند و دوباره از وجود آنها فرزندانى خواهد آمد و اين بار با خير و صلاح و تقوى
زندگى خواهند كرد.(9)
همچنين مندائىها به معاد و زندگى پس از مرگ نيز
معتقدند. به عقيده آنها در جهان آخرت دو مكان وجود دارد كه به آنها
«آلمادنهورا» يا عالم انوار و دنياى پاكيزگىها و ديگرى «آلمادهشوخا» يا دنياى
بديها مىگويند. يعنى بهشت و جهنم. روح هر فردى پس از مرگ براى سنجش اعمال در
آغاز به جايى به نام «اوثرمزينا» مىرود و در آنجا درباره او داورى خواهد شد و
اگر آدم خوبى بود،
به «آلمادنهورا» (عالم انوار) يا
بهشت مىرود و اگر مرتكب گناهانى شده باشد بايد جزاى كاربد خويش را در جايى به
نام «مطراثى» كه محل مجازات ارواح گناهكار است، ببيند. «مطراثى» جايى از
«آلمادهشوخا» (عالم بدىها) يا جهنم است.(10)
آنها براى آمرزش اموات خود مراسمى به نام «لوفانى»
دارند در اين مراسم غذايى تهيه و به فقرا و بيچارگان داده مىشود. آنها معتقدند
كه با اين كار كه گرسنگان را سير مىكند، خداوند را خشنود كرده و باعث خواهند
شد كه خدا روح متوفى را ببخشايد.(11)
مراسم تعميد
يكى از مراسم مهم دينى مندائيان مراسم تعميد است
كه به آن «مصوتا» گفته مىشود و هيچ شخص صابئى نمىشود مگر اينكه تعميد شود و
نام مخصوص مذهبى به خود بگيرد. و هر فرد صابئى بايد حداقل در سال يك مرتبه
تعميد شود تا بتواند واجبات دينى خود را انجام بدهد.
تعميد عبارت است از شستشوى در آب كه طى مراسم
ويژهاى و با اذكار مخصوصى انجام مىگيرد. مندائيان خود را در اين مراسم تشبيه
به يحيى تعميد دهنده مىكنند.
آقاى سيد عبدالرزاق حسنى كه درباره صابئين مندائى
مطالبى دارد، تصور كرده كه هر نوع شستشويى كه مندائيان انجام مىدهند، تعميد
است مثلاً شتسشو پس از جنابت و حيض و مس ميت و مارگزيدگى را كه در آيين مندائى
واجب است، از اقسام تعميد شمرده است.(12) در حالى كه با مراجعه به
كتب مندائى معلوم گرديد كه تعميد شستشوى مخصوصى است كه پس از ولادت نوزاد و نيز
در مراسم عقد عروسى و در اعياد به خصوصى انجام مىگيرد و وجود تعميد دهنده و
خواندن اذكار مخصوص و پوشيدن لباسهاى معين در اين مراسم لازم است.
آقاى سليم برنجى چگونگى تعميد مندائيان را به
تفصيل آورده است و خلاصه آن چنين است:
شخص تعميد شونده لباس رسمى و مذهبى را كه از پارچه
سفيد نخى است مىپوشد و در كنار رودخانه يك نفر روحانى مندائى لباسهاى شخص را
وارسى مىكند و رو به شمال كه قبله مندائيان است مىايستد و با آوردن نام خدا
شروع به خواندن «بوثه»هاى مربوط مىكند و شاخه ياس را كه در دست دارد به صورت
حلقه در مىآورد و پس از اطمينان از درست پوشيدن لباس مخصوص، نام دينى شخص را
مىپرسد و دعاهايى را در جهت آمرزش روح او از طرف خداوند مىخواند و آنگاه عالم
روحانى همراه با شخص تعميد شونده وارد رودخانه مىشوند و تعميد شونده دعاهايى
را مىخواند و سپس رو به شمال در آب مىنشيند و تا آب به سينهاش برسد و دعاى
مخصوصى مىخواند و در آب فرو مىرود و اين عمل سه بار تكرار مىشود و عالم
روحانى نيز روى او آب مىپاشد و پس از خواندن دعايى، روحانى با دست راست خود آب
را بر مىدارد و تعميد شونده از آن مىخورد و دعاى ديگرى مىخواند و بالاخره از
آب بيرون آمده و روى سنگى مىنشيند و روحانى نيز از آب بيرون آمده و دعاهاى
مخصوصى را مىخواند.(13)
گفتنى است كه مراسم تعميد بيشتر در روزهاى يكشنبه
و يا اعياد مخصوص مندائى انجام مىگيرد و يك فرد مندائى هر زمان كه بخواهد
مىتواند تعميد كند ولى در چند مورد زير تعميد الزامى است:
1. تمام نوزادان مندائى بايد تعميد شوند و اين
تعميد از چهل و پنج روزگى به بعد انجام مىشود.
2. زنى كه سى روز از زايمان او
گذشته است.
3. عروس و داماد قبل از عروسى و بعد از آن.
4. كسانى كه مرتكب گناه و خلاف شرع مندائى
شدهاند.
عبادتگاه مندائيان
مندائيان براى اجراى مراسم تعميد و ساير عبادتهاى
خود محل مخصوصى دارند كه عبادتگاه آنها محسوب مىشود آنها به اين عبادتگاه در
اصطلاح خود «مندى» مىگويند.
«مندى» يا خانه عبادت كه در نصوص مندائى «مندا» يا
«مشكنه» خوانده مىشود، از نشانههاى بارز مندائيان در عصر حاضر است. گويا پيش
از حضرت يحيى عليهالسلام مندى از بلور بوده ولى اكنون از نى و گِل ساخته
مىشود و هميشه مندى در كنار آب جارى قرار دارد تا در درون آن آب جارى روان
باشد و در آن تعميد كنند.
معمولاً مندى را طورى درست مىكنند كه كسى وارد آن
مىشود، رو به ستاره قطبى باشد. همان ستارهاى كه مندائيها در حال گزاردن نماز
به سوى آن مىايستند و آن را قبله قرار مىدهند.
بعضى از احكام مندائى
صابئين مندائى نيز مانند پيروان ساير اديان احكام
خاصى دارند كه بايد آنرا رعايت كنند. ما به طور خلاصه و با استفاده از سه كتاب:
قوم از ياد رفته و الصابئه و الصابئه قديما و حديثا، بعضى از احكام مندائى را
در زير مىآوريم:
طهارت:
مندائى همواره با آب زندگى مىكند و علاوه بر تعميد، شستشوهاى ديگرى هم دارد كه
يكى از آنها «رشادمه» يا وضو است كه روزى سه بار براى انجام دادن «براخه» يا
نماز به عمل مىآيد.
وضوى مندائى بى شباهت به وضوى مسلمانان نيست، زيرا
آنها هنگام وضو دعاهايى را مىخوانند و سپس دو دست خود را از سر انگشتان تا
آرنج مىشويند و سپس صورت خود را مىشويند آنگاه پيشانى و زانوان و ساق پاى خود
را مسح مىكنند و در آخر پاهاى خود را مىشويند.
نماز:
اين عمل را «براخه» مىنامند و منحصر است در قيام و ركوع و نشستن بر زمين (نماز
مندائى سجده ندارد) و هفت نوع قرائت دارد كه نخستين آنها «بوثه»اى است به نام
بوثه توحيد كه در آنها به تمجيد پروردگار و طلب عفو و شفا و طلب وصول به عالم
انوار پرداخته مىشود.
مندائىها در حال نماز به طرف ستاره جدى در شمال
مىايستند و هر روز سه بار نماز را بجاى مىآورند. آنها معتقدند كه نمازى كه بر
حضرت آدم واجب شد هفت بار در روز بود، ولى در شريعت حضرت يحيى اين عدد نسخ شد و
به سه بار در روز تقليل يافت.
روزه:
مندائىها روزهاى بخصوصى از ماههاى معينى را روزه مىگيرند و روزه آنها امساك
از خوردن گوشت و ماهى و تخم مرغ است و در روزهاى ششم و هفتم ماه دولا و روزهاى
بيستم و ششم تا سىام ما شمبلتا و روز دوم ماه هطيا است.
در كتاب «كنزاربا» يا صحف آدم مقدسترين كتاب
مندائى آمده است:
«اى مؤمنان برايتان گفتم كه روزه بزرگ فقط نهى از
خوردن و آشاميدن نيست بلكه ديدگانتان را از نگاههاى هيز و شيطانى و گوشهايتان
را از شنيدن حرفهايى كه مردم در خانه خود مىزنند برحذر داريد و زبانهايتان را
به گفتارهاى دروغ و ناپسند نيالاييد و...»(14)
محرمات:
در آيين مندائى نيز مانند اديان ديگر محرماتى وجود دارد كه انجام دادن آن گناه
و ناپسند است. بعضى از محرمات مندائى عبارتند از:
1. قتل نفس 2. زنا و لواط 3. خوردن
شراب و هر نوع مسكر 4. دروغ گفتن 5. رباخوارى 6. خوردن گوشت خوك و گراز و گاو و
شتر و اسب و بعضى از حيوانات ديگر 7. ازدواج با خواهر و برادر و عمه و خاله و
جده و چند نفر ديگر 8. سحر و جادو 9. تراشيدن موى صورت براى مردان 10. ختنه
كردن.
البته محرمات در دين مندائى منحصر به اينها نيست و
ما مهمترين محرمات را آورديم.
ازدواج و طلاق:
در دين مندائى ازدواج كار مطلوبى است و كسى كه ازدواج نكند وارد بهشت نمىشود و
يك نفر روحانى مندائى از درجه «ترميده» به درجه بالاتر «كنزه فره» ارتقا
نمىيابد مگر اينكه ازدواج كند و در دين مندائى يك مرد اگر از زن اول بچهدار
نشود مىتواند زن ديگرى بگيرد و بايد ميان زنها با عدالت رفتار كند.
يك مرد مندائى نمىتواند با غير مندائى ازدواج كند
مگر با زن مسيحى آنهم پس از اجراى مراسم دينى سختى كه در آن صورت جائز است.
زن مىتواند تحت شرائط ويژهاى مانند بيمارى
غيرقابل علاج زوج و يا بداخلاقى او و يا سرپيچى او از دادن نفقه و يا خروج از
دين صابئى و يا طلب فحشا از زوجه و موارد ديگر از مرد طلاق بگيرد همچنين مرد
نيز در شرائط ويژهاى مىتواند به زن خود طلاق بدهد.
ازدواج در دين مندائى مراسم خاص و طولانى دارد كه
يكى از آنها مراسم تعميد است خواندن خطبه و اجراى عقد توسط عالم روحانى مراسم و
آداب خاصى دارد و ساعتها طول مىكشد.
مراسم ذبح
صابئين مندائى براى ذبح حيوانات اهميت خاصى قائل
هستند و آن را طى مراسم ويژهاى انجام مىدهند.
اولين شرط انجام مراسم ذبح، وجود يك فرد سالم از
بيمارىهاست. ديگر اينكه ذبح كننده بايد لباس تميز و سفيدى را كه در اصطلاح
مندائى به آن «رسته» مىگويند، بپوشد همچنين بايد آلت ذبح آهنى و برّان و در
آتش گداخته افكنده شده باشد.
حيوانى كه ذبح مىشود بايد سالم باشد و ابتدا آن
را با آب مىشويند و موقع ذبح حيوان، جملاتى را به زبان مندائى مىگويند كه
ترجمه آن چنين است:
«نام خداوند بزرگ و نام (ملكامندادهيى) فرشته مقرب
درگاهش بر تو اى ذبح باد. (ملكا اپثاهيل) فرشته بزرگ درگاه احديت تو را ندا
داده و به سوى خدا مىخواند و (ملكاهيول زيوا) فرشته عظيم، تو را مورد تفقد
قرار داد. هر كس كه تو را ذبح كرد از پاكان بوده است. پس هر آنكس كه از گوشتت
تناول نمايد زندگيش پر از خوشى و سلامت باد. نام خداوند بزرگ و نام (ملكا
مندادهيى) فرشته مقرب درگاهش بر تو باد.»
در آئين مندائى فقط ذبح گوسفندان نر جايز است و
اين بدان خاطر است كه در «كنزاربا» كتاب مقدس مندائيان آمده است: حيواناتى را
كه باور مىشوند ذبح نكنيد.(15)
تقويم و اعياد مندائىها
سال مندائىها از دوازه ماه سى روزه تشكيل مىشود
و جمعاً سيصد و شصت روز مىباشد و با احتساب پنج روز ايام مراسم پنجه كه ذكر آن
خواهد آمد جمع روزهاى سال سيصد و شصت و پنج روز مىباشد.
نام ماههاى مندائى عبارتند از:
امبرا ـ تورا ـ صلمى ـ سرطانا ـ اريا ـ غمبلتا ـ
قينا ـ ارقوا ـ هطيا ـ گديا ـ دولا ـ نونا.
نخستين ماه از سال مندائى همزمان با
ماه نيسان از ماههاى رومى است. تاريخ مندائى سه مبدأ دارد: يكى از هبوط آدم،
دوم از طوفان نوح و سوم از ميلاد حضرت يحيى كه با ميلاد حضرت مسيح شش ماه فاصله
دارد و بنابراين اين مبدأ با تاريخ ميلادى مطابق است.
مندائىها مانند مسيحيان روز يكشنبه را مقدس
مىدانند و آن روز را تعطيل مىكنند.
مندائيان در طول سال عيدهايى دارند كه مهمترين
آنها عبارتند از:
1. عيد بزرگ يا
«دهواربا» كه نخستين روز از ماه دولا و مصادف
با اوائل مرداد است به عقيه مندائىها اين روز روز بخشيده شدن خطاياى حضرت آدم
است. آنها در اين روز گوسفندان نر ذبح مىكنند و آب مصرفى آن روز را از پيش
ذخيره مىكنند و علماى آنها به طالع ايام روى مىآورند تا حوادث سال آينده را
پيشگويى نمايند. در اين روز هر صابئى بيدار مىماند مبادا محتلم شود.
2. عيد كوچك يا
«دهوحونين» كه در ماه تورا مقارن با آبان ماه
واقع است مندائيان معتقدند كه در اين روزها جبرئيل يا «ملكاهيول» از ايجاد حيات
در روى زمين كه از عيد «فل» شروع شده بود، فارغ گرديد. در اين عيد از مهمانها
با ماست و برنج و خرما پذيرايى مىشود.
3. عيد پنجه يا
«دهوپروانايا» كه پنج روز است و با اوايل
فروردين ماه مصادف مىباشد و براى مندائيان بسيار مهم و مقدس است. آنچنان كه
مندائيان اين پنج روز را از عمر خود به حساب نمىآورند و لذا تعداد روزهاى سال
را بطوريكه گفتيم سيصد و شصت روز مىدانند و اين پنج روز را حساب نمىكنند. در
اين ايام مندائيان به قربانى كردن گوسفند نر در راه خدا و به ياد مردگان خود
مىپردازند و غذاى مخصوص اموات را كه «لوفانى» ناميده مىشود در اين ايام بيشتر
از ايام ديگر سال تهيه مىكنند. و نيز در اين ايام از ارتكاب اعمال زشت به شدت
پرهيز دارند.
4. عيد تولد
حضرت يحيى يا «دهوديمانه» اين روز كه روز اول
از ماه مندائى هطيا و مصادف با اوائل خرداد ماه است، به عقيده مندائىها روز
تولد حضرت يحيى است. در اين روز به جشن و سرور مىپردازند و بيش از روزهاى ديگر
تعميد مىكنند.
5. عيد پايان
طوفان نوح يا «عاشوريه» به عقيده مندائىها
اين روز كه روز اول ماه مندائى سرطاناست، روزى است كه طوفان نوح فرو نشست و
حضرت نوح و همراهان پس از يازده ماه سرگردانى بر روى آب از كشتى پياده شدند.
در اين روز مندائىها غذايى مانند حليم درست كرده
به خانه يكديگر مىفرستند و غذايى براى اموات (لوفانى) هم در اين روز مرسوم
است.
مقامات روحانى مندائى
اجراى مراسم گوناگون مذهبى در ميان مندائيان به
وسيله كاهنها و مقامات روحانى انجام مىگيرد. اين مقامات عهدهدار بيان وظائف
و شرح كتابهاى مقدس و انجام مراسم و شعائر دينى هستند.
در ميان صابئين مندائى، روحانىها داراى مراتب و
درجات گوناگونى هستند كه به ترتيب عبارتند از:
1. «حلالى»
پايينترين درجه روحاينت مندائى است. كسى كه نخستين بار در سلك روحانيت در
مىآيد و به اصطلاح مبتدى است، به او «حلالى» گفته مىشود و اولين شرط براى اين
كار، سالم بودن شخص از هر نوع بيمارى جسمى و نقص عضو است كه بايد تا سه پشت در
خانواده او ناقص الخلقه نباشد.
پس از انجام مراسم تعميد مخصوص، مبتدى شروع به
يادگيرى كتابهاى ابتدائى مندائى مىكند. تنها كارى كه اين شخص مىتواند به
عنوان روحانى
انجام دهد اقامه مراسم ذبح گوسفند و
مرغ است. گفتنى است كه مندائىها ذبح در شب را جائز نمىدانند مگر در ايام عيد
پنجه كه ذكر آن گذشت.
2. «شكنده»
يك حلالى وقتى وارد سلك كاهنها و روحانىها
شد. به او شكنده گفته مىشود و او مىتواند علاوه بر ذبح، بر تعميد و طلب رحمت
نيز نظارت كند و در اين كارها دستيار كاهن بالاتر باشد.
3. «ترميده»
او در رتبهاى بالاتر از قبلى است و بايد كتاب
تعميد و دعاها و نمازهاى مخصوص را حفظ كند. او همچنين بايد زبان و آداب و رسوم
مندائى را بداند. وقتى كسى به اين درجه رسيد، طى مراسم ويژهاى به وسيله
كاهنهاى بزرگتر به او تعميد داده مىشود و پس از آن، شخص به مقام «ترميده»
مىرسد. البته تعميد ترميده با تعميدهاى معمولى فرق دارد و با تشريفات خاصى
انجام مىگيرد. وقتى كسى به درجه ترميده رسيد، مىتواند تمام مراسم دينى را
انجام بدهد.
4. «گنزورا»
درجهاى است بالاتر از «ترميده» و يك «ترميده»
براى رسيدن به درجه گنزورايى بايد به وقوف كاملى از نظر دينى برسد، يعنى هم در
خواندن و نوشتن زبان مندائى و هم در مسائل مذهبى خبره گردد و هم اينكه از نظر
علمى و اخلاقى بر ديگر ترميدهها مقدم باشد و به رموز كتاب مقدس «گنزاربا» يا
صحف آدم آشنا باشد. اساساً كلمه «گنزورا» از نام كتاب «گنزاربا» مشتق شده و به
معنى مفسر و آگاه به مفاهيم آن كتاب مىباشد.
«گنزورا» بالاترين مقام روحانى موجود در ميان
مندائى هاست و دو درجه ديگر كه ذكر خواهد شد هر چند بالاتر از اين مقام است،
ولى به گفته مندائىها در حال حاضر كسى به آن درجهها نرسيده است. گفتنى است كه
تنها «گنزورا» مىتواند مراسم ازدواج اشخاص را اجرا كند و مقامهاى پايينتر
چنين حقى را ندارند.
5. «ارشمه» يا
«ريش امه» كه به معناى رئيس طائفه است و مقامى
بالاتر از مقامات قبلى است و كسى كه به اين مقام مىرسد، بايد از شايستگى خاصى
برخوردار باشد و با حضور هفت تن از مقامات روحانى تعميد مخصوص شود. گويا در حال
حاضر كسى به اين مقام نرسيده است.
6. «ربانى»
بالاترين درجه كاهنها و مقامات روحانى مندائى است و اگر كسى به اين درجه نائل
شود، به عالم انوار رسيده است، منتهى به گفته مندائىها تا كنون كسى جز حضرت
يحيى حائز اين مقام نشده است.
رابطه منداييها با حرانيها
درباره صابئين حرانى پيش از اين صحبت كرديم و
گزارش ابننديم را در اين مورد كه چگونه حرانيها در زمان مأمون عباسى خود را
صابئين خواندند، نيز آورديم. اكنون اين بحث پيش مىآيد كه آيا براستى حرانيها
صابئين بودند؟ و اگر آرى، رابطه آنها با منداييهاى كنونى كه خود را صابئين
مىدانند چيست؟
گروهى تصور كردهاند كه صابئين واقعى همين
منداييها هستند و حرانيها اين نسبت را به دروغ و براى حفظ جان به خود بستهاند
تا از گزند مأمون در امان باشند و بتوانند در جامعه اسلامى از مزاياى «اهل
كتاب» استفاده كنند. يكى از كسانى كه اين نظر را دارد مرحوم آقاى محيط طباطبايى
است كه اصرار دارد كه حرانيها مشرك و ستارهپرست بودند و نام صابئين را به دروغ
بر خود بستند و عمده دليل او همان گزارش ابننديم است كه پيشتر آورديم(16)
البته پيش از ايشان نيز كسانى حرانيها را به وثنيت و ستارهپرستى متهم كردهاند
كه نمونههايى را ذكر كرديم. به نظر آقاى محيط طباطبايى، صابئين واقعى تنها
همين منداييها هستند و آنها رابطهاى با حرانيها ندارند.
همچنين آقاى دكتر زرينكوب معتقد است كه نبايد
صابئين بتپرست حرانى
را با صابئين مندايى منسوب به يحيى
اشتباه كرد.(17)
ما تصور مىكنيم با توجه به شواهد و قرائن موجود
نبايد با چنين قاطعيت وجود رابطه ميان حرانيها و منداييها را نفى كرد بلكه
شواهد متعددى در دست داريم كه اين دو گروه با هم پيوند و رابطه دينى خاصى
داشتهاندكه نشان مىدهد هر دو گروه تابع يك دين بودهاند اگر چه هر كدام
ازآنها شاخه خاصى از آن را پيش گرفته باشند.
اينكه به استناد گزارش ابن نديم حرانيها را كه خود
را صابئين معرفى كردند، دروغگو بدانيم راه صواب نرفتهايم زيرا همانگونه كه
قبلاً اشاره كرديم ابن نديم اين مطلب را از يك نويسنده ناشناخته نصرانى نقل
مىكند و مورخان پيش از او مانند طبرى چنين مطلبى را نقل نكردهاند وبنابراين
نمىتوان به اين گزارش اعتماد كرد.
گذشته از اين، هم در زمان مأمون و هم بعد از آن،
حرانيها در ميان مسلمانان به عنوان صابئين شناخته شدند و با دستگاه خلافت و
علما و دانشمندان اسلامى مراوده داشتند و اگر حيلهاى در كار آنها بود، بدون شك
جامعه اسلامى بخصوص رجال علمى و دينى آن را مىدانستند وافشاگرى مىكردند. اين
در حالى است كه شخصيتهاى بسيارى از صابئين حرانى، جايگاه ويژهاى در حوزههاى
علمى مسلمانان يافته بودند و به طوريكه پيشتر آورديم حتى به مقام وزارت نيز
رسيده بودند. بسيار بعيد مىنمايد كه همه علماى اسلامى و رجال حكومتى فريب يك
دروغ را بخورند هر چه باشد آنها با حرانيها ارتباط نزديك و تنگاتنگى داشتند به
گونهاى كه سيد رضى در مرگ يك صابئى حرانى مرثيه مىسرايد.(18)
بايد توجه كنيم كه در حران آن زمان دو جريان فكرى
وجود داشت يكى مدرسه اسكندرانى نصرانى بود كه حدود سال 850 ميلادى (236 ه) از
انطاكيه به حران منتقل شد.(19) و ديگرى خط فكرى همانهايى كه خود را
صابئين مىدانستند.
آقاى «مونتگمرى وات» مىگويد: علاوه بر مدرسه
اسكندرانى در حران كه به دست مسيحيان اداره مىشد، يك مركز ديگر متعلق به فرقه
مشرك صابئين نيز دائر بود. دين صابئى شامل پرستش ستارگان مىشد ولى در فلسفه
يونان پايه و اساسى داشت و در نتيجه در انتقال سنت فكرى يونان گرايى به زبان
عربى سهم مهمى ايفا نمود.(20)
اين گفته آقاى وات كه در حران دو مدرسه وجود داشت
درست است ولى اينكه صابئين مشرك و ستارهپرست بودند، مطلبى است كه روى آن بحث
خواهيم كرد.
همچنين آقاى احمد امين سخنى دارد كه دور از صواب
است، او مىگويد: «حران شهرى براى بتپرستان شد به گونهاى كه هر كس كه
نمىخواست مسيحى شود (از يونانيها و غير آنها) به حران فرار مىكرد و دين آنها
آميزهاى از بابلى و يونانى قديم وافلاطونى جديد بود تا اينكه در عهد مأمون خود
را صابئين ناميدند.»(21)
اينكه حران مركز بتپرستان بود و بتپرستان به
آنجا فرار مىكردند، يك نوع اجتهاد بىدليل در تاريخ است.
ما تصور مىكنيم كه حرانيها همان صابئين بودند و
آنها همانهايى بودند كه پس از انشعاب در ميان پيروان ابراهيم به آنجا مهاجرت
كردند و آنها نه بتپرست بودند و نه ستارهپرست بلكه به نوعى ستارگان را تقديس
مىكردند و اگر هم بعضى از آنهارا پرستش مىكردند يك كار انحرافى بود همانگونه
كه يهود و نصارى هم چنين انحرافهايى داشتند.
مطلب مهم ديگرى كه در صدد بيان آن
هستيم اين است كه صابئين حرانى با صابئين مندايى دين مشتركى داشتند هر چند كه
همانند دو فرقه از يك دين، اختلافاتى هم ميان آنها وجود داشت.
اكنون شواهد و قرائنى را كه دلالت دارد بر وجود
رابطه دينى ميان حرانيها و منداييها به طور اجمال تذكر مىدهيم:
1 ـ در كتب مقدس مندايى آمده است كه حضرت ابراهيم
پس از انشعابى كه در ميان پيروان او به وجود آمد به حران رفت و تعداد بسيارى از
صابئين وفادار به او همراه او بودند. پس از استقرار در حران، ابراهيم به مصر
رفت ولى قوم او در حران ماندند.(22)
هجرت حضرت ابراهيم به حران در منابع اسلامى هم
آمده است از جمله، مسعودى مىگويد: ابراهيم خليل(ع) با همراهان به حران رفت.(23)
با توجه به اينكه منداييها حضرت ابراهيم را لااقل
در برههاى از حيات آنحضرت پيامبر خود مىدانند و به همراهان او كه به حران
رفتند صابئى اطلاق مىكنند پرواضح است كه صابئين حران با صابئين مندايى وجه
اشتراك و ريشه تاريخى مشترك پيدامىكنند.
2 ـ همچنين در يكى از كتب مقدس مندايى به نام
«حران كويتا» كه پيش از اين ياد كرديم در بيان كيفيت هجرت قوم مندايى از فلسطين
به مناطق فعلى، آمده است كه وقتى اينها به حران رسيدند در آنجا برادران دينى
خود را يافتند.(24)
چه شاهدى بهتر از اين كه در يك متن مذهبى و قديمى
مندايى با اين صراحت حرانيها برادران دينى منداييها ناميده شده و جالب اينكه
نام اين كتاب نيز از حران گرفته شده است.
3 ـ يكى از نامهاى مرسوم و متداول ميان منداييهاى
كنونى نام «زهرون» است ومىبينيم بعضى از حرانى ها هم اين نام را داشتند و
همانگونه كه پيش ازاين نقل كرديم نام پدربزرگ هلال بن ابراهيم صابئى حرانى و
ثابت بن ابراهيم صابئى حرانى، كه از پزشكان معروف در جامعه اسلامى در عصر
المستكفى و الطائع عباسى بودند، «زهرون» بوده است.
4 ـ يكى از عقايد صابئين حرانى تقديس ستارگان بود
و به همين جهت هم به ستارهپرستى متهم شدهاند. اتفاقاً در ميان منداييها هم
ستارگان از احترام خاصى برخوردارند و آنها اگر چه ستارگان را نمىپرستند ولى در
هنگام نماز به سوى ستاره قطبى مىايستند و آن را قبله خود قرار مىدهند و از
اين گذشته درباره آفتاب و ستارگان عقايد خاصى دارند. خانم ليدى دراور كه مدتها
ميان منداييان زندگى كرده از قول يكى از سران مندايى چنين نقل مىكند:
«آفتاب سرور جميع ملائكه دنياى مادى است و روح پاك
مىتواند صلوات او را بشنود او هر روز سه بار نماز مىخواند در حالى كه ستارگان
شمال دوازده نماز و سائر ستارگان روزانه هفت نماز مىخوانند.»(25)
همچنين در ميان منداييها ستاره «نيرغ» ربّ ابر و
رعد و ستاره «عطارد» ربّ كتاب و حكمت شناخته شده است.(26)
از اين مطالب چنين مىفهميم كه تقديس ستارگان هم
در ميان حرانيها بوده و هم در ميان منداييها منتهى حرانيها بيش از منداييها به
تقديس ستارگان پرداخته و براى آنها در زمين خانهها و هيكلهايى ساختهاند و چون
منداييها با قاطعيت، پرستش ستارگان را نفى مىكنند و فقط نوعى احترام به آنها
قائلند اين دليل است كه حرانيها هم در اصل ستارگان را نمىپرستند بلكه به آنها
احترام مىگذاشتند البته شايد گاهى در اين تقديس و احترام مبالغه مىكردند. و
اين يك انحراف عقيدهاى بود همانگونه كه يهود و نصارى هم عزير و مسيح را پسر
خدا مىدانستند.
اتفاقاً اين انحراف يعنى پرستش
ستارگان در زمان حضرت ابراهيم هم بود و قرآن كريم داستان او را با ستارهپرستان
آورده است.(27)
5 ـ بعضى از شعائر و مراسم منداييها شباهت تامى بر
شعائر حرانيها دارد مانند اينكه منداييها تراش ريش را حرام مىدانند و ريشهاى
بلندى دارند و حرانيها هم به همين قيافه بودند و در گزارش ابننديم كه قبلاً
درباره آن صحبت كرديم چنين آمده كه ريشهاى آنان بلند بود.
همچنين استفاده از زيتون در بعضى از مراسم، ميان
دو گروه مشترك مىباشد.
و نيز بعضى از احكام و مراسمى كه ابن نديم به
صابئين نسبت داده به طور دقيق در ميان منداييان هم رواج دارد مانند اين احكام
كه به حرانيها نسبت داده است:
قبله آنها به طرف قطب شمال است.
روزى سه بار نماز مىخوانند.
عيدى دارند كه پنج روز طول مىكشد.
ختنه كردن را حرام مىدانند.
جمع ميان دو زن جائز نيست.
ثواب و عقاب به ارواح مىرسد.(28)
اين مشابهتها كه ميان دو گروه وجود دارد،
نمىتواند تصادفى واتفاقى باشد و بدون شك هر دو گروه، از يك منبع فكرى تغذيه
شدهاند و آن «صابئيگرى» است.
البته بابررسى دقيق منابع حرانى و مندايى مى توان
به مشابهتهاى ديگـرى نيز دست پيدا كرد.ولى اين مقدار از مشابهتها به ضميمه
شواهد و قرائن ياد شده، در تقريب مطلب كافى است.
نظر نهايى درباره صابئين
ما تصور مىكنيم با توجه به مجموع مطالبى كه گفته
شد، دين صابئين دينى مانند دين يهود و نصارى و مجوس است كه در قرآن در رديف
آنها ذكر شده و كسانى از آنها كه در زمان خود به خدا و قيامت عقيده داشته باشند
مانند پيروان اديان آسمانى ديگر، در پيش خداوند مأجور خواهند بود و معتقديم كه
دين صابئين يك دين توحيدى است ولى مانند اديان توحيدى ديگر،انحرافهايى چون
تقديس ستارگان، در آن راه يافته است.(مانند تثليث نصارى)
همچنين معتقديم كه هم حرانيها و هم منداييها
ازگروه صابئين هستند و اگر هم اختلافاتى ميان آنها وجود داشته باشد، مانند
اختلاف ميان فرقههاى گوناگون يك دين است. و معتقديم كه صابئين هم مانند يهود و
نصارى و مجوس، اهل كتاب هستند و مىتوانند در پناه حكومت اسلامى زندگى
كنند.(اين موضوع را پيشتر به تفصيل مورد بحث قرار داديم)
پىنوشتها:
1 - الصابئة المندائيون، ص 67.
2 - قوم از ياد رفته، ص 181.
3 - الصابئة، ص 116.
4 - همان مأخذ، ص 118.
5 - قوم از ياد رفته، ص 181.
6 - قوم از ياد رفته و الصائبه.
7 - غضبان رومى، الصابئة، ص 26، 27.
8 - قوم از ياد رفته، ص 53.
9 - الصابئة، ص 188.
10 - قوم از ياد رفته، ص 291.
11 - همان مأخذ، ص 286.
12 - الصابئه قديما و حديثا، ص 55.
13 - قوم از ياد رفته، ص 186 تا 192.
14 - قوم از ياد رفته، ص 268.
15 - رجوع شود به قوم از ياد رفته، ص 262 به بعد.
16 - رجوعشودبهمقاله:«صابئيناهلكتابند» ازآقاى محيط طباطبائى در
يادنامهشهيدمطهرى ج 2 ص 52
17 - زرين كوب ، كارنامه اسلام ص 41
18 - به صفحات قبلى مراجعه نمائيد.
19 - مسعودى، التنبيه والاشراف ص 105
20 - مونتگمرى وات، فلسفه و كلام اسلامى ص 61 (ترجمه ابوالفضل عزتى)
21 - احمد امين، ضحىالاسلام ص 257
22 - غضبان رومى، الصابئة ص 104 اين فراز را قبلاً نيز نقل كرديم.
23 - التنبيه والاشراف ص 105
24 - مقدمه الصابئة المندائيون ص 13 به نقل از متن مندايى «حران كويتا»
25 - دراور، الصابئة المندائيون ص 137
26 - همان مأخذ ص 14
27 - رجوع شود به سوره انعام آيات 76 تا 78
28 - ابن نديم ، الفهرست ص 456 ـ 457