وجه تسميه صابئين
در مورد وجه تسميه و علت نامگذارى صابئين به اين
اسم و اينكه آيا اين واژه عربى اصيل است و يا يك واژه دخيل مىباشد و در صورتى
كه عربى اصيل باشد از چه مادهاى اشتقاق يافته و چرا به اين قوم صابئين گفته
مىشود، مطالب
پراكندهاى در كتب تفسيرى و تاريخى و
ادبى آمده است. ما اينك متن سخنان صاحبنظران را در اين زمينه نقل مىكنيم و
سپس به جمعبندى آنها مىپردازيم و در نهايت نظر خود را اعلام مىكنيم:
* شيخ طوسى مىگويد: «صابئون» جمع «صابى» است و او
كسى است كه از دينى به دين ديگرى منتقل شود مانند مرتد در اسلام ... و زجاج
گفته: «صبأت النجوم» يعنى ستارگان آشكار شدند ... و معناى صابئى كسى است كه
دينى را كه بر او واجب بود ترك كند و به دين ديگرى روى آورد ... دينى كه صابئين
از آن دورى كردند دين توحيد بود كه از آن به پرستش ستارگان يا تعظيم آن روى
آوردند و نافع گفته است كه اين كلمه از «صبا يصبو» مشتق شده كه به معناى ميل
كردن به چيزى و دوست داشتن آن آمده است ... ابو على فارسى ضمن رد اين سخن گفته
است كه بايد اين واژه از «صبأ» به معناى انتقال باشد.(1)
* طبرسى ضمن آوردن مطالب شيخطوسى، صابئى را كسى
مىداند كه از دينى به دينى ديگر منتقل شود.(2)
* زمخشرى گفته است كه صابئين از «صبأ» مشتق شده كه
به معناى خروج از دين است و آنها قومى بودند كه از دين يهود و نصارى خارج شدند
و ملائكه را پرستش كردند.(3)
* فخر رازى مىگويد: صابئين از «صبأ» مشتق شده كه
به معناى خروج از دينى به دين ديگر است و عربها پيامبر اسلام را صابئى ناميدند
زيرا كه او دينى بر خلاف اديان آنها آورده بود.(4)
* شهرستانى مىگويد: در لغت گفته مىشود:
«صبأالرجل» كه به معناى ميل كردن و لغزيدن است و به اين جهت كه صابئين از
سنتهاى حق اعراض كردند و از روش انبياء لغزيدند، به آنها صابئين گفته مىشود. و
گاهى مىگويند: «صبأالرجل» به معناى عشق و دوست داشتن است.(5)
* راغب اصفهانى مىگويد: صابئين قومى بر دين نوح
بودند و به هر كسى كه از دينى به دين ديگر خارج شود صابئى گفته مىشود و از
«صبأ» مشتق است. گفته مىشود: «صبأ ناب البعير» وقتى كه دندان ناب شتر برويد و
آشكار شود ... و بعضيها گفتهاند كه از ماده «صبى يصبو» مشتق شده است.(6)
* ابن منظور پس از نقل اينكه صابئين گمان مىكنند
كه بر دين نوح هستند، مىگويد: به كسانى كه در زمان پيامبر مسلمان مىشدند،
صابئى مىگفتند و منظورشان اين بود كه آنها از دينى به دين ديگر خارج شدهاند.
و «صبأ يصبأ و صبأ يصبو» هر دو به معناى خروج از دينى به دين ديگر است و «تصبأ
النجوم» يعنى ستارگان از مطلع خود طلوع كردند...
* ابو اسحاق زجاج گفته است: صابئين در قرآن به
معناى خارج شدگان از دينى به دين ديگر است... و عربها پيامبر اسلام را «صابئى»
مىناميدند، چون از دين قريش به اسلام روى آورده بودند و آنها هر كسى را كه
مسلمان مىشد «مصبوّ» مىناميدند و همزه را به واو تبديل مىكردند و نيز
مسلمانان را «صباة» مىگفتند (بدون همزه) و گويا اين واژه جمع «صابى» بدون همزه
است مانند: قاضى و قضاة و غازى و غزاة.(7)
* زبيدى پس از نقل مطالبى كه از ابن منظور آورديم،
اضافه مىكند كه در روضه آمده است كه صابئين منسوب به «صابئى بن لامك» برادر
نوح هستند و آن يك اسم عجمى است.(8)
* ابن اثير مىگويد: ادريس يا «اخنوح» فرزندى به
نام «متوشلخ» آورد و او فرزندى به نام «صابى» آورد و صابئين به خاطر نسبت به او
به اين نام ناميده
شدند.(9)
* طريحى پس از بيان اينكه صابئين از «صبأ» به
معناى خارج شدن از دينى به دين ديگر است، مىگويد: آنها ادعا مىكنند كه بر دين
«صابى بن شيث بن آدم» هستند. سپس طريحى حديثى از امام صادق نقل مىكند كه در آن
آمده است: «صابئين» را به اين نام ناميدند زيرا كه آنها به تعطيل پيامبران و
شرايع ميل كردند (صابئين از صبو اخذ شده) و گفتند كه هرچه پيامبران آوردهاند
باطل است پس توحيد خدا و نبوت انبياء و رسالت مرسلين و وصيت اوصياء را انكار
كردند پس آنها بدون شريعت و بدون كتاب و بدون پيامبر هستند».(10)
البته روايتى را كه طريحى نقل كرده در هيچ منبع و
مصدرى و هيچ مجموعه روايى پيدا نكرديم و حداقل اين است كه يك روايت مرسل است.
* عباس محمود عقاد مىگويد: نام «صابئه» از ماد
«سابحه» به معناى شناكننده در آب مشتق شده چون آنها خود را زياد شستشو مىدهند.
و اشتقاق اين لفظ از «سبح» ارجح است از اينكه اين لفظ منسوب به «صبأوت» عبرى
باشد كه به معناى لشكريان است ـ لشكريان آسمان ـ يعنى ستارگان.(10)
* برنامقدم مىگويد: صابئه در اصل لفظ آرامى است و
دلالت بر تطهير و تعميد مىكند و به دو فرقه گفته مىشود: 1 ـ اتباع يوحناى
معمد 2 ـ صابئين حران ، و گفته شده صابئه از «صبّ الماء» (يعنى آب را ريخت) است
كه اشاره به اعتقاد آنها به آب است. صابى كلمهاى است كلدانى به معناى شوينده و
صابئين در كنار نهرها و رودخانهها جاى دارند و خود را بسيار با آب مىشويند.(11)
* غضبان رومى نقل مىكند «جستنيوس» كلمه صابئى را
از «صباؤت» عبرى مشتق مىداند كه به معناى لشكر آسمان است و اشاره به اينكه
آنها ستارگان را مىپرستيدند و كرملى معتقد است كه صابئه از «صبأ» مشتق است كه
يك لفظ قديمى است و مربوط به زمانى است كه لغات سامى يك لغت بودند و تصحيف شده
واژه «ضوأ» است كه عربها در اصلاح زبان خود آن را به «ضاء» برگردانيدهاند و
«ضوء» به معناى نور است و اشاره به ستارگان مىباشد. بعضيها هم گفتهاند كه
صابئه از «صبع» عبرى مشتق شده كه به معناى فرو رفتن در آب است و اشاره به مراسم
تعميد صابئين مىباشد و از «نولدكه» نقل شده كه صابئه مشتق از «صبّ الماء» است
به معناى ريختن آب و اشاره به مراسم تعميد آنهاست.
غضبان رومى پس از نقل اين نظريات مىگويد: آنچه كه
به حقيقت نزديك است آن است كه صابئه از «صبا» كه يك لغت آرامى است مشتق است كه
به معناى تعميد كردن است همان كه صابئين امروز آن را طى مراسمى انجام مىدهند.
بعد اشاره مىكند به اينكه تعميد، انسان را از يهوديت به مندايى بودن منتقل
مىكند يعنى شخص يهودى با تعميد مندايى از دين خود به دين مندايى منتقل مىشود
و اين معنى قريب به آن معناى عربى كلمه است كه گفته شده. و لفظ «صبا» و
«صابوتا» در لغت اكدى به معناى فرو رفتن در آب است و اين دو واژه در لغت مندايى
و آرامى هم، به همين معناست و يك صابئى مندايى در غسل تعميد مىگويد: (صابينا
بمصبتا اد بهرام ربه) يعنى تعميد كردم چون تعميد ابراهيم بزرگ ...(12)
* آقاى سليم برنجى كه خود از صابئين مندايى است
مىگويد: واژه «صابئين» از كلمه مندايى آرامى «صبا يا صوا» به معناى تعميد
اشتقاق يافته است زيرا اعراب با استفاده از كلمه فوق، مندائيان را كه مراسم
تعميد خويش را هميشه در آب جارى انجام مىدهند، «صبّه» يعنى تعميديون نام
نهادند و با اضافه
كردن «ى» نسبت به همان واژه صبا، صفت
تعميدىگرى را بر هر مندايى داده و او را «صبّى» ناميدند و براى جمع بستن اين
كلمه ، به آن «ياونون» و «واو و نون» اضافه كردند و مندائيان را صابئين يا
صابئون ناميدند. علاوه بر آن اعراب امروز براى نسبت دادن كار شستشو يا تعميد در
آب جارى به مندائيان، به آنان «مغتسله» نيز مىگويند.(13)
اين بود فرازهايى از سخنان صاحبنظران از مفسران و
لغت نويسان و نيز نظرات جديدى كه از طرف مستشرقان و يا صابئين مندايى معاصر، در
مورد وجه تسميه «صابئين» گفته شده و از جمعبندى آنها وجوه زير به دست مىآيد:
1 ـ صابئين از «صبأ» مهموز العين مشتق است و يك
لفظ عربى است و به معناى انتقال از دينى به دين ديگر است و صابئين كسانى بودند
كه از دين حق به دين باطل منتقل شدند يا از دين يهود به دين مندايى.
2 ـ صابئين از «صبا يصبو» اجوف واوى مشتق شده و يك
لفظ عربى مىباشد به معناى ميل كردن و دوست داشتن است و صابئين از دين قبلى به
دين بعدى ميل نمودهاند.
3 ـ صابئه از «سابحه» به معناى شنا كننده مشتق است
و صابئين همواره خود را در آب مىشستند.
4 ـ صابى كلمهاى كلدانى است و به معناى شوينده
است.
5 ـ صابئين از نام صابى فرزند «متوشلخ» يا «لامك»
يا شيث گرفته شده است.
6 ـ صابئين از كلمه «صباؤت» عبرى مشتق است و به
معناى لشكر آسمان است كه اشاره به تقديس ستارگان مىباشد.
7 ـ صابئين از «ضوء» به معناى روشنايى است و اشاره
به ستارگان دارد.
8 ـ صابئين از «صبـع» عبرى گرفته شده كه به معناى
فرو رفتن در آب است.
9 ـ صابئين از واژه «صبّ» عربى است كه به معناى آب
ريختن است.
10 ـ صابئين از «صبا» كه يك لفظ آرامى مندايى است
مشتق شده كه به معناى تعميد كردن است و منظور تعميدى است كه شخص را از دينى به
دين مندايى منتقل مىكند و اين معنا با معنايى كه قدماء از مفسران و لغوىها
گفتهاند مناسب است.
بعضى از اين نظريهها صابئين را يك واژه عربى
مىداند كه از صبأ و يا از صبا و يا از سبح و يا از صبّ مشتق شده و بعضى از
نظريهها آن را غير عربى و برگرفته از لغت آرامى يا كلدانى يا عبرى و يا مندايى
مىدانند.
به نظر مىرسد كه صابئين برگرفته از لفظ آرامى
مندايى است زيرا مناسب با يك مراسم مهم و عمده صابئين كه همان تعميد است،
مىباشد و چنانكه گفته شد آنها به هنگام تعميد جملاتى به زبان مندايى مىگويند
كه در آن لفظ «صبا» و مشتقات آن به كار رفته و اين لفظ، هم اشاره به شستشوى
زياد آنهاست و هم به معناى انتقال از دينى به دين ديگر است كه با گفته مفسران و
لغوىها جور در مىآيد و به احتمال زياد فعل عربى «صبأ» نيز كه به معناى انتقال
از دينى به دين ديگر است از همين لفظ آرامى مندايى گرفته شده است.
و اما اينكه چگونه يك لفظ غير عربى در قرآن آمده
است، جاى هيچگونه اشكال نيست زيرا در قرآن الفاظ غير عربى در جاهاى متعددى
استعمال شده است مانند: اباريق، ارائك ، استبرق، تنور، دينار، زنجبيل، سجيل،
مرجان و غير آنها. حتى بعضى از ادبا درباره كلمات غير عربى كه در قرآن آمده،
كتابهاى مستقلى نوشتهاند از جمله سيوطى در كتابى به نام «المهذب فيما وقع فى
القرآن من المعرّب» به اين مسأله پرداخته و در كتاب «الاتقان» نيز بعضى از آن
كلمات را آورده است.
واضح است كه قران مطابق با زبان رايج مردم نازل
شده و اين كلمات در آن زمان ميان مردم استعمال مىشده است و اشتمال قرآن بر اين
كلمات غير عربى، هيچگونه لطمهاى به عربى بودن قرآن نمىزند زيرا كه جملهبندى
و نظم كلام، عربى است.
داوريهاى متفاوت درباره صابئين
با وجود اينكه قرآن كريم از صابئين در سه جا نام
برده، متأسفانه علما و مفسران و متكلمان اسلامى و نويسندگان كتب ملل و نحل به
درستى درباره آنها بحث و تحقيق نكردهاند و كلمات آنها در اينباره مضطرب و
پريشان است به گونهاى كه ابنجوزى درباره ماهيت صابئين ده قول ذكر مىكند.(14)
به خاطر همين سردرگمى و اضطراب در معرفى صابئين
است كه علما و اهل لغت در وجه تسميه آنها نيز دچار تشتت آراء شدهاند و
همانگونه كه ديديم وجوه متناقضى را ذكر كردهاند. و بسيارى از فقها از بيان حكم
فقهى آنها سرباز زدهاند و اصلاً صابئين را در كلام خود عنوان نكردهاند و يا
اگر عنوان كردهاند با شك و ترديدهاى بسيار سخن گفتهاند.
اكنون ما پيش از آنكه وارد بحثهاى گسترده درباره
تاريخ و عقايد و فرقههاى صابئين بشويم، براى ايجاد زمينه جهت درك ماهيت آنها و
هم نشان دادن سردرگمى موجود در معرفى چهره واقعى اين گروه، فرازهايى از نظرات
علما را در اين زمينه بدون هيچگونه شرح و حاشيهاى نقل مىكنيم. البته در فصول
بعدى، بعضى از اين نظرات مورد نقد و بررسى قرار خواهد گرفت:
خليل بن احمد فراهيدى :
صابئين قومى هستند كه دين آنها شبيه دين نصارى است جز اينكه قبله آنها به طرف
جنوب است و صابئين خود را پيروان حضرت نوح مىدانند.(15)
شيخ مفيد: جمهور صابئين به وحدانيت خداوند در ازل
معتقدند و بعضى از آنها در كنار خدا هيولى را هم قديم مىدانند كه عالم از آن
به وجود آمده است و لذا پيش آنها هيولى اصل است. آنها درباره فلك و آنچه در
اوست عقيده دارند كه زنده و ناطق است و اوست كه تدبير كننده و راهنماى اين عالم
است. آنها ستارگان را تعظيم مىكنند و به جاى خداوند آنها را مىپرستند و بعضى
از آنها ستارگان را ملائكه مىنامند و بعضى ازآنها ملائكه را خدايان مىدانند و
براى عبادت آنها خانههايى بنا مىكنند.
اين گروه به مشركين عرب و بتپرستها نزديكتر
هستند تا به مجوس.(16)
شيخ طوسى: قتاده و بلخى گفتهاند كه صابئين قوم
معروفى هستند و براى آنها مذهبىاست كه به آنها اختصاص دارد و آن پرستش ستارگان
است. در عين حال آنها به خدا و معاد و بعضى از پيامبران اعتراف دارند و بعضيها
گفتهاند كه صابئين ميان يهود و مجوس هستند و براى آنها دينى نيست و سدى گفته
است كه آنها طائفهاى از اهل كتابند كه زبور را قرائت مىكنند.(17)
قاضى عبدالجبار: گروهى از قدماء صابئين گمان
كردهاند كه هيولى و صانع هر دو ازلى هستند وخداوند، عالم را از اين هيولى ساخت
و بقيه آنها گمان كردهاند كه عالم حادث است و براى آن صانعى قديم است كه به
چيزى از اين عالم شباهت ندارد او حكيم است و جاهل نيست، نيرومند است و عاجز
نمىشود، سخاوتمند است و بخيل نمىشود او فلك را زنده و ناطق و شنوا و بينا
آفريد و فلك است كه تدبير عالم مىكند. آنها ستارگان را ملائكه خواندند و
بسيارى از آنها ستارگان را خدايان دانستند و آنها را تعظيم كردند و پرستش
نمودند و براى آنها خانههايى به عدد هفت ستاره ساختند و ادعا مىكنند كه
بيتالحرام يكى از آنهاست و آن بيت ستاره زحل است و علت اينكه همچنان باقى است
اينستكه زحل دلالت بر بقا و ثبوت و طول مدت دارد.(18)
ابوريحان بيرونى: صابئين باقىماندگان اسراى بابل
هستند كه بختنصر آنها را از بيتالمقدس به آنجا برد و چون
آنها آن سرزمين را تصرف كردند و بقعه بابل را ساختند، ديگر بازگشت به شام
برايشان دشوار آمد و ترجيح دادند كه در بابل بمانند و دين آنها چندان قابل
اعتماد نبود پس سخنان مجوس را شنيدند و به بعضى از تعاليم آن رغبت كردند و دين
آنها آميزهاى از مجوسى و يهودى شد... گويا آنها دين خود را به ركن ثابتى از
وحى و الهام منسوب نمىكنند و تنها خود را به انوش بن شيث بن آدم نسبت مىدهند.(19)
فخررازى: صابئين قومى هستند كه مىگويند مدبر و
خالق اين عالم همين ستارگان هفتگانه است بنابراين آنها ستارگان را مىپرستند و
چون خداوند حضرت ابراهيم را مبعوث كرد، مردم بر دين صابئين بودند و ابراهيم بر
حادث بودن ستارگان استدلال كرد همانگونه كه خداوند از قول او نقل كرده (لااحب
الافلين) يعنى من غروبكنندهها را دوست ندارم.(20)
اسفرائينى: از فرقههايى كه به پيش از اسلام مربوط
است اصحاب هيولى هستند كهبه قديم بودن عالم و حادث بودن اعراض قائل هستند. سپس
اضافه مىكند كه صابئين هم همين مذهب را دارند.(21)
ابن المرتضى: صابئين به وجود صانع و قديم بودن آن
اعتقاد دارند ولى درباره جسم چند فرقه شدهاند بعضى قائل هستند كه هيولى قديم
است و بعضى گفتهاند كه حادث است. آنها گمان مىكنند كه فلك زنده و شنوا و بينا
است و ستارگانش ملائكه اوست و آنها را مىپرستند.(22)
نشوان الحميرى: صابئين گفتهاند كه دو چيز قديم
است: نور و ظلمت، نور آگاه است و ظلمت نادان چون نور بر ظلمت وارد مىشود ولى
ظلمت بر آن وارد نمىشود آنها ذبح مىكنند و نكاح مىكنند و رئيس آنها قابيل
است كه سريانىالاصل بود و گفته شده كه صابئين قومى هستند كه ملائكه را عبادت
مىكنند و گفته شده كه صابئين قومى هستند كه از دينى به دين ديگر منتقل
شدهاند.(23)
قرطبى: صابئين كسانى بودند كه از دين اهل كتاب
خارج شدند.(24)
ابن كثير: صابئين كسانى هستند كه نه بر دين يهود و
نصارى و مجوسند و نه مشركند بلكه آنها باقى بر فطرت خود مىباشند و دين روشنى
ندارند كه از آن پيروى كنند.(25)
بيضاوى: صابئين قومى ميان نصارى و مجوس هستند و
گفته شده كه اصل دين آنها دين حضرت نوح است و گفته شده كه آنها ملائكه را
مىپرستند و گفته شده كه آنها ستارگان را مىپرستند.(26)
ابوالفتوح رازى: پس از نقل بعضى اقوال مىگويد:
كلبى گفت (صابئين) جماعتىاند ميان جهودان و ترسايان. ميان سر بتراشند و خصى
بكنند.(27) ابن زيد گفت: قومىاند در جزيره موصل لاالهالاالله گويند
و بر رسولان خداى، ايمان ندارند.(28)
ابن العبرى: آنچه از مذهب صابئين به دست آورديم
اينستكه دعوت آنها همان دعوت كلدانيهاى باستان و قبله آنها قطب شمال است و
نماز و روزهاى دارند و كواكب را مىخوانند و اقوال آنها نزديك به اقوال
حكماست.(29)
علامه طباطبايى: به بعضيها نسبت داده شده كه در
تفسير صابئين گفته اند:آنها پيرو مذهبى هستند كه مخلوطى از مجوس ويهود است
وچيزهايى هم از حرانيها برآن افزوده شده،اين قول با آيه شريفه موافقتر است
زيرا ظاهر سياق آيه،برشمردن اهل دين است.(30)
احمد مصطفى المراغى: صابئين
قوم موحدى هستند كه در عين حال به تأثير نجوم هم عقيده دارند و به بعضى از
پيامبران اقرار مىكنند.(31)
عبدالله مبلغى: گويند صابئين يكى از شعب دين مانى
است واژه مندايى يا مندائيه لفظ آرامى است كه اصل آن مذبع يا مذعا در زبان
آراميهاى شرقى است كه با الف نوشته شده: مذا اين لفظ به معناى فرشته يا منجى
است و در يونانى به آن گنوسيس گويند.(32)
سيد قطب: صابئين گروهى از مشركين عرب هستند كه قبل
از بعثت پيامبر اسلام از شرك به توحيد گراييدند و بر ملت ابراهيم و حنيفيت روى
آوردند.(33)
اين بود فرازهايى از عبارات و جملات دانشمندان اسلامى، كه در جهت معرفى
صابئين اظهار داشتهاند.
پىنوشتها:
1 - شيخ طوسى، التبيان ج 1 ص 282
2 - طبرسى ، مجمع البيان ج 1 ص 259
3 - زمخشرى ، الكشاف ج 1 ص 146
4 - فخر رازى ، التفسير الكبير ج 3 ص 105
5 - شهرستانى، الملل و النحل ج 2 ص 5
6 - راغب اصفهانى ، المفردات ص 382
7 - ابن منظور ، لسان العرب ج 1 ص 108 قسمتى از اين مطالب در نهايه ابن اثير ج 3 ص
3 نيز آمده است.
8 - زبيدى ، تاجالعروس ج 1 ص 87
9 - ابن اثير، الكامل فى التاريخ ج 1 ص 66
10 - طريحى ، مجمع البحرين ج 1 ص 259
11 - عقاد ، ابوالانبياء ص 112
12 - محمد برنامقدم، در آمدى بر سير انديشه در ايران ص 11
13 - غضبان رومى ، الصابئه ص 45
14 - سليم برنجى، قوم از ياد رفته ص 42
15 - ابن جوزى ، تلبيس ابليس ص 73
16 - ترتيب العين ج 2 ص 964
17 - المقنعه ص 271
18 - التبيان ج 1 ص 283
19 - المغنى فى ابواب التوحيد و العدل ج 5 ص 152
20 - الاثارالباقيه عن القرون الخاليه ص 318
21 - اعتقادات فرق المسلمين و المشركين ص 126
22 - التبصير فى الدين ص 150
23 - المنية و الامل ص 15
24 - الحور العين ص 141
25 - الجامع لاحكام القرآن ج 1 ص 434
26 - تفسير القرآن ج 1 ص 108
27 - انوار التنزيل ج 1 ص 60
28 - جاحظ نيز گفته است كه از صابئين كسانى هستند كه اهل عبادت هستند و گاهى خود را
اخته مىكنند (جاحظ، الحيوان ج 1 ص 125)
29 - روض الجنان ج 1 ص 210.
30 - تاريخ مختصرالدول ص 153
31 - الميزان ج 1 ص 198
32 - تفسير المراغى ج 1 ص 134
33 - تاريخ اديان و مذاهب جهان ج 2 ص 828