نغمه كوثرى

عليرضا اسدى كرمانى

- ۴ -


چه خوش بى مهربانى هر دو سر بى   كه يكسر مهربانى دردسر بى (90)
مسلم دم رفتن ياد آقايش حسين عليه السلام كرد، حسين عليه السلام هم دم رفتن ياد مسلم كرد. روز عاشورا موقعى كه كسى برايش باقى نمانده بود، يك نگاه به اطراف كرد، يك وقت ديدند كه مى فرمايد: يا مسلم بن عقيل ! يا هانى بن عروة ! يا برير! يا زهير! اى اصحاب باوفا! چه شده كه ديگر هر چه شما را صدا مى زنم ، جواب مرا نمى دهيد؟ برخيزيد! دختران پيغمبر حامى ندارند، حمايت كنيد از بچه هاى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله .
همه بار سفر بستند و رفتند   همه دست از جهان شستند و رفتند
يا مظلوم حسين !
روضه بيستم و هفتم
امام حسين عليه السلام نشسته است . حر بن رياحى شرمنده به جانب خيام امام مى آيد. با چه وضعى ! سر را برهنه كرده ، سپر را واژگون كرده ، سر را كج گرفته ، دارد زير لب مى گويد: اللهم اليك انبت فتب علىّ، فقد ارعبت قلوب اءوليائك و اولاد بنت نبيّك (91 ) خدايا! آيا توبه من قبول مى شود؟ من آن كسى هستم كه جلوى راه را بر فرزند رسول خدا گرفتم .
خدايا! دارد، به جانب خيام حرم امام حسين عليه السلام روى مى آورد. خدايا! من آن كسى بودم كه جلوى راه را بر بچه هاى پيغمبر گرفتم . آمد خدمت امام حسين عليه السلام گفت : فهل ترى لى من توبة ؟(92) آقا توبه من قبول مى شود؟ فرمود: بلى ، بيا!
اين درگه ما درگه نوميدى نيست   صد بار اگر توبه شكستى باز آى (93)
آقا فرمود: بيا اى حر! پياده شو. گفت : نه ! يابن رسول اللّه ! (يعنى ) من الان اين جا پياده شوم ، اين بچه ها از اين خيام حرم بيرون بيايند نگاهشان به من بيفتد، مى گويند، اين همان حرّى بود كه جلوى راه را بر ما گرفت . آخر من چگونه نگاه به صورت بچه هايت بكنم ؟ از همين جا اجازه بده بروم ، جانم را قربانت كنم . برگشت ؛ دارد رو به جانب جمعيت مى آيد. صدا زد: اى مردم ! تا به حال نمى دانستم اين جور شما از خدا بى خبر هستيد! پسر پيغمبر را به مهمانى دعوت كرديد، اين چه جور مهمان نوازى است ؟ يك قدرى همهمه نكنيد! سر و صدا نكنيد! ببينيد صداى العطش بچه هاى مهمان دارد به آسمان مى رود.
از آب هم مضايقه كردند كوفيان   خوش داشتند حرمت مهمان كربلا
آن قدر اين عزيران تشنه بودند كه آن خيمه اى كه مشك هاى آب را در آن جا مى گذاشتند، مقدارى نَم باقى مانده بود، مى آمدند آن جا و پيراهن هايشان را بالا مى زدند و شكم ها را روى نم هاى خيمه مى گذاشتند.
زان تشنگان هنوز به عيوق مى رسد   فرياد العطش ز بيابان كربلا
شخصى مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رفتم . آقا فرمود: هر شب ياد جدم مى كنى ؟ گفتم : بله يابن رسول اللّه ! وقتى مى خواهم آب بخورم به ياد تشنگى امام حسين عليه السلام ، قطره اشكى مى ريزم .
فرمود: نتيجه اين عمل را برايت بگويم ؛ آن موقعى كه جان به گودى گلويت مى رسد مى بينى ما دور بستر شما را گرفته ايم سفارش شما را به ملك الموت مى كنيم . ملك الموت به شما مهربان تر از مادر مى شود نسبت به فرزند.(94)
اين قدر فضيلت دارد.
- خدايا! - اين جوانمرد تن زير بار ذلت نداد. بعد كه افتاد روى زمين گفت : خدايا! من كه قابليت ندارم امام حسين عليه السلام بيايد و سر من را از روى خاك بردارد.
امام حسين عليه السلام بالاتر از اين حرفاست ، آقايى و بزرگواريش خيلى است .
يك وقت ديد يك نفر سرش را از خاك برداشت . آقاجان ! يك ساعت حر آمد. آقاجان ! حالا شما آمديد آقا!
من از كودكى عاشقت بوده ام   قبولم نما گرچه آلوده ام
مبادا برانى مرا از درت   به پهلوى بشكسته مادرت
آقاجان ! به سراغ ما بيا.
يك آقايى را در خواب ديدند به او گفتند كه كارت چطور شد گفت : امام حسين عليه السلام كار مرا درست كرد.
- يا ابا عبداللّه !- انت الحرّ كما سمتك امك (95) چه اسم خوبى مادرت برايت گذاشت . آزاد مرد هستى .
آقاجان ! هر كسى كه روى زمين كربلا مى افتاد شما مى آمديد. اما قربانت حسين جان ! خود شما زمانى كه اين صورت از گل نازكتر را روى خاك كربلا....
آه ! از آن ساعتى كه با تن چاك چاك   نهادى اى تشنه لب ! صورت خود روى خاك
تنت به سوز و گداز، تو گرم راز و نياز   سوى خيام حرم دو چشم تو مانده باز
آمده از خيمه گه خواهر غم ديده اش   ديد كه شمر از قفا نشسته بر سينه اش
گفت بده مهلتى تا برسم بر سرش   برادرم تشنه است مبُر سر از پيكرش ‍
روضه بيست و هشتم
يا رحمة اللّه الواسعة و يا باب نجاة الامة يا مظلوم يا ابا عبداللّه !
دشمنت كشت ولى نور تو خاموش نگشت   آرى آن جلوه كه فانى نشود نور خداست
تا بقا كرد ستمگر نه به جاند ستم   ظالم از دست شد و خيمه مظلوم به پاست
گر نام اين زمين به يقين كربلا بود   اينجا محل ريختن خون ما بود
انزلوا هاهنا محط رحالنا و مسفك دمائنا و هنا محل قبورنا بهذا حدثنى جدى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله (96)
فرمود: عزيزانم ! برويد همه را پياده كنيد! اينجا محل ريختن خون ماست ، اينجا محل قبرهاى ماست ، نه اينكه من بگويم ، جدم رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فرموده .
بنى هاشم آمدند دور محمل بانوان را گرفتند، با چه عزتى دختر اميرالمؤ منين در سرزمين كربلا پياده شد.
راوى مى گويد: من اين پياده شدن را ديدم كه ((عقليه بنى هاشم )) با چه عزتى پياده شد. اما روز يازدهم را هم ديدم ، همين بى بى خواست از اين زمين بيرون برود، هر چه نگاه كرد ديگر كسى برايش باقى نمانده بود! - يا ابا عبداللّه ! اين اشكها خيلى ثواب دارد.-
حسين من روز جدايى رسيد   خيز و ببين وقت سوارى رسيد
راوى مى گويد: ديدم دختر اميرالمؤ منين آن چنان ضجه مى زد، كه دشمنها دارند برايش گريه مى كنند فواللّه لا انسى زينب بنت على عليهما السلام و هى تندب الحسين عليه السلام بصوت حزين ... فابكت واللّه كل عدو و صديق (97)
چند ذكر مى گويم ، شما هم بگوييد. ايام عاشورا است اصلا ايام ، ايام استثنايى است .
اى بى كفن حسينم   عريان بدن حسينم
دور از وطن حسينم
با كوفيان در اين سفر چه سازم   با كودكان بى پدر چه سازم
با اين عيال در به در چه سازم
اى بى كفن حسينم   عريان بدن حسينم
دور از وطن حسينم
آقا جان ! يوم على صدر المصطفى و يوم على وجه الثرى (98) يك روز روى سينه پيغمبر جاى تو بود، سزاوار نيست توى اين بيابانها....
اخى بلغ المختار منا سلاما   و قل زينب اذت تساق بذلة
برادر جان ! سلام ما را به جدمان برسان و بگو: يا رسول اللّه ! خبر دارى دخترانت ، زينبت اسيرند. اى بزرگان ما! پدرم اميرالمؤ منين ! حمزه سيدالشهداء! جعفر طيار! بزرگان بنى هاشم ! عليهم السلام از روز اول فيض ‍ شهادت را دريافتيد و تا به حال شهادت ادامه داشته اما كسى تا به حال ياد نداشته كه ، بنى هاشم اسير داده باشد!
برادرانم ، ابوالفضل و حسين جان عليهما السلام در اين بيابان بخوابيد، اما خواهرانتان با نامحرم همسفر باشند.
اى همسفر ز قافله وامانده اى چرا   هر جا كه مى روى ببر اى همسفر مرا
اللهم ارزقنا فى الدنيا زيارة الحسين و فى الاخرة شفاعة الحسين بحق محمد و آله .
روضه بيست نهم
عصر عاشورا بود، سپاه سعد، حمله كردند به بچه هاى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و تسابق القوم الى نهب بيوت آل رسول و قرة عين البتول (99) يك پارچه سپاه ابن سعد حمله كرد عصر روز عاشورا به جانب حرم سراى بچه هاى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله . اين عزيزان دل شكسته ، اين عزيزان پدر از دست داده ، همه از ميان خيام حرم بيرون دويدند و خرجن النساء عن باب الفسطاط(100)
لباس برده ، پدر مرده ، كعب نى خورده   فسرده حال ، دل آزرده ، روزگار تباه
يكى به ناله و فرياد يا اباالحسنين   يكى به ضجه و افغان يا رسول اللّه
زنها به يكديگر پناه مى بردند. راوى مى گويد: يك وقت ديدم زنى از ميان خيمه هاى دشمن بيرون آمد راءيت امراة من بنى بكر بن وائل عمود خيمه اش را به دست گرفته و صدا مى زند: يا آل بكر بن وائل اءتسلب بنات رسول اللّه ؟(101) آخر اينها بچه هاى پيغمبرند، جگر گوشه هاى زهرايند.
خدا مى داند چه گذشت به آل اللّه در آن ساعت . نزديك غروب آفتاب روز عاشوراست ، راوى مى گويد: ديدم يك بى بى مجلله اى ميان يك خيمه نيم سوخته گاهى بيرون مى آيد، گاهى داخل مى شود. بى بى جان ! مگر نمى بينى خيام حرم آتش گرفته ؟ چرا شما اينطور؟ فرمود: آخر ميان اين خيمه يك بيمار است .
از آن ترسم كه آتش برفروزد   ميان خيمه بيمارم بسوزد
از آن ترسم كه آتش شعله گيرد   ميان خيمه بيمارم بيمرد(102)
السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين
امام جعفر صادق عليه السلام
روضه سى ام
((السلام عليك يا ابا عبداللّه يا جعفر بن محمد ايها الصادق يابن رسول اللّه يا حجة اللّه على خلقه يا سيدنا و مولانا انّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك الى اللّه .))
امشب ، شب عزاى وجود مقدس امام صادق عليه السلام است ، مثل فردا بدن آقا را برداشتند رو به جانب قبرستان بقيع ، يك نفر از آن جمعيت صدا زد: اى مردم ! مى دانيد چه عزيز كرده اى را داريد مى بريد زير خاك پنهان كنيد؟ اءتدرون ماذا تحملون الى الثّرى (103) موسى بن جعفر عليه السلام بدن را غسل داد. دو جامه احرامى كه مال خود حضرت بود بر بدن آقا كرد، با عمامه زين العابدين عليه السلام و چند جامه بدن آقا را كفن كردند.
اما قربان آن بدنى كه ميان بيابان كربلا بود! يا رحمة اللّه الواسعة و باب نجاة الامة يا مظلوم ! يا حسين !
من از كودكى عاشقت بوده ام   قبولم نما گرچه آلوده ام
مبادا برانى مرا از درت   به پهلوى بشكسته مادرت
سلام ما به خاك كربلاى تو   سلام ما به صحن و بارگاه تو
سلام ما به همت و به صبر تو   سلام ما به زايرين قبر تو
قربان آن زايرينى كه روز اول زيارتش كردند. راوى مى گويد: دختر اميرالمؤ منين كارى كرد كه دشمنان برايش گريه كردند. فابكت واللّه كل عدو و صديق (104) فوجدته مكبوبا على وجهه و هو جثة بلا راءس (105 ) من اين كلمه را روز عاشورايى بود خدمت امام قدس سره عرض كردم ، دختر اميرالمؤ منين ديد يك بدن بى سر بر زمين افتاده . - اى مظلوم حسين !-
اخى بلغ المختار منا سلاما   و قل زينب اذت تساق بذلة
برادرم ! سلام ما را به جدمان برسان و بگو: يا رسول اللّه ! خبر دارى زينبت اسير شده .
السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين .
امام كاظم عليه السلام
روضه سى و يكم
ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم (106) نسبت مى دهند اين بيان را به آقا موسى بن جعفر عليه السلام : ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم از ما نيست آن كسى كه در هر شب و روزى به حساب امور خودش نرسد. واقعا اين خاندان ، همه اين چهارده نور، غمخوار بودند، دلسوز بودند، نسبت به محبينشان . مى خواستند هميشه كارى بكنند از بياناتشان ، از اعمالشان ، كه جمعيت پشت سر خاندان قدم بردارند و اعمال و كردارشان جمعيت جورى باشد كه از اهل نجات بشوند.
الشيعة من شايع عليا(107) شيعه آن كسى است كه دنبال اميرالمؤ منين عليه السلام است . ان شاء اللّه ما هم باشيم و اين مصداقش ‍ براى ما هم تا اندازه اى باشد ان شاء اللّه !
و قبر ببغداد لنفس زكية   تضمنها الرحمن فى الغرفات (108)
- السلام على -(109) المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامير، ذى الساق المرضوض بحلق القيود، و الجنازة المنادى عليها بذل استخفاف ، و الوارد على جده المصطفى و اءبيه المرتضى و امه سيدة النساء، بارث مغصوب ، و ولاء مسلوب ، و اءمر مغلوب ، و دم مطلوب و سم مشروب (110)
عده اى رفته بودند، بلكه خدمت آقا امام موسى كاظم عليه السلام برسند، پشت در زندان جمع شدند. گفتند: چگونه مى توانيم آقايمان را زيارت كنيم ؟ يك وقت ديدند در زندان باز شد و چهار نفر يك بدنى را از زندان بيرون مى آورند كالعرش حمل فوق اربع حامل نور الاله راه ذو الابصار ايامه مثل ليالى مظلمة و نجومه دمع كعين جارى - بى بى جان ، حضرت معصومه ! به خاطر شما امشب به ياد پدر بزرگوارت هستيم . نبودى ببينى . دختر به بابا خيلى علاقه دارد، اگر هم بودى نمى توانستى ببينى - اما قربان آن عزيز كرده اى كه آمد كنار بدن پدر بزرگوارش ، همانطور كه حضرت زينب كبرى عليها السلام كنار بدن امام حسين عليه السلام دارد: فحالت بينهما بى بى خم مى شود تا اين ناز دانه بدن خونين پدر را نبيند! صدا زد: عمتى هذا نعش من ؟، عمه جان ! اين بدن مال كيه ؟ فرمود: نعش ابيك الحسين ، وقعت عليه ؟
- به ياد همه علما و شهدا و محبين اهل بيت عليهم السلام - مگر براى بچه جدا كردن چند نفر لازم بود - يا ابا عبداللّه !- از ميان آن جمعيت بى رحم چند نفر آمدند، چنان با شلاق و تازيانه .... - حسين جان ! مظلوم آقا!- حتى جروها عن جسد ابيها(111)
ساربانا نبر اين قافله غم زده را   آخر اين قافله را قافله سالارى هست (112)
روضه سى و دوم
و قبر ببغداد لنفس زكية   تضمنها الرحمن فى الغرفات
ان شاء اللّه كنار حرمش بخوانيم السلام على - المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامير، ذى الساق المرضوض بحلق القيود
اگر امشب شب شهادت آقا نبود معنا نمى كردم ، ((مطموره يا مطميره )) يك سياه چال هايى بود ميان زندان ها - بميرم !- ((و ظلم المطامير ذى الساق المرضوض )) پاى نازنين ، عرض بكنم يا نكنم ، آنهايى كه آمدند نزد ابن زياد گفتند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر(113) ما آن كسانى بوديم كه استخوانهاى سينه امام حسين عليه السلام را زير سم اسبها.... ذى الساق المرضوض ، يعنى ساقهاى پاى نازنينش شكسته شده بود!- اى مظلوم ! آقا جان !- ايامه مثل ليالى مظلمة بى بى جان ! حضرت معصومه عليها السلام آقايت را در مكانى جا داده بودند كه شب و روزش ‍ يكسان بود. - اى آقا!- يك عده به بغداد رفته بودند بلكه بتوانند خدمت آقا برسند. فردا صبح جلوى درِ زندان جمع شدند. خدايا! چطور مى توانيم آقايمان را ببينيم - يا اللّه !- گفتند: نزديك است كه آقايتان را ببينيد. يك وقت ديدند چهار نفر يك بدن را از زندان بيرون مى آورند. خدايا! اين بدن مال كيست ؟ با اين حال كه مى بردند صدايشان بلند شد: هذا امام الرافضة ، فاعرفوه (114) اين بدن امام شيعيان موسى بن جعفر عليه السلام است .
يا حضرت معصومه سرت باد سلامت   ديدار تو افتاد به فرداى قيامت
يا باب الحوائج الى اللّه ! آقا جان ! باز هم عاقبت بدن مطهر شما را با كفنى كه همه قرآن بر رويش نوشته شده بود(115) كفن كردند و دفن كردند. اما جدت امام حسين عليه السلام . - اى حسين جان !- پسر صاحب امشب امام رضا عليه السلام فرمود: يابن شبيب ! كنت باكيا لشى ء فابك على جدى الحسين عليه السلام (116) هر وقت خواستى در اين دنيا گريه كنى ، اول براى جدم حسين گريه كن !
اخى بلغ المختار منا سلاما   و قل زينب اذت تساق بذلة
برادر جان ! سلام ما را به جدمان پيامبر برسان و بگو: يا رسول اللّه ! خبر دارى از بچه هايت ، زينب اسير شده ، اى مظلوم ابا عبداللّه !
روضه سى و سوم
و قبر ببغداد لنفس زكية   تضمنها الرحمن فى الغرفات
خسته و خاموش در كنج قفس افتاده ام   آن قدر ناليده ام تا از نفس ‍ افتاده ام
آقا را از مدينه بيرون آوردند. ام حميده يكى از عيالات حضرت است . مى گويد: آقا امانتهايى به من داد فرمود: اين امانتها را نگهدارى كن ، هر موقعى كه ديدى ، يكى از فرزندان من آمد اين امانتها را از تو خواست ، بدان ! همان آقا، امام بعد از من است و من هم از دنيا رفتم .
بى بى جان حضرت معصومه عليها السلام سرت سلامت باشد؛ گويا ديگر از هفت سال كمتر ندارد.
به من و شما بگويند پنج روز در خانه ات بمان ، همه وسيله زندگيت را هم فراهم مى كنيم ، اما حق ندارى از در خانه بيرون بيايى ، ببين اين محدويت چه بر سر انسان مى آورد.
اما هفت سال ايامه مثل ليالى مظلمة ! اين شاعر عرب مى گويد: يك جايى آقايت را جا داده بودند، كه معلوم نبود شب چه موقعى است ؛ روز هم معلوم نبود چه موقعى است . از آن موقعى كه آقا را بردند، امام رضا عليه السلام در يك مكان معينى شبها استراحت مى كرد، باز هم دل خاندان موسى بن جعفر عليه السلام به اين خوش بود كه اگر آقايشان را برده اند، سرپرست دارند، امام رضا عليه السلام و ديگران هستند.
بود و بود تا ديشب هر چه نشستند ديدند ديگر امام رضا عليه السلام نيامد. - خاندانى كه مسافر به سفر دارد، كوچكترين خبرى ، كوچكترين حادثه اى ، برايشان خيلى گران تمام مى شود. - امروز صبح بود، يك وقت ديد آقا امام رضا عليه السلام دارد مى آيد، اما اشك مى ريزد، مستقيم آمد نزد ام حميده صدا زد: ام حميده ! امانتهاى پدرم را به من بده . صداى آن بى بى بلند شد: وا اماما! يا سيدا! يا شهيدا!
گفتند: قضيه چيست ؟ همين كه من (گوينده ) عرض كردم بى بى عرض كرد و گفت : فقط من مى دانستم و خدا مى دانست و آقا، ولى الان معلوم شد، آقايمان را در بغداد شهيد كرده اند. امام رضا عليه السلام شروع كرد به گريه كردن ، خاندان موسى بن جعفر عليه السلام شروع كردند به گريه كردن .
باز هم سرپرستى مثل امام رضا عليه السلام هست ، اما قربان آن عزيزانى كه خبر آقايشان را نزديك غروب آفتاب روز عاشورا برايشان آوردند برزن من الخدور، ناشرات العشور(117) اين زن و بچه ها همه منتظر بودند، يك وقت ديدند اسب ابا عبداللّه .... - اى مظلوم حسين !-
پرده گيان حرم ناله كنان موى كنان   ز خيمه بيرون شدند بر سر و سينه زنان
همه آمدند سيلى به صورت مى زنند على الخدود لاطمات الوجوه ... و بعد العز مذللات همه آمدند بالاى تل زينبيه - يا اللّه !- والشمر جالس على صدرك يك وقت ديدند شمر روى سينه ابا عبداللّه نشسته - اى حسين !-
آمده از خيمه گه خواهر غم ديده اش   ديد كه شمر از قفا نشسته بر سينه اش
گفت بده مهلتى تا برسم بر سرش   برادرم تشنه است مبر سر از پيكرش ‍
- يا مظلوم ! يا حسين ! يا عطشان !-
امام على النقى عليه السلام
روضه سى و چهارم
وجود مقدس امام هادى عليه السلام كسالتى پيدا كرد فرمود: كسى را بياوريد نزد من ، خرج سفر به او بدهم برود كربلا، آن جا برايم دعا كند. عرض كردند: آقا جان ! شما خودتان حجت اللّه هستيد، امام هستيد. فرمود: اين اخص خصايص جدم امام حسين عليه السلام است و استجابت الدعا تحت قوة و شفاء فى تربته و الائمة من ولده بى بى جان حضرت معصومه عليها السلام ! وقتى خداوند امام رضا عليه السلام را به پدر بزرگورات عنايت كرد، فرمود: برويد آب فرات بياوريد مى خواهم كام بچه ام را با آب فرات بردارم ، يعنى همه بايد كربلا بروند. پس از همين جا مى گوييم : يا رحمة اللّه الواسعة و يا باب نجاة الامة
جوانى ام مبدل شد به پيرى   كن از من جان زهرا دستگيرى
سلام ما به همت و به صبر تو   سلام ما به زايرين قبر تو
قربان آن زايرينى كه روز اول زيارتش كردند. - اين قطرات اشك خيلى قيمت دارد-
قال راوى : فواللّه ، لا انسى زينب بنت على عليهما السلام و هى تندب الحسين عليه السلام بصوت حزين ... فابكت واللّه ، كل دعدو و صديق (118)
من كرب و بلا را چو خزان ديدم و رفتم .
حسين جان ! كفنت كو، حسين جان ! پيراهنت كو.
چون نيست چاره مى روم و مى گذارمت   اى نازنين بدن به خدا مى سپارمت