پندهاى حكيمانه جلد ۳

علامه حسن حسن زاده آملى

- ۵ -


اگر بهشت شيرين است ، بهشت آفرين شيرين تر است !

چرا زاهد اندر هواى بهشت است   چرا بى خبر از بهشت آفرين است (175)
144- اكبر علوم
(( علم به نفس ناطقه ، اكبر ساير علوم است ؛ چه هر كس او را بشناسد، ذات خويش را شناخته ، و آن كس كه ذات خويش را بشناسد، بر معرفت خداوند، توانا شده است (176) ))
145- خواندن خداى آسمان و زمين
در جلد 19 بحار در دعايى كه امير المومنين از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) دريافت نموده است نقل است كه :
بار خدايا! تو را مى خوانم ، اى كسى كه با شعاع نورت از ديدگان خلق در حجاب مانده اى )) . (177)
146- ره توشه سفر آخرت
امير المومنين على (عليه السلام ) مى فرمود: (( طوبى لمن اءحسن الى العباد و تزود للمعاد؛ (178) خوشا بر حال آنان كه به بندگان خدا احسان كنند و (( و به آن احسان )) زاد و توشه سفر آخرت مهيا گردانند. ))
در كلمه ديگر فرمود: (( نعم المعاد الاحسان الى العباد؛ براى سفر آخرت احسان به خلق توشه اى نيكو است . )) در كلمه ديگر فرمود: (( الايثار افضل الاحسان ؛ بهترين احسان آن است كه انسان چيزى را كه خود به آن محتاج است به محتاجان بذل كند. )) و آن را بر خود مقدم دارد مستغنى از شرح است . (179)
147- كليد علم
صدر المتاءلهين در اسفار، چه نيكو گفته كه : (( كليد علم ، به روز قيامت و معاد خلايق ، عبارت است از معرفت نفس و مراقب آن (180) (181) ))
148- نور خداوندى
در دعاى ادريس (عليه السلام ) آمده است : (( اى نور و هدايت هر چيز! نور توست كه تاريكى را شكافت (182) . ))
149- شب معراج
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) نقل است كه فرمود: (( همان طورى كه زندگى مى كنيد مى ميريد و همان گونه كه مى خوانيد محشور مى شويد )) .
و نيز فرمود: (( شب معراج مردمى را ديدم كه لبانشان بريده شد و دوباره به شكل اول باز مى گشت و دوباره بريده مى شد )) .
جبرئيل مرا گفت : (( اينان خطيبان امت تو هستند كه لبانشان بريده مى شود؛ چون به آنچه كه مى گويند عمل نمى كنند! (183) ))
150- مورچگان قيامت
داود ابن فرقد از برادرش نقل مى كند كه از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود: (( متكبران در قيامت به صورت مورچگان در مى آيند و مردم آن را زير پاى خود مى گذارند، تا اين كه خداوند از حساب مردم فارغ شود (184) . ))
151- بترسيد از آتش آخرت
حضرت وصى (عليه السلام ) فرمود: (( اتقوا نارا حرها شديد و قعرها بعيد؛ از آتشى بپرهيزيد كه گرمايش شديد و گودى آن زياد است . )) ، علت اين كه آتش آنجا چنين است ؛ زيرا، آتش آخرت عارى از ماده و احكام طبيعى آن است و آتش طبيعت عايق مادى دارد كه از آن جلوگيرى مى كند تا اين كه به اوصاف نار اخروى نرسد. (185)
152- حالات مردم در عرصه محشر
در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نقل است كه : (( بعضى از مردم با چهره هايى محشور مى شوند كه صورت ميمون و خوك در مقايسه با آن ، زيبا مى نمايد )) .
و در جايى فرموده است : (( در قيامت مردم به دو گروه محشور مى شوند: گروهى بر مركب سوارند، و گروهى پياده و با پاى خود و گروهى بر وجه و صورتشان )) .
سر اين مطلب آن است كه كه هر يك از خلق و خوى رذيله و هر هيات زشت و ناپسندى كه در نفس تمكن يافته است ، صورت نوعى است از انواع حيوانات ، و بدنى بدان اختصاص يافته است ؛ چون بدن شير و مانند آن ، براى خلق و تكبر و تهور، و روباه براى حيله و نيرنگ ، و ميمون براى استهزاء و سخريه ، و خوك براى آز و شهوترانى .
گاهى شخصى واحد، متخلق به اخلاق رذيله كثيرى است كه مراتب متفاوتى دارند؛ پس به حسب آن ، در آخرت صورت هاى حيوانى متفاوت و متعدد مى شوند. خداوند متعال فرموده است : (( يوم تشهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون )) . (186) (187)
153- زيرك ترين مومنان
از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پرسيدند: چه كسى در ميان مومنان از ديگران زيرك تر است ؟
در جواب فرمود: (( آن كه به ياد مرگ بيشتر، و در آمادگى براى آن شديدتر است )) . (188)
154- نصايح
بزرگ ترين جهل ، جهل انسان است به نفس خويش .
بزرگ ترين حكمت معرفت انسان است به نفس خويش ، و بزرگى انسان به مقدار همان معرفت اوست .
برترين عقل ، معرفت انسان به نفس خويش است ؛ پس كسى كه نفس ‍ خويش را شناسد عاقل بود و كسى كه آن را نشناسد، جاهل .
برترين معرفت ، معرفت انسان به نفس خويش است . آن كه نفس خويش را بهتر شناسد، خوفش از خدايش بيشتر باشد.
عارف آن است كه نفس خويش را رها ساخته و از هر آنچه كه از خدايش ‍ دور كند پاك سازد.
زيرك آن است كه نفسش را شناسد و اعمال به اخلاص گذارد. معرفت نفس ، نافع ترين دو معرفت است . نفس جوهرى است گران مايه ؛ كسى كه مصونش دارد، مقامش را رفيع گردانيده ، و كسى كه به ابتذالش كشد، آن را به فرو كشانده .
در شگفتم ! از آن كس كه گمشده اش را مى جويد، در حالى كه خويشتن را گم كرده است و در جستجويش نيست .
در شگفتم ! چگونه كسى كه نفس خويش را نشناخته ، تواند كه خداى خويش را شناسد! غايب معرفت آن است كه انسان نفس خويش را شناسد. آدمى را همان جهالت بس كه انسان بر نفس خود جاهل باشد.
آدمى را همان معرفت بس كه نفس خويش را شناسد. آنكه نفس خويش را نشناسد، چگونه غير آن را تواند كه بشناسد. به نفس خويش جاهل مباش ؛ چه كسى كه چنين باشد، به همه چيز جاهل است .
معرفت نفس ، نافع ترين معارف است . كسى كه نفس خويش را نشناسد، در حقش كوتاهى كرده است . آن كسى كه به نفس خويش جاهل است ، به غير آن جاهل تر بود.
كسى كه نفس خويش را شناسد، از امور دنيوى بريده شود.
كسى كه نفس خويش را شناسد، به جهاد با آن بر خيزد.
آن كه نفس خويش شناسد، جليل گردد.
كسى كه نفس خويش را شناخته ، به غايت از معرفت و علمى رسيده است .
آن كس كه نفس خويش را شناسد، غير آن را بيشتر شناسد.
آن كسى كه نفس خويش را نشناسد، از راه رستگارى دور افتد است و در بيابان ضلالتها و نادانى ها گم گردد. كسى كه به ظفر معرفت نفس رسيده ، به فوز اكبر نايل گشته است . كسى كه نفس خويش را شناسد، خدايش را خواهد شناخت . (189)
155- اى نور نور
در دعاى ابراهيم خليل الرحمن (عليه السلام ) وارد شده است : (( اى خدا! اى نور نور، كه با نور تو اهل آسمانها و زمين روشنى يافتند (190) ))
156- توشه آخرت
امير المومنين على (عليه السلام ) فرمود: (( حق على العاقل العمل للمعاد و الاستكثار من الزاد؛ (191) خردمند را سزد كه در دنيا به كار آخرت پردازد و توشه و ذخيره براى آن جهان بسيار بر دارد. ))
(( شرح )) چون مرگ انسان يعنى انتقال و سفر او به جهان ديگر حتمى است ، پس عاقل غافل از اين معنى نباشد و دائم به فكر روز مراجعتش به وطن اصلى است كه آن جا ملك باقى و سراى ابدى است ؛ لذا به كار عمل و معرفت و عمل صالح و احسان به خلق كه ذخيره و توشه آخرت است مى پردازد، در كلمه ديگر مى فرمودند: (( ثوب العلم يخلدك و لا يبلى و يبقيك و لا يفنى ؛
لباس علم و تقوى هميشه نو و مخلد و ابدى است و كهنه نمى شود و در عالم بقا بر تن توست و هرگز فانى نگردد. ))
آخرت : يعنى سراى ديگرى است كه پس از مرگ بدان منزل مى رويم و آن جا را تمام انبياء و اولياء و حكماى الهى با دليل و برهان واضح بر خلق ثابت كرده اند و آيات قرآن و سخنان على (عليه السلام ) در نهج البلاغه و در ساير اخبار و ادله حكماى اسلام و غيره همه بر آن متفقند، انبياء و اولياء ديده اند و حكماى الهى و علماى ربانى به مقام علم اليقين و عين اليقين رسيده اند. (192)
157- طمع در معرفت خداوند
تو نفس خود را نشناسى ، پس نتوانى كه در معرفت كنه خدايت طمع ورزى . (193)
158- خدا را با خدا بشناسيد!
از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسش شد: (( به چه ، خدايت را شناختى ؟ )) . فرمود: (( با خدا، اشيا را شناختم )) . همچنين امير المومنين (عليه السلام ) مى فرمايد: (( با خدا، خدا را بشناسيد (194) ))
159- غرور كاذب
نفس خاطى خودم را مخاطب قرار داده ، گويم : اى هالك ! چه چيزى تو را به خدايت مغرور كرده است كه نزد او اعمال فاضح به انجام مى رسانى ؟! برخيز و به سوى كسى كه ، و را آفريده و به صورتى كه خواسته قرار داده است سفر كن ! آيا نمى بينى كه ماسواى او، پيش در خانه اش به اعتكاف نشسته اند؟! چرا به سوى او پر نمى كشى و عمر را در قيل و قال سپرى مى كنى ؟! و در سوال و خواب ، فرومايگى مى كنى ؟! فرصت را غنيمت شمار و از غصه فارغ شو! تسويف را كنار گذار، كه وضيع و شريف را از ميان برد. نزد پروردگار بخشنده ات حضور ياب ، كه حضور موروث نور است ! و بلكه نور على نور است . (( والله نور السموات و الارض )) ، و (خداوند) نور جمال آنهاست . مگر قرآن را نخوانده اى كه خداوند فرمود: است : (( من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا )) .
مگر سخن امام صادق (عليه السلام ) را نشنيده اى كه فرمود: (( علم تنها به تعلم حاصل نشود؛ بلكه نورى است كه بر قلب آن كس كه خداوند خواهد هدايتش كند، بتاباند (195) ))
160- صبر كنندگان و قانعين حقيقى
خداوند سبحان در معارج قرآن فرمود: ان الانسان خلق هلوعا، اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا، الا المصلين ، الذينهم على صلوتهم دائمون ؛ (196)
(( هر آينه آدمى حريص و ناشكيبا آفريده شده ، چون شرى بدو رسد بيقرارى كند و چون مالى به دستش افتد بخل مى ورزد، مگر نماز گزاران آنان كه به نماز مداومت مى ورزند. (197) ))
161- حيات و قوام نفس
افلاطون گويد: حيات و قوام ، بر اعمالى است كه او را از گزند آفات ، محفوظ دارد، تا چيزى از آنها كه باعث مرگش شوند، بدو نزديك نشوند. پس اين است قتل نفس ؛ چه اگر بدين طريق كشته نشود، احدى بر قتل او توان ندارد؛ زيرا نفس ، غالب (عالى - خ ) بر جسم و مرتفع از آن است ، و به لطف آن ، ممتنع است كه مرگى كه ناظر بر جسم مى باشد، بر او نظرى افكند. (198)
162- ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست
مرحوم كلينى از ابو عبدالله ، امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند: (( اسم خدا، غير اوست و هر چيزى كه بر آن ، اسم شى ء نهاده شود، مخلوق است جز خداوند )) - تا آن جاى كه مى فرمايد - (( هر كس كه گمان مى كند كه خدا را مى توان حجاب و صورت و يا مثالى شناخت ، مشرك است . زيرا حجاب و صورت و يا مثالى خداوند، غير اويند. در حالى كه او واحد و موحد است ؛ پس آن كس كه گمان مى كند، او را مى توان با جز خودش شناخت ، چگونه مى تواند او را يگانه دانسته ، اهل توحيد باشد؛ بلكه كسى خدا را تواند شناخت كه ، خدا را با خودش ‍ بشناسد. پس كسى كه خدا را با خدا نشناسد. او از نشناخته ، بلكه غير او را شناخته است . چه ، ميان خالق و مخلوق چيزى حايل نيست . (199)
163- سزاوارى بهشت
از عهد حضرت على (عليه السلام ) به محمد بن ابى بكر به هنگامى كه حكومت مصر را به او داد و از كلام آن حضرت در آن عهد اين است كه : (( چه كسى از عامل براى بهشت به بهشت نزديك تر است ، و چه كسى از عامل براى نار به نار نزديك تر است . )) تا اين كه فرمود: (( از آتشى بهراسيد كه تك آن بسيار عميق و آتش آن شديد و عذاب آن تازه است . (200) ))
164- نظاره مرگ
مرگ را توان رويتش نيست ؛ ولى نفس ، به فضل لطف آن ، مرگ را نظاره گر است . (201)
165- خدايت رحمت كند!
در توحيد صدوق از منصور بن حازم روايت است : (( به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : (( من با قومى مناظره و بحثى داشته ، به آنها گفتم : خداوند متعال بزرگتر و والاتر از آن است كه با خلقش شناخته شود، بلكه بندگان ، با او شناخته مى شوند )) . حضرت فرمود: (( خدايت رحمت كند! (202) ))
166- حفظ مرتبه صبر
ادب با خدا، عبارت است از: اقتداى به آداب الهى و پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت پاكش (عليهم السلام )، كه همان عمل به طاعت خداوند عزوجل است و نيز حمد و سپاس او در شدت و گشايش و صبر بر بلا. از اين رو، ايوب (عليه السلام ) خطاب به خدايش گفت : (( رب انى مسنى الضر وانت ارحم الراحمين . (203) ))
167- حالات نفس
(( نفس را صحت و سقم و حيات و مرگ است . پس صحتش حكمت باشد، و سقمش جهل ، و حياتش با آن باشد كه خالق خويش را شناسد و با نيكوكارى ، بدو تقرب جويد، و مرگش در آن است كه به خدايش جاهل باشد و با زشتكارى ، از او دور گردد (204) (205) ))
168- شاءن دعاى عرفه
در دعاى عرفه سيد الشهدا، ابو عبدالله ، امام حسين (عليه السلام ) آمده است : (( چگونه با آنچه كه در وجودش نيازمند توست ، به وجود تو استدلال شود؟ آيا تو را آن ظهورى نيست كه در جز تو هست ، تا اين كه ، آن مظهر تو شود؟ )) .
چنان كه پيداست ، در آن قسمت از كلام حضرت كه فرمايد: (( فى وجوده )) (در وجودش )، لطف و ظرافتى نهفته است كه شان و مقامى بس بالا دارد. (206)
169- مادر فضايل
بهترين عمل آن است كه از بيت صادر شود، و بهترين نيت آن است كه از علم ناشى گردد. و حكمت ، مادر فضايل است . (207)
170- حد حكمت
امير المومنين على (عليه السلام ) فرمود:
(( حد الحكمه الاعراض عن دار الفناء و التوله بدار البقاء؛ حد حكمت و معنى حقيقى آن ، اعراض از سراى فانى و اشتياق به عالم بقاء است . ))
(( شرح )) يعنى حكيم كسى است كه از همت بلند و روح بزرگ دنيا و لذات فانى آن را ناچيز داند و تمام توجهش به عالم بقاء باشد و شوق به وطن اصلى و ابدى دائم او را به ياد آن عالم و به كار مناسب آن سراى جاويد بدارد تا به علم و عمل صالح و احسان و خدمت به خلق پردازد. چنان كه حكماء اغلب و خصوص حكيم قدوسى محقق طوسى چنين بود و عمرى همه را به علم و عمل و خدمت به خلق صرف مى كرد و مى فرمود:
لذا دنيوى همه هيچ است نزد من   در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست
روز تنعم و شب عيش و طرب مرا   همچون شب مطالعه و روز درس نيست (208)
171- تعليم و تاديب
يعقوبى متوفاى در سنه سوم هجرى ، در كتاب تاريخى اش وصيتى از سبط اكبر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله ، امام حسن مجتبى (عليه السلام ) روايت كرده است كه اختصاص به خردسالان دارد، و عبارت آن حضرت به نقل يعقوبى چنين است : و دعا الحسن بن على (عليه السلام ) بنيه و بنى اءخيه فقال : يا بنى و يا بنى اءخى ! انكم صغار قوم و توشكون اءن تكونوا كبار قوم ، آخرين فتعلوا العلم ، فمن لم يستطع منكم يرويه (ان يرويه ظ) اءو يحفظه فليكتبه و ليجعله فى بيته . (209)
امام مجتبى (عليه السلام ) در اين وصيت اعتنايى خاص به خردسالان دارد كه هم در تعليم تاديب بزرگسالان به اكرام و احترام زير دستان و كودكان حائز اهميت بسزا است ، و هم از جهت دستورالعملى كه به خردسالان فرموده است .
يعنى امام حسن (عليه السلام ) فرزندان خود و فرزندان برادراش را خواند و گفت : (( اى فرزندان من ! و اى فرزندان برادر من ! امروز شما خردسالان گروهى هستيد و در آينده نزديكى بزرگان گروهى ديگر خواهيد بود، پس دانش بياموزيد و هر كه از شما توانايى روايت و نگهدارى دانش را ندارد آن را بنويسد و در خانه خود بنهد. ))
امام (عليه السلام ) بديشان فرمود: (( شما كه خردساليد هم ، اكنون نوشتن بياموزيد و خط تعليم بگيريد و دانش را كه آموخته ايد به قلم در آوريد. )) كه به قول بيهقى : (( مرد آنگه دانا شود كه نبشتن گيرد. ))
شيرين تر آن كه امام در پايان فرمود: (( آن را بنويسد و در خانه خود بنهيد. ))
آرى ! زينت خانه ، كتاب علمى در طاقچه آن است نه مجسمه سگ و گربه . كان امام فرمود: (( خانه شما بايد كتابخانه باشد. (210) ))
172- كلمات در خور توجه
و در ميان نظراتى كه نقل كرديم بعضى از كلمات قصار، در خور توجه و دقت هستند و آن كلمات از اين قرارند:
1- چون كه نفس خود را به حركت در مى آورد محرك جسم نيز هست چون با جسم متداخل است .
2- نفس عالم قبل از جسم آن موجود است .
3- عالم حيوان است .
4- توازى بين عالم و نفس انسانى شرط معرفت است .
5- تعقل عبارت از خود معقولات است .
6- نفس عالم از طبيعتى است كه عقل نام دارد.
7- عقل ، مقصود دايره است .
8- حركت عقل ، تعقل است .
9- حركت نفس همان جوهر آن است .
10- هر بدنى داراى صورت و هياتى مخصوص به خود است .
11- صحت ، و به طور عموم فضايل جسميه - چيزى است كه شايسته است آن را ائتلاف بناميم .
12- هر جزئى از اجزاى چشم قايم بر نوعى تناسب است .
13- عقل نه منفعل مى شود و نه فاسد.
14- نفس در تمامى جسم حساس منتشر است .
15- نفس جسمى است لطيف .
16- نفس اولين محرك است .
17- نفس لطيف ترين چيزى در ميان اجسام است ؛ يعنى دورترين آنها از جسميت است .
18- نفس به چه چيزى مركب را درك مى كند؟ يعنى چگونه نفس مركب را درك مى كند؟
19- نفس ، چيزى است كه وحدت جسم را حفظ مى كند. (211)
173- بهشتيان
سيد على خان مدنى در رياض السالكين در شرح صحيفه سجاديه مى گويد: (( از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است كه : خداوند متعال را چهار هزار نام است ، از هزار نام ، جز او كسى خبر ندارد، و هزار ديگر را خدا و فرشتگان مى دانند، هزار نام را خدا و ملايكه و پيامبران مى دانند، و هزار نام ديگر را مومنان ، كه سى صد نام از آن در تورات است و سى صد نام در انجيل و سى صد نام ديگر در زبور، و صد نام در قرآن ؛ كه نود و نه نام از آن ظاهر است و يكى مكتوم ؛ هر كس آنها را بتواند بشمارد وارد بهشت مى شود (212) ))
174- بهترين برادر
كلينى در باب مومن و علامات و صفات او در كتاب ايمان و كفر كافى نقل كند:
(( امام حسن (عليه السلام ) مردم را مورد خطاب قرار داده ، فرمود: (( اى مردم ! درباره برادرى با شما سخن مى گويم كه بهترين مرد در نظر من است و آن چيزى كه او را در نظر من بزرگ نموده ، اين است كه در نظر او دنيا حقير و كوچك است . از سلطه شكمش خارج است ، پس به چيزى كه ندارد اشتها ندارد و چون بيابد زياده روى نكند. از سلطه شهوتش خارج است ؛ پس عقل و راى را سبك نشمارد از تسلط جهالت خارج است ؛ پس ‍ آن كند كه بر نفع آن يقين دارد، اشتهاى مفرط ندارد و غضبناك و ملول نگردد. بيشتر اوقاتش در خاموشى است و چون سخن گويد، غالب شود. در جدال وارد نشود و در دعوايى شركت نكند و تا قاضى نبيند، حجت نياورد. از برادرانش غافل نباشد و چيزى را، جداى از آنان ، به خود اختصاص ندهد. ضعيف و مستضعف است ؛ ولى وقت جنگ ، مانند شير، جسور است . كسى را به كارى كه برايش بتوان عذر آورد، ملامت نكند، تا مرتكب آن ، عذر آورد. آنچه بگويد عمل نكند، چون دو امر برايش پيش ‍ آيد كه نداند كدام برتر است ، به آن كه نزديك به هوا و هوس نباشد نظر افكند. از بيمارى شكايت نكند، جز مزد آن كه اميد بهبودى از جانبش ‍ برود. فقط با كسى كه اميد نصيحت از او دارد مشورت كند. غضب نكند. شكايت ننمايد و اشتهايش زياد نباشد. انتقام نگيرد و از دشمن غافل نباشد.
پس بر شما باد، تخلق به چنين اخلاق كريمه اى ! و اگر توان تخلق به تمام آنان را نداريد، پس هر اندازه كه توانيد، كسب نماييد! چه اءخذ قليل ، بهتر از ترك كثير است و لا حول و لا قوه الا بالله . (213) ))
175- حركت عقل
عقل در حركت است ، ليكن حركت عقل تعقل مى باشد، پس تعقل كار عقل است ، چنانكه فكر حركتى به گونه ديگرست . (214)
176- اسم مكنون الهى
كلينى در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت مى كند: (( خداوند تبارك و تعالى اسم هايى را خلق كرده است كه با حروف به صدا در نمى آيند، و اسمايى را به صورت لفظ آفريده است كه زيان نمى آيند.
اسمايى به صورت شخص هستند كه متجسد نيستند و اسمايى را با تشبيه آفريده است كه موصوف نشوند اسمايى را با رنگ كه رنگ شده نيستند و قطر و حد ندارند و از حواس محجوبند و بدون پرده پوشيده اند.
آنها را يك كلمه تامه كه داراى چهار جزء است فراتر داده است كه با هم هستند و از هم جلو و عقب نبوده ، هيچ كدام از هم جلو نيستند. سه نام از آنها را براى نياز مردم آشكار ساخت ، و يكى را در پرده نگاه داشت كه آن اسم مكنون و مخزون اوست . (215) ))
177- مژده على (ع ) به حارث همدانى
حديث امير المومنين (عليه السلام ) با حارث همدانى كه حديث سوم مجلس اول امالى جناب شيخ مفيد است كه امير (عليه السلام ) به حارث (رضوان الله عليه ) گويد:
(( و ابشرك يا حارث ! لتعرفنى عندالممات و عندالصراط و عندالحوض ‍ و عند المقاسمه . الحديث . (216) (217) ))
178- ظرفيت قلب پيامبر (ص )
امام مجتبى (عليه السلام ) فرمود: (( چون خداوند متعال قلب پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را بزرگتر از قلبهاى ديگر ديد، او را به پيغمبرى برگزيد. ))
سبحان الله ! عظمت وجودى قلب خاتم صلى الله عليه و آله چه اندازه بايد باشد تا ظرف حقايق كتاب الله قرآن فرقان بوده باشد؟! (218)
179- دعاى امام حسين (ع )
(( در آخر دعايى از امام حسين (عليه السلام )، اين گونه آمده است : اءساءلك بكل اسم سميت به نفسك ، اءو انزلته فى شى ء من كتبك ، او استاءثرت به فى علم الغيب عندك ؛ (219) تو را با هر اسمى كه خود را به آن ناميده اى ، يا در كمى از كتاب هايت آورده اى و يا در علم غيبت نگهداشته اى ، مى خوانيم . )) (220)
180- شادى روز قيامت
امير المومنين على (عليه السلام ) فرمود: (( من سر مسلما سره الله يوم القيامه ؛ هر كس دل مسلمانى را به چيزى شاد كند، خدا در قيامت او را شاد مى گرداند. (221) ))
181- انسان حقيقى
انسان جز دانش سودمند و كار شايسته خويش نمى باشد، و دانش و كار دو گوهرند، همان گونه كه دانش و دانا و دانسته در وجود يگانه اند، كار و كارگر و كاركردن نيز يگانه اند. (222)
182- علم غيب امامان
كلينى در باب (( ما اعطى الائمه (عليهم السلام ) من اسم الله الاعظم )) ، روايتى را از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده است كه حضرت فرموده است :
(( اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است ، كه يك حرف آن نزد آصف بن برخيا، وزير حضرت سليمان بود؛ آن را به زبان آورد و زمين ميان او و تحت بلقيس به هم رسيد؛ تا اين كه با دست خود تخت را برداشت و زمين به حالت اول بازگشت . اين كار از يك چشم بر هم زدن هم سريع تر بود. هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ما موجود است و يك حرف آن نزد خداست كه را در غيبش نگاه داشته است و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم )) .
در حديث دوم از آن حضرت آمده است كه : (( اسم اعظم خدا، هفتاد و سه حرف است و كه هفتاد و دو حرف را به محمد صلى الله عليه و آله آموخته و يك حرف از آن را پنهان داشته است )) .
در حديث سوم نقل شده است : (( نزد ما هفتاد و دو حرف است و يك حرف نزد خدا در علم غيب محفوظ است (223) ))