پندهاى حكيمانه جلد ۳

علامه حسن حسن زاده آملى

- ۱ -


1- مناجات عارفانه
الهى آدم شب كور كجا و عبد شكور كجا؟ كه شب كور شكور نباشد.
الهى ، خروس را در شب خروش نباشد و حسن خاموش باشد!
الهى ، مس سگ اصحاب كهف بى طهارت روا نبود، و حسن را طهارت نباشد؟!
الهى ، نماينده ات فرمود: (( القلب حرم الله )) ، حرمت را حفظ بفرما!
الهى ، با همه شيرين زبانى و شيرين كارى ام ، نمى دانم چه كاره ام .
الهى ، (( سبحانك و تعاليت )) ، قطره ماء مهين را چه مَنيتى و چه مُنيَتى ؟!
الهى ، شكرت كه نداى (( يا ايتها النفس المطمئنه (1) )) را لبيك مى گويم .
الهى ، شكرت كه هر كتابى را مى خوانم ، كتاب وجود خودم را مى خوانم .
الهى ، جهان زندان رندان است ، و جهانيان بهشت آنان ؛ ما را با رندان بدار!
الهى ، چه عذابى از حجاب سخت تر است ؛ به حق خودت از جهنم حجابم وارهان !
الهى شكرت كه از تنهايى و خلوت لذت مى بريم ، چه ، تنها از خلوت وحشت دارد.
الهى ، حسين شير خوار حسن را به حسن ببخش و حسن را به شير خوار حسين ! (2)
2- بهترين الگوى زندگى
(( لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه ؛ يقينا رسول خدا براى شما بهترين الگوى زندگى است . (3) ))
3- دستورالعملى ساده و مجرب
هميشه حضرت استاد علامه حسن زاده آملى (دام عزه العالى ) چند دقيقه قبل از شروع درس در محل تشكيل كلاس (مسجد حضرت معصومه (عليها السلام ) حاضر مى شدند - كه اين خود درس نظم و احترام به درس و بحث بود - ما عده اى بوديم كه از اين فرصت طلايى حداكثر استفاده را مى كرديم ، گرد شمس وجود معظم له حلقه مى زديم و از انفاس ‍ قدسيه و حركات و حتى سكنات حضرت استاد (دام عزه ) درس ‍ مى گرفتيم .
روزى يكى از ياران درس ، مصرانه و عاجزانه از حضرت استاد تقاضا كردند كه :
(( حضرت آقا عنايتى بفرماييد، ذكرى - دعاى ، چيزى بفرماييد، بلكه از اين گرفتارى روحى نجات پيدا كنم ، خيلى گرفته و در قبض ‍ هستم ))
حضرت استاد (دام عزه ) كه تا آن لحظه سر به زير انداخته بودند و در سكوتى پر معنى و مراقبه اى ملكوتى به سر مى بردند، سر را بلند كرده و فرمود: آقا جان ! من هم گرفتارم ، من هم از شما بدترم !
چند لحظه اى درنگ فرمودند و ادامه دادند: دو مطلب به شما عرض ‍ مى كنم ، يقينا اثر دارد به شرط اين كه ، اقلا يك اربعين بر آن مداومت داشته باشيد.
1- ذكر شريف (( يا حى يا قيوم يا من لا اله الا انت )) كه گفته اند، اكثار در آن سبب حيات و زيادت عقل مى شود و مجرب هم است ! (4)
2- سوره غنى (واقعه ) را بخوانيد، تا غنى در علم و بعدا هم چيزهاى ديگرى شويد؛ چون روايت شده است .
4- دليل امامت على (ع )
آن خليل گويد: نياز همه به على و بى نيازى على از همه ، دليل است كه على امام همه است .
شيخ رئيس گويد: على در ميان خلق آن چنان بود كه معقول در ميان محسوس .
فخر رازى گويد: هر كس على را امام خود بگيرد به دست آويز استوار چنگ در زده است . (5)
5- تا كى از حرم عشق دور باشيم !
اى اهل دوستى و سداد! و اى طالبان هدايت و ارشاد! اى برادران با صفا و دوستان با وفا! تاكى از حرم عشق و دوستى محروم بوده ، در چاه غيبت گرفتار باشيم ؟! چرا به نواحى قدس راه نيابيم و به باغ هاى انس پر نكشيم ؟ (6)
6- پشيمانى در لحظه مشاهده مرگ
در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است : از امام صادق (عليه السلام ) از اين كلام خداى تعالى پرسش شد كه : (( كسى كه با اعمال زشت ، تمام عمر اشتغال ورزد تا آن گاه كه مشاهده مرگ كند، در آن هنگام پشيمان شود و گويد: اكنون توبه كردم ، توبه اش پذيرفته نيست )) امام در پاسخ فرمود: (( يعنى هنگامى كه امر آخرت را به چشم ببيند. ))
7- تجليگاه خداوند
از امام اول و امام ششم (عليهما السلام ) نقل كرديم كه فرمودند: (( خداوند عزوجل براى خلقش در كلام خود (قرآن ) تجلى كرده است اما آنان نمى بينند )) .
8- حضور قلب
چه كنم در نماز حضور قلب داشته باشم ؟
يكى از ويژگيهاى مرحوم علامه طباطبايى دائم الذكر بودن ايشان بود حتى نقل شده است :
در اواخر عمر كه دچار كسالت شديد و عصبى بودند، حتى نزديكان را نمى شناخت و از خورد و خوراك غافل بود؛ يعنى اگر ليوان آب يا غذا را به دستش مى دادند تا نمى گفتند، بخور، نمى خورد، ولى در همان حال آهسته ذكر مى گفت و به ياد خدا بود و گوى در عالم ديگر است در لحظات آخر عمرش يكى از شاگردان خصوصى علامه مى گفت : از ايشان پرسيدم چه كنم در نماز به ياد خدا باشم و حضور قلب داشته باشم ؟ براى شنيدن بيانات استاد، گوشم را نزديك دهانش بردم ، چند بار فرمودند: توجه ، مراقبه ، توجه ، مراقبه به ياد خدا باش و خدا را فراموش ‍ نكن . (7)
9- انسان باقى است
انسان از بين رفتنى نيست ، باقى و بر قرار است ، منتها با يك معنى لباس ‍ عوض مى كند و به يك معنى جا عوض مى كند، از رحم مادر به دامان مادر به گهواره ، به مكتب و مدرسه و... انسان موجودى است ابدى و بر اساس ‍ قرآن و عرفان و برهان ، علم و عمل انسان سازند. علم و عمل جوهرند، عرض نيستند و حقيقه سرشت گوهر روان مى شوند، غذاى جان مى گردند، آن چنان كه آب و نان ، غذاى بدن مى شوند و غذا مطلقا چه مادى و چه روحانى ، از سدنه از اسم شريف باقى هستند.
الباقى - يكى از اسماء الله سبحانه است و غذا از خدمه اسم باقى مى باشد. يعنى غذاى جسمانى سبب بقاى بدن و غذاى روحانى سبب بقاى نفس ناطقه انسانى است . با اين ويژگى كه غذاى جان پرور از ماوراى طبيعت است و دستخوش حوادث طبيعت قرار نمى گيرد، باد و باران در او اثر نمى گذارند، آب و خاك سبب اضمحلال و متلاشى شدن آن نمى گردند و همچنين ساير امور مادى نمى توانند دست تصرف به سوى ماوراى طبيعت دراز كنند.
غذايى كه طعمه جان مى شود اتحاد وجودى با نفس ناطقه كه فراتر از طبيعت است پيدا مى كنند و براى هميشه باقى و برقرار مى ماند. پس ‍ انسان روز و شب در طريق ساختن خويش براى ابد است .
اين انگيزه و هدف و ايده ، همواره در مد نظر اولياى الهى بوده و هست و ريشه عرفان عملى ، همين حقيقت است . (8)
10- كشيك نفس
آن كسى كه كشيك نفس خويش مى كشد، در مقام تجليه است مى بايستى ظاهرش و آداب و معاشرت دنيايى او مطابق دستورات الهى باشد. و اما آرايش روح و جان را تحليه مى نامند. تحليه زينت است ، آراستن جان است ، بايد به فكر آراستن خود باشد، هر چند كه در حقيقت خداوند سبحان برون آرا و درون پرور است . به تعبير شريف سنايى غزنوى : اى دورن پرور برون آرا و اى خرد بخش بى خرد بخشا
هر چند كه صورتگر عالم ملك و ملكوت اوست ، اما معدات را نمى شود ناديده انگاشت ، انسان بايد مراقب خود باشد، بايد بفهمند و بداند تا راه رشد و صلاح را بپيمايد. (9)
11- آيا عبث خلق شديم
آيا ما عبث و بيهوده آفريده شده و بى هدف رها گشته ايم ؟ آيا سزاوار است كه مانند حيوانات چرنده بخوريم و لذت بريم و از لقاى خداى عزوجل در غفلت و بى خبرى باشيم ؛ تا اين كه روزى اجل ما را در يابد و آن آرزو را به گور بريم ؟ چنين گمانى بر شما بس بعيد و ناشايسته است ، چه برخى از گمان ها خطا و گناهند. (10)
12- عظمت مقام معلم
معلم از لسان وسايط فيض الهى ، در ملكوت عظيم آسمان ها، عظيم خوانده مى شود و او را عظيم ندا مى كنند: (( من تعلم العلم و عمل به و علم لله ، دعى فى ملكوت السموات عظيما (11) (12) ))
13- اوصاف بندگان خاص خدا
بندگان خاص خدا چنين كسانى اند:
1- با تواضع در زمين حركت مى كنند.
2- آن گاه كه جاهلان اينان را به عتاب خطاب كنند، با سلامت نفس و زبان خطاب كنند، و با سلامت نفس و زبان خوش جواب مى دهند.
3- شب ها را با عشق خدا و براى رضايت او به سجده و قيام سپرى مى كنند.
4- دايم با دعا و تضرع مى گويند: (( پروردگارا! عذاب جهنم را از ما دور كن كه بد عذابى است و جهنم بد منزل و بد سرانجامى است . ))
5- در انفاق كردن اسراف نمى كنند و ميانه روى را پيشه خود مى سازند.
6- براى خدا شريك قايل نمى شوند و فقط خداى را مى خوانند.
7- از قتل و جنايتى كه خدا آن را حرام كرده است ، پرهيز كنند.
8- هرگز گرد عمل زشت زنا نمى گردند كه هر كس مرتكب اين عمل زشت شود، كيفر جاودانه اش را خواهد ديد و در قيامت عذابش دو چندان خواهد شد، مگر كسانى كه توبه كنند و اعمال نيك انجام دهند كه در اين صورت ، خداوند گناهان آنان را به ثواب مبدل خواهد كرد و هر كس توبه كند، البته خداوند توبه اش را مى پذيرد.
9- به ناحق شهادت نمى دهند.
10- هر گاه به كار بيهوده و زشتى از مردم هرزه بگذرند، بزرگوارانه از آن در گذرند.
11- هر گاه متذكر آيات الهى شوند، همچون كوران و كران از كنار آن نمى گذرند، بلكه با دلى آگاه و چشمى بينا آن را مشاهده كرده و در آن تامل مى كنند، تا به مقام معرفت و ايمانشان افزوده شود.
12- به هنگام دعا با خداى خود مى گويند: پروردگارا! از همسران و فرزندان ما كسانى را قرار ده كه مايه روشنى چشم ما شوند و ما را سرخيل پاكان جهان و پيشواى پرهيزكاران قرار بده .
پاداش صبر چنين بندگانى قصرهاى بهشتى خواهد بود كه در آنجا با سلام و درود و شادمانى با يكديگر ملاقات مى كنند و در بهشت زيبا براى ابديت و هميشه (جاودان ) خواهند بود.
اى پيامبر! به امت بگو: (( اگر دعا و ناله و زارى تان نبود، خدا به شما هيچ توجه و اعتناى نداشت ؛ زيرا شما در گذشته ، آيات خدا و پيامبران الهى را تكذيب كرده ايد و اين تكذيب ، دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد (پس با دعا آن را جدا كنيد (13) ))
14- راه بهشت و جهنم
اينجا به سر سخن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى رسيم كه فرمودند: حفت الجنه بالمكاره و حفت النار بالشهوات (14) بهشت با سختيها آميخته شده و جهنم با شهوات و خواسته ها عجين شده است (15) .
15- فيلسوف واقعى كيست ؟
يك فيلسوف كيست ؟ يك فيلسوف اين است كه بتواند شفاى شيخ را بفهمد، نه كسى كه از شفاى شيخ خبر ندارد، از اشارات شيخ ، از كتاب هاى ديگرش خبر ندارد. همين اندازه به طور اجمال بداند كه شيخ الرئيس ‍ چند تا كتاب نوشته است و در چه وقت بوده و آثار قلميش چه است و اوضاع سياسى دوران او چگونه بوده است و اين طور چيزها. درباره خواجه نصير طوسى هم همين طور. درباره ديگرى هم همين طور. بعد اين آقا را مى گويند فيلسوف ، يا چه بسا مى بينم افراد يا اشخاصى كه در امور و مسائل طبيعى چند گامى ساحل پيمايى كرده اند، نه اين كه در لجه دريا غواصى كرده باشند، به قعر دريا فرو رفته باشند، اين را هم مى گويند فيلسوف . بخصوص كه امروز اين حرف را درباره دانشمندان غربى زياد مى شنويم كه فلانى فيلسوف است ، همين اندازه كه در مسائل طبيعى سيرى كرده است . و يا در الهيات مى بينيم اگر سيرى دارد خيلى ضعيف است و نسبت به مشايخ علماى ما خيلى ناچيز، اين را مى گويند فيلسوف و لكن مرحوم جناب فارابى رضوان الله تعالى عليه ، ايشان بيانش اين است كه : (( فيلسوف كامل امام است ، سرش و جهتش اين است : فلسفه ، علم به اعيان احوال موجود است . فيلسوف كامل يعنى آن كسى كه عالم به اعيان احوال موجودات است كلا كه اين معنى را در پيش عارف عنوان كنيد كه فيلسوف ، مى گويد: (( بله آنها مى گويند كه فيلسوف كامل امام است . و ما مى گوييم ، خليفه الله كسى است كه مبين حقايق اسماء باشد )) . يعنى محتوا و مراد و مقصود هر دو يكى است ، به حسب ظاهر، در لفظ تفاوت و تباين است . آن مى گويد: (( فيلسوف كامل امام است )) و اين مى گويد: (( آن كسى كه مبين حقايق اسماء الهى است ، چنين كسى هادى مردم است و چنين كسى واسطه فيض است .
هر دو معنى و اصطلاح را اگر بياوريم در پيشگاه منطق وحى و قرآن و روايات مى بينيم قرآن مى فرمايد: (( كل شى احصيناه فى امام مبين )) (( و علم آدم الاسماء كلها )) انسان كامل ، فيلسوف كامل ، مبين حقايق اسماء كسى است كه مظهر اتم (( كل شى ء احصيناه فى امام مبين )) است (16) .
16- علما زارع اند!
جناب امير المومنين حضرت وصى (عليه السلام ) در نهج البلاغه مى گويد كه : (( و يزرعوها فى قلوب اشباههم )) امير المومنين (عليه السلام ) علما را زارع و كشاورز معرفى فرمود كه بذرهاى معارف را در مزرعه ها كه جان هاى نفوس مستعده مزرعه اين كشاورزان است ، در اين مزرعه پاشيدند، يكى پس از ديگرى دين خدا را به قلمشان به زبان و تدريس و تربيت و تاديبشان حفظ كرده اند. (17)
17- روزى عبوس و دردناك
اى دوست ! ما خفتگانى هستيم كه در بستر غفلت و بى خبرى آرميده ايم . دنيا و زندگانى آن ، در گذر و آخرت و حيات جاويد آن در پيش است . ليكن با اين حال مردم به دنيا عشق مى ورزند و روز سختى را كه در پيش ‍ دارند به باد غفلت و فراموشى مى سپارند. روزى عبوس و دردناك روزى كه شر دامنگير همه است . (18)
18- باغ علماء
امير الومنين على (ع ) فرمود: (( الكتب بساتين العلماء؛ (19)
كتب علم ، باغ و بستان دانشمندان است . ))
19- وضو نور است
اى برادر! بدان كه وضو نور است و تداوم آن ، باعث ارتقاء به عالم قدس ‍ خواهد شد.
20- اثر توبه
امام باقر (عليه السلام ) فرمودند: (( التائب من الذنب كمن لاذنب له ؛ كسى كه از گناهانش توبه كرده است ، هم چون كسى است كه اصلا گناه نكرده باشد. (20) ))
21- منطق وحى
حالا از طبيعت يك قدمى بر مى داريم و به سوى عالم اله و ماوراى طبيعت رهسپار مى شويم . و اولين درى كه بايستى از طبيعت به سوى ماوراى طبيعت قدم برداريم و اين در به سوى ما گشوده بشود كه در ابتداى سير و سلوك انسانى است ، بايد از در معرفت نفس به ماوراى طبيعت راه پيدا كرد، تا بعد وقتى الهى شده ، متوجه شده ، سلطان ملكوت در پيش چشم موحد كه تجلى كرده است ، مى بيند ملكوت است كه همه جا در تدبير و اداره كردن مى باشد. اراده ملكوت است كه اداره مى كند. در اين مقام ديگر علم ، بينش ، سير تكامل به كمال رسيده است كه حالا سفر (( من الحق الى الخلق )) دارد تا بدين پايه برسد.
در بدو امر از آن در نفس مى بايست به ماوراى طبيعت سفر كند. فيلسوف طبيعى تا اين گردنه با فيلسوف الهى همراه است ، بعد اينجا الهى او را رها مى كند و به سوى عالم طبيعت و ديار مرسلات سفر مى كند. طبيعى كه در عالم طبيعت دور مى زند، سير مى كند، مى رود، راهش دورى است ، راه مستقيم نيست كه سفر ارتقايى داشته باشد. حكماى الهى ، فلاسفه الهى همينطور كه در سئوال طرح فرموده ايد اين طور است كه آنان در كنف منطق وحى حرفى و مطلبى را كه دارند چون به برهان ، به وجدان به عرفان ، به نور علم يافته اند كه منطق وحى است ، حرف آن سويى است ، اين سويى نيست . (21)
22- آگاه باش
عاقبت آن روزى كه در آن ، بواطن و اسرار آشكار مى گردد، فرا مى رسد و هر چه در دنيا كاشته شده در آن جا درو مى گردد.
بنگريد در ايام گذشته ، چه از خود به جاى گذشته ايد. لوح هاى نفوس خود را بخوانيد كه از آتيه و گذشته و قبرتان خبر مى دهد. (22)
23- حالات مكذبين قيامت
و لو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نكذب بايات ربنا و نكون من المومنين كاش مى ديدى وقتى بر نار ايستادند گفتند: اى كاش باز گردانده مى شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم . از مومنين مى شديم (23) .
و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه (24) اگر باز گردند به همانچه نهى شدند باز مى گردند.
و ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون و گفتند: پروردگارا! ما ديديم و شنيديم ، پس ما را باز گردان تا عمل شايسته كنيم ؛ زيرا به يقين رسيديم (25) .
و فرمود: انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نورا فضرب بينهم بسور له باب الايه به ما بنگريد تا از نور شما اقتباس كنيم به آنها گفته مى شود به پشت سر باز گرديد و نورى را بجوييد، پس بين مومنين و ايشان ديوارى كشيده مى شود كه داراى درى است (26) .
24- توفيق حضور
آنگاه كه نماز را به پايان آوردى ، سر به سجده نهاده و بگو: اللهم ارزقنى حلاوه ذكرك و لقائك و الحضور عندك خدايا! شيرينى يادت را به من بچشان ، خدايا! ديدارت را روزى من بگردان
پروردگارا! توفيق حضورت را به من عنايت به فرما.
25- چشيدن عذاب
حق تعالى فرمود: (( ثم قيل للذين ظلموا ذوقوا عذاب الخلد؛ (27) به آنهايى كه ستم كردند گفته مى شود عذاب ابدى را بچشيد؛ )) (28)
26- اثر خوب
سنت الهى بر اين است كه هر كس قدمى در راه خير برداشته است تا آن اثر هست تا آن سنت الهى هست كه بدان سنت تن در داده است و عمل مى كند به آن سنت در اين نشئه و بار مى دهد، اثر مى دهد. ثواب براى عامل آن در اين نشئه و براى بنيان گذار او، موسس او، غافل نخستين او كه قدم اول را برداشته ، نشئه ديگر مى باشد، بدون اينكه از اولى چيزى كاسته بشود ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم (29)
27- سر خود به خدا گو!
خوشا به حال كسى كه از خواب غفلت بيدار شود و خود را آماده سازد! خوشا به حال كسى كه سر خود به غير خدا نگويد و فقط در راه تقرب به او و لقا و رضايش كوشش كند! چه ، به ما امر شده است جز او را عبادت نكنيم و جز او كسى را نجوييم . پس خدا را با خلوص قلب ، يگانه دان ! تا با چشم بصيرت نظاره كنى كه لا هو الا هو و لا اله الا هو؛ و او اول و آخر و ظاهر و باطن است ، و هر كجا باشيد با شماست .
اى دوست ! از خود حيا مى كنم چه رسد به اين كه به ديگران بگويم اين رساله را در لقاء الله نوشته ام . چگونه حيا نكند؟ كسى كه از كفشكن ، بلكه از در خانه دوست رانده شده ، چگونه مى تواند در شرح لقاى او كتاب بنگارد؟
آيا اين خروج از زى صورت خود نيست ؟ و خروج از آن جز كار گزافه گو نيست .
افلاطون الهى مى گويد: (( قله معرفت بسى بلندتر از آن است كه هر پرنده اى به آن پرواز كند و سرادق بصيرت پنهان و پوشيده تر از آن است كه هر سالكى به آن راه يابد (30) )) .
28- عظمت نور مومن
روايتى مى فرمايد: آتش در روز قيامت به من مى گويد: جزيا مومن ! فقد اءطفا نورك لهبى ؛ اى مومن ! بگذر؛ زيرا نور تو نور لهيب مرا خاموش ‍ كرده است . اشاره به دنيا و مشتهيات نفس يا اخلاق رذيله يا برازخ دارد.
و نيز اين سخن نيز به همين معناست كه فرمود: جزناها و هى خامده ؛ ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا ما از آن گذشتيم در حالى كه خاموش بود، آنگاه نجات مى دهيم كسانى را كه پروا پيشه كردند و ستمگران را در آن رها كنيم تا به زانو در افتند (31) .
29- صادقانه و عاشقانه بياييد
در طهارت دقت داشته باشيد، قدمى عاشقانه بر داريد و صادقانه بياييد تا اينها را بچشيد، چند بار كه شكار كنيد به فهم اينها كمك مى كند، يك جهش علمى پديد مى آيد و انسان مى شود مصداق ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين (32) وقف خالص الهى مى شود به سوز و گداز مى آيد و افاضات و اشراقات نصيبش مى شود.
30- تبديل حسنه به سيئه
خداى تعالى فرمود: (( ان الحسنات يذهبن السيئات )) يعنى (( خوبى ها بدى ها را از بين مى برند )) . و خداى تعال فرمود: (( فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات ؛ پس خداوند گناهشان را مبدل به حسنات مى كند (33) ))
31- اثر نشان دهنده موثر
يك اصل خداوند سبحان فرموده است ، يك قانون كلى كه به رسول الله (صلى الله عليه وآله ) فرمود: (( قل كل يعمل على شاكلته )) هر كس به ميزان شاكله خودش ، آنچه كه خود دارد، هم شكل خودش را در خارج پياده مى كند. (( كل يعمل على شاكلته )) كه اثر هر كس نمودار داراى او است و حال مطابق اين اصل كلى كه (( كل يعمل على شاكلته )) خود خداوند سبحان هم از اين قانون كلى مستثنى نيست همانطور كه خودش ‍ غير متناهى است ، آثار وجودى او نيز نامتناهى است . كتاب او عرض ‍ كردم مطلقا اعم از تكوين و تدوين غير متناهى است . (34)
32- درك ملكوت آسمان ها
حكيم سهروردى مى گويد: (( فكر در صورت ، قدسى اش ، طالب صفات و خصال نيك را آسودگى و لطافت خاطر مى بخشد. و نواحى قدسى جايى است كه جاهلان بدان راهى ندارند، و بر اجساد ظلمت زده و تاريكى حرام است كه به ملكوت آسمانها راه يابند )) .
پس در حالى كه پر و انباشته به تعظيم خداوندى توحيد گوى باش ، و او را در حالى كه از پوشش هاى هستى ، عريانى ، به ياد آور!
اگر در عالم وجود دو خورشيد مى بود، اركان آن به هم مى ريخت و اين نظام جز اين گونه نمى تواند باشد (35) ))
33- نشستن با حكما
امير المومنين على (عليه السلام ) فرمودند: جالس الحكماء يكمل عقلك و تشرف نفسك و ينتف (عنك ) جهلك با حكما بنشين تا عقل تو كامل و نفست شريف و جهل و نادانى ات بر طرف شود. (36)
34- بالاترين خصلت مومن
خداوند در قرآن مى فرمايد: كلوا و اشربوا و لاتسرفوا انه لا يحب المسرفين بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد، به راستى خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد. (37)
اى دوست من ! بدان پر خورى بدون شك ، قلب را مى ميراند و نفس را سركش و طغيانگر بار مى آورد، بدان كه گرسنگى بالاترين خصلت مومن است .
35- بچشيد عذاب را
انا نسيناكم و ذوقوا عذاب الخلد بما كنتم تعملون ما شما را فراموش كرديم و عذاب ابدى را بچشيد به آنچه كه انجام داده ايد (38) (39)
36- شاگرد راستين مكتب ائمه
همان طور كه آيات تبيان يكديگرند، روايات هم تبيان يكديگرند. ما حديثى را به حديث ديگر تفسير مى كنيم ، آيه اى را به آيه اى بيان مى كنيم و خود ائمه به ما ياد داده اند و آن جناب يعنى علامه طباطبائى شاگرد اين مكتب است . (40)
37- بار توحيد هر كسى نكشد
عارف سنايى مى گويد:

بار توحيد هر كسى نكشد   طعم توحيد هر خسى نچشد (41)
38- گفتگوى جهنم با جهنميان
حق - سبحانه - فرمود: يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس و الحجاره عليها ملائكه غلاظ شداد لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يومرون (42) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده تان را از آتش حفظ كنيد، آتشى كه گيرانه آن مردمان و سنگ هايند و بر آن فرشتگانى غلاظ و شداد موكلند و آنچه را او فرمان دهد نافرمانى نكنند، و آنچه را مامور كردند انجام دهند.
و خداى - عزشاءنه - فرمود: و كلما القى فيها فوج ساءلهم خزنتها الم ياءتكم (43) هرگاه عده اى در آن افكنده شوند، خزنه آن از ايشان پرسند؛ آيا ترساننده اى براى شما نيامد؟
39- قساوت قلب
شيخ طوسى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند: (( در غير ياد خدا سخن زياد نگوييد، زيرا سخن زياد در غير ياد خدا، سبب قساوت قلب مى شود؛ چه اين كه ، دورترين مردم از خدا كسى است كه قساوت قلب داشته باشد. (44)
40- خشوع در برابر خداوند
تدبر در قول خداى تعالى : يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود فلا يستطيعون خاشعه انصارهم ترهقهم ذله و قد كانوا يدعون الى السجود و هم سالمون ؛ روزى كه از واقع پرده برداشته شود و به سجود خوانده مى شوند و نمى توانند در حالى كه چشمانشان خاشع است ، و ذلت آنها را در بر گرفته ، و قبلا آنها در حالى كه به سلامت بودند، به سجود خوانده شده بودند. (45) (46)