انسان شناسى ، جلد ۷

جلال الدين فارسى

- ۴ -


(انقلاب ) واژه اى است كه دگرگونى بطور عام و در چيزهاى مختلف و در دو راستاى متضاد مثبت و منفى يا نيك و بد، و كمال و پستى ، ولى بيشتر در راستاى مثبت و نيك و كمال را افاده مى كند. (دگرگون شونده ) از اين كاربرد تا آن كاربرد ممكن است تفاوت كند يا تفاوت نكند. چنانكه جامعه شناسى انقلاب رشته اى است كه فقط به دگرگونى جامعه و شايد دگرگونى سياسى آن اختصاص ‍ دارد. به همين سبب جامعه شناسان سياسى و انقلاب - كه انگشت شمار هم هستند - نتوانسته اند براى آن تعريف جامع و مانعى ارائه دهند. آنان از اين واژه براى اشاره به واژگونى هاى بزرگ گذشته در جامعه - دولتهايى كه پيشتر ثبات سياسى داشته اند استفاده مى كنند مانند انقلاب فرانسه و دستاوردها و پيامدهاى سده نوزدهم آن ، انقلاب 1917 روسيه و پيامدها و آثارى كه در سده بيستم در اروپا و در سراسر جهان برجاى گذاشت و يا نهضت آزاديبخش و انقلابى كه در ايرلند عليه سلطه گرى انگليس و در الجزاير عليه استعمارگرى فرانسه در قرن بيستم رخ داد. در آن ميان جانشينى خشونت آميز و خونين گروهى اجتماعى كه دستى در حكومت نداشته اند به جاى گروه اجتماعى يا طبقه حاكمه ، رخدادى كه با دگرگونى ماهيت و قصد و نتيجه اوامر و نواهى يا قوانين همراه است و تحول در قانونگذارى است بيش از هر چيز در كانون توجه جامعه شناسان انقلاب و سياسى قرار دارد. همانچه در بعثت انقلاب هاى توحيدى جانشينى خدا و شريعت او و تصدى پيامبر امام معصوم به جاى (طاغوت ) يا مستكبران دنياداران ، و فاتحان بيگانه و مهاجم يا دست نشاندگان آنها ظاهر ميشود و جلب توجه مى كند.
قانونگذارى و قوانين جديد - كه جز مجموعه اى از اوامر و نواهى يا احكام وضعى و احكام تكليفى (201) نيست - امنيت زيستن امنيت رشد معنوى ، آزادى - عزت ، كرامت و يافتن منزلت والا در نظام هستى يا قرب به خدا را در بر داشته ببار مى آورد و خوشايند توده هاى مردم است در حاليكه خشم ، نفرت ، دشمنى ، و ياوه سرايى مستكبران ، دنياداران يا دزدان قدرت و ثروت ملى را برمى انگيزد. ازينرو، جامعه شناسان انقلاب اظهار مى دارند كه (انقلاب از آن گونه واژه هاست كه آغشته به مضمون عاطفى است ... مردم ايالات متحده آمريكا از آنچه پس از 1917 در روسيه و سپس در چين پيش آمده خوشحال نيستند. طبقات حاكم بر فرانسه پيش از انقلاب 1789 هنوز از ضربه (عصر وحشت ) (اعدام و سركوب اشراف و عمال سياسى آنها) بهبود نيافته اند هيچ چيز و هيچ پيشامد ديگرى نمى تواند خاطر يك اشراف زاده فرانسوى را از يك انقلاب آسوده سازد. در حاليكه در روسيه واژه انقلاب هنوز (1965) هم به گونه يك واژه مقدس تقديس ميشود در چين و كوبا انقلاب چيزى بيشتر از يك (واژه ) جلوه ميكند)(202).
اين همان حقيقتى است كه 1400 سال پيش خداوند متعال در قرآن مجيد چند بار گوشزد مى فرمايد. عبارتى كه براى انقلاب بكار ميبرد (تفوق بخشيدن شريعت يا قانونگذارى الهى - توحيدى بر هر گونه قانونگذراى و حكومت طاغوتى است ) رخدادى كه مشركان و كافران سلطه گر از آن نفرت دارند: هو الذى ارسل رسوله باهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون (203) (احبارشان و راهبانشان را بجاى خدا ارباب (قانونگذار و فرمانروا) خويش گرفته اند حال آنكه جز اين دستورى نداشتند كه خداى يگانه را بپرستند كه جز او خدايى نيست و او منزه است از آنچه باوى انباز ميسازند. مى خواهد نور خدا (معارف حقه وحيانى و شريعت ) را با دهانشان (از جمله امر و نهى و صدور قوانين طاغوتى ) خاموش سازند حال آنكه خدا جز به اين رضايت نمى دهد كه نور خويش تا نهايت بتحقق رساند گر چه كافران را خوش نيايد اوست كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاده است تا او را بر همه نظامهاى حقوقى و راه و رسم هاى زندگى پست پيروز گردانده تفوق بخشد گر چه مشركان از آن نفرت داشته باشند. هان اى كسانى كه ايمان آوردند! بيگمان بسيارى از احبار و راهبان اموال مردم را به باطل (بدون مابازاء و خدمت يا كالايى ) ميخوردند و مانع سير تقرب به خدا ميشوند و كسانى كه زر و سيم مى اندوزند و آنها را در راه خدا انفاق نمى كنند بايد به عذابى دردناك مژده دهى به دورانى كه آنها را در آتش دوزخ سرخ كنند آنگاه پيشانى و پهلو و پشت آنان را داغ نهند كه اين است آنچه براى خويشتن اندوخته و سپرده مى ساختيد. حال بچشيد آنچه را كه مى اندوختيد و مى انباشتيد.)(204)
جامعه شناسان سياسى و انقلاب از يك طرف مى بينند انقلاب در كاربرد عمومى و مردم و حتى دانشمندان علوم اجتماعى بر تحولات و تغييرات متنوع و شايد بيشمارى اطلاق ميشود از تدريجى تا ناگهانى ، از خشونتبار تا مسالمت آميز و غيرخونين و بر اساس ‍ توافق و پذيرش همگانى ، و براى امور و چيزهاى مختلفى از انديشيدن مردم تا طرز لباس پوشيدن خانمها و خريد و فروش اين پوشاكها، و از طرف ديگر با هيچ انقلابى در تاريخ آشنايى ندارند كه اگر نه همه اينها دست كم بخش اعظم آنها را در برداشته باشد، در نتيجه هر چه تلاش مى كنند نمى توانند ميان اينهمه تغيير و تحول ربطى معقول بيابند يا تعريف جامع و مانعى براى انقلاب اجتماعى ارائه دهند.
اما از شرحى كه در فصول گذشته داشتم ، از آنچه در كتاب انقلاب تكامل اسلام - چاپ 1349 - نوشته ام و نيز از مشاهده جنبش ‍ - انقلاب اسلامى ايران كه تكرار بعثت - انقلابهاى تكاملى پيامبران (205) است در مى يابيم كه بزرگترين انقلابهاى اجتماعى تاريخ همه ى آن تعبيرات و تحولات را كه جامعه شناسان سياسى غير قابل جمع در يك انقلاب مى پندارند در بطن خود مى پرورد؛ چند دهه فراگردش طول مى كشد و پيامدها و آثارش قرنها و هزاره ها را ميپوشاند.
كرين برينتون كتابش را با اين عبارت آغاز ميكند: (انقلاب يكى از آن واژه هاى نادقيق است كه برانقلاب بزرگ فرانسه ، انقلاب صنعتى ، يك انقلاب اجتماعى ، انقلابى در انديشيدن ما، يا انقلاب در داد و ستد پوشاك خانمها و... اطلاق مى شود و اين فهرست ميتواند تقريبا بى پايان باشد.) فرهنگ علوم اجتماعى (206) ذيل (انقلاب ) چنين شروع ميشود: ( اكثر نويسندگان جديد اصطلاح انقلاب را در اشاره به معانى زير بكار برده اند: الف . تغييرات ناگهاى و بنيادينى كه در اوضاع و احوال سياسى و اجتماعى روى ميدهد، يعنى زمانى وقوع مى يابد كه حكومتى مستقر و نيز يك نظام اجتماعى و حقوقى بطور ناگهانى ، و گاه به طرزى خشونت آميز بوسيله حكوممت يا نظام جديدى كنار زده مى شود. ب . تغييراتى از نوع بنيادى و غير سياسى هر چند كه تغييرات مورد بحث به كندى و بى خشونت روى داده باشد. اصطلاح هايى مانند انقلاب علمى ، انقلاب هنرى ، انقلاب فرهنگى ، و حتى انقلاب در روابط جنسى مرد و زن در قرن ما غالباً براى توصيف دگرگونيهاى همه جانبه در حوزه هاى مختلف زندگى فرهنگى بكار برده ميشوند.)(207)
گى روشه هم مى نويسد: (تغييرى را كه فقط يك يا چند نفر تحت تاءثير آن قرار گيرند نمى توان به عنوان يك تغيير اجتماعى محسوب نمود. به عبارت ديگر تغيير ايده يا رفتار عده معدودى از افراد جامعه نميتواند به عنوان يك تغيير اجتماعى پذيرفته شود مگر اين كه اين تغيير ايده يا طرز برخورد و تلقى در سطح بسيار وسيعى صورت پذيرد... اولا تغيير اجتماعى لزوما يك پديده جمعى است . به سخن ديگر، تغيير اجتماعى بايد يك جامعه يا بخش مهمى از يك جامعه را در برگيرد. تغيير اجتماعى بايد شرايط، شكل زندگى يا زمينه فكرى و روحى سطح وسيعى از يك جامعه يعنى خيلى بيش از چند نفر را دگرگون نمايد. و اين اصل مهمى است براى مشخص نمودن يك تغيير اجتماعى . ثانياً يك تغيير اجتماعى بايد يك تغيير ساختى باشد يعنى تغييرى كه در كل سازمان اجتماعى يا در بعضى از قسمت هاى تشكيل دهنده سازمان اجتماعى حادث شود. در حقيقت ، ما موقعى مى توانيم از تغيير اجتماعى صحبت كنيم كه بتوانيم عناصر ساختگى يا فرهنگى سازمان اجتماعى را كه تبديل و تغيير يافته اند به صورت روشن بازشناسيم و تشخيص دهيم ...تغيير اجتماعى عبارت است از تغييرى قابل رؤ يت در طول زمان به صورتى كه موقتى يا كم دوام نباشد، بر روى ساخت يا وظايف سازمان اجتماعى يك جامعه اثر بگذارد و جريان تاريخ را دگرگون نمايد)(208)
تمامى تغييرات و تحولاتى كه در چند گفتار اين جامعه شناسان سياسى و انقلاب از آنها سخن مى رود هم در انقلاب تكاملى اسلام ، و هم در انقلاب اسلامى ايران كه در فاصله تاريخى 1400 ساله از يكديگر قرار دارند قابل رؤ يت است ؛ حتى (انقلاب در لباس ‍ پوشيدن خانم ها و در داد و ستد اين پوشاك ). آيات سوره نور - كه در صفحات پيش از نظرتان گذشت - و نقش حجاب و چادر و مقنعه در هر دو انقلاب بر كسى پوشيده نيست . در عين حال ، تغيير و تحولى تكاملى و از پست به اعلى هم هست ، چنانكه به تصديق بزرگترين تاريخدان معاصر غرب ، ويل ديورانت (209) و همسرش كه چنين پوششى را براى مردم ايالات متحده آمريكا آرزو مى كند: (فرزندان بى بند و بار ما شايد در طول عمر خود روزى را ببينند كه مقيد بودن به اصول اخلاقى و نجابت مطلوب زمانه باشد سرانجام حجاب دلپذيرتر از برهنگى باشد.)(210)
انقلاب اسلامى ايران مهم ترين حادثه سياسى قرن ، و گسترده ترين و ژرف ترين تحول فرهنگى و اجتماعى يك ملت ، و بنابراين بزرگ ترين جهش تاريخ است كه دستاوردها و آثار و نتائجش در آينده بشريت اثر مى گذارد. طى آن ، آدمى در يك گستره توده اى و ميليونى به اوج انسانيت برآمده از اين سطح با همين گستره به قله رفيع حيات طيبه كه اعتلا به دوازده حالت محيطى و كيفيت فرهنگى آزادى - عزت باشد عروج مى كند.
اراده الهى كه بر تاريخ و بر نظام هستى حاكميت داشته به رفعت مستضعفان تعلق دارد به گونه فيض نعمت هاى گران اسلام ناب ، توفيق ، و تاءييد و برانگيختن امامى پرهيزگار و فداكار جارى شده از مردم ايران كه روى از طاغوت برتافته به خدا آورده اند و چنگ به دينش زده اند قدرتى شكست ناپذير مى سازد تا تخت و تاج مستكبران را فرو كوبد و او رنگ عزت و آزادى بر تارك مظلومان نهد و بر اريكه اقتدارشان بنشاند.
در شبستان سرد و تاريك ايران ، فطرت حنيف آدمى چون مشعلى از ژرفاى هستى اين مردم عابد مجاهد سر برمى زند تا در جبين رستگار و بلندشان پرتو اندازد، مردمى كه اراده شان بر قهر ستمكاران و جباران و ديوان و بر استقلال و آزادى ايران تعلق گرفته است .
بدينسان اراده مردم به اراده الهى مى پيوندد تا شفاعت حسنه اى رخ دهد كه از برق درخشش آن درخشان ترين نقطه عطف تاريخ ، پس از بعثت - انقلاب خاتم ، رقم مى خورد. ملتى نه تولد جديد، كه هستى دوباره اما برين مى يابد. ملتى كه به دنيا پشت پا ميزند (اغلال ) علائق پست را گسسته و از (خود) فرو نهاده بر طاغوت شوريده عليه استكبار جهانى و دو ابر قدرت شرقى و غربى بپاخاسته با چنگ مردانه و خونالوده ، بند و زنجيرهايى كه زورمندان روى زمين در طول قرون بر پا و اندامش بسته اند يكباره مى گسلد و پرده اوهام و اباطيلى را كه صاحبان تزوير بر ذهن و دلش تنيده اند يكسره دريده و آزادى - عزتش را بدست مى آورد و تنگ در آغوش مى فشارد.
در اين آفرينش معنوى ، انسان والا با هستى برين پا به عرصه تاريخ مى زند و فرهنگى پديد مى آيد كه در ديده كسانى كه از تاريخ راستين و آفرينش معنوى بى خبرند نو مى نمايد. چه ، با پيشرفتهاى فنى و كشفيات علمى و پيدايى دولتهاى بزرگ و مقتدر، و كشورگشايى ها سنخيتى ندارد. لحظات درخشان به خود آمدن ها، بيدارى و برخاستن از خواب غفلت ، نگرش به عمق تاريخ و معناى هستى ، اميد به آخرت - زندگى پس از مرگ طبيعى - و عدل و داد الهى ، باور آوردن به كرامت انسان و امكان دستيابى او به منزلت والا در نظام هستى ، و جانبازى وايثار و همت نهادن به نيكوكارى و خدمت به خلق است . بسط شخصيت (211) در عمق تاريخ تا خاتم و آدم ، و در بسيط جغرافياى انسانى است .
انقلاب اسلامى ايران شيوه هاى از زندگى اخلاقى و باورها و جهان - انسان شناسى توحيدى را به مردم دنيا عرضه مى كند. بدين اعتبار نيز آخرين در زنجير بعثت هاى پيامبران و نهضت هاى آزاديبخش و تكاملى تاريخ بشمار مى آيد. مردمى كه آن را بر پا كرده اند مى خواهند از راه بدست آوردن بينش و تربيت و دگرگون ساختن اوضاع و شرايط اجتماعى و سياسى و از طريق نقشه و برنامه بر امور خويش حكومت كنند، فاتح چهار محيط باشند و بمانند و امور را در مجارى صحيح و در مسير صلاح بيندازند. اگر در اين كار توفيق يابند و به همان مقدر كه توفيق يابند براى ملتهاى ديگر و هم نسلهاى آينده پايه و مايه زندگى خواهد گشت . در آينده ، هر ملتى بخواهد آزادى و استقلال داشته باشد و جنبشى كند يا به حيات طيبه فرا رود به اين تجربه باز خواهد گشت و مراجعه خواهد كرد تا از آن كسب نيرو و حركت و سرمشق كند. حتى به ياد آوردن و مطالعه اين تجربه ، موجب شوق و جنبش و اعتلا ميشود. از اينجا، خورشيد انقلاب اسلامى بر تاريخ آينده و سرنوشت بشريت پرتو مى افشاند. نقطه عطفى در حيات مستضعفان و ملتهاى جهان به وجود آمده است . تكليفى سنگين و رسالتى بزرگ بر دوش ما نهاده است و آن ابلاغ پيام آن است . ارزشها و آرمانهاى اسلامى جهان - انسان شناسى توحيدى بايد شناسانده و ارائه شود. درس ديندارى را كه درس رشد معنوى ، فرونهادن (اصر) و گسستن (اغلال ) و پشت سر نهادن اسارت - ذلت و ارتقا به آزادى - عزت هاى دوازده گانه باشد پس از آنكه خود آموختيم و در سطح استادى آن قرار گرفتيم به مردم جهان بويژه فرهيختگان و فرهنگيانش بياموزيم فرهنگ انقلاب را كه فرهنگ آزادى و استقلال و والايى در نظام هستى و فتح چهار محيط است به صحنه جهانى صادر كنيم تا به هدف نهايى انقلاب كه برنامه ريزى براى انسانيت و سير دادن مردم در حيات طيبه با آگاهى و تصميم گيرى خودشان باشد نزديك شويم ...
اينجاست كه بسيج و سازماندهى دانشمندان علوم اجتماعى و انسانى مرتبط با تربيت و رشد و صلاح آدمى ضرورت مى يابد.
قيام ، و انقلاب سياسى :
فتح محيط اجتماعى
قيام كه دومين حلقه از فراگرد انقلاب اجتماعى باشد همان شوريدن بر محيط فاسد و مفسد است . تعدادى از عوامل محيط اجتماعى ، فاسدكننده روحيه ، جهان بينى ، عقايد و رفتار افرادند. بعضى از عوامل ممكن است عده اى را فاسد كنند و در عين حال نسبت به افرادى بى اثر باشند يا حتى جمعى را در راه تقرب مفيد افتند. از جمله عوامل اخير فقر و است و براى ديگران مفيد و مصلح . در همين جاست كه با تفاعل عوامل محيطى با اراده و شخصيت آدمى سروكار پيدا ميكنى و پى مى برى كه محيط بى فرد داراى خاصيت اجتماعى معينى نيست و از تفاعل اين دو اثر يا آثار متفاوتى به ظهور مى رسد.
اشاره به تاثير فاسدكننده ثروت و نعمت كه شامل اقتدار سياسى و قدرت نظامى هم ميشود مى فرمايد: (و چون به انسان نعمت دهيم روى بگرداند و شانه اش را بچرخاند (از سر بى اعتنايى به دين ) و چون شرى به او رسد ناميد باشد. بگو: هر كس بر حسب شخصيتش (يا منشش ) عمل مى كند و پروردگار شما داناتر است به آنكه او راه يافته تر باشد)(212).
ان الانسان ليطفى ان راه استغنى بيگمان ، آدمى چون خويشتن را توانگر بيند سركشى كند.(213)
ولكن متعتهم و ابائهم حتى نسوا الذكر و كانوا قوما بورا لكن تو آنان و پدرانشان را نعمت دار برخوردار كردى چندان كه پند و ياد تو را از ياد بردند و جماعتى بى خير گشتند.(214)
فقر، بيمارى و ميدان جنگ را سه وضعيت محيطى لغزش آور و مقتضى انحراف اعتقادى و اخلاقى ميداند و بر اين اساس ، از كسانى كه در چنين شرايطى مقاومت و تحمل و شكيبايى نشان دهند تجليل به عمل مى آورد: و الصابرين فى الباساء و الضراء و حين الباس (215)
در سوره مباركه فلق ، بسيارى از آفريده هاى خود را موجب گمراهى و انحطاط و فساد مى شمرد و دستور ميدهد از شر آنها و ديگر عوامل مفسد وگمراهگر و پستى آور بپروردگار سپيده دم پناه بريم . از جمله شر آنها كه در گره ميدمند - و شايد علاوه بر جادوگران كسانى را هم كه موجب گسستن روابط مسالمت آميز و دوستانه به همكارى ها مى شوند شامل گردد - شر حسود به گاهى كه حسد ورزد: (بگو: به پروردگار سپيده دم پناه ميبرم از شر آنچه بيافريد و از شر شب (يا هر تاريكى مانند تاريكى جهل و جاهليت و گمراهى ) چون فراگيرد و از شر آنان كه در گره ميدمند (يا جادوگران ) و از شر هر حسود آنگاه كه حسد ورزد.) و در سوره بعدى - كه آخرين سوره قرآن باشد - به شمارش تعداد ديگرى از عوامل شرير و مفسد اجتماعى مى پردازد: (بگو: به پروردگار آدميان پناه مى برم ، فرمانرواى آدميان ، خداى آدميان ، از شر وسوسه گر پيدا و پنهان شونده اى كه در سينه آدميان وسوسه ميكند، از پريان باشد يا آدميان ).
اين سوره مباركه دلالت بر اين دارد كه علاوه بر آدميان وسوسه گر كه شيطان صفت و شيطان رفتارند شيطان اصلى هم از عوامل مفسد محيط اجتماعى بشمار ميرود، گو اينكه از عوامل محيط طبيعى هم هست . به عبارتى ديگر در هر دو محيط اجتماعى و طبيعى عمل ميكند مولاى متقيان درباره عملكرد آدميان شيطان صفت وسوسه گر مى فرمايد: (شيطان را براى كارشان ابزار وحدت و قوام موجوديت خويش ساختند و او هم انان را دام فريب و گمراهى خويش كرد. چنانكه در سينه شان تخم ريزى كرد و جوجه شيطان پرورد و به آغوششان خزيد و جا گرفت بطورى كه از چشمشان نگريست و با زبانشان سخن گفت تا به ارتكاب اشتباهات و گناهان فاحش وادارشان كرد، يعنى كار كسى كه شيطان او را شريك قدرتش ساخته و باطل را بر زبانش جارى كرده باشد).(216)
زبانى كه شيطان باطل را بر آن جارى ساخته همان زبانهاييست كه از راديوها و تلويزيون هاى آمريكايى و غربى و طاغوتى سخن مى گويند شيطان با زبان آنان سخن مى گويد و با قلم امسالشان در مطبوعات ، كتابها، فيلمنامه ها و نمايشنامه ها مى نويسد. صدا، سيما، فيلم ، نمايش ، مطبوعات و كتاب ابزارهاى انتشار جمعى و تبليغاتند كه در عصر ما نقش تعيين كننده اى هم در هدايت مردم و هم در گمراه و فاسد كردن آنان بازى مى كنند. بديهى است وقتى به دست آدمهاى شيطان صفت و طاغوتها بيفتد چه بر سر مردم خواهد آمد. اولين تزويرى كه مى كنند اين است كه آنها را وسايل (اطلاع رسانى ) يا (رسانه هاى جمعى ) مى خوانند در حاليكه هدفهاى متعددى را تعقيب كرده كاركردهاى معلومى را دارند. در راس آنها دفاع از فلسفه زندگى دنيادارى و حكومت آن ، دفاع از مستكبران ، زورمندان ، مرفهان بى درد يا مترفان ؛ و گمراه كردن توده هاى مردم و غافل و خواب كردن و انصراف آنان از جهاد آزادى بخش است .
اين رسانه ها تمام كاركردهايى را كه افراد منحط در گفتن و از راه زبان دارند به اجرا مى گذارند. پستى و حقارت روساى دنيادار خود را از ديده مردم مى پوشانند. جامعه خود را كه با دنيا دارند يا جانورسان روان درمانى مى كنند. اريك فروم ، روانكاو آمريكايى پس از آنكه به اين سوال كه ما از سلامت روان برخورداريم ؟ پاسخ منفى ميدهد دلايل محكم و قاطعى بر آن اقامه مى كند از جمله مى گويد: (فرض كنيم در جامعه غربى ما فقط به مدت چهار هفته برنامه هاى سينما، راديو، تلويزيون ، خبرهاى ورزشى و روزنامه ها تعطيل و متوقف شوند. عوامل اين تعطيل و توقف چه خواهد بود؟ يقين دارم كه حتى در همين مدت كوتاه چندين هزار اختلال عصبى بروز خواهد كرد و هزاران نفر دچار تشويش خواهد شد كه از لحاظ كلينيكى فرق با روان نژندى ندارد.اگر معجون مخدر براى نارسايى هاى اجتماعى موقوف شود بيمارى آشكار خواهد شد.)(217) هم او درباره اين ابزارهاى شيطانى مينويسد: (ما داراى راديو و تلويزيون و سينما هستيم روزانه به تعداد هر نفر يك روزنامه داريم ولى اين رسانه هاى گروهى به جاى اين كه بهترين آگاهى ها ادب و موزيك را از گذشته و حال در اختيار ما بگذارند با آگهى هاى بازرگانى و تبليغاتى مغز ما را با كم بهاترين مطالب كه به هيچ وجه نشان از حقيقت ندارند با فانتزى هاى ساديستى پر مى كنند كه حتى شخص با فرهنگ متوسط هم از ديدن يا شنيدن گاه به گاه آنها دچار اغتشاش فكرى مى شود.)(218)
بدگويى ها و تحريف ها و دروغ پراكنى هاى آنها نسبت به مردم ديندار، آزاده ، انقلابى و شخصيتهاى متعالى و اشخاص صالح و خدمتگذار، يا دولتهاى مستقل و مردمى و ضداستكبارى عينا كاركرد پرگويى هاى ناروا و تبهكارانه منحطترين مجرمان را دارد و كه مى خواهند حقارتشان را با پست نمودن صالحان توجيح نمايند.
شايعه پراكنى ، شگرد ديگرى است كه عليه ملتهاى آزاده و ديندار يا مستضعفان به پا خواسته بكار ميرود و آن وسيله ايست براى انتقال سريع هراس و دروغ و باطل ؛ و مسموم كردن افكار و گمراه كردن مردم و بدبين كردن آنان نسبت به يكديگر و ايجاد فتنه و آشوب .
همين كارها را منافقين يا ستون پنجم استكبار جهانى و طاغوت مغلوب در داخل كشور مى كنند. در صدر اسلام هم منافقين مى كردند. (اينك خدا كسانى از شما را كه كارشكنى (در جنگ ) مى كنند و به هم عشيره هاى خويش مى گويند به ما بپيونديد و جز اندكى به كارزار در نيايند در حالى كه نسبت به شما بخيلند مى شناسد، به طورى كه چون خطرى پيش آيد آنان را مى بينى كه ترا در حاليكه مى نگرند چشمهايشان مى چرخد...)
(هر گاه منافقان و كسانى كه بيمارى در دل دارند و شايعه پردازان وحشت آفرين مدينه دست بر ندارند البته تو را عليه آنان برانگيزيم آنگاه در آن شهر جز اندك زمانى با تو همسايه نباشند در حالى كه لعنت شده باشند، هر جا بيابندشان دستگرشان كنند و بكشندشان كشتنى سخت . سنت خداست كه در ميان كسانى كه از پيش برفتند و براى سنت خدا هرگز دگرگونى نيابى .)(219)
حوزه دوستان و معاشران محيط اجتماعى ديگرى است كه از نظر اهميت اثرگذارى پس از خانواده قرار مى گيرد افراد فاسد، كافر و منافق اگر در اين حوزه قرار گرفتند موجبات انحراف و انحطاط شخص را فراهم مى آورند. حتى از آدم احمق هم بايد پرهيز كرد مولاى متقيان مى فرمايد: (با آدم احمق معاشرت مكن ؛ زيرا رفتارشان را براى تو توجيه كرده خوب جلوه ميدهد و مايل است تو مثل خودش باشى .)
مطبوعات (220) يكى از عوامل محيط اجتماعى مفسد است . در باختر زمين كه جامعه دنيادارى است ( غالبا جرايد را به غرض ورزى در ارائه وقايع تازه ، مانند نشر و حذف آنها و انتخاب عناوين و جايگزينى مطالب خبر در صفحات مختلف و تفسير آن ، سرزنش ‍ مى كنند جرايد متهمند به اينكه به تبليغات آميخته به تحريف مطلب مى پردازند و در اين كار فنونى را به كار مى برند كه بارها تجربه تحليل و برملا شده اند.)(221)
بدترين محيط اجتماعى ، سازمان سياسى مبتنى بر سلطه گرى حكام و سلطه پذيرى مردم است . چنين دولتى كه طبعا قوه مقننه اى هم دارد با تعيين تكليف و هم براى افراد كشور به شرك و رقابت با خدا دست مى زند و نظام و موسسه اى طاغوتى است كه عقايد و رفتار ومنش مردم را به پستى ميبرد و آنان را به جانورسان و دون جانور تبديل ميكند. اين تحول در واقع جز مرگ معنوى نيست . امير المومنين على عليه السلام به مجاهدان زير پرچمش هشدار ميدهد كه اگر در جنگ با معاويه به شهادت برسند در اين مردن قاهرانه حيات طيبه خواهند داشت و در صورتى كه مقهور شده شكست بخورند و به سلطه و اقتدار سياسى طاغوتى معاويه تن در دهند در عين زيستن ، از نظر معنوى مرده خواهند بود: فال موت فى حياتكم مقهورين والحياة فى موتكم قاهرين (222)
به همين دليل ، خداوند شرط اول ايمان را ترك طاعت طاغوت و رها كردن خود از سلطه سياسى جباران ميداند و مى فرمايد: فمن يكفر بطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوسقى (223)
و در حكمت آن بلافاصله مى افزايد: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا يخرجهم من النور الى الظلمات (224)
فردى كه صاحب زندگى انسانى باشد و شخصى كه به حيات طيبه ارتقا يافته باشد از قبول مقامى كه جامعه پست برايش تعيين كرده است سر باز مى زند و ميخواهد هم موقعيت خود را در جامعه و هم سازمان پديد آورنده و تنظيم كننده مقامها را مورد چون و چرا قرار دهد و سپس آنرا براندازد. رفتارهاى انقلابى و عصيانهاى اجتماعى از اين رهگذر و در چنين زمينه اى بوجود مى آيند.
در واقعيتى كه يكى را آزادى و ديگرى را انقلاب نام نهاده ايم چندان به هم آميخته اند كه جدايى آنها از يكديگر و تصور يكى بدون ديگرى در نخستين نگاه محال مى نمايد در مفهوم هر آزادى هر چند كوچك و حدود باشد چيزى از معنى يك تحول تكاملى هر چند ناچيز و محدود نهفته است .
هر گاه تنها يكى از آزادى ها آن هم فقط در يك فرد تحقق يابد بدان معنى است كه يك فرد تحقق يابد بدان معنى است كه يك دگرگونى با ماهيت تحول انقلابى در وى رخ داده است فرايند انقلاب تكاملى از به هم پيوستگى هزاران هزار رخداد تكرارى و مشابهى كه آزادى نام دارد در بستر زمان و در بسيط قلمرو جامعه معينى شكل مى گيرد رخداد آزادى هاى گوناگون آن هم در يكايك عاملان اجتماعى و گسترش يابى آن در بسيط جامعه به نحوى روزافزون به جريان انقلاب سرعت بخشيده نيروى انقلابى را چندان تقويت مى كند كه توازن نيروهاى سياسى - فرهنگى جامعه به نفع انقلابيون و به زيان حكام سلطه گر و طاغوتى برهم خورده و پيروزى انقلاب را به بار آورد.
بعضى آزادى ها تحولى تكاملى است كه انسان هايى همدستان و همدل و همدرد و هماهنگ و متحد آگاهانه و سنجيده و با طرح و نقشه در محيط اجتماعى خويش يا حتى در صحنه جهانى ايجاد ميكنند. آزادى ملى كه مردمى در كشور خود با طرد استعمارگران ، واژگون كردن حاكميت يك دولت دست نشانده بيگانه مانند رژيم شاه خائن ، و استكبارستيزى بدست مى آورند از آن جمله است . اين آزادى كه براى تمايزش از حيث ماهيت و اهميت از ساير آزادى ها (استقلال ) ناميده مى شود در آن واحد در دو محيط اجتماعى و بين المللى تحقق مى يابد. بر اثرش يك ملت در صحنه بين المللى از حاكميت ملى و توانايى تعيين سرنوشت خويش برخوردار گشته توانايى ساير دولتها را از مداخله در امور خويش سلب مى نمايد. از آن پس ، ساير دولتها و سازمانهاى سياسى بين المللى برايش حق حاكميت ملى قائل مى شوند.



52

بعثت - انقلاب تكاملى توحيدى



انقلاب تكاملى در يك جامعه چگونه و از كجا آغاز مى شود؟ از آنچه يكايك افراد و اعضاى جامعه در محيط درونى مى كنند. با اولين فردى كه قيام لله كند يعنى ترك علائق پست بگويد، حقگرايانه و با احترام و تعظيم خداوند آهنگ بكارگيرى عقل سليم كند؛ از محيط فاسد طاغوتى بگسلد و جدايى بجويد تا عوامل مخل و مفسدش را پشت سر بنهد و آنگاه به تنهايى يا دو نفره در معناى زندگى درباره هدايت و گمراهى ، آزادى و اسارت ، ذلت و عزت كمال و انحطاط بينديشد و گفتگو كند. درباره برترين شخصيت زمانه يا تاريخ به انديشه ، بررسى ، تحقيق و كاوش همت گمارد؛ درباره شخصيتى كه او مردم را از مستكبران و دنياداران و ابليس و كاهنان و از عواقب اعمال زشت و ستمگرى و جنايت و خيانت مى ترساند بينديشد تا ببيند و بفهمد كه او چه زندگى و سابقه اى دارد؟ آيا در ازاى آموزش ، هدايت ، و دعوتش مزد و پولى مى طلبد يا نه ؟ به دنبال كسب جاه و مقام و ثروت و شهرت است يا خير مردم ، صلاح او و صلاح بشريت را مى خواهد مردم را آزاد، عزيز، و دانا، و حكيم كند يا اسير و ذليل و زير سلطه خويش يا ديگرى : قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ... بگو جز اين نيست كه شما را از ره خيرخواهى و پند به يك چيز سفارش ‍ مى كنم : اين كه براى خدا برخيزيد دو نفره و يك نفره ، آنگاه بينديشيد كه همنشين ديرين شما هيچ آسيب عقلى ندارد، او فقط بيم دهنده اى است كه شما را از رويارويى با عذابى شديد مى ترساند. بگو: هر مزدى كه از شما خواستم مال خودتان باشد. مزد و پاداشم فقط بر عهده خداست و او بر هر چيزى شاهد و ناظر است . بگو: بيگمان پروردگارم آن بسيار داناى غيب ها حق را برون مى فكند و ارائه مى نمايد. بگو حق آمد و باطل را نه ارائه مى نمايد و نه پس از ابطالش اعاده مى كند. بگو: اگر گمراه شوم بيشك به زيان خودم گمراه شده ام و اگر هدايت شوم قطعا بمدد آنچه پروردگارم به من وحى مى فرمايد هدايت مى شوم زيرا كه او بسيار شنواى نزديك است .(225)
انسان صاحب عقل سليم پس از انديشه هاى دو نفره و تنهايى در اين امور و مسائل پى به حقيقت مى برد و به انگيزه حقگرايى به آن ايمان ميآورد. به خدا و فرشتگانش و كتابهاى وحى شده و پيامبرانش باور مى كند و اذعان مينمايد كه هيچيك از پيامبران با ديگران از نظر محتواى رسالتش و پيامى كه دريافت كرده و ماءمور آموزشش شده فرقى ندارد. همچنين اعلام شنيدن و بكاربستن و اطاعت مى نمايد و از پروردگارش مصونيت از آثار تباهگر عوامل مخل و مفسد محيط را درخواست مى كند و اظهار مى دارد كه اى پروردگار ما، سرانجام تحولات تكوينى و سير ما آستان تو است : عالمى بكلى متفاوت از عالم دنيا و محيطهاى چهاگانه اش ، عالمى كه در آن از وجود و كنش هاى ابليس - يا شياطين نامحسوس و آدمى صورت - جباران ، سلطه گران ، مستكبران ، و دنياداران ، آز، سائقه هاى عضوى ، و ساير عوامل مخل و مفسد عارى است ، آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير... ربنا لا تؤ اخذنا ان نسينا او اخطانا ربنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا... فانصرنا على القوم الكافرين (226). پس از آنكه ايمان و اميدشان را به رهايى از زندگى دنيا و از گيرودار با عوامل مخل و مفسد محيط و درآمدن به عالمى كه آستان خداست و خالى از اين عوامل آلاينده ، اظهار نمودند و پذيرفتند كه مرز تكليف و مسووليت آنان در زندگى دنيا همان مرز توانايى و امكاناتشان است نه بيشتر از آن و هر كس آن خواهد شد كه سعى و عمل كرده باشد از خوب و بد، از قرب خدا و بعد از او، از خداى متعال مى خواهند كه از آنچه به علت فراموشى و اشتباه و خطا انجام داده اند در گذرد و نيز مى خواهند نگذارد الزامات سياسى - قانونى سلطه گران و تحميلات فاتحان استعمارگر و طاغوتها بر آنان به شدت و حدت و سنگينى نسلهاى گذشته باشد بطورى كه آنان را بكلى و يكباره از پا درآورد و مجال رهايى و آزادى نيابند. خداوند در برابر آن عوامل مفسد و مخل چنان مصونيت و امكانات حفاظتى ببخشد و رحمت رحييمش را بر آنان چندان بيفزايد كه بتوانند به مدد او كه مولاى ايشان است بر مردم كافر غلبه كرده به پيروزى و آزادى نائل آيند.
اين آيات كريمه كه ذيل سوره مباركه بقره است زبان حال مردم ديندار عهد پيامبر خاتم است در ابتداى تشكيل دولت اسلامى در مدينه و آغاز تحركات نظامى آنان عليه مشركان سلطه گر مكه و حجاز كه عوامل مخل و مفسد محيط بين المللى بشمار مى آيند و چون هنوز دولت اسلامى مدينه را به رسميت نمى شناسند(227) و اين مردم ديندار را اتباع فرارى خود بشمار مى آورند. عوامل مخل و مفسد محيط اجتماعى هم محسوب ميشوند.
اين مردم ديندار پس از انديشه تحقيق و بررسى و نتيجه گيرى معقول ؛ و ايمان آوردن به آن حقايق و واقعيت ها؛ و اراده تعالى و قرب خدا و حيات طيبه ؛ و ترجيح دادن آن بر پستى و بعد از خدا و زندگى هاى پست ؛ كنش ها، برهمكنشها، و واكنش هايى بروز ميدهند كه جملگى ، اعمال صالحه محسوب است ، واكنشهايشان در برابر عوامل مخل و مفسد محيط اجتماعى بين المللى ، جهادى متنوع و مستمر و خونين است . جهادى است در راه خدا، به اين معنى كه رساننده آنان به قرب اوست ، و ماهيت آزاديبخشى و عزت آفرينى براى عاملش دارد. برهمكنشى نيز در همين زمينه با خدا دارند: از خدا عليه عوامل مخل و مفسد محيط استعانت مى كنند و او هم ياريشان ميدهد. خدايى كه هيچ خائن ناسپاسى را دوست نميدارد و بر عوامل مخل و مفسد محيط اجتماعى و بين المللى خشم گرفته است (228) اين دشمنان را از مردم مجاهد آزاديخواه عزت طلب ميراند و دفع مى كند تا پس از شكست دادن آنها بتوانند حكومت توحيدى مبتنى بر امر و نهى و تقنين الهى را برقرار كنند ان الله يدافع عن الذين آمنوا ان الله لا يحب كل خوان كفور اذكر للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير. الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لنيصرن الله من ينصره ان الله لقوى عزيز. الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاة و آتوا الزكات و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور بيگمان خدا از كسانى كه ايمان آوردند دفاع ميكند (و عوامل مخل و مفسد را از آنان دفع و دور ميكند) بيشك خدا هيچ بسيار خيانتگر ناسپاس را دوست نميدارد. به كسانى كه مورد حمله نظامى واقع شده اند اجازه دفاع مسلحانه داده شد چون مورد ستم واقع شده اند و خدا بر يارى كردن به آنان و پيروزيشان بسيار تواناست ؛ همان كسان كه بناروا از سرزمينشان رانده شده اند فقط به اين بهانه كه مى گويند پروردگار ما خداست و اگر اين نبود كه خدا گروهى از آدميان را بوسيله گروه ديگرى از آنان دفع كرده از اخلال و افساد باز مى دارد قطعا صومعه ها، و معابد و نمازخانه ها و مساجدى كه در آن نام خدا بسيار به ياد ويران شده بود حالا آنكه خدا كسانى را كه يارى او كنند يقينا يارى مى دهد و شك نيست كه خدا نيرومندى شكست ناپذير (عزيز) است . همان كسانى كه اگر در زمين اقتدار سياسى - نظاميشان دهيم نماز را اقامه مى كنند و زكات را مى پردازند و امر به معروف و نهى از منكر (يعنى حكومت توحيدى مبتنى بر تقنين الهى ) مى كنند و فرجام امور با خداست .(229)
اينها آيات سوره مباركه حج است . درس جديدى است كه مسلمانان در آستانه لشكركشى و فتح مكه و واژگونى رژيم الحادى - طاغوتى ستمكارش از خداى متعال مى گيرند. جمعى از آنان كه لقب مهاجر دارند در سرزمين مكه آزار، اهانت ، زخم زبان ، و شكنجه ديده اند و ناچار از ترك خانه و كاشانه شده اند. اكنون هم فقط درس لازم را ميگيرند بدون اينكه خبر داشته باشند چه كار بزرگى در پيش است اما آنچه را كه بر جامعه دولتشان گذشته و بر يكايك برادران و خواهرانشان ذره به ذره را بياد دارند و جلو چشمشان است . سوره هاى قبلى و همين سوره حج پاره اى را در بر داشته به يادشان ميدهد تا شبانه روز مرور كنند و براى ساختن آينده خود و مستضعفان روى زمين آماده باشند. مى دانند اول المومنين ، پيامبر خداست و قرآن طرح سازماندهى اجتماعى و سياست بين المللى آنان . جامعه - دولت توحيدى در هفته اول تاسيس جز پيامبر، على ، خديجه و دو دخترش عضوى نداشته است و تاريخچه اش اين است : تشكيل هسته اى از مهاجران در حبشه -->برپايى جامعه - دولت كوچكى در دره ابوطالب و تحت حمايت عشيره او --> تكثير اين مجموعه ها بتدريج در ميان چند قبيله از قبائل حجاز، و بيشتر از همه در دو قبيله اوس و خزرج در مدينه --> هجرت پيامبر و ابوبكر به مدينه ، ملحق شدن ساير مهاجران از مكه به آنجا، باز آمدن مهاجران حبشه و تشكيل دولت اسلامى با مرزهاى نيمه ترسيم شده اى كه دفاع از آن در برابر كاروان هاى تجارى - مسلح قريش به جنگ (بدر) و احد مى انجامد. و در حديبيه - ذيقعده سال ششم هجرى از سوى سران مشرك دولت مكه برسميت شناخته ميشود. پيامبر على بن ابيطالت را كه سالها پيش و در مكه در جمع معاريف بنى مطلب بعنوان وصى ، جانشين و حاكم پس از خود معرفى فرموده اينك نه به عنوان (اميرالمومنين ) بلكه بالاتر از آن به عنوان (امير البرره ) امير برترين طبقه ارزشى آنان ، لايه اى از جامعه مومنان كه نيكى بيكران دارند معرفى مى نمايد: هذا امير البرره و قاتل الفجره . منصورى من نصره و مخذول من خذله و نيز در مقام باب مدينة العلم پيامبر كه هر كس مى خواهد آهنگ مكتب پيامبر كه جز مكتب توحيد و وحى نيست كند بايد روى به آستان على آورد.(230)
سپاه اسلام از حديبيه به طرف مدينه در حال بازگشت است كه سوره مباركه فتح نازل مى شود: به نام خداوند بخشنده مهربان بيگمان ، ما فتحى نصيبت كرديم فتحى نمايان ، تا خدا به نفع تو آثار زيانبارى را كه در گذشته دور و نزديك بر تو وارد ميشد بزدايد و نعمت خويش بر تو تمام گرداند و راه آينده را روشن سازد و خدا ترا يارى كند يارى پرتوان . اوست كه آرامش به دلهاى مومنان فرود آورد تا ايمانى بر ايمانشان بيافزايد (لايه اى از هستى برين بر لايه هاى برين پيشين ). و سپاهيان آسمانى (سپاهيان جهان برين يا فرشتگان ) و سپاهيان زمين (يا عالم طبيعت ) از آن خداست و خدا دانايى حكيم است تا مردان و زنان مومن را به بهشتهايى درآورد كه از زير آنها جويبارى روان است و در آنها جاودان اند و تا لايه هاى پست را از وجود شان (سيئاتهم ) بپيرايد (يكفر عنها) و اين نزد خدا (نفس ‍ الامر، و واقعيت ) پيروزى باشكوهى است و مردان و زنان منافق (كه در همان سفر هم حضور داشتند) و مردان و زنان مشرك را عذاب كند همانان را كه به خدا گمان بد مى برند. پيشامد بد به گرد آنان باد؛ و خدا خشم بر آنان گرفت و لعنتشان كرد (به بعد ا ز خود رساند) و بران آنان دوزخ را آماده ساخت و بد سرنوشتى است . و سپاهيان جهان برين و جهان طبيعى از آن خداوند است و خدا مقتدرى حكيم است . بيگمان ، ما تو را شاهد و مژده رسان و بيم دهنده فرستاديم تا شما به خدا و پيامبرش ايمان آوريد و (پيامبر) را تقويت كنيد و محترم داريد و او (خدا) را هر بامداد و شبانگاه تسبيح گوييد. بيشك كسانى كه با تو بيعت مى كنند در واقع با خدا بيعت كرده عهد مى بندند. دست خدا بالاى دست ايشان است . به همين دليل هر كس پيمان بشكند در واقع به زيان خويش شكسته باشد و هر كس تعهداتى را كه در برابر خدا دارد ادا كند بداند كه بزودى او را پاداشى هنگفت دهد. بيابانگردان كه پا از جهاد به دامن كشيدند به تو خواهند گفت : اموال ما و خانواده مان ما را به خود مشغول داشت (نميتوانستيم دست از كار و كسب و زندگى خصوصى بكشيم ) بنابراين براى ما آمرزش بخواه (عذر ما را به خدا برسان !) به زبان خويش چيزى مى گويند كه در دلشان نيست . بگو چه كسى براى شما در برابر خدا توان كارى دارد اگر اراده آسيبى به شما كند يا اراده سودى براى شما كند در واقع خدا از آنچه ميكنيد آگاه است در حقيقت شما خيال كرديد پيامبر و مومنان (از مكه يا حديبيه ) سالم نزد خانواده شان برنمى گردند و اين پندار كه آنان به شهادت مى رسند و شما خوش و خرم زنده مى مانيد به نظرتان فكر خوبى و خوشى آمد و گمان حادثه بدى (براى سپاه اسلام و پيامبر) برديد و مردمى بى خير بوديد كه كسى كه به خدا و پيامبرش نگرود (گرويدنى كه لازمه اش مشاركت در دفاع مقدس و جهاد آزاديبخش براى مستضعفان است ) بداند كه ما براى كافران آتش سوزانى آماده كرده ايم ...
سپس ، در صفر سال هفتم هجرى خيبر فتح شده است . لشكركشى به مرز روم شرقى در جمادى الاول سال هشتم و جنگ موته ؛ همچنين جنگ ذات السلاسل رخ داده است . اينك سوره مباركه حج نازل مى شود و آن آيات . مجاهدان اسلام در دورترين نقطه حجاز در مرز امپراتورى روم شرقى ضرت شستى به آن نشان داده اند و گرچه سردار سپاه جعفر بن ابيطالب بشهادت رسيده و (جعفر طيار) لقب گرفته است سپاه پيرزمندانه بازگشته است . پيامبر خدا در راءس جامعه دولت توحيدى در انديشه و تدبير فتح مكه و براندازى پايتخت شرك و طاغوت در عربستان است . بخش بعدى سوره حج به اين انديشه و تدبير تعلق دارد. ابتداى اين بخش ، تاريخ درگيرى فرهنگى - سياسى - نظامى حق و باطل و پيامبران با كفار است كفارى كه هر پيامبرى را دروغگو مى خوانند، وجود خدا، رخدادهاى وحى ، نبوت ، معاد و حساب و كتاب نظام هستى را دروغ مى شمارند و با انواع تلاشها از گمراهگرى و طعنه و زخم زبان تا تهاجم نظامى و دسيسه سياسى مى خواهند پيامبر و پيروانش را - و در واقع خدا را كه دستش بالاى دست آنان است - خسته ، فرسوده و بيچاره كنند و در يك كلمه : بستوه آورند: والذين سعوا فى آياتنا معاجزين اولئك اصحاب الجحيم (231)
آنگاه پيامبر و پيروانش را - و از آن طريق نسلهاى آينده را - به حقيقت تعيين كننده و كارسازى توجه مى دهد كه نتيجه و سرانجام درگيرى حق و باطل ، و كشمكشهاى جامعه - دولت توحيدى با طاغوت و جامعه - دولتهاى استكبارى و دنيادارى بسته به دانستن آن حقيقت و بكار بستن است . و آن حقيقت اين است كه مهم ترين وجه اين درگيرى ، وجه فرهنگى آن است . به اين شرح كه هر پيامبرى آرمانهايى دارد كه عبارت است از طرح تحقق علائق عاليه و حقگرايى اش در واقعيت جهان انسانى ، در جامعه و در محيط بين المللى ؛ طرحى كه خدا به صورت كتابى : (قرآن ) افكنده است . آن طرف در آن جبهه ، جبهه كفار مستكبر و دنيادار، كاهنان و نظريه پردازان الحاد و طاغوت ، فلسفه زندگى هاى پست و دانشمندان علوم اجتماعى مدرنيته ، و سلاطين رسانه اى و ملايان دربارى (232) قرار دارند: شيطان ! آنها هم طرح هاى متقابلى ، انديشه ها، داوريها، نظريه ها، فلسفه ها، و فرضيه هايى دارند كه (القا ميشود). رسانه هايى كه آنها را متقابلا به مردم القا ميكنند و البته تاثيرگذار هم هست . بايد هم تاثيرگذار باشد تكويناً. چنون اگر نباشد مبارزه وكشمكش رخ نخواهد داد و جهان انسانى آزمايشگاهى نخواهد بود تا مردم از نامردم و متعالى از پست باز شناخته و متمايز گردد (و پيش از تو نشد كه پيامبرى يا يك نبى بفرستيم و آن پيامبر يا نبى طرحى را كه با محاسبه و سنجش در ذهنش به تصورى ثابت درآورده و با انديشهاى ژرف و دقيق پايه ريز كرده است به اجرا گذارد و شيطان به طرح ريزى متقابل و اجرايش نپردازد.(233) در نتيجه خدا بر آنچه شيطان طرح افكنده و به اجرا گذاشته خط بطلان مى كشد. وانگهى خدا آياتش (قرآن را كه طرح حيات طيبه و سازماندهى اجتماعى توحيدى باشد، پيامبرش ، و نهضت انقلابيش ) را استوار مى دارد - و خدا بسيار داناى حكيم است - تا آنچه شيطان طرح افكنده و القا كرده مايه لغزش كسانى باشد كه در دلهايشان بيماريى هست و حق ناپذيران خشك مغز فاقد انديشه ژرف (القاسية (234) قلوبهم ). و شك نيست در اين كه ستمكاران (برخود و برخلق ) البته در مخالفتى دور و درازاند. و نيز تا كسانى كه صاحب دينشانسى اند بدانند كه آن طرح (قرآن ) حقيقتى است از پروردگارت (و ساخته ذهن پيامبر بشر نيست ) در نتيجه به آن ايمان بياورند تا دلهاشان به آن آرام گيرد و ثبات پذيرد. و بيشك خدا البته كسانى را كه ايمان آورند به راه راست (اجراى آن طرح و برنامه ، و نيل به پيروزى در كشمكش و قرب حق ) مى رساند...)
به محض نزول اين آيات پيامبر خدا در رمضان سال هشتم هجرى ، با اتخاذ دقيقترين تدابير ضد جاسوسى و براى اين كه دشمن را غافلگير و صدماتش را هر چه كمتر يا غير ممكن سازد لشكرى بزرگ را براى فتح مكه و براندازى آن رژيم الحادى - طاغوتى حركت مى دهد و مكه را فتح ميكند.(235)
در اينجا طبيعى است اين پرسش براى خواننده انديشمند پيش آيد كه طرح انقلاب و سازماندهى اجتماعى وحيانى چه زمانى و در كدام نقطه از تاريخ آن انقلاب بزرگ نازل شده است تا در قلب يا ذهن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به گونه تصور يا تصويرى انعكاس يافته است ؟ چه ، تاريخ آن از بعثت - 27 رجب سال چهاردهم پيش از هجرت - تا فتح مكه - رمضان سال هشتم هجرى - حدود 21 سال است .
پاسخ اين است : مى توان گفت از همان لحظه نزول پنج آيه صدر سوره مباركه علق ، يا دست كم از نزول سوره بسيار كوتاه (عصر) در سال اول بعثت كه وصف جامعه - دولتى است كه اعضايش به دو نفر نمى رسند ولى همه عناصر ضرورى براى تاسيس دولت را در بر دارد: (به اين عصر سوگند كه آدمى در زيانكارى است مگر كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالحه انجام دادند و يكديگر را به حق سفارش كردند و يكديگر را به مقاومت (در برابر عوامل مخل و مفسد محيط) فراخواندند.) مرزهاى فرهنگى - سياسى - حقوقى آن را از تمامى بشريت و دولتهايش جدا ميسازند. وضع فرهنگى واعتقادى - اخلاقى آن مشخص است : (حق )، جهان انسان شناسى توحيدى كه در چند سوره مكى تكوير، والليل ، فجر، والضحى ، آمده است . پيامبر با وصف و انك لعلى خلق عظيم سرمشق و (ميزان ) رفتار اجتماعى و تفكر معرفى شده است كه خود قرآن متبلور است و تبلور ايمان و اعمال صالحه . وانگهى بسيارى از كارهاى شايسته آموزش داده شده است : خداوند در مقام پروردگار پيامبر و مردم ، و مبدا هستى ، بلندترين مقام كرامت كه مقام (آموزش با قلم به بشر آنچه را كه نميداند - يعنى بى نهايت ) - باشد معرفى مى شود. بنابراين ، تفهيم مى شود كه انسان با يادگيرى آموزه ها و درسهاى وحيانى - توحيدى از (علق ) تا بالاترين مراتب علمى ممكن براى بشر برسد. راه اين يادگيرى در صدر سوره مزمل نشان داده مى شود و حتى زمان و بهترين وقت يادگير و چگونگى برنامه ريزى براى يك شبانه روز بطورى كه هم امر معاش و زيستن تامين شود و هم امر رشد معنوى يا سير تقرب به خدا. در سه آيه صدر سوره (تبت ) مقاومت در برابر مستكبران و دنياداران سلطه گر تعليم داده شده است . در سوره تكوير از زشت ترين كارها و منكرات كه زنده به گور كردن دختربچه هاست پرهيز داده مى شود. و با صدر سوره ليل كارهاى زيبا و زشت آنهم مهمترينش بشرح مى آيد و چگونگى سير تقرب با اعمال صالحه بيان ميشود. سروه فجر درس تاريخ فرهنگى - سياسى است همراه با عبرتهايش و ويژگى هاى مستكبران و دنياداران مال اندوز جهان - انسان شناسى توحيدى كه با تعريف اسارت - ذلت و فرجام آن و تعريف سير تقرب و نيل به آزادى - عزت و فرجام نيك و فرخنداش پايان مى يابد. سوره (والضحى ) نيز آكنده از حكمت است كه كتابى در شرحش توان نوشت .