براى قدم نهادن
در (راه خدا)
كه صراط مستقيم تقرب به او باشد بايستى انسان ديندار چندين حركت تعالى بخش را انجام
داده باشد بطورى كه شخصيت وى در سه دائره بگسترد. دوست داشتنها يا عشق علاقه اش را
با دوست داشتن هاى خدا وحدت ببخشد و خشم و نفرتهايش را با ناخوش داشتنهاى خدا و غضب
او تطبيق دهد. بدينسان دائره دوستيها و دشمنى هايش چندان بسط مييابد كه سراسر عالم
و طول تاريخ را فرا مى گيرد. از آنپس مرزهايى علائق و اهتمام و همدرديش به بيرون از
محله ، شهر، قبيله ، و ميهنش كشيده شده همه مردمان متدين و نيكوكار، تمامى
محرومان ، مظلومان ، و مستضعفان را شامل ميشود تا به عمق تاريخ و به عهد هابيل و
قابيل برسد. دشمنى ، نفرت ، بيزارى ، و پرخاشگرى و مبارزه اش نيز هر چه گسترده تر
ميگردد تا همه عوامل مخل و مفسد نامرئى و مرئى - يا نامرئيان و آدميان
(133) - را در بر ميگيرد. او در ميدان مبازه ، جهاد، دفاع و جنگ به نهضت
جهانى توحيدى مى پيوندد. عواطفش را در زيارت عاشورا چنين مى پروراند:
(اى اباعبدالله ، من با عشق ورزى به تو، و با ابراز نفرت از كسانى كه با
تو جنگيدند و به تو اعلان جنگ دادند به خدا و پيامبرش تقرب مى جويم و به
اميرالمومنين و به فاطمه و به حسن (مجتبى ) و به تو. همچنين اين تقرب را با ابراز
خشم و بيزارى از هر كسى انجام مى دهم كه ستم به شما را آغاز كرد و در رفتار با شما
از قواعد دين منحرف گشت . من بدرگاه خدا و به پيشگاه پيامبرش از كسانى كه آن كار را
پايه ريزى كردند تا سلطه شان را بر آن بنيان نهند و ظلم و بدرفتاريشان با شما و
پيروانتان را ادامه دادند ابراز بيزارى و خشم مى كنم . خشم و بيزارى ام را از آنان
به درگاه خدا و به شما اعلام مى دارم و به خدا و بعد هم به شما تقرب مى جويم با عشق
ورزى به شما و محبت به دوستدارانتان و با ابراز بيزارى و خشم نسبت به دشمنانتان و
كسانى كه به شما اعلام جنگ دادند، همچنين با بيزارى جستن از نظاير آنان و پيروانشان
. من با كسانى كه با شما در صلح و صفا باشند آشتى ام و با كسانى كه عليه شما جنگيده
اند يا مى جنگند درجنگم . بادوستدارانتان دوستم و با بدخواهانتان دشمنم ... و از
خداى متعال مسالت دارم كه مرا به مقام ستوده اى كه نزد خدا داريد نائل آورد و اين
نعمت را به من ارزانى دارد كه زير پرچم پيشوايى هدايتگر و قيام كننده اى سخنور كه
از دودمان شما باشد بخونخواهى برخيزم ... خدايا، ابوسفيان و پسرش معاويه را و يزيد
پسر معاويه را لعنت كن . لعنت تو بر آنها جاودانه بادا. امروز، روز عاشورا، روزى
است كه در آن دارودسته زياد و خانواده مروان بخاطر كشتن حسين - صلوات الله و سلامه
عليه - نعره شادى كشيدند. خدايا، بر لعنت و عذابت بر آنها بيفزا. خدايا، من در اين
روز و در اين موقعيت دعا كردنم و سراسر زندگى ام به تو تقرب مى جويم از طريق ابراز
نفرت و خشم نسبت به آنها و با لعنت كردن آنها و با عشق ورزى به پيامبرت و خاندان
پيامبرت عليهم السلام .)
ما با تنظيم خشم ، مخالفت ، دشمنى و پرخاشگرى دفاعى از روز قرآن و سيره معصومان
بطرزى كه عليه امور و عوامل مخل و مفسد زيستن و رشد معنوى جهت پيدا كند به قرب خدا
نائل مى آييم . همين يكى از صور تخلق به اخلاق الهى يا رفتار مطابق فعل خداست .
اسوه قرار دادن پيامبران وامامان ، و تاءسى به آنان در انديشه ، باور، موضعگيرى ،
عواطف - هيجانات ، گفتار، نگاه كردن ، گوش دادن ، اعراض ، التفات ، و كردار همه از
صور تخلق به اخلاق الهى يا رفتار مطابق فعل خداست . تقرب ، چيزى جز اين نيست .
اميرمومنان ميفرمايد: يكى از تظاهرات ايمان ، جهاد است و يكى از جلوهاى جهاد، كينه
ورزيدن نسبت و زشتكاران [فاسقان ]؛ و مى افزايد:
(كسى كه نسبت به زشتكاران كينه بورزد و
براى خدا به خشم آيد خدا هم به خاطر او به خشم مى آيد و در دوران قيامت او را خشنود
مى گرداند.)(134)
واكنش هايى كه در برابر عوامل مخل و مفسد مانند مستكبران و مترفان استعمارگر صورت
بگيرد از بهترين اعمال صالحى بشمار ميرود كه خود پلكان صعود در مراتب قرب خداست :
اليه يصعدكم الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه
(135) انسانها پاك طاهر به سوى خدا فرا ميروند و عمل صالح
فرامى بردشان .
واكنش هايى تقرب آورى كه مى توانيم داشته باشيم بدين شرح است :
1. دعوت به خير 2.استعاذه 3. اهتمام به امور مسلمين 4. صبر يا مقاومت 5. استعانت 6.
استغفار 7. پرورش خشم و نفرت نسبت به آنها 8. لعنت كردن آنها 9. براندازى 10.
برپايى انقلاب
واكنش هاى تقرب آور عليه عوامل مخل و مفسد محيط همواره تواءم است با دوگونه برهمكنش
: يكى برهمكنش با خداى متعال ، و ديگرى برهمكنش با ساير مردم ديندار. به همين سبب
در تجربه عملى خود و نيز در مشاهده اعمال و رفتار انسانهاى ديندار و سير تقربشان مى
بينم (كفر به طاغوت
) كه واكنشى عليه عوامل محيطى است با (ايمان
به خدا) و با
(استعاذه ) كه حالت پرواگيرى
از آثار سوء و تهديدات عوامل مخل و مفسد باشد همزمان رخ ميدهد. تفكيك اينها فقط در
هنگام تحليل ذهنى صورت مى پذيرد. طى واكنش فردى عليه عوامل مخل و مفسد محيط برهمكنش
با ساير مردم ديندار كه واكنشگران عليه عوامل محيطاند صورت ميگيرد و در جريان همين
برهمكنش است كه نيروى انقلابى شكل ميگيرد و تكوين پيدا كرده رشد مى نمايد تا لحظه
قيام و پيروزى فرا برسد. آيات الذين آمنوا و عملوا
الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر بيان همين برهمكنش مستمر است
. چنانكه آيه كريمه ادعونى استجب لكم و
نظائر بسيارش اشاره به برهمكنش بنده مومن آزاد رشيد با خدايش دارد.
1. دعوت به خير
نخستين واكنشى كه در برابر مستكبران و دنياداران بايد نشان داد دعوت به خير است .
چه ، اغلب بر نيرويى اجتماعى تكيه دارند كه از توده هاى جانورسان و دون جانور تشكيل
ميشود، ستمديدگان غافل و مستضعفان ناآگاه و حتى گمراه شده اى كه خوب را از بد بدقت
تميز نمى دهند و با (خير)
و فضيلت و رشد معنوى آشنايى چندان ندارند يا از تشخيص مصاديق آن عاجزند. دعوت به
خير سبب ميشود مساله آزادى ، رشد معنوى ، نجات انسانها، سلطه و قيد و بندها،
الزامات طاغوتى و سياست هاى استعمارى مطرح و شناخته شود. مردم مستضعف به چشم خود
ببينند كه مردانى به نام پيامبر و فرستاه خدا در پى قدرت و ثروت و نشستن در جايگاه
مستكبران و دنياداران نيستند. حتى قصد از بين بردن فرعون و هامان و قارون را ندارند
بلكه فقط ميخواهند آنان را انسان و عادل و نيكوكار گردانند هدفى جز هدايت و رشد
معنوى بشريت ندارند: اذهب انت و اخوك بآياتى و
لاتنيا فى ذكرى اذهبا الى فرعون انه طغى فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى .(136)
به پيامبر خاتم هم دستور ميدهد كار بد - (السيئه
) - مشركان را كه حملات تبليغاتى عليه توحيد و نبوت و معاد و رد و انكار
آنها و شبه افكنى با نيكوترين وجه دفع و خنثى كند:
ادفع بالتى هى احسن السيئه نحن اعلم بما يصفون . و قل : رب اعوذ بك من همزات
الشياطين و اعوذ بك رب ان يحضرون .(137)
اين نخستين واكنش در برابر حملات فرهنگى مفسدانه مشركان و طاغوت كه بهترين شيوه
برخورد با آنها خوانده شده از آن شيوه با سخن گفتن نرم و لطيف - قولاً لينا- به
منظور پرواگيرى مخاطب از خدا و يادگيرى و يادآورى تعبير ميشود
(دعوت به خير)
است كه از برجسته ترين صفات امت اسلامى است : ولتكن
منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون
شما بايد امتى باشيد كه دعوت به خير مى كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند
و رستگاران همين جماعت اند.(138)
2.استعاذه
مصدر (عوذ)
به معنى حفظ كردن خود و پرهيزكردن از گزند عوامل مخل و مفسد محيط است از طريق پناه
بردن به يك شخص يا گروه اجتماعى يا خداى متعال . استعاذه نوعى استمداد دفاعى است
.
عوامل مخل و مفسد هم در محيط درونى ما گزندهايى بر ما وارد مى كنند هم از سه محيط
بيرونى : طبيعى ، جامعه يا دولت ، و بين المللى .گزندهايى كه بر جسم ما وارد مى شود
از گزندهايى كه بر ذهن و اراده ما وارد ميگردد ماهيتاً جداست هرچند بى تاءثير هم
نيست . چنانكه در محيط درونى ما گزندهايى وارد مى شود به صورت
(وسوسه )، القائات گمراهگرانه
، توجيهات باطل ، (تزيين
) يا آراستن كارها و عقايد و افراد بد به صورت
(خوب )، شبه افكنى فريب و صور
ديگر كه همگى تبديل به (تحريكات
) شده خاصيت انگيزشى به خود مى گيرند و در كلام الهى عنوان
(همزات الشياطين )(139)
دارند.
شيطانها يا ابليس ممكن است نامرئى باشند و يا ديدنى و محسوس مانند مستكبران ،
دنياداران منافق و مشرك و كافر مجرم كه همگى در صفت مجرميت يا تبهكارى اشتراك
دارند. تبهكارى هم شامل بسيارى از كارهاست كه تحريكات اخلالگرانه و مفسدانه محيطهاى
بيرونى و محيط درونى انسان را تشكيل ميدهند. بدينسان ، ما همواره در معرض
(همزات الشياطين ) قرار داريم
و براى دفاع از زيستن و از رشد معنوى يا تقربمان به خدا ناگزيريم واكنشهايى عليه
آنها داشته باشيم و برهمكنشى است با يكديگرمان و با خداى متعال . استعاذه برهمكنشى
است كه با خدا داريم در رابطه با دفاع از زيستن و رشد معنويمان و دفع و خنثى كردن
گزندهاى مخل و مفسد محيط. پس هم كنش است و هم بلحاظى ديگر برهمكنش .
خداى متعال همين برهمكنش و واكنش ها را به رسول گراميش در برابر مشركان كه به حملات
گمراهگرانه و انكار و رد حقايق مبرهن دست زده اند مى آموزد و سفارش مى
فرمايد:...خدا از آنچه اينها درباره اش ميگويند منزه است ، خدايى كه داناى غيب و
عالم مشهود است ، پس برتر آمده از انچه اينها شرك ورزانه ميگويند. بگو: پروردگار من
! اگر وعده تهديدآميزى را كه به آنها داده اى با بودنم بتحقيق ميرسانى اى پروردگارم
در آنصورت مرا در ميان آنقوم ستمگر مشرك مگذار. و ما بيگمان بر اين كه با بودن و در
حضورت آنچه را به تهديد ميگويى بتحقيق رسانيم تواناييم . (اما تو) آن كار بد را با
نيكوترين وجه دفع و خنثى كن ، چه ما به آنچه آنها به زبان مى آورند داناتريم ؛ و
بگو: پروردگار من ، از گزندهاى فشارنده و تحريكات شياطين به تو پناه مى برم ؛ و
پروردگار من از اين كه آنها در محيطم حضور يابند به تو پناه مى برم .)(140)
خداى متعال در سوره مباركه (فلق
) به پيامبر گراميش دستور ميدهد براى دفاع از خود در برابر عوامل مخل و
مفسد بطور كلى ، و بويژه از گزند سه عامل مشخص با كاركردهاى معين ، به او پناه
ببرد: الف . از شر يا اثر سوء ظلمت [غفلت بى خبرى ، گمراهى ، و جهالت ] در آغاز
دامن گسترانيش ب . از شر فنون سست كردن تصميم ، متزلزل كردن اراده جدايى افكنى ،
گسستن روابط صميمانه و پيوندهاى مفيد ج . از شر حسود بگاه حسدورزى
در سوره مباركه (ناس
) به پيامبر، و از آن طريق به پيروانش دستور ميدهد از شر وسوسه گر پيدا
و پنهان شونده اى كه ميتواند نامرئى و نامحسوس باشد يا از آدميان باشد و در محيط
درونى آدميان وسوسه مى كند به او كه پروردگار آدميان ، فرمانرواى آدميان ، و معبود
آدميان است پناه ببرند. هشدارى است به مردم تا بدانند گروههايى اجتماعى وجود دارند
كه با پيروى از شيطان ناپيدا تبديل به يك گروه شيطانى شده اند:
(شياطين الانس و الجن )(141)
اينها مثل شياطين ناپيدا، در ذهن مردم در عواطف و هيجاناتشان و در جريان تصميم گيرى
هاى آنان اخلالگرى و فسادانگيزى مى كنند. مشخصات اين عناصر تبهكار در آيات ديگر
آمده است :
و قال موسى انى عذت بربى و ربكم من كل متكبر لا يومن
بيوم الحساب
(142)
از عمليات خصمانه ، اعدام كردنها، و كشتارهاى وحشيانه متكبران و مستكبران هم بايد
به خدا پناه برد و به دفع آنها كمر بست . موسى كليم ميگويد:
( و من از اين كه مرا سنگسار كنيد به پروردگارم و پروردگارتان پناه مى
برم . و اگر به (رسالت ) من ايمان نمى آوريد از من كناره بگيريد (و كمر به قتلم
نبنديد) ).(143)
از جاهل شدن ، انحطاط، و بعد از خدا هم بايد به خدا پناه برد و تدابير دفاعى لازم
را براى جلوگيرى از چنين رويدادها و تحولات ناروايى انديشيد و بكار بست . موسى كليم
ميفرمايد: (من از آن كه از جاهلان باشم به
خدا پناه مى برم )(144).
از خيانت به كسى كه در حق ما احسان كرده باشد بايد پرهيز كرد و به خدا پناه برد تا
ما را از آن بازداشته مصون نگهدارد كارى كه يوسف عليه السلام انجام ميدهد:
(آن زن گفت : بيا كه آماده ام . (يوسف ) گفت : پناه مى برم به خدا،
آنمرد ميزبان من است و بهترين پذيرايى را از من كرده است ؛ و شك نيست كه ستمگران
(يا خيانتكاران ) رستگار نميشوند)(145)
منشا انحطاط در ساختار فطرى تعالى شناختى ماست و آن آز يا هواى نفس است . از آن هم
پيش از هر عامل مفسد و مضرى بايد به خدا پناه برد و نخست بايستى نسبت به خطرش آگاه
گشت . زمامداران دلسوز مردم ، بيش از هر چيز نسبت به خطرى كه آز يا هواى نفس براى
مردم دارد احساس خطر ميكنند. مولاى متقيان به مردم ميفرمايد:
ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان : اتباع الهوى و طول الامل . بزرگترين خطرى
كه براى شما احساس مى كنم دو خطراست : پيروى از آز يا هواى نفس ، و آرزوهاى دور و
دراز.(146)
و در وصف دوست داشتنى ترين افراد براى خدا مى فرمايد:
قد الزم نفسه العدل ، فكان اول عدل نفى الهوى عن نفسه خودش را ملزم به
رفتار عادلانه كرده است بطورى كه نخستين اقدام عادلانه اش طرد آز يا هواى نفس از
خويشتن است .(147)
3. اهتمام به امور مسلمين ، مستضعفين ، و بشر
آگاه شدن از تهديدات محيطى ، استعاذه و واكنشهاى ديگرى كه در برابر آنها نشان داده
ايم رفته رفته ادراكهاى تازه اى را براى ما به ارمغان مى آورد. از اين واقعيت كه
تهديدات مورد نظر محدود به ما نشده جمع كثيرى را در بر مى گيرد و اين واقعيت كه با
مردم و امت خويش سرنوشت مشتركى داريم كه ايجاب ميكند همكارى و همفكرى و همراهى
داشته باشيم هر چه بيشتر آگاه مى شويم . در نتيجه ، اهتمامى به امور مسلمين ، به
امور مستضعفين ، و حتى امور بين المللى و جهانى پيدا مى كنيم .
اهتمام عبارت است از توجه كردن و آمادگى براى درك كردن يا تمركز ذهنى بر روى امر،
حادثه ، موضوع ، و وضعيتى . (اهتمام
) امير ارادى و انتخابى است . اهتمام به عوامل مخل و مفسدى كه جامعه
اسلامى را در معرض تهديد قرار داده است سبب ميشود آنها را روشن تر و بهتر درك كنيم
تا به صورت گروهى از پى چاره جويى و رفع و دفع آنها برخيزيم .
به همين دليل اهتمام به امور مسلمين و به آنچه بر سر مستضعفان آمده و به رويدادهاى
صحنه بين المللى شرط ديندارى ، تقرب ، آزاد بودن ، و خليفة اللهى شمرده شده است :
(كسى كه به اين وضع درآمده كه اهتمامى به
امور مسلمين نداشته باشد مسلمان نيست ).
شرط مسلمانى و ديندارى ، داشتن حساسيت و اهتمام نسبت به اوضاع اجتماعى ، سرنوشت خود
و مردم و بشريت است حساسيت و اهتمامى منتهى به تصميم گيرى دائر بر مشاركت در تعيين
اوضاع محيطى و صورتبندى سرنوشت خود و امت .
5. استعانت
يارى خواستن از خدا براى دفع عوامل مخل و مفسد محيط مكمل مقاومت ما در برابر آنها و
متمم استعاذه يعنى آگاهى ما بر تهديدات و پناه بردن از آنها به خداست . در هر ركعتى
از نماز، رد كنار استعاذه ، با خدا چنين راز و نياز داريم :
اياك نعبد و اياك نستعين فقط ترا ميپرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم .
استعانت ، گر چه واكنش ما در برابر عوامل مخل و مفسد محيط بشمار ميآيد برهمكنشى نيز
با خداست و دعايى كه اجابت مى شود بهمان نسبت كه صادقانه باشد و همت به خرج رود و
عمل شود: ان من احب عبادالله اليه عبدا اعانه الله
على نفسه بيگمان از دوست داشتنى ترين بندگان براى خدا بنده اى است كه
خدا او را عليه هواى نفسش يارى كند.(148)
6. استغفار
خواستن و طلبيدن از خداست . اما چه چيزى را؟ اولاً وسائل امكانات ، نيرو، توفيق ،
هدايت ، مدد و هر چيز ممكنى كه ما را از گزند دشمن و از آثار سوء اخلالگر و مفسد
چهار محيط: درونى ، طبيعى ، اجتماعى ، و بين المللى مصون بدارد. ثانياً اين توفيق و
اين امكان كه بتوانيم لايه هاى پستى را كه با ارتكاب كارهاى ناروا، حتى ترك اولى در
وجودمان ايجاد كرده ايم بزداييم . و اين هم امكان و توفيق انجام اعمال صالحه يعنى
خيرات و حسنات است كه خاصيت زدودن لايه هاى پستى را دارند كه آگاهانه و بطور ارادى
در خودمان بوجود آورده ايم : ان الحسنات يذهبن
السيئات
(149) خواستن معرفت به دين طلبيدن فهم درس قرآن و حديث ، نيل
به جهان انسان شناسى توحيدى تا نور آن ، ظلمات جهالت ما، و نا آشنايى ما با آنها را
در ذهن ما بزدايد و ما را به حيات طيبه زنده گرداند يعنى از زندگى انسانى به زندگى
ديندارانه عروج بخشد: اءو من كان ميتا (فاقد حيات
طيبه ) فاحيينا و جعلنا له تورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج
منها؟!(150)
درست است كه زدودن (سيئات
) - لايه هاى هستى پست نشسته بر وجودمان - را به
(حسنات )
- لايه هاى برين يا اعمال صالحه و ايمان ما - نسبت ميدهد كه با آگاهى و اراده ما رخ
داده است لكن مانند همه رخدادها به خدا هم منسوب است كه مبداء علل و قله رفيع ولايت
و شفاعت تكوينى است . به همين لحاظ و براى توجه دادن به اين حقيقت پرشكوه در جاى
ديگر ميفرمايد: فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات
(151) بنابراين ، فراگرد استغفار كه عملى صالح و رفعت بخش و
بالابرنده ماست باانديشه ، خواستن ، طلبيدن ، و سپس دعا - استغفار زبانى - توام با
سلسله اى از اعمال صالحه اى كه صراط مستقيم قرب خدا را تشكيل ميدهند آغاز گشته با
اجابت آن دعا كه تحقق يابى آن خواستن و طلبيدن و تحولات محيطى و سير تعالى ما باشد
آنهم تكويناً ختم ميگردد. اين است معناى (ادعونى
استجب لكم ).
بنابراين استغفار دعاى ميدان جنگ دعاى ميدان انقلاب و دعاى ميدان مبارزه آزاديبخش
است و به كسانى اختصاص دارد كه تقواى سياسى دارند و تقواى فرهنگى - پرواى بعد از
خدا كه با اسارت - ذلت به يك معنا است ، پرواى زير سلطه طاغوت و استكبار و مهاجم
بيگانه رفتن به مردان و زنانى كه راه آزادى عزت كرامت استقلال ملى و سير تقرب الى
الله را در ميدان انقلاب و براندازى طاغوت ، استكبارستيزى ، و برپايى دولت توحيدى
يا دفاع مقدس از آن در پيش گرفته باشند دشمنان را - كه در كلمه
(ابليس ) جمع اند(152)
- بشناسند، از آنها متنفر و بر حذر باشند، بفكر مصونيت از آلايش سياسى و فرهنگى و
آثار سوء دشمنان باشند و در حال تدبير سياسى - نظامى و سرگرم مبازه انقلابى يا دفاع
مقدس . استغفار لفظى آدم بيعار بيكار، ربطى به چنين فراگرد ديندارانه اى ندارد. كذب
محض است .(153)
ريشه اين كلمه (غفر)
است به معنى پوشيدن زره كه لباس رزم قديم باشد و رزمنده را از گزند شمشير و تير
دشمن مصون و محفوظ مى دارد. (به چرم يا
پارچه ضخيمى كه ته كلاهخود آهنى ميگذراند تا كله را از آسيب ضربه اى كه بر كلاهخود
وارد ميآيد مصوين بدارد مغفر ميگويند)(154).
راغب اصفهانى مينويسد: الغفر اءلباس ما يصونه عن
الدنس ... پوشاندن چيزى است بطورى كه آن چيز را از آلودگى و چرك محفوظ
بدارد. گفته ميشود: اءغفر ثوبك فى الوعاء. واصبغ
ثوبك فانه اغفر للوسخ . چرك از لباست در طشت بزداى . لباست را رنگ بزن
تا از چرك نمايى مصون باشد... استغفار طلب مصونيت از خداست با گفتن و عمل كردن .
آنجا كه ميفرمايد: استغفروا ربكم انه كان غفارا
دستور اين نيست كه آن را فقط با زبان بخواهيد بلكه هم با زبان و هم با عمل در پى آن
باشيد. به همين دليل گفته اند استغفار زبانى بدون جستجوى عملى و تلاش ، كار آدمهاى
بسيار دروغگو است . و اين است معناى ادعونى استجب
لكم ... مغفر به كلاه آهنى - كلاهخود - ميگويند.
)(155)
خداى حكيم با بكارگيرى واژه غفر و مغفرت و غفران كه رساترين واژه فرهنگ عربى براى
افاده معناى مصونيت بخشى معنوى - فرهنگى و مصونيت يابى آن است از اين رخداد تكوينى
و رخداد آگاهانه و ارادى پرده برميدارد واين رخداد را در وجود آدمى و نيز در نظام
هستى يا تكوين متفرع بر عفو كه رخداد مشابهى است مى شمارد:
واعف عنا و اغفر لنا(156)
و كان الله عفوا غفورا(157)
در فرهنگ وحيانى بر خلاف فرهنگ جاهليت عرب و سنت فرهنگى - سياسى الحادى و جهان
انسان شناسى آن ، نه عفو مخصوص رفتار انسان با انسان ميماند و نه مغفرت . هر دو
كار عفو و مغفرت را هم انسانها مى كنند و هم خدا نسبت به انسانها:
الا ان يعفون او يعفو الذى بيده عقدة النكاح و ان تعفوا اقرب للتقوى
(158)
قل للذين آمنوا يغفروا للذين لا يرجون ايام الله
(159) فاعف عنهم و استغفر لهم
و شاورهم فى الامر(160)
بعلاوه ، فرشتگان كه در جهان برين و واسطه ميان مبدا هستى با دو جهان انسانى و
طبيعى اند خواستار مصونيت يابى مردم روى زمين اند.(161)
اما نه براى هر كسى ، بلكه براى كسانى كه با ايمان ، تقوى ، و عمل صالح يا
(حسنات ) اقدام به زدودن
(سيئات ) خود كنند و در عين
ريارويى و مقاومت در برابر مستكبران مهاجم و دنياداران طماع و تبهكار، و باطلسازان
فريبكار گمراهگر و (دين تراشان
)، از پروردگار خويش استمداد كرده يارى بطلبند، مانند آدم و همسرش ،ربنا
ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين
(162) دعا و درخواست اين دو نفر پس از آن است كه تنها يك گامى
را كه در طريق ترك اولى برداشته اند واپس ميكشند يعنى توبه ميآورند. در نتيجه ، و
بپاداش توبه يا پس كشيدن يك گام ، خدا
هم توبه ميآرد به اين معنى كه فيض رحمت رحيميش را كه لحظه اى از آنان بازداشته است
. به جريان مى اندازد. و اين رخداد گر چه به كار ما آدميان بى شباهت نيست لكن
رخدادى در نظام تكوينى خودكار است چنانكه عفو و مغفرت تكوينى همزمان و تواءم با
حركات آدميان - و در اين مورد آدم و همسرش - رخ ميدهد؛ و هرگز به موجودى بى حركت و
بى عمل تعلق نمى گيرد. به بيان فلسفى : عفو و مغفرت دو روزنه علّى ميان جريان
انسانى با جهان برين است كه گشوده و بسته ميشود.(163)
به همين دليل مولاى متقيان چون آدم غافلى را مى بيند كه به گفتن استغفر الله اكتفا
ميكند بر سرش نهيب مى زند: (بميرى !
ميدانى استغفار چيست ؟ استغفار مرتبه عليين است و اسمى كه شش معنى و مسمى دارد:
اولين آن پشيمانى از كار خطاى گذشته است دوم ، تصميم به تكرار نكردنش تا ابد سوم ،
حقوق كسانى را كه با خطاى قبلى پيمال شده است به آنان بپردازى و جبران كنى بطورى كه
چون با خدا روبرو شدى هيچ حقى بر ذمه ات نباشد چهارم ، هر فريضه اى را كه ادا نكرده
اى آن را تمام و كمال ادا كنى پنجم ، گوشتى را كه از آن حرامخوارى بر تنت روييده
باغمخوارى در راه جبرانش آب كنى بطورى كه جز پوستى براستخوان نمانده گوشت تازه اى
(از مال حلال ) به جايش پديد آيد ششم ، به تنت كه شيرينى لذت معصيت را چشيده رنج و
درد طاعت را بچشانى در اين هنگام بگويى استغفرالله
(164)).
هر گاه در فراگرد استغفار كه باب مدينة العلم پيامبر اكرم به آن فرد غافل پيمودنش
را توصيه ميفرمايد دقت كنيم به حقيقت بزرگى كه بدان اشارت كردم متفطن مى شويم . آن
حقيقت كه استغفار، دعاى ميدان جهاد و مبارزه آزاديبخش است . نيك دقت فرماييد. آن
فراگرد كه بايد طى شود جز جهاد با (آز)
- هوانى نفس - يا با علائق پستى كه وى در خود ايجاد كرده ، يا با هر دو، نيست . او
تحت تاءثير محرك موروثى آز - كه به زندگى دنيادارى برمى انگيزد تا آدم از
(مترفين ) گردد - يا تحت
تاءثير علائق پستى كه در خودش ايجاد كرده - و در اينجا علائق دنيادارى است حقوق فرد
يا جمعى از مردم را پيمال و تصاحب كرده است . پس راهى جز اين براى اصلاح ندارد كه
از اسارت - ذلت (آز)
يا آن علائق پست بدر آيد و آزاد عزيز گردد: فاتح محيط درونى . گام نخست در اين جهاد
آزاديبخش ، پشيمانى از كرده خويش است . گام دوم ، تصميم قاطع به اين كه هرگز اسير
آز يا آن علائق پست نشده خطايش را تكرار نكند (توبه ). گام سوم ، پس دادن آخرين
ذره اموالى است كه غصب و غارت و اختلاس و تصاحب كرده است به صاحبانش . گام چهارم ،
چون حرام خوارى ، رباخوارى ، و تعدى به حقوق ، اموال ، و حيثيت ديگران جز از آدم
كاهل نماز يا كسى كه در عبادات محض و رابطه اش با پروردگارش كوتاهى و كمبودى داشته
باشد سرنمى زند بايد همت به قضاى آن فرائض بگمارد گام پنجم ، سختى كشيدن در حد آب
شدن گوشت و چربى و چاقى ، و صبورى است براى مسلط شدن بر عواطف - هيجانات تا به جاى
شاديهاى مستانه ناشى از لذت حرامخوارى و عيش و نوش مترفانه ، غمخوار و دلسوز خود و
ديگران گردد. گام ششم ، رنج و درد كشيدن طى اعمال صالحه و نيكوكارى يا
(حسنات )اى است كه
(سيئات )
يا لايه هاى هستى پستى را كه با زشتكارى در خود ايجاد كرده ايم مى زدايد و جايگزينش
ميشود(165)
كه ان الحسنات يذهبن السيئات .
مغفرت خدا و پذيرفتن توبه مردم عصر پيامبر در ميدان جهاد فرهنگى - سياسى آنان عليه
كفار ستمكار شكنجه گر تجاوزكار روى ميدهد در ايام و سالهايى كه در مكه بسر مى برند
وبا (صبر)
- مقاومت در برابر عوامل اخلالگر و مفسد محيط اجتماعى و بين المللى - تواءم است :
حم . تنزيل الكتاب من الله العزيز العليم . غافر الذنب و قابل التوب شديد العقاب ذى
الطول لا اله الا هو اليه المصير. ما يجادل فى آيات الله الا الذين كفروا. فلا
يغررك تقلبهم فى البلاد كذبت قبلهم قوم نوح و الاحزاب من بعد هم و همت كل امة
برسولهم لياخذوه و جادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق فاخذتهم فكيف كان عقاب . كذلك
حقت كلمة ربك على الذين كفروا انهم اصحاب النار.(166)
اين سوره مباركه زمانى نازل ميشود كه جامعه - دولت كوچك توحيدى در دره ابوطالب
متمركز و در شديدترين محاصره اقتصادى و منع رفت و آمد است و مورد تعرض ، بطورى كه
جز در ماه حرام و موسم حج نمى توانند از آن دره تنگ بدر آيند.(167)
سپس مغفرت خدا و پذيرفتن توبه بندگانش طى جنگهاى بدر و احد در مدينه رخ ميدهد.
چنانكه در گزارش تاريخى خدا از چنگ خونين و سخت و پرمصيبت
(احد) از آن سخن ميرود آنهم
همراه با تاريخ جهاد و جنگهاى خونين و شديد پيامبران و پيروان سلحشور آنان با
مستكبران كافر مهاجم ، در آيه 121 آل عمران تا شصت آيه
(168). آيه 133 و 134 آن
وسارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات
والارض اعدت للمتقين الذين ينفقون فى السراء و الضراء و الكاظمين الغيظ و العافين
عن الناس والله يحب المحسنين و آيات 146 تا 148 آن :
(و چه بسا پيامبرى كه همراهش علماى فقهاى صابر(169)
(يا مقاوم ) - يا توده هاى مسلح رزمنده
(170) - جنگيدند وانگهى از هيچ مصيبت و شهادتى كه در راه خدا [ سير تقرب
] به آنان رسيد سست نشدند و نه احساس ناتوانى كردند و نه سر تسليم در برابر دشمن
فرود آوردند.(171)
و خدا صابران و مقاومت كنندگان را دوست ميدارد. و جز اين سخنى بر زبان نياوردند كه
پروردگارا، اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و
ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين در نتيجه خدا ثواب دنيا و
بهترين ثواب آخرت ، (زندگى پس از مرگ ) را نصيبشان كرد و خدا احسان كنندگان را دوست
مى دارد.) سلسله اعمالشان
(حسنات ) است و خودشان
(محسنين ).
حسناتى كه لايه هاى برين هستى اند و جايگزين لايه هاى پست وجود آدمى - از جمله بدنش
كه در شهادت از او جدا ميشود - مى گردند تا به جهان برين به بهشت و رضوان برزخى و
سمت و سوى پروردگارى كه مبدا هستى و منتهاى كمال و جمال است و رفيع الدرجاتى كه على
اعلاست پرواز كنند.
اين فراگرد در حمله برق آسا به دروازه شهر دشمن ، و انهدام دژهايش و خاكريزهايش رخ
ميدهد: واذ قلنا ادخلو هذه القرية فكلوا منها حيث
شئتم رغدا و ادخلوا الباب سجدا (سينه سرخ ) و قولوا حطة نغفر لكم خطاياكم و سنريد
المحسنين
(172)
امام سجاد عليه السلام دعايى دارد معادل استغفار:
اللهم انا نعوذ بك من نزعات الشيطان الرجيم و كيده و مكائده ... اللهم ... واجعل
بيننا و بينه سترا لا يهتكه و رد ما مصمتا لا يفتقه ... و اعصمنا منه بحسن رعايتك .
خدايا ميان ما و آن حجابى برافراز كه آن را دريدن نتواند و خاكريزى برپا كن استوار
كه آن را شكافتن نيارد.(173)
دريغا و دردا كه توليد كنندگان باطل ، (نااسلام
) ياوه مانندى مى سازند كه در آن استغفار - دعاى ميدان هاى جهاد درونى ،
جهاد آزاديبخش بين المللى ، قيام و انقلاب ، و جنگهاى خونين و دفاع مقدس - بكار
بيرون آمدن از مستراح ميآيد. علامه ابن منظور مصرى مينويسد:
و فى الحديث :كان خرج من الخلاء قال : غفرانك !... يعنى استغفرالله و
مى افزايد: درباره اين كه چرا استغفار به بيرون آمدن از مستراح اختصاص يافته است ؟
گفته اند: براى شكر خدا كه خوراكى به او داده و مدد كرده تا هضم و براحتى دفع كند!(174)
آموزه هاى پيامبر اين (نااسلام
) محدود به سبك آشپزى آبگوشتى است كه پيامبران سابق مى خورده اند.(175)
و اين كه (سركه ، بهترين خورشت است
)(176)(سير
را خام بخوريد(177))،
(آيه ان الفجار هم اصحاب النار، اشاره به زنان است !(178))
و بالاخره (يكى از پيابران را كك (حشره )
از خواب بيدار كرد تا نماز بخواند!(179))
و عالى ترين صحابى و شاگردش كه ميتواند سرمشق مردم باشد:عمروعاص
(180)
4. صبر يا مقاومت
صبر، مقاومتى است كه در برابر عوامل مخل و مفسد محيط و آثار زيانبار آنها نشان
ميدهيم :
والصابرين فى الباءساء و الضراء و حين الباءس
كسانى كه در حالت تنگدستى و حالت بيمارى - يعنى در برابر عوامل مخل طبيعى - و در
حالت جنگ - يا در برابر عوامل انسانى مخل و آسيب رسان اجتماعى و بين المللى -
مقاومت مى كنند.(181)
رهايى از (اصر و اغلال
) و ارتقا از هشت حالت اسارت و به حالات فرخنده آزادى ، و برپا كردن
انقلاب سياسى و انقلاب اجتماعى مستلزم مقاومت سرسختانه در برابر عوامل مخل و مفسد
موجود در چهار محيط است . به همين سبب خداوند به پيامبر اكرم ما امر ميفرمايد:
فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل
(182)
و به مردم ديندار امر ميفرمايد كه در برابر عوامل مخل و مفسد چهار محيط همانطور كه
از او استعانت مينمايند از صبر و نماز هم كمك بگيرند. بدينسان ، صبر جايگاه يك قدرت
الهى را پيدا مى كند و معلوم ميشود صبر و نماز در نظام هستى نقش دو گونه از امداد
غيبى را ايفا ميكنند: (هان اى كسانى كه
ايمان آوردند، از صبر و نماز كمك بگيريد زيرا خدا با صابران است . و درباره كسانى
كه در راه خدا كشته ميشوند مرده مگوييد چون در واقع زنده اند ولى شما در نمى يابيد.
و البته شما را با چيزى از ترس و گرسنگى و كمبود محصول و سرمايه و مرگ و مير مى
آزماييم و صابران را مژده بده همانان كه چون مصيبتى به ايشان برسد گويند: بيگمان ما
از خداييم و براستى كه بسوى او باز مى گرديم . آنان هستند كه درودها از پروردگارشان
بر آنهاست و راه يافته هم ايشان اند.)(183)
در عين آنكه به همه كسانى كه در برابر عوامل مخل و مفسد محيط طبيعى ، محيط اجتماعى
، محيط بين المللى و محيط درونى مقاومت مى ورزند ارج مى نهد و مژده شان ميدهد كسانى
را كه در اثناى نقل و انتقالات نظامى و عمليات دفاعى ، و بازدارندگى و امثال آن
(184) كشته مى شوند زنده در بهشت برزخى مى شمارد و يادآور مى شود كه بهشت
برزخى - همچنين دوزخ برزخى - از قديم برقرار بوده و هم اكنون دائر است بى آنكه شما
بتوانيد برقرارى ، دائر بودن ، و موجوديت آنها را بگونه اى كه نسبت به موجودهاى
عالم طبيعت استشعار داريد ادارك كنيد آن ايام - كه بايد شعبان يا اوائل رمضان و پيش
از جمعه هفدهم رمضان سال دوم هجرى باشد كه در دره (بدر)
اردو مى زند - خداوند مسلمانان را براى جهاد مسلحانه عليه مستكبران و دنياداران و
طاغوت مستقر در مكه آموزش مى دهد و آماده و تربيت ميكند، تعليم و تربيت چند ساله
اى كه به صلح پيروزمند حديبيه در ذيقعده سال ششم مى انجامد و پس از اندك مدتى به
فتح مكه در رمضان سال هشتم هجرى تعليم و تربيت خدا دو دستور عملى دارد و چند آموزه
فكرى و اعتقادى . دو دستور عملى عبارتند از استعانت از صبر يا مقاونت ، و از نماز.
در حالى كه در جاى ديگر مى آموزد از غير خدا كمك نگيريد:
اياك نعبد و اياك نستعين فقط ترا مى پرستيم و فقط از تو استعانت مى
نماييم در آن معناى بزرگى نهفته است . اين معنا كه استعانت فقط به گفتن و اظهار
داشتن نيست ؛ عمدتاً در عمل در جهاد و انديشه و تدبير و تلاش عليه عوامل مخل و مفسد
محيط صورت ميگيرد و آميخته با يك همكارى اجتماعى و تعاون بر سر كارهاى نيك گسترده و
پهناور در چهار محيط است : (بر)
و بر سر (تقوى
) يا پيشبرد رشد معنوى تمام انسانها:
تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان اگر طالب
دريافت كمك و معاونت خدا هستيد صبر يعنى مقاومت و نماز را كه عبادتى محض ولى سازنده
شخصيت و شالوده آن است پيشه كنيد چون (خدا
با صابران است ). كمك خدا را در مبارزه
براى آزادى و عليه عوامل مخل و مفسد محيط مانند مستكبران طاغوت و دنياداران
استعمارگر به گونه مقاومت در برابر آنها و به گونه آثار رشددهنده نماز و ساير
عبادات دريافت خواهيد كرد. كمك خدا يا امداد غيبى ، بدون عمل صالح
(صبر) يعنى مقاومت و بدون
عبادات و اعمال صالحه اى مانند نماز، به كسى داده نمى شود؛ چون اين زندگى ميدان
آزمايش است :
و لنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال
و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا
اليه راجعون . اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المفلحون .(185)
موساى كليم هم براى رهايى مستضعفان اسير سلطه فرعون دستورالعملى جز استعانت از خدا
و (صبر)
- يا مقاومت و تحمل ناراحتى ها و مصائب ناشى از آن - ندارد. اما اكثريت مردم زير
سلطه كه زندگى جانورى و بردگى سياسى را پذيرفته اند از مقاومت در برابر رژيم سلطه
گر و تحمل آسيب ها و صدمات لازمه آزادى و رشد معنوى امتناع كرده حفظ بدن را با هر
خفت و ذلتى شده بر آزادى رشد معنوى و تقرب به خدا ترجيح ميدهند:
(موسى به قوم خود گفت از خدا كمك بطلبيد و
مقاومت كنيد؛ زيرا زمين متعلق به خداست و آن را به كسانى از بندگانش كه بخواهد
واگذار مى كند و فرجام نيك را مردم با تقوى دارند. گفتند: پيش از آنكه به اينجا
بيايى اذيت آزار مى ديديم و حال هم كه آمده اى همين طور. گفت : اميد است
پروردگارتان دشمنتان را از بين ببرد و شما را در روى زمين جانشين گرداند تا ببيند
شما چگونه رفتار خواهيد كرد.)(186)
صابر بودن يا داشتن شكيبايى كه حلم يا بردبارى شكلى از آن محسوب ميشود از لوازم
تقرب است به اين شرح كه بر اثر يا پابه پاى اعمال صالحى كه براى تقرب يافتن به خدا
انجام ميدهيم صبر و حلم رويه ما ميشود. صبر و حلم دو رويه يا شيوه برخورد با حوادث
ناگوراى مانند بيمارى ، سيل ، زلزله ، تصادفات و با تهديدات و عوامل مفسد و مخل
اجتماعى و بين المللى است كه مومن پرهيزگار بتدريج مى آموزد و پيش مى گيرد. در شرح
فرايند تقرب گفته ايم
(187) كه ديندار به تنظيم غم و شادى ، ترس و خشم ، و دوستى و دشمنى خود
مى پردازد تا پا به پاى تنظيم شدن غم و شادى و ترس و خشم ، در وى صبر يا شكيبايى و
حلم يا بردبارى به صورت دو رويه متبع شكل گيرد.
ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحا ولا يلقيها الا الصابرون
(188)
اين آيه كريمه و نظائرش ثواب الهى يا قرب به خدا را منوط به دو شرط ايمان و عمل
صالح مى كند ولى در عين حال شرط مقدم بر اين دو را صابر بودن يا مقاومت سرسختانه در
برابر اخلال و افساد مستكبران و ساير عوامل محيطى مى شمارد. از اينجا مى فهميم كه
در آغاز كار و نيز در سير افزايش ايمان و تقوى و عمل صالح شخص به رويه صبر و رويه
حلم هم مجهز ميشود. اين معنا همان است كه سالها پيش از نزول آيه اخير، در سوره عصر
تفهيم شده است : ( سوگند به عصر (نوين
ديندارى و اسلام ) كه آدمى در زيانكارى (و سير انحطاطى ) است مگر كسانى كه ايمان
آوردند و كاهاى شايسته كردند و يكديگر را به حق سفارش كردند و يكديگر را به صبر
توصيه نمودند).
صبر، رويه برخوردم مردم ديندار در هنگام مصائب ، حوادث ناگهاى و ناگوار، و عوامل
مضر و مفسد محيط و هنگامه جنگ يا درگيرى بامستكبران و دنياداران زورگو و غارتگر و
اسارت آور است . آن را زمانى دقيقا و به روشنى ميشناسيم كه با رويه دنياداران در
چنين موقعيت هايى مقايسه كنيم : ان الانسان خلق
حلوعا اذا مسهوا الشر جزوعا بيگمان ، آدمى آزمند آفريده شده است ، چون
آسيبى به وى برسد سخت بى تابى ميكند(189).
دنيادار كه محرك اصليش آز است جاندوست نازك نارنجى و مرفهى بى درد مى شود و اين
علاوه بر بخل ، بيخيرى ، و پولپرستى اوست . صابران ، بعكس در بيعت با خدا از جان و
مالشان ميگذرند تا به كمالات و به قرب حق نائل آيند. هر خطرى را كه لازم باشد و هر
سختى و تنگدستى و مصيبتى را كه اداى تكليف و نيل به خشنودى و قرب خدا اقتضا كند
استقبال مى نمايند. اگر سيل ، زلزله ، خشكسالى و قحطى روى دهد يا فرزند، پدر و
مادر، و خواهر و برادرشان از دنيا برود آن را حادثه اى طبيعى و مشيت الهى تلقى كرده
رضا به قضايش مى دهند و مى گويند: انا لله و انا
اليه راجعون .
در دو محيط اجتماعى و بين المللى در برابر مهاجمان تبهكار، مستكبران مفسد و جنگ
افروز، با نهايت دليرى مقاومت مى ورزند و به هيچ وجه ترسى به دل راه نميدهند. شهادت
در اين راه را كه راه خداست سعادت و بالاترين موفقيت و پيروزى مى دانند. وصف آنان
كه زير پرچم پيامبران جنگيده اند اين است : (و
چه بسا پيامبرانى كه خداپرستان بسيارى همراهشان جنگيدند آنگاه بر اثر آنچه در راه
خدا ديدند سست نشدند و نه اظهار ناتوانى نمودند و نه خوارى پذيرفتند. و خدا صابران
را دوست مى دارد و گفتارشان جز اين نبود كه گفتند: پروردگار ما، از گناهانمان و
زياده رويمان در كارمان درگذر و گامهايمان را استوار بدار و ما را بر مردم كافر
پيروز گردان . پس خدا پاداش دنيا و نيكويى پاداش آخرت را به ايشان داد و خدا
نيكوكارانرا دوست ميدارد.)(190)
حلم يا بردبارى ، شكلى از صبر است كه در برابر حركات زشت عناصر منحط از خود نشان مى
دهيم . صاحب اين رويه را (حليم
) مى گويند كه از صفات خداوند متعال
(191) و پيامبران
(192) اوست . اميرالمومنين على بن ابيطالب به فوائد بردبارى چنين توجه مى
دهد: (اولين نتيجه اى كه حليم از بردباريش
مى گيرد اين است كه مردم در برابر آن جاهل بى ادب جانب او را ميگيرند)(193)
(بوسيله رفتار عادلانه ، دشمن بدخواه مقهور ميشود و بوسيله حلم در برابر
نابخرد طرفداران شخص زياد ميشوند). عالى
ترين
(194)نوع بردبارى را حضرت يعقوب در برابر رفتار ناپسند و نابخردانه اى كه
فرزندانش نسبت به يوسف دارند نشان داده ان را (صبرى
جميل ) ميخواند(195).
بردبارى در برابر رفتارهاى ستمگرانه و بى ادبانه افراد جاهلى و غير متدين به معناى
اين نيست كه به دفع شر آنان در مواقع ضرورت اقدام نشود بلكه به معناى عدم واكنش
هيجانى بيجا و غير مفيد است . چنان كه يعقوب عليه السلام در برابر تبهكارى فرزندانش
موضع و سياست خنثى كردن و دفع آن را با استعانت از خداوند دارد:
فصبر جميل والله المستعان على ماتصفون پس صبرى جميل بايد كرد و عليه
آنچه حكايت ميكنيد و گزارش ميدهيد از خدا بايد كمك گرفت .
7. پرورش خشم و نفرت در دل
در سير تقرب الى الله ، شخصيت انسان در چند جهت يا در ابعاد مختلف بسط و رشد مى
يابد: بسط عقلانى ، بسط منابع يادگيرى ، بسط عاطفى ، بسط در مكان و در زمان ، بسط
كردارى ، حضور در دل ذهن ديگران ، بسط احترام به خود، و بسط تصوير خود.(196)
يكى از اعمال صالحه اى كه در اين فرايند شركت دارد پرورش خشم و نفرت در دل نسبت به
عوامل اسارت آور و ذلت بار است همانچه انسان را از پستى خودشيفتگى بدر آورده تا
محبت سرشار به خالق و مخلوق و خشمى تند و آتشين نسبت به مستكبران و ستمگران بالا مى
برد. شخصيت چنين مردان و زنانى در سير تقربشان از جنبه عاطفى - هيجانى چندان گسترش
مى يابد كه علائقشان از تن و لوازمش فاصله گرفته همانند مهر رحيمى بر همه مؤ منان و
صالحان و پاكدامنان مى گسترد و بسان مهر رحمانى بر مستضفان ، محرومان ، و اسيران مى
تابد و هر چه را در هستى است در بر مى گيرد. خشم و نفرتشان نيز دامنگستر است و
مرزهاى جغرافيايى نژادى و سياسى را در مى نوردد و تا عمق تاريخ هم فرو ميرود. باعده
اى دوست و با دسته اى دشمن اند، و اين دوستى و دشمنى كه بر سراسر بشريت سايه گسترده
كسى را استثنا نمى كند. هر قدر بر عظمت و اعتلاى شخصيت آنان بيافزايد جاذبه و دافعه
شان افرون تر ميشود. نه خنثى هستند و نه بى دوست و دشمن . نقطه مقابلشان دون
جانواران اسير و ذلت پذيرى هستند كه نه دشمنى و مبارزه مى كنند و نه كسى با آنها
دشمنى دارد. حافظ در تمجيد آنها مى گويد:
چنان بانيك و بد سركن كه بعد از مردنت حافظ مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند
فلاسفه اى كه نظريه پرداز زندگى دون جانورى اند بهترين وضعيت و رفتار را اين
ميدانند كه فرد نه دشمنى بورزد و نه كسى دشمن او باشد. ابوبكر واسطى گويد: خلق عظيم
(كه در آيه چهارم سوره قلم در وصف رفتار رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم -
آمده است ) آن است كه دشمنى نورزد و مورد دشمنى قرار نگيرد.(197)
8. لعنت كردن ، مبارزات گفتارى ، و شعاردادن
چون از عوامل مخل و مفسد آگاه شديم درباره آنها انديشيديم تا اهتمامى نسبت به امور
اجتماعى و بين المللى يافتيم ، نسبت به تهديدات حساسيت پيدا كرده موضع دفاعى و
پرهيز گرفته مقاومت يا صبر نشان داديم ، به خدا پناه برده در مبارزه عليه آنها از
او يارى طلبيدم در درون خويش بسيج عاطفى - هيجانى كرده خشم و نفرتمان را عليه آنها
پرورش داده و متمركز كرديم نوبت به آن مى رسد كه از حالت فردى و آمادگى درونى بدر
آمده يكايك به هم بپيونديم . در نتيجه ، واكنش هاى فردى ما عليه عوامل مخل و مفسد
محيط به صحنه جامعه و به صحنه بين المللى كشيده مى شود و صورت گروهى و اجتماعى پيدا
كرده يك جريان انقلابى را پديد مى آورد.
از آن پس هر فردى دست بكار ميشود و معمولا از ساده و ابتدايى ترين كارها كه گفتار
باشد آغاز خواهد كرد: به زبان آوردن احساسات درونى و آرمانهايش ؛ از جمله شعار عليه
عوامل مخل و مفسد محيط: لعنت بر شيطان كه دشمن آشكار مردم است ؛ بر ستمگران
دنياداران و مستكبران كه شيطانهاى آدمى صورت اند؛ لعنت بر تبار آنها، مانند لعنت بر
يزيد پليد؛ و بر طاغوت و مستكبر و ستمگرى كه هنوز نمرده است : مرگ بر شاه ، و مرگ
بار آمريكا...
خشم و نفرتى كه در دلمان پرورش يافته و متراكم شده بود به گونه فريادها و شعارهايى
عليه دشمن و كانونهاى تهديد و تجاوز و تبهكارى منفجر مى شود.
در اين نقطه از سير تقربان پا از محيط درونى و در مقام فاتح به بيرون نهاده به
دگرگونى محيط اجتماعى و محيط بين المللى مى پردازيم .
9. درگيرى با مستكبر و دنيادار، براندازى طاغوت ، و
انقلاب
من در سير تقرب از حصار تنگ رابطه با امور و اشياء و پديدارهاى طبيعى زيستى بيرون
مى آيم تا به مدار پيامبران و صالحان و انقلابيان درآيم . به عالم آنان كشيده مى
شوم و پرواز مى گيرم . بالاتر از اين ، قرارم رادر محضر خدا ادراك مى كنم . از اين
واقعيت كه خدا، فرشتگان ، و بندگان صالح خدا مرا مى بينند و تحت نظر دارند آگاه
ميگردم . من ديگر فقط كسى كه به آنان مينگرد يا مى انديشد و ادراكشان ميكند نيستم
بلكه علاوه برآن كسى هستم زيرنگاهشان و در معرض داوريشان :
قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنون . پس دستخوش شرم مى شوم
، شرمى كه نشانه ديندارى من است .(198)
بعدى جديد بر ابعاد حيات و هستى ام مى فزايد ديگر هستى اى كه بوده ام و هستى اى كه
بايد باشم نخواهم بود بلكه هستى اى را شاملم كه در محضر خدا، ديد پيامبر، و منظر
مردم صالح است . خدايى كه بسيار شنواى داناى (لطيف
) - بس نفوذ كننده در ژرفاى وجود هر كسى و هر چيزى -
(خبير) يا خبردارى است مرا و
مرتبه ام در نظام هستى را بهتر از خودم ميشناسد و پيامبرش به نسبتى كمتر از آن ، و
مومنان هر يك بر حسب تجربه اى كه از سير تقرب و كرامت و والايى در نظام هستى دارند.
اما من براى ديگران ، براى مردم پست چه هستم ؟ براى جانورسانان ، دون جانور - شبيه
كالا و شى ء - دنياداران و مستكبران درباره من كمترين آگاهى و بصيرتى نيست . من از
آگاهى آنها همچون شناخت ، غايبم . اگر جانورسان باشند يا دون جانور مرا چون يك شى ء
و چيزهاى داده شده اى كه پيرامون آنان و من هست تجربه مى كنند؛ و در صورتى كه
دنيادار باشند بر حسب بهايى كه در بازار دارم ؛ و هر گاه مستكبر باشند بر حسب ظرفيت
كه براى اذلال و آزار و سركوب در من مى بينند.
هر يك از پست هاى بى بصيرت ، مرا به كيش خويش و به شكل خودش مى بينند نه آن كه
تصويرى از واقعيت من در ذهنش داشته باشد. من در واقع برتر از شى ء جانورسان ، و
كالايم ؛ نامحدودم ، امكان محض ام ، و در حال فرارفتن هر چه بيشتر. اما براى او كه
از بيرون به من نگاه ميكند و از پشت عينك تجربه اى كه از خودش دارد مينگرد چيز
همتاى او هستم . پس با من چنان رفتار ميكند كه با شى ء، كالا، گوسفند، و خوردنى
براى او چيزى قابل مصرف ام .
من نيز او را عينى مى يابم كه مخل زيستن و مفسد رشد معنوى ، يعنى دشمن من داريم كه
(ما)
كننده كار و فاعل امر هستيم . جنبه صورى خود آگاهى ، آگاهى از اين مطلب است كه من
شخص يا (من
) هستم ؛ و جنبه ديگرش محتواى آن است . هنگامى كه در انقلاب سياسى و
انقلاب اجتماعى شركت مى كنيم و به بازآفرينى محيط جامعه مى پردازيم يا زمانى كه در
مبارزه ى آزاديبخش مردمى ديگر در صحنه جهانى سهم مى گيريم محتواى خودآگاهى ما
مشاركت اخلاقى با پروردگار عالم هاى آفريدگان است و حضور و آفرينندگى در متن واقعيت
اجتماعى و در دل و ذهن مردم صالح و مردم آزاد و مردم آزاديخواه و مستضعف .
هچنين از اين معنا آگاهى مى يابيم كه انديشه ها، عواطف ، و كردار، و مبارزاتمان ،
را از روى اوامر و نواهى آفريدگار تنظيم كرده ايم ، آموزه هاى قرآنى يا معرفت دينى
را سرمشق زندگى قرار داده ايم ، و چنان شده ايم كه خداوند فرموده است باشيم . از
همسر پيامبر اكرم مى پرسند كه رفتارش چگونه بود؟ پاسخ ميدهد
كان خلقه القرآن
رفتارش قرآن بود. بدينسان ميان ما با خداى متعال در افعال ، نوعى هماهنگى و مطابقت
كه حاصل طاعت ما باشد پديد مى آيد. و اين همان تخلق به اخلاق الهى يا قرب اوست .
هرگاه خودمان را با كسانى مقايسه است . كشمكش من با او، و جنگ او با من از اينجا در
ميگيرد.
سير من در مقاومتم در برابر مستكبران سلطه گر، اشغالگران ، دنياداران استعمارگر، و
طاغوت ، و در كشمكش با آنها در براندازى و در انقلاب شتاب ميگيرد و بر قربم به حق
مى افزايد. چه ، در هنگامه عمل صالحى بدين بيكرانى هم آگاهى و خودآگاهى ما اعتلا و
گسترش مى يابد و هم كيفيت زندگيمان كمال مى پذيرد. زيرا ما در باره خود دو گونه
آگاهى داريم : 1. در مقام فعلپذيرى 2. در مقام فاعلى و آفرينندگى . وقتى از اوضاع
طبيعى آگاه شده روزى را نشاطانگيز و شاديبخش مييابيم يا غم انگيز و دلگير؛ يا
هنگامى كه درد اندمهاى خود را يا تشنگى و گرسنگى و سيرى يا لذت جنسى را احساس مى
كنيم در مقام فعلپذيرى اين آگاهى براى ما دست ميدهد. اما زمانى كه نسبت به كارى كه
در محيط طبيعى يا در محيط جامعه انجام ميدهيم آگاهى داريم اين آگاهى در مقام فاعلى
است . در اين حالت ضمن آن كه از آنچه رخ ميدهد و انجام ميدهيم آگاه ميشويم از اين
هم آگاهى كنيم كه كار، انديشه ، و فعاليتى جز ارضاى تمايلات زيستى نداند و در واقع
جانورسان اند به عظمت مرتبه و مقاممان در نظام هستى پى خواهيم برد و از معناى خليفة
اللهى آگاه خواهيم شد. خليفة اللهى را تجربه كرده ايم تجربه اى فراتر و ژرف تر از
شهود. ديگران هم اگر كافركيش نباشند اعتراف مى نمايند كه وجود ما بر خلاف وجود آنان
بسطى واضح و نمايان يافته است . همه ما قبول داريم كه معلم دلسوز و استاد خيرخواه
در وجود شاگردانش دوام پيدا كرده است . پزشك نوعدوست در وجود بيماران شفا يافته اش
، و سرباز فداكار و دلير يا شهيد دفاع مقدس در وجود امنيت و استقلال ، آزادى ملت و
ميهنش بسط و بقا يافته است . دلهاى پرعاطفه و عقلهاى سليم و كسانى كه كارهاى خير،
خدمات بشر دوستانه ، مبارزات آزاديخواه و قهرمانى هاى رهايى بخش را ديده اند يا
شنيده و خوانده اند جملگى اين شخصيتهاى متعالى و مقرب را در خود جاى مى دهند و با
عزت و احترام و تقدير نگاه ميدارند. زنده شان را تقدير و تكريم و ياد مرده شان را
تجليل ميكنند.
حضور معزز و مكرمشان در ذهن و در قلب مردم حقشناس معلول آثارشان بر زندگى و واقعيت
اجتماعى و واقعيت بين المللى است و گوياى اين كه با خيررسانى ، با اهتمام به امور
مسلمين و مستضعفين و با جهادشان در راه مردان و زنان و كودكان مستضعف ، و با شورش و
قيامشان عليه طاغوت و طاغوتيان در متن واقعيت اجتماعى و در صحنه بين المللى حضورى
فعال و جدى يافته اند. با خدايى كه اراده اش بر سرنگونى مستكبران و اقتداريابى
مستضعفان تعلق گرفته است همرزم و همراه شده اند؛ با آفريدگارى كه مستصلح امور
مفسدين ، يا به تعبير علم سياست جديد (انقلابى
)
است همپيمان و همدست و همراه گشته اند. و اين كمال ديندارى بشمار مى آيد.
اميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايد من كمال
السعادة السعى فى اصلاح الجمهور(199)
حديث مشهور رسول خدا كه نهى از منكر، يا به تعبير بسيار جالب و رساى حديث شريف
(نابودى منكر و تغيير آن با تمام توان و
امكان ) را رفتارى دال بر عالى ترين درجه
ايمان عاملش مى شمارد(200)
مويد همين حقيقت است .