2-
اصل پيام در مداحى اهل بيت (عليه السلام )
شما برادران عزيز بايد پيامى را كه آن پيام هميشه به مداحان اهل
بيت (عليه السلام ) ارزش مى داده همواره حفظ كنيد. و آن پيام ، پيام
حفظ دين حق الهى در سايه ولايت اهل بيت (عليه السلام ) و مبارزه با
دشمنان اهل بيت (عليهم السلام ) و مبارزه با دشمنان حق و تمامى طواغيت
و عصيانگرانى است كه در مقابل حق قرار دارند. اين پيام بايد حفظ شود.
كسانى در دشوارترين دورانهاى تاريخ اسلام ، پرچمى را بر دوش گرفتند كه
هر كس آن پرچم را كه پرچم ولايت حقيقى اسلام و پرچم آئين حق است پرچم
قرآن ناطق است ، بر دوش مى گرفت بايد شديدترين شكنجه ها را تحمل مى
كرد. مسئله اين بود كه مثل كميتها و فرزدق ها و سيد حميرى ها و دعبل ها
و از اين قبيل كم نبودند و فقط اين نبود شعرى را بر اساس عقيده شان
بگويند و براى چند نفر بخوانند بلكه مساله اين بود كه شعر آنها حامل يك
پيام و حامل يك رسالت بود چيزى را مى خواست به مردم تعليم بدهد، علت
اينكه كميت تحت تعقيب قرار مى گرفت و دعبل مى گفت من پنجاه سال است كه
بار خود را بر دوش مى كشم ، همين پيام شعر آنها بود. من انتظار دارم
برادران پيام را هيچ وقت فراموش نكنند، شما كه الحمدالله برگزيدگان
هستيد در سراسر كشور بايستى به مداحان و همه كسانى كه در اين رشته و در
اين ميدان وارد هستند اين مطالب را توصيه كنيد و به صورت قطعى در
آوريد. در شعرى كه مى خوانيد حتما پيام را رعايت كنيد. اولين چيزى كه
بايد مورد توجه قرار گيرد، پيام است و پيام ، هم در مصيبت ، هم در مدح
و هم در اخلاقيات وجود داشته باشد. اين به عهده شماست كه همچنان استوار
و قوى اشعارى را كه از لحاظ زبان و معيارهاى شعرى در سطح بالا و در عين
حال حامل پيام انقلاب باشد بسراييد و عزاى اسلامى را با مدايح خود و با
ذكر پيامى كه همه پيامبران (ص ) و اوليا و اوصيا داشتند و مادحان آنها
هم بايد داشته باشند مزين كنيد يعنى پيام دفاع از حق و مبارزه با باطل
، كه امروز دنيا را فرا گرفته است . يكى از شعراى معروف دوران بنى اميه
و بنى عباس بنام بشاربن برد مى گويد: ((خدا رحم
كند كه سيد حميرى آن شاعر بزرگ اهل بيت (عليه السلام ) به سرودن اشعار
مكتبى نپرداخت ، والا اگر قرار بود او هم مثل ما مدح و غزل بگويد و به
خلفا تقرب جويد چيزى و جايى براى ما باقى نمى ماند.))
و اين خود نشان مى دهد كه شاعر اهل بيت (عليه السلام ) از لحاظ ميزان
شعرى در پايه اى قرار دارد كه بشاربن برد يكى از شعراى طراز اول كه
آنطور كه من احساس مى كنم و مى فهمم او در طبقه دوم و دوره دوم شعراى
صدر اسلام نفر اول است . او را كسى مثل سعدى و حافظ فرض كنيد مى گويد
اگر قرار بود همان شعرهايى كه ما مى گوييم و همان مضمون هايى كه ما به
كار مى بريم و آن تقربى كه ما به خلفا مى جوييم سيد حميرى هم وارد اين
ميدان مى شد و حاضر بود به اين حرفها تن دهد، براى ما جايى و مقامى
باقى نمى ماند و همگى به او اختصاص پيدا مى كرد او اين طور به فضيلت و
عظمت سيد حميرى اعتراف مى كند. حالا اين سيد حميرى چه كسى است ؟ سيد
حميرى كسى است كه خواندن اشعارش در مجلسى سه نفره بدان خاطر كه حامل
پيام است ، ممنوع بود. مسئله اين است و شما پيروان اين سلسله هستيد و
شجره شما به مداحان اهل بيت (عليه السلام ) يعنى آنها مى رسد.
3- اصل در مداحى اهل بيت
(عليه السلام )
بحمدالله جان مردم و وجودشان به عشق و محبت اهل بيت (عليه
السلام ) آميخته است و براى شما بلبلان گلزار اهل بيت (عليه السلام )
اين فرصت است كه عواطف و احساسات مردم را سيراب كنيد.
از مداحى بايد براى پراكندن بهترين معارف اسلامى در باب اهل بيت (عليه
السلام ) استفاده كنيد اين محبت كه مردم دارند بايستى در خواندن شما و
گفتن شما عميق و ريشه دار و تند و آتشين و بر افروخته بشود. تشيع آيين
محبت است . خصوصا محبت خصوصيت تشيع است . كمتر مكتب و مسلكى و دين و
آيينى و طريقه اى را مثل تشيع پيدا مى كنيد كه اين قدر با محبت سر و
كار داشته باشد. و علت اين كه فكر تشيع تا امروز با وجود آن همه
مخالفتى كه با آن شده است باقى مانده ، اين است كه ريشه در زلال محبت
دارد. تشيع دين تولى تبرى است ، آيين دوست داشتن و دشمن داشتن است و
عاطفه در آن ، با فكر هماهنگ و هم دوش است و اينها خيلى مهم است . محبت
اصل سحرآميز عجيبى است . اگر محبت در تشيع نبود، اين دشمنيهاى عجيبى كه
تاكنون با شيعه شده بود آنرا از بين مى برد. همين محبت شما و محبت اين
مردم به حسين بن على (عليه السلام ) ضامن حيات و بقاى اسلام است و اين
معنى همان فرمايش امام (ره ) است كه مى فرمودند: عاشورا اسلام را زنده
نگه داشت : ايام فاطميه هم همينطور است ، ولادت پيغمبر (ص ) هم همينطور
است . شما بايد با استفاده از اين هنر اين محبت را در ميان مردم عمق
ببخشيد، تر و تازه نگاه داريد و برافروخته كنيد.
بسيارى شعرا هستند كه شعرشان بلند است ، اما آن چرا كه در مدح فلان
وزير يا فلان كاتب يا فلان پادشاه گفته اند، آب و رنگ حقيقى يك اثر
هنرى را ندارد و مشخص است كه عاطفه همراهش نيست بر خلاف آنچه كه همين
شعرا براى اهل بيت (عليه السلام ) گفته اند: يعنى سروده آنها براى اهل
بيت (عليه السلام ) عاشقانه است . و شعر حقيقى اين است .
مگر نمى گوييم حضرت فاطمه (سلام الله عليها) كارى كرد كه سوره هل اتى
درباره او و فرزندانش نازل شد ايثار نسبت به فقرا كمك به محرومان به
قيمت گرسنگى كشيدن خود، ويو ثرون على انفسهم ولو
كان بهم خصاصه ما هم بايد همين كارها را بكنيم . اين نمى شود كه
ما دم از محبت فاطمه زهرا (س ) بزنيم در حالى كه آن بزرگوار بخاطر
گرسنگان ، نان را از گلوى خود و عزيزانش مثل حسن و حسين (عليه السلام )
و پدر بزرگوارشان بريد و به آن فقير داد آنهم نه يك روز نه دو روز بلكه
سه روز، ولى ما كه پيرو يك چنين كسى هستيم ، نه فقط نان را از گلوى خود
نمى بريم تا به فقير بدهيم ، بلكه اگر بتوانيم نان را از گلوى فقرا هم
مى بريم اين رواياتى كه در كافى شريف و بعضى از كتب ديگر در باب علامات
شيعه هستند ناظر به همين است كه شيعه بايستى آنگونه عمل بكند. ما بايد
نمايانگر زندگى آنها رد زندگى خودمان باشيم ولو به صورت ضعيف . البته
ما كجا و حتى از ما بزرگترها كجا و آن آستان بلند كجا؟ معلوم است كه ما
حتى به محدوده دور دست زندگى آنها هم نمى رسيم ، اما ما بايد تشبيه به
آنها كنيم اينكه ما در نقطه مقابل زندگى اهل بيت حركت كنيم و آن وقت
ادعا كنيم جزو مواليان اهل بيت هستيم چنين چيزى ممكن نيست فرض بفرماييد
كسى در زمان امام بزرگوارمان از دشمنان اين ملت كه امام دائم عليه آنها
حرف مى زد تبعيت مى كرد، آيا مى توانست بگويد من تابع امام هستم ؟ آيا
اگر چنين چيزى از زبان كسى صادر شد به او نمى خنديدند؟
عينا همين قضيه در باب اهل بيت (عليه السلام ) مطرح است و ما بايد
شايستگى خودمان را ثابت كنيم . آقايان در اين شعرهايى كه مى سرائيد و
در اين بيانات و گفته ها كه در مراسم و محافل ، محبت فاطمه زهرا (س )
را در دلها مى گنجانيد، چند بيت هم از دستورات و احاديثى كه از آن
بزرگوار درباره نماز و مسائل گوناگون دينى نقل شده چاشنى آنها كنيد، يا
اگر شعر هم نداريد، به زبان نثر بگويد تا محبتى كه فاطمه زهراء (س ) در
دلها دارد با بيان شما مشتعل شود. به قول صائب كه مى گويد:
عشاق را به تيغ زبان گرم مى كنيم |
|
چون شمع تازيانه پروانه ايم ما |
اين وصف حال شماست كه آن محبت را در دلها برمى انگيزد و لذا بايد از آن
براى فرا گرفتن دو كلمه از معارف زهرا (س ) استفاده بشود.
4- اصل عزت و مبارزه در
مداحى اهل بيت (عليه السلام )
مگر نمى گوييم حضرت فاطمه (س ) با حال نا توان به مسجد رفت تا
احقاق حق كند؟ ما هم بايد در همه حالات تلاش كنيم تا حق را احقاق كنيم
، ما هم بايد از كسى نترسيم . مگر نمى گوييم يك تنه در مقال يك جامعه
بزرگ زمان خود ايستاد؟ ما هم بايد همان طور كه همسر بزرگوارش فرمود:
لا تستحشوا فى طريق الهدى لقله اهله . از
كم بودن عده مان در مقابل دنياى ظلم و استكبار نترسيم و تلاش كنيم .
استاندار كوفه به بهانه خيلى مبتذلى دستور داد كميت را بعد از اينكه
ساليان متمادى در بدر و متوارى بود دستگير كردند و كشتند و در همان حال
پسرش را خواستند كه بيا جنازه پدرت را ببر. پسر ديد پدرش هنوز نفس
دارد و چيزى مى گويد: گوشش را نزديك برد ديد مى گويد
اللهم صل على محمد و آل محمد يعنى خدايا
اينها براى كشتن من بهانه گرفتند اما تو مى دانى كه براى چه مرا كشتند
اللهم صلى على محمد و آل محمد دعبل خزاعى
نيز دهها سال متوارى بود، دهها سال در بدرى شوخى نيست . آنهايى كه در
رژيم ستم شاهى و در زير بار آن سختى ها چند صباح متوارى بوده اند مى
دانند دهها سال دربدرى يعنى چه . دهها سال تبعيد و دهها سال يك شب را
تا به صبح با اطمينان به سر نبردن خيلى سخت است . هيچ خليفه اى در زمان
دعبل نيامد، مگر اينكه دعبل داغ باطله اى از شعر خود بر پيشانى آن
خليفه كوبيد كه تا به امروز هم آن داغ باطله باقى است . هارون ، امين ،
ابراهيم بن مهدى آن خليفه چند ماهى بين امين و مامون و مامون و بعد هم
معتصم ، همه اينها را دعبل مثل يك كوه استور از سر گذراند و براى هر
كدامشان بر يك كتيبه پاك نشدنى در تاريخ ، يك نفش زشتى كشيد كه از
دهها سخنرانى برتر بود. البته او را رها نكردند و عوامل جنايتكارشان را
فرستادند و او را ترور كردند.
يكى از شعراى معروف عرب به نام كثير عزه از مخلصين و دوستداران ائمه
(عليه السلام ) و جز كسانى بوده است كه حاضر نبوده اند در راه دين حق ،
از جان و از آسايش خود سرمايه گذارى كنند و لذا با اين و آن هم سروسرى
داشتند، لكن اما (عليه السلام ) اين را قبول نمى كند. امام باقر به
كثيرعزه رو كردند و گفتند: امتدحت عبدالملك ، تو عبدالملك را مدح كردى
؟
كثير بنا كرد به عذر خواهى كردن كه من اينطور به او نگفتم بلكه اينچنين
گفتم ، كه خيلى ارزش ندارد.
حضرت تبسمى كردند و بعد به كميت رو كردند. گويا مى خواستند به كميت
بگويند حالا تو جوابش بده .
كميت بلند شد و آن قصايد هاشميات را شروع كرد به خواندن .
مادح اهل بيت (عليه السلام ) بايد پيام اهل بيت (عليه السلام ) را هم
داشته باشد و پيام اهل بيت (عليه السلام ) مبارزه است .
چه بهتر كه شعر با آن زبان مردمى و با آهنگى كه شما مى سازيد و با
استفاده از شگردهاى صميمانه اى كه شما در اختيار داريد به مردم تزريق و
تلقين شود. به آنها بياموزيد كه امروز دشمن ما آمريكا است ، استكبار
جهانى است . ما در حقيقت با يك قدرت على الظاهر قوى (اگرچه على الباطن
ضعيف است چون از تاييد الهى برخوردار نيست .) داريم مى جنگيم و مبارزه
مى كنيم امروز هيچ چيز از نظر مبارزه و جبهه بندى با قبل از انقلاب فرق
نكرده است آن روز آمريكا با تصوير شاه و دستگاههاى شاه جلوه گر شده بود
لكن امروز آمريكا چون مى بيند نوكرهايش بيرون رفته اند و ملت متشكل و
مسلح و مجهز شده است با آن چهره واقعى خودش كه از چهره شاه به مراتب
كريه تر است جلوه گر شده است .
مبارزه همان مبارزه است و ما هيچ احساس نمى كنيم مبارزه تمام شده باشد.
امروز تصور ما اين نيست كه بگوييم حالا بحمدالله راحت شديم و بايد ديگر
زندگى كنيم . ابدا چنين چيزى نيست . همان احساسى كه آن روزها در مقابل
ساواك و ماءمورين مزدور شاه و عاملين جرايم آنها داشتيم امروز هم صد
برابر شديدتر در مقابل آمريكا و استكبار جهانى داريم . آن روز مبارزه
مى كرديم ، امروز هم بايد مبارزه كنيم . و براى اين مبارزه هم خودمان
بايد آماده شويم و هم مردم را آماده كنيم . آمريكا را به مردم
بشناسانيد. هر صحبتى كه مى كنيد و هر منبرى مى رويد و هر جا مى خوانيد،
يزيد اين روزگار و شمر اين روزگار و بنى اميه و استثمار گران اين
روزگار را مشخص كنيد. به مردم بگوييد كه امروز صف مبارزه و جبهه
مبارزه چگونه ترسيم شده است . امروز در دنيا كمتر نظامى و كمتر مسولينى
وجود دارند كه در چشم محافل سياسى مهم دنيا به قدر نظام و مسئولين
جمهورى اسلامى عظمت و عزت و آبرو داشته باشند. يعنى دنيا روى خواست ،
اشاره و حرفهاى ما حساب مى كند و كوشش مى كند كه حرف مسئولين اين نظام
در مسائل سياسى منطقه رعايت شود. حواسشان جمع است . چرا؟ مگر مسئولين
اسلامى چه دارند؟ مگر سى ، چهل سال سابقه سياستمدارى و حكومت كردن و
كارهاى ديپلماسى دارند؟ يا ثروتها و اندوخته هاى مادى دارند؟ اين براى
خاطر شعارهاى انقلابى و براى خاطر موضعگيرى انقلابى اين مردم انقلابى
است . من اين را در برخورد با مسوولين كشورهاى ديگر اعم از آنهايى كه
اينجا آمدند يا آن جاهايى كه ما رفتيم ، در مجامع جهانى و در مجمع غير
متعهدها به وضوح احساس كردم و بدون استثنا با كسانى كه ملاقات و برخورد
داشتم ، با احترام فوق العاده مسئولين آنها روبرو شدم كه فوق احترامات
معمول و متداول بود و متوجه شدم به ما به عنوان يك مسئول نظام جمهورى
اسلامى با اهميت خاصى نگاه مى كنند. وقتى انسان مساءله و مبانى اسلامى
است . همين (هيهات منا الذله ) به اصل توحيد و همين .
((لا))يى كه در ((لا
اله الا الله )) هست ، به ((لا
گفتن به همه دنيا بر مى گردد. وقتى يك ملتى اين جور برخورد مى كند و
فشارها و اخم ها و شدتها و قدرت نمايى ها و گردون كلفتى ها و عربده كشى
ها زور و زر برايش ارزشى ندارد و به همه آنها (لا) مى گويد، عزيز مى
شود. اين نشانه همان توحيد است . توحيد يعنى خدا را عبوديت كردن و لا
غير. همچنين درباره معارف اسلامى و معرفت ائمه (عليه السلام ) بايد بيش
از سابق به مسائلى توجه و تكيه كنيم كه براى مردم آموزنده است . البته
ياد كردن از گوهر پاك و طينت آسمانى و ملكوتى ائمه (عليه السلام ) چيز
خوبى است و اشكالى ندارد، اما به زندگى ائمه (عليه السلام ) هم
بپردازيم . من در صحبتهاى متعدد خود در سال گذشته راجع به عنصر مبارزه
در زندگى ائمه (عليه السلام ) اين عنصر فراموش شده گفتم ائمه (عليه
السلام ) براى احياى جوامع خود زهر نوشيدند ما بايد ببينيم دستگاههاى
ظلم چرا ائمه را مسموم مى كردند؟ اگر كسى مبارزه نكند كارى با او
ندارند. ما هم اگر هم اكنون با استكبار مبارزه كنيم كارى با ما ندارند.
لكن اسلام اجازه نمى دهد مبارزه نكنيم . اسلام دين مبارزه با استكبار و
شرك و شيطان است و براى اين است كه مبارزه مى كنيم . اسلام دين مباركه
با استكبار و شرك و شيطان است و براى اين است كه مبارزه مى كنيم . آنها
همچون با اسلام نمى توانند بسازند، عكس العمل نشان مى دهند. ائمه (عليه
السلام ) اين طور بودند. شما هم بايد اين بعد از زندگى ائمه (عليه
السلام ) را در شعرها منعكس كنيد.
در زندگى امام سجاد (عليه السلام ) ابعادى وجود دارد كه بايد شناخت و
درباره آنها شعر گفت و اگر شعرهايى هم هست بايد پيدا كرد و به مردم
شناساند. زندگى امام سجاد (عليه السلام ) كه 30 سال مبارزه كرد و آن
خطبه معروف را در شام ايراد نمود و آن شورش و انقلاب را در دنياى اسلام
به وجود آورده مگر مى تواند از حماسه خالى باشد؟ و لذا جستجو كنيد و
حماسه ها را بيابيد، زيرا امروز ملت ما و همه ملت هاى دنيا به اين
حماسه ها نياز دارند.
امروز مى بينيد كه وضع دنيا چگونه است ؟ اين كاخهاى ساخته شده گر چه
مرفه و خيلى پر زر و زيور است ، اما با پايه هاى مقوايى بنا شده و دارد
يكى پس از ديگرى فرو مى ريزد، شوروى ، امپراطورى بزرگ به اصطلاح
سوسياليستى و كارگرى آنچنان فرو ريخت و در هم پيچيد و بلكه اصلا نابود
شد و مثل همين فعل و انفعال ، الان در بعضى جاهاى ديگر دنيا هم دارد
انجام مى گيرد، منتهى يك مقدارى زمان مى طلبد تا آشكار شود. اين تمدن
ها و زر و زيورهاى ضد حق دارند مضمحل مى شوند. بله ، بايد بناى حق
مرتفع باشد اما خيال نكنيد اگر باطل از بين رفت بخاطر زوال پذيرى او
است و حق بخودى خود و بدون تلاش در دنيا علم خواهد شد، ابدا چنين نيست
، بلكه اگر باطلى از بين رفت باطل ديگرى سر كار خواهد آمد، مگر آن وقتى
كه حق خودش را عرضه كند. كما اينكه باطل ها در دنيا دارند پشت سر هم مى
آيند و مى روند طبيعت و باطل زايل شدن و از بين رفتن است ، اما گمان
نشود كه باطل اگر از بين رفت ، اسلام يا حق ، بدون تلاش و مجاهدت و
زحمت كشيدن من و شما ممكن است در دنيا جايگزين باطل ها بشود اين بستگى
دارد به اينكه من و شما چكار كنيم ؟ پس بايد از اهل بيت (عليه السلام )
همچنان درس گرفت و اين درسها را به مردم داد و همچنان تربيت كرد تا بر
اثر كوششها حق جانشين باطلها بشود.
5- اصل واقعيت و تعقل در مداحى اهل بيت (عليه السلام )
بناى ما بر اين نيست كه هرچه را در آن شك داريم يا قبول نداريم بگوييم
نخوانند. اگر ما بخواهيم بگوييم آقا اين دقيق نيست نخوانيد، مى ترسم
برادران و در خواندن خيلى محدود بشوند. توجه داشته باشيد آن چيزى را
بخوانيد كه معقول باشد. البته نه اينكه انسان هر چه معقول است از خودش
بسازد و بخواند، بلكه چيزهاى معقول را متكى به اصول و واقعيتها كنيد.
البته گزاره هر حديثى وقتى هنرى باشد با پيرايه هايى همراه خواهد بود و
آن پيرايه ها ايرادى ندارد. منتها مشروط بر اينكه پيرايه ها اصل نشود.
اصل را بايستى از واقعيت ها گرفت و به آن بيان هنرى و پيرايه هايى كه
لازم است بخشيد.
6- اصل ذكر مصيبت در مداحى اهل بيت (عليه السلام )
ذكر مصيب يك چيز قهرى اس كه حتما بايد انجام بشود.
بنده گاهى مى بينم در مصيبت حضرت على اكبر و على اصغر و مسائل گوناگون
كربلا، كلمات و تعبيراتى چه از طرف مداح كه احساسات خودش را بيان مى
كند گفته مى شود. گاهى احساسات را از زبان خودش بيان مى كند و گاهى از
زبان آن بزرگواران بيان مى كند. اينها ذكر مصيبت نيست . آنچه را در
كربلا گذشت بايستى بيان كرد و اين حادثه نبايد فراموش و مرده شو. اين
حادثه بايد زنده بماند. زير حادثه را بايد بگوييد. هر شبى در هر جلسه
اى كه روضه بزرگوارى خوانده مى شود ماجراى او بايد گفته شود حالا يا به
زبان شعر يا به زبان نثر، اين يك بحث مفصلى است كه بايد با روضه خوانها
و منبرى هايى كه روضه مى خوانند بيشتر در ميان گذاشته شود والا برادران
مداح بعا تا حدود زيادى مراعات مى كنند. اين امر، هم از جهت محتوا و
مضمون و هم از نظر شعر سرايى هر چه بهتر و هنرى تر باشد تاءثيرش بيشتر
است و دل مستمع را بيشتر جذب مى كند.
7- اصل تفهيم در مداحى اهل بيت (عليه السلام )
يكى از اصول مهم در مداحى تفهيم است . هر آهنگى و هر آوازى به درد شما
نمى خورد. آهنگ و آواز خاصى به درد شما مى خورد. آن هم با شيوه بيان
خاص مداحى .
مردم زبان شعر را بيشتر مى خواهند، اما مثل زبان نثر نمى فهمند به خصوص
اگر شعر بالايى باشد. شما بايد اين را بفهمانيد و فهماندش هم فقط به
اين نيست كه آدم با صداى خوب بخواند. چون خيلى ها شعر را با صداى خوب
مى خوانند ولى مستمع نمى فهمد كه چه مى گويند. پس بايد بفهمانيد. و اين
فهماندن همان هنرى مداحى است . اگر شعر را با هنر خواندن براى تفهيم كه
البته غالبا با صداى خوب هم همراه است و اگر صداى خوب هم نباشد همان
كيفيت خواندن ، جبران صدا را هم مى كند ارائه دهيد، گاهى خيلى از خودش
صدا ممكن است بهتر و جا افتاده تر و شيرين تر تلقى بشود.
اگر فرض كنيم ما ابياتى را در مقامات معنوى فاطمه زهرا (س ) بگوييم كه
مستمع مان چيزى از آن نفهمد و سر در نياورد، معلوم نيست كه او را به
فاطمه زهرا (س ) نزديك كند. ما لازم است به اين خانواده روزبروز نزديك
و نزديكتر بشويم ، و ملت ما از اين طريق خواهد توانست به رسالت خودش
عمل كند. اين ملت ، اين چنين مى تواند آن پيام بزرگ را به دنيا برساند.
8- اصل زمان در مداحى اهل بيت (عليه السلام )
من خيلى خوشحالم از اينكه الحمدالله مى بينم شعر شما، سرود شما، آهنگ
شما و اقدام شما با پيشرفت ها و نيازهاى زمان هماهنگ شده است . اين را
بايد ادامه دهيد.
در گذشته مداحان قبل از اينكه شروع به خواندن روضه كنند معمولا يك چيز
اخلاقى مى خواندند اخلاقياتى كه فرضا 35 سال قبل از اين من يادم مى آيد
و كوچك بودم و مى شنيدم . درست است كه آن اخلاقيات خوب بود اما اخلاق
امروز نيست . آن روز گفته مى شد مثلا سلام را بلند بگوييد و به
همسايگانتان نيكى كنيد، امروز بايد شما به مردم بياموزيد كه مردم ايثار
وفداكارى كنند و از تحمل پرستى و زياده روى در مصرف خوددارى نمايند و
قناعت كنند. آن روز قناعت يك معنى داشت و امروز با توجه به مسائلى كه
نظام جمهورى اسلامى با آن رو بروست قناعت معناى ديگرى دارد.
بخش سوم : نكاتى درباره اشعار و مدايح
1- شعر و مدح مطلوب
براى اينكه انسان شعر خوب بگويد اخلاص كافى نيست . شعر يك علم
است ، يك فن است ، يك دانش است . خود شعر يك هنر است ، اما دانش هم
دارد و مثل ديگر دانشها اندازه دارد، متر دارد و مثل بقيه چيزها اهل فن
مى توانند درجه آنرا مشخص كنند، جستجو كنند و بهترين را بياند و
بخوانند. كسى كه شعر متوسطى گفته ، اگر با اخلاص هم گفته ، آن را بين
خودش و خدا نگه دارد. شعر متوسط اصلا نخوانيد، شعر پايين و غلط را اصلا
نخوانيد.
جامعه مداح ايرانى شعرهاى خوب را بخواند. چون سبك مداحى به ويژه مداحى
سنتى مانند حرف زدن با مردم است . من مداحان قديمى را ديده بودم كه
وقتى شعر مى خوانند گويا با مردم حرف مى زدند و تك تك افرادى كه آنجا
نشسته بودند، مى فهميدند، شعر مصيبت هم همين طور بود. مثل :
اى حرم كعبه ات ز حلقه بگوشان |
|
وى دل داناى تو زبان خموشان |
با تو كه گفت از حسين چشم بپوشان
اينها را چه كسى نمى فهميد؟ و از مردم معمولى ما كيست كه كسى شعر فصيح
قوى را بخواند و او نفهمد؟ من يك وقتى مى ديدم كه مردم اين شعرهاى
معروف حمله حيدرى را كه سابق دراويش پرده مى زدند - اگر چه مضمون هايش
پايين است ، اما شعرها بسيار قوى و استوار است - مى فهمند.
سماواتيان محو و حيران همه |
|
سر انگشت حيرت به دندان همه |
كه يا رب چه زور و چه با زوست اين |
|
فلك را مگر هم ترازوست اين |
اين شعرها كه در كتاب حمله حيدرى و متعلق به ملا بما نعلى معروف كرمانى
است از لحاظ مضمون پايين است اما از لحاظ شعر نقص ندارد. پس اگر مداح
شعر قوى و خوب را بخواند و با مردم حرف بزند در طول مدتى مثلا ده سال
كه از آن بگذرد، سطح ادبيات عمومى مردم بالا مى رود و چون شما همه جا
مى رويد و زن و مرد و روستايى و شهرى پاى صحبت شما مى نشينند، گوش ها
به شعر درست و سخن فارسى درست عادت مى كند، و جامعه مداح مى تواند در
اين زمينه بزرگترين خدمت را بكند.
من به برادران عزيز توصيه مى كنم در جلساتى كه دور هم جمع مى شوند، چه
برادران شاعر در انجمن هاى ادبى و شعرى كه موضوعى را مطرح مى كنند و چه
در جلسات برادران جامعه مداحان ، در تهران ، قم ، مشهد و هرجاى ديگر،
به خصوص آنجايى كه عده زيادى هستند، موضوعات مهمى را كه بايد درباره
آنها شعر گفت ، مطرح كنند. درباره خيلى از موضوعات شعر وجود دارد، اما
كسى خبر ندارد. شما برويد مثلا ديوان اقبال را نگاه كنيد ببينيد اين
شاعر پاكستانى كه هرگز ايران را نديده به قدرى شعر در مفاهيم اسلامى آن
هم مفاهيم انقلابى اسلامى مثل (هر كه پيمان با هو الموجود بست ) دارد
كه آدم گيج مى ماند. من خودم به خاطر دارم در حدود 17 يا 18 سال قبل كه
اين مفاهيم و مسائل انقلابى را در سخنرانى ها و بحث هاى مجالس درس مى
گفتيم گاهى يك بيت شعراز ناصر خسرو، يا سعدى يا فلان شاعر كه پيدا مى
كرديم چقدر خوشمان مى آمد و يادداشت مى كرديم و از آن در سخنرانى ها
استفاده مى كرديم . همان وقت شايد سال 45 بود كه من با ديوان اقبال
آشنا شدم و شعرهاى او نظر مرا جلب كرد. وقتى شروع كردم به خواندن ،
ديدم درباره مفاهيم مورد نياز ما و مسائلى كه ما در جوامع خود مطرح
خيال مى كرديم داريم نوآورى مى كنيم ، آنقدر شعر در ديوان اقبال هست كه
سر آدم گيج مى رود. الحمدالله شعراى خود ما هم امروز شعرهاى خيلى خوب
مى گويند كه نمونه هايش را مى شنويد و مى بينيد و بسيار جالب است . به
هر حال هم در مجامع ادبى وهم در مجامع مداحى دنبال موضوعاتى باشيد كه
بايستى درباره آن موضوعات شعر گفته بشود، يا شعر پيدا بشود. كوشش كنيد
شعرهاى خوب و مايه هاى شعرى خوب انتخاب كنيد. مبادا به شعر كم مايه
قانع شويد. ما شعراى خوبى داريم . شما مى توانيد ادبيات فاخر فارسى را
به محتواهايى كه حامل همان پيام است در سطح توده مردم منتشر كنيد. و
اين لطف و فضل الهى در اختيار شماست و بر عهده شماست كه اين كار را
انجام دهيد. شعر اقبال انصافا ويژگى هاى يك مدح يك مدح را دارد، هم مدح
است ، هم مبالغه نيست ، هم خيالى نيست وهم از چيزهاى بى ربط مثل اينكه
در گذشته تشريح مى كردند كه اين امام بزرگوار ابرويش يا چشمش يا لبش چه
شكلى بوده ، به دور است . امروز اصلا بحث سر اينها نيست كه برداريم يك
غزل يا قصيده اى را خراب كنيم ، چون درباره ائمه (عليه السلام ) آن طور
نمى شود حرف زد كه آدم با يك نقد معمولى حرف مى زند. بلكه بايد به نحوى
دست و پايش را بشكنيم و خرابش كنيم كه مى خواهيم درباره ائمه (عليه
السلام ) مدح بگوييم و آن وقت نتيجه اش اين بشود كه چهره آن حضرت ، يا
قد آن حضرت مثل گل يا مثل سرو يا فلان است ! اين چه لزومى دارد؟ اصلا
مساءله با اهل بيت (عليه السلام ) اين نيست ، مساءله صفات و خلقيات و
طينت آنهاست . اينها را بايستى سرود. در همين اواخر، دو سه سال قبل از
ديوان صائب را ورق مى زدم البته من از سابق با ديوان صائب مانوس بودم
لكن چون يك نسخه تصحيح شده اى چاپ شده بود باز شروع كردم به ورق زدن و
نگاه كردن ديدم در ديوان غزل هاى بسيار وجود دارد كه به درد كار
مداحى شما مى خورد. لازم هم نيست كه انسان يك غزل را حتما از اول تا
آخر بخواند. گاهى كه شما به يك مناسبتى داريد حرف مى زنيد و يك تك بيت
يادتان مى آيد وقتى آن تك بيت را مى گوييد، مثل اين است كه يك ساعت حرف
زده ايد. اين در مخاطب شما اثر مى گذارد. و چه بهتر كه اين تك بيت ها
از بهترين ها باشد. ما بهترين ها را در اختيار داريم . بنابراين جمعى
بنشينند اين بهترين ها را جمع كنند نگه دارند و در اختيار كسانى كه وقت
ندارند بگردند پيدا كنند، بگذارند يا سروده هاى جديد را نقادى و
ارزيابى كنند.