مونس جان

استاد حسين انصاريان

- ۷ -


الهي، مرا با صالحين محشور كن ، جانم غرق نور كن اي بي مثل و مانند، دست و پاي جانم شده در بند.
الهي، شيطان بگردنم انداخته كمند، مرا نجاتي، از معرفت حياتي از خوبي صفاتي.
الهي، اي حي سبحان، اي كريم منان، اي رحيم و رحمن ، شراب محبت در جامم كن، آزاد از ننگ و نامم كن ، در عشق دائمم كن در عبادت قائمم كن ، راهم بده ، ناله واهم بده، راز و نياز سحرگاهم بده بياور در طريقم، احسانت را نما رفيقم.
الهي، در مصائب تويي پناهم، در بلاها تويي تكيه گاهم ، راهم بده به آستانت، جايم يده در جنانت، برزبانم نيست جز ثنايت.
الهي امر و فرمانت را مي پذيرم، اي محبوب بي نظيرم ، ترا رحمت و كرامت است ، مرا جرم و ملامت است.
الهي، اي چشمه جود، اي پناه موجود؛ اي منبع خيرات اي بخشنده مبرات، اضطراب از جانم بدر كن، به عنايتم نظر كن اي صفاي زندگاني ، اي عطاي جاوداني ، اي فيض پياپي بيدل وزارم، جز گنه نيست كارم توفيقم ده، از عباد مخلصت رفيقم ده،
الهي، ندارم تدبير ، آورده ام عذر تقصير، اي مرا ازفقنه ها عصمت، اي دهنده نعمت
الهي، اي درياي بي پايان رحممت ، والاي و الايي ، بخشنده و مولايي
نمي خواهم بجز لطفت پناهي
مكن محروم اين در روسياهي
ندارم جز سر كويت سرايي
نه ام منزل نه ام مسكن نه جايي
نوازش كن گدائي را ز احسان
وجودش را بده زينت به ايمان
اسيري را زغم آزاد گردان
دل ناشاداو را شاد گردان
كريمانه به محتاجي نظر كن
بر او با لطف و با رحمت گذركن
الهي، اين بخاك ذلت نسشته را عزت ده، اين محروم از ملك معرفت را ملكوت معني ده، اين خانه دل خراب كرده را كاخ بصيرت ده .
الهي، اين خود بين از دست شده را بزم معصيت ده.
الهي، اين جاهل غفلت زده را بينايي وحميت ده
الهي، ورشكسته اي دست و پابسته، افتاده اي دب از خود گسسته بال و پر ريخته اي در غم نشسته را به عرصه گاه رحمتت راه ده.
الهي، او را در حريم قدست بارده، از خدمت و طاعت و عبادتش كار ده
الهي، روحم افسرده ، دلم پژمرده ، گناه اعتبارم را چون موريانه خورده شيطان سرمايه ام را برده، در شب از غصه نخفته.
الهي، اگر رحمتت دستم نگيرد، لطفت بفريادم نرسد، كرمت به نجاتم نيايد عفوت گناهم نشويد، رأفتت در آغوشم نگيرد، دنيا و آخرتم را در بازم .
الهي، بي جمال و كمالم ، بي جساب و كتابم، از خاك پست ترم از مور ناتوانترم، از ذره كوچكم ترم، از كاه سبك ترم.
الهي، بي ارزش و بي قيمتم، نجاتم ده، رحمتم ده ، رضوان و كرامتم ده.
الهي، عبادت نكردم، اطاعت نكردم، كسب معرفت نكردم.
الهي، جلب رضايت نكردم، ره به صدق و درستي نبردم با آب توبه گناه از كتاب خودنشستم.
الهي، اگر به اين ذره بي مقدار ، به اين بي عار بي كار به اين تنهاي بي يار عنايت نكني، از سعادت امروز و فردا محروم و از فيض خاصت مهجور و از رسيدن به وصالت ممنوع گردد.
الهي، له بيراهه رفتم، همه عمر خفتم ، دست از جهاد با نفس شستم غبار كدورت از دل نرفتم، تنها و تنها به توفيقت در خانه دل تراجستم.
الهي، مرا بپذير ، به كوي لطفت قبول كن ، به بارگاه عنايتت راه بده كه جز عشق تو سرمايه اي ندارمو جز زاري و گريه از فراقت مايه اي ندارم و در دنيا و آخرت غير تو ياري ندارم.
الهي، از آدميت دورم ، از انسانيت مهجورم.
الهي، از كثرت گناه مغمومم، از نعمت معنوي محرومم زير دست و پاي شيطان مظلومم، مرا از شر نفس و شيطان نجاتي و از عذاب فردا براني .
الهي، لطفت صبح اميد من است، قرآنت بشارت و نويد من است آگاهيت شاهد و شهيد من است.
الهي، فرشته ات رقيب و عتيد من است، يادت شمع شب من است ذكرم يا رب يارب من است، توبه من ناله و آه من است ، چاره ديگري برايم نيست ، جز كويت سرايم نيست.
الهي، از اين سراي سست بنياد دلم گرفته، بر عمر گذشته قلبم سوخته مرا در سحر اهل راز و سوز گردان، بر نفس و هوايم پيروز گردان، از كويت نشاني، از سويت خط اماني ، كه از زمره بي پناهانم، از جمع پرگناهانم.
الهي، گم شده اي بي خانمانم، بي نور شده روح و روانم.
الهي، طولاني شده زمان فراقم ، به اوج رسيده اشتياقم دستي به دست حقيقت ندادم، درچاه خود بيني افتادم.
الهي، در آتش اشك و آعم ، دور افتاده از راهم ، مرا هدايت كن به اين گدا عنايت كن.
به اخلاصم زدل آهي نباشد عمل قدر پر كاهي نباشد
اسير نفس دونم يا الهي
سيه روي و زبونم يا الهي
كريما بنده ات را شادگردان
قفس افتاده را آزاد گردان
نوايي بخش عبد بي نوا را
بشوي از دفترش جرم وخطا را
ببار اي ابر رحمت بر گنهكار مگر يابد شفا اين زار بيمار
الهي، دلم با نور عشق روشن ، بيابان وجودم گلشن كن، صفايي ده به شام عاشق، شراب طهور ريز در كام عاشق .
الهي، حلقه بندگيم در گوش كن ، مرا اهل ذكاوت و هوش كن مرا مقيم كوي تسليم و رضا كن ، از بند شيطان رها كن ، عنايتي بر اين بنده زار او را از خزي دنيا و عذاب آخرت نگهدار.
الهي، عبدي گنهكار ، بنده اي تبهكارم، گرچه بي نوايم ولي با حضرتت آشنايم، در حريم خدمتتكارم ده ، به ملكوت محبتت يارم ده از خويشم بدر كن ، به لطفت نظر كن ، كه از گناه تلخ كامم، وجودي نا تمام
الهي، غير از گناه از من پديدار نشد، ، جز زشتي اخلاق از من نمودار نشد وجودم در عفلت است و بيدار نشد، كسي مرا غمخوار نشد.
الهي، از حريم لطفت دورم، از كثرت خطا رنجورم.
اله، منيتم را بردار از ميانه، اين مسكين را به رضوانت كن روانه.
الهي، حسين مسكين بنده تست، از كثرت گناه شرمنده تست، دل و جانش خواهنده تست.
الهي، حسين مسكين دل از غير تو بريده، جز لطف و محبت از تو نديده هنوز در هجراست و به وصال تو نرسيده، از شراب عشقت نچشيده، كرامتي كه اسير تست ‌، عنايتي كه فقير تست.
الهي، حسين مسكين را به حسين شهيد ببخش، از درياي وجودت عنايت و اميد ببخش، از ملكوت لطفت بشارت و نويد ببخش.
الهي، حسين مسكين بنده اي عاصي است، غرق معاصي است آلوده به نا سپاسي است.
الهي، حسين مسكين پرورده تست، برده تست، بنده تست.
الهي، حسين مسكين غرق نياز است ، ترا در آواز است، بسويت در پرواز است، خدايش دلنواز است، پروردگارش بي يار و بي انباز است.
الهي، حسين مسكين به گناهش آگاه است، بريده از ما سوي الله است، ملازم سحرگاه است، غرق حسرت و آه است، بنده درگاه است
الهي، حسين مسكين ترا سائل است، گداي كمالات و فضائل است ، لطف تو او را حاصل است، نشان رحمتت وي را حمايل است.
الهي، اين راز و نياز ، اين سوز گداز، اين سياه نامه، اين پريشان نامه ، اين مناجات نامه ، را از بنده ات حسين از شرمنده ات حسين، از جوينده ات حسين، اين مستكين مستحمر، اين بي نواي زار، اين عبد خوار به درگاه لطفت قبول كن.
الهي، مرا در دنيا و آخرت با محمد و آل محمد (ص)محشور كن
الهي، مرا از پيشگاه رحمتت مران ، اگر چه بنده اي قابل قبول نيست ولي خاك درگاه بندگان تست ، يا اكرم الا كرمين، يا ارحم و الراحمين ، اي كه گدا را از در لطفت نراني ، و گنهكار را جز به رحمت و مغفرت نخواني .
الهي، اين ضعيف دل شكسته، اين سر افكنده شرمنده در پايان اين دفتر به عنوان عرض حال به پيشگاه لطفت زبانش مترنم به اين سروده نا قابل است.
عمرم به خطا گذشت وعصيان
سنگ گنهم شكست پيمان
هستم به مثل درخت بي بار
جز نفس و هوي نباشدم كار
در چاه ضلالت و گناهم
شرمنده و خوار و روسياهم
دستم ز عمل هماره خالي است
خاكم به سر اين چه وضع و حالي است
طوفان بلا گرفته جانم
غير از خط گمرهي ندانم
افتاده و ناتوان و پستم
از جام غرور و كبر مستم
خويم همه زشت و سيرتم بد
لطفي بمن اي كريم سرمد
ابرار
مرا ز خود برانند
اشرار مرا ز خود ندانند
از جمع عباد رانده ام
من از راه صلاح مانده ام من
قلبم ز گنه تيره گشته
ابليس به عقل چيره گشته
سرگشته ئ زار و خسته ام من
پژمرده و دل شكسته ام من
نك ديده به رحمت تو دارم
اميد به خدمت تو دارم
توفيق و توان وهمتم ده
يا رب ز رفا كرامتم ده
مسكين در توام كرم كن
از عفو لباس برتنم كن