مونس جان

استاد حسين انصاريان

- ۶ -


الهي، اي وجود عزيزي كه نطفه را در تاريك خانه رحم بصورتي زيبا آراستي وجود اوليائت را از آلودگيها پيراستي ، آنان را به حريم قدس ملكوتت خواستي
الهي، گرچه پنهاني اما پيداستي، عشق تو روح افزاستي صاحب اسماء و صفات عليا هستي، هستي به اراده ات بر جاستي
الهي، به من نعمت دادي، فضيلت و كرامت دادي، سلامت و عافيت دادي روزي و بركت دادي، توفيق طاعت دادي، وظيفه و مسوليت دادي
الهي، عقل و هدايت دادي، خلاصي از محنت دادي.
الهي، صبر در مصيبت دادي، دلي پر از سوز و محبت دادي قلبي پر از سوز دادي، مغفرت و رحمتت دادي.

راز و نياز پريشان حال
الهي، اي مالك ملك وجود ، اي رب غيب و شهود اين عبد شرمنده را غير گناه حاصلي نبود، از خود گذشته ام، از غير تو رسته ام
الهي، بتو دل بسته ام، باشد كه ديده جان بديدارت آراسته شود و با رسيدن بر قرب وصالت، روح و روان از آلودگي پيراسته گردد.
الهي، بتو دل داده ام، بكويت رو نهاده ام، بخاك پيشگاهت افتاده ام دلم را غرق نور كن، رويم را غرق سرور كن.
الهي، شيطان را از من دور كن ، دو چشمم از غير خود كور كن حاجتم روا كن ، قرضم ادا كن ، از عشقت مرا رسوا كن.
الهي، جايم جنت المادي كن، جانم پر از صفا كن، درد فراقم دوا كن الهي، اي رب جليل اي سيد جميل، اي مولاي كريم، اي رب رحيم
الهي،اي مولاي من، اي سرور و آقاي من، بيدارم كردي آگاهم نمودي، عنايتي كه بقيه عمر به بندگي خيزم، و براي جبران گذشته اشك حسرت ريزم
الهي، اي كه بنده ات را از ياد نبري ، اي كه جز عجر و شكسته دلي نخري اي كه غير لطف و رحمت به نيازمند ندهي.
الهي، اين عبد ذليل ، اين شرمنده عليل، اين فقير كوي رب عظيم اي خجالت زده پست تر از رميم، اين مستحق نا رحميم، اين هيزم حجيم
الهي، جز آمرزش و عفو از تو نخواهد ، داورا غير لطف وعنايت ت ونشايد.
الهي، درد دردمندي را دوايي، بيماري را شفايي، اهل تقوي و وفائي عين رحمت و صفايي، متحيران كويت را رجايي.
الهي، سيد و آقايي، از تو خالي نيست جايي، نگويم بنده ات كه شرمنده ام فناي محضم نه پايبنده ام ، طالبي جوينده ام ، بسويت پوينده ام.
الهي، عنايتي كه خرابم ، وجودي عين سرابم ، بي سرو پايم ، دردمندي و بي نوايم الهي، كجا روم كه جايي ندارم، جز كويت سرايي ندارم.
الهي، در ميان نيكان جاي پايي ندارم، سرمايه و مايه جز آهي ندارم غير رحمتت پناهي ندارم.
الهي، اي همه ظاهر و باطن جلوه اي از رحمتت، اي تمام موجودات شگفت انگيز ذره اي از كرمت، اي تمام عناصر هستي نقشي از ايوان قدرتت
الهي، مرا كه اوصافي جز عدم و فنا، ضعف و عجز ، ناتواني و زبوني نيست.
الهي، مرا كه جز ذلت و پستي ، نقص و كور دلي ، تقصير و گناه نميباشد ! چگونه به وصفت بر خيزم و نثار و سپاس بخاك درگاهت ريزم.
الهي، چه سان مدحت گويم، باكدام قدم راهت پويم با چه زبان سخن ببازار وصفت آرم؟
الهي، چون بفكر فروميروم، و در درياي انديشه غوطه ميخورم بر نمكي كه تا كنون از سفره ات خورده ام غرق تاسف مي شوم و بر بدبختي خود ميگريم
الهي، ناله بر مياورم كه اين نمك حق مخلصان است، اين نمك حق عارفان است، اين نمك حق عاشقان است ، اين نمك حق آزادگان است .
دفتر عمرم زگنه شد سياه
عمر به عصيان و خطا شد تباه
مستحق آتشم وصد عقاب و اي بمن و اي ز زور عذاب.
نيست چو من خوار و ذليل و زبون
كرده گرفتار مرا نفس دون
اي كرمت همچويم بي كران بسته عشق تو زمين و زمان
بر من افتاده عنايت نما
از من افسرده حمايت نما
الهي، جز شرمساري مايه ندارم، غير خجالت سرمايه اي ندارم عدم محضم سايه ندارم، ضعيف و زبونم پايه ندارم، بر اين بي بضاعت لطفي
الهي، بر اين فقير كرمي، بر اين اسير عنايتي ، بر اين ناتوان رحمتي الهي، عبد خالصت ، بنده پاكت، اصل شرافت، عين نجابت، محض كرامت مولاي عاشقان، نور عارفان، مظهر عجائب، مظهر غرائب، غالب كل غالب ، علي بن ابي طالب عليه السلام به پيشگاهت بازاري و گريه چنين سرود ((آه از دوري راه و كمي توشه)) اي دل شكسته را چاره اي نيست، جز اينكه گويد: آه از دوري راه و نبود زاد، و قلب پر آه ، و نبود پناه، و پرونده پر از گناه.
الهي، اي راز و نيازم ، اي سوز و گدازم، اي محبوب دلنوازم بنده ام، سرافكنده، شرمنده ام، جاهي ندارمع جز آهي ندارم عمل به اندازه پركاهي ندارم.
الهي، اي همه جمال و جلال، پاك كن و دلم را از ملال، كه گناه از تو دور كرد، و دوچشمم از تماشاي لطفت كور كرد.
الهي، اي دواي دلم، اي شفاي دلم، گلشن كن آب و گلم روضه رضوان كن حاصلم، اي مرا حبيب، اي به دردم طبيب مر بخوان ازدر گهت مران، جمالت بنمايان.
الهي، اي اميد دلها، اي نور روانها، اي هستي جانها
الهي، ره بسوي ندارم به نزدت رويي ندارم، حسرتا كه خلق و خويي ندارم، تيره شد روانم، دچار ذلت شد جانم از دست شده آبرويم، ولي غير تو نيست آرزويم.
الهي، ياري ام ده، از لطفت نجات از خواري ام ده، بر من رحمت آر، ذلتم را به عزت آر، ترا جز بخشندگي نيست، مرا جز شرمندگي نيست.
الهي، به پيشگاهت در خضوعم، غرق خاكساري و خشوعم دلم شكسته ، از غيرت رسته، در گناهم ، بي پناهم، واي خجلتم آه از رسوايي و ذلتم.
الهي، مبين از من گناهان، بده راهم به جمع عذر خواهان افتاده در عصيان و جنايتم، آلوده به خطا و جنايتم، ولي رحمتت مي نمايد كفايتم.
الهي، در وحشت از قيامتم، به حقت غرق ندامتم، نظري بر ناله و نوايم بگذر از گناه و خطايم، پرده لطفت بر من بپوشان، از شراب محبت مرا بنوشان.
زدم جامي من از خمخانه عشق
شدم اي دلبرا ديوانه عشق
بجان دارم نسيمي ازدم عشق دلم گشته چراگاه غم عشق
تمام هستي ام شد لانه عشق
وجودم گشته او را خانه عشق
تو شمع عشق و من پروانه عشق تو بزم عشق و من افسانه عشق
بسوز اين دلم رد آتش عشق
فروزان جان من از تابش عشق
الهي، توفيق راز و نيازم ده در سحر گاه ، يارحمن و يا رحيم و يا الله اين ورشكسته فراري پشيمان است، خجلت و شرمساري از رويش نمايان است گدا و فقير احسان است، هر چه باشد آراسته به ايمان است، خاك نشين در گاه جانان است.
الهي، اين فقير را نامي نيست، جز براي شراب عشقت كامي نيست در صف بندگانت جز خامي نيست، اين بي نام ونشان را، اين غرق عصيان را ، اين خام پريشان را به لطفت عنايتي، از كرمت رحمتي از سويت رافتي.
الهي، زشتم به كردار، گناهم بسيار، عصيانم كار، آينده ام دشوار تنهايم و بي يار، دچار حسرتم و آه، مايه ام استغفر الله، خداوندا دل غمينم از صف مستفغرينم، مرا آواز دادي، در رحمت باز كردي، بكويت در آيم ، با جان و سرآيم.
الهي، گرچه به گناه قرينم، احسانت را رهيم، مسكين و مستكينم ننگ عالمم، فرزندي نا خلف از آدمم تائب و نادمم، آواره و بيچاره ام
الهي، فرمان دادي نافرماني كردم، بخشيدي گناه كردم، زوزي دادي نمك بحرامي نمودم.
الهي، لطف كردي سربرتافتم، از شفاعت اولياء ماندم ناچيزي خود را يافتم، خداوندا بي نوايم، اجابت كن دعايم.
الهي، تو دادي نويدم، اكنون بنگر اميدم، اسير عصيانم شكسته پيمانم ، لطفت عظيم است، ترانا كريم است، گداي رحمتم شرمنده منتم، قبول كننده بنده اي ، پذيراي شرمنده اي ، بدرياي رحمتم نداز اي رب كريم بي انباز.
الهي، بر عبد گنهكار عطايي ، نداد جز خطايي ، داور مني ياور مني .
الهي، گم گشته اي را ياد كن ، خاطرش را شاد كن.
الهي،از شر نفس حكايتها دارم،از خوديت خود شكايتها دارم از لطف دوست محرومم، از عنايت محرومم، پست و زارم ، گرفتار و بيمارم جدا از مسالكم ، فرو افتاده در مهالكم، چاره بيچاره كن، رحم برآواره كن.
سركويت گنهكاري نشسته
زعالم دل بريده دست شسته
ندارد مايه اي جز ناله و آه ميان موج عصيان چون پر كاه
ضعيف و ناتوان و دردمند است اسير و بي نوا و مستمند است
ببخش او را كه محتاج و فقير است
به فتراك غم عشقت اسير است
ندارد جز در لطفت پناهي مكن منعش ز رحمت يا الهي
الهي، در غفلت و خوابم، از سنگيني بار گناه بي تابم ، دچار وهم و پندارم به وسوسه نفس گرفتارم، ريا كارو مغرورم ، نگران از نفخه صورم
الهي، اين عبد ضعيف را بنواز، حفظش كن در نشيب و فراز در رحمت برويش كن باز.
الهي، شب تاريكم را روزگردان، بر دشمنم پيروزگردان، از گناهان دور گردان از خاصان روز نشور گردان، آزادي ام ده، شادي ام ده ، اي نور جانم اي سرنهانم، بحقت سوگند، از تو قطع نكنم پيوند.
الهي، اي خداي مهربانم، عبدي ناتوانم، به عشقت زنده ام به اراده ات پاينده ام، اي اميد اهل ايمان، نجاتم بده از نارنيران
الهي، از ديار عشق و مستي ام، افتاده در ذلت و پستي ام، گرفتار خود پرستي ام آگاهم كن، مناجاتي سحرگاهم كن، وجودت كريم است،احسانت قديم است.
الهي، ديده ام از رحمت روشن كن ، وجودم همچون گلشن كن آزادم كن از اين خاك، رسانم به اوج افلاك، مستحق ملامتم در وحشت از قيامتم، چه خواهي كرد در محشر، آه و صد آه خاكم بر سر.
الهي، خوارو زارم ، بيماري نزارم ، مايه اي ندارم، بحق كمالت به جلال و كمالت به جلال و جمالت، به اهل بينش ، به هستي و آفرينش ة به هجر و اهل هجران به نور و اهل ايمان ، به ناله عذر خواهان.
الهي، به توبه گناهكاران، به آوارگي بي پناهان، بنده ات را عنايت كن ، از افتاده حمايت كن.
الهي، نعيم تو براي نيكان است ، حجيم تو براي بدان است رحمتت براي عاصيان است، كرامت براي تائبان است لطفت براي ناكامان است، پناهت براي بي پناهان است.
الهي، تمنايي جز تو ندارم ، غبر تو نخواهم، اسير كمند تو ام عاشق و دردمند توام.
الهي، از خيل عشق بازانم، از زمره پاكبازانم، اي ثيون عالم اي پديد آورنده آدم، اي مولاي بندگان، اي مرهم دل آزردگان اي خداي منان ، مرانوازش كن به احسان.
الهي، مرا منبعي از خير كن ، دورم از شركن ، دلم روشن از نورت راهم بده در حضورت، آمده ام سويت، ندارم جز كويت ، ببخش خطايم بده عطايم، قبول كند گدارا، نوايي ده بي نوا را ، آنكه تويي داور او آنكه تويي ياور او، به نوميدي ننشيند،جز تو نبيند.
الهي، ريحان و روحم ده، فتح الفتوحم ده، سوالم را جوابي دردم را دوايي، وامدارم، اميدوارم ، گداي احسانم.
الهي، پريشان از هجرانم، ديده بر عطايت دارم، آرزوي سخايت دارم.
الهي، لطفت را به من بنماي ، راه رضوانت را برويم بگشاي .
الهي، وجودي پر از عيبم ، عاشق ملكوت و غيبم ، شعله عشق در دلم بر افروز ، عابدم كن در شب و روز، در درياي رحمتم انداز از عشق خود مجنونم كن، در جنگ نفس گلگونم كن.
الهي،دلم پرخون است، جاهل به سرمكنون است، برحمتت سر افرازم كن، به وصالت دمسازم كن، تويي معبود من ، عشق من و مقصود من، هملم قليل است، قرآنم دليل است خدايم جليل است.
الهي، از خجلت گناه بي تام، جاهل و غافل و در خوابم.
الهي، از عبادت خالص محرومم، در ميان اين خلق مظلومم مرا بيداري ده، نجات از بيماري ده، توجان جاني ، مولاي مهرباني به بندگيت آماده ام، خطابت را خوانده ام.
الهي‌، درختي بي بارم، گياهي بي ثمرم ، وجودي بي بهراه ام فقيرعفرانم، ندارم آرزوييي، جز از خمخانه عشقت بسوي، به عشق زنده ا م كن به احسان و لطف پاينده ام كن ، فيضي بخش از نور جمالت ،شعاعي بخش از كمالت
الهي، دلم از غبار گناه تيره شد، نفس اماره بر من چيره شد، عذاب دوزه بمن خيره شد، ديده جانم كور شد، وجودم از پاكي دور شد بر مركب خطال سوارم، كثرت گناه بارم، دورم از قرب جانان، جدايم از خليل پاكبازان، رحمتت را طبيبم كن، لطفت را نصيبم كن اجابت كن سوز دلم را .
الهي، شيرين كن حاصلم را ، راهم بده به بزم مناجات بر آور از من حاجات.