شيوه مناظرات انبيا و امام صادق (عليهم السلام)

سيده فاطمه حسينى ميرصفى

- ۱۲ -


2. چرا خداوند خون مسفوح را حرام گردانيد؟
خون مسفوح به خاطر اين كه مايه قساوت قلب ، سلب رحم از دل ، تغيير دهنده رنگ انسان و وسيله تعفن بدن است ، حرام گرديد. خوردن اين خون حرام است و موجب جذام مى شود.(399)
3. چرا خداوند خوردن مردار را حرام نموده است ؟
خوردن مردار حرام است به خاطر اين كه خون مردار در هنگام مردن منجمد شده و به بدن بر مى گردد. در اين صورت گوشت آن حيوان بسيار ناگوار است ؛ زيرا گوشت و خون با يكديگر مخلوط شده است .
خداوند خوردن مردار را حرام كرده است تا فرقى ميان مردار و حيوانى كه با ذكر نام خدا ذبح مى شود، باشد؛ چرا كه حيوان به وسيله ذبح شدن ، پاك مى گردد.(400)
4. آيا خوردن ماهى كه بدون ذبح شدن مى ميرد، حرام است ؟
ماهى ، مردار نيست . ماهى خون ندارد و به اين خاطر ذبح نمى شود. اگر ماهى زنده را از آب خارج نموده و بگذارند به خودى خود بميرد، اين عمل موجب پاك شدنش مى گردد.(401)
5. آيا خوردن غدد جايز است ؟
خوردن غدد، جذام مى آورد و حرام است .
و. عالم نجوم
1. آيا تدبير اين عالم (مشهود و غير مشهود) از ناحيه ستارگان هفتگانه است ؟
هر كس چنين ادعايى دارد بايد براى اثبات دعوى خود دلايل روشن و واضحى را بياورد. هر كدام از ستارگان از جانب خداوند متعال ماءمور هستند و به هر كارى كه امر شوند، مشغول مى گردند. اگر خلقت ستارگان قديم و ازلى بودند، نبايد از حالى به حالى ديگر تغيير مى كردند.(402)
2. كرسى بزرگتر است يا عرش ؟
همه آنچه را كه خداوند آفريده است در درون كرسى است و كرسى در برگيرنده همه آن هاست بجز عرش ؛ چرا كه عرش بزرگ تر از كرسى است . بنابراين كرسى نمى تواند آن را احاطه كند.(403)
3. خلقت شب ، قديم است يا خلقت روز؟
روز، قبل از شب ، آفتاب ، قبل از مهتاب و زمين ، قبل از آسمان آفريده شده اند.(404)
ز. تفسير آيات
1. از حفص بن غياث روايت شده كه روزى به مسجد الحرام وارد شدم ، در آن اثنا ديدم كه ابن ابى العوجاء از امام صادق عليه السّلام در مورد قول خداوند تعالى كه فرمود: ((كلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب ))(405) سؤ ال مى كرد كه اى حضرت آن پوست ديگر چه گناهى دارد كه خداوند آن را عذاب مى نمايد؟
حضرت در پاسخ به او مى گويد: واى بر تو! اين پوست همان پوست اول است كه چون پوست اول سوزانده شد، خداوند لايه دوم پوست را بر او مى پوشاند.
در ادامه خود ابن ابى العوجاء از حضرت مى خواهد كه با مثال از محسوسات براى او توضيح بيشتر بدهد. حضرت براى اين كه به او توضيح بيشترى بدهد، مى فرمايد: اگر كسى خشتى را بردارد و آن را بشكند و بعد آن خشت شكسته را به همانجا كه برداشته بيندازد، اين همان خشت اول است كه برداشته و نيز اين غير خشت اول است ؛ زيرا خشت اول غير مكسور و صحيح بود.(406)
2. از امام صادق عليه السّلام درباره آيه ((قال بل فعله كبيرهم هذا فسئلوهم إ ن كانوا ينطقون ))(407) و عصمت حضرت ابراهيم سؤ ال نمودند. حضرت ضمن پاسخ به سؤ ال زنديق ، عصمت انبيا عليهم السّلام را چنين ثابت مى كند كه كبير آنها اين كار را نكرده و خليل الرحمن عليه السّلام هم دروغ نگفت ، بلكه حضرت به قوم گفت كه از بت ها سؤ ال كنيد. اگر آنها قدرت نطق و بيان دارند، اين كار را بت بزرگ انجام داده و اگر قادر به سخن گفتن نباشند، كار بزرگِ آنها هم نبوده است و چون بت ها ناطق نگشتند، پس ‍ حضرت ابراهيم هم دروغ نگفت .(408)
3. از حضرت درباره تفسير آيه ((اءيّتها العير إ نّكم لسارقون ))(409) و سرقت برادران يوسف سؤ ال شد. حضرت امام صادق در پاسخ فرمودند: سرقت برادران يوسف آن بود كه حضرت را از پدرش دزديدند. چون وقتى كه وكلاى حضرت گفتند: ((اءيّتها العير إ نّكم لسارقون ))، برادران در جواب گفتند كه : ((ماذا تفقدون قالوا نفقد صواع الملك ))(410) و نگفتند كه شما صواع (جام ) پادشاه را دزديده ايد.
4. ميزان در ((فاءمّا من ثقلت موازينه ))(411)، يعنى چه ؟ امام صادق عليه السّلام فرمودند: ثقلِ ميزان ، عبارت از رجحان عمل است .(412)
5. درباره آيه ((لا تدركه الاءبصار و هو يدرك الاءبصار))(413) از امام سؤ ال نمودند كه آيا بندگان خداوند را در هنگام عبادت و بندگى با چشم خود مى بينند؟ آيا خداوند با چشم سر ديده مى شود؟ آيا خداوند قادر نيست كه خود را بر مخلوقات ظاهر كند تا بندگان او را از روى صدق و يقين عبادت كنند؟
حضرت در پاسخ به اين سؤ الات فرمودند: خداوند فرموده است كه : ((قد جائكم بصائر من ربكم )) و اين به معناى بصائر عيون نيست . همچنين در آيه ((فمن اءبصر فلنفسه ))، تفسير كلام خداوند عبارت از احاطه وهم و علم به ذات قادر عالم است ؛ يعنى هر كس به ذات حضرت حق بصيرت پيدا كند، مى تواند او را ببيند. ((و من عمى فعليها))(414)، نيز به معنى نابينايى چشم ها نيست ، بلكه عبارت از عدم احاطه وهم و علم است ؛ زيرا بصيرت عبارت از وقوف و دانايى است و خداوند عالم ، بزرگتر از آن است كه با چشم اهل جهان مرئى گردد.
حضرت در پاسخ به سؤ ال زنديق كه پرسيد، در صورتى كه بندگان او را نمى بينند، چگونه عبادتش مى كنند؟ فرمود: دلهاى مخلوقات به نور ايمان ، او را مى بينند و به عقول و فطانت او را اثبات مى نمايند؛ چرا كه اثبات ظاهر و عيان هستى خداوند سبحان از روى عقل و عرفان است و او با حسن تركيب و نظم جهان ديده مى شود.
6. ((الرّحمن على العرش استوى ))(415) يعنى چه ؟
حضرت مى فرمايد: عرش به معنى محل و مكان ملك تعالى نيست تا اين كه حامل حضرت حقّ باشد؛ چرا كه ما مى گوييم خداوند غنى كامل است .(416)
حضرت در پاسخ به اين سؤ ال تفسير آيه ((وسع كرسيّه السّماوات و الاءرض ))(417) را نيز بيان مى كند ، كه كرسى و عرش حامل قادر سبحان و حاوى او نمى باشد؛ چرا كه خداوند محتاج مكان و مخلوقات خود نيست ، بلكه اين مخلوقات هستند كه مفتقر به او مى باشند.
بخش پنجم : شيوه مناظرات امام صادق عليه السّلام
امام جعفر صادق عليه السّلام آموزگار بزرگ بشريت بود كه با فضايل و سجاياى بى مانند مظهر اعلاى شرف و كمال انسانى به شمار مى رفت . بر اين وجود عظيم و شگرف بشرى ، در آشفته ترين اعصار تاريخ اسلامى و در هنگامه بحران ها، انقلاب هاى سياسى ، اختلاف ها، و آشفتگى هاى فكرى و مذهبى وظيفه اى الهى محوّل بود و او در بحبوحه حوادث گوناگون و عليرغم مشكلات بى شمار، امر مقدسى را كه بر عهده داشت ، چنان پيش ‍ برد كه در آن ، عقل و انديشه در حيرت و شگفتى ماند. وى بر تاريخ حيات اجتماعى و علمى و معنوى اسلام ، تاءثيرى جاودانه گذاشت و نفوذ تعليمات وى در سراسر اين شئون آشكار است .
افاضات فكرى ، علمى و اقتصادى وى ، بر پايه احكام اسلام قرار داد و مكتب او همان مكتبى است كه شالوده اش به دست نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله پى ريزى شد و امير المؤمنين على عليه السّلام در آن به آموزگارى پرداخت ، ليكن وسعت آموزشهاى جعفر بن محمد عليه السّلام و كوشش ‍ وى در پيراستن حقيقت اسلام از آنچه به ناروا بر اين آيين آسمانى بسته بودند، موجب شد كه مكتب اصيل افكار و عقايد اسلامى ، به نام بلند او موسوم گردد و طريقه حقّه اى كه شيعه اماميه ، يعنى معتقدان و پيروان آن مكتب اصيل در پيش دارند، ((طريقه جعفرى )) ناميده شود.
در عصرى كه از يك سو دروازه هاى قلمرو اسلامى بر روى دانشهاى گوناگون گشوده شده و از سوى ديگر جنجال مكتبداران عقايد و مذهب سازان مختلف بلند بود، مكتب تشيع با ارشادات و راهنمونى هاى ((امام جعفر صادق )) موجوديت و اعتبارى بى مانند يافت .
رتبه علمى ، مقام زهد و پارسايى ، بزرگى ، وقار و مكارم اخلاق اين پيشواى راستين در ميان هم عصرانش زبانزد خاص و عام بود و چنان كه گفته شد، پيوستگى به مكتب فضيلت وى تا آنجا مايه مباهات و افتخار به شمار مى رفت كه جمعى از بانيان مذاهب و صاحبان مكاتب ديگر نيز اعتبار خويش را به حساب شاگردى و نقل حديث از او مى نهادند.
امام صادق ، جعفر بن محمّد عليه السّلام در هنگام بحث و استدلال ، به مدّعى مجال اقامه برهان و اثبات حجت مى داد و در اين ميان هر چند سخنان باطل و ناستوده مى شنيد، خشمگين نمى شد و كلام مدّعى را قطع نمى كرد، بلكه پس از پايان گفتار وى ، لب به سخن مى گشود و در ردّ گفتار او به استدلال مى پرداخت و وى را به حجت خويش ملزم مى كرد.
با بررسى و تحليل مناظرات امام صادق با ديگر انديشان ، شيوه هاى مختلف آن حضرت در مناظراتشان استنباط شده كه در اين قسمت هر شيوه با ذكر نمونه اى از بحث ها، ارائه خواهد شد.
1. دعوت به توحيد و اثبات وجود خدا
همه انبيا و اولياى الهى به بيان توحيد اهتمام داشتند. ساده ترين طريق درس ‍ توحيد همان است كه خداوند متعال در قرآن بيان فرموده و آن ، پى بردن به مؤ ثر از راه آثار، از مصنوع به صانع ، و از مخلوق به خالق است .
آنجا كه مى فرمايد:
سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى اءنفسهم حتّى يتبيّن لهم اءنّه الحقّ اءو لم يكف بربّك اءنّه على كلّ شى ء شهيد(418)
به زودى آيات خود را در بيرون و درونشان به ايشان مى نمايانيم تا آن كه بر آنان آشكار شود كه آن حقّ است ، آيا كافى نيست كه پروردگارت بر همه چيز گواه است .
امام صادق عليه السّلام نيز به دليل توسعه دولت اسلامى به ويژه در علوم طبيعى ، توحيد را از همين راه به مردم تعليم نمود. بنابراين سبك دعوت به توحيد در مكتب امام جعفر صادق همان روش تعليم قرآن است كه اكثريت آن را درك مى نمايند.
امام صادق در تعليمات توحيدى خود فرمودند: اگر مردم اهميت و ارزش ‍ خداشناسى را مى شناختند، چشم از آثار او برنمى داشتند. اگر مردم فضيلت توحيد را در مى يافتند، از اين زندگى دنيا چشم مى پوشيدند و دنيا با تمام متاع خود در نظر آنها كوچك مى نمود، آنقدر كه براى آن قدمى برنمى داشتند و تمام نعمت هاى دنيا را با يك لحظه معرفت خدا مقابله نمى كردند، و هرگاه به آثار الهى و آيات حق در اين دنيا مى نگريستند لذتى مى بردند كه در هيچ مرتبه اى وجود نداشت مگر در روضات بهشت ؛ آن هم با اولياى خدا.
امام صادق عليه السّلام در ادامه چنين مى فرمايند:
انّ معرفة اللّه عزّ و جلّ اءنس من كلّ وحشة و صاحب من كلّ وحدة و نور من كلّ ظلمة و قوة من كلّ ضعف و شفاء من كلّ سقم
معرفت خدا و شناختن او، جلّ و علا، انيس هر وحشتى ، دوست و همنشين هر تنهايى ، و نور هر ظلمت و تاريكى ، قوت و نيروى هر ضعف و ناتوانى ، و شفاى هر گونه مرض است .
امام صادق عليه السّلام در تعليماتش به مفضل بن عمر در حضور زنادقه ، از راه شناخت ، آگاهى ، تفكر، و تدبر در نباتات ، جمادات ، حيوانات ، و انسان و علم به تكامل وى و آثار نفسانى او، با توجه به اين كه اين همه آثار را نمى توان بدون مؤ ثر و اين نظم را بدون مدبّر و حكيم خالق دانا شناخت ، توحيد را تعليم مى نمايد.
امام در پاسخ به ابن ابى العوجا كه گفت خداوند غائب است ، فرمود:
كيف يكون يا ويلك غائبا من هو مع خلقه شاهد و اليهم اءقرب من حبل الوريد، يسمع كلامهم و يعلم اءسرارهم لا يخلو منه مكان و لا يشغل به مكان و لا يكون الى مكان اءقرب من مكان تشهد له بذلك آثاره و تدلّ عليه اءفعاله و الّذى بعثه بالآيات المحكمة و البراهين الواضحة محمّد رسول اللّه الّذى جاءنا بهذه العبادة فان تشككت فى شى ء من اءمره فاساءل عنه اءوضحه لك .
چگونه ممكن است خداوند خالق رازق عالم ، غائب باشد؟ كيست كه با مخلوق همراه است و شاهد حال آن هاست و به آنها از رگ گردنشان نزديكتر است ، اوست كه اصوات و الحان خلق را مى شنود و پاسخ مى دهد و اسرار آنها را مى داند، اوست كه هيچ مكانى خالى از وجود او نيست و هيچ مكانى شاغل وجود او نيست و به جايى نزديكتر از جايى نيست ، تمام آثار و آيات الهى شاهد وجود او و نماينده قدرت اوست . به حقّ آن كس كه محمد را برگزيد و مبعوث كرد، آيات محكمى به او داد و با براهين روشنى به رسالت فرستاد و ما را به اين عبادت و ستايش رهبرى كرد، هيچ جاى ترديد و شكى نيست . اگر تو باز هم در شكى بپرس تا توضيح بيشترى بدهم .
بنياد مكتب جعفرى بر پايه توحيد، ايمان به مبداء و معاد و مبانى علمى بود. لذا استدلال ها و براهين عقلى بسيارى را به كار برد و براى احتجاج در مورد مبانى توحيد از طب و نجوم و... كه پايه هاى خداشناسى است ، سخن به ميان كشيد. درباره بسيارى از آيات قرآن كريم نيز تفسيرهايى را بيان نمودند. با توجه به اين كه از سرچشمه وحى و الهام سيراب مى شد و ارشاد و هدايت افراد بشر را به عهده داشت ، آيات قرآن كريم را نيز تفسير مى نمود.
2. پاسخ كوتاه و مستدل
گاهى حضرت با پاسخى كوتاه و مستدل ، به سؤ الات مختلفى كه در طول مناظرات پرسيده مى شد، سؤ ال كننده را قانع و مجاب مى نمود. در اين قسمت به نمونه هايى از اين پرسش و پاسخها اشاره مى شود.
1. آيا فاصله ميان كفر و ايمان واضح و روشن است يا نه ؟
خير، منزلت آشكار و درخشانى ميان كفر و ايمان نيست .(419)
2. ايمان چيست و كفر كدام است ؟
ايمان عبارت است از تصديق عظمت خداوند سبحان در آنچه كه از ديدگان پنهان است به مانند تصديق هر آنچه كه مشاهده مى شود و آشكار است و كفر عبارت از انكار ذات خداوند مى باشد.(420)
3. شرك چيست ؟
شرك عبارت از انضمام چيزى به ذات واحد است در صورتى كه ((ليس ‍ كمثله شى ء، چيزى مثل و مانند او نيست )).(421)
4. آيا عالِم ، جاهل مى شود؟
بله ، عالِم بِما يَعلم و جاهل بِما يَجهل گردد؛ يعنى هر چه مى داند عالم به آن است و آنچه نمى داند جاهل به آن است .(422)
5. سعادت كدام است و شقاوت چيست ؟
سعادت سبب خير است و اگر انسان سعيد به آن متمسّك شود، او را به ساحل نجات مى رساند و شقاوت شرّ است و اگر شقى به آن تمسّك جويد او را به هلاكت مى كشاند و خداى تعالى عالِم به همه اينهاست .(423)
6. آيا روح هم مانند نور است ؛ يعنى بعد از مردن دوباره به جسم بر مى گردد؟
حضرت اين قياس را ردّ مى كند و با مثالهايى كه مى آورد شبهه سؤ ال كننده را پاسخ مى دهد و مى فرمايد: اگر سنگ و آهن را به هم بزنيد، آتش در ميان اين دو جنس ساطع مى گردد. پس آتش در اجسام ، ثابت و نور ذاهب است . روح نيز به حكم قادر متعال جسمى رقيق است كه ملبس به لباس و قالب متراكم شده است . وقتى روح به امر خداوند از بدن خارج مى شود هرگز به جسم شخص ميت مراجعت نمى كند.(424)
7. حقيقت روح چيست ؟ آيا از خون است يا غير آن ؟
ماده روح از خون است ؛ زيرا صفاى رنگ ، رطوبت و طراوت جسم و نيز حُسن صورت و كثرت خنده از خون است و وقتى خون به فرمان خداوند منجمد گردد، روح از بدن بيرون مى رود.(425)
8. آيا روح نيز صفت سبكى و سنگينى وزن را دارد؟
روح مانند باد است در مَشك ، اگر مَشك مملو از باد شود، به وزن آن افزوده نمى شود و اگر باد از آن بيرون آيد، كم وزنى در آن به وجود نمى آيد. روح هم سنگينى و وزن ندارد.(426)
9. آيا روح بعد از خروج از بدن متلاشى مى گردد، يا به همان حال باقى مى ماند؟
روح باقى است تا وقتى كه اسرافيل در صور اول بدمد، در اين هنگام همه چيز از بين مى رود و وقتى اسرافيل در صور دوم مى دمد، به فرمان خداوند خاكهاى پراكنده در يك جا جمع شده و در نفخ صور سوم همه چيز به حالت اول خود برمى گردند.(427)
10. روح بعد از جدايى از بدن به كجا مى رود؟
روح به امر خداوند متعال تا هنگام بعث و نشر مخلوقات در بطن زمين و در كنار بدن جاى مى گيرد.(428)
11. روح مصلوب كجا مى رود؟
روح مصلوب تا هنگامى كه آن مصلوب را در زمين مدفون گردانند در دست فرشته اى است كه قبض روح نموده است ، و وقتى كه دفن شد، روحش نيز در نزديك او قرار مى گيرد.(429)
12. آيا مخلوقات در روز قيامت به صف مى ايستند و اعمالشان را عرضه مى نمايند؟
بله ، در آن روز مخلوقات در 120 هزار صف در عرض زمين مى ايستند.(430)
13. آيا اعمال را وزن مى كنند؟
اعمال جسم نيستند. اعمال صفت افعال است و چيز ديگرى نيست و صفت شى ء هم وزن نمى شود. كسى چيزى را وزن مى كند كه به عدد اشيا و سبكى و سنگينى آنها آگاه نباشد، امّا بر خداوند متعال هيچ چيز مخفى و پوشيده نيست .(431)
14. ميزان يعنى چه ؟
ميزان عبارت از عدل است .(432)
15. آيا براى خداوند عز و جل شريكى در فرمانروايى و يا تضادّى در تدبير هست يا نه ؟
خير.
16. خداوند فرموده ((اءدعونى اءستجب لكم ))(433) پس چرا شخص مضطرّ بينوا هر چند كه تضرّع و دعا مى كند، اجابت نمى شود؟
حضرت در جوابش مى فرمايد: واى بر تو، بدان كه هيچ كس به درگاه خداوند دعا نكرد مگر اين كه خداوند دعاى او را اجابت فرموده است . امّا دعاى ظالم تا هنگام توبه مردود است ، ولى شخص محقّ سزاوار اجابت دعاست و اگر بنده اى با تضرع و دعا درخواستى را داشته باشد كه خيرى در آن نباشد، خداوند متعال آن را اجابت نمى نمايد.(434)
3. استدلال عقلى و منطقى
حضرت كاملا به سؤ الات و ادّعاهاى افراد گوش مى داد و بعد با استدلالى قاطع به او پاسخ مى داد. گاهى سؤ الات طولانى بودند.
برخوردارى از موضع مناسب براى ايستادگى در برابر تهاجم فرهنگهاى بيگانه و مقابله با آنها، استدلال هاى عقلى قوى و استوار مى طلبد. قبل از هر چيز، لازم است يافته هاى مخاطب ارزيابى گردد و نسبت به يافته هاى يقينى و آگاهى هاى مشكوك وى ، آگاهى به دست آيد و بحث و گفت و گو در قلمرو مشكوكات ادامه يابد. اگر مناظره كننده بتواند مشكوكات را آسيب پذير سازد و ميزان آنها را كاهش دهد، به آماده كردن زمينه پيروزى دست يافته است .
امام صادق عليه السّلام در موارد بسيارى از مناظرات ، از استدلال هاى عقلى استوار، براى آسيب پذير كردن مشكوكات طرف مقابل استفاده مى كردند. ايشان در ارائه استدلالات خود براى قانع كردن طرف مقابل ، تدرّج داشتند. به اين صورت كه پس از مقدمه چينى ، شخص را از مرحله انكار به مرحله شك آورده و حاصل آن چنين است كه امام در موارد زيادى به مخاطب مى فرمايد: چرا شما بر آنچه نديده ايد، حكم صادر مى كنيد؟
طريق استدلال در مقابل يك فرد طبيعى ، دلالت ذاتى مصنوعات و افعال الهى بر وجود آفريدگار مى باشد؛ چرا كه هر فعلى دلالت ذاتى بر فاعل و هر بنايى دلالت ذاتى بر بنّا دارد. در مقابل همين منطق بود كه ماترياليست هاى سرسخت معاصر ائمه عليهم السّلام ، اظهار عجز مى كردند و سر تسليم فرود مى آوردند. ((ابن ابى العوجاء)) درباره امام صادق مى گويد:
او را ملكى ديدم كه هر گاه بخواهد متجسم و متسجد مى شود... به اندازه اى آثار قدرت خدا را كه من در خود مى يافتم بيان كرد كه نزديك بود خدا را به من نشان دهد و با هر كه سخن گفتم ، مرعوب نگرديدم ؛ چنان كه در محضر وى مرعوب شدم .
در مناظره اى كه امام صادق از ابن ابى العوجاء مى پرسد اگر مصنوع بودى چگونه بودى ؟ وى نمى تواند پاسخى بدهد.
بنابراين چون نيازمندى ممكن الوجود و مصنوع ، به علت و صانع - به حكم وجدان - يا به قول حكما و متكلمان - به حكم اصل تعليل ممكن يا حادث - مسلّم بوده است ، حتى ماترياليستها هم به اين اصل اعتراف داشتند كه اگر مصنوع بودن موجودى ثابت شد، وجود صانع غير قابل ترديد است .
لذا امام با اين بيان مى توانست ابن ابى العوجاء را وادار به اعتراف به مصنوع بودن خود نمايد كه در مرحله اوليه سؤ ال و جواب ، ابن ابى العوجاء، اين معنا را انكار كرد.
امام با پرسش دوم راه انكار را بر او بست . وى چون از طرفى قدرت انكار نداشت ، و از طرف ديگر هم نمى خواست صريحا اعتراف كند، ناچار سكوت را اختيار كرده و از ميدان مناظره شكست خورده بيرون رفت .
در اين قسمت به نمونه هايى از استدلال هاى منطقى و استوار حضرت در پاسخ به سؤ الات مختلف افراد اشاره مى شود.
1. بعث و ايجاد بدن هايى كه متفرقند، چگونه است ؟
حضرت مى فرمايد: واجب الوجود مخلوقات را بدون ماده اوليه ايجاد كرد و بنيان آنها را براى اول بار از غير شى ء گذاشت ، بدون اين كه نمونه اى داشته باشد. همان خدا، قدرت ايجاد، بعث و اعاده مخلوقات به صورت اول را دارد.
2. دليل قاطع بر وجود قادر صانع عالم كدام است ؟
حضرت با مثال آوردن از عالم طبيعت و فعال كردن ذهن مسائل از طريق استفهام براى اين كه خود به جواب برسد، پاسخ وى را مى دهد. به اين صورت كه وقتى زنديق از امام درباره وجود قادر صانع عالم سؤ ال مى كند، امام با پرسيدن سؤ ال در مورد علت ساير مصنوعات ، او را به تعقّل وادار مى نمايد. مثلا مى پرسد اگر به ساختمانى محكم نظر بيفكنى ، سؤ الى به ذهن خطور مى كند كه علتى آن را مصنوع كرده است كه غير اشياء مى باشد، و اگر خوب تعقّل نمايى ، صانع عالم هم اينگونه است ؛ جز اين كه جسم و صورت نيست .(435)
3. زنديق در ادامه مى پرسد مخلوق كدام است ؟
حضرت در پاسخ به او مى فرمايد: ما مى گوييم هر امر مرهومى كه به حواس ‍ ما درآيد، مخلوق است و چون مخلوق است ناچار بايد صانعى داشته باشد و چون موجودات مصنوع هستند، پس صانع ، غير آن هاست و مثل آنها هم نخواهد بود؛ چرا كه اگر مانند خود مصنوعات باشد، در ظاهر و تركيب و تاءليف مانند مصنوعات و مخلوقات خواهد بود.(436)
4. علت حدوث عالم چيست ؟
در مناظره اى كه ابو شاكر ديصانى (437) از امام صادق عليه السّلام درباره علت حدوث عالم سؤ ال مى كند، حضرت با استفاده از تخم طاووس ، پاسخ وى را مى دهد. در اين بحث ممكن است مبناى استدلال در كلام امام اين باشد كه عقل باور نمى كند طاووس خود به خود و بدون صانع و مدبّر به وجود بيايد. چون معقول نيست چنين موجودى كه آثار دانش و قدرت از او هويداست ، به طبيعت بى شعور و ناتوان مستند باشد. همچنين ممكن است مبناى استدلال ، حدوث طاووس باشد. امام از حدوث جزئى از اجزاء جهان مادى به عنوان نمونه ، به حدوث سرتاسر جهان مادى استدلال نموده است كه صورت طاووس كه يكى از صور جهان مادى است ، حادث و مسبوق به عدم است و صور ديگر جهان ماده هم مانند صورت طاووس ‍ بدون شبهه ، حادث مى باشند.
حدوث صورت را دهريون نيز قبول دارند و از حدوث صورت ، حدوث ماده هم ثابت مى شود؛ زيرا ماده ملزوم صورت است ؛ چرا كه ماده ناگزير بايد صورتى داشته باشد و ماده بدون صورت ، لباس هستى نمى پوشد. بديهى است كه ملزوم حادث ، حادث است و هر حادثى با توجه به امكان و نيز فقر ذاتى نيازمند به علت مى باشد. پس سرتاسر عالم محتاج به علت واجب و قديم است كه خداپرستان از آن علت تعبير به خدا مى نمايند.(438)
4. ايجاد صورتهاى مختلف براى مدّعاى فرد مقابل (سبر و تقسيم )(439)
امام صادق عليه السّلام اگر با مسئله يا مطلبى كه از جنبه ها و ابعاد مختلف ، احكام متعددى پيدا مى كرد مواجه مى شد، پس از شنيدن ادعاى خصم ، در اوّلين سخنان خود ادّعاى فرد مقابل را به صورت ها و احتمالات مختلف تقسيم مى نمود و با تجزيه و تحليل دقيق ، آن را باطل مى كرد. از اين شيوه به عنوان روش استدلالى ((سبر و تقسيم )) سخن به ميان مى آيد. در ادامه به عنوان نمونه به چند مناظره اشاره خواهد شد.
1. چرا تعدد صانع جهان جائز نمى باشد؟