مديريت در اسلام

على آقاپيروز، ابوطالب خدمتى ، عباس شفيعى و سيد محمود بهشتى نژاد

- ۱ -


نام كتاب : مديريت در اسلام
تاليف : على آقاپيروز، ابوطالب خدمتى ، عباس شفيعى و سيد محمود بهشتى نژاد
سخن پژوهشگاه
بسم الله الرحمن الرحيم
پژوهش در علوم انسانى - به منظور شناخت ، برنامه ريزى و ضبط و مهار پديده هاى انسانى در راستاى سعادت واقعى بشر - ضرورتى انكارناپذير است و استفاده از عقل و آموزه هاى وحيانى در كنار داده هاى تجربى و در نظر گرفتن واقعيتهاى عينى و فرهنگ و ارزشهاى اصيل جوامع ، شرط اساسى پويايى ، واقع نمايى و كارآيى اينگونه پژوهشها در هر جامعه است .
پژوهش كار آمد در جامعه ايران اسلامى در گرو شناخت واقعيتهاى جامعه از يك سو و شناخت اسلام به عنوان متقن ترين آموزه هاى وحيانى و اساسى ترين مؤ لفه فرهنگ ايرانى از سوى ديگر است ؛ از اين رو، آگاهى دقيق و عميق از معارف اسلامى و بهره گيرى از آن در پژوهش ، بازنگرى و بومى سازى مبانى و مسايل علوم انسانى از جايگاه ويژه اى برخوردار است .
توجه به اين حقيقت راهبردى از سوى امام خمينى (ره ) بنيان گذار جمهورى اسلامى ، زمينه شكل گيرى دفتر همكارى حوزه و دانشگاه را در سال 1361 فراهم ساخت و با راهنمايى و عنايت ايشان و همت اساتيد حوزه و دانشگاه اين نهاد علمى شكل گرفت . تجربه موفق اين نهاد زمينه را براى گسترش فعاليتهاى آن فراهم آورد و با تصويب شوراى گسترش آموزشى عالى در سال 1377 پژوهشكده حوزه و دانشگاه تاسيس و در سال 1382 به (( موسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه )) و در سال 1383 به (( پژوهشگاه حوزه و دانشگاه )) ارتقا يافت .
پژوهشگاه تاكنون در ايفاى رسالت سنگين خود خدمات فراوانى به جوامع علمى ارائه نموده است ؛ تاليف ، ترجمه ، انتشار و آماده سازى ده ها كتاب و نشريه علمى از آن جمله است . كتاب حاضر به عنوان منبع درسى براى دانشجويان مقطع كارشناسى رشته مديريت و نيز ديگر علاقه مندان مباحث مديريت اسلامى تهيه شده است اميد كه دانشجويان ، استادان و صاحب نظران حوزوى و دانشگاهى با پيشنهادها و تذكرهاى نكته سنجانه خود، اين پژوهشگاه را در جهت اصلاح اين اثر يارى فرمايند.
در پايان پژوهشگاه بر خود لازم مى داند از مولفان محترم آقايان على آقا پيروز، عباس شفيعى ، ابوطالب خدمتى و سيد محمود بهشتى نژاد و نيز اعضاى محترم گروه مديريت آقايان : عبدالله توكلى ، ابوالفضل گائينى و محمدرضا متقى راد تقدير و تشكر كند. همچنين از اساتيد محترم ناظر، آقايان دكتر سيد مهدى الوانى ، حجة السلام والمسلمين محمود رجبى و حجة الاسلام والمسلمين محمد حسن نبوى كه با راهنمايى ها و نظارتهاى مشفقانه خويش به ساماندهى اين مجموعه كمك كردند، تشكر و قدردانى مى شود.
مقدمه
در جهان معاصر (( سازمانها )) ركن اصلى جوامع اند. شرايط مختلف زمانى و مكانى و نيازهاى گوناگون انسانها باعث ظهور و گسترش روزافزون سازمانها و موسسات مختلف شدند. اين سازمانها تقريبا در تمام شئون زندگى انسان امروزى ، از هنگام تولد تا مرگ ، تاثير گذارند. بديهى است سازمانها هنگامى مى توانند در به انجام رساندن ماموريتها و رسيدن به اهداف خود موفق شوند كه از مديريتى توانمند و كار آمد برخوردار باشند؛ زيرا (( مديريت )) مهم ترين عامل تداوم حيات و استمرار موفقيت سازمان است و نقشى بسيار مهم و حياتى در رشد و بالندگى و پيشرفت سازمان بر عهده دارد.
براى مديريت تعاريف بسيارى از سوى صاحب نظران مطرح شده است كه در اينجا به ذكر سه مورد بسنده مى شود:
1. مديريت ، مجموعه اى از فعاليتها (شامل برنامه ريزى ، تصميم گيرى ، سازماندهى رهبرى و كنترل ) بر روى منابع سازمان (انسانى ، مالى ، فيزيكى و اطلاعات ) با هدف دستيابى به مقاصد سازمان به شيوه كارا و اثر بخش است . (1)
2. فرايند! برنامه ريزى ، سازماندهى ، رهبرى و كنترل استفاده از منابع به منظور انجام اهداف عملكردى است . (2)
3. هنر انجام دادن كارها به وسيله ديگران . (3)
با استفاده از تعاريف فوق ، مى توان تعريف نسبتا جامعى از مديريت ارائه داد و آن اينكه :
مديريت عبارت است از دانش و هنر به كارگيرى منابع سازمانى (انسانى ، مالى ، فيزيكى و اطلاعاتى ) براى دستيابى به اهداف سازمان به شيوه مطلوب .
در منابع دينى براى اهميت مديريت و مديران شايسته ، مطالب بسيارى را مى توان يافت كه در اينجا تنها به ارائه سه گزاره دينى بسنده مى كنيم :
نخست اينكه مديريت ضرورتى اجتناب ناپذير براى هر سازمان و اجتماع است ؛ چرا كه در نبود آن ، رشته كارها از هم مى گسلد و شيرازه امور از هم مى پاشد و از اساس هدفى تعيين نمى گردد تا ميزان دستيابى به آن در موفقيت ، مورد ارزيابى قرار گيرد. از اين رو اميرمومنان على (عليه السلام ) در روايتى ضرورت مديريت در سطح كلان جامعه را چنين بيان مى فرمايد:
لابد للناس من اءمير بر اءو فاجر؛ (4)
چاره اى نيست براى مردم كه امير (مدير) داشته باشند؛ خواه نيكوكار باشد خواه تباه كار.
در اين كلام ، ضرورت مديريت ، صرف نظر از اينكه چه كسى عهده دار آن باشد (فرد نيك كردار و يا ناصالح ) به خوبى بيان شده است .
اذا كان ثلاثة فى سفر، فليو مروا اءحدهم (5)
هنگامى كه سه نفر در سفر بودند، بايد از يك نفرشان ، فرمان ببرند.
در جايى كه سه نفر نياز به مدير داشته باشند، حساب مجموعه هاى بزرگ تر كاملا روشن مى شود و ضرورت مديريت در آنها پرواضح خواهد بود.
بنابراين براى هر مجموعه اى جهت انجام هر كارى ، وجود مدير ضرورى است ؛ اما انجام كارهاى مهم ، نيازمند مديران توانمندى است كه اهميت و حساسيت كارها آنها را درمانده و مغلوب نسازد و كثرت كارها، موجب پريشانى و خستگى آنها نشود. و اين ، ضرورتى است كه در كلمات حضرت به مالك اشتر، چنين ارائه شده است :
و اجعل لراءس كل اءمر من امورك راءسا منهم ، لا يقهره كبيرها، و لا يتشتت عليه كثيرها؛ (6)
بايد براى راءس هر كارى يك رئيس انتخاب كنى ؛ رئيسى كه كارهاى مهم ، وى را مغلوب و درمانده نسازد و كثرت كارها او را پريشان و خسته نكند.
تنها مديرانى از اشتغال به كارهاى بزرگ و زياد، درمانده و سرگردان نمى شوند كه در مديريت خويش داراى اسلوب صحيحى باشند و با برنامه ريزى و نظارت صحيح ، به درستى از امكانات استفاده كنند.
اساسا يكى از مهم ترين عوامل رشد و پيشرفت كشورها، وجود مديران توانمندى است كه با استفاده مناسب و بهينه از امكانات ، مسير ترقى و تعالى را هموار مى كنند و در زمانى كوتاه ، دستاوردهاى حيرت انگيزى را به ارمغان مى آورند. آنان با كمترين منابع و امكانات ، بهترين عملكرد را به نمايش مى گذارند و بيشترين ثمر و نتيجه را عايد سازمانهاى خود مى كنند؛ مديرانى كه با بهره گيرى از علم و هنر مديريت و استمداد از پروردگار خويش ، تمام توان خود را در طبق اخلاص مى گذارند و چشم به مواهب و عطاياى مادى آن نمى دوزند؛ آنان مديريت خويش را امانتى الهى مى دانند و كمترين خيانت را به آن روا نمى دارند؛ خود را مسئول منابع و امكانات مى دانند و در استفاده از آنها نهايت دقت را مبذول مى دارند؛ خود را برتر و والاتر از مجموعه تحت امر خويش نمى شمرند و هرگز به ديده ابزارى به آنان نمى نگرند. بدون اغراق بايد گفت چنين مديرانى ، سرمايه عظيم يك كشورند و رمز موفقيت آن محسوب مى گردند.
1. سيره منطقى تئوريهاى مديريت
مديريت از ديرباز به عنوان يك ضرورت ، براى آدمى مطرح بوده و در اغلب فعاليتهاى وى حضور داشته است . از ايام گذشته نظريه هاى مديريت ، بدون آنكه مدون و منظم شده باشند، به كار گرفته مى شدند. اين نظريه ها پديده نوينى نيستند كه بشر در عصر جديد به آن دست يافته باشد، بلكه آنچه در قرون اخير در زمينه سازمان و مديريت انجام گرفته ، نظام يافتگى در يك رشته فكرى منظم و مرتبط يا وحدت تئوريكى است .
نظام يافتگى تئوريكى هنگامى صورت مى پذيرد كه افكار و انديشه هاى پراكنده حاصل از تجارب فرآيند و عمليات مديريت ، در يك نظام و رشته علمى مستقل و در مجامع علمى ، جمع آورى ، تنظيم و مدون گردد. اين كار كه از اوايل قرن بيستم آغاز شد، موجب پيدايش مكاتب كلاسيك ، نئوكلاسيك و سيستمى گرديد كه توضيح مختصر هر يك در ذيل مى آيد.
1 - 1. مكتب كلاسيكها
با وجود آنكه آمريكا را در بيشتر نوشته هاى مديريت خواستگاه تئوريهاى مديريت (7) قلمداد مى كنند، ولى بايد توجه داشت كه تقريبا همزمان ، ولى بدون اطلاع از همديگر، تدوين سه خط فكرى عمده در تئوريهاى مديريت به تربيت در آلمان ، فرانسه و آمريكا شكل گرفت .
جامعه شناس معروف آلمانى (( ماكس وبر )) سازمانهاى بزرگ را به طور تطبيقى مورد مطالعه قرار داد و قصد داشت نمونه ايده آلى از بوروكراسى را نشان دهد. - وى توانست اصول حاكم بر رشد، توسعه و كارا شدن آنها را تدوين نمايد؛ كه عبارتند از: جدايى مالكيت از مديريت ، تقسيم كار و تخصص ، سلسله مراتب ، غير شخصى بودن (عدم حاكميت روابط شخصى ) و مقررات و رويه هاى رسمى .
در فرانسه نيز (( فايول )) معدن شناس كه مديريت يك بنگاه صنعتى (معادن ) را بر عهده داشت ، سعى در تدوين اصول عمومى و جهان شمولى براى مديريت سازمانها داشت . او در تلاشهاى خود - كه حاصل تجارب فردى اش در كار مديريت معادن بود - چهارده اصل را مطرح ساخت كه عبارتند از: تقسيم كار، انضباط، نظم ، وحدت فرماندهى ، وحدت مديريت ، حاكميت منافع اجتماعى بر منافع فردى ، پاداش ، تمركز، سلسله مراتب ، دستور، مساوات ، ثبات دوره استخدام ، ابتكار و روح دسته جمعى .
طولى نكشيد كه تحقيقات تجربى ، ابطال سوادى جهان شمول و علمى محض بودن اصول (( فايول )) را مبرز ساخت و بازماندگان اين مكتب (جهان شمول گرايان )، از فكر خود عدول كردند. اصول پيشنهادى (( فايول )) در هيچ چهارچوب تئوريكى به هم مرتبط نمى شود؛ بنابراين از حد راهنماهاى كلى تجاوز نمى كند و حتى يك تئورى نيز محسوب نمى شود.
اما در آمريكا زمينه هاى فكرى و اجتماعى خاص باعث پيدايش و نضج تئورى جديدى به نام (( مديريت علمى )) شد. براى بررسى و تحليل تئورى مورد نظر، توضيح مختصرى درباره هر يك از زمينه هاى فوق لازم است .
درباره زمينه هاى فكرى مى توان ادعا كرد كه آمريكا فاقد يك فرهنگ مشخص ، و به تبع آن فاقد انديشه هاى قوى فكرى و فلسفى است . در طول تاريخ كشف آمريكا تا به امروز، فلسفه حاكم بر افق انديشه هاى مجامع علمى و روشن فكرى آمريكا همان (( اصالت عمل )) (پراگماتيزم ) است و چون آغاز قرن بيستم اوج مقبوليت و حاكميت فلسفه پرگماتيزم در آمريكا بود، پراگماتيزم به عنوان يك بستر كلى فكرى و علمى ، بهترين زمينه را براى جذب و رشد فكرى مديريت فراهم كرد.
پراگماتيزم با چهار گرايش فكرى افراطى در آمريكاى قرن بيستم مقارن بوده است كه عبارتند از: واقعيت گرايى ، علم گرايى ، نو گرايى ، عمليات گرايى . البته گرايش عمليات گرايى مولود مستقيم پراگماتيزم است كه در آن ، ارزش هر فكر و انديشه و روشى را با آثار قابل تبديل به عمليات آنها مى سنجند و اصول و قضايايى كه آثار عملى نداشته باشند فاقد ارزش هستند؛ افكار و انديشه ها بايد آن قدر واضح و محدود شوند كه به سطح عمليات تقليل يابند و آثار عملى از خود به جاى گذارند.
برخى زمينه هاى اجتماعى آن دوران عبارتند از: توليد گرايى و تشكيل واحدهاى عظيم اقتصادى و بازرگانى .
وسعت و پيچيدگى سازمانها توليدى در اوايل قرن بيستم ، اداره آنها را به شكل سنتى غير ممكن مى ساخت و نياز روزافزونى براى هماهنگى و عقلايى كردن روابط ميان انسان و ماشين به وجود مى آورد. همين امر موجب گرديد مهندسان مكانيك داراى موقعيت استراتژيكى در داخل ساخت اجتماعى آمريكا شوند و با داغ شدن تنور بحثهاى مديريتى در نشريات ، زمينه اجتماعى كاملا مهيا گردد.
اين زمينه ها (فكرى و اجتماعى ) نه تنها آماده پذيرش تئورى (( مديريت علمى )) گرديد، بلكه موجب تشديد و دامن زدن به تيلوريسم گرديد و آن را به يك نهضت اجتماعى تبديل كرد. "فردريك تيلور" نوگرايى در انديشه مديريت را با طرد روشهاى سنتى انجام كار شروع كرد و در جستجوى روشهاى نوين انجام كارها معتقد به بهترين راه انجام كار كه آن را (( روش علمى انجام كار )) مى ناميد، بود. او كشف بهترين راه انجام هر كار و در نتيجه ، علمى كردن مديريت كار را در علمى كردن همزمان سه عامل اساسى زير مى دانست :
1. علمى كردن مراحل انجام كار (استاندارد سازى از طريق اندازه گيرى حركت و زمان انجام كار)؛
2. علمى كردن ابزار كار (استاندارد سازى ابزار)؛
3. علمى كردن روابط كار (انتخاب علمى كاركنان بر اساس توان آنها، سرپرستى چند جانبه ، با سيستم قطعه كارى ، پرداخت پاداش بر اساس كار اضافى ).
هر چند "تيلور" در پيدايش و تكامل انديشه مديريت جايگاه ويژه اى دارد، ولى مبانى فكرى او براى رسيدن به تئورى سازمانى و مديريت به قدرى سست است كه به جراءت مى توان ادعا كرد كه (( تيلوريسم )) فاقد تئورى است و به قول "هربوت سايون " يك مدل ماشينى مى باشد. (8)
هر چند فكر ايده آل گرايى "وبر" با فكر اصول گرايى "فايول " و عمل گرايى "تيلور" مجموعه اى از افكار مرتبط درباره شيوه انجام كارها و نحوه مديريت را به وجود آورد و در نهايت ، اين سه رشته افكار به "تئورى كلاسيك "مشهور شد، ولى دو نقص اساسى زير مانع وحدت نظرى و عملى تئوريهاى مديريت در خطوط فكرى گرديده :
1. نتايج استنتاجى از تجارب فردى و كارگاهى تيلور و فايول به قدر كافى جزئى است و از بعد نظرى قابل تعميم در سطوح بالاتر تجزيه و تحليل تئوريك ، چون جوامع و نهادها، نيست و به هيچ وجه نمى توان به آنها در مفهوم علمى اصول اطلاق كرد (اصول مديريت علمى و اصول فايول ) زيرا اصول نامبرده هم محدوديتهاى زمانى و مكانى دارند و هم در شرايط مختلف متغيرند.
2. مهم ترين نقص كلاسيكها، عدم شناخت علمى و مناسب انگيزه ها و موقعيت استراتژيك نيروى انسانى در فرايند مديريت است و همين نقص ، اساس لزوم تحقيقات ، بررسيها و مطالعات بعدى را براى شناخت منبع لايزال نيروى انسانى اجتناب ناپذير مى كرد.
2 - 1. مكتب نئوكلاسيكها
بينش مادى گرا در آمريكا كه همواره در جستجوى افزايش توليد و كسب سود بيشتر بود، و نقص نظريه كلاسيكها از سوى ديگر - كه انسان را در عرض عوامل ديگر توليد قرار داده بود و همين امر مخالفت اتحاديه هاى كارگرى و مآلا كاهش توليد را در پى داشت - روان شناسان و متخصصان مديريت را به طور اجتناب ناپذيرى متوجه اهميت شناخت انسان ، ارزشها و رفتار او در سازمان ساخت ، تا از اين رهگذر به افزايش توليد دست يابند. البته افكار عمومى و معترض آمريكا نيز سرخورده از سرسام توليد گرايى و صنعت ، حركت فوق را حمايت و موجبات تسريع آن را فراهم آورد. اين جريان ، نقطه عطفى را در تكوين تئوريهاى مديريت به وجود آورده كه بعدها با نامهايى چون ، مكتب نئوكلاسيك ، مكتب رفتارى و يا مكتب روابط انسانى مشهور گرديد.
"التون مايو" پايه گذار و چهره شاخص اين گونه نظريه ها است . او در تجربيات خود دريافت كه انسانها همانند نياز به غذا و هوا و محيط فيزيكى مناسب ، نياز به احساس شخصيت در محيط كار، روابط اجتماعى مطلوب و حرمت و صميميت در سازمان دارند. اگر در مكتب كلاسيكها ارضاى نيازهاى جسمانى براى نيل به كارايى ، مورد تاءكيد بود، در اين گونه از نظريه ها ارضاى نيازهاى اجتماعى و روانى نقش اساسى در عملكرد بالاى اعضاى سازمان دارد.
نئوكلاسيكها در توضيح علمى بعضى از مولفه هاى مهم رفتار انسان در سازمان توفيق داشتند و معنى و درك تازه اى از انسان در سازمان به عنوان (( انسان ادارى )) در برابر (( انسان اقتصادى )) كلاسيكها خلق كردند. ولى از نصب اين انسان در جايگاه درست تئوريكى اش عاجز ماندند؛ بدين معنى كه مثلا در شناخت انگيزه اين انسان تئوريها و مدلهاى جالبى مانند "تئورى مازلو" را ارائه دادند، ولى به علت عدم بررسى در ساختارهايى كه اين مدلها بايد در آن به كار گرفته شود، از آثار عملى كاربرد آنها كاسته شد. (9)
3 - 1. مكتب سيستمى
به علت توسعه سريع زندگى و ايجاد صنايع و كارخانجات بزرگ و سرانجام ، توسعه سريع رشته هاى مختلف علمى در اواخر قرن نوزدهم ، جزء نگرى و روشهاى مكانيكى رايج به هيچ وجه پاسخ ‌گو نبودند؛ از اين رو كل نگرى و برخورد ارگانيك ، جهان بينى علمى خاص نيمه دوم قرن بيستم گرديد كه بعدها در چهارچوب نظريه كلى جديدى به نام (( نظريه عمومى سيستمها )) مطرح گرديد.
پرتو افشانى نظريه عمومى سيستمها از موضع بيولوژى آغاز گرديد و اين امر تصادفى نبود؛ زيرا در زيست شناسى ، بيشتر از هر رشته علمى ديگر، قوانين و فرضيه هاى سنتى (مكانيكى ) از توضيح علمى رفتار ارگانيزم زنده عاجز بودند و همين امر سبب به وجود آمدن نظريه عمومى سيستمها توسط برتالا نفى گرديد.
در نظريه سيستمى ، سازمان به عنوان يك سيستم باز تلقى مى شود كه مانند موجود ارگانيك و زنده دائما در جهت بهبود و توسعه تغيير مى يابد و اگر سازمان نتواند با تغييرات سريع و پيچيده محيط، خود را تطبيق دهد و سازگارى داشته باشد محكوم به فنا است .
همچنين در اين نگرش ، سازمان به صورت يك منظومه واحد كه متشكل از اجزاى مرتبط و متعامل است در نظر گرفته مى شود و اصل وابستگى متقابل مهم ترين خاصيت آن را تشكيل مى دهد و اگر اجزا و عناصر تشكيل دهنده سازمان را به تنهايى مورد بررسى قرار دهيم ، سازمان را نشناخته ايم ؛ زيرا آنچه سازمان را به صورت يك مجموعه واحد در مى آورد همانا روابط متقابل بين اجزا و عناصر آن است ؛ روابطى كه در مكاتب قبل چندان مورد عنايت قرار نگرفته بود.
در حال حاضر نظريه و متدلوژى سيستمى در بين نويسندگان و متخصصان مديريت به صورت يك پارامتر مطرح مى شود و در آن ، مدل جديدى از انسان به نام (( انسان پيچيده )) ارائه مى شود كه شناخت انسان هنگام كار را با مطالعه ابعاد گوناگون رفتار او در شرايط متغير و پويا و با هماهنگ كردن حاصل و نتايج اين مطالعات در يك طرح كلى و سازمان يافته ، توصيه مى نمايد.
تفكر سيستمى در مديريت با توجه به عوامل درونى و بيرونى سازمان تصوير كامل ترى را از سازمان ارائه كرد و تئوريهاى دقيق ترى را براى تحليل مديريت و سازمان به دست داد. (( تئورى اقتضاء )) كه برگرفته از مكتب سيستمى است مطلق گرايى در مديريت را خطا مى شمارد و مطلوبيت هر شيوه و روشى را وابسته به شرايط و موقعيتى مى داند كه در آن زمان و مكان ، سازمان را احاطه كرده است . در اين تئورى ، مطلوب و مناسب ، است ممكن است در موقعيتى ديگر نامطلوب و نامناسب باشد. امروزه با بهره گيرى از اين تئورى ، مدلهاى گوناگونى در شاخه هاى مختلف مديريت به وجود آمده كه هر كدام ، موضوع مورد نظر خود را با ديدى اقتضايى مى نگرند. در اين تئوريها (( بهترين شيوه )) وجود ندارد و مطلوبيت هر روش بستگى به شرايط و موقعيت آن دارد.
2. ضرورت و تعريف مديريت اسلامى
مديريت در ميان علوم انسانى رابطه بسيار نزديكى با فرهنگ دارد، به گونه اى كه با اندك تاملى مى توان نقش فرهنگ را در جاى جاى آن به وضوح مشاهده كرد. به همين دليل فرهنگهاى گوناگون ، براى خود مديريتهاى متفاوتى را اقتضا مى كنند؛ مديريت ژاپنى ، آمريكايى و كره اى ، نمونه هايى از اين قبيل مى باشند كه متناسب با فرهنگ خود، شكل گرفته اند.
مديريتى كه در كشور ما از ديرباز مورد توجه مجامع علمى و دانشگاهى بوده و همواره بدان توصيه شده ، مديريت از نوع غربى آن است . اين امر با توجه به فرهنگ بومى كشور ما كه دين داراى كاركرد اصلى در آن مى باشد، چندان منطقى به نظر نمى رسد؛ زيرا آن مديريت ، با اين فرهنگ سنخيت چنانى ندارد. از اين رو نمى توان انتظار داشت تئوريهاى موجود مديريت كه آميخته با فرهنگ غربى است به طور كامل در كشور ما كاربرد داشته باشد و به هيچ وجه صحيح نيست كه آن تئوريها را به صورت مطلق و كلى به كشور خود منتقل كرد و با ترجمه ناقص و احيانا نادرست منابع اصلى و لاتين مديريت ، خود را مصرف كننده و وامدار ديگران دانست و بى هيچ پيرايش و پالايشى به كارگرى آن را توسط مديران توصيه نمود.
از سوى ديگر، برخى پيشوايان دينى ما، در عصر خويش ، مدتى زمامدار جامعه اسلامى بوده و مديريت كلان آن روز را بر عهده داشته اند. آن معصومان (عليه السلام ) به طور حتم داراى اصول و شيوه هاى خاصى در چگونگى اداره جامعه بوده اند كه مى تواند الگوى مديران مسلمان قرار گيرد.
علاوه بر اين ، با مراجعه به منابع دينى ، مى توان به گزاره هايى دست يافت كه حاوى يك سرى دستورالعملها و توصيفهاى مديريتى است . اين دستورالعملها يك سرى بايد و نبايدهاى مديريتى هستند كه مديران مسلمان ، با فراگيرى و پاى بندى عملى به آنها وظيفه دينى خويش را ادا مى كنند.
بنابراين براى اثبات ضرورت مديريت اسلامى دو راه وجود دارد: يكى ضرورت از راه فرهنگ مى باشد؛ با اين توضيح كه علم مديريت به دليل آميختگى با فرهنگ غربى ، كاملا پاسخ ‌گوى نيازهاى مديريتى ممالك اسلامى نيست و با توجه به فرهنگ اين كشورها - كه مقتضى اسلاميت است - ضرورت دارد تا با پژوهش بر روى شيوه هايى از مديريت كه سنخيت با اين فرهنگ دارد، نيازهاى موجود را بر طرف ساخت ؛ و آن شيوه هاى متناسب با فرهنگ دينى ، چيزى جز مديريت اسلامى نيست .
و اما راه دوم اينكه وظيفه مسلمانى اقتضا مى كند كه در برابر فرامين الهى مطيع بود؛ با توجه به دستورالعملهاى مديريتى كه از سوى مديران معصوم جامعه اسلامى صادر شده است ، ضرورت دارد تا با عمل به آن دستورها و الگو قرار دادن آن معصومان (عليه السلام ) مديريتى را به كار گيريم كه مورد رضايت و خشنودى پروردگار باشد؛ و آن چيزى جز مديريت اسلامى نيست .
اما اينكه مديريت اسلامى چه مفهومى دارد، مى توان آن را در عبارت زير بيان كرد: (( شيوه بكارگيرى منابع انسانى و امكانات مادى ، برگرفته از آموزه هاى اسلامى براى نيل به اهدافى كه متاءثر از نظام ارزشى اسلام است )) .
3. دين و دانش مديريت
دين مبين اسلام در زمينه فراگيرى علوم توصيه هاى مكرر و فراوانى دارد. همين امر موجب گرديد تا مسلمانان با يادگيرى علوم و نيز بهره گيرى از معارف دين ، پايه گذار تمدنى پايدار شوند كه تا ساليان دراز بر جبين تاريخ بدرخشد.
با اندك تاءملى در كلمات پيشوايان دينى مى توان در يافت كه امر و ترغيب به دانش اندوزى ، منحصر به علوم دينى نيست ، بلكه شامل همه علومى كه برآورنده نيازى از نيازهاى فردى و اجتماعى مسلمانان باشد، مى شود. نمونه هاى زير شاهد بر اين مدعا است .
خذوا العلم ممن عنده ، و لا تنظروا الى عمله ؛ (10)
علم را از هر آنكه در نزد او است فراگيريد و به عمل او نگاه نكنيد.
خذو الحكمة و لو من المشركين ؛ (11)
حكمت را اخذ كنيد اگر چه از اهل شرك باشد.
در حديث ديگرى از حضرت على (عليه السلام ) سوال شده كه عالم ترين مردم چه كسانى هستند؟ حضرت در جواب فرموده اند:
من جمع علم الناس الى علمه ؛ (12)
هر كه علم مردم را به علم خود ضميمه كند.
عالم ترين مردم كسى است كه بتواند علمى را كه در نزد ديگران است فراگيرد و به علم خود بيفزايد.
اين روايات در ابتداى گسترش اسلام چنان بصيرتى در ميان مسلمانان به وجود آورد كه فضاى بسيار زيبايى را براى فراگيرى علوم فراهم ساخت و مسلمانان با چنين طرز تفكرى در مدت كوتاهى توانستند پيشرفتهاى چشمگيرى در علوم به دست آورند.
البته انتقال علوم به دنياى اسلام و فراگيرى آن به صورتى منفعلانه و با پذيرش مطلق همراه نبود؛ زيرا همان پيشوايانى كه ترغيب به دانش افزايى از همه كس و از هر كجا مى نمودند، امر به نقد عالمانه و خردمندانه آن دانشها نيز مى كردند و محور را در پذيرش و يا عدم پذيرش با معيار عقل و خرد، حق و باطل مى دانستند.