مفتاح الفلاح

شيخ بهايى رحمة الله عليه

- ۱ -


نام كتاب : مفتاح الفلاح
نام نويسنده : شيخ بهايى رحمة الله عليه
به ضميمه ى رساله نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور اثر آيت الله حسن حسن زاده آملى
يادداشت ناشر
((مفتاح الفلاح )) يكى از ارزنده ترين كتب ادعيه در فرهنگ شعيى است . اهميت اين اثر يكى به لحاظ جلالت قدر و مقام رفيع علمى و معنوى گرد آورنده اين اثر است كه با شناخت دقيق و فهم عميق خود از معارف معصومين (عليه السلام ) مجموعه اى از احاديث متقن وارده در اين باب را گرد آورى نموده است .
اهميت و ويژگى ديگر اين مجموعه در اينست كه يك برنامه روحى و روانى براى تمام اوقات شبانه روز مى باشد. بدين معنا كه انسان در هر ساعتى از ساعات كه حال دعا و استغاثه داشته باشد مى تواند با مضامينى عالى با معبود و معشوق يگانه خود راز و نياز نموده و روح خود را در معرض اشراقات و انوار قدسيه الهى قرار دهد. چنانكه بعضى ارباب معرفت عمل بدان را به عنوان دستور العمل سلوكى برخى شاگردان خود قرار مى دادند؛ كما اينكه داستان جالبى مشتمل بر اين مضمون را مرحوم محدث قمى (ره ) در ((سفينه البحار)) نقل مى كند كه ذكر آن خالى از فائده نيست .
((از قاضى معز الدين محمد بن تقى الدين اصفهانى كه در زمان شاه عباس قاضى اصفهان بوده است و از فقهاء و متكلمين بوده و در علوم رياضى مهارت تام داشته است و از مشايخ مجلسى اول بوده است ... نقل است كه گويد: شبى يكى از امامان (عليه السلام ) را در خواب ديدم ، به من فرمود: كتاب ((مفتاح الفلاح )) را رونويس كن و بر دستورات آن مداومت نما. چون بيدار شدم از همه علماى عصر از اين كتاب سراغ گرفتم ، همه به اتفاق گفتند تا به حال نامى از اين كتاب نشنيده ام . و شيخ بهائى (ره ) در آن وقت همراه لشكر سلطان به يكى از نواحى ايران رفته بود. چون به شهر آمد از او درباره آن كتاب پرسيدم . ايشان فرمود: من در اين سفر كتاب دعائى نوشته ام به نام ((مفتاح الفلاح )) و تا به حال نام آنرا براى احدى از اصحاب باز گو نكرده ام . من خواب خود را براى شيخ باز گفتم ، شيخ گريست و نسخه خود را به من داد. و اين نسخه نخستين است كه از روى خط شيخ شده است (1))).
بارى با توجه به جهات فوق ، اين موسسه از ديرباز مترصد فرصتى براى انتشار اين اثر به فارسى بود. از ((مفتاح الفلاح )) چند ترجمه فارسى توسط علماى پيشين به عمل آمده كه نسخ آنها در كتابخانه ها به فراوانى موجود است كه از جمله آنها مى توان ترجمه مرحوم آقا جمال گلپايگانى را نام برد. ولى هيچ يك از اين ترجمه ها با توجه به زبان فارسى كنونى ترجمه اى گويا و روان محسوب نمى شوند. جز اينكه ترجمه على بن طيفور بسطامى كه از دانشمندان قرن يازدهم است در ميان آنها از موقعيت ويژه اى برخوردار است . نثر شيوا و گويا و نيز توضيحات مفيد و بجاى مترجم بر متن كتاب ، رويهمرفته يك ((مفتاح الفلاح )) فارسى را در اختيار ما گذاشته است . نسخه كامل اين ترجمه بسيار كمياب است تا اينكه روزى خدمت آيه الله حسن زاده آملى صحبت از ترجمه ((مفتاح الفلاح )) به ميان آمد و ايشان با شيمه كريمانه خود دو نسخه از اين ترجمه به انضمام يك نسخه از اصل ((مفتاح الفلاح )) را در اختيار ما گذاشتند. يكى از اين نسخه ها به خط نسخ پخته و زيبا و ديگرى به خط نستعليق خوش نوشته شده بود كه يكى كامل و ديگرى چند صفحه از اول آن افتاده بود. همين دو نسخه ماخذ كار قرار گرفت ، يكى را اصل قرار داده و در تصحيح ، با نسخه ديگر و اصل ((مفتاح الفلاح )) مقابله شد.
زحمت تصحيح و مقابله را نيز فاضل محترم آقاى حسين استاد ولى به عهده گرفتند كه به خوبى و با دقت آنرا به انجام رسانيدند.
علاوه بر اين مناسب ديديم كه در مورد متن ادعيه يك ترجمه تحت الفظى نيز به ترجمه على بن طيفور افزوده شود تا خواننده براى دريافت معناى ادعيه دچار زحمت نباشد كه اين اضافه نيز توسط آقاى استاد ولى صورت گرفت .
و از ديگر سو ابراز لطف حضرت آيه الله حسن زاده را مغتنم شمرده و از ايشان در خواست نموديم كه بر سبيل مقدمه بر اين ترجمه نكاتى پيرامون ((دعا در معارف اسلامى )) به خامه تحرير آورند، كه حاصل اين درخواست ((رساله نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور)) است كه خود بحثى است بديع درباره دعا، كه بدينوسيله كمال امتنان خود را به محضر ايشان تقديم مى داريم .

انتشارات حكمت

مقدمه آيه الله حسن زاده
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين
كتاب حاضر به نام ((منهاج النجاح فى ترجمه مفتاح الفلاح ))، يكى از مائده هاى پر فائده آسمانى است كه عائد نفوس شيقه و شيفته به كمال مى گردد.
اصل آن اعنى ((مفتاح الفلاح )) تاليف منيف ابوالفضائل مشتهر آفاق علامه شيخ بهاءالمله و الدين است كه در وظائف اهل ديانت به آداب و اعمال واجب و مندوب روز و شب به بهترين نظم و اسلوب تدوين فرموده است . محاسن آن غريز و مطالب آن عزيز است . هم مشحون به حقايق لطائف منطق سفراى الهى در گاه راز و نياز با خداوند بى نياز است ، و هم حافل دقايق معانى در بيان اسرار مستسر آيات قرآنى ، و ادعيه و اذكار ماثوره است . كوتاهى سخن : انسان آگاه و زبان دان و گوهر شناس بايد بدان انس بگيرد تا قداست و نفاست چنان در يتيم را دريابد، و گرنه زبان قلم در وصف و تحرير آن زبونست .
معلم بزرگ مرحوم آيه الله مولى حسينقلى همدانى كه به فرموده بعضى از مشايخ ما سيصد تن از اولياء الله در محضر انور او تربيت شده اند، مى فرمود: كتاب ((مفتاح الفلاح )) شيخ بهائى براى عمل كردن خوب است .
اما ((منهاج النجاح ))، شرح و ترجمه آنست كه به قلم بارع عالم سامى امامى ، و نويسنده نامى گرامى على بن طيفور بسطامى از اعلام قرن يازدهم هجرى ، در جودت تعبير و عذوبت تقرير مصداق ان من البيان لسحرا است . خود ((منهاج )) لسان صدق فصيحى است كه پيش از مراجعه به تراجم رجال علم ، و تذكره هاى ارباب قلم معرف مقام شامخ دانشمند بزرگ بسطامى ، و فسحت ميدان فضل و كمال اوست . زيرا كه به حكم محكم قل كل يعمل على شاكلته اثر هر كس نمودار دارائى اوست .
شگفت اينكه چنين گوهر گرانبها و نادره روزگار، نه تنها اينكه تا كنون به طبع نرسيده است و به مشتريان بازار معارف عرضه نشده است ؛ بلكه نسخه خطى آن نيز چون نام خود على بن طيفور مانند عنقاى مغرب از ميانه غائب ، و چون اكسير معروف به كيميا مطلوب كل طالب است آنچنان كه بسى گنجينه مكتبه هاى نامدار عمومى از آن تهى و بى نام اند. و بسى كتب رجال عارى از نام عالم بسطام اند.
مع الوصف از عنايات الهى دو نسخه اين جوهر نفيس در تصرف اين كمترين است كه اصل همين كتاب مطبوع اند. و اينك به مشيت خداوندگارى قلم تقدير رقم زد كه توفيق رفيق مديران مفضال و گرانقدر انتشارات حكمت گردد، و اين گوهر شب چراغ از ناحيت آن مطبعه خير نهاد و بركت مال مانند ديگر آثار منتشره ارزشمندش در فرا راه سلاك الى لقاء الله تعالى قرار گيرد تا چون نام شريفش منهاج نجاح و مفتاح فلاح آنان بوده باشد.
انتشارات حكمت به خود ببالد كه سعادت نشر چنين اثر جسيم و تراث علمى عظيم نصاب نصيب او گرديده است كه بلاشك مايه بركات معنوى متوالى وى خواهد بود. و اين فقير الى الله الغنى المغنى : حسن حسن زاده آملى خداى سبحانه را سپاس گزارد كه در اين خدمت نشر معارف اصيل اسلامى نيز سهمى بسزا دارد. مگر نسيم دعائى از كوى صاحبدلى عيسى نفس به روى ما ورزيدن گيرد، و طيور قدسى ارواح اولياى الهى به سوى ما پريدن .
انتشارات حكمت علاوه بر اينكه در تصحيح كتاب سعى بليغ مبذول داشته است تا با طبع مطبوع و خوب به طرزى بديع و مطلوب به رسم بهترين هديه مرغوب در دست ارباب معرفت و كمال قرار گيرد، عباراتى كه از اصل در ((منهاج )) ترجمه نشده اند با قلمى شيوا و رسا ترجمه و با اضافه بعضى تعليقات بر آن فزوده است و براى تميز فرع با اصل ، ترجمه طارى را در ميان معقفتين نهاده است .
مزيدا اينكه ، اين كتاب مسطور كه خود يكپارچه نور است ، رساله ما را كه ((نور على نور)) است به عنوان مدخل آن بيت معمور در مفتتح آن قرار داده است تا نفع آن عام و افادت آن تام باشد.
ان الله لايضيع اءجر من احسن عملا.
يكى از محسنات ((منهاج النجاح )) اين است كه مترجم در آغاز و انجام آن نام و نشان و زمان و بوم خود و علت شروع بدين امر خطير مبارك و تاريخ پايان آن را به نص قلم خود در متن كتاب آورده است و ما چندانكه به شمارى از كتب فهرست و تراجم دانشمندان گشته ايم على بن طيفور بسطامى و ((منهاج النجاح )) را نيافته ايم (لعل الله يحدث بعد ذلك امرا.)
آن دو نسخه ياد شده اصل ، هر دو به قطع وزيرى و كاغذ سمرقندى اند. تاريخ كتاب يكى 1107 است كه در حدود چهل و پنج سال بعد از تاريخ تاليف ((منهاج )) استنساخ شده است و كاتب آن در آخر چنين مرقوم داشته است : فى تاريخ اربع عشر شهر ذى الحجه الحرام من شهور سنه سبع و مائه بعد الف 1107 كاتب الحروف فقير حقير ملا رجب على موذن كلب اين آستان .
اين نسخه در سنه 1312 در تصرف شخصى فاضل به نام محمد اسماعيل بن محمد حسين نخجوانى بوده است و در برگه كاغذى جداگانه درباره كتاب چند سطرى نوشته و آنرا ضميمه آخر كتاب كرده است كه دو سطر اول آن بدين عبارت است :
((بسم الله الرحمن الرحيم : اين كتاب ((مفتاح الفلاح )) از جمله تصنيفات مرحوم شيخ بهايى است - طاب ثراه و نور مرقده - كه عربى بوده و مولينا على بن طيفور بسطامى از لغت عربى به زبان فارسى نوى نموده شكر الله مساعيه )) - الخ .
صفحه اول اين نسخه ساقط شده است يعنى فقط يك صفحه ناقص دارد. و ابتداى صفحه دوم آن اين عبارت است : سلام من الرحمن نحو جنابهم - الخ .
اما آن نسخه ديگر كامل است ولكن از نام كاتب و تاريخ كتاب عارى است . و به حسب خط كاغذ بايد قبل از نسخه قبل باشد. و بر آن چند مهر خورده است كه نسخه در تملك صاحبان مهر يكى پس از ديگرى بوده است . و بر ظهر ورق اول آن نوشته است ((شرح مفتاح الفلاح )). و هر دو نسخه تميز و خوانا مى باشند و دومى به خط نسخ خوش بلكه قريب به ممتاز است كه خيلى بر خط آن نسخه ديگر برترى دارد. خداوند سبحان همگان را جزاى جزيل عطا كناد.

ليله چهارشنبه 16 جمادى الاخر 1406 هجرى ق = 7/12/1364 ه ش .
قم - حسن حسن زاده آملى

رساله نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور
بسم الله الرحمن الرحيم
و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لى وليؤ منوا بى لعلهم يرشدون
(قرآن كريم سوره بقره آيه 187)
سپاس خداى را كه ذكر او شفا و اسم او دوايست و سامع دعا و دافع بلايست . درود بر ختم رسل كه سيد اصفيايست ، و بر آل او كه اولشان آدم اولياء الله و آخرشان خاتم اوصيايست . و بر همه انبياء و اولياء تا سخن از قرآن و دعايست .
و بعد چنين گويد ملتجى به ظل لواى حمد حسن حسن زاده آملى طبرى سقيه الله و اياكم شرابا طهورا:
اين رساله يك مقدمه و يازده فصل در دعا و ذكر و مناجات است و به نام ((نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور)) مسمات است . و در حقيقت خوان آراسته ايست كه خواص از آن بهره مى برند، اولئك لهم رزق معلوم .
مقدمه : كلماتى چند حول مكانت و منزلت دعا است .
فصل اول چهل كلمه مبارك منتخب ذكر و دعا از قرآن كريم و چهارده تبصره در بيان بعضى از اسرار است .
فصل دوم در بيان سراينكه ادعيه ماثوره حائز لطائفى خاص اند كه در روايات يافته نمى شوند و در آن يك تبصره است .
فصل سوم در اينكه خداوند در هر چيز به كم اكتفاء كرد و حد براى آن معين فرموده است مگر در ذكر و دعا، و در آن چهار تبصره است
فصل چهارم در بيان عدد ماثور در بعضى ادعيه و اذكار است .
فصل پنجم در بيان اوقات و امكنه است و در آن يك تبصره است .
فصل ششم در بيان طهارت داعى است .
فصل هفتم در احتراز از دعاى ملحون است . و در آن دو تبصره است .
فصل هشتم در دعاى ماثور و غير ماثور است و در آن يك تبصره است .
فصل نهم در دو مطلب است يكى در اختلافات سنوخ احوال دعات ، و ديگر در بيان نحوه افاضه القاعات . و در آن يك تبصره است .
فصل دهم در ادب مع الله است كه به هفت قلم آراسته شده است و در آن سه تبصره است . قلم اول اينكه در ادب مع الله حضور قلب بايد، دوم اينكه بدون اذن تصرف نكند، سوم اينكه عبادت حبى باشد، چهارم اينكه خدا را با اسماى حسنى بخوانيم ، پنجم در موضوع وقايه است ، ششم در عدم اعتداى در دعا است ، هفتم در تعظيم اسماءالله تعالى است .
فصل يازدهم در سر استجابت دعا است . و در آن دو تبصره است .
مقدمه : كلماتى چند حول مكانت و منزلت دعا
دعا كليد عطاء و وسيله قرب الى الله تعالى و مخ عبادت و حيات روح و روح حيات است .
دعا كوبه باب رحمت رحيميه و سبب فتوح بركات شرح صدر و نور و ضياى سر است .
دعا موجب رسوخ ذكر الهى در دل ، و منزه نفس ازرين شواغل است .
دعا توشه سالكان حرم كبرياى لايزال ، و شعار عاشقان قبله جمال ، و دثار عارفان كعبه جلال است .
دعا سير شهودى و كشف وجودى اهل كمال و تنها رابطه انسان با خداى متعال است .
دعا معراج عروج نفسى ناطقه به اوج وحدت ، و ولوج به ملكوت عزت است .
دعا مرقات ارتقاى انسان به مقام ولايت ، و رفرف اعتلاى وى به مرتبت خلت است .
دعا واسطه اسم اعظم گرديدن انسان و دست يافتن به كنوز قرآن ودارا شدن رموز تصرف طبايع اجرام و اركانست .
دعا كاسر قلب و جابر آن به اءنا عند المنكسره قلوبهم است . يعنى دل از ذكر و دعا شكسته شود و دل شكسته درست ترين و ارزنده ترين كالاى بازار هستى است كه خدا در دل شكسته است . الهى اگر يكبار دلم را بشكنى از من چه بشكن بشكنى .
دعا ياد دوست در دل راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوى گفتن و شيرين زبانى كردن است .
دل بى دعا بها ندارد، و دل بى بها بها ندارد ((قل ما يعبؤ كم ربى لولا دعاؤ كم )) ((بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگار من شما را به وزن نهد و به شمار آورد.)) صادق آل محمد - صلوات الله عليهم - فرمود: عليكم بالدعاء فانكم لاتقربون بمثله
(كافى معرب ج 2ص 339)
جمود عين و خمول لسان از كوردلى است . هر چند كه محبت و عشق اساس ذكر و دعايند ولى در آغاز از ذكر و مناجات و دعا محبت به بار آيد و در انجام ، محبت ، ذكر و مناجات و دعا و سوز و گداز مى آورد.
در اول ذكر آرد انس با يار  
  در آخر ذكر از انس است و ديدار
چنانكه مرغ تا بيند چمن را  
  نيارد بستنش آنگه دهن را
شود مرغ حق آن فرزانه سالك  
  كه با ذكر حق است اندر مسالك
خوش آنگاهى دل از روى تولى  
  شرف يابد ز انوار تجلى
چگونه مرغ حق نايد به حق حق  
  چو مى بيند جمال حسن مطلق
در مكانت و منزلت دعا و مقامات آن آيات قرآنى را لسان مبين است ، و رواياتى در اسرار و آداب دعا از پيشوايان دين است كه مشايخ علم را برانگيختند و بر آن داشته اند تا در دعا نوشته اند، و صحيفه ها گرد آورنده اند، و در پيرامون آن با تنويع موضوعات عديده بحثها پيش كشيده اند، و درهايى از رحمت به سوى نفوس مستعده گشوده اند، و به نامهاى دلنشين و طرب انگيز و جان فزا از قبيل ((مفتاح الفلاح )) و ((عده الداعى )) و ((فلاح السائل )) و ((قوت القلوب )) و ((مصباح المتهجد)) و ((روضه الاذكار)) و ((البلد الامين )) و ((منهاج العارفين )) و ((منهاج النجاح )) و نظائر آنها ناميده اند، تا از اين اسامى عطر آگين نيز مشام ارواح را معطر سازند، و قلوب را به رياض قدس سوق دهند، و نفوس را به مجالس انس كشانند.
اميد آنكه در حوزه هاى علميه صحف ادعيه و اذكار كه از ائمه اطهار ما صادر شده اند، و بيانگر مقامات و مدارج و معارج انسانند از متون كتب درسى قرار گيرند، و در محضر كسانى كه زبان فهم و اهل دعا و سير و سلوكند و راه رفته و راه نمايند درس خوانده شوند.
در نظر اين كمترين اول ((مفتاح الفلاح )) شيخ بهائى ، و پس از آن ((عده الداعى )) ابن فهدحلى ، و بعد از آن ((قوت القلوب )) ابوطالب مكى و سپس ((اقبال )) سيد بن طاوس ، و در آخر انجيل اهل بيت و زبور آل محمد ((صحيفه كامله سجاديه )) و در عداد كتب درسى در آيند كه نقش خوبى در احياى معارف اصيل اسلامى است . البته فهم و تعليم و تعلم آنها بدون معرفت به علوم ادبى و معارف نقلى و عقلى و عرفانى صورت پذير نيست ، از تو حركت و از خدا بركت ليس للانسان الا ما سعى . و شك نيست كه نيل بدين معارف نورى الهى از بسيار مباحث رائج و دارج ، به مراتب مفيدتر است بلكه به نسبت و قياس در نمى آيد، آن كجا و اين كجا. معلم بزرگ آيه الله مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى كه به فرموده بعضى از مشايخ ما سيصد تن از اولياء الله در محضر انوار او تربيت شده اند، مى فرمود: كتاب ((مفتاح الفلاح )) شيخ بهائى براى عمل كردن خوب است .
ششمين كتاب جامع عظيم الشان ((كافى )) ثقه الاسلام كلينى كتاب دعا است در شصت باب ، حافل چهارصد حديث از وسائط فيض الهى كه هر باب آن درى به روضه رضوانست ، و هر حديث آن شاخه اى از شجره طوباى ايمان . تا چه رسد به جوامع كبار از قبيل ((وافى )) و ((بحار الانوار)) و ((عوالم )) و ((فصل الخطاب )) و نظائر آنها.
جزء دوم مجلد نوزدهم ((بحار)) صدوسى و يك باب و خاتمه ، در اذكار و ادعيه است كه چندين برابر كتاب ((كافى )) ياد شده است . علاوه اينكه در كتب و ابواب ديگر ((كافى )) و ((بحار)) نيز به مناسباتى در ادعيه و اذكار احاديثى روايت شده است .
اين درر روايات و غرر احاديث دلالت دارند كه سفراى الهى و وسائط فيض ربوبى تا چه اندازه در تمام شئون و احوال و اطوار و اوقات زندگيشان اعتناى تام و عشق و شوق شديد به ذكر و مناجات و دعا داشتند و ياران و پيروان و شاگردانشان را بدان ترغيب مى فرمودند.
در ايفاى مباحث حول دعاء حق اين است كه بايد آيات قرآنى را در اين باب و ابواب كتب دعاء جوامع روائى و روايات آنها را به طور استيفاء مورد تحقيق و استفاده قرار داد تا به اسرار اذكار و ادعيه در افعال و احوال گوناگون انسان معرفت به وجه كمال حاصل گردد، ولكن به رجاء اينكه لعل الله يحدث بعد ذلك امرا، اينك به ذكر فصول موعود معهود اكتفا مى كنيم كه هر فصل خود اصلى در اين امر است وله الخلق و الامر.
فصل اول : چهل كلمه مبارك منتخب ذكر و دعا از قرآن كريم و چهارده تبصره در بيان بعضى از اسرار
شايسته است كه انسان نازل در منزل يقظه و عارف به منطق وحى يكدوره قرآن كريم را به دقت به اين عنوان قرائت كند كه اسمايى را كه خداوند سبحان بدانها خويشتن را وصف مى فرمايد، و نيز آنچه را ملائكه او را بدانها نداء مى كنند، و نيز دعاى انبياء و اوليا را كه خداوند سبحان در پيش آمد شدائد اوضاع و احوال آنان از زبانشان نقل فرموده است كه در آن شدائد احوال و اوضاع خداى تعالى را به اسمى خاص و دعائى مخصوص خوانده اند، انتخاب كند.
بديهى است كه نمونه آن شدائد احوال براى ديگران به فراخوار قابليت و شرائط زمانه و روزگار آنان پيش مى آيد و كاءن هر يك از آن اشخاص و حالات عنوان نوعى دارد كه در هر كوره و دوره و در هر عصر و زمان در ديگران طورى ظهور و بروز مى نمايد، اين كس نيز در پيش آمدهاى زندگى خود كه مشابه با آن حالات است خداوند را بدان اسم و دعا و ذكر و مناجات بخواند و آن را وسيلت نجات و سعادت خود قرار دهد چنانكه از تدبر و غور در بسيارى از آيات و تامل و دقت در بسيارى از روايات حث و تحريص بدين دستور العمل استفاده مى شود. و ما در اين مطلب مهم به تمسك يك آيت و يك روايت تبرك مى جوييم كه خردمند را بسند است :
مثلا خداوند سبحان در فضيلت ذكر يونسى در سوره مباركه انبياء فرموده است : و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى فى الظلمات ((ان لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين )) فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المومنين
در تاثير اين ذكر شريف يعنى لا له الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين به سه جمله فاستجبنا له ، و نجيبناه من الغم ، و كذلك ننجى المومنين دقت به سزا اعمال گردد، به خصوص به جمله اخير كه مفاد آن عام است كه وعده فرموده است شامل همه مومنين مى باشد، و با جمع محلى به الف و لام و فعل مضارع كه دال بر تجدد زمان و حصول تدريجى آن براى ابد است تعبير فرموده است ، فتبصر.
و نيز به عنوان مثال در اين روايت شريف كه جدا از غرر روايات است دقت لازم بعمل آيد: شيخ صدوق - رضوان الله تعالى عليه - در مجلس دوم ((امالى ))، حديث دوم آن را به اسنادش روايت كرده است عن هشام بن سالم و محمد بن حمران عن الصادق (عليه السلام ) و نيز در تفسير ((مجمع البيان )) طبرسى - قدس سره - آمده است كه روى هشام بن سالم و ابان بن عثمان عن الصادق (عليه السلام ) قال :
عجبت لمن فزع من اربع كيف لايفزع الى اربع ؟! عجبت لمن خاف كيف لايفزع الى قوله : ((حسبنا الله و نعم الوكيل ))، فانى سمعت الله عزوجل يقول بعقبها: فانقلبوا بنعمه من الله و فضل لم يمسسهم سوء.
و عجبت لمن اغتم كيف لايفرع الى قوله : ((لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين ))، فانى سمعت الله عزوجل يقول بعقبها: فنجيناه من الغم و كذلك ننجى المومنين .
و عجبت لمن مكربه كيف لا يفرع الى قوله : ((افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد))، فانى سمعت الله عزوجل يقول بعقبها: فوقيه الله سيئات مامكروا.
و عجبت لمن اراد الدنيا و زينتها كيف لا يفزع الى قوله : ((ماشاء الله لا قوه الا بالله ))، فانى سمعت الله عزوجل يقول بعقبها: ان ترن انا اقل منك مالا و ولدا فعسى ربى ان يوتين خيرا من جنتك . و عسى موجبه .

چنانكه ملاحظه مى فرماييد امام (عليه السلام ) از آيات ياد شده استنباط گسترش تاثير اذكار مذكور براى ابد مى فرمايد كه اختصاص به مقام خاص و مورد مشخص ندارند. هر كس ‍ براى نجات از غم به ذكر يونسى ذاكر باشد مشمول رحمت و كذلك ننجى المومنين مى شود، و به همين وزان در رهائى از خوف و مكر سوء و در روى آوردن دنيا و زينت آن به كريمه هاى ياد شده .
تبصره : نكته ديگرى در اين حديث شريف است كه چرا امام (عليه السلام ) نفرموده است قال الله عزوجل بلكه مكرر فرموده است فانى سمعت الله عزوجل ، سر آن چيست ؟ در حديث كب از چهل حديث نكته 717 ((هزار و يك نكته )) (ص 565 - 567 ط 1) اشاراتى در بيان اين سر مستسر آورده ايم شايد ممدى باشد. و بالاخره در نيل به اينگونه حقايق صادره از بيت عصمت و وحى به لسان انسانهاى كامل ، استاد زبان فهم بايد زيرا كه بيان اسرار به گفتار نيايد و اگر پاره اى به زبان آيد زيان به بار آرد لذا فرموده اند: عارف سر مى دهد و سر نمى دهد.
به موضوع بحث برگرديم : اين كمترين وقتى توفيق يافته است كه به قرائت يك دوره قرآن كريم ، آياتى را به همان نحوه كه گفته شده است استخراج كرده است كه به ذكر برخى از آنها كه يك اربعين است با اشارات به بعضى از لطائف نكات در ضمن بعضى از آيات به عنوان تبصره در اين صحيفه تبرك مى جويد هر چند قرآن تمامى آن ذكر است چنانكه يكى از نامهاى شريف آن ذكر است : ص ، و القرآن ذى الذكر.
1- و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فقال انبئونى باسماء هولاء ان كنتم صادقين # قالوا ((سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم )) (بقره : 23)
2- فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم (بقره : 28) و يا آدم اسكن انت و زوجك الجنه - الى قوله سبحانه - قالا ((ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين )) (اعراف : 23)
تبصره : فيض در ((تفسير صافى )) در آيه نخستين آورده است كه :
فى الكافى عن احدهما (عليه السلام ): ان الكلمات :
لا اله الا انت سبحانك اللهم و بحمدك عملت سوعا و ظلمت نفسى فتب على فاغفرلى و انت خير الغافرين .
لا اله الا انت سبحانك اللهم و بحمدك عملت سوعا و ظلمت نفسى فاغفرلى و ارحمنى انك انت ارحم الراحمين .
لا اله الا انت سبحانك اللهم و بحمدك عملت سوعا و ظلمت نفسى فتب على انك انت التواب الرحيم

و روايات ديگر نيز در تفسير آن آمده است به موضوع ياد شده ((تفسير صافى )) و مجلد 14 ((وافى )) ص 86 و به ((تحف العقول )) رجوع شود.
3- و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسمعيل ((ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم .))(بقره : 128)
4- و الهكم اله واحد ((لا اله الا هو الرحمن الرحيم ))(بقره : 164)
5- فمن الناس من يقول ربنا آتنا فى الدنيا و ما له فى الاخره من خلاق # و منهم من يقول ((ربنا آتنا فى الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار)) # اولئك لهم نصيب مما كسبوا و الله سريع الحساب (بقره : 203)
6- آيه الكرسى : ((الله لا اله الا هو الحى القيوم - الى قوله سبحانه - هم فيها خالدون ))(بقره : 256 - 258)
تبصره : بدانكه در رواياتى كه بيان مى شود مثلا در اين آيه و يا در آن دعا و اسماء، اسم اعظم است نوعا آن آيات و ادعيه حانز دو اسم شريف ((الحى القيوم )) اند يعنى در اين دو اسم شريك اند. عارف عبدالرزاق قاسانى در ((شرح منازل )) گويد: و قد جرب القوم ان الاكثار من ذكر ((يا حى يا قيوم يا من لا اله الا انت )) يوجب حيوه العقل . (ص 36 ط 1)
صفات حيوه و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و كلام ، ائمه سبعه و امهات صفات الهى اند، و حيوه امام ائمه است كه وجود غير از او تصور نمى شود مگر بعد از وجود او. و همچنين اسماء مشتق از آنها يعنى اسم حى امام عالم و مريد و قادر و سميع و بصير و متكلم است و اين هفت اسم ائمه اسماء است و قيوم يعنى قائم بذاته مقوم و مقيم لغيره ، و الوهت رب مطلق بودن است . الحمد لله رب العالمين هو فى السماء اله و فى الارض اله - فافهم .
تبصره : اين كمترين را در نكته 479 ((هزار و يك نكته )) اشاراتى لطيف و دقائقى شريف در بيان اسم اعظم است كه براى نفوس مستعده معدى تام است اگر خواهى رجوع كن (ص 239 - 248 ط 1). و نيز در بند ششم ((دفتر دل )) نظما بدان اشاراتى شده است (ص 292 - 298). و نيز درباره اكثار ذكر شريف يا حى يا قيوم يا من لا اله الا انت در نكته 913 ((هزار و يك نكته )) مطالبى داريم رجوع بفرمائيد (ص 752 ج 2 ط 1).
7- آخر سوره بقره : آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون - تا آخر سوره
8- لا اله الا هو العزيز الحكيم (آل عمران : 7)
9- هو الذى انزل عليك الكتاب - الى قوله سبحانه - ((ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب )) (آل عمران : 9)
10- الذين يقولون ((ربنا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا و قنا عذاب النار)) (آل عمران : 17)
11- قل اللهم مالك الملك - الى قوله سبحانه - و ترزق من تشاء بغير حساب (آل عمران : 28)
12- هنالك دعا زكريا ربه قال ((رب هب لى من لدنك ذريه طيبه انك سميع الدعاء)) (آل عمران : 39)
13- و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير - الى قوله سبحانه - ((ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين )) فاتيهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخره و الله يحب المحسنين . (آل عمران : 149)
14- قال عيسى ابن مريم ((اللهم ربنا انزل علينا مائده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و آخرنا و آيه منك و ارزقنا و اءنت خير الرازقين .))(مائده : 115)
15- انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين (انعام : 80) از قول ابراهيم (عليه السلام )
16- قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك امرت و انا اول المسلمين (انعام : 164)
17- آيه سخره : ((ان ربكم الله الذى خلق سموات و الارض فى سته ايام - الى قوله سبحانه - ان رحمه الله قريب من المحسنين )) (اعراف : 54 - 56)
تبصره : قرائت آيه سخره به نص معصوم كه در حديث اول باب ((ما يفصل به بين دعوى المحق و المبطل فى اءمر الامامه )) از كتاب حجت ((اصول كافى )) (ج 1ص 279 معرب ) روايت شده است موجب صفا نفس و اطمينان آن بر اسلام و ايمان ، و تنور قلب به يقين ، و دفع شر شياطين ، و نفى خواطر است . تفصيل آن را در نكته 978 ((هزار و يك نكته )) (ص 799 - 802 ط 1) با نقل روايات و ماخذ آنها و اقوال مشايخ علم ذكر كرده ايم رجوع بفرمائيد.
آيت سخره مگر سخره كند مسخره را  
  يا كه افسر به سر قابل افسار شده است
18- و الى مدين اءخاهم شعيبا - الى قوله سبحانه - قال الملا الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودن فى ملتنا قال او لوكنا كارهين# قد افترينا على الله كذبا ان عدنا فى ملتكم بعد اذ نجينا الله منها و ما يكون لنا ان نعود فيها الا اءن يشاء الله ربنا ((وسع ربنا كل شى علما على الله توكلنا ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين ))(اعراف : 90)
19- فان تولوا فقل ((حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم ))(آخر توبه )
20- فما آمن لموسى الا ذريه من قومه - الى قوله سبحانه - فقالوا ((على الله توكلنا ربنا لا تجعلنا فتنه للقوم الظالمين # و نجنا برحمتك من القوم الكافرين ))(يونس : 78)
21- رب قد آتيتنى من الملك و علمتنى من تاويل الاحاديث ((فاطر السموات و الارض انت و ليى فى الدنيا و الاخره توفنى مسلما و الحقنى بالصالحين ))(يونس ‍ 102)
22- قل ((هو ربى لا اله الا هو عليه توكلت و اليه متاب ))(رعد: 30)
23 - ((رب اجعلنى مقيم الصلوه و من ذريتى ربنا و تقبل دعاء # ربنا اغفرلى و لوالدى و للمومنين يوم يقوم الحساب ))(ابراهيم : 42)
24- و من اليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا# و قل ((رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا)) (اسراء: 81)
تبصره : صاحب ((فتوحات مكيه )) در آخر باب هيجدهم كه در معرفت علم متهجدين است در تفسير اين كريمه و اعلم ان المقام المحمود الذى للمتهجد يكون لصاحبه دعاء معين و هو قول الله تعالى لنبيه (صلى الله عليه وآله ) ياءمره به : ((و قل رب ادخلنى الايه )) آنگاه در تفسير آن لطائفى آورده است ، فراجع .
25- ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلى عليهم يخرون للاذقان سجدا # و يقولون ((سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا)) (اسراء: 109)
26- و قل ((الحمد لله الذى لم يتخذ ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا)) (آخر اسراء)
27- ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا # اذ اوى الفتيه الى الكهف فقالوا ربنا آتنا من لدنك رحمه وهيى لنا من امرنا رشدا (كهف : 11)
28- و ايوب اذنادى ربه ((انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين )) # فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر - الايه (انبياء: 84)
29- و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى فى الظلمات ان ((لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين )) # فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المومنين (انبياء: 88)
تبصره : درباره ذكر يونسى و سه كريمه ديگر، حديث امام صادق (عليه السلام ) در قبل گفته آمد. و نيز درباره ذكر يونسى به نكته 754 كتاب ((هزار و يك نكته )) رجوع بفرمائيد.
تبصره : نكته اى ديگر كه خيلى اهميت بسزا در كريمه ياد شده است نون است كه يونس (عليه السلام ) ذواالنون است يعنى صاحب نون است و نون حوت است چنانكه در روايات منصوص است . و سوره قلم مصدر به ن است : ن # و القلم و ما يسطرون . و در آخر آن فرمود: و لا تكن كصاحب الحوت اذ نادى و هو مكظوم # لولا اءن تداركه نعمه من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم اين نعمت يا يكى از وجوه آن ، همان ذكر مذكور يونسى است .
و در سوره صافات فرموده است : و ان يونس لمن المرسلين # اذ ابق الى الفلك المشحون # فساهم فكان من المدحضين # فالتقمه الحوت و هو مليم # فلو لا انه كان من المسبحين # للبث فى بطنه الى يوم يبعثون # فنبذناه بالعراء و هو سقيم # و انبتنا عليه شجره يقطين # و ارسلناه الى مائه الف او يزيدون # فامنوا فمتعناهم الى حين (آيه 140 - 149)
آنكه فرمود: فلولا انه كان من المسبحين ، اين تسبيح همان ذكر مبارك يونسى است . القمى فى سوره يونس و قد ساءل بعض اليهود اميرالمؤ منين (عليه السلام ) عن سجن طاف اقطار الارض بصاحبه ؟ فقال : يايهودى اءما السجن الذى طاف اقطار الارض بصاحبه فانه الحوت الذى حبس يونس فى بطنه الى اءن قال (عليه السلام ) - فنادى فى الظلمات : ان لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين . فاستجاب له و امر الحوت اءن يلفظه ؛ فلفظه على ساحل البحر - الحديث
و عن الباقر (عليه السلام ) قال : لبث يونس فى بطن الحوت ثلاثه ايام ، و نادى فى الظلمات ظلمه بطن الحوت و ظلمه اليل و ظلمه البحر: ان لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين . فاستجاب له ربه فاخرجه الحوت الى الساحل - الحديث
(تفسير صافى در سوره قصص و ص ).
راويان ثقه حسن جمال صمدى  
  به صد اسناد دو صد گونه روايت دارد
ظلمات دل نون شب ذوالنونى را  
  ذكر يونس به دل حوت كفايت دارد
حالا در اين چند حديث در معناى ن و مراتب و مظاهر آن تدبر بفرمائيد:
فى الدر المنثور فى تفسير ن و القلم و ما يسطرون عن ابن عباس قال : قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ): ان اول ما خلق الله القلم و الحوت ، قال : اكتب ، قال : ما اكتب ؟ قال : كل شى ء كائن الى يوم القيامه . ثم قراء: ((ن # و القلم و ما يسطرون )) فالنون الحوت ، و القلم القلم .
عن النبى (صلى الله عليه وآله ) قال : ان اول شى ء خلق الله القلم ، ثم خلق النون و هى الدواه ثم قال له : اكتب - الحديث
(ص 91 ج 14 بحار، و در منثور در تفسير سوره قلم ).
و فى المجمع عن الامام الباقر (عليه السلام ): ن نهر فى الجنه ، قال له الله : كن مدادا فجمد و كان ابيض من اللبن و اءحلى من الشهد. ثم قال للقلم : اكتب فكتب القلم ما كان و ما هو كائن الى يوم القيامه .
و فى الخصال عنه (عليه السلام ) قال : لرسول الله (صلى الله عليه وآله ) عشره اسماء، خمسه فى القرآن ، و خمسه ليست فى القرآن ، فاما التى فى القرآن : محمد و عبدالله و يس و ن .
الاختصاص : ساءل ابن سلام النبى (صلى الله عليه وآله ) عن ن و القلم ؟ قال : النون اللوح المحفوظ و القلم نور ساطع ؛ و ذلك قوله : ن # و القلم و ما يسطرون - الخبر.

در ((معناى الاخبار)) باسنادش از ابراهيم كرخى روايت كرده است كه قال : ساءلت جعفر بن محمد (عليه السلام ) عن اللوح و القلم ، فقال : هما ملكان
و عن معاويه بن قره ، عن ابيه قال : قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ): ن و القلم و ما يسطرون ، قال : لوح من نور، و قلم من نور يجرى بما هو كائن الى يوم القيامه .
(بحار ج 14 ط 1ص 19، در منثور در تفسير سوره قلم )
و عن ابن عباس قال : قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ): النون اللوح المحفوظ، و القلم من نور ساطع (بحار ص 91 ج 14، و در منثور تفسير سوره قلم ).
نيشابورى در تفسير غرائب قرآن )) گويد: و عن بعض الثقات : ان اصحاب السحر يستخرجون من بعض الحيتان شيئا منه يكتبون منه ، فيكون النون و هو الحوت عباره عن الدواه . و يعضده ماروى ان النبى (صلى الله عليه وآله ) قال : اول شى ء خلق الله القلم ، ثم خلق النون و هو الدواه - الخ .

 

next page

fehrest page