مردم شناسى فرهنگى

مهدى زند وكيلى

- ۲ -


الف ـ مـكـتب تكاملى : نظريه تكامل در زيست شناسى به وسيله (لامارك و داروين ) ارائه شد و صـاحـب نـظـران مـردم شـنـاسـى را تـحـت تـأ ثـيـر قـرار داد. ديـدگـاه تـكـامـل گـرايـان دربـاره انـسـان ايـن اسـت كـه او مـى تـوانـد هـمـزمـان بـا پـيـشـرفـت جـامـعه ، تـكـامـل پـيـدا كـند. اين ديدگاه درباره تمام نهادهاى اجتماعى و فرهنگ مورد توجه مردم شناسان قـرار گـرفـت و هـر كـس بـه گـونـه اى بـه بـررسـى ايـن تـحـول پـرداخـت . خـلاصـه نـظـريـات تـكـامـل گـرايـان در سـيـر تـكـويـن و تحول فرهنگ چنين است :
1ـ آثار اجتماعى و فرهنگى گذشتگان نشان مى دهد تمام جامعه ها حتى جوامع بسيار متمدن ، پيش از رسيدن به تمدن ، مراحلى را طى كرده اند.
2ـ تـشـابـه محسوسى كه در اعتقادها و نهادهاى جامعه هاى مختلف وجود دارد نشانگر وحدت روحى انـسـان اسـت . پـذيـرفـتـن ايـن وحـدت روحى و مقايسه جامعه ها بايكديگر، نشان مى دهد تاريخ فـرهـنـگ و تمدن آدمى در هر جامعه به صورت زنجيره اى از نهادها و اعتقادها و تكنيك ها در خطى مستقيم بوده و سيرى تدريجى داشته است .
3- جـامـعـه هـاى مـتـفـاوتـى را كـه در نـقـاط پـراكـنـده جـهـان مـلاحـظـه مـى كـنـيـم ، نـشـان دهـنـده مـراحـل مـخـتـلف فـرهـنـگ هـسـتـنـد كـه فـقـط بـا روش مـقـايـسـه اى مـى تـوان تحول اعتقادها، نهادها و تكنيك ها را طبقه بندى كرد.
در ايـن سـيـر تـحـول و تـكـامـل فـرهـنـگ ، مـراحـل مـخـتلفى به وسيله مردم شناسان در زمينه هاى تكنولوژى ، نظام خويشاوندى و اعتقادى مطرح شده است كه عبارتند از:
مورگان مراحل تـكـامـل را بـا اكـتـشـافـات و ابـداع ابـزار و وسـايـل مـى سـنجد. تقسيم بندى مورگان كه به خصوصيات فن آورى تكيه دارد شامل سه مرحله است :
يكم ـ مرحله توحش : از آغاز تا پيدايش سفال .
دوم - مرحله بربريت : از پيدايش سفال تا پيدايش خط.
سوم - مرحله تمدن : از پيدايش خط تا امروز.
مورگان هر يك از مراحل سه گانه را نيز به سه مرحله (قديم )، (ميانه ) و (جديد) تقسيم مى كند كه هر كدام با پيدايش ابزار و وسيله اى مشخص مى شود:
- مـرحـله تـوحش قديم با پيدايش زبان ، توحش ميانه با پيدايش تبر و نيزه و توحش جديد با پيدايش . تبر و كمان .
- مـرحله بربريت قديم با اكتشاف سفال ، بربريت ميانه با اهلى كردن حيوانات و كشاورزى و مرحله بربريت جديد با كشف فلزات .
- مـرحـله تـمـدن قـديـم بـا پـيـدايش خط، تمدن ميانه با اختراع قطب نما، باروت ، كاغذ، چاپ و تمدن جديد بااختراع قوه بخار، برق و... .
تيلور با توجه به فعاليت هاى توليدى ، مراحل تكامل فرهنگ ها را به سلسله مراتب (شكار)، (دامپرورى ) و (كشاورزى ) تقسيم مى كند.
بـرخـى از مـردم شـنـاسـان در سـلسـله مـراتـب خـويـشـاونـدى و خـانـواده ، مراحل تكامل را به هرج و مرج (گروهى )، چند شوهرى ، چند زنى و يك همسرى تقسيم كرده اند.
(فـرايزر)، در زمينه اعتقادى ، مراحل بى اعتقادى ، اعتقاد به روح (وارواح ) اعتقاد به چند خدا و اعتقاد به خداى يگانه را مشخص مى سازد.
بـر اسـاس مـكـتـب تـكـامـلى ، فـرهـنـگ ابـتـدا در جـامـعـه هـا پـديـد مـى آيـد و سـپـس مـراحل تكامل را طى مى كند. ولى آنچه برخى مردم شناسان مانند مورگان و فرايزر بيان كرده انـد بـه طـور كـامـل قـابـل قـبـول نـيـسـت ؛ زيـرا در پـديـد آمـدن فـرهـنـگ و مـتحول شدن آن بر اساس اعتقادات ، اقتصاد و فنّاورى ، ترديدى وجود ندارد، آنچه در اين باره پذيرفتنى نيست نظريه مورگان و در نظر گرفتن مرحله توحش و بربريت براى انسان است كه يك نوع تقسيم بندى ذوقى و سليقه اى محسوب مى شود و نه علمى و واقعى ؛ زيرا به هيچ وجه نمى توان آن را اثبات كرد. ديگر اين كه در نظريه برخى مردم شناسان در سلسله مراتب خويشاوندى ، اشكالاتى وجود دارد كه به اختصار چنين است : هرج و مرج ، چند شوهرى ،چند زنى و تك همسرى ، يك تقسيم بندى ذوقى بوده و اگر مواردى بر اساس اسناد و مدارك در گذشته و امروزه مشاهده مى شود نوعى انحراف و استثنا است .
آرى ، زنـدگـى انـسـان هـرگـز بـه مـراحـل هـرج و مـرج ، چـنـد زنـى و... قابل تقسيم نيست و در اين باره ، هيچ دليل و مدرك معتبرى كه مورد تاييد دانشمندان باشد وجود نـدارد. هـمـچـنـيـن نـظـريـه فـرايـزر در زمـيـنـه اعـتـقـادى ، قابل قبول عالمان دينى ، متفكران ، و نيز مورد تاييد مراكز و مجامع علمى نيست ؛ زيرا فرايزر، مـراحـل تـكـامل را در بى اعتقادى ، اعتقاد به روح ، اعتقاد به چند خدا و اعتقاد به خداى واحد، بيان كـرده ، در صورتى كه انسان از ابتدا به خداى يكتا معتقد بوده و چند خدايى و اعتقاد به روح ، جـادو، پـرسـتـش جـن و... نـوعـى انـحـراف اعـتـقـادى مـحـسـوب مـى شـود كـه علل و عوامل گوناگونى دارد و بايد آن ها را در كتاب هاى اديان جست وجو كرد.
براى تبيين هر چه بيشتر اين صحبت ، ابتدا مى بايست ديدگاه مفسر و فيلسوف بزرگ اسلام ، حـضـرت عـلامـه طـبـاطـبـايـى (ره ) بـيـان گـردد: ايـشـان مراحل تكامل تاريخى را به سه مرحله تقسيم مى كند:
1- مـرحله توحيد 2- مرحله شرك و تضاد 3- مرحله توحيد. بر اساس اين نظريه ، مرحله اعتقادى شـرك و تـضـاد يـك مـرحـله غـالب اسـت و نـه در بـرگـيـرنـده كل تاريخ .
ايـن مـرحـله عـبـارت است از اعتقاد به چند خدا و بت پرستى و اعتقاد به خداى يگانه ، كه خداوند پيامبران را براى شرك زدايى از جامعه به رسالت مبعوث مى كند. ديگر اين كه ما مرحله اى با عـنـوان بـى اعـتـقـادى نـداريـم ، زيـرا انسان همواره داراى اعتقاد و گرايش ‍ دينى بوده ، ولى در بسيارى از مقاطع به انحراف كشيده شده و در قالب شرك ، تجلى كرده است .
ب ـ مكتب اشاعه گرى : اين مكتب بر خلاف مكتب تكامل گرايان ، معتقد است فرهنگ هاى جوامع از يك و يـا چـنـد (مـركـز اشـاعـه ) گـرفـتـه شـده انـد و شـبـاهـت هـاى فـرهـنـگـى ، مـعـلول رفـت و آمـدهـا، داد و سـتـدهـا، مـهـاجرت ها، جنگ ها و يا بر اثر اقتباس و يا تقليد يكى از ديگرى است .
صـاحـب نـظـران مـكـتـب اشاعه گرى ، معتقدند منشأ تمام فرهنگ هاى جهان يك و يا دو فرهنگ است . (اليوت اسميت ) باستان شناس انگليسى معتقد است (مصر) گهواره فرهنگ جهانى است و تمام اقـوام ديـگـر، فـرهنگ و تمدن خود را از آن كشور گرفته اند. البته بر اساس اعتقاد اين مكتب ، مـصـر مـركـز جهانى فرهنگ ها است و پس از مصر، يونان نيز سر چشمه و مركز اشاعه فرهنگ و تمدن به ديگر كشورها محسوب مى شود.(14)
ج ـ مـكـتـب كـاركـرد گرايى : از ديدگاه جامعه شناسى و مردم شناسى ، مكتب كاركرد گرايى از طـرفـى عـمـل و نـقـش و وظـيـفـه هـر جـزء بـه طـور مـسـتـقـل ، و از طـرف ديـگـر، هـمـاهـنـگـى عـمـل و نـقـش و وظـيـفـه هـر جـزء در مجموعه يا كل نظام است . بر اساس همين مفهوم ، برخى جامعه شـنـاسـان و انـسـان شناسان ، نظام اجتماعى را به دستگاه ماشينى تشبيه كرده اند كه هر يك از اجـزاى آن عهده دار كارى است كه با كار بقيّه اجزا هماهنگى دارد. علاوه بر اين ، مشاركت هر يك از عـنـاصـر فـرهـنـگ در بـقاى سيماى فرهنگى - اجتماعى يك جامعه را (فونكسيون ) آن عنصر مى نـامـنـد؛ زيـرا هـر يـك از عـنـاصـر فـرهـنـگ ، وظيفه خاصى دارد و به منظور پاسخ ‌گويى به نـيـازهـاى مـعين در يك جامعه به وجود آمده است . نحوه اين مشاركت ، ممكن است پاسخ مستقيم به يك نياز اجتماعى و نيز يارى دادن به ساير عناصر باشد، تا در مجموع برخى از نيازها را ارضا نـمـايـد. از ديـدگـاه جـامـعـه شـنـاسـى و مـردم شـنـاسـى ، فـونـكـسـيـون عـبـارت اسـت از اعـمـال و فـعـاليـت هـاى اجـزاى سـاخـتـمـان اجـتـمـاعـى كـه بـه وسـيـله كل نظام اجتماعى معيّن شده است . يعنى نظام اجتماعى براى آن كه دوام داشته باشد، براى اجزاى خـود مـانـنـد خـانواده ، گروه ، طبقه ، فعاليت هايى را معين مى كند. اصطلاح فونكسيون بنا بر نظر مالينوفسكى در معناى (رابطه بادوامى كه بين دو يا چند عنصر موجود است به كار رفته اسـت . مـانـنـد رابـطـه هـر يـك از عـنـاصـر نـسـبـت بـه مـجـمـوعـه اى كـه جـامـعـه يـا فـرهـنـگ را تـشـكـيـل مـى دهـنـد). بـنـابـرايـن نـظـريـه ، هـر يـك از عـنـاصـر تـشـكـيل دهنده آن در ارضاى نيازهاى اساسى و غير اساسى فرد در جامعه نقش آفرين هستند. به ايـن تـرتـيـب ايـن رابـطـه ضرورى براى نيازهاى اساسى اجازه مى دهد تا فرهنگ ها به عنوان مجموعه هايى كه همگى شامل اجزاء مشتركى هستند تلقى شوند.(15)
د ـ مـكـتـب سـاخـت گـرايـى : سـاخـت مـعـمـولاً بـه روابـط مـيـان اجـزا بـا يـكـديـگر و نيز اجزا با كـل سـيـسـتـم اطـلاق مـى شـود كـه بـه دليـل تـغـيير پذيرى كند و نامحسوس از پايدارى نسبى بـرخـوردار مـى بـاشد. به ديگر سخن ، مى توان گفت كه ساخت اجتماعى عبارت است از روابط متقابل اجتماعى نسبتاً پايدار در سطوح مختلف جامعه و با كمى دقت در مى يابيم تمامى روابط و مـوضـوعـات و پـديـده هـاى مـورد مـطـالعه در جامعه شناسى در مقوله ساخت اجتماعى جاى دارند و بررسى هر رخداد اجتماعى ، مستلزم مطالعه آن در سطح ساخت اجتماعى مى باشد.(16)
(راد كـليـف برون ) مردم شناس آمريكايى نيز در مطالعات مردم شناسى خود به ساخت اجتماعى بـه طـور دقـيـق تـوجـه كـرده ، آداب و رسـوم اجـتـمـاعـى را لازمـه تـبادل و دوام بنيه اجتماعى دانسته و براى مطالعه در اجتماعات گوناگون ، ساختمان خانواده و روابـط خـويـشـاونـدى را بـهـتـريـن و مـطـمـئن تـريـن وسـيله تشخيص داده است . او نشان داد نوع خـويـشـاوندى و طبقه بندى و تشريفات آن ، نمودار روابط افراد يك جامعه نسبت به يكديگر و در نتيجه نمودار نظام حقوقى در ساخت اجتماعى ـ فرهنگى هر جامعه است .(17)

7 ـ شيوه مطالعه مردم شناسى
براى شناخت فرهنگ اقوام و ملت ها از گذشته تا كنون بايد از چه شيوه و روشى استفاده كرد؟ و اصـولاً چـگـونـه مـى تـوان به فرهنگ اقوام و ملت هاى پيشين كه با ما قرن ها فاصله زمانى دارنـد دسـت يـافـت ؟ و از آن اطـلاع دقـيق به دست آورد؟ ديگر اين كه چگونه مى توان از فرهنگ فعلى جهان مطلع شد؟
شيوه و روش مطالعه مادرباره موضوع مردم شناسى فرهنگى ، شيوه و روش مشاهده است كه به دو نوع تقسيم مى شود:
الف ـ روش مشاهده غير مستقيم : روشى است كه پژوهشگر يا محقق از طريق مشاهده غير مستقيم اقدام بـه جـمع آورى اطلاعات مى كند. اين روش در بسيارى از قالب هاى جامعه شناسى ، روش سندى يا روش تاريخى ناميده شده است كه با تكيه بر اسناد و مدارك به مطالعه جوامع و پديده هاى اجتماعى كه دور از دسترس است ، مى پردازد. منابع مورد استفاده در اين روش عبارتند از:
1 ـ مـنـابـع و آثـار مـادى بـاقـى مـانـده از جامعه هاى گذشته مانند: بناهاى تاريخى ، كتيبه ها، ابـزار و ادوات جـنـگـى ، ظـرف هـا و البـسـه و ديـگـر وسايل جنگى .
2 ـ مـنـابـع غـيـر مـادى از قـبـيـل (مـنابع مكتوب ) مانند: كتاب هاى تاريخى ، خاطرات ، نامه ها، يـادداشـت هـاو سـفـرنـامـه هـا؛(مـنـابـع شـفـاهـى ) كـه غـالبـاً سـيـنـه بـه سـيـنـه مـنـتـقـل مـى شـونـد مـانـنـد: داسـتـان هـا، اشـعـارهـا، ضـرب المثل ها و (منابع هنرى ) هم چون : نقاشى هاو مجسمه ها.
ب ـ روش مـشـاهـده مـسـتـقيم : در اين نوع مشاهده كه از آن به مشاهده محلى و روش فعلى تعبير مى شـود، پـديـده هـاى قـابـل دسـتـرس پـژوهـشـگـر مـورد تـوجـه بوده كه وى با استفاده از فنون گوناگون درباره پديده مورد نظر، اطلاعات لازم را جمع آورى مى كند.
مشاهده مستقيم را مى توان به دو نوع تقسيم نمود:
مشاهده اكتشافى
مشاهده غير اكتشافى
1ـ مـشـاهـده اكـتشافى : از اين نوع مشاهده در مواردى كه هنوز پژوهشگر، تحقيق خود را آغاز نكرده بـه عـنـوان مـقـدمـه اسـتـفاده مى شود. در مشاهده اكتشافى ، پژوهشگر بدون آن كه در جامعه و يا گـروه مـورد نـظـر، نفوذ كند و در زندگى آنان شركت نمايد، پديده هاى اجتماعى را درك كرده ، به ثبت آن ها مى پردازد.
2ـ مشاهده غير اكتشافى : اين نوع مشاهده در تحقيقات اجتماعى مورد توجه قرار مى گيرد و داراى طرح و نقشه قبلى است و اقسام گوناگونى دارد كه عبارتند از:
الف ـ مـشاهده ژرفايى : در اين نوع مشاهده ، هدف پژوهشگر، ورود به عمق پديده هاى جامعه است ؛ از ايـن رو مـوضـوع مـورد مـطـالعه بايد امرى محدود و مشخص همچون جوامع محدود، گروه هايى كوچك و... باشد.
پـژوهـشـگـر بـا اين شيوه كه بيشتر در تحقيقات مردم شناسى و مطالعات روستايى و عشايرى كـاربـرد دارد، پـديـده مـورد نـظر را به طور عميق مورد توجه قرار مى دهد و قصد دارد به عمق انـديـشه ها، اعتقادها، گرايش ها، انگيزه هاو پيوند موجود ميان پديده هاى اجتماعى آگاه شود.، در اين نوع مشاهده از فنونى چون مشاهده مشاركتى و مصاحبه استفاده مى شود.
ب ـ مـشـاهـده مشاركتى : اين نوع مشاهده ، آن است كه پژوهشگر علاوه بر مشاهده ، خود نيز شخصاً مـدتـى بـه عـنوان فردى از افراد جامعه يا گروه مورد نظر، در ميان آن ها زندگى كند و از اين طـريـق در آن جـامـعـه يـا گـروه ، نـفـوذ مـى نـمـايـد و مـورد قبول افراد آن جامعه واقع مى شود تا او را بيگانه تصور نكنند.
در ايـن نـوع مـشـاهـده ، پـژوهـشـگـر مـى تـوانـد بـه انـگـيـزه هـا و عـوامـل پـنـهـان ، آگـاه شـود و بـا شناخت روحيات و آداب و رسوم جامعه بهتر بتواند پديده هاى اجتماعى را بشناسد. ابوريحان بيرونى مردم شناس مسلمان ، در هند با استفاده از اين نوع مشاهده ، يـافـتـه هـاى خـود را بـه رشـتـه تـحـريـر درآورد كه در ارتباط با شناخت فرهنگ هندى منبعى ارزشـمـنـد مـحـسـوب مـى شود. بنابراين ، در مشاهده مشاركتى ، پژوهشگر گاهى از افراد جامعه بوده ، ولى گاه نيز چون فردى بيگانه با شركت و حضور در زندگى افراد جامعه مورد نظر بـراى مـدتـى زمـيـنـه مشاهده مشاركتى را فراهم مى سازد. البته در اين صورت ، پژوهشگر مى تواند بجاى آن كه خود مدتى در جامعه باشد از فرد و يا افراد آن جامعه براى تحقيق استفاده كـند. در مشاهده مشاركتى مى توان از روش ‍ (مصاحبه ) استفاده كرد. مصاحبه يعنى پژوهشگر از طـريـق گـفـت و شـنـود از بـرخـى واقـعـيـات آگـاه شـود. بـا مـصـاحـبـه اطـلاعـاتـى حـاصـل مـى شـود كـه امـكـان كسب آن ها از طريق مشاهده وجود ندارد و به آسانى ممكن نيست ؛ مانند: اعتقادها، گرايش ها، خصلت ها و... .
مـصاحبه داراى اقسامى است كه براى آگاهى از آن ها مى توان به كتاب هاى روش تحقيق مراجعه كرد.
ج ـ مشاهده پهنايى : مشاهده پهنايى ، فن مهم جمع آورى اطلاعات در جامعه شناسى است . اطلاعات لازم دربـاره مـسـائل جـمـعـيـتـى ، نـهـادهـاى اجـتـمـاعـى ، آداب و رسـوم ، مسائل سياسى و انقلاب را با اين روش مى توان مورد بررسى قرار داد.
شـنـاخـت چـنـيـن مـوضـوعـاتـى بـراى پـژوهـشـگـر بـه آسـانـى امـكـان نـدارد؛ بـه هـمـيـن دليـل وى نـاچـار اسـت بـه نـمـونـه گـيـرى ، روى آورد؛ ايـن گـونه كه با مطالعه (نمونه ) كـوچـكـى از مـوضـوع مـورد نـظـر، اطـلاعـات لازم را بـه دسـت آورد و سـپـس نـتـيـجـه را بـه كـل مـوضـوع ، تـعميم دهد. اين نوع مشاهده (پهنايى ) داراى سه مرحله است ؛ يكم ـ نمونه گيرى دوم ـ تـهـيـه پـرسـش نـامـه سـوم ـ اسـتـخـراج نـتـايـج جـهـت گـسـتـرش آن بـه كـل مـوضـوع ، بـا روش نـمـونه گيرى آشنا شديم ، ولى پرسش نامه در واقع نوعى مصاحبه كتبى است كه در آن به وسيله پرسشهاى كتبى حساب شده درباره موضوع خاص ، اطلاعات لازم جمع آورى مى شود. پرسش نامه داراى انواع و اقسامى است كه در كتاب هاى روش تحقيق آمده ، امّا چيزى كه در اين جا لازم است بيان شود آن است كه مى توان در زمينه شناخت فرهنگ ها از اين روش اسـتـفـاده كـرد. دربـاره مـرحـله سـوم كـه هـمـان اسـتـخراج نتايج است ، پس از بررسى اطلاعات حاصل شده ، به تجزيه و محاسبه درصدها پرداخته مى شود كه خود داراى فنونى است كه مى توان در كتاب هاى مربوط به آن ها دست يافت .(18)

خلاصه فصل

در اين فصل خوانديم كه فرهنگ به معناى علم و ادب و معرفت است و در برگيرنده دست آوردهاى مـادى و مـعـنـوى بـشـر اسـت كـه خـود بـه دو نـوع مـادى و مـعـنـوى تـقـسـيم مى شود. فرهنگ مادى شـامـل مـسـكـن ، لبـاس ، ابـزار و فـنـّاورى و فـرهـنـگ مـعـنـوى شـامـل دين ، علم ، فلسفه ، حقوق و غيره است . ولى از نظر اسلام فرهنگ ، جزو دين است ، نه اين كه دين جزء فرهنگ باشد. همچنين به عام ، خاص و خرده فرهنگ ، تقسيم مى شود. فرهنگ عام به مـشـتركات فرهنگ ها اطلاق مى شود مانند دين در همه جوامع و نهاد خانواده و... و فرهنگ خاص به ويـژگـى هـاى هـر فـرهـنـگ گـفـتـه مـى شـود و خـرده فـرهـنـگ نـيـز شامل امور جزئى فرهنگى در درون يك فرهنگ در جامعه است . مثلاً در ايران لهجه لُرى يا بلوچى و بـرخـى مراسم ازدواج و جشن ها و غيره خرده فرهنگ است . مردم شناسى ، علم فرهنگ جامعه ها از گـذشـتـه تـا كـنـون اسـت . پـيـشگامان آن ، پيامبران الهى و توحيدى بودند و در قلمرو بشرى فـيـلسـوفان و متفكران و از قرن نوزده و بيست ميلادى (مورگان ) و (تيلور) بيش از ديگران مـعـروف هـسـتند. روش تحقيق ما، در علم مردم شناسى فرهنگى ، مشاهده است كه به دو نوع تقسيم مى شود:
1 ـ مـشـاهـد مـستقيم و آن عبارت است از حضور پژوهشگر در جامعه و مشاهده كردن عناصر فرهنگى كه داراى روش هايى خاص از قبيل پرسشنامه و مصاحبه است .
2 ـ مشاهده غير مستقيم و آن استفاده كردن از اسناد، مدارك ، لباس ، ظروف و ابزارها است .

پرسش

1- فرهنگ چيست ؟
2- فرهنگ مادى و معنوى را تعريف كنيد.
3- فرهنگ عام ، خاص و خرده فرهنگ را توضيح دهيد.
4- آيا مى توان براى پيدايش فرهنگ ، تاريخى را معين كرد؟ توضيح دهيد.
5- مردم شناسى چگونه علمى است ؟
6- پيشگامان مردم شناسى را نام ببريد.
7- فرهنگ ملت ها را با چه شيوه اى مى توان شناخت ؟

فصل دوم

هدف هاى رفتارى فصل

پس از مطالعه اين فصل ، خواننده بايد قادر باشد:

} 1 ـ علت و منشأ دينى فرهنگ را بيان كند.
} 2 ـ علت و منشأ محيطى دينى فرهنگ را بيان كند.
} 3 ـ وضعيت فرهنگ كشورها را توضيح دهد.
} 4 ـ تاريخ فرهنگ را بيان كند.
} 5 ـ علت فرهنگ را بيان كند.

علت و منشأ فرهنگ ها

فـرهـنـگ هـا، واقـعـيـات عـيـنـى هـسـتـنـد كـه تمام اقوام و ملت ها از گذشته تا عصر حاضر از آن بـرخـوردار بـوده و هـسـتـنـد. حـال بايد با كند و كاو و تلاش ، اين موضوع را مورد بررسى و تـجزيه و تحليل قرار داد كه علت و منشأ فرهنگ ها چيست ؟ يعنى فرهنگ ها چگونه پديد آمدند و سپس در ميان جامعه هاى بشرى گسترش يافتند؟
در پـاسـخ بـه پرسش نخست بايد گفت منشاء و علت تمام فرهنگ ها را مى توان در دو علت جست وجو كرد؛ كه عبارتند از:

1 ـ علت و منشأ دينى
الف - اديـان الهـى و تـوحـيـدى : خـداوند براى آگاهى و هدايت انسان و ارضاى نيازها و چگونه زيستن او و... پيامبرانى را با احكام و دستورهاى ويژه اى با عنوان دين خاص در هر دوره زمانى و مـكـانـى خـاصـى مـبـعوث به رسالت كرده است . اين احكام و دستورها كه منشأ الهى داشتند، علت پـديـد آمـدن فـرهـنـگ ديـنـى در جـامعه بشرى گشته ، در رفتارهاى پيروان اديان ظاهر شدند و نـمـودهـاى عينى پيدا كردند. مانند، پرستش خداوند يكتا، احترام به پدر و مادر و بزرگسالان ، كـمـك بـه افـراد نـاتـوان ، احـتـرام بـه همنوعان ، رعايت نظم و انضباط اجتماعى ، وفا به عهد، صـداقـت در رفـتـارهـاى اجـتـمـاعـى ، جـمـع گـرايـى و... . سـپـس بـر اساس (مكتب اشاعه گرى )(19) در مـردم شـنـاسـى ، فـرهـنـگ ديـنـى كـه در جـامـعـه بـدوى و سـاده شكل گرفته بود، به تدريج در جهان گسترش يافت .
ديـگـر ايـن كـه خـداونـد، انـسـان را به گونه اى خلق كرده كه داراى فطرت است ، و فطرت ، انسان را به سوى ارزش ها و هنجارها سوق مى دهد. بى ترديد، تمام انسان ها در تمام جوامع از وجود فطرت و گرايش هاى آن برخوردارند، در نتيجه حركت و گرايش فطرت انسانى در مسير راه پيامبران الهى و توحيدى است ، و همان طريقى را مى پيمايد، كه پيامبران بيان فرموده اند.
بـنابراين ، تعاليم حيات بخش پيامبران به اضافه گرايش هاى فطرى انسان ، پديدآورنده فرهنگ است كه از گذشته تا كنون در جوامع بشرى وجود داشته ، هم چنان استمرار دارد.
محيط جغرافيايى و اجتماعى نيز كه به وسيله انسان ها در پديد آوردن فرهنگ ساختمان سازى و لبـاس پـوشـيدن و غذا خوردن و مراسم جشن و سرور و... نقش داشته اند، مخلوقات و پديده هاى الهـى هـسـتـنـد؛ از اين رو در اين باره مى توان ادعا كرد فرهنگ هاى سودمند كه همراه با سنت هاى الهـى هستند، همه از دين ، نشأ ت مى گيرند و بخشى از آن كه خارج از اين چهارچوب قرار دارد، نوعى انحراف فرهنگى محسوب مى شود كه ساخته پندارهاى غلط انسانى و نظام هاى سياسى و اقتصادى ضد الهى و بشرى در طول تاريخ بوده است .
ب ـ اديان بشرى و اسطوره اى : در طول تاريخ در مصر، هند، چين ، ژاپن ، ايران و نيز بسيارى از مـنـاطق ديگر جهان ، اديان بشرى و شرك آلود و اسطوره اى كه يك جريان دينى انحرافى از اديان الهى و توحيدى و در مواردى برگرفته از تعاليم حيات بخش پيامبران است ، به وسيله افـرادى خـاص براى تأ مين نياز انسان ها به وجود آمدند و فرهنگ خاصى را توليد كردند كه در ايـن باره مى توان به اديانى همچون كنفسيوس ، هندو، بودا و شين تو اشاره كرد. اين اديان بـشرى و شرك آلود، فرهنگ غالب كشورهاى چين ، هند و ژاپن را پديد آوردند و بسيارى از مردم اين كشورها براساس همين فرهنگ دينى خود رفتار مى كنند.
امـروزه اگـر نـظـم و انـضـبـاط، وجـدان كـارى ، مـديـريـت كـارآمـد، اعتدال ، قناعت و... را در رفتار ژاپنى ها مشاهده مى كنيم همه برگرفته از دين است ؛ همچنين مردم هند را اگر زاهد، عابد، قانع ، آخرت گرا، اخلاقى ، مؤ دب و داراى آداب و رسوم خاص ‍ اجتماعى مى بينيم همه معلول فرهنگ دين هندو، بودا و اسلام است .
بـنـابـرايـن ، اديـان بشرى و اسطوره اى در توليد فرهنگ خاص خود بر اساس تأ مين نيازها، هـمـواره نـقـش آفـريـن بـوده انـد و امروزه نيز اين فرهنگ ها با وجود فرهنگ غربى وجود دارند و بيشتر مردم به آن ها معتقدند و عمل مى كنند.

2 ـ علت و منشأ محيطى

الف ـ محيط جغرافيايى :
در ايـن واقـعـيـت شـكـى نـيـسـت كـه عـامل جغرافيايى يعنى زمين ، آب و هوا، سرما وگرما، خشكى و رطـوبـت و فـصـل هـاى چـهـارگـانـه ، مـنـاطـق كـوهـسـتـانـى ، كـويـرى ، سـاحـلى و... در شـكـل گـيـرى نـژادهـا، رنـگ هـا، قـدرت بـدنـى ، فـكـرى و نـوع مـعـيـشـت و تـغـذيـه انـسـان در شكل گيرى فرهنگ ها و تمدن ها داراى نقش اساسى است .
در طـول تـاريخ ، ده ها شهر بر اثر عوامل اقليمى از رونق افتادند و صدها شهر جديد تأ سيس شـدنـد. بـرخـى دانـشـمـنـدان مـعـتـقـدنـد تـمـدن هـاى بـزرگ مـصـر و بـيـن النـهـريـن و... بـه دليل از بين رفتن شرايط اقليمى و تغييرات آب و هوا منقرض شدند. محيط جغرافيايى و طبيعى ، سـبـك مـعـمـارى ، نـوع غـذاخـوردن ، لباس پوشيدن ، معيشت ، اقتصاد، ابزار و ظروف و آداب و رسوم اجتماعى مثل جشن ها و سوگوراى ها و تفريح و بازى ها را براى تأ مين نيازهاى انسان به وجـود آوردنـد. بـديـهـى اسـت افرادى كه در كنار رودخانه ها زندگى مى كنند با كسانى كه در كـوهـسـتـان هـا هـسـتـنـد در سبك معمارى و تغذيه و پوشاك و ابزار و تفريح و جشن و سرور و... يـكسان نيستند؛ زيرا اين شرايط طبيعى است كه انسان را وادار مى كند براى ادامه حيات ، خود را بـا مـحـيـط تـطـبيق دهد ولى امروزه انسان به يارى فن آورى توانسته تا اندازه اى بر شرايط جـغرافيايى و طبيعى چيره شود و آن را مهار كند؛ هر چند هنوز زمان زيادى باقى است كه بتواند بـه طور كلى بر شرايط طبيعى مسلط شود. (ابن خلدون ) پايه گذار جامعه شناسى در مقدمه سـوم از كـتـاب مـقـدمـه اش بـحـثـى را بـا عـنـوان (در اقـاليـم معتدل و منحرف و تأ ثير هوا در رنگ هاى بشر و بسيارى از كيفيات و حالات ايشان ) مطرح كرده و در آن بـه تـأ ثـيـر محيط طبيعى بر رنگ و خُلق و خوى و نوع معيشت انسان و فرهنگ و تمدن ، اشـاره كـرده اسـت .(20) مـثـلاً در ايـران اسـلامـى كـه بـه پـنـج مـنـطـقـه شمال ، جنوب ، شرق ، غرب و مركزى تقسيم مى شود، تأ ثير محيط طبيعى را بر نوع معمارى ، لبـاس پـوشـيـدن ، تـغـذيـه ، نـوع اقـتصاد، آداب و رسوم اجتماعى به خوبى مشاهده مى كنيم . افـرادى كه در شمال ايران زندگى مى كنند با كسانى كه در جنوب ايران زندگى مى كنند از نظر ساختمان سازى ، لباس ، تغذيه ، نوع اقتصاد و آداب و رسوم اجتماعى كاملاً متفاوت هستند. ايـن يـك واقـعـيـت انكارناپذير است ؛ زيرا انسان تحت تأ ثير محيط طبيعى قرار مى گيرد و بر اساس آن به پديد آوردن فرهنگ متناسب با آن محيط مى پردازد.

ب ـ محيط اجتماعى :
مـحـيـط اجـتـمـاعـى مـتـشـكـل از گـروه هـا، نـهـادهـا و سـازمـان هـاى اجـتـمـاعـى اسـت كـه مـعـلول فـرهنگ جامعه مى باشد، ولى در جامعه هاى بدوى و ساده نهاد خانواده ، حكومت ، اقتصاد و آمـوزش و پـرورش در خـلق و تـوليـد عـنـاصـر فـرهـنـگـى نـقـش داشـتـنـد. مـثلاً نهاد خانواده كه مـعـلول غـريزه جنسى انسان كه يك ميل و نياز درونى است براى جذب دو جنس مخالف (زن و مرد) و تشكيل خانواده از همان ابتدا مقررات و مراسم خاص خود را به صورت ساده پديد آورد، سپس در بـسـتـر زمـان گـسـتـرش يـافـت . از بـاب نـمـونـه مـى تـوان بـه نـحـوه شـكل گيرى ازدواج ، پدر سالارانه و يا مادر سالارانه ، تعداد فرزندان ، طلاق ، تك همسرى و يا چند همسرى ، ارث ، جشن و سرور و... اشاره كرد.
نـهـاد حـكـومـت نـيـز از هـمـان ابـتـدا بـا كـاركـردهـاى خـاص خـود پـديـد آمـد و تـا كـنـون كـه مـراحـل تكامل را پيموده است به دليل در اختيار داشتن قدرت نظامى و مالى و ساير امكانات اقدام بـه وضـع قوانين و مقررات مورد نياز كرد و فرهنگ متناسب با خود را پديد آورد و ساير نهادها را دسـتـخـوش تـحـول و دگـرگـونـى سـاخـت . هـمـچـنـيـن نـهـاد اقـتـصـاد كـه مـعلول نياز درونى انسان به تغذيه ، اشتغال ، توليد و توزيع و... است ، موجب شد انسان در نـبـرد با طبيعت براى تأ مين نيازهاى خود تلاش كند و ابزار متناسب با آن را به وجود آورد. همين امر، فرهنگ خاص خود را به صورت ابتدايى و سپس به طور گسترده پديد آورد.
آدمـى مـى خواهد از اسرار هستى آگاه شود، اين امر او را به تلاش و فعاليت ذهنى و فكرى وادار مـى كـنـد كـه در هـمين رابطه نهاد آموزش و پرورش به صورت ابتدايى ، به وجود آمد و سپس تـكـامـل يـافـت . نـهـاد آمـوزش و پـرورش ، پـديـده الهـى بـه نـام عـلم را كـه محصول تلاش و فعاليت فكرى انسان است ، گسترش بخشيد و آن را عمومى كرد. علم ، صنعت را بـه وجـود آورد، كـه بـا پـديـد آمـدن صـنـعـت ، فـرهـنـگ صـنـعـتـى ، شـكـل گـرفـت و بـه تـدريـج بـا مـبـادلات اقـتـصـادى و صـنـعـتـى در مـيـان ملل ، رواج يافت .

خلاصه فصل

در فـصـل دوم مـنـشـأ و عـلت فرهنگ مورد بررسى قرار گرفت و به اين نتيجه رسيديم كه به طور كلى فرهنگ جامعه ها داراى دو منشأ و علت هستند:
1 ـ منشأ و علت دينى
2 ـ منشأ و علت محيطى
سـپـس هـر يـك به طور جداگانه توضيح داده شد. بنابراين ، در عصر حاضر در تمام كشورها عـنـاصـرى بـه صـورت مـحـدود و يا گسترده از فرهنگ دينى چه الهى و چه بشرى و از فرهنگ مـحـيـطـى ، چه محيط طبيعى و جغرافيايى و يا اجتماعى وجود دارد كه در رفتار انسان ها ظاهر مى شود.

پرسش
1 ـ چرا فرهنگ ، داراى علت است ؟
2 ـ علت دينى فرهنگ را توضيح دهيد.
3 ـ علت محيطى فرهنگ را توضيح دهيد.
4 ـ اكنون وضعيت فرهنگ كشورها چگونه است ؟

فصل سوم

هدف هاى رفتارى فصل

پس از مطالعه اين فصل ، خواننده بايد قادر باشد:

} 1 ـ ويژگى هاى فرهنگ را توضيح دهد.
} 2 ـ فرهنگ و قوم مدارى را بيان كند.
} 3 ـ فرهنگ و شخصيت را توضيح دهد.
} 4 ـ كاركرد فرهنگى را بيان كند.
} 5 ـ مدل فرهنگى را توضيح دهد.

ويژگى ها و كاركرد فرهنگ

1 ـ ويژگى هاى فرهنگ
تـمـام اقـوام و مـلل از جـوامـع اوليه ساده تا عصر حاضر داراى فرهنگ بوده و هستند. هيچ قوم و مـلتـى را نـمـى تـوان بـدون فـرهـنـگ يـافـت . فـرهـنـگ هـا بـه دليـل تـعـاليـم حـيـات بـخـش پـيـامـبران الهى و توحيدى و نيازهاى فطرى ، روانى ، زيستى و اجتماعى انسان ، در برخى از عناصر فرهنگى مانند اعتقادات دينى ،پرستش ، نظام خويشاوندى ، سـيـاسـى ، اقـتـصـادى ، اخلاقى ، زبان ، خط، كتابت و آداب و رسوم اجتماعى با يكديگر وجه اشـتـراك و قـرابت دارند. از طرفى به دليل اعتقادات دينى خاص و محيط جغرافيايى و طبيعى و اجـتماعى با يكديگر وجه افتراق دارند؛ زيرا عوامل ياد شده ويژگى هاى خاصى را به فرهنگ ها اعطا مى كند كه به طور طبيعى آن ها را از يكديگر متمايز مى نمايد. مانند، ديندارى و پرستش خـاص ، هـم چـون نـمـاز خـواندن مسلمانان و نظام خويشاوندى خاص . همان طور كه اسلام درباره تـشـكـيل خانواده دستور داده است و نظام اقتصادى ، سياسى ، تغذيه ، مسكن ، و سياسى و آداب و رسـوم اجـتـمـاعـى ويژه كه ويژگى هاى فرهنگ ها به شمار مى روند. بنابراين مى توانيم اين تـقـسـيـم بـنـدى را دربـاره فـرهـنـگ ها انجام دهيم ؛ فرهنگ اسلامى ، فرهنگ چينى ، فرهنگ هندى ، فرهنگ مصرى ، فرهنگ يونانى ، فرهنگ غربى و... .

2 ـ فرهنگ و قوم مدارى
قـوم مدارى يا قوم پرستى به گرايش يك قوم و ملت براى بهتر و برتر دانستن فرهنگ خود، نسبت به ساير فرهنگ ها اطلاق مى شود.
آيا قوم مدارى درباره تمام ملت ها و جوامع وجود دارد؟ جواب مثبت است . يعنى تمام اقوام و ملت ها، فرهنگ خود را برتر از ساير فرهنگ ها مى دانند و اين تفكر و گرايش ، امرى طبيعى محسوب مى شـود، ولى مـسـاءله قـابـل تـوجـه ، چـگونگى اين گرايش ‍ است ، كه در اين زمينه به دو ملت و فرهنگ اشاره مى شود.
الف - مـلت و فـرهـنـگ اسـلامـى : مـسلمانان ، فرهنگ اسلامى را برترين فرهنگ ها مى دانند و اين انـديـشـه برخاسته از روحيه سلطه جويى و استكبارى و تحقير ساير ملت ها نيست ، بلكه به اين دليل است كه اين فرهنگ بر اثر برخوردارى از ويژگى هاى خاص خود، قادر است انسان را بـه سـوى رشـد و تـكـامـل سـوق دهـد. فـرهـنـگ اسلامى ، ساير ملت ها را براى دگرگونى در فـرهـنـگـشـان بـه تـفكر، تدبر و تعقل دعوت مى كند، و اين امر بايد در فضايى طبيعى و آزاد انـجـام شـود و از هر گونه فشار و تحميل دور باشد تا فرهنگ پذيرى استمرار داشته باشد. مـسـلمـانـان در طـول تـاريـخ ايـن بـرخـورد را بـا سـايـر ملل انجام داده اند و نتايجى مطلوب از آن برگرفته اند.
ب - مـلت و فرهنگ غربى : ولى متأ سفانه غربى ها چه در گذشته و چه در عصر حاضر هميشه بـا سـايـر ملت ها و فرهنگ ها برخوردى سلطه جويانه و استكبارى و تحقيرآميز داشته اند. اين واقـعـيـت دردناك و تلخ را در برخوردهاى سياسى ، نظامى ، اقتصادى و نيز كتاب و نوشته هاى آنان مشاهده مى كنيم . مثلاً (هرودوت ) اصطلاح (بربر) را براى غير يونانيان به كار برده و (مـنـتـسـكيو) فرهنگ غير اروپايى را توحش ناميده است .(ارنست رنان ) معتقد است غرب ، نژاد كـارفـرمـا و شـرق ، نـژاد عـمـله اسـت و به همين دليل است كه طبيعت ، نژاد عمله را بيشتر و نژاد كارفرما را كمتر مى كند.
(زيـگـفـريـد) در ايـن بـاره گـفـتـه اسـت : غربى ، مغزى صنعتى ، ادارى و تمدن ساز دارد، اما شرقى ، مغزى احساسى و عاطفى متوسط؛ و از انديشيدن و نظام و نتيجه گيرى امروزه عاجز است .(21)