بخش سوم اموال خصوصى
اموال خصوصى چيست؟
انواع اموالى كه اهل بيت (ع) در اختيار داشتند
اموالى كه در اختيار پيامبر (ص) و خاندان آن حضرت قرار داشت، دو نوع بود:
1- اموال خصوصى؛
2- اموال عمومى (خالصه).مقصود از اموال خصوصى اموالى است كه پيامبر (ص) يا ائمه (ع) شخصاً مالك آنها بودند
و تكليف اين گونه اموال در زمان حيات آن حضرات با خود ايشان بوده و پس از درگذشت
ايشان مطابق قانون ارث در اسلام به وارث آنان منتقل مى شود، همان گونه كه امام باقر
(ع) فرمود: حضرت على (ع) علم رسول خدا، و حضرت فاطمه (س) مال رسول خدا را به ارث
بردند.( 122)
املاك و داراييهاى خصوصى پيامبر(ص) واهل بيت (ع)
پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) مانند ساير مسلمانان مالك زمين و مزرعه و امثال
اينها بودهاند و از آن استفاده مى كردند كه ازراه كشاورزى و بعضىاز ديگر طرق ديگر
مالك مى شدند.
منابع مالىپيامبر اسلام و اهل بيت (ع) عبات است از:
1-اموال موروثى
2-موقوفات
3-كار و كوشش
4-كشاورزى
5-تجارت
6-هدايا مردم
اموال موروثى پيامبر (ص)
برخى از اموال رسول گرامى اسلام (ع) از راه ارث به دست حضرت رسيد. ماوردى آن جا
كه صدقات پيامبر را نام مىبرد، در اين باره مى نويسد:
واقدى نقل كرده است كه : رسول خدا (ص) از پدرش عبدالله، ام ايمن حبشيه را كه
اسمش بركت بود وپنج شتر و مقدارى گوسفند به ارث برد.
از مادرش آمنه بنت وهب خانه وى را كه پيامبر در آن خانه متولد شد و خانه در شعب
بنى على است، به ارث برد. و از همسرش خديجه دختر خويلد رضى الله عنها خانهاش را در
مكه كه بين صفا و مروه پشت بازار عطارين قرار گرفته و اموال ديگرى را به ارث
برد.123
اموال و املاك شخصى پيامبر (ص)
پيامبر (ص) علاوه بر خانههاى كه داشت داراى شمشير و زره 124 الاغ، ميش، استر
وشتر 125 نيزبود كه درباره شتران آن حضرت واقدى مى نويسد:
شتران پيامبر
موسى بن محمد بن ابراهيم از قول پدرش و يحيى بن عبدالله بن ابى قتاده و على بن
يزيد و افراد ديگرى نقل كردند : مجموع شتران شيرده پيامبر (ص) بيست شتر بود . برخى
از آنها از غنايم جنگ ذات الرقاع و برخى ديگر از غنايمى بود كه محمد بن مسلمه از
نجد گرفته بود . آنها در منطقه بيضاء و اطراف آن مى چريدند. مراتع آن جا خشك شد و
ساربانها آنها را در نزديكى منطقه «غابه» به چرا بردند تا از خارها وعلفهاى آن جا
ودرختان اراك تغذيه كنند. معمولاً ساربان هر غروب شير آنها رابه مدينه مىآورد.
زمينى كه پيامبر (ص) به اسامه بخشيد
ميان اسامه و عمرو پسر عثمان به عفان بر سر مالكيت قطعه زمينى اختلاف رخ داد.
اين اختلاف نزد معاويه مطرح گرديد تا او در اين باره حكم كند. در اين هنگام عدهاى
از بنى هاشم و گروهى از بنى اميه نيز حضور داشتند . در آغاز جلسه، سخنانى ميان
اسامه و پسر عثمان رد و بدل شد، در اين هنگام مروان بن حكم به عنوان آمادگى براى
شهادت به نفع پسر عثمان، از جا حركت كرد و دركنار او نشست . امام حسن (ع) نيز
برخاست و كنار اسامة نشست! سعيد بن عاص از جا برخاسته ، در كنار مروان و حسين بن
على (ع) هم در كنار امام حسن (ع) نشست! سپس عبدالله بن عامر در كنار سعيد ، عبدالله
بن جعفر در كنار حسين بن على (ع) ، عبدالرحمن بن حكم در كنار عبدالله بن عامر ، و
ابن عباس در كنار عبدالله بن جعفر نشستند!
معاويه كه وضع را چنين ديد، گفت: عجله نكنيد. من خود شاهد بودم كه پيامبرخدا (ص)
اين زمين را به اسامه بخشيد . بنىهاشم با اين حكم معاويه پيروزمندانه مجلس را ترك
گفتند. بنى اميه كه سخت ناراحت شده بودند ، به معاويه گفتند: عجب داورى كردى؟! او
پاسخ داد: مرا به حال خود واگذاريد . سوگند به خدا وقتى بنىهاشم را ديدم،
قيافههاى آنان را در جنگ صفين به ياد آوردم كه چشمانشان زير سپرها مىدرخشيد و دل
هر قهرمانى را به لرزه در مىآورد . وقتى اين خاطره در ذهنم زنده شد، عقلم را از
دست دادم. 126
اين كه پيامبر زمينى به اسامه بخشيده، گواه بر اين است كه حضرت املاكى داشته كه
به او بخشيده است . رسول خدا (ص) خواست مزرعه ينبع 127 را به شخصى به نام «كشد»
اقطاع نمايد (زمينى در اختيارش بگذارد كه آن را آباد كند). او عرض كرد: من پير
شدهام ولى شما آن را به پسر برادرم بدهيد. پيامبر اكرم (ص) آن را به پسر برادر او
داد و عبدالرحمن بن سعد انصارى آن را به سى هزار درهم خريد وحضرت على (ع) آن را از
عبدالرحمن به همان قيمت خريد. و اول كارى كه در آن زمين كرد، احداث بغيبغه بود. 128
صفايا
قسمت ديگر از املاك و زمينهاى پيامبر (ص) اموالى است كه برگزيده و براى خود قرار
مى داد كه به آنها صفايا مىگويند، 129كه ريشه آن از «صفى» است .
ابن اثير مى گويد: مالى را كه رئيس لشكر (امام يا پيامبر) قبل از قسمت براى خود
بر مىگزيند، «صفى»
گويند. 130
ابن قدامه نيز در اين باره مىنويسد: «صفى ازآن پيامبر است و آن چيزى است كه خود
او براى خود انتخاب مىكند.» 131
از اين رو در روايتى از عمر بن خطاب آمده است: پيامبر (ص) در نضير و خيبر و فدك
صفايايى داشت ...132
در حديث ديگرى مىخوانيم امام هشتم (ع) فرمود:
ما (خاندان پيامبر) گروهى هستيم كه خداوند اطاعت از ما را واجب كرد، انفال و
اموال ممتاز مال ما است .
صاحب مجمع البحرين آنگاه كه اين حديث را نقل مىكند، مىگويد «صفوالمال؛ يعنى
بهترين مال مانند كنيز خوب وشمشير بران و زره». در چند سطر بعد مىگويد: «پيامبر
(ص) در جنگ بدر شمشير «منبة بن حجاج» را كه ذوالفقار بود، براى خود برگزيد.»133
در بعضى از روايات از قول حضرت زهرا سلام الله عليها خطاب به ابى بكر آمده است
كه فرمود: صافيه ما (آنچه پيغمبر براى خود برگزيد و به عنوان ارث به ما رسيد) در
دست تو است و بايد آن را به ما برگردانى.134 پس معلوم مىشود رسول خدا (ص) پس از
تقسيم اموال و اراضى خيبر و فدك و بنى النضير چند قطعه براى خود اختصاص داده و
مانند ديگران مالك شده بود.
غرض از نقل اين موارد اين است كه پيامبر اكرم (ص) اموال شخصى مانند زمين، اسب،
شتر، ميش و ... داشته است و اين مطلب در روايتى از امام هشتم (ع) نقل شده است :
حسن بن على و شاء مى گويد: از مولايمان حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا (ع)
سؤال كردم آيا رسول خدا (ص) غير از فدك چيزى به جاى گذاشت؟
فرمود:آرى باغهايى در مدينه و شش اسب ، شتر و ... از وى باقى ماند. 135
از اين رو ابن ابى الحديد در مقام رد كسانى كه به زهد اميرمؤمنان (ع) اشكال كرده
و گفتهاند آن حضرت باغها و زمينهايى داشته است . (مى گفتند اينها با زهد منافات
دارد) مى گويد: رسول خدا (ص) از دنيا رفت و باغهاى زيادى در خيبر و فدك و محله
بنىالنضير و نخلستان و باغهاى ديگرى در طائف داشت كه پس از مرگ آن حضرت به عنوان
صدقه باقى ماند. 136
(مشروح سخن ابن ابى الحديد در بحث كشاورزى اميرمؤمنان (ع) خواهد آمد.)
املاك و مزرعهها و اموال شخصى اميرمؤمنان (ع)
اميرالمؤمنين (ع) زمينى بين (خورنق 137 و كوفه) و در روايت ديگرى بين نجف تا
حيره تاكوفه به چهل هزار درهم از بزرگان قبيله و رؤساى آن محل خريدارى كرد. 138
همچنين آن حضرت در بالاى حرة الرجلاء 139در ناحيه فدك ، ملكى به نام قصيبه 140
داشت . در مورد ديگرى آمده است: على (ع) باغى را فروخت و تمام قيمت آن را ميان
فقراى مدينه تقسيم كرد و خود با دست خالى به خانه برگشت. 141
در حديث ديگرى مى خوانيم عبدالله بن حسن گويد: على (ع) هزار برده را آزاد كرد كه
بهاى آنها را از پينه دست و عرق پيشانى پرداخت. 142
محصول غله على (ع) در مدينه
از سخن حضرت با مردم بصره روشن مىشود كه آن حضرت مزرعه داشته و ملك شخصى او
بوده است .
مرحوم شيخ مفيد نقل مىكند ابومخنف روايت كرده است كه وقتى اميرمؤمنان (ع) خواست
از بصره برود در بين مردم ايستاد و فرمود:
اى مردم بصره چرا بر من اعتراض مى كنيد، به خدا سوگند اين دو(اشاره به پيراهن
وعباى خود كرد) از دسترنج بافت خانواده من است . آن گاه فرمود:بر من چه خردهاى
مىگيريد. به خدا سوگند اين نيست (اشاره كرد به كيسهاى كه در دست داشت) مگر از
محصول غله من در مدينه . اگر من از نزد شما رفتم و بيش از آنچه مىبينيد به همراه
خود بردم،من در زمره خائنين هستم . سپس از بصره بيرون رفت و مردم او را بدرقه
كردند. 143
محصول مزرعه ينبع
بكر بن عيسى مىگويد: همواره اميرمؤمنان (ع) مىفرمود: اى مردم كوفه اگر در آن
روز كه از نزد شما مىروم جز اثاثيه خانهام و ستوران باربرم و (فلان) غلامم چيز
ديگرى با خود داشتم بدانيد كه خائنم.
هزينه زندگى على (ع) از غلهاى كه براى او از مدينه مىرسيد و آن حاصل مزرعه او
در ينبع بود، تأمين مىشد.144
در حديثى از امام صادق (ع) مىخوانيم كه فرمود: آن گاه كه على (ع) حكومت را به
دست گرفت ، منبر رفت و پس از حمد و ثناى پروردگار گفت :به خدا سوگند من درهمى از
«فيىء» غنيمت و خراج» و مال شما كم نخواهم كرد (نمىخورم) مادامى كه در مدينه درخت
خرما دارم...145
بنابراين اميرمؤمنان (ع) نيزمانند ديگران املاكى داشته كه از درآمد املاك شخصى
خود در مدينه روزگار مىگذارند.
املاك امام حسن مجتبى (ع)
جصاص در احكام القرآن مىنويسد:
روايت شده است : حسن و حسين؛ پسران على (ع) از زمينهاى عراق خريدارى كردند. 146
امام حسن مجتبى (ع) درهاى داشته است به نام «صدر نخلى» در اطراف مدينه، كه اين
محل مزرعه و نخلستان بوده است . 147
املاك امام حسين (ع)
وقتى امام حسين (ع) در كربلاعمرو بن قرظه انصارى را پيش عمر بن سعد فرستاد و
فرمود:شب در ميان دو لشگر مرا ديدار كن، عمر سعد با بيست سوار و امام حسين (ع) هم
با بيست سوار آمدند. وقتى به هم رسيدند ، همراهان خود را دور كردند و تا پاسى از شب
در خلوت با يكديگر به گفت و گو پرداختند . آن گاه به لشگرگاه خود برگشتند . از جمله
سخنانى كه بين آنان رد وبدل شد، اين بوده است كه امام حسين (ع) به او فرمود: اين
مردم را رها كن و با من باش. گفت : خانهام ويران مىشود. فرمود: من آن را براى تو
مىسازم . گفت: املاكم ضبط مىشود . فرمود: بهتر از آن را كه ملك من در حجاز است به
تو مى دهم . 148
مرحوم بحرانى مىنويسد حضرت به او فرمود: از مال خودم بغيبغه را كه چشمه بزرگى
در زمين حجاز است و معاويه هزار هزار دينار طلا به من مى داد ولى آنرا نفروختم به
تو مىدهم، (از اينها دست بردار) عمر سعد نپذيرفت .149
در حديث ديگرى آمده است : امام حسين (ع) ناحيهاى را كه قبر حضرت آن جا است از
اهل «نينوى» و«غاضريه» به شصت هزار درهم خريد ودوباره به آنان بخشيد و شرط كرد كه
زائرين قبر مباركش را راهنمايى كرده و سه روز از آنان پذيرايى كنند. 150
خطيب بغدادى مىنويسد: حسين بن على (ع) چهار فرسخ در چهار فرسخ از زمين خراج را
خريد
سؤال
در اين جا سؤالى مطرح مىشود و آن اين كه : چگونه امام حسن و امام حسين (ع) زمين
خراج را خريدند ، در حالى كه اين گونه زمينها متعلق به عموم مسلمانان بود؟
پاسخ
در اين جا دو احتمال هست : اول اين كه آن دوبزرگوار ، حق اولويت زمين خراج را
خريدهاند . دوم اين كه : اين زمينها وقتى فتح شد، موات بود كه جزء انفال بوده است
و بعد مسلمانى آن را احيا كرده و مالك شده و امام (ع) زمين را از او خريده است .
علاوه بر اين، اين گونه اراضى؛ «زمينهاى خراج» را در اصطلاح فقها مفتوح العنوه
مىگويند كه اختيار آن با امام است . همانگونه كه در روايتى مىخوانيم :
ابوربيع شامى مىگويد: امام صادق (ع) فرمود: زمينهاى عراق را خريدارى نكن، مگر
آنها كه در دست كسانى است كه با آنها قرار خراج بسته شده (چه مسلمان وچه ذمى مانند
اراضى خيبر)، زيرا اينها به شمشير مسلمين فتح شده و جزء بيت المال مسلمين است كه
هميشه اختيار آن با امام است . 151
مقاومت امام حسين (ع) در برابر تصرف ملكش توسط معاويه
امام حسين (ع) ملكى داشت در »ذوالمروه» كه آبادى بوده است در وادى القرى ومعاويه
خواست در اين ملك تصرف ظالمانه كند، اما حضرت سيدالشهداء (ع) در برابر زورگويى او
ايستاد.
«وليد بن عتبةبن ابى سفيان» برادر زاده معاويه از طرف او حكومت مدينه را بر عهده
داشت . سالار شهيدان حسين بن على (ع) كه در سراسر عمر خود زير بار ستم نرفت،بر سر
مالى با حاكم مدينه كه همواره به قدرتهاى محلى ومركزى (شام) تكيه كرده و اجحاف مى
نمود، اختلاف پيدا كرد. حضرت حسين (ع) براى درهم شكستن اساس ستم ، و آشنا ساختن
ديگران به احقاق حق خود، روبه فرماندار مدينه كرد وگفت:به خدا سوگند هرگاه بر من
اجحاف كنى، دست به قبضه شمشير مىبرم، و در مسجد رسول خدا (ص) مىايستم و مردم را
به آن پيمانى 152 كه پدران و نياكان آنها بنيانگذاران آن بودند دعوت مىنمايم .
ازآن ميان عبدالله بن زبير برخاست و همين جمله را تكرار كرد وضمناً افزود: همگى
نهضت مىكنيم و حق او را مىگيريم، و يا اين كه در اين راه كشته مىشويم . دعوت
حسين بن على (ع) كم كم به گوش همه افراد غيور مانند «مسور بن مخرمة » و عبدالرحمان
بن عثمان رسيد وتمام لبيك گويان به آستان مقدس امام (ع) شتافتند و در نتيجه
فرماندار از جريان وحشت كرده، دست از اجحاف برداشت . 153
مزرعه امام حسين (ع) مهريه دختر عبدالله بن جعفر
معاويهنامهاى براى مروان بن حكم كه والى مدينه بود نوشت كه اميرالمؤمنين
(معاويه) دوست دراد الفت ومحبت (گذشته ) را از سر گيرد و كينهها را از بين ببرد و
صله رحم كند. وقتى نامهام به تو رسيد، ام كلثوم دختر عبدالله بن جعفر را براى يزيد
پسر اميرالمؤمنين خواستگارى كن و او را با پيشنهاد مهريه زياد تطميع كن. مروان نزد
عبدالله بن جعفر رفت و نامه معاويه رابراى او خواند و وى را از مشمون نامه مطلع
ساخت. عبدالله گفت دايى او حسين به ينبع رفته است و ما بدون اجازه او كارى نمى
كنيم، به من مهلت ده تا بيايد. وقتى كه حسين بن على آمد عبدالله جعفر جريان را براى
او نقل كرد. حسين نزد دختر عبدالله رفت و گفت دختر عزيزم پسر عمويت قاسم بن محمد بن
جعفر بن ابىطالب از ديگران براى تو سزاوارتر و شايستهتر است و شايد تو به مهريه
بيشتر علاقهدارى ؟ و من بغيبغات را مهر تو قرار دادم. وقتى كه گروهى (از طرف
معاويه) براى برنامه ازدواج آمدند، مروان بن حكم سخن را آغاز كرد و مقصود معاويه را
از اين كار صله رحم و اتحاد كلمه است ، بازگو كرد.
آن گاه حسين سخن گفت و ام كلثوم را به ازدواج قاسم درآورد... اين مزرعه همچنيان
در اختيار فرزندان عبدالله بن جعفر از طرف ام كلثوم بود كه از يكديگر به ارث
مىبردند، تا زمانى كه مأمون به خلافت رسيد. وقتى قضيه را براى مأمون بازگو كردند،
گفت هرگز، اين وقف على بن ابيطالب صلوات الله عليه است . فدك را از آنهإ؛77ّّ گرفت،
عوضش را به آنها داد و به حالت اوليه برگرداند. 154
املاك امام سجاد (ع)
على بن الحسين (ع) چشمهاى واقع در «ذى خشب» داشت و وليد فرزند عتبة فرزند
ابوسفيان آن را به قيمت هفتاد و اند هزار دينار (طلا) از او خريد و شب شنبه را براى
آبيارى (مزرعه سكينه) استثنا كرد ...155
«عنابه» در اطراف مدينه محل سكون امام سجاد (ع) بود ظاهراً آن جا مزرعه آن حضرت
بوده است كه هنگام ميوه در آن جا اقامت مىفرمود. 156 از اين كه در موردى ابن شهر
آشوب مىنويسد امام سجاد (ع) آباد كردن باغى از باغهايش را به يكى از بردگانش
واگذار كرد، معلوم مىشود كه حضرت باغ و مزرعههايى داشته است . 157
املاك امام محمد باقر (ع)
امام باقر هم املاك و مزارعى داشته است كه يك نمونه از آن در بحث كشاورزى امام
محمد باقر (ع) در صفحات آينده خواهد آمد.
امام صادق (ع) فرمود:
پدرم زمينى را به چند هزار به هشام بن عبدالملك فروخت و شرط كرد كه ده سال زكات
آن مال به عهده هشام باشد. حضرت اين را شرط كرد، چون هشام والى (زمامدار) بود. 185
و نيز در حديث ديگر از پيشواى ششم (ع) مىخوانيم كه فرمود:
پدرم زمينى را به سليمان بن عبدالملك فروخت به شرط اين كه زكات مال را در مدت شش
سال سليمان بدهد.159
شخصى به نام حلبى گويد: امام صادق (ع) فرمود: پدرم امام باقر (ع) زمينى خريد كه
معروف به عريض بود. وقتى معامله تمام شد، پدرم از جا حركت كرد و رفت . گفتم زود
برخاستى و رفتى . فرمود: مىخواستم معامله قطعى و مسلم شود و حق بر هم زدن معامله
را نداشته باشم. 160
حديث ديگرى به همين مضمون از محمد بن مسلم نقل شده است كه امام باقر (ع) فرمود:
زمينى خريدارى كردم و همين كه ايجاب و قبول انجام پذيرفت ،برخاستم وچند قدمى رفتم.
دو مرتبه برگشتم تا معامله قطعى شود. 161
از اين احاديث بخوبى استفاده مىشود كه امام باقر (ع) داراى املاكى بوده است .
املاك ومزارع امام صادق (ع)
آن حضرت نيز زمين 161 مزرعه 163 و باغ 164 داشت كه در بحث كشاورزى نقل شده است .
املاك و مزارع امام هفتم (ع)
درباره املاك و مزرعههاى آن حضرت هم چند نمونه از نظرتان مىگذرد . طبق نقل يكى
از فرزندان آن امام، آن حضرت روزى براى سركشى مزرعهاى كه در «سايه» 165 داشت به آن
جا تشريف برد و در راه در يك بامداد، با هواى سردى مواجه شد و غلام صاحب مزرعهاى
كه در آن نقطه بود، مقدارى غذا و وسيله گرما براى حضرت آورد . امام بعد از پايان
سفر به پاداش اين كار غلام را از صاحبش خريد و آزاد كرد. لازم به تذكر است كه اين
داستان مفصل است، ولى آنچه مورد بحث بود كه امام هفتم (ع) هم همانند ساير مردم زمين
ومزرعه داشت، نقل شد. جهت اطلاع بيشتر به مداركى كه در پاورقى آمده است رجوع
فرماييد. 166
مزرعه ديگر
محمد بن عبدالله بكرى مىگويد: ازگروهى از مردم مدينه طلبكار بودم. براى وصول آن
به مدينه آمدم و مدتى ماندم و با تمام تلاشى كه كردم نتوانستم پول خود را بگيرم تا
اين كه خسته شدم . با خود گفتم خدمت امام هفتم (ع) بروم و به او شكايت كنم. آن حضرت
در يكى از مزارعش به نام نقمى بود، خدمت وى رسيدم. در حضور او غلامى بود كه در دست
او ظرفى بود و داخل آن ظرف قطعهاى گوشت ريز و درشت وجود داشت . من به همراه حضرت
از آن گوشتها خوردم. سپس از من سؤال كرد حاجتت چيست ؟ داستان را براى او نقل كردم .
از جا برخاست و داخل خانه شد. پس از اندك زمانى برگشت. به غلامش دستور داد برگردد
(تا غلام، محمد بن عبدالله را نبيند و او خجالت نكشد). او برگشت آنگاه حضرت موسى
بن جعفر (ع) كيسهاى را كه سيصد دينار در آن بود به من داد و برگشت . من سوار مركب
شدم و مراجعت كردم . 167
در حديث ديگرى آمده است : على بن حمزه بطائنى روايت كرده است كه روزى حضرت موسى
بن جعفر (ع) از مدينه به سوى مزرعهاى كه در بيرون مدينه داشت مىرفت، من نيز
همراهش بودم ...168
خلاصه از اين كه ، ائمه (ع) املاك ومزرعههايى داشتند و آنان نيز همانند ديگر
مردم داراى ملك و زمين بودهاند و از اين راه زندگى مىكردند و از كمك به ديگران هم
دريغ نمىورزيدند.
اموال موروثى امامان (ع)
حديثى كه از نظرتان مىگذرد بخوبى روشن مىكند كه ائمه معصومين (ع) اموال شخصى
نيز داشتهاند كه از طرق متعددى مالك مىشدند . يكى از اين راهها ارث بود .
همانگونه كه درحديثى آمده است على بن راضد به حضرت هادى (ع) مىگويد از پدر
بزرگوارت امام جواد (ع) اموالى نزد اين جانب است . تكليف آنها را روشن فرماييد .
حضرت هادى (ع) در پاسخ او چنين مىفرمايد: اموالى كه پدرم به سبب مقام امامت در
اختيار داشت، تنها در اختيار من قرار مىگيرد، و اموال شخصى پدرم بايد طبق كتاب و
سنت پيامبر ميان وارثان او تقسيم گردد. 169