گفتار چهارم
فرشتگان حفظ كننده 2
(لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَینِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظونَهُ مِنْ أَمْرِ
اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا
بِأَنفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ مَا
لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ) (48).
فرشتگان «حفیظ» در امور معنوی
بر (49) اساس آیات و روایات، گروه دیگری از فرشتگان مأمور به حفظ انسان از
مخاطراتی هستند كه حیات معنوی و اخروی انسان ها را تهدید می كند. این فرشتگان موظف
اند تا «حفظ ربوبیت» را در حیات باطنی انسان ها جاری كنند. این موضوع بسیار عمیق و
اسرار آمیز بوده و از نعمت های گران سنگ حضرت حق است. انسان ها از این امر نیز -
مانند حفظ حیات دنیوی - در غفلت اند؛ مگر افراد نادری كه بر حقیقت امر آگاه
می باشند. امام علی (علیه السلام) در فرازی از دعای كمیل این چنین با خدای خویش
نجوا می كند:
«اللهم مولای كم من قبیح سترته و كم من فادح من البلاء اقلته و كم من عثار وقتیه و
كم من مكروه دفعته»
«خدایا، مولای من چه بسیار زشتی مرا پوشاندی، چه بسیار بلای سنگین از من گرداندی و
چه بسیار لغزشی كه از آنم رهاندی و چه بسیار بدی كه از من دور كردی».
عبارت «و كم من عثار وقتیه» نشانگر وجود ملائكه حفظ كننده ای است كه مشیت ربوبی را
در ساحت حیات معنوی و باطنی انسان، جاری كرده و او را از خطرات و تهدیدات اخروی حفظ
می كنند.
آیا تاكنون اندیشیده اید كه چرا خیلی از افراد بر صراط مستقیم ماندند و برخی از این
راه منحرف شدند؟ یا چرا جمعی از مؤمنان بر پای ایمان خویش استوار ماندند و برخی
دیگر به گمراهی های گوناگون و شقاوت های مختلف افتادند؟ چرا جمعی می روند و جمعی می
مانند؟ چرا گروهی ثابت اند و دسته ای به شقاوت های عملی و عقیدتی دچار می شوند؟ چرا
برخی حتی پس از برزخ و مرگ نیز در راهند و بعضی دیگر از هنگام احتضار و پس از آن از
راه خارج می شوند؟ حقیقت آن است كه در راه ماندگان، تحت لوای فرشتگان حفظ كننده
هستند كه آنان را از خطرات حیات معنوی و باطنی ایمن می سازند؛ اما از كسانی كه در
راه بوده و از آن خارج شده اند؛ از لوای ملائكه حفظ حیات اخروی بیرون آمده اند!
این گروه از ملائكه مؤمنان حقیقی را در دنیا، برزخ، قیامت و مواقف حشر، از خطرهای
عملی، فكری و عقیدتی حفظ می كنند.
دلایل قرآنی
آیه ی ذیل به خوبی نشانگر وجود چنین فرشتگانی است:
(لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَینِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظونَهُ مِنْ أَمْرِ
اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا
بِأَنفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سوءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ مَا
لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ)؛ (50).
«برای او فرشتگانی است كه پی در پی او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش
پاسداری می كنند. در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را
تغییر دهند و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او
حمایتگری برای آنان نخواهد بود».
این آیه علاوه بر آنكه از وجود فرشتگان حفظ كننده خبر می دهد، بر این نكته نیز
تأكید می كند كه این مراقبت و حفاظت، تا زمانی است كه آدمی وضع خویش را تغییر نداده
و بكوشد تا در راه مستقیم باشد. امّا اگر به سوی ضلالت و شقاوت گرایش داشته و وضعیت
ایمان خود را به گمراهی مبدّل سازد، دیگر این حفاظت و مراقبت نخواهد بود و
معلوم نیست عاقبت انسان به كجا خواهد انجامید! بنابراین، حفظ الهی از طریق فرشتگان
حد و مرز دارد؛ ولی این حدود تا كجا و كدام است؟
ایمان و طاعت؛ مرز حفظ
با استفاده از معارف قرآنی و روایی، معلوم می شود كه «ایمان و طاعت» حدود این حفاظت
است؛ یعنی تا زمانی كه معامله انسان با خدا درست بوده و ایمان آورده باشد و به
لوازم آن عمل كند، در حفظ است. اما اگر از مسیر ایمان و طاعت خارج شود، به هر
اندازه كه از آن خارج شده و به هر مقدار كه از این مسیر دورتر گردد، به همان میزان
حفظ كمتر می شود و اگر به كلی از این مسیر كناره گیرد، دیگر هیچ حفظی وجود نخواهد
داشت. براین اساس ما به لغزش های معنوی گرفتار می شویم، ولی خوبان و صالحان نه،
آنان در راه ایمان و طاعت، ریاضت ها كشیده و مجاهدت ها كرده اند؛ از این رو با
حفاظت فرشتگان از خطرات معنوی مصون هستند؛ ولی ما چون نه ریاضتی داریم و نه كوششی و
در لفظ ادعای ایمان و طاعت می كنیم، همواره در دام تهدیدات و اغوائات شیطانی
گرفتاریم.
به این آیه دقت كنید:
(یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فى الحَیَاةِ
الدُّنْیَا وَ فى الآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ
مَا یَشاءُ) (51).
«خدا كسانی را كه ایمان آوردهاند در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت می
گرداند و ستمگران را بی راه می گذارد، و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد».
خداوند متعال در این آیه، این حقیقت ژرف را بازگو می كند كه او كسی را كه ایمان
آورده و در ایمان خود ثابت قدم باشد - یعنی عمل صالح داشت - از خطرات، ترس ها،
اضطراب ها و تهدید ها - هم در دنیا و هم در آخرت (برزخ و قیامت)- به وسیله گروهی از
ملائكه الهی در راه ایمان و اعتقاد تثبیت خواهد كرد. امّا كسانی را كه به خویش ظلم
كرده و از ایمان و عمل صالح دوری جویند، در مسیر ضلالت قرار می دهد. تعبیر «یفعل
الله ما یشاء» نیز اشاره به این دارد كه اگر كسی قدم از صراط مستقیم بیرون گذاشت،
دیگر معلوم نیست حفظ شامل حالش شود و دوباره برگردد و یا اینكه به طور كل راه هدایت
بر او بسته شود.
عیاشی در تفسیر آیه ی فوق دو روایت نقل كرده است:
1.«عن صفوان بن مهران عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: الشیطان لیاتی الرجل من
اولیائنا فیأتیه عند موته و یأتیه عن یمینه و عن یساره لیصده عما هو علیه فیأبی
الله ذلك، و كذلك قال الله: یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا
و فی الآخرة»؛ (52).
«امام صادق (علیه السلام)، فرمود: شیطان در هنگام مرگ مردی از شیعیان و دوستان ما
از راست و چپ او به سراغش آمده تا او را از مسیر خود (اصول فكری و اعتقادی اش) خارج
كند. پس خدا نمی گذارد كه شیطان این كار را انجام دهد [و این منع و نگذاشتن به
وسیله فرشتگان حفظ كننده است]؛ از این رو خداوند متعال فرمود: خدا كسانی را كه
ایمان آورده اند، در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار و ثابت می گرداند».
2.«عن زرارة و حمران و محمد بن مسلم عن ابی جعفر و ابی عبدالله (علیهما السلام)
قالا: اذا وضع الرجل فی قبره اتاه ملكان ملك عن یمینه و ملك عن شماله و اقیم
الشیطان بین یدیه عیناه من نحاس فیقال له: ما تقول فی هذا الرجل الذی خرج من بین
ظهرانیكم یزعم انه رسول الله؟ فیفزع لذلك فزعة فیقول ان كان مؤمناً: محمد رسول الله
فیقال عند ذلك: نم نومة لا حلم فیها و یفسح له فی قبره تسعة اذرع و یری مقعدة من
الجنة و هو قول الله: «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا» و ان
كان كافرا قالوا: من هذا الرجل الذی كان بین ظهرانیّكم یقول: انّه رسول الله؟
فیقول: ما ادری فیخلّی بینه و بین الشیطان»؛ (53).
«زراره و حمران و محمدبن مسلم از امام باقر و امام صادق (علیه السلام) نقل كرده
اند: هنگامی كه مرد در قبرش قرار می گیرد دوملك - یكی
از جانب راست و دیگری از جانب چپ - بر وی حاضر می شوند و شیطان [نیز در آنجا] در
برابرش قرار دارد [تا او را اغوا كند]، چشم هایش مانند مس گداخته است، [به او از
سوی فرشتگان] گفته می شود: تو چه می گویی در خصوص مردی كه در میان شما ظاهر شد و
گمان می كرد كه پیامبر است؟ (54)
شخص مرده] ناراحت شده و وحشت خاصی برایش پیش می
آید. پس اگر مؤمن بود [و تحت حفظ ملائكه قرار داشت] می گوید: محمد رسول خداست؛ پس
در این هنگام گفته می شود: آرام گیر [به صورتی كه] هیچ گونه ناراحتی در این آرامش
نداشته باشد و عالم او [در برزخ و] قبر وسعت داده می شود به اندازه ی نه زراع و
جایگاه خویش را در بهشت می بیند. این همان گفتار خداوند است: «خدا كسانی را كه
ایمان آورده اند، در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار و ثابت می گرداند». و اگر
[مرده] كافر بود[و] فرشتگان به او گفتند: [تو در خصوص] این مردی كه در میان شما
ظاهر شد و می گوید رسول خدا است [چه می گویی] پس می گوید: نمی دانم [در این هنگام]
میان او و شیطان خالی گذاشته می شود».
اگر انسان در مسیر ایمان و طاعت قرار داشت، تحت حفظ ملائكه الهی بوده و از خطرات و
لغزش ها مصون خواهد بود؛ ولی اگر در خط ایمان و طاعت محض نبود، معلوم نیست كه تحت
حفظ فرشتگان
باشد! ممكن است در زمانی عنایت خاص خدا، مشمول حال او شد، و به راه برگردد و امكان
دارد چنین عنایتی به او هرگز نشود و از خطرها و تهدیدها ایمن نباشد. اگر انسان گناه
كند، راه را برای آلودگی بیشتر هموار می سازد و در این صورت خود را دچار شقاوت عملی
كرده و از قلمرو حفظ ملائكه الهی خارج می گردد! اگر این گناه تداوم یابد، ممكن است
انسان به شقاوت فكری و قلبی نیز فرو غلتد و از ناحیه ی عقاید نیز گمراه شود؛ به
حدّی كه فرشتگان حفظ كننده قلب و فكر او را از اعوجاجات و انحرافات تنها گذارند و
فقط شیطان و القائات شیطانی بر جانش حاكم شود!
به هر روی باید انسان مراقب باشد كه دچار گناه و آلودگی نشود؛ زیرا گناه او را از
فرشتگان حفظ كننده دور ساخته و قدم به قدم به ضلالت فكری و عقیدتی می كشاند! اگر
این امر برای آدمی اتفاق بیفتد، معلوم نیست بتواند دوباره به راه برگردد. قرآن
درباره ی اینكه گناه و تداوم آن، انسان را به انحراف فكری می كشاند می فرماید:
(ثُمَّ كانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَساءُوا السُّوءی أَن كذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ
وَ كانُوا بهَا یَستَهْزِئُونَ) (55).
«آن گاه فرجام كسانی كه بدی كردند [بسی] بدتر بود [زیرا] كه آیات خدا را تكذیب
كردند و آنها را به ریشخند می گرفتند».
اینان ابتدا گناه كردند؛ ولی تداوم گناه آنها را به اعواجاج فكری
كشاند و دچار قساوت قلب كرد؛ به صورتی كه به كفر و تكذیب و استهزا و نفی منجر شد.
همچنین قرآن درباره ی خروج انسان از تحت حفظ ملائكه ی الهی و حاكمیت شیطان بر دل و
جان او می فرماید:
(إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ
الْهُدَی الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ) (56).
«بیگمان كسانی كه پس از آنكه [راه] هدایت بر آنان روشن شد [به حقیقت] پشت كردند،
شیطان آنان را فریفت و به آرزوهای دور و درازشان انداخت».
بر این اساس كه ابتدا ایمان داشتند و فكرشان به حقایق رسید؛ ولی سپس به آن حقایق
پشت كردند - از آنجا كه ملائكه حفظ كننده از آنان دور و جدا شدند - شیطان با
اغوائات خود آنان را گمراه می كند. این گمراهی در حدی است كه آنان در دام آرزوهای
واهی افتاده و دیگر نمی توانند حقایق را بشنوند و بفهمند؛ مانند منافقان كه خداوند
بر قلب آنان مهری نهاد كه دیگر نه فكرشان كار می كرد و نه فهمشان. (57)
پس «ایمان و طاعت» مرز و حد حفاظت ملائكه و عدم آن است؛ امّا اگر بخواهیم بدانیم در
این حد قرار داریم یا از آن دور هستیم، ابتدا باید معنای درست و صحیح ایمان و طاعت
را بفهمیم و آن دو را نادرست و
غیر واقعی تفسیر نكنیم! سپس باید بدانیم روش عملی ما برای قرار گرفتن در این محدوده
چیست و آن گاه با دقت و ظرافت و احتیاط به دانسته های خود عمل كنیم. بنابراین هیچ
گاه به آنچه كه تاكنون یاد گرفته ایم، اكتفا نكنیم و در فهم و درك حقایق ایمان و
طاعت بیشتر از گذشته كوشش نماییم و این سعی را تداوم بخشیم. همچنین به آنچه كه طاعت
و عمل كرده ایم، بسنده نكنیم و به طور مداوم تلاش نماییم تا طاعت و عملمان افزایش
یابد. در این میان به مسأله ی زبان و سخن گفتن توجه ویژه ای داشته باشیم و بدانیم
كه گفتار نیز نوعی عمل است و اگر خدای ناكرده مناسب و حلال و نیكو نباشد، آدمی را
به مهلكه های وحشتناكی خواهد انداخت! این حقیقت را خوب دریافته و در آن تدبر كنیم
كه:
حیات دل به صحبت نكردن و در سكوت نفهته است. (58)
گفتار پنجم
فرشتگان و هدایت های الهی
(...وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلى صِرَطٍ مُستَقِیمٍ) (59).
فرشتگان هادی
یكی (60) دیگر از شئون ملائكه در خصوص انسان ها، هدایت های ربوبی از طریق ملائكه
است. فرشتگان هدایت گر - كه آدمی را در مراتب و ابعاد مختلف هدایت می كنند - مظاهر
اسم «هادی» حق و در عین حال از جناح «جبرئیل» امین هستند. آیه یاد شده به این حقیقت
اشاره دارد: «و به راستی خداوند كسانی را كه ایمان آورده اند، به سوی راهی راست
راهبر است» و این مسأله از طریق فرشتگان هدایت كننده صورت می پذیرد.
مراحل هدایتهای ربوبی
گفتنی است «هدایت ربوبی» در مراتب مختلف و در شئون گوناگون جهان هستی، ساری و جاری
است، چنان كه قرآن می فرماید:
(...رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) (61).
«پروردگار ما كسى است كه هر چیزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدایت
فرموده است».
انسان نیز به عنوان بخشی از جهان هستی، از دستگاه مخصوص و وجود خاصی برخوردار بوده
و بر حسب آن در ابعاد، شئون و مراتب مختلف از این هدایت ربوبی برخوردار است كه به
مراحلی از آن اشاره می شود:
كسی كه در مرحله ی اوّل طالب حقیقت است، ولی هنوز ایمان نیاورده و می خواهد حقیقت
را بفهمد و بیابد؛ خدا برای چنین شخصی پیامبران را ارسال فرموده تا به حق و حقیقت
هدایت فرماید. در عین حال فرشتگان هدایتگر نیز به یاری او می آیند و او را در مسیر
اندیشیدن و یافتن حقیقت، هدایت می كنند؛ هر چند انسان ها بدین حقیقت واقف نباشند
(مگر معدودی از آنها)، ولی به هر حال خداوند متعال از طریق ملائكه هدایت كننده - كه
مظهر اسم «هادی» حضرت حق اند - در پشت پرده او را هدایت می كند.
آیه ی ذیل ناظر به این مرحله از هدایت است:
(قُلْ هَلْ مِن شرَكائكُم مَن یهْدِى إِلى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یهْدِى
لِلْحَقِّ...) (62).
«بگو: آیا از شریكان شما كسى هست كه به سوى حق رهبرى كند؟ بگو: «خداست كه به سوى حق
رهبرى مى كند».
مرحله ی بعدی هدایت ربوبی، هدایت بعد از ایمان است كه آدمی را به این رهنمون می شود
كه: چگونه باشد و چگونه نباشد، چه بكند و چه نكند، چطور به لوازم ایمان ملتزم باشد
و به چه صورت راه مستقیم و حقیقی را طی كند.
آیه ی (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلى صِرَاطٍ مُستَقِیمٍ)، (63)
بیانگر این مرحله از هدایت است. خداوند متعال در این مرحله كسانی را كه به ایمان
در مرحله ی نخست هدایت شدند، به صراط مستقیم در مرحله ی بعدی توسط فرشتگان هدایتگر،
رهنمایی و هدایت می كند.
در مرحله ی سوّم از آنجا كه فرد هم به راه ایمان هدایت شده و هم با هدایت ربوبی قدم
در صراط مستقیم نهاده است، به دلیل پیچیدگی و ظرافت تداوم راه به هدایت های بالاتر
و دستگیرهای برتر نیاز دارد. در اینجا نیز هدایت ربوبی به سراغ انسان آمده به وسیله
گروهی از فرشتگان الهی، هدایت های لازم، والاتر و بالاتر نصیب او می گردد.
قرآن در این باره می فرماید:
(وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى) (64).
«و خداوند كسانى را كه هدایت یافتهاند بر هدایتشان مىافزاید».
در این مرحله كسانی كه اهل معرفت، مجاهدت و تعبدند، از هدایت هایی به وسیله ملك
برخوردار می شوند كه امثال ما به دلیل عدم معرفت لازم و مجاهدت كافی و متعبّد
نبودن، از آن بی بهره ایم! اینان آیات قرآن را طور دیگری می فهمند و می رسند كه
امثال ما بدان نمی رسیم. فرشته ی هدایتگر، عقل و تفكّر و دل او را به مراحل بالاتر
سیر می دهد و از این طریق به او مدد می رساند. آدمی هر چند این مدد رسانی را نبیند؛
ولی در حقیقت امر و پشت پرده، ملك و فرشته است كه به امر الهی هدایت ربوبی را به وی
می رساند. این نوع هدایت خاص، برای كسانی است كه مراحل گذشته را طی كرده باشند:
(وَ إِنِّى لَغَفَّارٌ لِمَن تَاب وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثمَّ اهْتَدَى) (65)
«به یقین، من آمرزنده ی كسى هستم كه توبه كند و ایمان [جدی] بیاورد و عمل صالح
انجام دهد، سپس به راه راست هدایت شود».
از این آیه به دست می آید كه این هدایت، پس از توبه، ایمان و عمل صالح است و لذا
هدایت برتر و خاصی است.
تأمل در مرحله ی دوم
انسانی كه به ایمان هدایت شده است و در مرحله ی دوّم قرار دارد، ملك هدایتگر مرتب
با او چنین گفت و گو دارد: این طور نباش و این طور باش؛ چنین نكن و چنین بكن؛ گاهی
تبشیر دارد و تنذیر؛ گاهی تذكر دارد و گاه تهدید. از سوی دیگر شیطان و اعوان او، با
آدمی نجوا كرده و آن ها نیز گفت و گویی با او دارند. در این گفت و شنود درونی،
شیاطین می كوشند آدمی را از هدایت های ربوبی به وسیله فرشتگان، غافل و دور سازند و
در این راه تلاش می كنند تا بر آنان غالب آیند! به هر روی آدمی در این مرحله میان
تلقینات شیطانی و ارشادت ملكی و تلبیسات شیطانی و القائات ملكی است! دو روایت زیر
به خوبی این مسأله را ترسیم می كند:
1.«عن ابی عبد اللَّه (علیه السلام) قال: ما من قلب الاوله اذنان على احداهما ملك
مرشد و على الاخرى شیطان مفتن، هذا یامره و هذا یزجره، الشیطان یأمره بالمعاصى و
الملك یزجره عنها و هو قول اللَّه عزّ و جلّ: عن الیمین و عن الشمال قعید ما یلفظ
من قول الا لدیه رقیب عتید»؛ (66).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: قلبى نیست جز آنكه دو گوش دارد، بر سر یكى از آن دو
فرشته ای است راهنما و بر سر دیگرى شیطانی است فتنه انگیز. این فرمانش دهد و آن
بازش دارد. شیطان به گناهان فرمانش می دهد، و فرشته از آنها بازش می دارد، و این
است كه خداى عزوجل فرماید: (در جانب راست و چپ نشسته ای است، [آدمی] هیچ سخنی را به
لفظ
نمی آورد مگر اینكه مراقبی آماده نزد او آن را ضبط می كند». (67)
2.«عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: ما من مؤمن الا و لقبه اذنان فی جوفه: اذن
ینفث فیها الوسواس الخناس، و اذن ینفث فیها الملك، فیؤید الله المؤمن بالملك، فذلك
قوله (وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنْهُ (68) )
(69).
امام صادق (ع ) فرمود: مؤمنى نیست جز آنكه قلبش از درون دو گوش دارد: گویی كه وسواس
خناس در آن دمد وگوشی كه فرشته در آن دمد. و خدا مؤمن را به سبب فرشته تقویت می كند
و این است گفتار خدای تعالى كه: «آنها را به وسیله روحى از جانب خود تقویت كرده
است». (70).
پس در قلب و جان های ما، هنگامی كه نیكی یا بدی به آن الهام می شود، حدیث نفس ما
است. این حدیث نفس اگر گفت و گوی مثبت باشد، از ناحیه فرشته ی هدایتگر است و اگر
گفت و شنود منفی باشد، از سوی شیطان اغواگر است. در این میان اگر انسان به سخن ملك
گوش كرد و دل به هدایت های او سپرد به هر اندازه كه فرمانبری كند، ملك هدایت ها را
بیشتر كرده و به انسان نزدیك تر می شود و در نتیجه شیطان از نفس آدمی دورتر می شود.
اما اگر به سخن های شیطانی گرایش نشان داد؛ به هر مقدار كه مطیع شیطان شود، اغوائات
و تلبیسات وی بیشترگشته و شیطان بر وجود انسان مستولی می گردد و در نتیجه ملك و
فرشته از جان او دورتر می شود.
حال این حقیقت روشن می شود كه چرا خوبان و صالحان، ترسشان زیاد و احتیاطشان فراوان
است؛ ولی افراد لاابالی و گناه کار، به راحتی و بدون دغدغه معصیت می كنند! خوبان و
صالحان به دلیل گوش سپاری به سخن فرشتگان، هدایت های آنان را هم بیشتر دریافته و هم
از نزدیك تر گفته ها را می یابند و می فهمند. اما گناهكاران به دلیل گوش سپاری به
سخن شیطان، از ملك و تبشیر و تنذیر او دورتراند؛ از این رو، نه سخن آنان را می
شنوند و نه می فهمند! این گروه نه تنها حرف ملك، بلكه هدایت های قرآنی را نیز در
نمی یابند. در آیه ی ذیل به خوبی تدبر كنید:
(وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرآناً أَعجَمِیًّاً لَقَالُوا لَوْ لا فُصِّلَت آیَاتُهُ
ءَأعجَمِىٍّ وَ عَرَبىٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ
الَّذِینَ
لا یُؤْمِنُونَ فى آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمىً أُولَئك یُنَادَوْنَ
مِن مَكانٍ بَعِیدٍ» (71).
«و اگر [این كتاب را] قرآنى غیر عربى گردانیده بودیم، قطعاً مىگفتند: «چرا آیههاى
آن روشن بیان نشده؟ كتابى غیر عربى و [مخاطب آن] عرب زبان؟ بگو: «این [كتاب] براى
كسانى كه ایمان آوردهاند رهنمود و درمانى است و كسانى كه ایمان نمى آورند در گوش
هایشان سنگینى است و قرآن برایشان نامفهوم است، و [گویى] آنان را از جایى دور ندا
مىدهند».
این آیه به خوبی این حقیقت را بازگو می كند كه كسانی كه دل به سخن شیطان سپرده و از
ملك هدایتگر فاصله گرفته اند؛ گوشهایشان نسبت به رهنمودهای قرآن سنگین بوده و
مضامین آن را نمی فهمند! گویا این سخنان گران سنگ از جای دوری به آنها ندا می شود و
از این رو نمی توانند بفهمند و نمی دانند كه قرآن چه آموزه های راه گشا و ژرفی
دارد! بر عكس مؤمنانی كه دل به ملك و فرشته سپرده و از شیطان دور شده اند، هم سخن
قرآن را به خوبی می شنوند و می فهمند و هم از آموزه های آن رهنمود گرفته و ره توشه
ی راه خویش می سازند.
بایسته است از این حقیقت درس بگیریم كه چرا خداوند متعال فرمود: «اگر این قرآن بر
كوه نازل می شد، خاضع، خاشع و متلاشی می گشت»؛ (72).
اما ما بارها و بارها قرآن را قرائت می كنیم یا آیه های آن به گوش ما می خورد، ولی
هیچ تكان، خضوع، مسكنت و انقلاب درونی رخ نمی دهد؟! گویا به دلیل فرمانبرداری از
شیطان و القائات او، دل ما از كوه سخت تر گشته است و از این رو تنها ظاهری از قرآن
را می بینیم؛ ولی از حقیقت و باطن آن آگاه نبوده و فهم درست و صحیحی نداریم.
گفتار ششم
فرشتگان و تصدیق عملی
(الشَّیْطانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُكم بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ
یَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضلاً وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ) (73).
تصدیق عملی و فرشتگان
یكی (74)
از شئون ملائكه در خصوص انسان ها این است كه گروهی از آنان مأمور و موظف
اند تا مؤمنان را به تصدیق عملی بكشانند و آنان را به عمل وا دارند. یكی از مشكلات
اساسی برای صاحبان ایمان، تصدیق عملی و فعلی است؛ زیرا آنچه كه آدمی را به صراط
مستقیم هدایت كرده و نقش ویژه و در خور توجّهی در این میان دارد، تصدیق عملی است.
ما نوعا تصدیق فكری و عقیدتی داریم؛ یعنی، در فكر و نظر به آموزه های اسلامی معتقد
بوده و آنها را در ذهن خویش پذیرفته ایم؛
ولی در عرصه ی عمل دچار مشكل جدی هستیم و در عین تصدیق فكری، تصدیق فعلی نداریم!
چند نمونه
1.وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَهُ مخْرَجا•وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا
یحْتَسِب ...) (75).
«كسی كه تقوای خدا را پیشه خود سازد، خداوند مفرّ و مخرجی برای او قرار داده و از
جایى كه حسابش را نمىكند، به او روزى داده می شود».
ما این آیه را قبول داریم و در فكر و عقل خود آن را می پذیریم و معتقدیم كه تقوای
الهی راه خروج از مشكلات و كمبودها است؛ ولی در عمل، پرهیزگاری را پیشه ی خود نمی
سازیم! ما می دانیم كه این كلام الهی حق بوده و از صاحب حق صادر گردیده؛ ولی در
هنگام بروز مشكلات، اصل و ریشه ی اسباب حلّ مشكلات را به سویی نهاده و به دنبال
اسباب و علل های میانی و پندارهای خود روی می آوریم! حال اگر آن سبب یا راه، حرام
نیز باشد برای حلّ معضل، ایرادی ندارد كه از آن استفاده كنیم. در اینجا عقلاً قبول
داریم كه تقوای الهی، كلید حلّ مشكل است؛ ولی در دل تردید و شك داریم و از این رو
در حوزه ی عمل به آنچه كه عقل ما پذیرفته است، اعتنایی نداریم. در اینجا انسان میان
سخن فرشته - كه آدمی را به عمل كردن دعوت می كند - و میان سخن
شیطان - كه او را وسوسه می كند كه به علل و اسباب میانی و پنداری روی آورد و مشكلش
را هر چند از راه حرام حلّ كند - قرار دارد. ملك می خواهد او را به تصدیق فعلی
بكشاند و شیطان تلاش می كند كه او را از این امر باز دارد.
2.بسیاری از ما آیه ی شریفه: (وَ مَن یَتَوَكَّلْ عَلى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ) (76)
؛ را شنیده و به آن عقیده داریم و می دانیم كه در حد معمول باید با اسباب امور
محقق شود (در عین حال برای رسیدن به نتیجه باید بقیه امور را به دست خداوند متعال
سپرد)؛ امّا در هنگام عمل وسوسه های شیطانی ما را از توكّل به خدا باز می دارد و
تمام تكیه و تأكید را بر روی اسباب مادی متمركز می سازد.
فرشته از آن سو ما را به این حقیقت می كشاند كه به او توكل كنید، او خود كفایت می
كند؛ ولی ما در عمل به دلیل دغدغه های شیطانی، دچار تردید و دودلی هستیم.
3.همه ی ما - به خصوص كسانی كه تمكن مالی دارند - به صورت مكرر این آیه را خوانده
ایم:
(مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فى سبِیلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ
أنبَتَت سَبْعَ سنَابِلَ فى كُلِّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضعِفُ
لِمَن یَشاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ) (77).
«مَثَل [صدقات] كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند همانند دانهاى
است كه هفت خوشه برویاند كه در هر خوشهاى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر كس كه
بخواهد [آن را] چند برابر مى كند، و خداوند گشایشگر داناست».
ما به این، باور فكری و عقلی داریم، ولی در هنگام عمل دغدغه های شیطانی به سراغ ما
می آید كه: تو خود مشكل داری، زن و بچه داری، خرج و مخارج داری، برای آینده باید
فكر كنی، وظیفه ی اصلی تو رسیدگی به خانواده ی خودت هست و...در مقابل فرشته الهی به
ما متذكر می شود كه اگر انفاق كنی، هم حیات معنوی نصیبت خواهد شد و هم خداوند متعال
این كمك مالی را به چندین برابر جبران خواهد كرد.
آیه ی صدر گفتار همین حقیقت را برای ما بازگو می كند:
(الشَّیْطانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُكم بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ
یَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضلاً وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ) (78).
«شیطان شما را از تهیدستى بیم مى دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ [ولى] خداوند
از جانب خود به شما وعده ی آمرزش و بخشش مىدهد، و خداوند گشایشگر داناست».
علامه طباطبایی (قدس سرّه) در تفسیر المیزان روایت جالبی در تفسیر و تبیین بهتر و
بیشتر آیه نقل كرده است:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«ان للشیطان لمة بابن آدم و للملك لمة: فامالمة الشیطان فایعاد بالشر و تكذیب بالحق
و اما لمة الملك فایعاد بالخیر و تصدیق بالحق، فمن وجد ذلك فلیعلم انه من الله
فلیحمد الله، و من وجد الاخری فلیتعوذ بالله من الشیطان ثم قرء: الشیطان یعدكم و
یأمركم بالفحشاء الآیة»؛ (79).
«شیطان یك نزدیك شدنی به قلب ابن آدم دارد و فرشته نیز یك نزدیكی [به قلب وی] دارد.
امّا نزدیكی شیطان [به قلب او] وعده دادن به خیر و تصدیق[عملی] حقی است [كه به آن
ایمان آورده است]. هر كسی در دلش یافت [حق را عملاً تصدی می كند]، بداند كه این
تصدیق عملی از ناحیه ی خداوند است [كه از طریق فرشته انجام می دهد] پس خدا را سپاس
گزارد [برای اینكه او را به وسیله فرشتگان به تصدیق عملی كشاند] و هر كس در دلش
یافت [كه حق را عملاً تكذیب می كند] پس پناه ببرد از [شرّ] شیطان به خداوند متعال».
سپس این آیه را قرائت كرد: (الشیطان یعدكم الفقر تا آخر آیه).
4.تعداد مسلمان در جنگ بدر كم و دشمن بی شمار بود و نیز امكاناتشان بسیار محدود و
ناچیز و در مقابل تجهیزات دشمن فراوان بود؛ ولی مسلمانان به وسیله ملائكه الهی به
تصدیق فعلی كشانده شدند و علاوه بر عقل و فكرشان، دلشان نیز به این حقیقت قرآنی
باور داشت كه:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فى سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالهِِمْ
وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَ أولئِك هُمُ الْفَائزُونَ •
یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لهَُّمْ فِیهَا
نَعِیمٌ مُقِیمٌ • خَالِدِینَ فِیهَا أبَداً إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أجْرٌ عَظِیمٌ)
(80).
«كسانی كه ایمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با اموال و جانشان به جهاد پرداخته
اند نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند • پروردگارشان آنان
را از جانب خود، به رحمت و خشنودی و باغ هایی [در بهشت]- كه در آنها نعمت هایی
پایدار دارند - مژده می دهد. جاودانه در آنها خواهند بود، در حقیقت، خدا است كه نزد
او پاداشی بزرگ است».
بر این اساس در آن نبرد نابرابر پیروز گشتند و در عرصه ی فعل نیز تصدیق كردند كه
این كلمه ی حق است و صاحب حق گفته است.
در مقابل شیطان وسوسه می كرد كه: فرزند دارید، خانواده و عشیره دارید، مال دارید، و
اگر بخواهید جهاد كنید، اینها چه می شوند! باید بمانید و ازاین ها مراقبت كنید؛ ولی
خداوند از طریق ملائكه به آنان متذكر می شد:
(قُلْ إِن كانَ آبَاؤُكُمْ وَ أبْنَاؤُكمْ وَ إِخْوَنُكُمْ وَ أزْوَجُكُمْ وَ
عَشِیرَتُكُمْ وَ أمْوَلٌ اقْترَفْتُمُوهَا وَ تجَارَةٌ تخْشوْنَ كَسادَهَا وَ
مَساكِنُ تَرْضوْنَهَا أحَبَّ إلَیْكم مِنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ جِهَادٍ فى
سبِیلِهِ فَترَبَّصوا حَتى یَأْتىَ اللَّهُ بِأمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یهْدِى
الْقَوْمَ
الْفَاسِقِینَ) (81).
«بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آوردهاید
و تجارتى كه از كسادش بیمناكید و سراهایى را كه خوش مى دارید، نزد شما از خدا و
پیامبرش و جهاد در راه وى دوست داشتنى تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را
[به اجرا در] آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایى نمى كند».
و نیز ملك این آیه ی شریفه را به یاد آنان می آورد كه:
(یَاأیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ
وَ لْیَجِدُوا فِیكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ) (82).
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید! با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنید، و آنان
باید در شما خشونت بیابند، و بدانید كه خدا با تقواپیشگان است».
به هر روی آدمی میان سخن فرشته - كه او را به تصدیق عملی می كشاند - و میان سخن
شیطان - كه وی را از تصدیق فعلی باز می دارد - قرار گرفته و به هر كه جواب مثبت
دهد، به همان سو خواهد رفت. اما خداوند از طریق فرشتگان، او را به تصدیق عملی می
خواند و اصلاً گروهی از فرشتگان را به این كار موظف ساخته است؛ چنانكه خود بدین امر
اشاره نموده است:
(إِذْ یُغَشِّیكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنزِّلُ عَلَیْكُم مِنَ
السَّمَاءِ مَاءً لِیُطهِّرَكُم بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنكمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ
لِیرْبِط عَلى قُلُوبِكمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الأقدَامَ • إِذْ یُوحِى رَبُّكَ إِلى
الْمَلائكَةِ أنِّى مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سأُلْقِى فى قُلُوبِ
الَّذِینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضرِبُوا فَوْقَ الأعْنَاقِ وَ اضرِبُوا مِنهُمْ
كلَّ بَنَانٍ) (83).
«[به یاد آورید] هنگامى را كه [خداوند] خواب سبك آرامش بخشى كه از جانب او بود، بر
شما مسلط ساخت و از آسمان بارانى بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاك گرداند، و
وسوسه ی شیطان را از شما بزداید و دل هایتان را محكم سازد و گام هایتان را به آن
استوار دارد • هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى كرد كه من با شما هستم. پس
كسانى را كه ایمان آوردهاند ثابت قدم بدارید. به زودى در دل كافران وحشت خواهم
افكند. پس، فراز گردن ها را بزنید، و همه ی سرانگشتانشان را قلم كنید».
در این آیه به صراحت خداوند متعال به وجود فرشتگانی اشاره دارد كه مأمور تثبیت عملی
و فعلی مؤمنان هستند و به مشیّت خداوند، این امر را در دل و جان مؤمنان محقق می
سازند.