آگاهى حضرت سيد الشهدا -
عليه السلام - از شهادت خود
سؤال 282: آيا حضرت امام حسين - عليه السلام - از قتل خود با خبر بود؟
جواب : به دليل عقلى و نقلى ، امام - عليه السلام - انسان كامل و داراى
مقام نورانيت ، بلكه كاملترين انسان هاى عصر خويش و مظهر تام همه ى
اسما و صفات و داراى اسم اعظم الهى است ، لذا ((
عالم بما كان و ما يكون و ما هو كائن
(345) ؛ (آگاه به وقايع گذشته و رخدادهاى آينده ) تا
روز قيامت مى باشد.و به محض توجه به مقام نورانيت خود، بالفعل به همه ى
جهان و جهانيان و به همه ى امور عالم و به هر حادثه خواه شخصى يا
اجتماعى كه پيش آمده و در حال وقوع است و يا رخ خواهد داد، آشنا و با
خبر مى گردد.و بدين ترتيب همه اشياى براى امام - عليه السلام - روشن و
هيچ چيز از نظر و ديده ى باطنى او پوشيده نيست ؛ هر چند در رفتار و
كردار مانند ساير مردم ، به علل اسباب ظاهرى روى مى آورد.بر اين اساس ،
حضرت سيد الشهدا - عليه السلام - كاملا به شهادت خويش و جزئيات آن از
قبيل زمان ، مكان ، كيفيت شهادت ...و آگاه و با خبر بود، و در مواردى
عملا بدان تصريح نمود.(346)
از جمله در پاسخ برخى فرمود كه جدم رسول خدا - صلى الله عليه و آله و
سلم - به من فرمود:
(( فان الله قد شاء اءن يراك قتيلا
(347) ))
خداوند خواسته است كه تو را كشته ببيند.
و درباره دليل به همراه خود بردن اهل بيت ، فرمود:
(( ان الله قد شاء اءن يراهن سبايا.(348)
))
و منظور از اين خواسته و مشيت خداوند، تكليف شرعى و مشيت تشريعى است .
عدم منافات علم امام - عليه السلام - با قضاى
حتمى خداوند
سؤال 283: آيا شهادت امام حسين - عليه السلام - به قضاى حتمى خدا بود؟
اگر چنين است ، اين مساءله با علم امام - عليه السلام - به همه چيز -
از جمله شهادت خود - چگونه سازگار است ؟
جواب : آرى شهادت حضرت سيد الشهدا - عليه السلام - به قضاى حتمى خداوند
متعال بود، ولى علم موهبتى امام - عليه السلام - به همه ى حوادث ، موضع
او را در برابر تكاليف خاصه ى خود كه حتمى الوقوع و متعلق قضاى حتم
خداوند متعال است ، تغيير نمى دهد.از اين گذشته اساسا قضاى حتمى خداوند
متعال نظير شهادت حضرت سيدالشهدا - عليه السلام - از آن جهت كه حتمى
الوقوع است ، متعلق امر و يا نهى خدا و يا متعلق اراده و قصد انسانى
قرار نمى گيرد؛ زيرا او چه بخواهد چه نخواهد، آن حادثه ، حتمى الوقوع
است و واقع مى شود و شدنى است و در لوح محفوظ ثبت گرديده است و لا
محاله تحقق خواهد يافت و برو برگرد ندارد.بنابراين ، در اين فرض معنا
ندارد كه گفته شود: خود را در اين حادثه ، واقع ساز يا نساز، زيرا
بنابر فرض حتمى الوقوع و واقع شدنى است ، بخواهد يا نخواهد، و نسبت به
مجموع اجزاى علت تامه ى خود نسبت ضرورت را دارد.(349)
البته اين منافات با آن ندارد كه گفته شود آن بزرگوار به قضاى حتمى
خداوند متعال تن در داد و تسليم و راضى شد، چنان كه آن حضرت در آغاز
نهضت خود، در خطبه اى كه در مكه ايراد نمود، فرمود:
خط الموت على ولد آدم ...لا محيص عن يوم خط
بالقلم
(350)
مرگ بر فرزندان آدم - عليه السلام - نوشته شده است ...هيچ راه گريزى از
روزى كه با قلم (تكوين ) نوشته شده ، وجود ندارد.
اشاره به اين كه مرگ و شهادت من با قلم تكوين در لوح محفوظ ثبت گرديده
است .
سپس فرمود:
رضا الله رضانا اهل البيت ، نصبر على بلائه و
يوفينا اجور الصابرين .(351)
خشنودى خدا، خشنودى ما اهل بيت است ، بر بلاى او صبر مى كنيم و خداوند
(در عوض آن ) پاداش هاى صابران را به طور كامل به ما عنايت مى فرمايد.
هم چنين در نفس آخر و در آخرين لحظات از حيات دنيوى ، آن هنگام كه در
اثر جراحات فراوان در خاك و خون مى غلطيد، فرمود:
الهى ! صبرا على بلائك و رضا بقضائك و تسليما
لاءمرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين !
(352)
معبودا! در بلاى تو شكيبا و در برابر فضاى حتمى ات خشنود، و تسليم
فرمان توام . معبودى جز تو وجود ندارد، اى فرياد رس يارى جويان !
چرا جنگ و شهادت ؟!
سؤال 284: چره امام حسين - عليه السلام - همانند امام حسن مجتبى - عليه
السلام - راه صلح و سازش و بيعت را در پيش نگرفت و راه شهادت را انتخاب
نمود؟
جواب : در روايات آمده است كه هر يك از ائمه - عليهم السلام - تكليف و
وظيفه ى خاص خود را كه خداوند حكيم عليم بر اساس مصالح واقعى در لوحى
از نور براى او ثبت نمود، مى بيند و بدان عمل مى نمايد.(353)
علاوه بر اين ، آن حضرت جز شهادت راهى نداشت ، زيرا دو راه در پيش روى
امام - عليه السلام - قرار داشت :
1.بيت با يزيد آن چنانى و زندگى ذلت بار و ننگين و نابودى اسلام .
2.مخالفت با يزيد و عدم بيعت با او و قبول شهادت و در نتيجه زنده نگه
داشتن اسلام و بقاى دين و احياى مكتب .و آن حضرت همين راه را انتخاب
نمود، و تسليم محض امر و راضى به قضاى خداوند متعال شد و عمل به تكليف
شرعى خود نمود.
زيرا يزيد به عكس معاويه كه با اعمال سياست هاى فريب كارانه و احترام
به مقررات و معتقدات دينى مردم ، تظاهر به اسلام مى نمود، هيچ گونه
تظاهر به مسلمانى نداشت ؛ بلكه به طور آشكار عملا با اسلام و مقدسات
دينى مردم مخالفت مى نمود و به مى گسارى و ساز و نواز و عشرت گذرانى و
شاهد بازى و...تظاهر مى نمود و هيچ گونه حرمتى براى دين و مقررات دينى
نمى گذاشت ، چنان كه وقتى سر مقدس حضرت سيد الشهدا - عليه السلام - را
به همراه اسرا نزد او آوردند، اشعارى سرود و در آن به طور علنى تصريح
نمود كه :
لعبت هاشم بالملك فلا |
|
|
خبر
جاء و لا وحى نزل
(354) |
خاندان هاشم به سلطنت بازى پرداختند.بنابراين ، نه خبرى آمده است و نه
وحى اى نازل شده است .
مصيبت از اين بالاتر، اين كه او خود را خليفه و جانشين رسول خدا صلى
الله عليه و آله و سلم معرفى مى كرد و مدعى خلافت بود و لباس خلافت بر
تن داشت !
(355)
پس راهى جز شهادت براى امام - عليه السلام - باقى نمانده بود.
معناى ثارالله
سؤال 285: معناى
(( ثارالله
))
چيست ؟
جواب : يعنى خون خدا!
(356)
زمان حضور حبيب بن مظاهر در كربلا
سؤال 286: آيا حبيب بن مظاهر - سلام الله عليه - از شهادت حضرت مسلم -
سلام الله عليه - خبر داشت و اگر اطلاع داشت چرا به او كمك نكرد؟
جواب : ظاهرا خبر داشت ، زيرا حضرت مسلم - سلام الله عليه - در پنجم ذى
الحجه به شهادت رسيد كه تا عاشورا حدود يك ماه مى شود.و حبيب بن مظاهر
بعد از شهادت حضرت مسلم به كربلا رفته است .شايد وقت شهادت حضرت مسلم
در كوفه نبوده ، يا طور ديگر بوده كه ما اطلاع نداريم .به هر حال ائمه
- عليهم السلام - بر ايشان خرده نگرفته اند.
زمان وقوع جريان كربلا
سؤال 287: گفته مى شود كه روز عاشورا در جريان كربلا به صورت غير طبيعى
طولانى شد، آيا اين مطلب درست است ؟
جواب : چنين گفته اند، ولى واقعه كربلا؛ پاييز و بيستم ميزان (مهر ماه
) اتفاق افتاده كه روز تقريبا 12 ساعت بود، و از سفيدى صبح تا دو ساعت
به غروب جنگ و نبرد ادامه داشت .
زمان شهادت حضرت ابوالفضل - عليه السلام -
سؤال 288: آيا حضرت ابوالفضل العباس - عليه السلام - جداگانه جنگ
نمودند؟
جواب : ايشان در جنگ مغلوبه كه پيش از ظهر اتفاق افتاد جنگ كردند و به
همراه 49 نفر از اصحاب سيد الشهدا - عليه السلام - شهيد شدند.
قوم مستميت
سؤال 289: چگونه اصحاب سيد الشهدا - عليه السلام - با آن عده ى اندك ،
در برابر لشكر كوفه با آن ها همه جمعيت مقاومت نمود؟
جواب : اصحاب حضرت سيد الشهدا - عليه السلام - قوم مستميت (طالب مرگ و
شهادت ) بودند و براى مرگ مى جنگيدند، و كسى كه اين گونه باشد خيلى پر
خطر و مقاوم تر است و هيچ وقت پا به فرار نخواهد گذاشت ؛ اما لشكر
مخالف ، مستميت نبود.
تاءثر عموم موجودات در سوگ سيدالشهدا - عليه
السلام -
سؤال 290: در يكى از زيارات سيدالشهدا - عليه السلام - (زيارت اول و
نيمه رجب ) آمده است :
اشهد لقد اقشعرت لدمائكم اءظله العرش مع اءظله
الخلايق ، و بكتكم السماء و الارض و سكان الجنان و البر و البحر
(357)
گواهى مى دهم كه به يقين سايه ها (و تمثلات نورى ) عرش و تمام مخلوقات
براى (ريختن ) خون شما متاءثر گرديدند، و تمام آسمان و زمين و ساكنان
بهشت ها و خشكى و دريا براى شما گريستند.
تاءثير موجودات در مصيبت امام - عليه السلام - چگونه است ؟
جواب : عالم متاءثر مى شود، بدانيم يا ندانيم ؛ زيرا تاءثر واقعيتى است
كه در بدن عنصرى امام - عليه السلام - پيدا شده است : و به جهت ارتباط
همه عالم با امام - عليه السلام - موجودات عالم علوى و سفلى همگى
متاءثر مى شوند.
در ذيل آيه ى (فلما اسفونا انتقمنا منهم
(358) )؛ (پس وقتى ما را به خشم آوردند، از آنان انتقام
گرفتيم ) روايت معتبرى از حضرت امام صادق - عليه السلام - وارد شده كه
:
ان الله - تبارك و تعالى - لا ياءسف كاءسفنا، و لكنه خلق اءوليا لنفسه
، ياءسفون ، و يرضون و هم مخلوقون مدبرون ، فجعل رضاهم لنفسه رضى و
سخطهم لنفسه سخطا...
(359)
خداوند - تبارك و تعالى - مانند ما خشمگين نمى گردد، بلكه اوليايى را
براى خود آفريده است كه آنان خشمگين مى گردند و خشنود مى شوند، و آنان
مخلوقند و تدبير امورشان به دست خداست ، و خداوند خشنودى آن ها را
خشنودى خود، و خشم آنان را خشم خود به حساب آورده است ...
سؤال 291: آيا از اين جمله استفاده مى شود كه حتى جهنميان
(360) مانند
(( ابن ملجم
)) نيز گريه كردند؟
جواب : خيلى ها را به گريه واداشت و درك كردند كه نمى بايد اين كار را
مى كردند.منظور تاءثر همه مخلوقات است و اين كه از انس و جن و آسمان و
زمين گرفته تا عرش و كرسى و هر چه هست ، از ريختن خون حضرت سيدالشهدا -
عليه السلام - متاءثر شدند، زيرا ولى خدا بود و ولايت كليه ى عالم را
داشت .
اين يك نحو تاءثر عمومى است ، جنت گريه كرد با اين كه دار سرور است و
حزن و اندوه و خوف ندارد.اگر گريه متعارف باشد، بهشت با كدام چشم گريه
كرد؟! بنابراين منظور تاءثر عمومى از جمله جنت است .
خونين شدن آفتاب در سوگ سيد الشهدا - عليه
السلام -
سؤال 292: آيا صحيح است كه آفتاب در شهادت حضرت سيدالشهدا - عليه
السلام - خونين شد؟
جواب : در حديثى از حضرت صادق - عليه السلام - آمده است : چهل روز، بعد
از واقعه كربلا، آفتاب به رنگ سرخ ، طلوع و غروب مى كرد:
(( تطلع حمراء و تغيب حمراء
(361) ))
من كشته اشكم !
سؤال 293: در بعضى از روايات آمده است كه امام حسين - عليه السلام -
فرموده است :
(( انا قتيل العبره
(362) ))
من كشته اشكم .
و در قسمتى از زيارت آن حضرت وارد شده است :
(( اءلسلام عليك يا صريع العبره الساكبه .
(363)
))
درود بر تو اى كشته ى اشك ريزان !
و نيز در وصف آن حضرت آمده است :
و صل على الحسين المظلوم قتيل العبرات
(364)
و بر حسين مظلوم ، كشته اشكها، درود فرست .
به چه معنا است ؟
جواب : يعنى اين كه شهادت حضرت سيد الشهدا - عليه السلام - باعث انكسار
قلوب اهل ايمان و به وجود آمدن صفت رحمت و رقت در دل آنها شده و اين
خود از اسباب تقرب آن ها به خدا است .مانند به پا داشتن مجالس عزا و با
ياد و ذكر شهادت و مصائب وارده بر آن حضرت و اهل بيت - عليهم السلام -
بودن و گريه و ريزش اشك .يا منظور اين باشد كه بخواهد بفرمايد ريخته
شدن خون و شهادت من در اثر اشكهايى بود كه بر قتل عثمان يا مشركانى كه
كه در بدر و حنين به دستور پيامبر اسلام - صلى الله عليه و آله و سلم -
و به دست و شمشير حضرت امير - عليه السلام - ريخته شد؛ زيرا اين گريه
ها عداوت و دشمنى در دل هاى مردم نسبت به خاندان رسالت به وجود آورد و
سرانجام به شهادت آن حضرت منجر گرديد.بنابراين ، خلاصه ى معنا اين است
كه من كشته ى دست انتقام كسانى هستم كه مجالس عزا و گريه بر عثمان و
مشركان را به پا داشتند.
از اين رو هنگامى كه سر مقدس حضرت سيد الشهدا - عليه السلام - را همراه
با اسرا، به مجلس يزيد در شام وارد نمودند و صداى كلاغى را بر بالاى
بام شنيد كه عرب آن را به فال بد مى گيرند و شوم مى دانند، خطاب به آن
كلاغ گفت :
صاح الغراب فقلت صح اءو لا تصح |
|
|
فلقد
قضيت من النبى ديونى
(365) |
كلاغ صدا كرد و من خطاب به او گفتم : خواهى صدا كن و خواهى نكن ، زيرا
كه من ديون (= انتقام ) خود را از پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم
- گرفتم .
و نيز هنگامى كه با خيزان به سر مقدس اشاره مى كرد، چنين سرود:
ليت اءشياخى ببدر شهدوا |
|
|
جزع
الخزرج من وقع الاءسل
(366) |
اى كاش آن اجدادم كه در جنگ بدر حضور داشتند مى بودند و بى تابى و
ناراحتى قبيله ى خزرج (كنايه از آل رسول الله - صلى الله عليه و آله و
سلم -) را كه در اثر ضرب شمشير من (= شهادت سيد الشهدا - عليه السلام -
اهل بيت و يارانش ) حاصل شد، مشاهده مى كردند.
يك قطره اشك و فرو نشستن آتش جهنم !
سؤال 294: در رواياتى از امام صادق - عليه السلام - درباره ى گريه بر
حضرت سيدالشهدا - عليه السلام - و ريختن اشك بر مصيبت آن حضرت وارد شده
است :
(( اگر قطره اى از آن در جهنم بريزد،
حرارت و آتش آن را فرو مى نشاند.
(367)
)) اين روايت را چگونه مى شود، توجيه و معنا
نمود؟
جواب : چه مانعى دارد كه قطره ى اشكى به اذن و خواست خدا، آتش جهنم را
خاموش گرداند.در واقع ، اين قطره ى اشك نظير توبه است كه باعث آمرزش
گناه و محو آثار آن و از بين بردن عذاب مى شود، و نيز در نقطه ى مقابل
آن كفر باعث حبط و نابودى حسنات و نعمت هاى بهشتى و سبب افروختن آتش
جهنم مى گردد.
نتايج معنوى ، اخروى و دنيوى زيارت سيدالشهدا -
عليه السلام -
سؤال 295: معناى اين دو روايت كه در شاءن و مقام زيارت و زائر حضرت
امام حسين - عليه السلام - وارد شده ، چيست كه مى فرمايد:
من زار الحسين بن على - عليهما السلام - عرفا
بحقه كان من محدثى الله تعالى فوق عرشه
(368)
هر كس حسين بن على - عليهما السلام - را با شناخت حق او زيارت كند، از
گفت گو كنندگان با خداوند متعال در عرش خواهد بود.
(( كان كمن زار الله فى عرشه
(369) ))
هر كس قبر امام ابى عبدلله الحسين - عليه السلام - را زيارت كند، مانند
آن است كه خداوند را بالاى عرش زيارت كرده باشد.
جواب : اين تعبير درباره ى زيارت امام رضا - عليه السلام - هم وارد شده
است
(370) ، زيرا حضرات معصومين - عليهم السلام - صاحب
ولايت مطلقه و نوريه الهيه و مظاهر اسما و صفات حسناى حضرت حق مى باشد،
چنان كه خود آن بزرگواران فرموده اند:
(( نحن الاءسماء الحسنى
(371) ))
ما اسماى حسناى (خداوند) هستيم .
و نيز درباره ى معرفت خود فرموده اند:
(( معرفتنا بالنورانيه معرفه الله
(372) ))
شناخت ما به نورانيت ، شناخت خدا است .
بنابراين ، كسى كه عارف به حق امام باشد، و يا اگر پرده از جلوى ديد
باطنى برداشته شود، مى توان اسماء و صفات حضرت حق را كه ملكوت عالم است
، مشاهده نمود.
سؤال 296: معناى اين جمله كه در ثواب زيارت سيدالشهدا - عليه السلام -
نقل شده چيست كه مى فرمايد:
من زاره ، كان الله له من وراء حوائجه .
(373)
هر كس امام حسين - عليه السلام - را زيارت كند، خداوند بر خواسته ها و
حوائج او احاطه داشته و آن ها را بر آورده مى سازد.
جواب : اين جمله نظير آيه ى شريفه ى (و الله من ورائهم محيط
(374) ) (خداوند بر آنان احاطه دارد) است ، يعنى خداوند
بر همه ى حوايج او اشراف دارد و حاجات او را مشمول عنايت خويش قرار
خواهد داد، و به فضل و كرمش برآورده به خير خواهد نمود.
درجات اختصاصى سيدالشهدا - عليه السلام - در
بهشت
سؤال 297: آيا درجاتى كه پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - به
هنگام خروج آن حضرت از مدينه به سوى عراق در حال رؤ يا به ايشان
فرمودند كه :
ان لك فى الجنه درجات لا تنالها الا بالشهاده
(375)
براى تو در بهشت درجاتى مقرر شده است كه جز با شهادت بدان نخواهى رسيد.
براى ساير ائمه - عليهم السلام - هم مى باشد، و يا اختصاص به آن حضرت
دارد؟
جواب : خير آن درجات ، درجات امتيازى و اختصاصى آن حضرت است .البته اگر
هر كدام از حضرات معصومين - عليهم السلام - به جاى حضرت سيد الشهدا -
عليه السلام - بودند و شرايطى كه آن حضرت داشت برايشان فراهم مى شد،
وظيفه آنان هم همان بود كه آن حضرت داشت و همان گونه فداكارى مى كردند
كه آن حضرت نمود؛ ولى قرعه ى فال به نام آن حضرت افتاد و ايشان
(( وتر موتور
(376) )) و دردانه و عزيز خدا
گرديد.
سيدالشهدا - عليه السلام - با شهادت به كمال
نرسيد، بلكه ...
سؤال 298: آيا سيدالشهدا - عليه السلام - مانند ساير شهدا با شهادت به
كمال رسيدند؟
جواب : حضرت كامل بود و همه ى ائمه اطهار - عليهم السلام - در كمالند و
كامل آفريده شده اند و حركت تكاملى براى آنان معنى ندارد و آمدن آنان
به دنيا براى پيمودن سير تكاملى نيست ، بلكه براى پياده كردن و ظهور
كمالاتى است كه براى ديگران با آن ها تكامل حاصل مى گردد، مانند صبر و
استقامت و شهادت و...در روايات آن بزرگواران آمده است :
اءشهد اءنكم ...جاهدتم فى الله حق جهاده حتى
اءتاكم اليقين
(377)
گواهى مى دهم ...كه شما در (راه خشنودى ) خدا حقيقتا كوشيديد، تا اين
كه امر يقينى (= مرگ ) شما را دريافت .
و نيز آمده است :
لقد عبدتم الله مخلصين و جاهدتم فى الله حق
جهاد، حتى اءتاكم اليقين .
(378)
به راستى كه شما خدا را با اخلاص پرستيديد و در (راه خشنودى ) خدا
حقيقتا كوشيديد، تا اين كه امر يقينى (= مرگ ) شما را دريافت .
يقين در اين جا به معناى مرگ و شهادت است ، نه به معناى رسيدن به كمال
و نهايت سير تكاملى ؛ زيرا آن بزرگواران از اول كمال يقين را داشتند و
با داشتن آن يقين تا مرز شهادت به جهاد فى الله پرداخت .
در مجالس روضه
سؤال 299: حضرت عالى كه اين همه به مجالس روضه تشريف مى بريد، مستحضر
هستيد كه مطالب غلط و اشتباه بسيار در اين گونه مجالس ذكر مى شود.با
اين حال ، چگونه در اين گونه مجالس شركت مى فرماييد؟
جواب : چه مى شود كرد؟ اگر نرويم چه مى توانيم بكنيم .
امام جواد - عليه السلام
سؤال 300: در روايت آمده
(( حضرت امام جواد -
عليه السلام - در يك مجلس جواب سى هزار مساءله را دادند
(379) )) اين معنى چگونه قابل
تصور است ؟
جواب : بحسب ظاهر، سوالاتى تنظيم شده بود و امام - عليه السلام - براى
هر چند مساءله جوابى فرمودند.ظاهر روايت راجع به سؤ ال تنها نيست ،
راجع به سؤال و جواب هر دو است ، كه هر چه پرسيده بودند، حضرت جواب
كافى و شافى دادند.
غيبت ، ظهور و رجعت
لزوم پيروى از فقها در زمان غيبت
سؤال 301: خداوند متعال مى فرمايد:
يا ايها الذين ءامنوا اءطيعوا الله و اءطيعوا
الرسول و اءولى الاءمر منكم
(380)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد، و نيز از پيامبر و
اولياى امر خود اطاعت كنيد.
آيا ممكن است منظور از
(( اءولى الاءمر
)) در اين آيه ى شريفه ، فقها باشند؛ زيرا
درباره ى آنان در روايت آمده است :
(( فانهم حجتى عليكم ، و اءنا حجه الله
(381) ))
پس آنان حجت من بر شما هستند، و من حجت خدا هستم .
جواب : آيه شريفه در مقام اين است كه حكم
((
اولى الاءمر
)) مصيب است و خطا در آن راه ندارد؛
و روشن است كه فقيه گاهى حكم خلاف واقع استنباط مى كند و به آن فتوى مى
دهد، و در اين موقعيت اگر چه حكم ظاهرى اى مماثل حكمى كه فقيه استنباط
نموده جعل مى شود و فقيه معذور است ، ولى آيه ى شريفه در صدد بيان حكم
ظاهرى نيست ؛ بنابراين ، آيه ى شريفه فقها را شامل نمى شود.
از ويژگى هاى فقيهان وارسته
سؤال 302: در توقيع شريف حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف -
آمده است :
من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ،
مخالفا لهواه ، مطيعا لاءمر مولاه ؛ فللعوام ان يقلدوه .
(382)
هر كدام از فقها كه نفس خويشتن را نگاه دارد، و حافظ دينش باشد، و با
هوا و هوس خود مخالفت كند، و از فرمان مولايش اطاعت كند، بر عموم مردم
واجب است كه از او تقليد كنند.
منظور از
(( صائنا لنفسه ، حافظا لدينه .
))
در اين حديث و فرق آن دو چيست ؟
جواب :
(( صائنا لنفسه
))
يعنى از لحاظ عمل و فروع ، و
(( حافظ لدينه
)) يعنى از جهت عقيده و اصول ، و
(( مخالفا لهواه ، مطيعا لاءمر مولاه
))
يعنى مخالف هوا و هوس خود، و مطيع فرمان مولايش باشد،
(( لا لاءمر غيره
)) (نه فرمان غير خدا)،
زيرا به حسب اصطلاح قرآن به هر مطاعى ، معبود گفته مى شود
(383) .
صدقه دادن به نيابت امام زمان - عجل الله تعالى
فرجه الشريف -
سؤال 303: صدقه دادن از طرف امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف -
چگونه است ؟
جواب : عمومات اداله ى اهدا و نيابت در عبادات مستحبه از قبيل نماز،
صدقات ، تلاوت قرآن و غير ذلك ، اهدا به امام - عليه السلام - بلكه
پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - و نيابت از آنان را نيز ممكن است
شامل گردد.
راه رسيدن به امام زمان - عجل الله تعالى فرجه
الشريف -
سؤال 304: راه رسيدن به امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - چيست
؟
جواب : امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - خود فرموده است :
(( شما خوب باشيد، ما خودمان شما را پيدا مى
كنيم .
))
حلال شمردن حرام و جواز ترك واجبات ، زمينه ى
ظهور!
سؤال 305: درباره ظهور حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - در
روايت آمده است :
(( لا يظهر الا و يظهر الفساد.
))
ظهور نمى كند مگر اين كه فساد آشكار گردد.
هم چنين در احاديث متعدد آمده است :
يملاء الاءرض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و
جورا.
(384)
بعد از اين كه زمين از ظلم پر مى گردد، آن را با قسط و داد پر مى كند.
آيا از اين گونه روايات استنباط نمى شود كه نبايد با فساد و ظلم و جور
مبارزه نمود، تا زمينه ظهور فراهم گردد؟
جواب : لازمه ى اين سخن ، حلال شمردن حرام و جواز ترك واجبات است و
مسلما حضرت نمى خواهد كه فساد كنيم تا بيايد و ما را گردن بزند.
آيا در زمان حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه
الشريف - همه مسلمانان مى شوند؟
سؤال 306: آيا روايتى كه مى گويد:
(( همه در
زمان حضرت مهدى -عجل الله تعالى فرجه الشريف - مسلمان مى شوند.
))
(385) درست است ؟
جواب : خداوند متعال مى فرمايد:
اذا قال الله يعيسى انى متوفيك و رافعك الى و
مطهرك من الذين كفروا و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم
القيمه ثم الى مرجعكم فاءحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون
(386)
(ياد كن ) هنگامى را كه خدا گفت : اى عيسى ، من تو را برگرفته و به سوى
خويش بالا مى برم ، و تو را از (آلايش ) كسانى كه كفر ورزيده اند پاك
مى گردانيم ، و پيروانت را بر كافران تا روز قيامت ، برترى خواهم
داد.آن گاه فرجام شما به سوى من است ، پس در آن چه بر سر آن اختلاف مى
كرديد ميان شما داورى خواهم نمود.
ظاهرا روايت فوق مخالف با اين قسمت از آيه است كه مى فرمايد:
و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم
القيمه ، زيرا اين جمله مى رساند كه كفار تا روز قيامت وجود
دارند.در روايتى نيز آمده است كه :
(( حضرت از
آن ها جزيه مى گيرد.
(387)
))
رجعت در قرآن كريم و روايات
سؤال 307: آيا در قرآن كريم آيه اى در رابطه با
((
رجعت
)) وجود دارد؟
جواب : چندين آيه در اين رابطه وجود دارد.يكى از آياتى كه بر رجعت
دلالت دارد، آيه ى زير است كه خداوند متعال مى فرمايد:
و يوم نحشر من كل امه فوجا ممن يكذب بايتنا فهم
يوزعون
(388)
و روزى كه در آن از هر امتى ، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب
مى كردند، محشور مى گردانيم ، و نگاه داشته مى شوند تا همه بپيوندند.
مقصود از اين آيه ى شريفه ، قيامت نيست ، چون با كلمه
(( من
)) تبعيضه مى فرمايد: (من كل امه
فوجا) يعنى از هر امتى ، دسته اى را محشور مى گردانيم .در حالى كه قرآن
كريم در رابطه با حشر روز قيامت مى فرمايد:
(و حشرنهم فلم نغادر منهم اءحدا
(389) )
و همه را گرد مى آوريم و هيچ يك را فرو گذار نمى كنيم .
سؤال 308: مقصود از دو تعبير
(( اياب
)) و
(( رجعت
)) كه در زيارت جامعه مى فرمايد:
(( مومن باءيابكم ، مصدق برجعتكم .
(390)
)) ؛ (به بازگشت شما ايمان دارم ، و رجعت شما را
تصديق مى نمايم ) چيست ؟
جواب : منظور از اين دو (اياب و رجعت ) يك چيز است ، و مقصود همان
رجعتى است كه اول امام حسين - عليه السلام - بعد حضرت اميرالمومنون -
عليه السلام - و بعد حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - بعد باقى
ائمه - عليهم السلام - رجوع مى نمايد، مى باشد.
سؤال 309: بعد از مرگ و انتقال به عالم برزخ ، بازگشت به دنيا و ماده
چگونه ممكن است ؟ و اخبار رجعت را چگونه مى شود تصديق كرد؟
(391)
جواب : نقل شده كه مرحوم سيد نعمت الله جزايرى - رحمة الله - در كتاب
(( الانوار النعمانيه
))
فرموده است :
(( ششصد نص دينى اعم از آيه ،
روايت ، دعا و زيارت در رابطه با رجعت وجود دارد.
))
البته روايات با هم تنافى دارند، ولى روى هم رفته قطعا رجعت به معناى
بازگشت به زندگانى دنيا بعد از مرگ را اثبات مى كنند.چنان كه قرآن كريم
نيز از موارد متعدد بر بازگشتن به دنيا بعد از مرگ تصريح كرده و بر
مساءله رجعت صحه مى گذارد.از آن جمله زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسى -
عليه السلام - است .هم چنين قضيه ى بقره ى بنى اسرائيل مى فرمايد:
و اذ قتلتم نفسا فادرءتم فيها و الله مخرج ما
كنتم تكتمون .فقلنا اضربوه ببعضها كذالك يحى الله الموتى و يريكم ءايته
ى لعلكم تعقلون
(392)
و چون شخصى را كشتيد، و درباره او با يكديگر به ستيزه برخاستيد، و حال
آن كه خدا، آن چه را كتمان مى كرديد آشكار گردانيد.پس گفتيم : با قسمتى
از آن (گاو سر بريده را) به آن (مقتول ) بزنيد(تا زنده شود).اين گونه
خدا مردگان را زنده مى كند، و آيات خود را به شما مى نماياند، باشد كه
بينديشيد.
مقصود از (فقلنا اضربوا ببعضها) دم گاو است .و نيز در جريان ديگر مى
فرمايد:
اءلم تر الى الذين خرجوا من ديرهم و هم اءلوف
حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احيهم
(393)
آيا از كسانى كه از بيم مرگ از خانه هاى خود خارج شدند، و هزاران تن
بودند، خبر نيافتى كه خداوند به آنان گفت : تن به مرگ بسپاريد، آن گاه
آنان را زنده ساخت .
هم چنين در قضيه ى حضرت عزير - عليه السلام - مى فرمايد:
(( فاءماته الله مائه عام ثم بعثه ...
(394)
))
پس خداوند او را به مدت صد سال مى ميراند، آن گاه او را برانگيخت .
در بعضى از اخبار رجعت نيز آمده است :
(( عمر
عالم صد هزار سال است ، هشتاد هزار از آن حكومت آل محمد - صلى الله
عليه و آله و سلم -، بيست هزار سال حكومت ديگران است
))
تا اين كه در آخر مى فرمايد:
(( چهل روز مانده
به انقراض عالم ، زمين از حجت خالى مى گردد، و هرج و مرج عالم را فرا
مى گيرد، و بعد از چهل روز در صور دميده شده و قيامت بر پا مى گردد
(395) ))
فصل : 8 - علم امام و عصمت انبيا عليهم السلام
برهان بر آگاهى
امام - عليه السلام - از غيب
سؤال 310: آيا امام - عليه السلام - علم غيب دارد؟
جواب : آياتى از قرآن مجيد بيانگر آن است كه علم غيب مخصوص ذات خداى
متعال است و از همه صريح تر در نفى علم غيب از غير خدا، اين آيه است كه
خداوند در آن علم غيب را تنها براى ساحت مقدس خود اثبات ، و از غير نفى
نموده و مى فرمايد:
قل : لا يعلم من فى السموات و الارض الغيب الا
الله
(396)
بگو: هيچ كس در آسمان ها و زمين جز خدا، از غيب ، آگاه نيست .
ولى از آيه ى شريفه زير استفاده مى شود كه خداوند علم غيب را به
پيغمبران مورد رضا و پسند خود نيز اظهار نموده و آن ها نيز عالم به غيب
هستند خداوند مى فرمايد:
علم الغيب فلا يظهر على غيبه ى اءحدا.الا من
ارتضى من رسول
(397)
خداوند داناى غيب است پس كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند، جز پيامبرى
كه مورد رضا و پسند او باشد.
بنابراين ، از جمع بين آيات معلوم مى شود كه كسى جز خداوند متعال غيب
را بالذات و از پيش خود و مستقلا نمى داند ولى ممكن است آن را به
پيغمبران برگزيده ى خود - عليهم السلام - تعليم نمايد.و علم ائمه -
عليهم السلام - نيز بر اساس روايات متعدد بالوراثه از حضرت رسول - صلى
الله عليه و آله و سلم - است .
بر اين پايه ، علم غيب امام - عليه السلام - بالوراثه از پيغمبر اكرم -
صلى الله عليه و آله و سلم - و علت غيب پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و
آله و سلم - به وحى و تعليم خداوند متعال ، و علم خداوند ذاتى است .(398)
منكر علم غيب امام - عليه السلام -
سؤال 311: اگر كسى اعتقادش اين باشد كه امام - عليه السلام - به آن چه
در آينده در رابطه با نزديكان يا ديگران اتفاق مى افتد آگاهى ندارد،
آيا ضررى به اعتقادش دارد؟
جواب : اعتقاد به علم غيب داشتن امام - عليه السلام - از ضروريات
اماميه نيست كه منكر آن كافر شود.آن چه دليل عقلى ثابت است تنها اين
است كه امام - عليه السلام - و پيشوا بايد به مايحتاج مردم در امور
دينى و دنيايى ، آگاه باشد، ولى از روايات متعدد
(399) استفاده مى شود كه ائمه - عليهم السلام - به آن
چه بوده و خواهد بود و مى باشد، آگاه هستند.
معناى روايات (( لو شاؤ
وا علموا ))
سؤال 312: آيا از روايات (( لو شاؤ وا علموا
)) استفاده نمى شود
(400) كه ائمه عليه السلام به هر چه كه نمى خواستند
بدانند، علم نداشتند؟
جواب : مضمون روايات اين است كه : (( لو شاؤ وا
عملوا و اذا لم يشاؤ و لم يعلموا.)) (هر گاه
بخواهند مى دانند و هر گاه نخواهند نمى دانند.) از اين روايات فهميده
مى شود كه ائمه - عليه السلام - هر وقت مى خواستند چيزى بدانند به
(( مقام نورانيت ))
(401) خود توجه نموده و آن را مى دانستند، ولى هميشه به
آن مقام توجه نداشتند، مانند فقيهى كه تمام مسائل تزد او حاظر نيست ،
ولى ملكه ى اجتهاد را دارد كه هر گاه كه مسئله اى از او مى پرسند، به
ماءخذ حكم رجوع نموده و آن را مى داند.
سؤال 313: مضمون روايات مستفيضه يا در حد تواتر معنوى در رابطه با ائمه
- عليهم السلام - اين است كه ائمه - عليهم السلام - از مرگ خود آگاه
نيستند، از آن جمله در نهج البلاغه آمده است ، اميرالمومنين - عليه
السلام - فرمود: (( هر چه تفحض كردم كه بدانم
مرگم چه موقع است نتوانستم .)) تا اين كه مى
فرمايد:
(( هيات ! علم مخزون .(402)
))
(( دور است ! اين دانش نهايى و اندوخته (مخصوص
خداوند) است .
جواب : اين ندانستن مربوط به جهات ظاهرى و حساب ها و تجربيات و اسباب
بشرى است كه به جنبه بشرى آن ها مربوط مى شود، و اين منافات ندارد كه
به واسطه جنبه ى نورى و توجه به آن ، هر چه را بخواهند، بدانند:
(( اذا شاؤ وا، علموا ))
پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - نيز جنبه ى ظاهرى را داشته
است ، چنان كه قرآن شريف مى فرمايد:
(قل انما انا بشر مثلكم
(403) )
بگو، من فقط بشرى همسان شما هستم .
در يكى از جنگ ها كه با اصحاب خود به مدينه بر مى گشتند، در يك فرسخى
مدينه نزد چاهى به نام (( بقعا
)) منزل نمودند.حضرت - صلى الله عليه و آله و سلم - در همان جا
به علم غيب ، فوت يكى از منافقين را به اصحاب خبر دادند.بعد به واسطه
طوفان شديد، شترها از جمله شتر حضرت گم شدند و حضرت دستور دادند كه
برويد شترم را پيدا كنيد.يكى از منافقين گفت : اين مرد ادعا دارد كه
مرگ يكى از منافقين را در غيب خبر مى دهد، و حال آن كه نمى داند شتر
خودش كجاست ، اين خبر را به پيغمبر رساندند.ايشان فرمودند در فلان دره
طناب شترم به خار گير كرده ، رفتند و ديدند به همان صورتى است كه حضرت
- صلى الله عليه و آله و سلم - فرموده بودند.(404)
(( اذا شاؤ وا، علموا ))
؛ (هر گاه بخواهند بدانند، مى دانند)
چگونگى علم امام - عليه السلام - به امامت خود؟
سؤال 314: كيف يعرف الامام اءنه امام ؟
جواب : عن الرضا - عليه السلام - عند درك نفسه
انه اءقل الاءقلين .و النبوه كذالك ، الا اءن للاءنبياء - عليهم السلام
- طريق آخر لتشخيص النبوه ، و هو الوحى .(405)
سؤال 315: اين كه امام درك مى كند كه : (( اءقل
الاءقلين )) است ، آيا مطابق واقع است يا صرف
ادراك است ؟
جواب : مطابق با واقع است ، زيرا كمال انسان در فقر و نادارى است .و
انسان كامل كسى است كه درك كند از خود هيچ ندارد؛ نه كمال و نه استقلال
، و نه جان و نه چيز ديگر، مگر اين كه آن ها را از خداوند متعال بداند.
انسان هر اندازه فقر و فاقه ى خود را درك كند، كامل تر است ، يعنى درك
كند كه خودش ، جانش ، روحش و جميع كمالات وجودى و افعالش ، همه مال
خداست و كامل ترين انسان ها كسى است كه خودش را فقيرترين مردم بداند؛
نه اين كه ديگران دارند و او ندارد، بلكه او نادارى خود را درك مى كند
و آن ها درك نمى كنند.
بنابراين ، در واقع هيچ كس از خود چيزى ندارد، جز اين كه ديگران ، تصور
مى كنند كمال آن ها از خود آن ها و مال خود آن هاست ، ولى امام - عليه
السلام - مى فهمد كه از خود او و مال خود او نيست ، و اين نادارى و فقر
خود را (با همه دارايى ) درك مى كند.
بر اين پايه امام - عليه السلام - انسانى است كه هيچ كمال مستقل براى
خود نمى بيند، و معناى روايت گذشته اين كه امام - عليه السلام - وقتى
اين نادارى و فقر ذاتى خود را - با همه كمالاتى كه دارد - درك كند، مى
فهمد كه به مقام امامت رسيده است .
سؤال 316: چگونه درك فقر و نادارى ، كمال انسان است ؟
جواب : كمال همين است ، و هر كس اعم از ناقص و كامل يك نوع كمال يا
نقصى را براى خود مى بيند، اما امام - عليه السلام - به عكس ديگران كه
همه چيز را مال خود مى دانند و به خود نسبت مى دهند و خود را نسبت به
آن ها دارا مى بيند مى دانند، او خود را فقير و نادار مى بيند و درك مى
كند.
مورثى بودن علوم ائمه - عليه السلام - از پيغمبر
اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم -
سؤال 317: آيا ائمه - عليهم السلام - از پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و
آله و سلم - است ؟
جواب : ظاهر روايات چنين است
(406)
سؤال 318: آيا موروثى بودن علوم آنان از پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و
آله و سلم - با روايتى كه مى فرمايد: (( اذا شاؤ
وا علموا )) ؛
(407) (هر گاه بخواهند، عالم مى شوند) منافات ندارد؟
جواب : گويا علمى كه به آنان داده شده دو گونه است : بعضى از آن مثل
بدهيات ما است كه از نظرشان غايب نمى شود، و بعض ديگر از آن محتاج به
تاءمل و توجه است به گونه اى كه هر گاه خواستند بدانند، مى دانند:
(( اذا شاؤ وا علموا.))
دومى مانند ملكه ى اجتهادى است كه شخص مجتهد و فقيه دارد؛ كه در اوقات
عادى به آن توجه ندارد، ولى همين كه مسئله اى يا مسائلى از او پرسيده
شد و به حالت نفسانى خود توجه نمود، مى تواند جواب آن مسائل را
بدهد.امام - عليه السلام - نيز هر وقت به مقام نورانيت خود توجه نمايد،
مطلب را مى داند.
معناى افزايش علوم ائمه - عليه السلام - در شب
هاى جمعه
سؤال 319: آيا اين مطلب كه در كتاب (( بصائر
الدرجات )) در روايات متعدد آمده است كه ارواح
ائمه - عليهم السلام - عليه السلام شب هاى جمعه بالا مى رود
(( و يزداد فى علومهم جما غفيرا.(408)
)) (و فراوان به علومشان افزوده مى گردد) با
روايات گذشته (( اذا شاؤ وا علموا
)) منافات ندارد؟
جواب : اشكال ندارد كه (اذا شاؤ وا علموا )) و
اين دانستن از راه صعود ارواح آن ها در شب هاى جمعه باشد.
سؤال 320: آيا از اين دسته روايات (روايات افزايش علم ائمه - عليهم
السلام - در شب هاى جمعه ).روايات عرض اعمال
(409) به دست نمى آيد كه علوم آنان تدريجى است ، نه اين
كه دفعى باشد و به يكبارگى از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم -
دريافته باشند؟