شما روشنفكران فرنگ رفته درس نخوانده نتوانستيد.
من يك زمانى به روشنفكرهايى كه بر
پاكستان حاكم بودند - قبل از اين آقاى نظامى
(30) و بعد از ضياء الحق ، براى چند دوره چند نفر از
اين روشنفكرها و تحصيل كرده هاى فرنگ به نوبت آمدند و اين ، آن را پس
زد؛ آن آمد و اين را پس زد - پيغام دادم و گفتم كه ما در زمان ضياء
الحق كه يك نظامى بود و هيچ مناسبتى با ما نداشت - اول انقلاب هم در
اجتماعات مردمى ما به او خيلى بد گفتند و به او ضياء الباطل مى گفتند -
توانستيم روابطمان را با او به آن حد از خوبى برسانيم كه پاكستان در
قضيه جنگ در تمام مجامع جهانى از ما حمايت كرد چيز عجيبى است . در قضيه
ى جنگ و در همه ى مجامع اغلب ما را محكوم و دعوت به صلح مى كردند، كه
ما مى گفتيم صلح ، غير عادلانه است و قبول نمى كنيم ، اما يكى از معدود
كشورهايى كه هميشه در كنار ما بود، پاكستان بود. گفتم آن نظامى ژنرال
قداره بند، با عقل و تدبير خودش توانست روابط را به اينجا برساند، شما
روشنفكرهاى فرنگ رفته ى درس خوانده ى اهل گفتگو و مذاكره و پلوراليسم
و... نتوانستيد همان روابط را حفظ كنيد و خرابش كرديد.
(31)
عتبه بوسى آمريكا، چه افتخارى دارد؟
امروز خيلى از دولتها على رغم ملتها و روشنفكران و احساسات
باطنى و قلبى خود، عتبه آمريكا و حتى عتبه ى صهيونيسم را بوسيده اند؛
خيلى از پارلمانهاى اروپايى هم عتبه ى صهيونيستها را بوسيده اند و غلام
پولشان شده اند؛ به قول معروف نوكر بند جيب آنها شده اند. آن مركز و
قدرتى كه به عنوان يك دستگاه رسمى سياسى شناخته شده در دنياست - با
تريبونهايى كه براى يك چنين دستگاهى وجود دارد - و به يك ملت شصت
ميليونى متكى است و همچنان سنگر دفاع از آزادى خواهى و عدالت و
آرمانهاى بشرى و انسانى و بين المللى شمرده مى شود، ايران اسلامى امروز
است . دفاع از اين نظام ، وظيفه ى همه است ، مخصوص كسى كه عضو نظام هست
و جزو تشكيلات دولتى يا غيره هست يا نيست ، نمى باشد؛ همه بايد دفاع
كنيم . اگر كسى بر خلاف اين عمل كرد، لازم نيست كه كسى سند بياورد كه
اين مثلا وابسته ى فلان دستگاه و سيستم جاسوسى دنياست ؛ لازم هم نيست
رسما وابسته باشد، اما همان حرف را دارد مى زند و همان كار را مى كند؛
اگر پولى هم از آنها نمى گيرد، در واقع نوكر بى جيره و مواجب آنهاست .
امروز A.i.c امريكا و موساد اسرائيل مهم ترين هدفشان اين است كه منفذى
در داخل نظام اسلامى ايجاد كنند تا بتوانند ضربه يى بزنند و از اين
استحكام و اقتدارى كه امروز اين نظام در دنيا به عنوان سنگر دارد،
بكاهند. حالا يك نفر در داخل همين را ولو با مشت گره كرده ، ولو از
سنگر دانشگاه ، ولو از پشت يك تريبون رسمى فرياد كند؛ اين كه هنر نيست
، اين كه افتخار ندارد. همراهى با قلدرترين قلدرهاى عالم و ضد عدالت
ترين دولتها و مراكز قدرت چه افتخارى دارد؟ آن روزى كه با نظام طاغوت
مى جنگيديم هر حركت يك مبارز، افتخار آفرين بود آن مبارزات افتخار داشت
. امروز بعضى از قشرها با رژيمهاى طاغوتى و وابسته و فاسد در دنيا مى
جنگند، كه افتخار دارد دامان مقابله كردن با نظامى كه سرپا در مقابل
مراكز قدرت استكبار ايستاده ، افتخار براى كسى ندارد.
(32)
نخبگان دست آموز مراكز استكبارى .
بنده به ملت ايران مكرر عرض كرده ام ، در همين نماز جمعه هم يكى
دو سال پيش عرض كردم كه مهمتر از شناختن دشمن ، شناختن دشمنى و روش
دشمنى كردن اوست . اگر انسان بداند دشمن از چه راهى وارد مى شود، حواس
خود را جمع خواهد كرد. همه ، دشمن را مى شناسند. امروز دشمن ملت ايران
، دشمن استقلال و آزادى ملت ، دولت استكبارى و متكبر امريكاست ؛ در اين
شكى نيست ؛ به اين موضوع ، خودشان هم اعتراف مى كنند. البته گاهى
چاپلوسانه و رياكارانه مى گويند ما با ملت ايران مخالف نيستيم ، اما
اتفاقا مخالفت اصلى آنها با ملت ايران است ؛ چون ملت ايران است كه اين
قيام عظيم را به راه انداخت دملت ايران است كه دارد اين پشتيبانى
صادقانه و غيرتمندانه را از اسلام ميكند؛ ملت ايران است كه موجب شده
امريكا نتواند طمع بورزد؛ والا اگر ملت ايران پشتيبان نظام و مسؤ ولان
نبود؛ مگر مسؤ ولان مى توانستند در مقابل اين زياده خواهى ها بايستند؟
ما اين دشمن را مى شناسيم ، اما روش دشمنى را هم بايد شناخت . امروز
روش دشمنى ، ايجاد اختلاف و نفرت و كينه ى ميان آحاد مردم است ايجاد
دلسردى نسبت به آرمانهاى اسلامى است ؛ منحرف كردن شعارهاى مردم و طرح
شعارهايى است كه با حركت عظيم مردم هيچ همخوانى ندارد.
در خيلى از كشورهاى دنيا - همه جا را نمى دانيم -
نخبگانى هستند كه دست آموز مراكز استكبارى اند؛ زمان انگليسى ها هم
بودند، شوروى ها هم داشتند، امروز هم امريكايى ها دارند. نخبگان و درس
خواندگان و تحصيلكردگانى را انتخاب مى كنند و آنها را با تطميع و با
روشهايى كه خودشان مى دانند، به عنوان سخنگويان خود در داخل كشورها
قرار مى دهند. كار اينها اين است كه حرف آنها را بزنند و تكرار كنند و
براى ايده هاى آنها استدلال كنند. چنين كسانى در كشور ما هم بوده اند،
امروز هم هستند و از اول انقلاب هم بوده اند. اينها بلندگوهايى دارند
كه براى آنها حرف بزنند و نظرات و يا حرفهاى آنها را تكرار كنند.
(33)
همه متوجه باشند كه در دام
دشمن قرار نگيرند.
يكى از كارهايى كه دشمنان ملت ايران از اول انقلاب تاكنون به
طور جدى دنبال آن بوده اند، همين دل چركين كردن گروه هاى مذهبى و دينى
و چه قشرهاى مختلف . در طول زمان ، استعمار و بخصوص استعمار انگليس -
آن وقتى كه بر تمام مناطق خاورميانه و كشور ما و كشورهاى ديگر مسلط بود
- اين سياست را دنبال مى كرد، بعد هم ديگران ياد گرفتند؛ امريكاييها هم
امروز همين كار را مى كنند؛ دشمنان ملت ايران هم نسبت به كشور ما همين
كار را در برنامه ى خود دارند؛ دلها را نسبت به هم چركين و قشرها را از
يكديگر روگردان كنند.
اول انقلاب به بركت فرياد اصلاح طلب امام و حركت اصلاحى انقلاب ، دلها
و قشرها به هم نزديك شدند. سالهاست آن شكافهايى كه قبل از انقلاب بين
قشرها وجود داشت ، ديگر الان نيست . بين روحانى و دانشجو، بين نظامى و
غير نظامى ، بين روشنفكر و مجموعه كاسب و تاجر شكافها بعد از انقلاب
ترميم شد، از بين رفت و يا كم شد. الان بار ديگر دارند اينها را به
وجود مى آورند؛ همچنان كه شكافهاى مذهبى را زياد مى كنند و گروه هاى
مذهبى را وادار به تظاهر به دشمنى با يكديگر مى كند، براى اين كه شكاف
ايجاد شود. شكافهايى كه بين بدنه ى يكپارچه مردم به وجود مى آيد، راه
را براى دشمن باز مى كند و دشمن با اين اختلافها مى تواند در داخل يك
جامعه و يك كشور نفوذ كند و سياستهاى خود را دنبال نمايد؛ همه بايد
خيلى مراقب باشند. شما مى بينيد الان تبليغات جهانى روى چند چيز متمركز
است ؛ يكى از آنها اين است كه در داخل نظام جمهورى اسلامى ، مجموعه ى
متصديان و خدمتگزاران نظام و كارگزاران كشور را به دو دسته تقسيم مى
كنند و براى هر دسته اسم مى گذارند؛ البته يك عده هم ساده لوحانه در
داخل كشور همان حرفى را كه آنها مى زنند، تكرار مى كنند؛ كه در واقع
حرف اينها نيست ، حرف آنهاست . همان دشمن خارجى وقتى متصديان نظام را
به دو دسته تقسيم مى كند، اعلام مى كند ما با اين دسته موافق و با آن
دسته مخالفيم ؛ يك دسته اسمشان اصلاح طلب است ، يك دسته اسمشان محافظه
كار است . اينها دام دشمنان است ؛ همه بايد متوجه باشند در دام دشمن
قرار نگيرند. اميرالمومنين به ما مى گويد: صلاح
ذات بينكم ؛ دلها را با هم صاف و به هم نزديك كنيد. اختلاف
سليقه ها را به معناى دشمنى تلقى نكنيد. اختلاف نظر و اختلاف سليقه ،
حتى اختلاف عقايد سياسى و دينى و غيره ، تا آن جايى كه به مبانى عملى
نظام ارتباطى ندارد. مى تواند موجب دشمنى و جدايى و خصومت با يكديگر
نشود.
(34)
13 آبان ، آن روى سكه بود
قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ، كشور ما جزئى از مجموعه ى
امپراتورى امريكا در اين منطقه بود؛ خيلى هم وفادار به امريكا بود.
سياستهاى امريكا در ايران و به وسيله اين كشور، در هر جايى كه در آن
دستى داشت ، اعمال مى شد. ثروتهاى ملى به صورت رايگان در اختيار امريكا
بود. عناصر سياسى ، دولت ، مجلس فرمايشى و نمايشى و دستگاه قضايى
وابسته ى آن روز، همه در اختيار اراده ى امريكاييها بود. كشورهاى
همسايه ى ما هم غالبا كم و بيش همين طور بودند. البته آن روز رقيب بزرگ
امريكا در دنيا شوروى بود، كه آن هم در همسايگى ما بود و به همين جهت
امريكاييها پنجه ى سلطه ى خود را در كشور ما خونين تر و بى محاباتر فرو
كرده بودند. در اين كشور، اوضاعى بود.
كشور ما در زير سلطه ى امريكا و با اين همه غارتى كه امريكا از اين
كشور كرد، حتى يك قدم به سمت پيشرفت برنداشت . در آن دوره نه پيشرفت
علمى كرديم ، نه پيشرفت اقتصادى كرديم ، نه يك كر صنعتى كرديم ؛ يك
كشور صد در صد وابسته و مصرف كننده ى بازار مصنوعات امريكايى و غير
امريكايى بوديم ؛ و نه فقط مصرف كننده ى مصنوعات و فرآورده هاى صنعتى ،
بلكه مصرف كننده ى محصولات كشاورزى و فرهنگى و غيره هم بوديم . يك
منطقه ى ثروتمند مثل ايران ، ملك طلق سياستهاى امريكايى و در اختيار
كمپانيهاى بود كه دولت امريكا را هم در حقيقت همانا اداره مى كردند و
مى كنند.
وقتى نهضت اسلامى از سال 41 شروع شد، خطر اين نهضت را پيش از همه ،
دستگاههاى جاسوسى و اطلاعاتى امريكا احساس كردند؛ لذا در سال 43 امام
را از ايران تبعيد كردند ( البته دولت ايران تبعيد كرد؛ اما پشت سر
قضيه ، اراده ى امريكاييها بود) و به كشور همسايه ى ما بردند، كه آن جا
هم تحت سلطه ى نظاميان و دولتهاى وابسته ى به امريكا بود.
اولين مضمون سيزده آبان عبارت است از رويارويى رژيم امريكا با نهضت
اسلامى و بيدارى اسلامى . علت هم اين بود كه آنها حدس مى زدند اگر
اسلام در دل مسلمانان احياء شود و در عمل آنان تجلى پيدا كند، اين قضيه
منحصر به ايران نخواهد ماند و دنياى اسلام را فرا خواهد گرفت ؛ همچنان
كه بعد از پيروزى انقلاب در فلسطين ، لبنان و بسيارى از كشورهاى اسلامى
و عربى ، همين معنا تجربه شد. با گذشت چند سال ، نهضت اسلامى در ايران
اوج گرفت . در سيزده آبان سال 57 - قبل از پيروزى انقلاب - كشتار دانش
آموزى پيش آمد؛ يعنى باز چهره ى خشن رژيم - كه پشت سرش دستگاههاى
اطلاعاتى امريكاييها بود - نمايان شد. اين هم باز مقابله ى با نهضت
اسلامى بود؛ البته با خشونت حيوانى . همان روزها رئيس جمهور امريكا و
دست اندركاران رسانه يى امريكايى از ايران به عنوان يك نقطه ى ايده آل
و جزيره ى ثبات و امنيت اسم مى آوردند و به آن تفاخر مى كردند و از
حرفهاى حقوق بشر و چيزهايى كه الان مى شنويد امريكاييها دايم تكرار مى
كنند. هيچ خبرى نبود.
اما سيزده آبان سال 58 آن روى سكه بود و ورق برگشته بود؛ يعنى اين نهضت
با پايدارى ملت مسلمان و رهبرى امام بزرگوار به پيروزى رسيده بود؛
بنابراين موذيگرى و دسيسه ى امريكايى عليه كشور به شكل ديگرى صورت مى
گرفت . در اين جا سفارتخانه ى خودشان را به مركزى براى خرابكارى تبديل
كرده بودند؛ چه خرابكارى سياسى ، چه جاسوسى ، چه خريدن اشخاص و
شخصيتهايى كه در انقلاب وارد بودند. يكى از ابزارهاى همين است كه
شخصيتها و افراد موثر و با نفوذ را بخرند. همه جا و هميشه هم آدمهاى بى
ايمان و بى وجدان يا سست بنياد پيدا مى شوند كه يك دست ثروتمند و
قدرتمند بتواند اينها را خريدارى كند. قيمت آدمها هم متفاوت است ؛ بعضى
ها را ارزان مى خرند، بعضى ها را يك خرده گران تر مى خرند. اگر شما به
اسناد لانه ى جاسوسى - كه ظاهرا شصت ، هفتاد جلد كتاب يا بيشتر منتشر
شده است - مراجعه كنيد، جاى پاى اين خيانتها را مى بينيد. اينها عكس
العمل ملت ايران را به همراه داشت . مظهر شهامت و سرعت عمل ملت ايران
هم دانشجويان بودند؛ آن هم دانشجويانى كه پيرو خط امام بودند، نه
دانشجوى وابسته ى به فلان حزب سياسى يا فلان تشكيلات گوناگون و بى
ايمان ؛ نه ، دانشجويى كه خط امام را قبول داشت و به آن مؤ من بود.
آنها شهامت لازم را پيدا كردند و رفتند سفارتخانه را تصرف كردند و اين
اسناد را بيرون كشيدند. مضمون سيزده آبان ، اينهاست ؛ يعنى مقابله با
زورگويى ، دسيسه و استكبار.
استكبار، يعنى روح تكبر و بى اعتنايى به ارزشهاى ملتهاى ديگر و دخالت
در امور ملتها و به خود حق دادن ؛ همين چيزى كه الان در كلمات رؤ ساى
امريكايى ملاحظه مى كنيد. راجع به دخالت خودشان در عراق يا هر جاى ديگر
طورى حرف مى زنند، مثل اين كه اينها صاحبان دنيايند. واقعا انسان كمتر
دولتى را مى تواند پيدا كند كه با لحنى حرف بزند كه اينها راجع به
كشورهاى خاورميانه حرف مى زنند. اين كشورها را مال خودشان مى دانند
.استكبار يعنى اين .
عليه نظام جمهورى اسلامى خيلى فشار آوردند، اما نتوانستند كارى بكنند.
عربده جويى هايى كه شما امروز ملاحظه مى كنيد، قدرت نمايى هايى كه
امريكاييها مى كنند، اينها طبيعت قدرتهاى استكبارى است ؛ بايد فرياد
بكشند و تهديد كنند؛ اصلا بخش مهمى از قدرت آنها ناشى از همين
تهديدهاست . ملت و مسئولان يك كشور را مرعوب كنند و خواسته هاى خود را
در سايه ى مرعوب شدنشان ، به آنها تحميل كنند؛ قضيه اين است . والا اين
طور نيست كه امريكا اين قدرت را داشته باشد كه بدون هزينه هاى سنگين
غير قابل تحمل ، به كشورى حمله ى نظامى كند؛ نخير، هر وقت لازم باشد،
اينها حمله نظامى را به كار مى گيرند؛ منتها شرط اول آن اين است كه
بدانند در آن حمله نظامى ناكام نخواهند شد و توى دهنشان نخواهد خورد.
آن جايى كه احتملا بدهند قدرت مقاومتى وجود دارد، هرگز چنين خطرى را
متحمل نمى شوند ثانيا حمله ى نظامى را وقتى انجام مى دهند كه خواسته
هاى خود را از طريق ديگرى نتوانند به آن شكور تحميل كنند. با تهديد و
فرياد و جنجال و جوسازى سياسى و قدرت رسانه يى سعى مى كنند خواسته هاى
خود را بر آن كشور تحميل كنند.
(35)
بدترين حالت براى يك ملت
بدترين حالت براى يك ملت اين است كه شخصيت هاى انسانى او يعنى
آحاد انسانى كه داراى خرد و انديشه و ايمان و اراده و راه مشخصى هستند
- تحقير شوند. تحقير فقط اين نيست كه به انسان اخم كنند يا از انسان رو
برگردانند؛ تحقير واقعى براى يك ملت اين است كه باورها و اعتقاد و
شخصيت اخلاقى و دين او را نديده بگيرند. از حدود صد و پنجاه سال قبل كه
استعمار و سياسيون كارپرداز انگليسى - كه آن وقت بر شبه قاره ى هند
مسلط بودند - از هند راهى كشور ما شدند، اين سياست را دنبال كردند سعى
كردند ايرانى و مليت و تاريخ و فرهنگ و اعتقادات و باورها و مصنوعات و
هنر او را تحقير كنند. اين يك شيوه ى تصادفى نبود؛ حساب شده بود. يكى
از راههاى اوليه ى تسلط بر يك ملت و هر انسانى اين است كه او را تحقير
و كوچك كنند تا احساس كند هيچ هويتى ندارد؛ بعد راحت دست مى اندازد او
را مى گيرد و در مشت خود نگه مى دارند و به هر طرف بخواهند مى كشانند؛
اين كار را با ما كردند. گناه بزرگ روشنفكرنمايان غربزده ى دوران پهلوى
و اندكى قبل از دوران
پهلوى اين است كه اين باور را با شكلهاى گوناگون در
ذهن مردم ما رسوخ دادند؛ يعنى به مردم اين طور تفهيم كردند كه ايرانى
چيزى نيست ؛ نه فكرش ، نه عملش ، نه هنرش ، نه تاريخش ، اصلا 0ارزشى
ندارد. وقتى شما احساس كرديد ارزشى نداريد، چه كار مى كنيد؟ به طور
طبيعى به قطبى پناه مى بريد كه احساس مى كنيد ارزش دارد. آن قطب كجاست
؟ آنها خودشان معين كردند؛ فرهنگ و تمدن و علم غرب . غربيها ملتهاى
گوناگون دنيا را به همين ترتيب از گردونه ى پيشرفت علمى كنار زدند؛
كارى كردند كه جراءت تحركت علمى پيدا نكنند؛ والا مناطق اسلامى بخصوص
استعداد و زمينه ى پيشرفتهاى بزرگ علمى داشتند. اين كه مى بينيد ما اين
همه از كاروان علمى دنيا عقب مانده ايم ، تصادفى نيست . پنجاه و چند
سال دوران حكومت پهلوى ، قبل از آن هم چند ده سالى از اواخر دوران
قاجار، تلاش كردند استعداد ايرانى را بكشند و نگذارند رشد كند؛ فقط
در همان جهتى كه خود آنها مايل بودند، اجازه مى دادند. لذا مى بينيد در
آن دوران ، يك نفر با شجاعت اعلان مى كند كه ما بايد ظاهرا و باطنا از
فرق سر تا نوك پا غربى شويم ؛ اين طورى به روشنفكران نمايان آن روز
باورانده بودند. انقلاب اسلامى بزرگترين خدمتى كه به مردم ما كرد، اين
بود احساس هويت و شخصيت را در ايرانى زنده كرد.
(36)
من از كار او خوشم آمد
در همين قضيه ى عراق ، شما ببينيد الان امريكاييها با چه
مشكلاتى رو به رو هستند. مى خواهند حمله كنند، اما حقيقتا معلوم نيست .
برآوردى كه ما مى كنيم ، اين است كه اين اظهارات ابهامها و تحيرها
تاكتيك نيست ؛ از يك امر واقعى حكايت مى كند؛ حقيقتا در نظرشان ابهام و
حيرت وجود دارد. تصميم گيرى نيست ؛ آرزوست . اين آرزو را قبلا خانم
تاچر هم در زمان جنگهاى عليه عراق داشت . اين طور نيست كه هر چه آن
قدرت فائقه بخواهد، حتما تحقق پيدا مى كند. بنابراين سما اعتماد به نفس
و شجاعت داشته باشيد، به مبانى تكيه كنيد، نسبت به آنها ابراز افتخار
كنيد، هيچ گونه عقب نشينى و عقبگرد و ملاحظه كارى را و اين كه حرف
بزنيم تا طرف خوشش بيايد، در كارتان داخل نكنيد؛ حرف خودتان را بزنيد.
البته معناى حرف زدن ، نه اخم كردن است و نه فحش دادن . مرحوم رجايى در
پاسخ به تبريك رياست جمهورى اش از سوى ميتران - رئيس جمهور وقت فرانسه
- در سال 60 جواب تندى براى او نوشتند؛ با اين مضمون كه چه تبريكى ؛
شما كه به عراق اينقدر كمك مى كنيد. من گفتم آقاى رجايى ، وقتى كسى به
آدم مى گويد سلام ، ما نبايد بگوييم
سلام و زهر مار او به شما سلامى كرده ،
شما هم جواب سلامى به او بدهيد. من آن روش را قبول ندارم . البته اين
جا فورا اخذ سند نشود؛ امريكا و اسرائيل مستثنا هستند؛ بعد خواهم گفت
چرا. امريكا اگر سلام داد، جوابش همان سلام و
زهر مار است ؛ پاى اين مطلب هم ايستاده ام ؛ اين قضيه كوچك نيست
؛ كاملا عميق و ريشه دار و بررسى شده است . در رفتار ديپلماتيك ، معناى
پايبندى به اصول ، اخم كردن و ابرو گره كردن و بى اعتنايى كردن به اين
و آن نيست ؛ نه ، من هميشه به سفرايى كه با آنها ارتباط داشته ام ، مى
گفته ام با روابط عمومى قوى ، با چهره ى باز و با حركت گرم بايد برخورد
كرد؛ اما آن اعتماد به نفس در همه حال بايد محفوظ باشد. من از كار آقاى
ماهاتير محمد، نخست وزير مالزى خوشم آمد. او يك عنصر ديپلمات نيست ؛
كارش رياست كشور است . در يكى از سفرهايش به ايران ، آرام نداشت ؛
همه جا سر كشيد و با همه تماس گرفت . پيش همه مى رفت و گرم مى گرفت .
به قم رفت و با طلبه هاى مالزيايى ملاقات كرد. حالا با اين كار مثلا مى
خواست از افراد خودش تفقدى بكند، يا مى خواست برود كار امنيتى بكند، من
نمى دانم ؛ هر دو احتمالش هست ؛ مى خواست برود ببيند در قم چه خبر است
و ما سر طلبه هاى كشور او چه مى آوريم و مثلا آنها را براى چه كارى مى
سازيم . اين طور تحرك ، نشاط، اميد و خوشبينى خيلى خوب است . در يكى از
ديدارهايش ، مطلب خيلى تلخى را درباره ى كشورش به من گفت . وقتى از پيش
من رفت ، احساس كرد ممكن است اين حرف با خصوصياتش درز كند. فورى سراغ
آقاى دكتر ولايتى رفت ؛ نگفت من نخست وزيرم . آقاى دكتر ولايتى را كنار
كشيد و گفت من كار لازمى با شما دارم . من بيرون آمدم تا به طرف اتاق
خودم بروم ، ديدم او همين طور آقاى دكتر ولايتى را گرفته و رها نمى كند
و حرف مى زند. داشت اين را مى گفت كه من خواهش مى كنم تكه هاى تلخ
مربوط به صحبت قبلى ام پخش نشود. اين حالت نشاط و تحرك ، خيلى خوب است
و براى يك ديپلمات چيز با ارزشى است ؛ حاكى از شجاعت در اقدام ، اعتماد
به نفس ، خسته نشدن و تحرك است . البته پركارى و سرعت عمل هم خيلى لازم
است . در كار ديپلماسى ، واقعا هيچ كارى از امروز به فردا بيفتد.
(37)
از يزد به سراغ تبعيديها مى
رفتند.
بنده از نزديك و به راءى العين مشاهده كردم كه مرحوم شهيد صدوقى
يك عالم دينى چند جانبه بود. اولا ايشان مرد ملايى بود. سالهاى متمادى
در حوزه ى قم ، تحصيل و تدريس كرده بود و شاگردان زيادى داشت . در خود
يزد، از اولى كه آمدند، كارهاى علمى هم داشتند.
جنبه ى ديگر، جنبه ى اجتماعى ايشان بود كه واقعا كم نظير بود. ايشان
واقعا براى مردم و طلاب كار مى كردند و دل مى سوزاندند. يك روحانى
منعزل از حوادث شهرى و مسائل پيرامون خود نبودند. اين كارها مخصوص شهر
خودشان هم نبود. ما وقتى در ايرانشهر بوديم ، سيل آمد. در همان روز من
چند جا تلفن كردم ؛ از جمله زاهدان ، مشهد، كرمان و يزد. بركاتى كه از
ناحيه يزد و شخص مرحوم آيه الله شهيد صدوقى عايد مردم ايرانشهر شد - كه
ما آن جا بوديم و شايد حدود پنجاه روز با جمعى از رفقا به مردم كمك مى
رسانديم - از هيچ جاى ديگر نشد. اين كمكها منقطع نمى شد. به مجردى كه
من به ايشان اطلاع دادم ، همان روز اين رشته ى مبارك بى منتهاى خدمات
ايشان به سرعت شروع شد؛ با اين كه فاصله يزد و ايرانشهر زياد بود. وقتى
من از تبعيد برگشتم ، سر راه چند روز در منزل ايشان ماندم همان اوقاتى
بود كه در طبس زلزله شده بود. من ديدم ايشان از يزد متوجه طبس هستند؛
به من هم اصرار مى كردند كه حتما سرى به طبس بزنم ، كه من هم همين
كار را كردم ؛ به مشهد رفتم و از آن جا به سمت طبس حركت كردم و چند
روزى در آنجا ماندم . در كنار اين كارها، ساختن مدرسه ، مسجد، حوزه ى
علميه ، خدمات پنهانى به افراد كار در حوزه ى علميه و آن شهرك عظيمى كه
ايشان بنيانگذارى كردند و شالوده اش را ريختند، صورت مى گرفت .
بنابراين ايشان يك روحانى فعال فحل در زمينه ى مسائل مردمى و اجتماعى
بود، كه همه ى اينها درس آموز است ؛ نه فقط به ما طلبه ها كه بدانيم
چگونه بايد با مردم عمل كرد؛ بلكه براى آحاد مردم ، بخصوص جوانها كه
بدانند روحانى در چهره و كسوت واقعى خود و نيز ارتباطاتش با مردم چگونه
است .
ايشان خيلى هم بى حفاظ بودند؛ يعنى هيچ حجاب و مانعى بين ايشان و مردم
وجود نداشت . همان اوقاتى كه من در ايرانشهر بودم ، يزديها دايم مى
آمدند و مى رفتند؛ از جمله حرفهايى كه به ما مى زدند، اين بود كه شما
به آقاى صدوقى سفارش كنيد كه وقتى ساعت ده ، يازده شب ، تك و تنها به
خيابان مى روند و مى خواهند تفحصى بكنند، چون جانشان در خطر است ، اين
كار را نكنند البته ايشان به اين چيزها اعتنا نمى كردند و هيچ حفاظى
براى خود به وجود نمى آوردند؛ به مردم خيلى نزديك بودند.
سومين جنبه ، جنبه سياسى ايشان بود كه در دوره ى آخر حيات ايشان قبل از
انقلاب بروز پيدا كرد. وقتى ايشان احساس كردند به حضورشان در صحنه ى
سياسى نياز هست ، ديگر هيچ ملاحظه يى را وارد معادلات خود نكرد، از يزد
بلند شدند و با ساز و برگ مخصوص خود - روحانيون و پول و امكانات و...
به سراغ تبعيديهايى كه در گوشه و كنار كشور بودند، رفتند و از آنها
تجليل كردند، كه اين يك حركت سياسى خيلى جدى بود. بعد هم كه به يزد
رفتند، مبارزات را به طور جدى شروع كردند. البته من به طور دايم در
جريان كارهاى ايشان در يزد قرار مى گرفتم و يكى دو نامه هم براى ايشان
نوشتم ؛ اين هم به درخواست خود ايشان بود. نامه اى نوشتم و ايشان آن را
در يزد پخش كردند. دوباره پيغام دادند كه يك نامى ديگر بنويس ؛ من هم
يك نامه ى مفصل هشت صفحه يى نوشتم و باز ايشان آنرا جزوه و پخش
كردند. كه من وقتى به يزد رفتم ، اينها را ديدم . وقتى از تبعيد برمى
گشتم ، به يزد رفتم ؛ به نظرم آبان سال 57 بود. سالها پس از آن - حدود
هفده ، هجده سال پيش - يك شرح سه چهار صفحه اى از همين برهه ى سفرم به
يزد نوشتم و در آن جا اين نكته را يادداشت كرده ام كه وقتى آدم
به يزد وارد مى شود، واقعا نقش يك رهبر مردمى و دينى
تمام عيار را در آقاى صدوقى مى بيند. ايشان به معناى واقعى كلمه ، مردم
را رهبرى مى كرد؛ هدايت نمى كرد. فقط هدايت ، يك حرف است ؛ رهبرى ، يك
حرف ديگر است . هدايت اين است كه آدم اين جا بنشيند و بگويد از آن جا
نرويد؛ نقشه اين است . رهبرى ، فراتر از هدايت كردن است ؛ اين است كه
خود آدم پا مى شود راه مى افتد و به افراد مى گويد بياييد؛ يعنى همان
راهنمايى يى را كه مى خواهد بكند، در عمل و ميدان و صف ، راهنمايى مى
كند. قبل از انقلاب ؛ در آن برهه يى كه من ايشان را ديدم خصوصيت آقاى
صدوقى اين بود.
آن چند روزى كه من در يزد ميهمان آقاى صدوقى بودم ، بيرونى ايشان محل
رفت و آمد بود؛ جوانها مى آمدند و با ايشان كار داشتند؛ يكى در گوشى مى
كرد، يكى اعلاميه مى خواست ، يكى مطلبى را سؤ ال مى كرد، يكى از جايى
خبر مى داد؛ به طور دايم دور و بر ايشان رفت و آمد بود؛ ايشان هم با
كمال حوصله همه ى اين چيزها را اداره مى كرد؛ جلسه تشكيل مى شد،
راهپيمايى برگزار مى شد، يك جا در گوشه يى از استان اتفاقى افتاده بود
و بايد حل مى شد، كه در بودن من همين هم اتفاق افتاد و ايشان بلافاصله
به آن حادثه پرداخت . بنابراين ايشان نقش يك رهبر تمام عيار را داشت .
بعد هم ايشان به آن عقل وافرى كه داشتند، حقا و انصافا به طور تمام
عيار وارد شدند. ايشان مرد بسيار عاقل و با تدبير و دور انديشى بود و
اين خصوصيات درايشان انصافا برجسته بود.
(38)
نفوذ خارجى ها در دوره پهلوى
به اوج خود رسيد
حادثه بيست و دوم بهمن و پيروزى انقلاب ، پايان تحقير ملت ايران
بود. ملت ايران در طول قرنهاى متمادى تحقير شده بود؛ يك مدت به وسيله ى
سلاطين مستبد تحقير مى شد؛ يعنى در دورانهاى قديم كه هنوز استعمار و
سلطه و نفوذ خارجى نبود پادشاهانى بودند؛ بعضى مقتدر، بعضى هم ضعيف و
بى كفايت ؛ اما بدون استثناء همه ى آنها اين ملت را تحقير مى كردند.
اگر شما به خاطراتى كه بعضى از سلاطين يا فرزندان و شاهزادگانشان نوشته
اند، مراجعه كنيد، بخوبى مى بينيد كه تلقى آنها اين بوده كه ايران ،
ملكى متعلق به آنهاست ؛ يك مشت رعيت هم در اين ملك براى آنها دارند كار
مى كنند. حقوقى داشته باشند؟ نه . بنابراين تلقى آنها از ملت و كشور و
خودشان ، اين قدر تلقى غلط و مفتضحى بود؛ واقعا تصور مى كردند كه اينجا
مال آنهاست ؛ اگر كسى از آحاد ملت خدمتى مى كند و كارى انجام مى دهد
طبق وظيفه اش عمل مى كند؛ كسانى هم كه كوتاهى مى كنند، سركشانى هستند
كه به منافع حاكم زورمند و مستبد ضربه وارد آورده اند.
بعد در دوره ى ديگرى كه تقريبا بعد از مشروطيت شروع شد، اگر چه اين
تفكر بكلى برنيفتاد و تا آخر دوران سلطنت هم وجود داشت - مثلا سلاطين
پهلوى على رغم اين كه ادعاى مدرنيته مى كردند و مى خواستند خو را با
مفاهيم دنيا آشنا نشان بدهند - اما در ذهنشان جز اين ، چيز ديگرى نبود؛
كشور را متعلق به خودشان ، و خود را مالك كشور و صاحب سرنوشت اين ملت
مى دانستند.
در دوره اخير يك چيز ديگر هم اضافه شد و آن نفوذ خارجى ها بود؛ كه اين
از اواخر دوره ى قاجار شروع شد و آن نفوذ خارجى بود؛ كه اين از اواخر
دوره ى قاجار شروع شد و در دوره ى پهلوى ها به اوج خود رسيد؛ زيرا رضا
خان را انگليسيها سر كار آوردند و مقدمات كارش را فراهم كردند؛ آنها
اصراف كارش را نگهداشتند و به او ديكته كردند كه چگونه حركت كند بعد از
او هم پسر او را باز خود انگليسيها سر كار آوردند كه اينها جزو مسلمات
تاريخ است ؛ ادعا نيست . ما گاهى در گذشته ، اين چيزها را به صورت حدس
و تحليل مى گفتيم ؛ ليكن بعد اسناد و مدارك فراوانى رو شد؛ معلوم
گرديد كه اين افراد را به دست خودشان آورده اند. اينها مجرى سياستهاى
خارجى بودند. يك مدت عمدتا مجرى سياستهاى انگليس ، بعد هم پس از دوره ى
مصدق ، مجرى سياستهاى امريكا. گاهى هم ممكن بود در بعضى از قضايا، به
خاطر بعضى از منافع خود - نه به خاطر منافع ملت - از اين كه سياستى را
كه امريكا دارد به آنها ديكته مى كند، در دل خود ناراحت هم باشند؛ اما
بالاخره مجرى سياستهاى آنها بودند؛ بروبرگرد نداشت . دولت را آنها معين
مى كردند و نخست وزيرها بايد مورد تاءييد آنها قرار مى گرفتند. آنها
گاهى براى اين كه گوش شاه را مقدارى بتابانند تا مبادا به فكر سركشى
بيفتد، نخست وزيرى را كه با او خيلى ميانه نداشت ، بر او تحميل مى
كردند، كه اين مكرر اتفاق افتاد؛ يعنى شخصى را كه خيلى نمى پسنديدند،
اينها مى گفتند بايد نخست وزير باشد؛ او هم مجبور بود و عمل مى كرد.
مملكت ، اين گونه در اختيار بيگانه و سياستهاى امريكايى بود. اين ،
مخصوص سياستهاى نفتى هم نبود؛ در همه ى شؤ ون مملكت ، سياستهاى آنها
حاكم و غالب بود و اجرا مى شد؛ چه در مسائل نفتى چه در زمينه ى مسائل
صنعتى كردن كشور، چه در اداره سياست خارجى و موضعگيرى در مقابل كشورهاى
دنيا. اگر داخل كشور، كسى در ميان مسئولان دولتى ، يك وقت به اين فكر
مى افتد كه به نحوى خود را به جاى ديگرى هم متكى كند - مثلا به بلوك
شرق در آن روز، يا به قدرت ديگر - چنانچه امريكاييها مى فهميدند و مى
دانستند، يا او را از قدرت خلع يد مى كردند، يا به نحوى او را به آن
مركزى كه خودشان مى خواستند، بر مى گرداندند. بنابراين بين قدرتها
ميدان رقابت بود كه نفوذ كداميك در اين كشور بيشتر باشد؛ كه البته قدرت
مسلط، قدرت آمريكا بود. ملت در اين بين ، اراده و خواست و قدرتى نداشت
.
بالاترين مصيبت براى يك كشور و يك ملت اين است كه ناديده گرفته شود و
در خانه ى خود مورد اهانت قرار بگيرد و تحقير بشود. همه چيز دنبال اين
وجود دارد مشكل اقتصادى هست ، مشكل فرهنگى هست ، بى اعتنايى به عقايد و
آرمانها و فرهنگ ملى هست اينها چيزهايى است كه جزو نتايج قهرى سلطه ى
بيگانه بر كشور است .
يكى از مهمترين هدفگيريهاى قيام مردم و انقلاب شكوهمند اسلامى ، قطع
اين سلطه بود؛ لذا در همان ايام شما ملاحظه مى كنيد كه شعارهاى مردم به
مسائل خارجى هم متوجه بود عليه آمريكا و انگليس و حاميان شاه و عليه
اسرائيل شعار مى دادند. در طول زمان ، هميشه وجدان عمومى مردم از تسلط
خارجى ها متاءذى بود؛ اما اين انقلاب عظيم كه با مطرح كردن شعارهاى
اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام و بازگشت به دين و هويت دينى آغاز شد و
پيشقراول آن هم مراجع بزرگ و علما بودند، روح استقلال طلبى را در مردم
اشباع و ارضاء كرد؛ مردم فهميدند كه با تكيه ى به اسلام و تمسك به آن
خواهند توانست پوشش تحقير را كنار بزنند؛ لذا اين شد يكى از جهات
مبارزه .
(39)
بيانيه اخير رئيس جمهور آمريكا
بيانيه ى اخير رئيس جمهور آمريكا براى ملت ما و ملتهاى جهان و
بخصوص آگاهان و صاحبان سياسى در پديده هايى از اين قبيل ، بسيار هشيار
است . ببينند، عبرت بگيرند و بفهمند كه دشمنان ، بيگانگان و طمع ورزان
درباره ى اين ملت چه فكر مى كنند. جرم اين ملت فقط همين است كه عرض
كرديم ؛ چون مى خواهد مستقل و خارج از كمند سلطه اين و آن ، روى پاى
خود بايستد و زندگى كند؛ اين هم به بركت ايمان به خداست ؛
و ما نقموا منهم الا اءن يؤ منوا بالله العزيز الحميد مى خواهند
از اين ملت انتقام بكشند. اين بيانيه نشاندهنده ى سر ددر گمى مسؤ ولان
و سياستمداران و طراحان سياسى امريكا در مقابل اين ملت و اين انقلاب
است . آنها حقيقتا سردرگمند و نمى دانند چه كار كنند؛ به آب و آبش مى
زنند، اين طرف و آن طرف مى چرخند، لحن خود را عوض مى كنند و به خيال
خود براى اغواى فكر جمعى ملت ايران ، ترفندهاى سياسى به كار مى زنند؛
اما همه اش به نتيجه است . اولين نكته اى كه از اين بيانيه به دست مى
آيد، اين است كه رژيم آمريكا - ما با مردم آمريكا كارى نداريم ؛ بحث
رژيم و قدرت امريكاست - هنوز اشتهاى سيرى ناپذير خود را براى تسلط بر
اين كشور از دست نداده است . هنوز به فكرند كه تسلط بيست و پنج ساله ى
شوم و ننگين خود را كه از 28 مرداد سال 32 با شدت شروع شد و تا انقلاب
اسلامى در سال 57 ادامه داشت ، داشته باشند. هنوز دست بردار نيستند و
خواب خوش روزهايى را مى بينند كه رئيس اين مملكت - يعنى محمد رضاى خائن
و فاسد - اگر مى خواست تصميمى بگيرد، تا با امريكاييها مشورت نمى كرد،
آن تصميم را نمى گرفت ؛ حتى درباره ى يك وزير، يك نخست وزير، يك اقدام
بين المللى ، بايد با سفير امريكا مشورت مى شد و او مى گفت چه كار
بكنيد. على رغم ادعاى طرفدارى از دمكراسى و آزاديخواهى ملتها كه مرتب
از لب و زبان مسؤ ولان امريكايى صادر مى شود و مى گويند ما طرفدار
دمكراسى و حكومت مردمى و انتخاب هستيم ، همين الان اميد آنها بيشتر از
همه به تفاله هاى رژيم فاسد پادشاهى است ؛ هنوز كه هنوز است ، از
خاندان فاسد و وابسته ى پهلوى قطع اميد نكرده اند و دنبال همان فرمولها
هستند. انتخاب و دمكراسى و مردم سالارى و امثال اينها كه بر زبان آنها
جارى مى شود؛ جزو حرفهايى است كه هيچ به آن باور ندارند. البته از آنها
توقعى نيست ؛ آنها به ملت خودشان هم دروغ مى گويند، چه توقعى است كه
ملت ايران راست بگويند و دروغ نگويند؟
نكته ى دومى كه در اين بيانيه قابل توجه است ، باز همان اشتباهات فاحش
اينهاست كه هميشه سعى كرده اند بين عناصر اصلى در كشور ما اختلاف
ايجاد كنند. گويا راههاى امنيتى و جاسوس مابانه و ترفندهاى ديگر كارگر
نشده و توى دهنشان خورده است ، رئيس جمهورشان را وارد ماجرا كرده اند
كه او بايد بين عناصر اداره كننده ى كشور تفكيك قائل شود و بگويد ما
اين بخش را قبول داريم ، آن بخش را قبول نداريم . كانه ملت ايران منتظر
نشسته ببيند آنها چه كسى را قبول دارند، چه كسى را قبول ندارند؛ والا
اگر ملت ايران واقعا بداند كه آنها بجد دنبال اين هستند كه اشخاص و
جناحى را در كشور سر و كار بياورند، از لج آنها با آن جناح اگر مخالف
هم نباشد مخالف خواهد كرد البته اين حيله هم كارگر نشده و نخواهد شد.
رئيس جمهور محترممان در موضع گيرى خود توى دهن رئيس جمهور امريكا زد.
جناحهاى مختلف كشور هم با اين كه در مسائل گوناگونى با هم اختلاف
دارند، در اين مساءله همه به امريكاييها گفتند: فضولى موقوف دخالت
ممنوع در امور داخلى كشور ما دخالت نكنيد، ان شاء الله روز جمعه هم
مردم نمايش وحدتى خواهند داد كه امريكاييها را باز هم بيشتر پشيمان
كند. ان شاء الله ره فضل الهى مشاهده خواهيد كرد كه در اين روز از همه
ى جناحها به ميدان مى آيند و راهپيمايى مى كنند. هم مسؤ ولان ، هم
جناحهاى مختلف سياسى و هم آحاد مردم عليه اين حرف ايستادگى كردند و
توقع هم همين است .
نكته ى ديگر اين است كه اينها دم از دوستى مردم و محبت به ملتها مى
زنند؛ واقع اين بخش از قضيه خيلى وقاحت لازم داشت . امريكاييها در
كشورهاى مختلف دنيا
جنايت مى كنند كه آخرين آن در افغانستان است . غير از
فجايع و جناياتى كه اينها در هنگام حمله ى به افغانستان به نام مبارزه
ى با طالبان يا يك گروه خاص انجام دادند، پس از آن هم به طور مرتب
فاجعه آفرينى مى كنند؛ بمباران مى كنند، دهها نفر را مى كشند، بيش از
صد نفر را مجروح مى كنند، بعد هم مى گويند اشتباه شد ولى ما عذر خواهى
نمى كنيم ، كاروان مردم را كه براى شركت در مراسم سياسى خود راهى كابل
بودند، بمباران مى كنند، بعد مى گويند ما خيال كرديم اينها جزو فلان
گروه هستند كه براى خرابكارى مى آيند، اين ، مردم دوستى آنهاست . فجايع
اينها در فلسطين ، فجايعى است كه ما نظير آن را در قضاياى دوران
استعمار هم كمتر سراغ داريم . اين كشتار و فاجعه آفرينى و جنايت در
فلسطين - كه بلاشك در اين جنايات امريكا شريك قطعى است - در دوران سياه
استعمار مستقيم هم كمتر ديده شد. جاها استعمار مستقيم هم كمتر ديده شد.
خيلى جاها استعمار مستقيم بود - هند الجزاير و جاهاى ديگر - اما كارى
كه الان صهيونيستهاى وحشى و دور از انسانيت و دور از مفاهيم اخلاقى و
انسانى دارند با مردم فلسطين مى كنند، از همه ى اينها بالاتر است .
بلاشك حداقل نيمى از اين فجايع مربوط به امريكاييهاست ؛ و زر و بالش به
گردن امريكاييهاست ؛ آنها هستند كه تشويق مى كنند؛ آنها هستند كه مرتب
حق را به اينها مى دهند و اعلام مى كنند كه ما از همه ى اينها حمايت مى
كنيم . در چنين شرايطى رئيس جمهور امريكا كه عملا در راءس فتنه قرار
دارد - البته اين كه واقعا او در سياستهاى پشت پرده ى امريكا چقدر
تاءثير دارد، ما نمى دانيم - مى آيد و از مردم دوستى و علاقه ى به
ملتها و پيشرفت آنها دم مى زند اين واقعا وقاحت مى خواهد.
نكته ديگر اين است كه مى گويد مردم ايران تمايل به پيشرفت و ترقى
دارند. در اين شكى نيست و سخت هم دارند كار مى كنند. مردم و مسؤ ولان
ايران بعد از انقلاب ميدان براى پيشرفت و ترقى را باز ديدند و دارند
تلاش مى كنند؛ اما اين شما هستيد كه نمى خواهيد؛ شما كه دشمن ملت
ايران هستيد، به هيچ وجه اين پيشرفت را برنمى خواهيد؛ شما كه دشمن ملت
ايران هستيد، به هيچ وجه اين پيشرفت را برنمى تابيد؛ لذا مانع تراشى مى
كنيد. ببينيد در صحنه ى بين المللى و در زمينه هاى اقتصادى ، سياسى و
امنيتى چقدر رژيم ايالات متحده ى امريكا عليه ملت و نظام مردمى ايران
دسيسه چينى كرده است . مى گويد ملت ايران مثل بقيه ى ملتهاى دنيا
پيشرفت مى خواهند. بله ، پيشرفت مى خواهند. فقط اين هم نيست ؛ ملت
ايران مثل اكثر ملتهاى دنيا از شما متنفر است ؛ اين هم يك واقعيت است .
يكى دو ماه قبل از اين ، نظرخواهيها را منتشر كردند؛ معلوم شد در
كشورهاى اسلامى و كشورهاى منطقه ى آسيا و خاورميانه ، منفورترين دولتها
در چشم مردم ، دولت امريكاست . اين ديگر مخصوص ملت ايران نيست ؛ ملت
ايران در نفرت از شما با ديگر كشورها شريك است . شما ببينيد يك روز بود
كه فقط در ايران پرچم امريكا يا آدمك رئيس جمهور امريكا و يا نماد
امريكايى را آتش مى زدند؛ اما امروز كجاى دنيا اين كار را نمى كنند؟
حتى در اروپا و كشورهاى آسيايى هم پرچم امريكا را آتش زدند. شماها در
دنيا بدناميد. رژيم ديكتاتور و مستبد بين المللى امريكا در دنيا بدر
نام و منفور است ؛ اين ابراز نفرت ، مخصوص ملت ايران نيست . البته خيلى
از ملتها جراءت نمى كنند، به خاطر اين كه بعضى از حكومتها مانع اند.
ملت و حكومت ايران به فضل پروردگار شجاع اند؛ لذا آزادانه و بدون هيچ
قيدى و بندى احساسات خود را عليه امريكا ابراز مى كنند و مرگ بر امريكا
را جزو شعارهاى اصلى خود قرار داده اند.
رئيس جمهور امريكا ادعا مى كند طرفدار جناحى به نام
اصلاح طلب در ايران است دروغ مى گوييد؛ اولا شما طرفدار هيچ جناحى از
جناههاى معتقد به انقلاب نيستيد؛ ثانيا طرفدار اصلاح هم نيستيد. هر
اصلاحى بخواهد در اين كشور انجام بگيرد، يقينا برخلاف نظر رژيم
ديكتاتور و مستبد و سلطه جوى بين المللى امريكاست . ثالثا اگر بر فرض
چيزى به نام اصلاحات امريكايى خواهند دانست و آن را در زباله دان مى
اندازند. بزرگترين حركت اصلاحى را در اين كشور، انقلاب اسلامى و امام
بزرگوار اين ملت انجام دادند. امروز هم هر حركتى كه در جهت تحكيم پايه
هاى انقلاب و اعمال قانون اساسى مترقى و مدرن ما انجام بگيرد، بلاشك يك
حركت اصلاحى است و مردم از آن حمايت مى كنند. هر كارى كه از لحاظ علمى
، دينى ، علمى ، اخلاقى ، اجتماعى و سياسى در جهت پيشرفت مردم ايران
باشد، يك حركت اصلاحى است و مردم از آن حمايت مى كنند.
اساس اصلاحات اين است كه ما با فقر و فساد و تبعيض مبارزه كنيم . هر
اصلاحاتى - اگر واقعا اصلاحات باشد - بر محور اين مى چرخد. بدترين
فسادها در جامعه ، رواج فقر و افزايش شكاف بين فقير و غنى است . بدترين
فسادها در جامعه اين است كه كسانى دچار فساد مالى و اقتصادى بشوند و از
بيت المال مردم براى منافع شخصى و پر كردن جيب خود تغذيه كنند.
بزرگترين فسادها اين است كه در اجرا و اعمال قانون در جامعه تبعيض
باشد و به شايستگى و صلاحيتها و قابليتهاى افراد توجه نشود. همان فقر و
فساد و تبعيضى كه بارها عرض كرده ايم ، مردم تاءييد كردند كه مبارزه ى
با اينها، همان اصلاحات واقعى است ؛ اين را مردم مى خواهند؛ اما
امريكاييها اين را نمى خواهند؛ رئيس جمهور امريكا به هيچ وجه چنين چيزى
را در داخل كشور نمى خواهند.
(40)