كشكول جبهه

تهيه و تنظيم : مؤ سسه فرهنگى نور

- ۴ -


111 دزد يا حسين

شبى دزدى وارد خانه روضه خوانى شد، وسائل قيمتى منزل را جمع كرد، و در يك چادر شب بزرگ پيچيد. هنگامى كه خواست آنرا بلند كند تا بر پشتش بيندازد و فرار كند، بر حسب عادت گفت : يا على
روضه خوان از صداى ياعلى دزد از خواب پريد، و از جا بر خاست و مچ دزد را گرفت و گفت : كجا؟ من يك عمر يا حسين گفته ام تا اين وسائل را تهيه نموده ام . حالا تو مى خواهى همه اينها را با گفتن يك يا على ببرى ؟!


112 گوش شنوا

توانگرى نه به مال است پيش اهل كمال
كه مال تالب گور است و بعد از آن اعمال
من آن چه شرط بلاغ است با تو مى گويم
تو خواه از سخنم پندگير و خواه ملال
محل قابل و آنگه نصيحت قائل
چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال
به چشم و گوش و دهان آدمى نباشد شخص
كه هست صورت ديوار را همين تمثال
نصيحت همه عالم چو باد در قفس است
به گوش مردم نادان چو آب در غربال
كنون هواى عمل مى زند كبوتر نفس
كه دست جور زمانش ، نه پر گذاشت نه بال
به قبرستان گذر كردم كم و بيش
بديدم قبر دولتمند و درويش
نه درويش بى كفن در خاك رفته
نه دولتمند برده ، يك كفن بيش



113 رهائى


از نفس خودم جدائيم ده يا رب
و زقيد خودم رهائيم ده يا رب
بيگانه ز آشناى خويشم گردان
يعنى به خود آشنائيم ده يا رب
نى از تو حيات جاودان مى خواهم
نى عيش و تنعم جهان مى خواهم
نى كام دل و راحت جان مى خواهم
چيزى كه رضاى توست آن مى خواهم


114 پيام جانان

روزها فكر من اينست و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود؟
به كجا ميروم آخر ننمائى و طنم
من به خود نامدم اينجا كه به خود باز روم
آنكه آورد مرا، باز برد تا و طنم
مرغ باغ ملكوتم ،نيم از عالم خاك
چند روزى قفسى ساخته اند ازبدنم
خرم آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست
به هواى سر كويش ،پر و بالى بزنم
خرم آن روز كز اين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم وز پى جانان بروم


115 پيام شهيدان

حجاب چهره جان مى شود غبار تنم
خوش آن دمى كه از اين چهره پرده بر فكنم
چنين قفس نه سزاى من خوش الحانى است
روم به روضه رضوان كه مرغ آن چمنم
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من ز او جانى ستانم جاودان
او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
با لاله ، شهيد عشق را يك سخن است
كاى لاله ،ترا جلالت از خون من است
سردادن و جان به ديگران بخشيدن
اين شيوه عاشقان خونين كفن است


116 پيام رزمندگان

در سنگر اگر به خون شناور گردم
ور مثله و قطعه قطعه پيكر گردم
بهتر ز هزار سال عمر است كه من
تسليم به دشمن ستمگر گردم
گر عرصه زندگى به ما گردد تنگ
ور غوطه به خون خوريم در جبهه جنگ
يك نام به خون نوشته بر سينه سنگ
بهتر ز هزار نام آلوده به ننگ
آنى تو كه حال دل نالان دانى
احوال دل شكسته بالان دانى
گر خوانمت از سينه سوزان شنوى
وردم نزنم زبان لالان دانى


117 سير منازلكمال

1 - يقظه : بيدارى از خواب غفلت و شناخت مقام آدميت .
2 - توبه : باز گشت به خدا و پناه آوردن به حضرت حق جل جلاله .
3 - ورع : پرهيز از محرمات و شبهات .
4 محاسبه : ارزيابى خوبيها و بديهاى نفس با خود و ديگران .
5 - ارادت : ميل به رسيدن به مراد با جد و جهد بسيار.
6 - زهد: ترك علائق دنيا و دل از غير خدا بريدن .
7 - فقر: خالى ساختن دل از محبت آنچه ندارد.
8 - صدق : يكرنگى و يكسان بودن باطن و ظاهر.
9 - صبر: استقامت در مقابل هواهاى نفسانى و در جهت رفع موانع .
10 - رضا: خشنودى از سختيها و گرفتاريها.
11 - اخلاص : عمل خود را براى خدا خالص نمودن و از ريا پرهيز كردن .
12 - توكل : اعتماد بر خدا در همه كارها ،و باور اين حقيقت كه هر چه او بخواهد خير است .


118 نامه رسان

پيامبر: هر كس نامه رزمنده اى را به مقصد برساند، مانند كسى است كه بنده اى آزاد كند و در ثواب جهاد رزمندگان شريك است .(102)


119 شمشير سمبل قدرت


پيامبر: همه خوبيها در شمشير و زير سايه شمشير است ، و مردم جز به شمشير به راه نيايند. شمشيرها كليدهاى بهشت و دوزخ است (شمشير در راه حق كليد بهشت ، و در راه باطل كليد دوزخ مى باشد.)
اَلخَيرُ كُلُّهُ فِى السَّيفِ وَ تَحتَ ظِلِّ السَّيفِ، وَ لايُقيمُ النّاسَ الاّ السَّيفُ، وَ السُّيُوفُ مَقاليدُ الجَنَّةِ وَ النارِ(103).


120 عيب كاخ

يكى از پادشاهان كاخى ساخت كه از حيث وسعت و معمارى ، استحكام ، زيبائى و دكوراسيون بى نظير بود. روزى فرمان داد بزرگان قوم را دعوت كنند تا از آنان نظر خواهى شود. آيا اين كاخ عيبى دارد يا نه ؟
هيچكس عيبى بنظرش نرسيد تا اينكه عارف زاهدى گفت : اين كاخ دو عيب بزرگ دارد: يكى اينكه سرانجام خراب مى شود، ديگر اينكه صاحبش خواهد مرد.
پادشاه : مگر خانه اى يافت مى شود كه اين دو عيب را نداشته باشد؟
زاهد: آرى ، خانه آخرت .(104)


121 تعظيم حق الهى

بدان كه هرگاه تو گناه را عظيم شمارى حق خداوند را عظيم شمرده اى ،و هر گاه گناه را كوچك شمارى حق خداوند را كوچك شمرده اى .و گناهى كه تو آنرا عظيم پندارى ،خداوند كوچكش خواهد شمرد، و گناهى كه تو آنرا كوچك پندارى ، خداوند آن را بزرگ خواهد شمرد.


122 ده حكايت آموزنده

الف نكته بين : هنگامى كه در قيامت بخواهند اعمال كم فروشان را براى اندازه گيرى در كفه ترازو گذارند ،خواهند گفت : اعمال ما را در كفه ديگر گذاريد، زيرا اين ترازو ناميزان است
ب گروهى نزد قاضى گواهى دادند اين باغ مركبات از آن فلانى است .
قاضى پرسيد: تعداد درختها چقدر است ؟
گفتند: نمى دانيم . لذا قاضى گواهى آنان را نپذيرفت .
يكى از شهود گفت : حضرت قاضى شما چند سال است در اين مسجد قضاوت مى كنيد؟
گفت : سى سال .
پرسيد: اين مسجد چند ستون دارد؟
قاضى با شرمسارى گفت : نمى دانم و گواهى شهود را پذيرفت .
ج از ذاكرى پرسيدند: آيا ايمان دارى ؟
گفت : اگر مقصود آيه آمَنابِاللهِ وَ مااُنزِلَ عَلَينا باشد، بلى .
ولى اگر مراد آيه اِنَّما المُؤ مِنُونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم باشد، خير.
د گدائى با فرزندش زنى را ديدند كه به دنبال جنازه اى مى دود و مى گويد: اى مرد، ترا به جائى برند كه نه در آن عطائى هست نه فراشى ، نه چاشتى و نه شامى .
فرزند گفت : پدرجان ، گويا اين جنازه را به خانه ما مى برند!
ه شخصى به بخيلى گفت : مرا صد تومان وام و يكماه مهلت بده .
گفت : صد تومان ندارم ، ولى به جاى يك ماه يكسال مهلت مى دهم .
و ريا كارى گفت : من از دست مردم چه كنم كه خيال مى كنند من ريا كارم ، در حالى كه ديروز روزه بوده ام ، و امروز هم روزه دارم ، فردا هم مى خواهم روزه بگيرم و هنوز به كسى نگفته ام .
ز ديگرى نمازى طولانى با رعايت همه آداب و مستحبات بجاى آورد.
مردم او را بسيار تحسين كردند.
پس ازنماز گفت : روزه دارم وگرنه بهتر از اين نماز مى خواندم .
كليد در دوزخ است آن نماز
كه بر روى مردم گزارى دراز

اگر جز به حق ميرود جاده ات
بر آتش فشانند سجاده ات

ح عابدى چهل سال روزه مى داشت . هيچكس بدان آگاهى نمى يافت . زيرا غذايش را از خانه با خود به سر كار مى برد و در راه خدا صدقه مى داد.
اهل خانه تصور مى كردند او در محل كار غذا مى خورد، و همكارانش مى پنداشتند براى صرف غذا به خانه خود مى رود.
ط مؤ منى را گفتند: فلانى بر تو مى خندد و تو را مسخره مى كند.
گفت : اِنَّ الَّذينَ اَجرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضحَكُونَ(105).
ى دو نفر بزغاله اى بريان كرده و مى خوردند.
يكى از آندو باشدت گوشتها را از استخوان جدا مى كرد و در دهان مى گذاشت .
ديگرى گفت : چقدر تو بر اين بزغاله خشمگين هستى . گويا مادرش ترا شاخ زده است .
اولى گفت : تو چقدر نسبت به اين بزغاله دلسوزى مى كنى ، گويا مادرش ترا شير داده است .


123 علت عدم استجابت دعا

عالمى را پرسيدند: چرا خداوند دعاى ما را مستجاب نمى كند؟
گفت : چون شما دعوت خدا را اجابت نكرديد. و اين دو آيه را به عنوان شاهد بر زبان جارى نمود. وَاللهُ يَدعُوا اِلى دارِالسلامِ(106)، وَ يَستَجيبُ الَّذينَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصالِحاتِ(107).
از ابراهيم بن ادهم پرسيدند:(108) چرا دعاى ما به اجابت نمى رسد؟
در حالى كه خداوند مى فرمايد: اُدعُونى اءَستَجِب لَكُم (109).
پاسخ داد: چون قلبهايتان مرده است .
سؤ ال شد: چه چيزى قلبها را مى ميراند؟
گفت : هشت خصلت .
1 - حق خدا را مى شناسيد، اما براى اداء حق او قيام نمى كنيد.
2 - قرآن مى خوانيد ولى حدود الهى و احكام قرآنى را ترك كرده ايد.
3 - مى گوئيد ما رسول خدا را دوست داريم ، ولى به سنت و شيوه زندگى او پايبند نيستيد.
4 - مى گوئيد از مرگ مى ترسيم ،اما خود را براى مرگ آماده نساخته ايد.
5 - خداوند فرمود: شيطان دشمن شماست . پس او را دشمن خود بدانيد، ولى از او در انجام معاصى پيروى مى كنيد.
6 - مى گوئيد از آتش دوزخ بيم داريم ، ولى بدنهايتان را به دست خود و با عمل خويش به آتش مى اندازيد.
7 - مى گوئيد بهشت را دوست داريم ، ولى براى آن تلاش نمى ورزيد.؟
8 - از صبح تا شب ، عيوب خودتان را پشت سر مى اندازيد، و عيوب مردم را در جلو چشمتان قرار مى دهيد. شما با اين اعمال ، خداوند را به خشم مى آوريد. پس چگونه دعايتان را مستجاب نمايد؟


124 موعظه لقمان

فرزندم ، تو را به شش خصلت توصيه مى كنم كه علم اولين و آخرين در آن است .
1 - قلب را به امور دنيوى مشغول مدار مگر به اندازه اى كه در دنيا خواهى ماند.
2 - براى آخرت خود بقدرى تلاش كن كه در آنجا باقى هستى .
3 - پروردگارت را اطاعت كن به اندازه اى كه به او احتياج دارى .
4 - تلاش تو بايد در مسيرى باشد كه موجب آزادى تو از آتش دوزخ گردد.
5 - جرئت تو بر ارتكاب گناه بايد به اندازه اى باشد كه مى توانى عذاب خدا را تحمل كنى .
6 - هر گاه خواستى خدايت را نافرمانى كنى در مكانى باش كه خدا ترا نبيند.


125 هفت خبر داغ

هر كس از خدا بترسد خداوند همه چيز را از او مى ترساند، و هر كس از غير خدا بترسد خداوند او را از همه چيز مى ترساند.
كسى كه صادقانه از خداوند طلب شهادت كند، خداوند او را به مرتبت و منزلت شهيدان خواهد رساند.
اميرمؤ منان : بلاء براى ظالم ، ادب و تنبه ، براى مؤ من ، امتحان ، و براى انبياء علو درجه ، و براى اولياء، كرامت و لطف است .
مؤ من نسبت به ديگران غبطه مى خورد ولى حسد نمى ورزد، اما منافق حسد مى ورزد و غبطه نمى خورد.
وقتى انسان بميرد، مردم گويند: چه چيزى بجاى گذاشت ؟ و فرشتگان پرسند: چه چيزى پيش فرستاد؟
كسى كه داراى چهار خصلت باشد، خير دنيا و آخرت دارد:
1 قلب شاكر. 2 زبان ذاكر. 3 بدن صابر. 4 همسر نيكوكار.
انسان مؤ من نيست مگر اينكه بيمناك از عقوبت خدا و اميدوار به رحمت خدا باشد. و بيمناك و اميدوار نيست مگر اينكه به مقتضاى بيم و اميد عمل كند.


126 وقت ملاقات

شخصى از دوستش كه به مقام وزارت رسيده بود، طى نامه اى محترمانه وقت ملاقات خواست كه كارى فورى و ضرورى دارم .
وزير در پاسخ نوشت : دوست من ، از زمان صدارت هيچ وقت فراغت ندارم و اشتغال من به اندازه اى زياد است كه حتى فرصت سر خاراندن ندارم . هرگاه فراغت يابم ، هر لحظه اى اراده كنى ، در خدمت خواهم بود.
متقاضى در ذيل ياد داشت وزير نوشت : دوست عزيز، آنگاه كه تو فراغت پيدا كنى ، ديگر مرا به تو كارى نيست و حاجتى به تو نخواهم داشت .


127 غرض چهار چيز

چهار چيز براى چهار غرض آفريده شده است :
الف مال براى انفاق نه امساك . ب علم براى عمل ، نه جدل .
ج عبد براى تعبد، نه تنعم . د دنيا براى عبرت ، نه عمارت .


128 سخت ترين كار

اميرمؤ منان عليه السلام : سخت ترين كارها سه چيز است :
الف در همه حال به ياد خدا بودن .
ب دوستان را با مال يارى كردن .
ج حق به جانب ديگران دادن .


129 پاسخ حكيمانه

وزيرى حكيمى را ديد علف مى خورد.
گفت : اگر به خدمت شاهان در آمده بودى نيازمند به خوردن علف نمى شدى .
حكيم پاسخ داد: تو نيز اگر علف مى خوردى ،نيازمند خدمت شاهان نبودى .


130 مدح و ذم در حال رضا و غضب

افلاطون : آنكس كه هنگام خشنودى تو را به آنچه در تو نيست مدح و ثنا گويد،
هنگام خشم تورا به آنچه در تو نيست ذم و نكوهش خواهد كرد.


131 بدترين ها

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
1 - بدترين كارها آنست كه نيكى را از بين ببرد و گناهان را جلب نمايد.
2 - بدترين عقايد آن است كه مخالف با شريعت باشد.
3 - بدترين گرفتاريها و مصيبتها، جهل و نادانى است .
4 - بدترين زنان او است كه به شوهر خود تمكين ننمايد.
5 - بدترين فرزندان آنست كه فرمان پدر و مادر خود را اطاعت نكند.
6 - بدترين خصلتها، دروغگوئى و دو روئى است .
7 - بدترين حاكمان كسى است كه بيگناه از او بترسد.
8 - بدترين فرماندهان كسى است كه هواى نفس بر او امير باشد و فرمان دهد.
9 - بدترين قاضى او است كه در قضاوت خود ستم كند.
10 - بدترين رئيس او است كه به زير دستان جور و ستم روا دارد.
11 - بدترين عمل آنست كه آخرت انسان را تباه سازد.
12 - بدترين وزير كسى است كه وزير اشرار و بد كاران باشد.
13 - بدترين مدح و ستايش آنست كه بر زبان اشرار و بدان جارى گردد.
14 - بدترين سخن آنست كه بعضى از آن بعض ديگر را نقض كند.
15 - بدترين دانشها آنست كه به آن عمل نشود.
16 - بدترين اموال آنست كه حق الله از آن خارج نگردد.
17 - بدترين دوستان كسى است كه هنگام آسايش به تو بپيوندد و هنگام گرفتارى با تو قطع رابطه كند.
18 - بدترين شهرها شهرى است كه در آن امنيت نباشد.
19 - بدترين مردم كسى است كه خود را بهترين مردم بداند.
20 - بدترين بخششها آنست كه با تاءخير و با منت باشد.


132 بهترين ها

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
1 - بهترين سلاطين او است كه ريشه ظلم را بخشكاند و عدالت را زنده نمايد.
2 - بهترين دانشها آن است كه سودمند و همراه با عمل باشد.
3 - بهترين ستايشها آنست كه بر زبان نيكان جارى گردد.
4 - بهترين خنده ، تبسم است .
5 - بهترين كارها آنست كه انسان را از سختيهاى آخرت خلاصى بخشد.
6 - بهترين بخششها آنست كه در موقع حاجت و بدون منت باشد.
7 - بهترين مستشار، خردمندترين و با تجربه ترين مردم است .
8 - بهترين سخن ، راستى است .
9 - بهترين اميران كسى است كه بر نفس اماره اش امير باشد.
10 - بهترين مردم كسى است كه به مردم بيشتر سود برساند.
11 - بهترين اموال آنست كه ترا كفايت كند و نيازمنديهاى ترا بر طرف سازد.
12 - بهترين بندگان او است كه اگر نيكى نمايد، شاد گردد و اگر بدى كند، از خداوند آمرزش طلبد.
13 - بهترين صدقات ، صدقه پنهانى و بدون سؤ ال است .
14 - بهترين ارث پدران به فرزندان ، ادب و تربيت است .
15 - بهترين شكرها و سپاسگزاريها آنست كه ضامن زيادتى نعمت باشد.
16 - بهترين مواهب الهى ، عقل است .
17 - بهترين پندها آنست كه انسان را از زشتى باز دارد.
18 - بهترين نيكيها آنست كه به احرار و آزادگان برسد.
19 - بهترين دوستان كسى است كه در راه امتثال فرامين الهى و انجام تكاليف دينى بر تو سخت گيرد و با تو درشتى كند.
20 - بهترين حلال مشكلات ، ياد خدا است .


133 جواب ميرداماد در قبر

گويند: وقتى ميرداماد فيلسوف معروف را به خاك سپردند، نكير و منكر در شب اول قبر از او پرسيدند: من ربك ؟ خدايت كيست ؟
ميرداماد پاسخ داد: اسطقس فوق اسطقسات
فرشتگان چيزى نفهميدند. به خداوند عرض كردند: بار خدايا، اين مرد به چه زبانى تكلم مى كند كه ما نمى فهميم ؟
خطاب رسيد: اى فرشتگان ، او را به حال خود رها كنيد، چون وى در حيات نيز مانند ممات سخنانى مى گفت كه هيچكس نمى فهميد.


134 ارزش سلطنت

واعظى به سلطانى گفت : اگر تو در حالى كه عطش دارى ، از نوشيدن آب منع شوى ، جرعه اى آب را به چند مى خرى ؟
گفت : به نيمى از سلطنت .
پرسيد: اگر نتوانستى بول كنى ، چقدر مى دهى تا بتوانى ؟
پاسخ داد: نيم ديگر سلطنت .
گفت : پس سلطنتى كه به يك جرعه آب ، و يك بول كردن مى ارزد، ترا نفريبد.


135 سوگند شيطان

عارفى گويد: شيطان براى پدر و مادر تو سوگند ياد كرد كه ناصح ايشان باشد. ديدى كه چگونه آن دو را فريفت .
َو قاسَمَهُما اِنى لَكُما لَمِنَ الناصِحينَ # فَدَليهُما بِغُرُورٍ(110).
اما شيطان كه به گمراهى تو سوگند خورد.
قالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغوِيَنَّهُم اَجمَعينَ(111) با تو چه خواهد كرد؟
پس از مكر او همواره بر حذر باش .
به دنيا آمدم عمرى بسر بردم نفهميدم
سفر كردم زيان را بيشتر كردم نفهميدم

گنه را سيم و زر دادم ، خريدم از گنهكاران
ثواب مفت را از كف به در كردم نفهميدم

پدر بفروخت جنت را به گندم ، من به جو دادم
تجارت بين كه تقليد از پدر كردم نفهميدم


136 كيفر ناسپاسى

كسى غلامى خريد كه براى خودش غذاى خوب از آرد خالص تهيه مى كرد و به غلام نان سبوس دار مى داد. غلام خيلى ناراحت بود تا اينكه از مالك خود تقاضا نمود او را به شخص ديگرى بفروشد.
شخصى او را خريد كه خودش نان سبوس دار مى خورد وبه غلام نخاله آن را مى داد. غلام اينجا هم مدتى ناراحت بود تا اينكه از مالك دوم هم تقاضا كرد او را بفروشد، شايد از اين وضع نجات يابد.
دفعه سوم شخصى غلام را خريد كه خودش نخاله مى خورد وبه غلام هيچ نمى داد. غلام باز هم درخواست فروش كرد. تا اين بار او را شخصى خريد كه خودش اصلاً غذا نمى خورد، و سر غلام را تراشيد و در شب ، چراغ را روى سر غلام عوض مناره مى گذاشت .
غلام بيچاره نزد مالك چهارم ماند و هرگز از او تقاضاى فروش نكرد!
دلال از او پرسيد: اگر اينجا هم ناراحتى به شخص پنجمى تو را بفروشم .
غلام گفت : نه ، همين جا خوبست .
دلال پرسيد: چگونه بر اين حال راضى شدى نزد اين مالك بمانى ؟
گفت : مى ترسم اين دفعه كسى مرا بخرد كه عوض چراغ فتيله چراغ را در چشمم قرار دهد!


137 تسبيح جهان

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبعُ وَ الاَْرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ اِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ اِنَّهُ كانَ حَليما غَفُورا(112)
قرآن كريم مى فرمايد: آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر چه در آنها است خداوند عالم را تسبيح مى گويند و هيچ چيزى در جهان نيست مگر اينكه او را تسبيح مى كند، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد.
شيخ بهائى گويد: گاهى انسان سخن ديگرى را مى شنود و مى فهمد، مثل اينكه دو نفر به زبان واحدى با يكديگر تكلم كنند. گاهى انسان سخنى را مى شنود و نمى فهمد. مثل اينكه شخصى به زبان بيگانه با تو سخن گويد.
ولى گاهى سخن ديگران نه شنيده مى شود و نه فهميده مى شود. و اين معنى در باره محجوبان و غافلان است .
اولياء الهى سخن هر چيزى را به گوش دل مى شنوند و مى فهمند كه همه اشياء هماهنگ و هميشه خالق جهان را تسبيح مى گويند. چنانكه خداوند در آيه ديگرى مى فرمايد:
اَلَم تَرَ اءَنَّ اللهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ الطَّيْرُ صافاتٍ
كُلُّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسبى حَهُ وَ اللهُ عَليمٌ بِما يَفعَلُونَ(113) آيا نديدى هر چه در آسمانها و زمين است و پرندگان در حال بال زدن همه مشغول تسبيح خداوند هستند و هر كدام نماز و تسبيح خود را مى داند و خداوند به اعمال آنها دانا است .
نطق آب و نطق خاك و نطق گل
هست محسوس حواس اهل

جمله ذرات عالم در نهان
با تو مى گويند روزان و شبان

ما سميعيم و بصيريم و هشيم
با شما نامحرمان ما خامشيم


138 حقوق مسلمان

شيخ صدوق به سند معتبر نقل مى كند: معلى بن خنيس از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيد: حق مؤ من بر مؤ من چيست ؟
فرمود: هفت حق دارد كه اداء هر يك بر مؤ من لازم است و اگر مؤ منى يكى از آنها را رعايت نكند، از ولايت و دوستى خدا خارج شده و طاعت او را ترك كرده است .
معلى : آن حقوق واجب چيست ؟
فرمود: واى بر تو اى معلى ، من تو را دوست دارم . مى ترسم نتوانى آن حقوق را رعايت كنى . آنها را بدانى و به آن عمل ننمائى .
معلى : لا قوة الا بالله ، هيچ توان و نيروئى جز از ناحيه خداوند متعال نيست .
امام : نخستين و ساده ترين آن حقوق عبارتست از اينكه آنچه را براى خود دوست دارى ، براى برادر ايمانى خود دوست داشته باشى ، و آنچه را براى خود نمى پسندى ، براى او نيز نپسندى .
ايسر منها ان تحب له ماتحب لنفسك و تكره له ما تكره لنفسك
دوم : در رفع نياز او گام بردارى ، و رضايت خاطر او را بدست آورى و با سخن او مخالفت نكنى .
سوم : با جان و مال و دست و پا و زبانت (باهمه وجود) با او اظهار همبستگى كنى و او را يارى دهى .
چهارم : اينكه تو چشم و راهنما و آئينه و پيراهن او باشى . يعنى همچون آئينه عيوبش را برايش ظاهر سازى تا در مقام اصلاح خود بر آيد و همچون پيراهن عيوبش را از ديگران بپوشانى .
پنجم : اينكه تو سير نباشى و او گرسنه ، تو پوشيده نباشى و او برهنه ، تو سيراب نباشى و او تشنه باشد.
ششم : اگر براى تو كلفت و نوكرى است و او كلفت و نوكرى ندارد بايد خدمتگزارت را بفرستى تا لباس او را بشويد، غذايش را آماده سازد، رختخوابش را پهن كند و بايد همه اين كارها به صورت مشترك بين تو و او انجام گيرد.
هفتم : به سوگند او وفادار باشى و دعوت او را بپذيرى ، جنازه اش را تشييع كنى ، در بيمارى او را عيادت نمائى . و اگر بدانى او به چيزى نياز دارد در رفع نياز او مبادرت ورزى پيش از آنكه او از تو درخواستى كند.
در پايان فرمود: فَاِذا فَعَلتَ بِهِ وَصَلَت وِلايَتُكَ بِوِلايَتِهِ وَ وِلايَتُهُ بِوِلايَتِكَ
هر گاه تو با او اينگونه رفتار كردى و حقوق او را اينطور بجاى آورى ، ولايت خود را به ولايت او، و ولايت او را به ولايت خود پيوند داده اى .
امام صادق : ما عُبِدَ اللهُ بِشَيى ءٍ اَفضَلَ مِن اَداءِ حَقِّ المُؤ مِنِ
هيچ عبادتى بهتر از اداء حق مؤ من نيست .


139 خصال عاقل

امير المؤ منين عليه السلام فرمود: عقل دوست مؤ من ، حلم وزير او، مدارا پدر او، و ملايمت و نرم خوئى برادر او است .
عاقل سه خصلت دارد: ارزش خود را مى شناسد، زبانش را حفظ مى كند و به زمان خويش آگاه است .
آگاه باش فقر و تنگدستى بلا است و سخت تر از آن بيمارى جسم ، و بدتر از آن بيمارى روح است .
آگاه باش وسعت مال ، نعمت است و بهتر از آن سلامتى بدن ، و بهتر از آن تقواى دل است .


140 فقيه كامل

الا اخبر كم بالفقيه ؟ من لم يرخص الناس فى معاصى الله
و لم يقنطهم من رحمة الله ، و لم يؤ منهم من مكر الله .
فقيه كامل كسى است كه به مردم اجازه معصيت خدا را ندهد. آنان را از رحمت خدا نااميد نكند و از مكر خدا ايمن نسازد.


141 اظهار تعجب

اميرالمؤ منين عليه السلام : تعجب مى كنم ازمردمى كه از طعام به خاطر ترس از ضررش پرهيز مى كنند، ولى از گناهان از بيم دوزخ احتراز نمى نمايند.
در شگفتم از كسانى كه بنده ها را به مال خود خريدارى مى كنند، ولى آزادگان را با عمل نيك و احسان خود نمى خرند و دلشان را بدست نمى آورند.
سپس فرمود: همانا خير و شر جز به مردم شناخته نمى شود.
پس هر گاه خواستى خير را بشناسى ، خوبى كن تا اهل خير را بشناسى .
و هرگاه خواستى شر را بشناسى ، بدى كن تا اهل شر را بشناسى .


142 حركت آگاهانه

1 - اميرالمؤ منين عليه السلام در ضمن توصيه هاى خود به كميل بن زياد مى فرمايد:
يا كُمَيلُ ما مِن حَرَكَةٍ اِلا وَ اَنتَ مُحتاجٌ فيها اِلى مَعرِفَةٍ.(114)هيچ حركتى نيست مگر اينكه تو در آن حركت احتياج به شناخت دارى
2 - امام باقر: لايُقبَلُ عَمَلٌ اِلابِمَعرِفَةٍ وَ لامَعرِفَةٌ اِلا بِعَمَلٍ و مَن عَرَفَ دَلَّتهُ المَعرِفَةُ عَلىَ العَمَلِ وَ مَن لَم يَعرِف فَلاعَمَلَ لَهُ(115)
عمل بدون شناخت و شناخت بدون عمل در پيشگاه الهى پذيرفته نمى شود. و كسى كه نسبت به چيزى شناخت پيدا كند، اين شناخت او را بر عمل رهنمون مى سازد. و هر كس شناخت نداشته باشد، عمل برايش سودمند نخواهد بود.
3 - امام على عليه السلام : اَلعِلمُ مَقروُنٌ بِالعَمَلِ فَمَن عَلِمَ عَمِلَ وَ مَن عَمِلَ عَلِمَ.
علم و عمل تواءم با يكديگر هستند. پس هر كس بداند عمل كند و هر كس عمل نمايد دانا است .
4 - پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ وَرَّثَهُ اللهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم .
كسى كه به آنچه بداند عمل كند، خداوند او را نسبت به آنچه نداند دانا سازد.
5 - پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : مَن عَمِلَ عَلى غَيرِ عِلمٍ كانَ ما يُفسِدُ اَكثَرَ مِما يُصلِحُ.
كسى كه بدون آگاهى كارى انجام دهد فسادش از صلاحش بيشتر است .(116)
6 - امام صادق عليه السلام اَلعامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ كَالسائِرَ عَلى غَيرِ الطَّريقِ لايَزيدُهُ سُرعَةُ السِّيرِ اِلابُعداً.(117)
كسى كه بدون شناخت به كارى اقدام كند، مانند كسى است كه در بيراهه ميرود كه هر چه سريعتر برود، دورى او از مسير و مقصد بيشتر مى شود.


143 بهترين ذكر

مريدى از مرادش پرسيد: بهترين ذكر چيست ؟
گفت : لااله الا الله .
مريد: پس چرا شما به لفظ الله اكتفاء مى كنيد؟
مراد: انفاس به دست قدرت او است . مى ترسم چون لا اله بگويم ، قبض روح شوم و فرصت گفتن الا الله را نيابم .


144 قراء سبعه

1 - عبدالله بن عامر شامى متوفى 118 هجرى قمرى
2 - ابو سعيد عبدالله بن كثير مكى متوفى 120 ه‍ ق
3 - ابوبكر عاصم بن ابى النجود كوفى متوفى 127 ه‍ ق
4 - ابو عمرو بن العلاء بن عمار بصرى متوفى 154 ه‍ ق
5 - ابو عماره حمزة بن حبيب كوفى متوفى 156 ه‍ ق
6 - ابونعيم نافع بن عبدالرحمن مدنى متوفى 169 ه‍ ق
7 - ابوالحسن على بن حمزة كوفى (كسائى )متوفى 189 ه‍ ق


145 دنيا از ديدگاه حضرت امير

1 - الدنيا سم ، اكله من لايعرفه .
دنيا مانند زهر است كه شخص ناآگاه آنرا مى خورد. پس عاقل و عالم به دنياى زهر آگين نزديك نمى شود مگر به اندازه اى كه او را مسموم نكند و بهلاكت نرساند.
2 - الدنيا سوق الخسران .
دنيا بازار ضرر و زيان است
3 - ان الدنيا كالحية ، لين مسها و قاتل سمها
دنيا مانند مار سمى است لمس آن نرم و لذت بخش و زهر آن كشنده است .
4 - ان الدنيا ظل الغمام و حلم المنام ، و الفرح الموصول بالغم ، والعسل المشوب بالسم .
دنيا مانند سايه ابر و خواب خفته است . شادى آن غم و اندوه به دنبال دارد و عسل آن با زهر در آميخته است .
5 - ان الدهر لخصم غيرمخصوم ومحتكم غيرمظلوم و محارب غير محروب .
دنيا با كسى كه با آن خصومت نورزيد دشمنى مى كند، و به كسى كه بر او ستم نكرد، ستم مى كند، و با كسى كه با او نستيزد مى ستيزد.
6 - ان الدنيا و الاخرة كرجل له امراتان ، اذا ارضى احدهما اسخط الاخرى .
دنيا و آخرت مانند دو زن براى يك مرد است . هرگاه يكى را از خود راضى كند، ديگرى را به خشم آورد.
7 - الدنيا منتقلة فانية و ان بقيت لك لم تبق لها.
دنيا زود گذر و ناپايدار است . اگر دنيا براى تو باقى بماند، تو براى دنيا باقى نخواهى ماند.
8 - الدنيا دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة ، لاتدوم احوالها و لايسلم نزالها.
دنيا با بلاء و گرفتارى در آميخته ، و به مكر و فريب شهرت يافته ، احوال دنيا ناپايدار و متغير است ، و اهل دنيا در تغير و تحول و از مكر و بلا، سلامت و در امان نيستند.
9 - الدنيا دار هانت على ربها فخلط حلالها بحرامها و خيرها بشرها و حلوها بمرها.
دنيا خانه اى است كه سازنده اش آنرا پست و ناچيز شمرده است . پس حلال آن را به حرام ، نيكى آن را با بدى ، و شيرينى آن را با تلخى در آميخته است .
10 - من عصى الدنيا اطاعته و من اعرض عن الدنيا اتته .
كسى كه دنيا را نافرمانى كند، دنيا از او فرمان برد، و هر كس از دنيا روى گرداند دنيا به او رو آورد.
به همين خاطر وقتى دنيا خود را به صورتى زيبا بر اميرمؤ منان عرضه داشت ، فرمود:
يا دنيا غرى غيرى ، لاحاجة لى فيك ، قد طلقتك ثلاثاً لارجعة لى فيها.
اى دنيا غير مرا فريب بده ، من نيازى به تو ندارم ، تو را سه طلاق دادم و حق رجوع خود را اسقاط نمودم .


146 وظيفه همسر

زنى كه با سخنان زشت خود موجب آزار شوهر گردد، خداوند هيچ عمل نيكى را از او نمى پذيرد تا اينكه همسرش را از خود راضى كند و خشنودى او را بدست آورد. چنين زنى اگر روزها روزه بگيرد و شبها نماز بجاى آورد، بنده ها آزاد كند، بهترين اسبها را براى جهاد در راه خدا براى مجاهدان هديه كند، در ميان نخستين كسانى خواهد بود كه وارد دوزخ مى شوند.(118)
شوهر نيز هرگاه نسبت به همسر خود ستم كند و در اداء حقوق او كوتاهى ورزد، مورد خشم خداوند قرار مى گيرد. پس بايد زن و شوهر با توجه به كرامتها و ارزشهاى متعالى انسانى و با رعايت حقوق يكديگر و با تفاهم و تعاون در حل مشكلات زندگى خود بكوشند.


147 درس آزادى

نازم آن آموزگارى را كه در يك نيم روز
دانش آموزان عالم را چنين دانا كند
ابتدا قانون آزادى نويسد در جهان
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا كند
هر كه باشد چون حسين آزاد و ديندار و شجاع
حرف باطل را نبايد از كسى اصغا كند
نقد هستى داد وهستى جهان يكجا خريد
عاشق آن باشد كه چون سودا كند يكجا كند
عقل مات آمد ز دانشگاه سيار حسين
كاين چنين غوغا بپادر صحنه دنيا كند
درس آزادى از آنرو ساخت تواءم با عمل
تا جنايت پيشگان را در جهان رسوا كند
نام دانشگاه خود ايمان و آزادى گذاشت
گيتى آن را اين زمان تسليم دست ما كند
آن كسى را شيعه بتوان گفت كو از جان و دل
در حيات خويش اين برنامه را اجرا كند
سر سلسله مردم آزاد حسين است
آنكس كه در اين ره سر و جان داد حسين است
مردى كه چو كوهى به بر تيشه بيداد
دامن به كمر بر زد و اِستاد، حسين است
درسى به بشر داد به دستور الهى
درسش عملى بود، نه كتبى ، نه شفاهى
آئين يزيدى كه برى بود ز انصاف
ننمود به تطميع و به تهديد گواهى


148 پيام سالار شهيدان

در راه دوست كشته شدن آرزوى ماست
دشمن اگر چه تشنه به خون گلوى ماست
گرديم دور يار چو پروانه دور شمع
چون سوختن در آتش عشق آرزوى ماست
از جان گذشته ايم و به جانان رسيده ايم
در راه وصل ، اين تن خاكى عدوى ماست
خاموش گشته ايم و فراموش كى شويم
بس اينقدر كه در همه جا گفتگوى ماست
ما را طواف كعبه به جز دور يار نيست
كز هر طرف رويم خدا رو به روى ماست
هر جا كه هست روى زمين ارغوان سرخ
آبش زخون ما، گلش از خاك كوى ماست
آنانكه ره دوست گزيدند همه
در كوى سعادت آرميدند همه
در معركه دو كون فتح از عشق است
هر چند سپاه او شهيدند همه


149 مشتاقان شهادت

سالار شهيدان امام حسين عليه السلام هنگام حركت از مكه به كوفه ضمن ايراد خطبه اى كوتاه به اصحاب خود فرمود:
الا و من كان فينا باذلاً مهجته ، موطناً على لقاء اللّه نفسه فليرحل معنا.
آگاه باشيد آنانكه مشتاق شهادت و آماده ايثار خون در راه اسلام هستند وخودشان را براى لقاء اللّه آماده ساخته اند، با ما به سوى شهادتگاه حركت كنند.


150 جامع حروف الفباء

در دو آيه از قرآن تمام حروف الفباء بكار رفته است .
1 - سوره آل عمران ، آيه 153: ثم انزل عليكم من بعد الغم امنة ...
2 - سوره فتح ، آيه 29: محمد رسول اللّه و ...


151 دعاء جهاد

امام صادق عليه السلام طبق روايت فرمود: اميرالمؤ منين على عليه السلام هنگامى كه مى خواست با دشمن بجنگد اين دعا را مى خواند:
اللهم انك اعلمت سبيلا من سبلك جعلت فيه رضاك و ندبت اليه اوليائك وجعلته اشرف سبلك عندك ثوابا و اكرمها لديك مآبا و احبها اليك مسلكا
ثم اشتريت فيه من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون فى سبيل اللّه فيقتلون و يقتلون وعداً عليك حقاً فاجعلنى ممن اشترى فيه منك نفسه ثم وفى لك ببيعه الذى بايعك عليه غير ناكث و لاناقض عهدا و لامبدل تبديلا بل استيجاباً لمحبتك و تقربا به اليك فاجعله خاتمة عملى و صير فيه فناء عمرى وارزقنى فيه لك و به مشهدا توجب لى به منك الرضا و تحبط به عنى الخطايا وتجعلنى فى الاحياء المرزوقين بايدى العداة و العصاة تحت لواء الحق و راية الهدى ماضيا على نصرتهم قد ما غير مول دبرا و لا محدث شكا
اللهم و اعوذ بك عند ذلك من الجبن عند موارد الاهوال و من الضعف عند مساورة الابطال و من الذنب المحبط للاعمال فاحجم من شك او امضى بغير يقين فيكون سعيى فى تباب و عملى غير مقبول
(119)
بار الَّها تو راهى از راههايت را نشان دادى و رضاى خويش را در آن راه قرار دادى ، و اولياء خود را به آن راه دعوت كردى و آن را بهترين راهها از حيث ثواب ، و بلند مرتبه ترين راهها از حيث مقام ، و دوست داشتنى ترين راهها از حيث مسلك قرار دادى .
سپس جانها و مالهاى مؤ منان را در اين راه در مقابل بهشت خريدى به اينكه در راه خدا قتال كنند و بكشند و كشته شوند، و اين وعده حق و راستى بر عهده تواست ، پس مرا از كسانى قرار بده كه در اين راه جانشان را به تو مى فروشند و به معامله اى كه با تو كرده اند وفا مى كنند بدون اينكه در معامله خيانت ورزند، يا عهد خود را با تو بشكنند و يا تبديلى در آن ايجاد نمايند، بلكه به گونه اى باتو معامله كنم كه مستوجب محبت و لطف تو شوم و به وسيله اين معامله به تو نزديك گردم و در قرب تو جاى گيرم .
پس اين راه را پايان كار من و پايان عمرم را در اين راه قرار بده و در اين راه و براى تو و به وسيله معامله با تو شهادتى نصيبم فرما كه موجب رضاى تو باشد و گناهانم به وسيله اين معامله پاك شود.
اى خداوند بزرگ مرا در ميان كسانى قرار ده كه زنده هستند و روزى مى خورند.(120) و شهادت مرا به دست دشمنان و سركشان ، تحت لواء حق و پرچم پر افتخار اسلام قرار بده . در حالى كه بر نصرت ايشان قادر هستم و يك گام از مقابل دشمن به عقب بر نگردم و هيچ شك و ترديدى در اين راه برايم پديد نيايد.
پروردگارا، در اين راه جهاد به تو پناه مى برم از ترس و سستى هنگام وحشتها ومواقع خطر، و از ضعف و ناتوانى هنگام تهاجم دشمنان ، و از گناهى كه اعمال نيك مرا از بين ببرد، تا اينكه به واسطه ترس و ضعف از روى شك و ترديد بر دشمن حمله كنم و بدون يقين به حقانيت راه بر او پيروز گردم و در نتيجه تلاشم در هلاكت و عمل من غير قابل قبول باشد.


152 خطبه بى الف و نقطه

اميرالمومنين على عليه السلام كه در ابعاد وجودى بى بديل و در خصائل فردى بى نظير، و او را مجمع اضداد لقب داده اند، داراى دو خطبه است كه حاكى از قدرت نطق و بيان او مى باشد.
يكى خطبه اى كه بيش از پانصد كلمه در آن استعمال شده بدون اينكه حرف الف در آن بكار رفته باشد. ديگر خطبه اى كه حدود دويست كلمه بدون نقطه دارد. شايان ذكر است كه حروف در شمارش كلمات به حساب نيامده است .


153 فائده مگس

گويند در مجلسى كه منصور دوانقى خليفه متكبر و جبار عباسى در خدمت حضرت امام صادق عليه السلام بود، مگسى باعث آزار منصور مى شد و منصور پيوسته با حركت دست آن را از صورتش مى راند، ولى مگس از نقطه اى برمى خاست و در نقطه ديگر صورت منصور مى نشست و لحظه اى او را آرام نمى گذاشت . سر انجام منصور با ناراحتى شديدى از امام پرسيد: اين مگس چيست كه خدا آن را آفريد؟
امام پاسخ داد: يكى از فوائد خلقت مگس آنست كه متكبران را خوار و ذليل گرداند تا بدانند با همه قدرت ظاهرى خود نمى توانند مگسى را از خود دفع كنند.
همچنين گويند: بهلول كه به خاطر مصون ماندن از شر خلفاء ستمگر عباسى تظاهر به ديوانگى مى كرد. روزى براى شكايت نزد هارون الرشيد رفت . ديد دو نفر بالاسر هارون ايستاده اند و با حركت باد بزن مگسها را از خليفه دور مى كنند و اجازه نمى دهند كه به او آزارى برسانند. بهلول خنديد.
هارون سبب حضور و خنده او را پرسيد؟
بهلول گفت : بچه هاى كوچه و خيابان مرا اذيت مى كردند، نزد تو آمدم تا مرا از شر آنان حفظ كنى ، ولى اكنون مشاهده مى كنم كه تو عاجز تر از منى . زيرا تو براى دفع آزار مگس ضعيفى به دو نفر ديگر پناهنده شده اى .


154 ناسپاسى فرزند

جوانى سر از راءى مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافت

چو بيچاره شد پيشش آورد مهد
كه اى سست مهر فراموش عهد

نه درمانده بودى و نالان و خرد
كه شبها ز دست تو خوابم نبرد؟

نه در مهد، نيروى حالت نبود
مگس راندن از خود مجالت نبود؟

تو آن كودك از مگس رنجه اى
كه امروز سالار و سرپنجه اى


155 مثل مؤ من

پيامبر اكرم فرمود:
مَثَلُ المُؤ مِنِ مَثَلُ النَّحلَةِ لا تَاءكُلُ اِلا طَيِّبا وَ لا تَضَعُ اِلاّ طَيِّبا
مثل مؤ من مثل زنبور عسل است كه جز اشياء طيب و پاكيزه نمى خورد و جز طيب به جاى نمى گذارد.


156 خبر داغ

در ژاپن بيش از 130 روزنامه وجود دارد كه مجموعا در تيراژى حدود 35 ميليون نسخه منتشر مى شود. تيراژ يكى از روزنامه ها كه به دو زبان ژاپنى و انگليسى انتشار مى يابد به پنج ميليون نسخه مى رسد. تنها در توكيو 644 كتابخانه عمومى هست كه جمعا داراى 17 ميليون جلد كتاب مى باشد و در مدت يك سال حدود 27 ميليون نفر از كتابهاى آن استفاده كرده اند.
شايان ذكر است اين آمار مربوط به حدود بيست سال پيش مى باشد كه جمعيت ژاپن در آن زمان تقريبا يك صد ميليون نفر بوده است .


157 آئين سرپرستى

امام صادق عليه السلام طبق روايت فرمود: (121)
سه چيز براى مردم بر حاكم واجب است .
1 - پاداش نيك به نيكوكار تا بر انجام نيكيها تشويق و ترغيب شود.
2 - ناديده گرفتن و پوشاندن خطا براى اينكه توبه كند واز خطاى خود برگردد.
3 - نزديك كردن دلها به يكديگر از طريق احسان و اجراء عدل و انصاف .


158 ارزش فاعل

ثلاثة اشياء تدل على عقل فاعلها: الرسول على قدر من ارسله ، و الهدية على قدر مهديها و الكتاب على قدر كاتبها
سه چيز بر عقل و خرد، و مقام و منزلت صاحبش دلالت دارد:
الف ) فرستاده بر ارزش فرستنده .
ب ) هديه بر ارزش اهداء كننده .
ج ) كتاب بر ارزش نويسنده .


159 بدون حساب

امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند سه دسته را بدون حساب داخل بهشت ، و سه دسته را بدون حساب داخل دوزخ مى كند.
آنان كه بدون حساب داخل بهشت مى شوند، عبارتند از:
الف حاكم عادل . ب تاجر راستگو.
ج پيرمردى كه عمرش را در طاعت و عبادت خدا گذرانده باشد.
و اما آنان كه بدون حساب وارد دوزخ مى شوند:
الف سلطان جائر. ب تاجر دروغگو.
ج پيرمرد زانى .


160 همت تسخير

حكيمى گفت : همت مرد تسخير جهان است ، و همت زن تسخير مرد.


161 سبب انقراض

از حكيمى پرسيدند: چرا دولت ساسانى منقرض شد؟
گفت : به خاطر آن كه افراد نادان و ناتوان و فرو مايه را بر انجام كارهاى بزرگ و كليدى مى گماشتند. وآنان از عهده انجام آن بر نمى آمدند. و افراد كاردان و توانا و بزرگان را براى كارهاى جزئى و كوچك به خدمت مى گرفتند و آنان به آن كارهاى كوچك اعتنائى نداشتند. به همين خاطر اتحاد و همبستگى به تشتت و تفرق مبدل گشت ، نظام اجتماعى از هم گسيخت ، و هيئت حاكمه و دولت ساسانى منقرض شد . پس بايد كار را به كاردان سپرد.
البته بايد در گزينش كار گزاران يك نظام سالم اجتماعى ، علاوه بر آگاهى ها و توانائيهاى لازم ، به ميزان تعهد و تقوى و امانتدارى شخص نيز توجه شود.
خلاصه بايد در كنار تخصص بر تعهد نيز تكيه كرد. چنانكه حضرت يوسف به پادشاه مصر مى گويد:
اِجعَلنى عَلى خَزائِنِ الاَرضِ اِنى حَفيظٌ عَليمٌ(122)
مسئوليت وزارت اقتصاد و دارائى را به من واگذار، زيرا من در حفظ اموال امين و در شيوه مصرف آن دانا هستم .


162 ترس از جهل

كورى بهتر از جهل است . زيرا نهايت ترس از كورى به چاه افتادن است و حد اقل ترس از جهل ، غرق شدن در درياى گناهان است .
تاءمين راحتى با راحتى ميسر نيست .
عارفى در حال احتضار مى گفت : خدايا تو مى دانى هر گاه دو امر براى من پيش مى آمد و در يكى رضاى تو بود و در ديگرى هواى من ، رضاى ترا بر هوايم ترجيح مى دادم . پس مرا ببخش .


163 شفاعت قرآن

امام صادق عليه السلام فرمود:اِنَّ الدَّواوينَ يَومَ القيِامَةِ ثَلاثَةٌ: ديوانٌ فيهِ النِّعَمُ وَ ديوانٌ فيهِ الحَسَناتُ وَ ديوانٌ فيهِ السَّيِّئاتٌ ....
هر انسانى روز قيامت سه پرونده دارد .در يكى از پرونده ها نعمات و مواهب الهى كه به انسان در طول زندگى داده شده ،ثبت و ضبط است و در پرونده دوم اعمال نيك وى ،و در پرونده سوم اعمال بدى كه از او صادر شده است .
پرونده نعمتها را با پرونده نيكيها مقايسه مى كنند و اعمال نيك انسان در مقابل اينهمه نعمتهاى بى پايان الهى ناچيز است . پس نعمتها همه خوبيهاى انسان را فرا مى گيرد، و پرونده اعمال زشت انسان باقى مى ماند.
هنگامى كه او را براى حسابرسى فرا مى خوانند در حالى كه پرونده اى سنگين از گناه و معصيت به دست دارد، قرآن به بهترين صورت پيشاپيش او ظاهر مى شود و مى گويد: پروردگارا من قرآن هستم و اين بنده مؤ من تو است كه خودش را براى تلاوت من به زحمت انداخت و شبش را به خواندن قرآن سپرى كرد، در حالى كه از شدت خستگى و خواب چشمانش بسته مى شد.
پس از او راضى باش و او را راضى كن ، چنانكه مرا راضى نمود. آنگاه خداى عزيز جبار او را مورد عنايت قرار مى دهد و رحمت و رضوان خود را شامل حال او مى گرداند. سپس به او گفته مى شود:
هذِه الجَنَّةُ مُباحَةٌ لَكَ فَاءقرَاء وَاصعَد فَاءِذا قَرَاءَ آيَةً صَعَدَ دَرَجَةً
اين بهشت براى تو مباح شد .پس بخوان و بالا برو. آنگاه عبد عاصى به شفاعت قرآن مورد لطف قرار گيرد و هر آيه اى كه تلاوت مى كند يك درجه بالا مى رود. همچنين روايت شده است :
ما مِن شَفيعٍ اَفضَلُ مَنزِلَةً عِندَ اللهِ يَومَ القِيامَةِ مِنَ القُرآنِ
هيچ شفاعت كننده اى از حيث قرب و منزلت نزد خدا در روز قيامت از قرآن برتر نيست .


164 جهاد مالى

قال النبى صلى الله عليه و آله : مَن جَبُنَ عَنِ الجَهادِ فَليُجَهِّز بِالمالِ رَجُلاً يُجاهِدُ فى سَبى لِاللهِ
هر كس از حضور در ميدان جهاد ناتوان است ، بايد با مال خويش يك رزمنده مجاهد فى سبيل الله را تجهيز و تدارك نمايد.


165 ثواب رزم

وَ عَنهُ اِيضا مُقامُ اَحَدِكُم يَوماً فى سَبيلِ اللهِ اَفضَلُ مِن صَلوةِ بَيتِهِ سَبعينَ عاما
پيامبر اكرم فرمود: يك روز در راه خدا ايستادن و حضور يافتن در جبهه نبرد حق عليه باطل ، از هفتاد سال نماز گزاردن در خانه خدا برتر است .


166 سرود توحيد

سكينه دل و جان لااله الا الله
نتيجه دو جهان لا اله الا الله
زبان حال و مقام همه جهان گويد
به آشكار و نهان ، لا اله الا الله
به گوش جان رسدم اين سخن به هرلحظه
ز جزء جزء جهان ، لا اله الا الله
ز شوق دوست به بانگ بلند مى گويد
همه زمين و زمان ، لا اله الا اللَّه
تو گوش باش كه تا بشنوى ز هر ذره
چو آفتاب عيان ، لا اله الا الله
همين نه مؤ من توحيد مى كند بشنو
ز سومنات مغان ، لا اله الا الله
به گلستان گذرى كن ، به برگ گل بنگر
ز رنگ و بوى بخوان لا اله الا الله
به باغ بنگر و آثار را تماشا كن
شنو ز سرو روان ، لا اله الا الله
گذر به كوه بكن ، يا برو به دريا باز
شنو ز گوهر و كان ، لا اله الا الله
به بر و بحر گذر كن ، به خشك و تر بنگر
شنو ز اين و ز آن ، لا اله الاالله


167 اجابت حق

آفريننده جهان لبيك
هر چه گوئى كنم به جان لبيك
سر فرمان نهاده ام پيشت
امر فرما مرا بخوان لبيك
گر به يا عبديم خطاب كنى
تا ابد گويمت به جان لبيك
گر ندائى كنى مرا پنهان
من هويدا كنم عيان لبيك
گر بميرانيم دمى صد بار
گويم ارخوانيم بيان لبيك
چون شود خاك ذره ذره تنم
شنوى از گلم همان لبيك
در قيامت چو خوانيم گويد
مو به مويم يكان يكان لبيك
هر كه خواند ز روى صدق تو را
آيدش فاش ز آسمان لبيك
هر كه ده بار گويدت يارب
گوئى اندر دلش نهان لبيك
گر بود عارف او، برد ذوقى
ورنه گردد ذخيره ، آن لبيك


168 چيزى نيافتم

احنف بن قيس گفت :شب تا صبح بيدار ماندم تا شايد كلمه اى بيابم كه به آن پادشاه را از خود خشنود كنم ، بدون اينكه خداوند را به خشم آورم ،ولى نيافتم .


169 اگر بنى آدم

حكيمى گفت : من مى خورم براى اينكه زنده بمانم ، ولى ديگران زنده مى مانند تابخورند. اگر بنى آدم به اندازه اى كه از فقر مى هراسند، از آتش مى ترسيدند، از هر دو نجات مى يافتند. اگر به اندازه اى كه به دنيا رغبت دارند، مشتاق آخرت بودند، هر دو را به دست مى آوردند. اگر به اندازه اى كه ازمردم بيمناك هستند، خوف خدا در دل داشتند، در دنيا و آخرت راحت مى زيستند.


170 پس انداز آخرت

شخصى تمام مال خويش را در راه خدا صدقه داد.
گفتند: آيا چيزى براى فرزندت ذخيره نمى كنى ؟
گفت : اين مال را نزد خدا براى فرزندم ذخيره ساختم . زيرا كسى كه دندان دهد، روزى او نيز رساند.


171 درد بى درمان

حكيم گفت : سه چيز را چاره اى نيست :
1 فقر تنبل . 2 كينه حسود. 3 مرض پير.
سه چيز بدون سه چيز ديگر تباه گردد:
1 دين بدون دانش . 2 قدرت بدون خدمت . 3 مال بدون انفاق .


172 مصاحبت بيفائده

امير مؤ منان : مصاحبت با كسى كه شش خصلت دارد بى فائده است .
1 - اگر سخن گويد، دروغ باشد.
2 - اگر سخن بگوئى ، دروغ پندارد.
3 - اگر او را امين بدانى ، خيانت كند.
4 - اگر تو را امين قرار دهد، به تو تهمت زند.
5 - اگر به او چيزى ببخشى ، كفران ورزد.
6 - اگر به تو چيزى ببخشد، بر تو منت نهد.
اگر بينى كه نا بينا و چاه است
اگر خاموش بنشينى گناه است


next page

fehrest page

back page