نازم آن آموزگارى را كه در يك نيم روز
|
دانش آموزان عالم را چنين دانا كند
|
ابتدا قانون آزادى نويسد در جهان
|
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا كند
|
هر كه باشد چون حسين آزاد و ديندار و شجاع
|
حرف باطل را نبايد از كسى اصغا كند
|
نقد هستى داد وهستى جهان يكجا خريد
|
عاشق آن باشد كه چون سودا كند يكجا كند
|
عقل مات آمد ز دانشگاه سيار حسين
|
كاين چنين غوغا بپادر صحنه دنيا كند
|
درس آزادى از آنرو ساخت تواءم با عمل
|
تا جنايت پيشگان را در جهان رسوا كند
|
نام دانشگاه خود ايمان و آزادى گذاشت
|
گيتى آن را اين زمان تسليم دست ما كند
|
آن كسى را شيعه بتوان گفت كو از جان و دل
|
در حيات خويش اين برنامه را اجرا كند
|
سر سلسله مردم آزاد حسين است
|
آنكس كه در اين ره سر و جان داد حسين است
|
مردى كه چو كوهى به بر تيشه بيداد
|
دامن به كمر بر زد و اِستاد، حسين است
|
درسى به بشر داد به دستور الهى
|
درسش عملى بود، نه كتبى ، نه شفاهى
|
آئين يزيدى كه برى بود ز انصاف
|
ننمود به تطميع و به تهديد گواهى
|
|