سى و هفتم: آن كه، آنچه را داده دوباره بر نگرداند آن را در مال خود و تصرف نكند در
آن هر چند به خريدن از سائل يا غير او يا به هبه يا به نحو ديگر از اسباب انتقال
شرعى باشد مگر آن كه به ميراث به او منتقل شود چنانچه شيخ طوسى در تهذيب از جناب
صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود: هر گاه مردى صدقه داد پس حلال نيست براى
او اين كه بخرد آن را يا خواهش كند كه به او به بخشد و طلب نكند برگشتن آن را مگر
به ميراث و در كافى از آن جناب مرويست كه فرمود: به منصور بن حازم هر گاه تصدق كردى
به صدقه بر نمىگردد به تو و نخر آن را مگر آن كه به ميراث مالك شوى و ظاهر اين دو
خبر اگر چه حرمت است؛ چنانچه ظاهر شيخ مفيد در مقنعه و شيخ طوسى در نهاية فتوى بر
طبق آن است الا آن كه معروف بين فقهاء كراهت و حمل اين دو خبر بر آن است.
سى و هشتم: دلالت كردن سائل به محلى كه حاجتش را برآورد و آنچه خواسته به رغبت به
او دهد اگر خود متمكن نباشد از اجابت هر چند به سؤال از غير باشد؛ چنانچه گذشت از
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: اگر نيست در نزد او زحمت كشد در
تحصيل آن از نزد غير خود تا آن كه برآورد آن را وليكن بايد در آن دلالت محذورى
نباشد بدتر از رد كردن سائل با دست تهى به اين كه ضررى و اذيتى به آن شخص رسد. از
اين دلالت كردن به سوى او هر چند كشف حال يا دادن به جبر، نه از روى رغبت و رضا
باشد.
سى و نهم: آن كه اگر ندارد و به حسب ظاهر حال خود متمكن است كه بعد از زمانى حاجتش
را برآورد و عده نيكويى به او دهد و به نرمى او را برگرداند و اين است مراد از
معروف در آيه شريفه قول معروف و مغفرة خير من صدقة يتبعها أذى661
سخن نيك و آمرزش لغزشهاى سائل بهتر است از صدقه كه از پى آن آيد آزارى، بنابر
تفسير بعضى و در مكارم الاخلاق مروى است، كه مردى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) چيزى خواست، پس حضرت فرمود: چيزى نزد من نيست، وليكن در پى من آنرا طلب كن،
پس هر زمان كه رسيد به ما آن را ادا مىكنيم. پس عمر گفت: يا رسول الله، خداوند تو
را تكليف نكرده به آنچه قدرت ندارى، حضرت را اين سخن ناخوش آمد و آن مرد گفت: انفاق
كن و مترس از صاحب عرش كم كردن را، پس حضرت تبسم كرد و شناخته شد سرور در رخسار
مباركش و در جمله از اخبار متعلق به وفات آن جناب مذكور است كه در مرض وفات عباس را
خواست و فرمود: وصيت مرا قبول: به اين كه دينم را ادا كنى و آنچه وعده دادم وفا
كنى، قبول نكرد و گفت: من عيال دارم و جنابت در سخا مانند باد بودى، يعنى از عهده
آنها بر نيايم پس حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) را خواست و به او فرمود و او
قبول كرد و همه آنها را داد و در كتاب قضاءالحقوق صورى، مروى است كه آن جناب
فرموده: وعده مومن گرفتن است به دست يعنى هر گاه وعده داد اطمينان به وعده او مثل
اطمينان به چيزيست كه در دست رسيده و در كشفالغمه مروى است كه فرمود: وعده مؤمن
نذرى است كه كفاره ندارد.
چهلم: دعا كردن در حق او اگر از وعده نيز عاجز باشد، بلكه با وعده نيز مناسب است؛
چنانچه خداوند مىفرمايد و اما تعرضن عنهم ابتغاء رحمة من ربك
ترجوها فقل لهم قولا ميسورا662 حاصل
ترجمه بنابر بعضى از تفاسير و اگر اعراض كنى به جهت شرم نداشتن از خويشان و مساكين
و رهگذران چون از تو سؤال كنند به جهت طلب كردن وسعت و فضل از پروردگار خود كه به
آن بتوانى بر ايشان بذل كنى، پس بگوى بر ايشان قول نرمى و سخن سهل آسانى در مرحله
اجابت كه نشود مگر خواستن از خداوند براى او به مقدار اندازه و قابلى و رفع ضرورت و
حاجت او و بعضى گفتند كه مراد از قول ميسور وعده نيكو است به سائل و بعضى گفتند بر
گرداندن به نرمى و ملائمت و شيخ طبرسى روايت كرده كه چون اين آيه نازل شد، حضرت به
آن سائل مىفرمود يرزقنا و اياكم663 تفسيرى
به نظر نرسيد و كشف و توضيحى نشده و كلام گنجايش هر دو مطلب را بىمحذور دارد پس
شايسته شمول هر دو آيه است هر دو مطلب يعنى وعده نيكو و دعا را بلكه برگرداندن به
نرمى و شفقت و مهربانى و موعظه و دلدارى را به آن نحو كه با دل خوش نه با خاطر
شكسته برگردد.
باب نوزدهم: در ذكر پاره از
زمان و مكان كه سببند براى زياد شدن اجر و ثواب صدقه و انفاق در آنها
1. فضيلت انفاق در روز عيد غدير.
2. فضيلت انفاق در روز عيد قربان و جمعه.
3. فضيلت انفاق در رمضان.
4. رفتار حضرت سجاد با مردم در رمضان.
5. فضيلت ماه شعبان.
6. كرامت زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه و قيس و قتاده.
7. فضيلت انفاق در ماه شعبان.
8. فضيلت انفاق در راه كربلا و مكه معظمه.
9. فضيلت انفاق در مدينه و كوفه.
10. تاريخ كتابت، كتاب و مختصر زندگى مرحوم مؤلف.
و سزاوار است اهتمام نمودن در محروم نماندن از فيوضات خاصه كه براى منفقين در آنها
مهيا نمودهاند. و ما به ترتيب آنها را ذكر مىكنيم با بعض از اخبار متعلق به آنها
چه استقصاء آن مورث تطويل و كلالت بىهمتان است و ابتدا بايد به عروس ايام و تاج
روزها نمود.
روز غدير: شيخ طوسى از فياض بن محمد روايت كرده كه گفت: در روز غدير در مرو در
خدمت حضرت رضا (عليهالسلام) بودم و آن حضرت در آن روز مخصوصان خود را جمع كرده و
ايشان را براى افطار نگاه داشته بود و به خانههاى ايشان طعام و زر و خلعت، حتى
انگشتر و كفش، و به ايشان خلعتهاى فاخر شفقت فرمود، و ملازمان و خدمتكاران خود را
جامههاى نو بسيار نفيس پوشانيد. و فضيلت اين روز را براى مردم نقل مىفرمود از آن
جمله فرمود: كه در بعضى سالهاى خلافت اميرالمومنين (عليه السلام) جمعه با غدير جمع
شد، پس بعد از پنج ساعت كه از روز گذشت حضرت بر بالاى منبر بر آمد و خطبه طولانى
خواند و فضائل اين روز را بيان فرمود و براى او نامهاى بسيار ذكر نمود. آن گاه
فرمود: بعد از انقضاى اين مجمع به خانههاى خود برگرديد و بر عيال خود توسعه دهيد و
احسان و نيكى نسبت به برادران دينى خود كنيد و در خانههاى خود برادران مؤمن را جمع
و به ايشان نيكوئى كنيد و يكديگر را مبارك باد و تهنيت بگوئيد و نيكى و احسان كردن
در اين روز مال و عمر را دراز مىكند و مهربانى با يكديگر كردن موجب مزيد رحمت الهى
است و تا مىتوانيد به عيال و برادران مؤمن خود ببخش و احسان كنيد و هر كه اميد
احسان در حق شما دارد در حق او تقصير مكنيد و ضعيفان و فقيران و غلامان و كنيزان را
با خود برابر كنيد به درستى كه دادن يك درهم در اين روز برابر است با دويست هزار
درهم و حق تعالى زياده نيز عطا مىكند تا آنكه فرمود: بخشش واحسان كنيد و هر كه در
شبش مؤمنى را افطار دهد چنان باشد كه هزار هزار پيغمبر و صديق و شهيد را افطار داده
باشد، پس چگونه باشد ثواب كسى كه متكفل باشد احوال چندين نفر از مؤمنين و مومنات را
و هر گاه چنين كند من ضامنم بر خداوند كه امان يابد از كافر شدن و فقير شدن و اگر
بميرد و در آن شب يا در آن روز يا بعد از آن تا عيد غدير آينده و بدون آن كه كبيره
بسيار بدى كند، البته آمرزيده است و هر كه قرضى بكند در اين روز براى برادران خود
من ضامنم بر خداوند كه اگر او را زنده بدارد يا بميراند آن قرض را از او متحمل شود
و از دوش او بردارد.
در كافى از جناب صادق (عليهالسلام) مروى است كه فرمود: روزه روز غدير برابر است
با روزه عمر دنيا تا اين كه فرمود: هر كه در اين روز مؤمنى را افطار دهد، ثواب كسى
را دارد كه ده فئام را طعام كند كه هر فئامى صد هزار كس است و ثواب كسى را دارد كه
طعام دهد به اين عدد كه مذكور شد از پيغمبران و اوصياء ايشان و شهيدان و صالحان را
در سال قحط و يك درهم كه در اين روز تصدق كند برابر است با صد هزار درهم كه در
روزهاى ديگر تصدق كند.
روز غدير دوم: نهم ربيع الاول است، سيد جليل على خلف رضى الدين على بن طاوس در
كتاب زوائد الفوائد از احمد بن اسحاق قمى روايت كرده كه امام على نقى (عليهالسلام)
نقل فرمود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: به حذيقة در ضمن
فضائل اين روز كه خداى تعالى فرمود: اى محمد اين روز را عيد گردانيدم براى تو و اهل
بيت تو و براى هر كه تابع ايشان از مومنان و شيعيان ايشان باشد و سوگند ياد مىكنم
به عزت و جلال خود و علو منزلت و مكان خود كه عطا كنم كسى را كه عيد كند اين روز را
از براى من ثواب آنها كه به دور عرش احاطه كردهاند و شفاعت او را قبول كنم در
خويشان او و زياد كنم مال او را اگر بر خود و عيال خود در اين روز گشادگى دهد،
آنگاه از حضرت امير (عليهالسلام) هفتاد و دو نام براى او نقل فرمود و از جمله آنها
است كه فرمود: روز زكات بزرگ، روز فطر دوم است، روز پيش فرستادن تصدقات روز زيادتى
مثوبات، روز نحله و عطا، روز زيارت كردن مومنان و روز محبت كردن ايشان است و شيخ
مفيد در كتاب مسارالشيعه روايت كرده كه هر كه روز نهم ماه ربيع الاول چيزى انفاق
كند حق تعالى گناهان او را بيامرزد و مستحب است در اين روز اطعام برادران مومن و
خوشبو كردن ايشان و توسعه بر عيال و ديگران نمودن.
روز هفدهم: ربيعالاول روز ولادت با سعادت حضرت خاتم النبين است. شيخ مفيد در كتاب
مذكور فرموده مستحب است در اين روز تصدقات به ارباب حاجات بدهند و مؤمنين و مؤمنات
را شاد كنند.
روز عيد فطر: كه خداوند وعده داد به رستگارى آن كه در او صدقه دهد و پروردگار خود
را ياد كند؛ چنانچه مىفرمايد: قد افلح من تزكى، و ذكر اسم
ربه فصلى664 و حضرت صادق (عليه السلام)
به معتب وكيل خرج خود، فرمود: برو فطره جميع غلامان و كنيزان ما را بده و يكى از
ايشان را وامگذار كه زكات او را ندهى؛ زيرا كه اگر يكى را ترك كنى مىترسم كه در
عرض سال بميرد و اين زكات فطره سبب قبول شدن روزه و حفظ بدن و پاكيزگى از بخل و
سائر كثافات معنويه است و از براى آن آداب و شروطى است كه در محلش مبين شده.
روز عرفه: در ثواب الاعمال و فقيه مروى است كه: جناب باقر (عليهالسلام) چون روز
عرفه مىشد، هيچ سائلى را رد نمىكرد و گذشت كه حضرت رضا (عليه السلام) تمام مال
خود را در روز عرفه در خراسان به فقراء تقسيم كرد و در مناقب ابن شهر آشوب مروى است
از عبدالرحمن عنبرى كه گفت: روز عرفه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خطبه
خواند و بر صدقه تحريص كرد، پس مردى گفت: يا رسول الله، اين شتر من براى فقرا باشد
و آن ناقه غضبا بود كه آخر به آن جناب رسيد و نزديك وفات آن حضرت عرض كرد مرا بعد
از خود به كه وصيت مىكنى، فرمود: اى غضبا، خداوند در تو بركت گذارد؛ تو از تو آن
دختر من فاطمه هستى كه در دنيا و آخرت بر تو سوار شود، پس از وفات شب آمد خدمت
فاطمه (عليهماالسلام) و گفت السلام عليك يا بنت رسول الله
نزديك شده زمان مفارقت من از دنيا قسم به خدا كه گوارا نشدم نه به علفى و نه به آبى
بعد از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و سه روز بعد از آن جناب مرد.
روز عيد قربان: از صدقات مقرره مؤكده اين روز قربانى است كه سبب آمرزش اوست چون
اول، قطره از خون بريزد و تفصيل شروط قربانى و آداب و كيفيت تقسيم آن در محلش مذكور
است و بعضى علماء آن را واجب دانستهاند و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمود: براى قربانى كردن قرض كنيد كه خداوند مىرساند؛ روز جمعه: در ثواب الاعمال
مروى است كه سائلى عصر پنجشنبه خدمت جناب صادق (عليهالسلام) آمد پس سؤال كرد رد
نمود، پس متوجه كسانى شدند كه در مجلس نشسته بودند و فرمود: آگاه باشيد كه در نزد
ما هست چيزى كه صدقه به او توان داد، وليكن صدقه در روز جمعه مضاعف مىشود. چندين
ضعف و نيز از آن جناب روايت كرده كه فرمود: پدرم مالش از همه اهل بينش كمتر بود و
اعانت و تحمل زحمتش از همه بزرگتر و در هر روز جمعه يك اشرفى صدقه مىداد و
مىفرمود: صدقه روز جمعه به جهت فضل روز جمعه بر غير او از روزها، مضاعف مىشود.
و شيخ مفيد در مقنعه از آن جناب روايت كرده كه فرمود: صدقه در شب جمعه و روز او با
هزار برابر است و صدوق در علل الشرايع از ابوحمزه ثمالى روايت كرده كه گفت: با حضرت
على بن الحسين (عليهمالسلام) بامداد در مدينه در روز جمعه نماز كردم، پس چون از
نماز و تسبيحش فارغ شد بر خواست و به سوى منزلش روانه شد و من با آن جناب بودم پس
آواز داد كنيزك خود را كه نامش سكينه بود و فرمود: به او عبور نكند بر در خانه من
سائلى مگر آن كه طعامش دهيد، پس به درستى كه امروز روز جمعه است، پس به آن جناب عرض
كردم كه هر كه سوال مىكند مستحق نيست، فرمود: اى ثابت، مىترسم بعضى از آنها كه
سوال مىكنند مستحق باشند، پس طعامش ندهند و ردش كنند، پس نازل شود به ما اهل بيت
آنچه نازل شد به يعقوب و آل او ايشان را طعام دهيد.
در دعائم الاسلام مروى است از جناب باقر (عليهالسلام) كه فرمود: روز جمعه اعمال
مضاعف مىشود، پس زياد كنيد در او از نماز و صدقه و دعا و در خصال مروى است از هشام
بن حكم كه از جناب صادق (عليهالسلام) پرسيد از مردى كه قصد كردن چيزى از خيرات، را
دارد. چون صدقه و روزه و نحو آن، فرمود: كه مستحب است كه اين در روز جمعه بوده
باشد؛ زيرا كه در روز جمعه عمل مضاعف مىشود و در عدةالداعى مروى است از جناب باقر
(عليهالسلام) كه هرگاه اراده دارى تصدق كنى به چيزى پيش از جمعه، پس به يك روز
تاخير كن تا روز جمعه برسد و گذشت كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
به مردى در روز جمعه، امروز روزه گرفتى گفت: نه فرمود: صدقه دادى به چيزى گفت نه
فرمود: برخيز و با اهلت نزديك كن كه آن از تو بر او صدقهاى است و در كتاب عروس
مروى است از آن جناب كه صدقه در شب جمعه به هزار و در روز جمعه به هزار است و وارد
شده كه چيزى تازه براى اهل خود در جمعه ببريد كه به آمدن جمعه خرسند شوند و در
فقهالرضا (عليه السلام) مروى است كه آن جناب فرمود: روز جمعه روز عيد براى امت من
است در آن روز بسيار صدقه دهيد.
ماه مبارك رمضان: در نوادر سيد فضل الله راوندى مروى است از رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) كه فرمود: هيچ نفقه نيست، مگر آن كه بنده را از آن سوال مىكنند،
مگر نفقه در ماه مبارك كه مر بندگان را صله است و كفاره گناهان ايشان است و هر كه
تصدق كند در ماه رمضان به صدقه مثقال ذره و بالاتر از آن سنگينتر است در نزد
خداوند از كوههاى زمين كه طلا باشد و صدقه كند به آنها در غير ماه رمضان تا آن كه
فرمود: در ماه رمضان عمل مضاعف مىشود. عبدالله بن مسعود گفت: چه مقدار مضاعف
مىشود فرمود: خبر داد مرا جبرئيل كه مضاعف مىشود حسنات به هزار هزار كه هر حسنه
از آن از احد بهتر است.
و در عيون و غيره از آن جناب مروى است كه فرمود: در آخر ماه شعبان، كه رو كرده به
شما ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش تا آن كه فرمود: بر فقيران و مسكينان خود تصدق
كنيد و پيران خود را تعظيم نمائيد و كودكان خود را رحم كنيد و خويشان خود را نوازش
نمائيد و مهربانى به يتيمان مردم كنيد تا مهربانى كنند بعد از شما با يتيمان شما تا
اين كه فرمود: ايهاالناس: هر كه از شما افطار دهد مؤمن روزه دارى را در اين ماه
براى او خواهد بود نزد خدا ثواب آزاد كردن بنده و آمرزش گناهان گذشته، پس بعضى از
صحابه گفتند: يا رسول الله، همه ما قدرت بر اين نداريم فرمود: بپرهيزيد از آتش جهنم
به افطار دادن روزه داران اگر چه به نصف دانه خرما باشد و اگر چه به شربت آبى باشد
به درستى كه خداى اين ثواب را به كسى مىدهد كه چنين كند اگر قادر بر زياده از اين
نباشد.
ايهاالناس هر كه خلق خود را در اين ماه نيكو گرداند بر صراط بگذرد روزى كه قدمها
بر آن به لغزد و هر كسى در اين ماه خدمت غلام و كنيز خود را سبك گرداند حق تعالى در
قيامت حساب او را آسان گرداند و هر كسى در اين ماه شر خود را از مردم باز دارد، حق
تعالى غضب خود را در قيامت از او باز دارد و هر كه در اين ماه يتيم بى پدرى را
گرامى دارد، خدا در قيامت او را گرامى دارد و هر كه در اين ماه با خويشان خود صله و
احسان كند، خدا او را به رحمت خود در قيامت وصل كند و هر كسى در اين ماه قطع احسان
خود از خويشان خود بكند خداى عزوجل در قيامت قطع رحمت خود از او بكند و در ثواب
الاعمال مروى است از جناب صادق (عليهالسلام) كه فرمود: هر كسى تصدق كند در ماه
رمضان به صدقه خداوند از او هفتاد نوع از انواع بلا را بر مىگرداند و در فقيه مروى
است كه چون ماه مبارك رمضان داخل مىشد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر
اسيرى را رها مىكرد هر سائل را عطا مىفرمود
و در كافى از آن جناب مروى است كه فرمود: در ضمن فضائل ماه مبارك كه ندا مىكند
منادى در هر شب آيا سائلى هست ايا استغفار كننده هست بار خدايا عطا كن هر انفاق
كننده را عوض آنچه داده و تباهى مال عطا كن هر امساك كننده را و در عيون مروى است
كه جناب رضا (عليهالسلام) فرمود: هر كسى تصدق كند وقت افطار خود بر مسكينى به يك
قرص نان خداوند گناهان او را مىآمرزد و خداوند براى او ثواب آزاد كردن بندهاى از
فرزندان اسماعيل را مىنويسد و در نوادر احمد بن محمد بن عيسى از جناب صادق
(عليهالسلام) مروى است كه فرمود: ماه رمضان ماه خدا است زياد كنيد در او از تهليل
و تكبير و تحميد و تسبيح و آن بهار فقرا است و جز اين نيست كه قربانى را براى سير
شدن مساكين قرار دادند، پس از زيادتى آنچه خداى انعام فرموده بر شما، عيالهاى خود
و همسايگان خود را بخورانيد و همسايگى نعمتهاى خداوند را بر خود نيكو رعايت كنيد؛
يعنى حق همسايگى نعمت كه عطا و بذل است ادا كنيد و برادران خود را مواصلت كنيد و
فقرا و مساكين از برادران خود را طعام دهيد، پس به درستى كه هر كس افطار دهد روزه
دارى، را پس او است مثل اجر بدون آن كه از اجرا و چيزى كم شود.
و سيد على بن طاووس در كتاب مضمار روايت كرده از آن جناب كه: حضرت على بن الحسين
(عليهمالسلام) چون ماه مبارك داخل مىشد بنده يا كنيز او هر گاه گناه مىكرد
نمىزدند بالنسبه به آن جناب، مىنوشت در جائى كه فلان گناه كرد، يا فلانه گناه
كرده در فلان روز، و او را عقاب نمىكرد بر آن گناه تا آن كه جمع مىشد بر ايشان
گناهان بسيار تا آن كه شب آخر ماه مبارك رمضان مىشد ايشان را مىخواند و جمع
مىكرد و دور خود آن گاه ظاهر مىنمود آن دفتر را، پس مىفرمود: اى فلان، چنين و
چنان كردى و من تو را ادب نكردم آيا به خاطر دارى، پس مىگفت: آرى اى فرزند رسول
خدا، تا آن كه چنين مىكرد تا آخر ايشان آن گاه مىايستاد و در وسط ايشان و مىگفت
به ايشان صداهاى خود را بلند كنيد و بگوئيد اى على بن الحسين به درستى كه پروردگار
تو احصا كرده بر تو هر چه به جاى آوردى؛ چنانچه احصا كردى تو آنچه ما كرديم و در
نزد او است كتابى كه شهادت مىدهد بر تو به راستى كه وانگذاشته كوچكى را و نه بزرگى
را از آنچه كردى، مگر آن كه احصا كرده و خواهى يافت آنچه را كه كردى حاضر در نزد
او، پس عفو كن و در گذر، چنانچه اميد دارى از آن سلطان عفو را؛ و چنانچه دوست دارى
كه آن پادشاه از تو عفو كند، پس عفو كن از ما كه خواهى يافت او را عفو كننده و
مهربان به تو و آمرزنده مر تو را و پروردگار تو احدى را ظلم نمىكند هم چنان كه در
نزد تو نوشتهاى است كه شهادت مىدهد بر ما به راستى و وانگذاشته كوچك و بزرگى را
از آنچه كرديم مگر آن كه آن را احصا نموده، پس يادآور اى على بن الحسين، خوارى
ايستادن خود را در حضور پروردگار خود كه حاكم عدل است و ظلم نمىكند مثقال حبه از
خردل و خواهند او را روز قيامت و كفى بالله حسيبا و شهيدا665
و خداى عزوجل خود كافى است در كشيدن حساب و گواهى دادن، پس عفو كن و درگذر كه عفو
مىكند از تو آن پادشاه، دور مىكند روزى را كه مىفرمايد:
وليعفوا و ليصفحوا الاتحبون ان يغفرالله لكم666
هر آينه عفو كنند و درگذرند آيا دوست نمىدارند كه بيامرزد خداوند مر شما را و حضرت
ندا مىكرد به اين كلمات نفس خود را و ايشان را مىآموخت و ايشان نيز فرياد
مىكردند با آن جناب و او ميان ايشان ايستاده و مىگريست و نوحه مىكرد و مىگفت
بار خدايا تو ما را امر كردى كه عفو كنيم از آن كه ما را ظلم كرده و عفو كرديم ما
از آنها كه بر ما ستم كردند، چنانچه فرمودى، پس عفو كن از ما كه تو سزاوارترى از
اين كار از ما و از اين رقم كلماتى در مناجات مىفرمود آنگاه رو مىكرد به آن جماعت
و مىفرمود: من شما را عفو كردم آيا شما عفو كرديد از من از آنچه صادر شده از من
بالنسبه به شما از بدى، آقائى من به درستى كه من آقاى بد لئيم ستمكارم كه مملوكم مر
سلطان جواد عادل محسن متفصل را، پس مىگفتند كه ما عفو كرديم از تو اى آقاى ما و تو
بدى نكردى، پس مىفرمود: به ايشان كه بگوئيد بار خدايا عفو كن از على بن الحسين؛
چنانچه عفو كرده از ما و آزاد كن او را از آتش؛ چنانچه آزاد كرد ما را از بندگى: پس
اين را مىگفتند پس مىفرمود: اللهم آمين رب667
العالمين برويد پس به تحقيق كه عفو كردم از شما و آزاد كردم شما را به اميد
عفو كردن از من و آزاد شدن رقبهام، پس ايشان را آزاد مىكرد و چون روز فطر مىشد
جائزه مىداد به ايشان آن قدر جائزه كه ايشان را از سوال نگاه دارد و ايشان را از
آنچه در دست مردم است بى نياز كند و هيچ سال نبود مگر آن كه آزاد مىكرد و در آخر
شب آخر ماه رمضان ما بين بيست نفر و كمتر و بيشتر و مىفرمود: براى خداوند است در
هر شب از ماه رمضان در وقت افطار هفتاد هزار هزار آزاد شده از آتش كه همه مستحق
دوزخ شدهاند، پس چون شب آخر ماه رمضان شود آزاد مىكند در او مثل آنچه آزاد كرده
در جميع آن ماه. و به درستى كه من مىخواهم كه ببيند خداوند مرا در حالتى كه آزاد
كردهام در ملك خود در دار دنيا به اميد آن كه آزاد كند مرا از آتش و هرگز به خدمت
وانمىداشت خادمى را زياده از يك سال، هر بنده را كه مالك مىشد در اول سال و در
وسط سال چون شب فطر مىشد آزاد مىكرد آن را و بدل ايشان را در سال دوم، مىگرفت آن
گاه آزاد مىكرد به همين نسق كارش چنين بود تا ملحق شد به خداى تعالى و گاه بود كه
مىخريد سياهها را و حاجتى به آنها نداشت و مىآورد و ايشان را عرفات، پس مىبست
به ايشان گشادگىها و رخنهها و سوراخهاى چادرها، پس چون شب حركت مىكرد از آنجا
آزاد مىكرد ايشان را و امر مىكرد براى آنها به جايزهها از مال خود.
ماه شريف شعبان: سيد على بن طاووس در كتاب اقبال از داوود رقى روايت كرده كه گفت
پرسيدم از جناب صادق (عليهالسلام) كه چيست ثواب كسى كه روزه بگيرد يك روز از شعبان
را، فرمود: بهشت، والله گفتم: چيست بهترين عملى كه به جا آورده مىشود در او.
فرمود: صدقه و استغفار و هر كه تصدق كند به صدقه در شعبان تربيت مىكند آن را خدا،
چنانچه تربيت مىكند يكى از شما كره شتر خود را تا آن كه مىآورند آن را روز قيامت
و حال آن كه گرديده مانند كوه احد و در عيون از جناب رضا (عليهالسلام) مروى است كه
فرمود: هر كه تصدق دهد در ماه شعبان به صدقه هر چند به نيم خرمائى باشد، حرام
مىكند خداوند جسد او را از آتش و در تفسير امام حسن عسكرى (عليهالسلام) مذكور است
كه گذشت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بر قومى از آميخته شده به مسلمين كه نبود در
ايشان مهاجرى و نه انصارى و ايشان نشسته بودند در مسجدى در روز اول شعبان و ديد
ايشان را كه فرو رفتهاند در امر قدر و غير آن از آنچه اختلاف كردند در آن مسلمين و
بلند شده آوازهايشان و سخت شده لجاجت و جدال ايشان، پس نزد ايشان ايستاد و بر ايشان
سلام كرد، پس جواب دادند و براى آن جناب مجلس خود را وسعت دادند و بر خواستند و
خواهش كردند نشستن را در نزد ايشان، پس اعتنائى نكرد به ايشان و فرمود و ندا كرد
ايشان را كه اى گروه سخن گوى در آنچه نفعى نمىرساند به ايشان آيا ندانستيد كه براى
خداى تعالى است بندگانى كه ايشان را خوف، ساكت كرده بدون آن كه عاجز باشند از گفتن
يا لال باشند و به درستى كه ايشانند فصيحان عاقلان با خردان دانايان به خداوندند و
روزهاى خدا؛ يعنى روز نعمت و نقمت و روز جزا و روز عقوبت و روز امتحان يا روز دنيا
و روز رجعت و روز آخرت؛ وليكن ايشان هرگاه به خاطر آرند عظمت خداوند را زبانهايشان
شكسته مىشود و دلهايشان كنده مىشود، و عقل هايشان مىرود و خردهايشان مبهوت
مىشود به جهت اعزاز و اعظام و اجلال خداوند، پس هر گاه به خود آمدند از اين حالت
رو مىآورند به سوى خدا به كردارهاى پاكيزه مىشمرند نفسهاى خود را با ستمكاران و
خطا كاران و حال آن كه ايشان نرهند از تقصير و تفريط مگر آن كه ايشان راضى نمىشوند
براى خدا به كردار اندك و بسيار نمىشمرند براى او عمل زياد را و پيوسته به اعمال
مشغولند، پس ايشان چنانند كه هر وقت نظر كنى به ايشان اى گروه تازه كارها آيا
ندانستيد كه داناترين مردم به قدر، ساكتترين ايشانند از آن و اين كه جاهلترين
مردم به قدر سخنگوترين ايشانند، اى گروه تازه كارها، امروز غره شعبان كريم است
ناميده است او را پروردگار ماه شعبان به جهت پراكنده شدن خيرات به تحقيق كه باز
كرده پروردگار شما در او درهاى حسنات خود را و جلوه داده به شما قصرها و خيرات او
را به قيمت ارزانى و كارهاى آسانى، پس بخريد آن را و جلوه داد براى شما ابليس لعين
شعبههاى شرور و بلاهاى خود را و شما پيوسته مىكوشيد در گمراهى و طغيان و متمسك
مىشويد به شعبههاى ابليس و رو مىگردانيد از شعبههاى خيرات كه باز شده براى شما
درهاى او و اين غره ماه شعبان است و شعبههاى خيرات او نماز و روزه و زكات، امر به
معروف و نهى از منكر و بر الوالدين و خويشان و همسايگان و اصلاح ذات البين و صدقه
بر فقرا و مساكين است بر خود كلفت مىدهيد چيزى را كه برداشته شده از شما، يعنى امر
قضا و قدر و چيزى كه نهى كرده شدهايد از فرو رفتن در آن از كشف سرهاى خدا كه هر كه
تفتيش كند از آنها از تباه شدگان است، آگاه باشيد به درستى كه اگر شما واقف شويد بر
آنچه مهيا فرموده پروردگار عزوجل براى مطيعين از بندگانش در امروز هر آينه بار
خواهيد داشت خود را از آنچه در او هستيد و شروع خواهيد كرد در آنچه امر كردند شما
را به آن، گفتند يا اميرالمؤمنين، چيست آن كه آن را خداوند مهيا فرموده در اين روز
براى مطيعيين خود، پس اميرالمؤمنين فرمود آگاه باشيد كه خبر نمىدهيم شما را مگر به
آنچه شنيدم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به تحقيق كه فرستاد رسول خدا
روزى لشكرى به جانب قومى از سخت دلان كفار، پس خبر ايشان طول كشيد و قلب آن جناب
متعلق شد به ايشان و فرمود: كاش كسى عارف بود به اخبار ايشان و و ما را به احوال
ايشان خبر مىداد در اين گفتگو بودند كه ناگاه بشيرى به نزدش آمد كه ايشان بر
دشمنان خود ظفر يافتند و بر ايشان مستولى شدند و گرداندند آنها را ما بين، كشته و
زخم دار و اسير و غارت كردند اموال ايشان را و اسير نمودند اطفال و عيال ايشان را،
پس چون لشكر، نزديك مدينه رسيدند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) با اصحاب به
جهت استقبال به بيرون مدينه رفتند، پس چون ملاقات نمود ايشان را و رئيس ايشان زيد
بن حارثه بود كه آن جناب او را بر آنها امير كرده بود چون حضرت را ديد از ناقه فرود
آمد و آمد نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و پاها و دستهاى آن حضرت را
بوسيد، پس حضرت او را گرفت و سرش را بوسيد و آن گاه از ناقه فرود آمد عبدالله بن
رواحه و بوسيد دست و پاى آن حضرت را و حضرت او را در بغل گرفت آن گاه فرود آمدند
ساير لشكريان و ايستادند و صلوات بر آن جناب فرستادند و حضرت رد خير نمود بر ايشان،
آن گاه فرمود خبر دهيد مرا به قصه خود و حالتان با دشمنان و با ايشان اسيران آن قوم
و اولاد ايشان و عيال و اموال ايشان از طلا و نقره و اصناف امتعه مقدار فراوانى
بود، پس گفتند: يا رسول الله، اگر مىدانستى چگونه بود حال ما هر آينه تعجب تو بزرگ
مىشد، پس حضرت فرمود: من نمىدانستم تا آن كه آگاه كرد مرا به آن جبرئيل الآن و
نبودم كه بدانم چيزى از كتاب خدا و دين او را نيز ما تا اين كه بياموزد مرا به آن
پروردگار من خداى مىفرمايد:
و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ماالكتاب و لا
الايمان الى قوله صراط مستقيم668
وليكن خبر دهيد به اين، اين برادران مؤمنين خود را تا من شما را تصديق كنم، پس به
تحقيق كه مرا جبرئيل به صدق شما، خبر داد، پس گفتند: يا رسول الله، چون ما نزديك
دشمن شديم جاسوسى براى خود فرستاديم كه مطلع شود بر حالات ايشان و عددشان، پس برگشت
به سوى ما و خبر داد ما را كه ايشان مقدار هزار نفرند و ما دو هزار نفر بوديم و
ناگاه آن قوم بيرون آمدند تا پشت بلد خود به قدر هزار نفر و سه هزار نفر را در بلد
گذاشتند كه ما را به وهم اندازند كه ما هزار نفريم و جاسوس ما خبر داد كه ايشان در
ميان خود مىگفتند ما هزار نفريم و ايشان دو هزار نفر و ما طاقت نداريم رو به رو
جنگ كردن را و نيست. چارهاى براى ما جز انداختن يكديگر را در بلد تا سينههاى
ايشان به تنگ آيد از منزلهاى ما، پس از ما منصرف شوند پس به اين سبب جرئت گرفتيم بر
ايشان و حمله آورديم بر آنها، و داخل بلد خود شدند و در آن را بر روى ما بستند ما
نشستيم در جاى ايشان، چون شب در آمد بر ما و به نيمه شب رسيديم باز كردند در بلد
خود را و ما غافل و خوابيده بوديم و بيدار نبود در ما مگر چهار نفر، زيد بن حارثه
در جانبى از اطراف لشكر ما كه نماز مىكرد و قرآن مىخواند و عبدالله بن رواحه در
جانبى ديگر نماز مىكرد و قرآن مىخواند و قتادة بن النعمان در جانب ديگر نماز
مىكرد و قرآن مىخواند و قيس بن عاصم در جانب ديگر نماز مىكرد و قرآن مىخواند،
پس بيرون آمدند در شب تاريك كه سخت ظلمانى بود و ما را تيرباران كردند و اين در بلد
ايشان بود كه آگاه بودند بر راهها و مواضع آن و ما نادان، پس به خود گفتيم كه به
سختى افتاديم و هلاك شديم اين شب تاريك قدرت نداريم و كه بپرهيزيم از تيرها؛ زيرا
كه نمىبينم آنها را در اين حال بوديم كه ناگاه روشنائى بيرون آمد از دهان قيس بن
عاصم منقرى مانند آتش كه به شعله در آمده و روشنائى بيرون آمد از دهان قتاده مانند
روشنائى زهره و مشترى و روشنائى بيرون آمد از دهان عبدالله بن رواحه مثل شعاع ماه
در شب تاريك. و نورى ساطع شد از دهان زيد بن حارثه روشنتر از آفتاب طالع شده و اين
نورها روشن كردند لشكرگاه ما را تا اين كه روشنتر شده بود از نصف النهار و دشمنان
ما در تاريكى سختى بودند، پس ما مىديديم ايشان را و ايشان نمىديدند ما را، ما
بيننده و آنها كور بودند، پس شمشير بر آنها نهاديم، پس گرديدند ما بين كشته و زخم
دار و اسير و در بلد داخل شديم، پس فرو گرفتيم اولاد و عيال و زنها را اين است عيال
و ذريات ايشان و اين است اموال ايشان و نديديم. يا رسول الله، عجيبتر از اين نورها
در دهنهاى اين گروه كه گردانيد تاريكى شب را بر دشمنان ما تا آن كه قادر شديم بر
ايشان، پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود به ايشان بگوئيد:
الحمدلله رب العالمين669 بر آنچه فضيلت
داده ايشان را به او از ماه شعبان و به تحقيق كه بگذشت از ايشان ماه حرام، يعنى رجب
و اين نورها به جهت اعمال اين برادران شما است در غره ماه شعبان كه پيشى داده به
ايشان در شب خود، پيش از آن كه از ايشان آن اعمال صادر شود، پس گفتند: يا رسول
الله، چيست آن اعمال كه ما هم پروريده شويم بر آن فرمود: اما قيس بن منقرى پس او
امرى كرد به معروف در غره شعبان و نهى كرد از منكرى و دلالت كرد بر خيرى، پس از اين
جهت پيش داده شد براى او اين نور در شب، آن روز او در وقت خواندن قرآن، و اما قتادة
بن نعمان پس او ادا كرد دينى را كه بر او بود در غره روز شعبان، پس به اين سبب پيشى
داد به او آن نور را در شب آن روز، و اما عبدالله بن رواحه، پس او نيكو كار بود به
والدين خود و غنيمت او در آن شب زياده شده بود، پس چون چنين شد پدرش به او گفت، من
و مادرت تو را دوست مىداريم و اين زن تو فلانه ما را آزار مىرساند و رنج مىدهد و
ما ايمن نيستيم كه تو شهيد شوى در اين جنگها پس مداخله كند با ما اين زن در اموال
تو و زياد شود بر ما ستم و رنج او، پس عبدالله گفت: من مطلع نبودم بر ستم او بر شما
و ناخوش داشتن شما او را و اگر مىدانستم اين هر آينه جدا مىكردم او را از خود
وليكن الآن او را از خود جدا كردم تا آن كه در امان باشيد از آنچه از آن مىترسيد و
من دوست نداشتم كه شما كاره باشيد، پس اين سبب شد كه به سلف داد به او نورى را كه
ديديد. و اما زيد بن حارثه كه بيرون مىآمد از دهان او نورى كه روشنتر بود از
آفتاب طالع شده و او سيد آن قوم است و افضل ايشان، پس به تحقيق كه خداوند مىدانست
كه چه از او سر مىزند پس او را اختيار فرمود و او را فضيلت داد از روى دانستن به
آنچه از او مىشود. به درستى كه او در آن روزى كه در پس اين شب بود كه در او ظفر
يافتيد، به سبب آن آفتاب طالع شده از دهان او، مردى از منافقين عسكر او اراده كرد
بر انگيختن بدى ميان او و ميان على بن ابيطالب (عليهالسلام) و افسادى ميان اين دو،
پس به او گفت به به صبح كردى كه نظير ندارى در اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) و اصحاب او، اين رنج و مشقت تو و اين چيزى كه مشاهده نموديم نور تو است،
پس زيد به او گفت: اى بنده خدا، بترس از خداوند و افراط نكن در گفتار و بالا مبر
مرا زياده از قدرم. پس به درستى كه تو به سبب اين گفتن مخالفى و به جهت او كافرى و
اگر قبول كنم گفتار تو را من نيز چنين مىشوم، اى بنده خدا آيا خبر ندهم تو را به
آنچه بود در اول اسلام بعد از او تا آن كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
داخل مدينه شد و فاطمه (عليهمالسلام) را تزويج نمود و متولد شد براى او حسن و حسين
(عليهماالسلام) گفت آرى، گفت: چون كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا به
غايت دوست مىداشت تا آن كه مرا به پسرى خواند، پس مرا مىگفتند: زيد پسر محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم) تا آن كه متولد شد براى، على، حسن و حسين (عليهماالسلام) پس
كراهت داشتم اين خواندن را به ملاحظه آن دو بزرگوار و گفتم به آن كه مىخواند مرا؛
دوست دارم كه بخوانى مرا زيد؛ مولى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، زيرا كه
كراهت داشتم كه شبيه شوم، حسن و حسين (عليهمالسلام) را، پس پيوسته چنين بود تا آن
كه خداوند تا آن كه خداوند تصديق كرد ظن مرا و فرستاد بر پيغمبر (صلى الله عليه و
آله و سلم) كه خداى براى مرد دو دل در باطن او، قرار نداده؛ يعنى دلى كه محمد و آل
او (عليهماالسلام) را دوست دارد و ايشان را تعظيم كند و دلى كه غير ايشان را تعظيم
كند، مثل تعظيم كردن ايشان يا دلى كه دوست داشته باشد به آن دشمنان او را، بلكه كسى
كه دوست دارد و دشمنان ايشان را، پس بغض دارد مر ايشان را و دوست ندارد و مر ايشان
را؛ آنگاه فرمود: و ما جعل ازواجكم اللائى تظاهرون منهن
امهاتكم670 و نگردانده آن زنها را كه
مظاهره كرديد از ايشان مادران شما و ما جعل ادعيآئكم ابنائكم671
و نكرده پسر خواندههاى شما را پسران شما تا آنجا كه فرمود: و
اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله672
يعنى حسن و حسين (عليهمالسلام) سزاوارند به پسرى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) در كتاب خدا و فرض او از مؤمنين و مهاجرين مگر آنكه به مواليان خود نيكى و
احسان كنيد كه نرسد محل اولاد كان ذلك فى الكتاب مسطورا673
پس ترك كردند آن را و مىگفتند زيد برادر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پس
پيوسته مردم چنين مىگفتند به من، و من كراهت داشتم آن را تا آن كه برگرداند رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برادرى را ميان خود و على بن ابيطالب
(عليهالسلام) آن گاه زيد گفت: اى بنده خدا به درستى كه زيد674
مولاى على بن ابيطالب است؛ چنانچه او مولاى رسول خدا است، پس نگردان او را نظير آن
جناب و بلند نگردان او را فوق مرتبهاش، پس بشوى چون نصارى چون بلند كردن عيسى را
فوق مرتبه او و كافر شدند به خداوند عظيم، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمود: پس از اين جهت فضيلت داد زيد را به آنچه ديديد و شرافت داد او را به آنچه
مشاهده كرديد قسم به آن كه مبعوث كرده مرا به راستى به پيغمبرى به درستى كه آنچه كه
خداوند مهيا كرده آن را براى زيد در آخرت، هر آينه كوچك است در جنب او آنچه ديديد
در دنيا از نور او و به درستى كه مىآيد او در روز قيامت و نور او سير مىكند پيش
روى او و پشت سر او و طرف راست او و طرف چپ او و بالاى او و زير او از هر جانبى
مسافت هزار سال، آن گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا خبر ندهم
شما را در هزيمتى كه روى داده به شيطان و برادرانش و عساكرش سختتر از آنچه واقع شد
در اين دشمنان شما، گفتند: آرى يا رسول الله، فرمود: قسم به آن كه مرا به راستى به
پيغمبرى برانگيخته كه چون روز اول شعبان مىشود پراكنده مىكند ابليس لشكر خود را
در اطراف زمين و آفاق آن و مىگويد به ايشان كه سعى كنيد در كشيدن بعضى از بندگان
خدا به سوى خود در اين روز، و به درستى كه خداى عزوجل پراكنده مىكند ملائكه در
اطراف زمين و آفاق او و به ايشان مىفرمايد به راستى نگاه داريد بندگان مرا و ايشان
را ارشاد كنيد، پس همه ايشان نيك بخت مىشوند. مگر آن كه امتناع و سركشى كند، پس به
درستى كه او از حد گذشته مىگردد در حزب ابليس و جنود او به درستى كه خداوند عزوجل
چون روز اول ماه شعبان مىشود و امر مىكند به درهاى بهشت، پس باز مىشود و امر
مىكند درخت طوبى را پس نزديك مىكند شاخههاى خود را بر اين دنيا، آن گاه ندا
مىكند منادى پروردگار ما عزوجل؛ اى بندگان خدا، اين شاخههاى درخت طوبى است، پس در
آويزيد به او كه بلند كند شما را به سوى بهشت و اين شاخههاى درخت زقوم است، پس
بترسيد از او كه نبرد شما را به سوى دوزخ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمود: قسم به آن مرا به راستى به رسالت مبعوث نموده كه هر كسى را فراگيرد درى از
خير و نيكى را در اين روز، پس به تحقيق كه در آويخته به شاخهاى از شاخههاى درخت
طوبى، پس او كشاننده است او را به سوى بهشت و هر كه فراگيرد درى از شر را در امروز،
پس به تحقيق كه در آويخته به شاخهاى از شاخههاى درخت زقوم، آن كشاننده است او را
به سوى آتش آن گاه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پس هر كس كه امروز
براى خدا نماز مستحبى كند، پس در آويخته به شاخه از آن و هر كس روزه گيرد در اين
روز، پس به تحقيق كه در آويخته به شاخه از آن و هر كس صلح دهد ميان زن و شوهرش يا
پدر و فرزندش يا خويشاوندش يا مرد و زن همسايهاش يا مرد و زن بيگانه، پس به تحقيق
كه درآويخته از آن به شاخه و كسى كه تخفيف دهد پريشانى را از طلبى كه از او دارد يا
كم كند از آن، پس به تحقيق كه در آويخته از آن و كسى كه كفالت كند يتيمى را، پس به
تحقيق كه در آويخته از آن به شاخه و كسى كه باز دارد سفيهى را از عرض مومنى، پس به
تحقيق كه در آويخته از آن به شاخه و كسى كه بخواند قرآن يا چيزى از آن را، پس به
تحقيق كه در آويخته از آن به شاخه و كسى كه ياد آرد خداى را و بشمرد نعمتهاى او را
و شكر كند، پس به تحقيق كه درآويخته از آن به شاخه و كسى كه عيادت كند مريضى را، پس
به تحقيق كه درآويخته از آن به شاخه و كسى كه نيكى كند پدر و مادر خود يا يكى از
آنها را، پس به تحقيق كه درآويخته به شاخه و كسى كه پيش از اين روز ايشان را به غضب
آورده بود، پس در اين روز خوشنودشان كرد، پس به تحقيق كه درآويخته از آن به شاخه و
هركس جنازه را تشييع كند، پس به تحقيق كه درآويخته از آن به شاخه و همچنين هر كس كه
چيزى را از ابواب خير در اين روز به جا آورد، پس به تحقيق در آويخته از آن به شاخه،
آنگاه رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: قسم به آن كه مرا به راستى به
پيغمبرى مبعوث فرموده كه هر كس كه درى از شر و گناه را در اين روز فرا گيرد پس به
تحقيق كه درآويخته به شاخه از شاخههاى درخت زقوم، پس آن كشاننده است او را به سوى
آتش، آنگاه فرمود: قسم به آنكه مرا به راستى به پيغمبرى فرستاده كه هر كس تقصير كند
در اين روز نماز واجب خود را و او را ضايع كند، پس فرا گيردس به تحقيق كه درآويخته
از آن درخت به شاخه و هر كس كه بيايد در نزد او فقيرى ضعيف كه مىداند بدى حال او
را و او قادر است بر تغيير حالش بدون آنكه ضررى به او برسد و كسى هم نيست كه از او
نيابت كند و به جاى او بنشيند، پس وا گذارد او را كه ضايع شود و هلاك گردد و دست او
را نگيرد، پس به تحقيق كه درآويخته به شاخه از آن و كسى كه عذر خواهى كند از او،
بدكارى، پس عذر او را نپذيرد آنگاه او را به قدر بدى او عقوبت نكند؛ بلكه بر آن
بيفزايد، پس به تحقيق كه درآويخته به شاخه از آن و كسى كه جدايى اندازد ميان شوهر
با زنش يا برادر با برادرانش يا خويشى با خويشش يا ميان دو همسايه يا ميان دو رفيق
يا دو خواهر، پس به تحقيق كه درآويخته از آن به شاخه و كسى كه سخت بگيرد بر
تنگدستى و حال آنكه مىداند تنگدستى او را، پس بر غيظ او بلاى او بيفزايد، پس به
تحقيق كه درآويخته از آن به شاخه و كسى كه بر او دينى باشد، پس منكر شود آن را بر
صاحبش و تعدى كند بر او تا آن كه دين او را باطل كند. پس به تحقيق كه در آويخته به
شاخه و كسى كه داخل شود در عرض برادر مومن خود مردم را بر آن، وادارد، پس به تحقيق
كه در آويخته شاخه از او و كسى كه آوازه خوانى كند به قسمى از خوانندگى كه
برانگيزاند در آن خواندن بر معاصى، پس به تحقيق كه در آويخته به شاخه و كسى كه
بنشيند به شمرد كارهاى قبيح خود را در جنگ و انواع ستم خود را بر بندگان خدا و بر
آن افتخار كند، پس به تحقيق كه در آويخته به شاخه و كسى كه همسايهاش مريض شده، پس
او را عيادت نكرد محض استخفاف به شأن او، پس به تحقيق كه در آويخته به شاخه از آن و
كسى كه همسايهاش مرد و مشايعت نكرد جنازه او را به جهت خوار بودن او در نظرش، پس
به تحقيق كه در آويخته از آن به شاخه و كسى كه اعراض كند از مصيبت زده و جفا كند او
را محض حقارت و كوچكى او در نزدش، پس به تحقيق كه در آويخته به شاخه و كسى كه عاق
كند پدر و مادر خود يا يكى از آن دو را، پس به تحقيق كه در آويخته به شاخه و كسى كه
پيش ايشان را عاق كرده بود و خوشنود نكرد ايشان را امروز و حال آنكه بر آن قدرت
دارد، پس به تحقيق كه درآويخته به شاخه از آن و همچنين هر كس كارى از سائر اقسام شر
را بكند، پس به تحقيق كه درآويخته به شاخهاى از او و قسم به آن كه مرا به راستى به
پيغمبرى فرستاده كه در آويخته گان به شاخههاى درخت طوبى بلند مىكند ايشان را آن
شاخهها به سوى بهشت، آن گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نظر خود را به
جانب آسمان انداخت اندكى و مىخنديد و مسرور بود آن گاه نظر مبارك را به زير انداخت
به سوى زمين، پس به پيشانى مبارك را در هم كشيد و روى مباركش ترش شد آنگاه رو كرد
به اصحاب خود و فرمود: قسم به آن كه محمد را به راستى به پيغمبرى فرستاده كه ديدم
به تحقيق درخت طوبى را كه بلند مىشد و بلند مىكرد آنان كه به او درآويخته بودند
به سوى بهشت و ديدم بعضى از ايشان را كه در آويخته بود به يك شاخه از آن و بعضى در
آويخته بودند به دو شاخه از آن، يا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن ايشان مر طاعت را و
به درستى كه هر آينه مىبينم زيد بن حارثه را كه به بيشتر شاخههاى از آن در
آويخته، پس آن شاخهها او را به اعلى عليين بهشت بلند مىكند، پس از اين جهت خنديدم
و خوشحال شدم، پس نگاه كردم به سوى زمين، پس قسم به آن كه مرا به راستى به پيغمبرى
فرستاده كه ديدم درخت زقوم را كه پائين مىرفت شاخههاى او و پائين مىبرد در
آويختهگان به او را به سوى دوزخ و ديدم پارهاى از ايشان را به يك شاخه و ديدم
پارهاى از ايشان را كه در آويخته به دو شاخه، يا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن او
مر قبايح را و به درستى كه هر آينه مىبينم بعضى از منافقين را كه در آويخته بيشتر
شاخههاى او و آنها فرو مىبرند او را به اسفل دركات، پس از اين جهت روى خود را ترش
كردم و پيشانى را درهم كشيدم و آن گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) معاودت
فرمود نظر خود را به سوى آسمان، پس اندكى نظر فرمود به سوى آن و او مىخنديد، آنگاه
نظر خود را به زير انداخت به جانب زمين و رويش ترش شد و پيشانيش درهم كشيده شد. پس
روى كرد به اصحاب خود و فرمود: اى بندگان خدا، آگاه باشيد كه اگر به بينيد آنچه را
مىبيند محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) هر آينه در اين حال جگرهاى خود را براى
خدا در روزها تشنه خواهيد گردانيد و شكمهاى خود را گرسنه خواهيد داشت و هر آينه
بيدار خواهيد بود در شبهاى خود و آينه قدمها خود و بدنهاى خود را به تعب و زحمت
خواهيد انداخت و هر آينه از مال خود صدقات بيرون خواهيد كرد و در جهاد جانهاى خود
را در معرض تلف خواهيد آورد، عرض كردند كه آن چيست يا رسول الله، فداى تو باد پدرها
و مادران و پسران و دختران و خويشان و عيال ما. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) فرمود: قسم به آن كه مرا به راستى به پيغمبرى فرستاده كه به تحقيق كه ديدم اين
شاخههاى از درخت طوبى را كه برگشت به سوى بهشت، پس ندا كرد كه منادى پروردگار ما
خزنه بهشت را كه اى ملائكه من، نظر كنيد هر كسى را در آويخته به شاخهاى از
شاخههاى طوبى در اين روز، پس نظر كنيد به سوى مقدار سايه اين شاخه و عطا كنيد او
را از جميع اطراف مثل مساحت او قصرها و خانهها و حوريان، پس دادند اين را، پس عطا
شد به پاره از ايشان مسافت هزار سال از هر جانب و داده شد به پاره از ايشان ضعف آن
و داده شد به بعضى از ايشان سه مقابل و چهار مقابل آن و بيشتر از آن بر حسب قوت
ايمان ايشان و بزرگى اعمال ايشان و به تحقيق كه ديدم صاحب شما زيد بن حارثه را كه
داده شده هزار ضعف آنچه داده شده به جميع ايشان بر حسب قدر فضيلت او بر ايشان در
قوت ايمان و بزرگى اعمال، پس از اين جهت خنديدم و خرسند شدم و به تحقيق كه ديدم
شاخههاى از درخت زقوم را كه به سوى جهنم برگشت، پس ندا كرد منادى پروردگار ما خزنه
او را كه اى ملائكه من، كسى را كه در آويخته به شاخه از شاخههاى درخت زقوم در اين
روز نظر كنيد، پس به سوى منتهاى رسيدن حرارت اين شاخه و تاريكى او نظر كنيد و براى
او نشيمن گاه از آتش بسازيد كه از هر طرف مثل مسافت او قصرهاى آتش و بقعهها و
غارها و مارها و عقربها و زنجيرها و غلها و قيدها و بندهاى آتشين كه او را به آنها
عذاب كنند، پس آماده شده براى پارهاى از آنها مسافت يك سال يا دو سال يا صد سال ما
بيشتر بر حسب اندازه ضعف ايمان و بدى كردار ايشان و به تحقيق كه ديدم براى بعضى
منافقين، هزار ضعف آنچه به تمام ايشان دادند به اندازه كفر و شر، پس از اين جهت
عبوس كردم و روى خود در هم كشيدم. آن گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نظر
كرد به سوى اطراف زمين و آفاق او، پس گاهى تعجب مىكرد و گاه بى آرامى مىنمود، آن
گاه رو كرد به اصحاب خود، پس فرمود: خوشا براى اطاعت كنندگان كه خداوند و ملائكه
چگونه ايشان را اكرام مىكند و واى براى فاسقين كه چگونه مخذول كرده و واگذاشته به
شياطين خودشان و قسم به آن كه مرا فرستاده به راستى براى پيغمبرى به درستى كه من
مىبينم آويختگان به شاخههاى درخت طوبى را كه چگونه توجه كرده به سوى ايشان شياطين
كه ايشان را اغوا كنند، پس حمله كرده بر ايشان ملائكه مىكشند ايشان را و مجروح
مىنمايند و دور مىكنند از ايشان و ندا مىكند ايشان را منادى پروردگار ما، كه اى
ملائكه من نظر نمائيد به سوى هر ملكى كه در زمينند تا منتهاى رسيدن نسيم اين شاخه
كه در آويخته به او احدى، پس با شياطين از جانب اين مومن مقاتله كنيد و آنها را از
او دور كنيد، به درستى كه من مىبينم بعضى از ايشان را كه آمدهاند نزد او
ملائكههائى كه يارى كنند او را بر شياطين و از او سر كشان را، دفع كنندهان، پس
تعظيم نمائيد اين روز از شعبان، پس از تعظيم نمودن شما مر ماه شعبان را، پس چه
بسيارند از نيك بختان در او از اشقياء در او نباشيد.
ماه رجب: شيخ صدوق در كتاب فضائل الاشهر الثلاثه و غيره روايت كرده از
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) كه فرمود: كسى كه تصدق كند به صدقه در رجب براى طلب
خشنودى و رضاى خدا، كرامت كند او را خداوند روز قيامت در بهشت از ثواب چيزى را كه
چشمى نديده و گوشى نشنيده و بر قلب هيچ بشرى خطور ننموده.
كربلا: و راه زيارت حضرت ابى عبدالله (عليهالسلام) و آنچه صرف شود در آن براى خود
يا غير در كامل الزياره از عبدالله بن سنان مروى است كه گفت: گفتم: به جناب صادق
(عليهالسلام) كه فداى تو شوم به درستى كه پدر تو مىفرمود در حج حساب مىشود براى
حاجى به هر درهمى كه خرج مىكند هزار درهم، پس چيست براى كسى كه خرج مىكند در زمان
سير به سوى پدرت حسين (عليهالسلام) فرمود: اى پسر سنان، حساب مىشود براى او به يك
درهم، هزار و هزار تا آن كه شمرد ده مرتبه و بلند مىكند براى او از درجات مثل او و
خشنودى خداوند براى او بهتر است و دعاى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و دعاى
على (عليهالسلام) براى او بهتر است و نيز از هشام بن سالم روايت كرده كه گفت: عرض
كردم خدمت آن جناب كه: چيست براى انفاق كننده در وقت بيرون رفتن به سوى آن حضرت و
انفاق كننده در نزد او، فرمود: درهمى به هزار درهم و نيز از آن جناب روايت كرده كه
فرمود: خداوند عطا مىفرمايد به زائر آن حضرت به هر درهمى كه خرج كرده آن را ده
هزار شهر كه براى او است.
در كتاب محفوظ و نيز از آن جناب روايت كرده كه فرمود: قرار مىدهد خداوند براى او
به هر درهمى ده هزار درهم و اين براى او ذخيره مىشود، پس چون محشور مىشود
مىگويند مر او را كه براى تست ده هزار درهم و به درستى كه خداوند ذخيره كرد آن را
براى تو در نزد خود و به سندهاى معتبر روايت كرده از معاوية بن وهب كه او شنيد كه
حضرت صادق (عليهالسلام) در سجده دعا مىكرد براى زوار ابى عبدالله (عليهالسلام)
كه مالهاى خود را خرج مىكنند و بدنهاى خود را به زحمت مىاندازند به دعائى كه
معاويه را به شگفت آورد. و عرض كرد فداى تو شوم اگر آنچه شنيدم از تو براى كسى بود
كه نمىشناخت خدا را هر آينه گمان دارم كه آتش بچشد چيزى از او را و در اخبار زيارت
بر اين مضمون بسيار است و فرمودند: هر آن كه ديگرى را بفرستد و خود نرود عطا مىكند
خداوند به او به هر درهمى كه انفاق كرده مانند كوه احد از حسنات و چندين برابر به
عوض به او مىدهد و بر مىگرداند از او بلاى آنهائى كه نازل شده، پس دفع مىكند او
را و مال او را حفظ مىكند.
مكه معظمه: و راه به سوى آن به جهت اداى مناسك حج، در كامل الزياره از جناب صادق
(عليهالسلام) مروى است كه فرمود: مكه حرم خدا است و حرم رسول او و حرم على
(عليهماالسلام)؛ نماز در آن به صد هزار نماز و درهم در آن به صد هزار درهم و شيخ
طوسى از ابوبصير روايت كرده كه گفت: شنيدم از آن جناب كه مىفرمود: يك درهم در حج
بهتر است از دو هزار درهم در غير او از راه خدا و نيز از آن جناب روايت كرده به على
بن ابى حمزه كه فرمود: يك درهم كه آن را خرج كنى در حج بهتر است از بيست هزار درهم
كه آن را در حق صرف كنى و شيخ صدوق از آن جناب روايت كرده كه فرمود: كسى كه انفاق
كند درهمى را در حج، بهتر است براى او از صد هزار درهم و نيز روايت كرده كه يك درهم
در حج بهتر است از دو هزار هزار در سواى آن از سبيل الله و از حضرت رسول (صلى الله
عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: هيچ نفقه نيست محبوبتر نزد خداوند از نفقه
كه ميان روى باشد، و دشمن دارد اسراف را مگر در حج و عمرة و نيز از آن حضرت روايت
كرده كه فرمود: كسى كه بيرون رود براى حج يا عمره، پس براى او است به هر گامى تا
برگردد و صد هزار هزار حسنه و محو مىشود از او هزار هزار سيئه و بلند مىشود براى
او هزار هزار درجه و براى او است نزد خداوند به هر درهمى هزار هزار درهم و به هر
دينارى هزار هزار دينار و به هر حسنه كه به جا مىآورد و در آن راه هزار هزار حسنه
تا برگردد.
مخفى نماند، كه: چون در سير به سوى مكه معظمه براى اداى مناسك و اعمال عمره و حج
تعظيم و از اعظم شعائر اسلام است كه به آن امتياز تام پيدا كنند از سائر فرق و ملل
باطله و ترويج و نشر است از سيره و آثار انبياء گذشته كه جز اين چيزى از ايشان به
ظاهر باقى نمانده و ابتلا است به معاشرت با اصناف خلق از علم و جاهل و ضعيف و فقير
و عاجز و مريض و ميت و اصناف حيوان از مركوب و غيره كه هر يك حسب شرحى كه گذشت
موردند براى انفاق و صدقه از خلق و علم و مال و جوارح و عفو و صفح و غير آن، ناچار
اهتمام در تحصيل اين سفر زياده بر استطاعت ظاهره كه شرط وجوب است بايست نمود تا رنج
اين سفر بيهوده و از آن محل فيوضات غير متناهيه با دست تهى جز لقب حاجى برنگردد،
بلكه بى تحصيل آن استعداد بسا هست كه بر وبال افزوده و از آنجا مخذول و مطرود به
خانه خود برگشته و در خصال و غيره مرويست از جناب باقر (عليهالسلام) كه فرمود:
اعتنائى نيست به آن كه قصد اين بيت كرده در وقتى كه در او سه خصلت نباشد ورعى كه
منع كند او را از معاصى خداوند؛ و حلمى كه مالك شود به آن غضب خود را؛ و نيكو
مرافقت كردن با آن كه با او مصاحبت مىكند و آنچه گفتيم در اين سه خصلت مندرج است.
مدينه طيبه: در كامل الزياره از جناب صادق (عليهالسلام) مروى است كه فرمودند:
مدينه حرم خدا است و حرم رسول او و حرم اميرالمؤمنين (عليهالسلام)، نماز در مسجد
او به ده هزار نماز و درهم او به ده هزار درهم مقابل است.
كوفه: در آن كتاب از آن جناب (عليهالسلام) مروى است كه فرمود: انفاق يك درهم در
كوفه به صد درهم حساب مىشود.
الحمدلله وله المنة؛ كه آنچه مقصود بود حاصل و بار به منزل رسيد با نداشتن بضاعت
معرفت و سرمايه دانش و قلت اسباب و كثرت موانع از بركت مجاورت دارالولاده امام عصر
روحى و روح العالمين له الفداء و سر من راى كه مبتدى
و منتهى و عالم و جاهل از هر طبقه و صنفى از او بهرهبرند و منتفع شوند.
اللهم اجعله لنا فى صحيفة الحسنات و لاترنا اعمالنا علينا
حسرات و كتب بيمناه الداثرة الخاسرة الجانية الفانية العبد المذنب المسئى حسين بن
محمد تقى النورى675 الطبرسى فى ليلة الخميس
الرابع عشر من المحرم من سنه 1301 (و تمام شد مبيضه آن ثانيا به يد مؤلفه جز
چند جزو از اول كتاب، در شب شنبه يازدهم جمادى الثانيه 1302 در بلده طيبه
سر من راى على مشرفها الآف التحية والثنأ حامدا مصلحا مستغفرا).676
پىنوشتها:
661) سوره بقره 2، آيه 263
662) سوره اسرا 17 آيه 28.
663) تفسير مجمع البيان، ج 6ص 634 چاپ دارالمعرفة - بيروت
664) سوره اعلى 87 آيه 14-15
665) سوره النساء 4 آيه 6 با تركيب فوق آيهاى در قرآن نيامده است.م
666) سوره النور 24 آيه 22
667) بحارالانوار، ج 46 ص 104 ب5 و ج 98 ص 187 ب8
668) سوره شورى 42 آيه 52
669) سوره فاتحه 1 آيه 2
670) سوره احزاب 33 آيه 4
671) سوره احزاب 33 آيه 4
672) سوره انفال 8 آيه 75
673) سوره اسراء 17 آيه 58
674) مراد از مولا اينجا دوست و برادر است.م
675) ميرزا حسين نورى فرزند محمد تقى در هيجدهم شوال سال 1254 هجرى قمرى در قريه
نور كه امروزه به شهر نور تبديل شده به دنيا آمد و سالها در شهر سامرا از محضر پر
فيض ميرزا حسين شيرازى بزرگ و شيخ العراقين شيخ عبدالحسين و شيخ مرتضى انصارى و
ملاعلى كنى و غيره استفاده نمود و خود از مشايخ علامه عصر شيخ آقا بزرگ تهرانى و
محدث شيخ عباس قمى است و در عمر با بركت خود تاليفاتى مانند: 1. مستدرك الوسائل 2.
دارالسلام 3. نفس الرحمان 4. نجم الثاقب 5. فصل الخطاب 6. كشف الاستار 7. لؤلؤ
مرجان 8. تحيه الزائر 9.ميزان السماء 10. بدر مشعشع 11. سلامت المرصاد 12. رساله در
مواليد ائمه (عليهمالسلام) 13. ظلمات الهاديه، 14. حاشيه بر رجال ابوعلى 15. حكمت
طبيعيه 16. مستدرك مزار بحار 17. مواقع النجوم 18. جنت المأوى 19. فيض القدس 20.
صحيفه الثانيه، 21. صحيفه الرابعه 22. كلمه طيبه كه همين كتابى است كه پيش روى
شماست، بر جاى گذاشت و نام نيكى همراه با تاليفات خود از او به ياگار مانده و آخر
الامر در سال 1320 هجرى از اين جهان خاكى عبور كرد و در جوار مولى الموحدين امام
على بن ابيطالب (عليهالسلام) به آرامش رسيد و در صحن آن بزرگوار مدفون گرديد.
خداوند از رحمت واسعه خود حضرت ايشان و بنده عاصى را محروم نفرمايد. خدايتان يار،
دلتان گنجينه اسرار باد.
قم خرداد ماه 1378 محمد ملكى.
676) داخل كمان در بعضى از نسخهها نيامده است.م