كلمه طيبه

علامه حاج ميرزا حسين طبرسى نورى(ره)

- ۱۳ -


شيخ صدوق از جناب صادق (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: مى‏آيد بر مردم زمانى كه نيست در او چيزى كمياب‏تر از برادر انيسى يا كسب درهمى حلال و شيخ طوسى(قدس سره) از مردى جعفى روايت كرده كه در خدمت آن جناب بود، پس شنيد كه مردى مى‏گويد: بار خدايا سوال مى‏كنم از تو رزقى طيب پس حضرت به او فرمود: هيهات اين قوت پيغمبرانست؛ وليكن سئوال نكن رزقى را كه خداوند تو را عذاب نكند بر آن روز قيامت هيهات به درستى كه خداوند مى‏فرمايد: يا ايهاالرسول كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا259 و گويا آن شخص دعا كننده قابليت رسيدن به اين نعمت بزرگ را نداشت، يا در آن كه در صدد تحصيل اين قسم روزى افتادن سبب بهم خوردن نظام كلى عالم است. چه ماكول غالبا منحصر در ماهى و بعضى اقسام گياه و ريشه صحرا خواهد شد و اگر هر كسى خواست به آنها يا قريب به آنها سر كند رشته نظام بالمره از هم گسسته شود والا نشود كه مقصود اختصاص طيب باشد به انبياء چه مؤمن كامل نخورد مگر از خوان ايشان و ننشيند مگر بر سر سفره ايشان.
شيخ صدوق در صفات الشيعه از مسعده روايت كرده كه: كسى از آن جناب پرسيد كه چه شده كه گاهى مومن از همه بخيل‏تر مى‏شود زيرا كه او كسب مى‏كند روزى را از ممر حلال و راه طلب كردن حلال كم است. پس دوست ندارد كه جدا شود از او سبب شبهه چون دانسته كه تحصيل آن دشوار است و اگر نفسش از او گذشت در محل مناسب صرف كند و در كافى از آن جناب روايت شده كه مومن در دنيا مى‏خورد به منزله مضطر و به روايت صدوق از آن جناب خوراك مؤمن خوراك ناخوشهاست، يعنى در كمى و بى ميلى چه با قلت حلال واعقى ناچار شود به خوردن ظاهرى آن و به احتمال حرمت كه اگر باشد ضررش از زهر بيش بود، طبعا منزجر در خوردن؛ در كمى و زيادى و بدى و خوبى اقتصار كند بر سد رمق و نيز در كافى مروى است كه احمد بن محمد بزنطى گفت: گفتم، به جناب رضا (عليه‏السلام) كه بخواه از خداوند كه مرا از حلال روزى دهد فرمود: آيا مى‏دانى چيست حلال؟ گفتم: آنچه در نزد ما است كسب طيب پس فرمود: كه على بن الحسين (عليهم‏السلام) مى‏فرمود: حلال قوت برگزيدگان است آن گاه فرمود: بگو سئوال مى‏كنم از تو روزى فراخ را و سيد على بن طاووس در امان الاخطار از محمد بن هارون جلاب روايت كرده كه گفت، عرض كردم خدمت ابى الحسن هادى (عليه‏السلام) كه ما روايت كرديم از پدران تو كه مى‏آيد بر مردم زمانى كه نيست چيزى كمياب‏تر در او، از برادر انيس يا كسب در همى از حلال پس فرمود: اى ابامحمد، به درستى كه كمياب موجود است وليكن تو در زمانى هستى كه نيستى چيزى مشكل‏تر از درهم حلال و برادرى در راه خداى تعالى، پس سيد(قدس سره) بعد از نقل خبر فرمود: هرگاه حلال دشوار يا متعذر بود در آن زمان و حال آن كه عهدش به ابتداء ايمان و اسلام نزديك بود، پس حال چگونه مى‏شود، حلال و حرام و طعام به اختلاف امور حلال و حرام و چون ديدم كار به اينجا رسيده چنين ديدم كه احتياط كردن در پيدا كردن حلال به بيرون كردن خمس و حقوق واجبه از هر چه دارم اقرب است، به نجات و سلامتى در حيات و بعد از مردن و غرض سيد(قدس سره) بيرون كردم خمس مال است از هر چه به دست آيد و احتمال حرمت در تمام يا بعض آن برود و در اخبار متعدده رسيده كه در حلال مخلوط به حرام كه نه صاحبش را شناسد و نه قدر حرام را داند. خداوند لطف فرموده و راضى شده به دادن خمس آن و پس از دادن مال حلال و پاكيزه شود و به احتمال تعلق زكات عشير آن را نيز مى‏دهد وليكن از طريقه آن مرحوم معلوم مى‏شود، كه مرادش از حقوق واجبه تمام حقوق اخوان و فقراست؛ چنانچه در كتاب كشف المحجه تصريح فرموده كه هميشه از محصول زمين نه عشر را به فقرا مى‏داد و يك عشر را براى خود نگاه مى‏داشت و اين سيره حقيقت معنى عمل كردن است به آيه كه در صدد بيان اوييم كه تزكيهم بها260 چه با دانستن و ديدن فوائد گذشته از حلال و اين كه خوردن آن سبب شود براى رفتن قذارت و زينت گرفتن نفس به صفات حميده وترقى و قوت گرفتن آنچه داشت از آنها و ظفر نيافتن بر آن مگر گاهى با هزار رحمت بر اندكى از آن كه مقاومت نكند به آنچه خورده و خواهد خورد از حرام. آن گاه واقف شدن بر اين بشارت الهيه و نعمت سنيه كه قدرش را جز خداوند كسى نداند و از عهده شكرش تمام آدميان و غير ايشان بر نيايند، كه به دادن صدقه تمامى چرك و كثافات و قذارات و حرمت و نجاسات ظاهرى و باطنى مال مانده برود و چون طلاى احمر پاك و پاكيزه و خالص شود و با بدن همان كند كه حلال اصلى كه دست كثيفى به او نرسيده بود مى‏كرد و هميشه از اين كار ممكن و بر ساختن چنين اكسير روحانى و ترياق كبير آسمانى توانا، البته با نهايت شوق و ميل آنچه تواند بدهد چه هر چه بيشتر دهد، تاثير باقى مانده بيشتر و بركتش زيادتر شود و هر نفع و لذت و اثرى كه در آنها خيال داشت در آنچه باقى مانده خواهد ديد سيرى را كه در دو نان مثلا مى‏دانست و به آن عادت داشت در يك؛ بلكه در نيمه نانى مشاهده خواهد نمود و لذت و قوتى كه در الوان اطعمه طلب مى‏كرد و بهتر و بيشتر از آن را در يكرنگى پيدا خواهد فرمود، اگر خواست به همه احتمالات آن غذا، يا مال عمل كند خمس آن را بدهد آن گاه عشر تمام آن را به سيدى فقير رفيق با همت دهد كه به راستى و رضا دوباره به او برگرداند. آنگاه همين كار را با فقير غير سيد كند آنگاه به حقوق مستحبه پردازد و به تفصيل و شروطى كه بعد بيايد با التفات به مراتب آنها در مقام تقديم و ترجيح چه حقوق متفاوتند در بزرگى و كوچكى و دينى و دنيوى و براى هر يك درجات بسيار باشد و حق نيز گاه اصلى باشد به قرار داد اول الاهى كه در آن ملاحظه رسيدن خيرى ظاهرا از آنها به او نشده و نبايد كرد هر چند خير بسيار رسيده چون حق رحم و همسايه و يتيم و فقير و رحم دور شود و نزديك و گاهى حق از روى احسانى پيدا شود كه از آن شخص به او رسيده و آن خير صاحب مراتب باشد، چه كسى كه جان انسانى را بخرد البته حقش بزرگتر باشد از آن كه مالى به او داده يا مالش را حفظ نموده و اين حقوق گاهى جمع شود بسيارى از او در يكى چون رحم، همسايه، فقير، عاجز، معلم دين، رفيق در سفر و حضر كه راه روزيش از جاهاى ديگر مسدود و ديگران به اعتماد بر او و گمان بى نيازى در آن مصاحب چيزى به او ندهند.
پس داراى سه حق مثلا از دو و آن از يك مقدم باشد و شرح محل انفاق و صدقه در باب دهم بيايد و چون طالب تزكيه چنين رفتار كند شايد امتثال فرمان اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) كه به والى بصره عثمان بن حنيف نوشتند كرده باشد، چه از مطالبى كه در آن فرمان همايون درج شده اين است كه نظر و تامل كن در آنچه مى‏خورى از اين خوردنى‏ها، پس هر چه را كه عملش بر تو مشتبه شد يعنى ندانستى كه حلال است، يا حرام پس آن را بينداز و هر چه را كه يقين كردى به پاكيزگى راههايش يعنى از هر راه كه تحصيل شده و به هر راه كه بايد صرف شود پاكيزه و از معايب مبراست پس تناول كن از آن و از تمام آنچه گفتيم، منكشف شد كه هر كه تقواى او در مقام تحصيل حلال به نحوى كه ذكر شد و اهتمام در نخوردن جز آن بيشتر باشد در مقامات ديگر با نفع و محكم و با دوام و ثمر خواهد بود و الا همان است كه فرمودند؛ آنچه كند بنايى است بر روى ريگ و اگر به راستى در اين مقام در آيد و سير نمايد، خداوند اعانت خواهد كرد زرقش را به شروط مذكوره به او خواهد رساند چه بسيار از علماء صالحين كه به اين وادى در آمدند و برخود تنگ گرفتند خداوند حسب الوعده كه و من يتق الله يجعل له مخرجا261 به مقدار حاجت از ممر مرضى به ايشان رساند و چون ديگران خوردند و پوشيدند و از گرسنگى نمردند.
سيد جليل و عالم نبيل سيد خلف بن سيد عبدالمطلب موسوى‏262 مشعشعى كه از اعيان علماء حويزه‏263 و معاصر شيخ بهائى و صاحب تصانيف رائقه بود و بسيار زاهد مرتاض و در لباس و خوراك طريقه جد مطهر خود را پيروى مى‏كرد و عبادت او ضرب المثل بود در كتاب مظهر الغرائب كه شرح و دعاى عرفه جناب سيدالشهداء (عليه‏السلام) است مى‏فرمايد: وقتى كسى را كه بر او اعتماد داشتم به رامهرمز فرستادم با تنخواهى كه براى من طعامى بخرد به قيمت هزار درهم و او را وصيت كردم كه از ارباب ديوان نخرد به جهت شبهه كه در مال ايشان است، چون چند روز گذشت در خواب ديدم كه گويا آن مرد وارد شده و از او پرسيدم از خريد طعام، گفت: خريدم گفتم: از ارباب ديوان چيزى نخريده باشى گفت در دو من كار، بر من مشتبه شده كه ندانسته با آن طعام مخلوط شده و از حال خودش پرسيدم گفت: درد شكمى مرا آزار داد داغ كردم چون صبح شد آن مرد آمد از صورت حال پرسيدم، پس خبر داد مرا به همان نحو كه در خواب ديدم از جهت طعام و درد، و وقتى در نواحى فارس بودم و امينى داشتم با والدم در حويزه بود پس در خواب ديدم كه گويا آن مرد آمده و با او دو هزار درهم بود از والد كه برسم صله براى من فرستاده، پس به او گفتم: مى‏ترسم كه اين از اعمال ديوان باشد. گفت: از آن بابت نيست، پس او را به خداوند او را قسم دادم ساكت شد، پس دوباره قسم دادم گفت: حال كه مرا قسم مى‏دهى اين از اعمال ديوان است، اما مرا بسپرده‏اند كه تو را خبر ندهم و آن را صرف كنم در حاجت‏هاى خارجيه گفتم آن را بر گردان به سوى او چون بيدار شدم آن شخص وارد شد و با او بود آن دراهم به همان عدد كه در خواب ديدم، پس از او پرسيدم گفت: به همان نحو كه در خواب جواب داده بود تا آن كه الحاح كردم و او را قسم دادم، پس به آن اعتراف كرد گفتم: الله اكبر به درستى كه خداوند نگاه مى‏دارد ما را از اين مالها،پس آن را برگرداندم فى الحال، پس خداوند بفضل و كرم خود و عوض آن را پس از زمانى اندكى بيست هزار درهم به من داد و اين از فضل خداوند بر من و بر مردم است.
مولف گويد كه شيخ عياشى در تفسير خود از جناب باقر (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: هيچ نفسى نيست مگر آن كه خداوند مقرر كرده براى او رزق حلالى كه برسد به او در عافيت و از راه ديگر حرامى بر او عرضه مى‏دارند، پس اگر از آن حرام چيزى برداشت تقاص مى‏كند آن مقدار از آن حلال كه براى او مقرر كرده بود، در نزد خداوند است سواى آن حلال و حرام فضلى بزرگ و نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: به درستى كه خداوند خلايق را آفريد و قسمت نمود روزيهاى ايشان را از حلال، و برايشان حرام را عرضه داشت، پس هر كه دريد پرده آن حرام را يعنى به آن آلوده شد كم مى‏شود براى او از آن حلال به قدر آنچه از پرده آن حرام دريده و از او حساب آن را خواهند كشيد.
در كافى از جناب باقر (عليه‏السلام) مروى است كه: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در حجةالوداع فرمود: آگاه باشيد به درستى كه روح الامين در دل من دميد كه نخواهد مرد تنى مگر آن كه روزى خود، به آخر رساند، پس از خداى پرهيز كنيد و به نيكويى يا به اختصار طلب كنيد و واندارد شما را دير آمدن چيزى از روزى اين كه طلب نماييد آن را به چيزى از معصيت خداوند، پس به درستى كه خداوند روزى‏ها راميان خلق خود به حلال قسمت فرموده و به حرام تقسيم نفرموده،پس هر كس بپرهيزد و صبر نمايدروزى او از حلال به سوى او خواهد امد و هر كس بدرد حجاب پرده خداوند عزوجل را و بر دارد آن را از غير راه حلالش كم مى‏كنند آن را از رزق حلالش و حساب آن را از او خواهند كشيد و در آيات بسيار اشاره به اين مقام شده، چنانچه مى‏فرمايد: ولو ان اهل القرى امنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السمآء والارض‏264 اگر اهل شهرها ايمان آورند و از معاصى بپرهيزند هر آينه من درهاى خير و بركت بر ايشان بگشايم و مى‏فرمايد: ولو انهم اقاموا التورته و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم‏265 اگر جهودان و ترسايان بر پا دارند، احكام تورات و انجيل را و به قرآن ايمان آرند و احكام او بر دست گيرند و به هر مشكلى به او رجوع كنند هر آينه بخورند از بالايشان و از زير پايشان، مفسران گفتند كه اين دو جهت كنايه باشد و معنى آن كه از جميع شش جهت به ايشان روزى رسد چنانچه در جاى ديگر مى‏فرمايد: يأتيها رزقها رغدا من كل مكان‏266 و مى‏فرمايد: و الو استقموا على الطريقه لا سقينا هم مآء غذقا267 اگر مردم به راه راست مستقيم شوند هر آينه بنوشانيم ايشان را آب بسيار و آن كنايه از نيكى عيش و فراوانى معاش و وسعت روزى ايشان باشد چه آب اصل همه بركات است و مى‏فرمايد و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب‏268
هر كس از خداى تعالى بپرهيزد او را از هر تنگى برهاند و روزى دهد او را از آن راه كه گمان نبرد و اين تنگى گاهى از شبهات وساوس باشد در عقايد اصول ايمان و گاهى از ميسور نبودن آنچه به اوست قوام بدن انسانى، و آيه هر دو قسم را شامل و مخرج و رزق هر يك بحسب حال اوست.
در مجمع البيان از جناب صادق (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: روزى من حيث لا يحتسب آن است كه بركت دهد خدا در آنچه به او داده و در فقيه مروى است از على (عليه‏السلام) كه فرمود: كسى كه خداوند او را رزقى كه گامى به پاى خود بسوى او دراز نكرده و زبان را براى او نگشاده و جامه به جهت او بر خود نپوشيده و خود را بر او عرضه نداشته و از آنها نيست كه خداوند او را در قرآن ذكر فرموده و من يتق الله269
در قصص امم سالفه كه عزلت از مردم و سياحت بر ايشان روا بود خصوص در بنى اسرائيل حكايات بسيار نقل شده عباد و رهبانان كه در غارها و كهف‏ها و صومعه‏ها تنها مشغول عبادت بودند و روزى به توسط بشر يا شجر يا از غيب عندالحاجة به ايشان مى‏رسيد و اين امت اگر معاشرت را با تقوا ضم كنند، البته از بركت محمد و آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از مقام ايشان بگذرند وليكن حيف كه رشته تقوا را از دست دادند در وادى خذلان مانده از آن دسته سابقين مسارعين به سوى خيرات و الطاف خاصه الاهيه به مراحل دور افتادند.
فصل سوم: در فايده سوم صدقه است كه از آيه شريفه ظاهر مى‏شود و آن صلوات رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) چنانچه فرمود: و صل عليهم ان صلاتك سكن لهم والله سميع عليم‏270 اى پيغمبر رحمت بطلب از خداى برايشان يعنى صدقه دهندگان؛ زيرا كه دعاى تو يا دعاهاى تو سكون نفس و طمأنينه او بر ايشان است و خداى تعالى شنوا و داناست و ظاهر آيه آن است كه اين سكون پيش از دادن صدقه و دعا كردن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نباشد و پس از آن دو پيدا شود؛ پس به ديدن سكون مكشوف مى‏شود، كه آن جناب دعا كرده چه خواهد آمد كه فرقى در اين مقام ميان حضور و غياب و موت و حيات نيست و دعاى آن جناب مستجاب شده و از آن پى برده مى‏شود، به قبول شدن صدقه پس به اين فائده توان تميز داد ميان صدقه قبول شده و نشده.
پس از همه فائده ها بهتر و نفعش بيشتر چه مشاهد اثر قبولى عمل مطابق آنچه فرمودند آيتى باشد تمام بر اثبات وجود مقدس خداوند تبارك و تعالى و صدق رسالت حضرت خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) و صدق آنچه وعده دادند از جزاء بر اعمال حسنه، پس بر شوق و رغبت بيفزايد و به خداوند نزديك نمايد، پس به دادن صدقه پايه از توحيد و نبوت و معاد محكم و شوق به كردن كردارهاى نيكو زياد پس صدقه عملى باشد از ساير اعمال ممتاز به كثرت فائده و بزرگى و توضيح آنچه از آيه شريفه ظاهر مى‏شود و مى‏توان احتمال داد و ذكر كرد از آنچه مربوط است به مقصود متوقف است، بر بيان چند امر.
اول: آن كه مقام طبقات امت در نزد آن جناب مختلف و متفاوت و به حسب آن مراتب دعاى آن جناب درباره ايشان مختلف بود طايفه‏اى از آنها چنانند كه دعاى آن جناب درباره ايشان بى فايده و خداوند اثر اجابت را از آن برداشته به نحوى كه با الحاح سودى ندهد و نتيجه نبخشد چنانچه مى‏فرمايد:
الذين يلمزون المطوعين من المؤمنين فى الصدقات والذين لا يجدون الا جهدهم فيسخرون منهم سخرالله منهم و لهم عذاب اليم استغفرلهم او لا تستغفر لهم ان يستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم ذلك بانهم كفروا بالله و رسوله والله لايهدى القوم الفاسقين‏271
آنان كه عيب كنند و بر سبيل استهزاء چشم بر هم زنند، به تبرع كنندگان از اهل ايمان را در صدقات و عيب كنند آنان را كه جز طاقت خود نيابند و مال بسيار ندارند، پس سخريه و فسوس مى‏دارند از ايشان خداى جزاى سخريه ايشان بدهد و مر ايشان راست عذابى دردناك آمرزش خواه بر ايشان يا آمرزش نخواه براى ايشان، اگر آمرزش خواهى بر ايشان هفتاد بار، پس هرگز نيامرزد خداى ايشان را براى آن كه اينان به خداى و پيغمبر كافرند و خداى راه ننمايد فاسقان را به راه بهشت يا هدايت نكند، پس جمعى كه در دل به خدا و رسولش نگرويدند و جامه از اسلام بر تن كردند كه بدن را پوشاندند و در دل اثرى از او نگذاشتند، و از جمله علامت ايشان آن بود كه صدقه دادن را عيب دانند و آن را كه هر كه دهد استهزا كنند پس دعاى آن جناب در حق ايشان بى ثمر و شرح حال اين جماعت در تفاسير و سير موجود است.
طايفه ديگر بودند، كه حسب ديگر بودند. كه حسب فرمان الاهى چون دامنشان بلوث گناهى ملوث مى‏شود و مرتكب گناهى مى‏شدند، در محضر جنابش حاضر مى‏شدند و استغفار مى‏كردند و آن جناب نيز بر ايشان طلب آمرزش مى‏كرد و اميد اجابت بود چنانچه مى‏فرمايد: ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروالله واستغفرلهم الرسول لوجودواالله توابا رحيما272 و اگر آن بود كه ايشان چون بر خويشتن ستم كردند به نزد تو آمدند و طلب مغفرت كردندى از خداوند و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بر ايشان استغفار كردى، هر آينه يافتندى خداى را پذيرنده مهربان، وعده صريح نفرمود كه اجابت مى‏كنم و خواهم آمرزيد كلمه فرمود كه رجا را قوت و طمع را حركت دهد با خوف از رد هر چند به جهت كامل نبودن شرايط قلبيه باشد.
در تفسير شيخ ابوالفتوح از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: چون رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را دفن كرديم و سه روز بر آمد، اعرابى بيامد و بر سر قبر رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) در افتاد و مى‏گريست و از آن خاك تربت رسول بر سر مى‏ريخت و مى‏گفت يا رسول الله آنچه گفتى بشنيدم و باور كردم و آنچه از خداى فرا گرفتى ما از تو به واجب باز نگرفتيم و از جمله آنچه خداى بر تو فرستاد اين بود كه ولو انهم اذ ظلموا273 تا آخر آيه و من بر خويشتن ظلم كردم و آمده‏ام تا تو براى من استغفار كنى يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) آواز برآمد قد غفر لك بيامرزيدند تو را اى گوينده و پوشيده نماند كه هر گناه كه از آدمى سر زند لابد نقصانى باشد در ثواب و حظ او و ضررى بر جانش پس ظلم باشد بر نفس جز آنكه در آيه مذكوره ظاهرا آن قسم گناه باشد، كه در او هتك حرمتى از مقدس نبوى و نشنيدن سخنى و سؤ ادبى به آن جناب باشد چنانچه از آيات سابقه بر آن معلوم مى‏شود كه ذكر فرمود، كسانى را كه در رفع خصومت و فصل نزاع و گفتگوى خود راضى شدند به رفتن نزد علماى جهود و مرافعه پيش طاغوت و راضى نشدند به محاكمه نزد آن جناب و اعراض نمودند پس از بيان بعضى حالات و كردار آن جماعت فرمود: و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله‏274 نفرستاديم، هيچ پيغمبرى را مگر آنكه فرمان او برند به امر يا به اعلام خداوند آنگاه فرمود: ولو انهم اذظلموا الخ.-
پس اين ظلم آن ظلمى باشد كه در او نافرمانى ظاهرى باشد از آن جناب و هتك حرمت چه به او وجود دست رسيدن به آن جناب رفتن نزد ديگران، خصوص جهود نهايت اهانت و جسارت است و بعد از آن نيز فرمود: فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما275 پس به حق پروردگار تو كه به حقيقت ايمان نياورند تا كه حكم سازند تو را در آنچه خلاف و نزاع شده ميان ايشان پس نيابند در دلهاى خود تنگى در آنچه حكم كردى تو و گردن نهند بر فرمان تو گردن نهادنى و اين فقره نيز شاهدى باشد بر مراد علاوه كه معهود نبود هر كس هر گناهى در خلوتى مى‏كرد كه در آن بى احترامى نبود به خدمتش مشرف مى‏شد و طلب استغفار مى‏كرد طايفه ديگر كسانيند كه بى شرفيابى خدمت آن حضرت و استدعاى طلب مغفرت خود آن جناب مامور بود از جناب رب العزه كه بخواهد براى ايشان آمرزش و غفران را چنانچه مى‏فرمايد: فاعلم انه لا اله الا الله واستغفر لذنبك و للمومنين و المومنات‏276 بخواه آمرزش براى ذنب 277 خود و گناه مومنين و مومنات و اين مومنين همان جماعت مومنينند كه خداوند در چند جا ايشان را مفتخر فرموده كه با نبى اكرم خود در لطف و مرحمت و احسان خاص شريك نموده يك رقم خلعت بر ايشان پوشانده، در نزول سكينه كه مى‏فرمايد: فانزل الله سكينته على رسوله و على المومنين‏278 فرود فرستاد خداوند سكينه و آرامى خود را بر پيغمبر خود و بر مؤمنين و در اختصاص عزت كه فرمود: ولله العزة و لرسوله و للمؤمنين279 براى خداست عزت و براى رسولش و براى مومنين و در اينجا كه نبى خود را شفيع ايشان قرار داده و اين مرحمت نباشد، مگر پس از كردارى نيكو و اعمالى شايسته و خدمتى لايق و تمام تا قابل آن شوند، كه چون به مقتضاى بشريت و معاشرت و وسوسه ابليس و ميل طبيعت گاهى در دام جرمى افتند و شربت عصيانى چشند و فورا متنبه شده در مقام معذرت درآيند و اظهار ندامت كنند و طلب مغفرت و عفو نمايند. چون جرم هر چه صغير، ليك در اين درگاه عظيم و مجرم هر چند بزرگ، اما در جنب عظمت و كبريايى بى قدر و ذليل و صاحب حق و مطالب آن فوق هر بزرگ و جليل مقربان درگاه از يك ترك اولى سالها گريستند و از شرم سر بالا نكردند و وسيله‏ها طلب كردند تا از آن هم آسوده شدند.
پس ناچار گناهكارى بى شفيع و عذر خواه و وسيله به اعتبار و جاه نتواند خود را به ميدان رحمت رساند و از درياى غضب جبار كه در آن فرو رفته و از آتشى كه بر دور خويش افروخته، جان را به كنارى كشاند، پس خداوند كريم به جزاى آن كردارهاى نيك و ثبات در ايمان خود وسيله معين نمود و امر به شفاعت و طلب گذشت از آن لغزش فرمود؛ پس ظاهر شد كه اين گروه پيرامون آن گناه كه گوهر ايمان را از دستشان گيرد و اسم مؤمن را از سر ايشان بردارد نكردند و خود را از آن دسته معصيت حفظ نمايند به جهت در آمدن در آن سلسله عظيمه و رسيدن به اين نعمت جسميه چه آن را كه خداى تعالى مومن خواند و به محرم راز، خود كارى درباره او فرمايد مؤمن به زبان و عارى از حقيقت و شرايط و اوصاف ايمان نباشد؛ بلكه لامحاله چنان باشد كه از آن دسته معصيت كه براى صاحبش خلود دوزخ آرد؛ منزه و از آن دسته معصيت كه براى صاحبش دخول حجيم آرد مبرا اگر مبلتا شود، گاهى با خوف و هراس در نهانى به آن دسته گناهى باشد كه در پى عذاب قيامت و شدايد آن روز و عذابى برزخ و تلخى سكرات و بعضى اقسام بلاهاى دنيا دارد و به جوهر ايمانش صدمه نرساند وليكن اين دسته‏ها چندان امتيازى واضح كه هر كس داند يا تواند كه جدا كند ندارند و در بعضى از آنها اشاره شد كه او با ايمان جمع نشود و شايد در ستر و خفاء آن چون شب قدر و نماز وسطى و ولى خداوند و اسم اعظم، حكمتى و سرى باشد و همين حكمت بس كه مؤمن را از ترس آنكه مبادا اين گناه كه در نظر دارد و از آن رقم باشد از بيشتر معاصى بترساند و نگاه دارد و شايد از اين طايفه باشند آنانى كه خداوند درباره ايشان فرموده و اذا جائك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم كتب ربكم على نفسه الرحمة انه من عمل منكم سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم‏280 و چون آيند نزد تو، آن كه ايمان آورند به آيات ما و باور كردند هر علامتى كه براى مطلبى گذاشتيم از توحيد گرفته تا تمامى احكام جزئيه و نيك و بد حركات و سكنات يوميه، پس بگو رحمت بر شما باد نوشته و فرض نموده پروردگار شما بر نفس خود رحمت را كه كار اين است و حكم چنين است، كه هر كه بكند از شما بدى را به نادانانى آنكه توبه كند و آنچه به گناه افساد كرده به اصلاح آرد، پس به درستى كه او آمرزنده و بخشاينده است بيامرزد و بپوشد و رحمت كند و بخشايد و در اين آيه نيز آنقدر اشارت و بشارت و تكريم و مرحمت در توصيف و تصديق ايمان آن گروه و امر به رسول اكرم در تقديم سلام بر ايشان و نوشتن رحمت بر خويشتن براى ايشان به عوض نوشتن تكليف بر ايشان فرموده كه جز اين طايفه يا طايفه آينده را شايسته نباشد.
طايفه ديگر كسانى كه به امر خدايتعالى بايد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ايشان را به كارى وادارد كه تقديم خدمتى كنند و به درگاه بى نياز؛ نيازى آرند و رسولش از ايشان ستاند و در حق ايشان دعا نمايد و هر كس را به مقصود اصلى خويش رساند؛ چنانچه در اين مقام فرموده كه بگير از اموالشان صدقه كه پاك كنى ايشان را و پاكيزه نمايى به جهت آن صدقه و دعا كن در حق ايشان كه دعاى تو آرامى دل ايشان است و بلندى مقام اين گروه از آنچه در اين باب ذكر شده و خواهد شد معلوم است.
دوم: آن كه مخفى نماند كه در امت آن حضرت مؤمن و منافق و صالح و طالح و سعيد و شقى و متقى و فاجر و دانا و جاهل و بخيل و سخى بودند و تكليف گرفتن صدقه، مخصوص نبود به طايفه‏اى و دادن آن منحصر نبود در دسته‏اى از ايشان؛ بلكه آن جناب و عمالش از هر طايفه به يك نحو مطالبه مى‏كردند و از هر طايفه صدقه دهنده بود و آن جناب در حق هر كس كه چيزى مى‏داد و دعايى مى‏فرمود و نتواند بود، كه براى همه يك قسم چيز و يك رقم منفعت بخواهد و آنچه از براى مؤمن صالح سخى دانا خواست براى مقابلش نيز طلب نمايد و به او برسد چه آن جناب منزه است از خواستن مطلب بى جا يا به جا براى محل آن جناب مختلف باشد بر حسب اختلاف آنها و براى هر گروهى چيزى خواهد مناسب حال و موافق مقصودشان و اين سخن در سلام آن حضرت نيز بيايد چه از صفات پسنديده آن جناب بود سلام كردن بر صغير و كبير و مؤمن و منافق و آشنا و بيگانه و در هر مقام قصد مى‏كردند، از سلام معنى خاصى را كه در مقام ديگر نبود و چگونه مى‏شود كه بخواهند از سلام بر آن جماعت كه در آيه سابقه ذكر ايشان شده و فخر مى‏كردند كه در امت من هستند كسانى كه من مامور شدم بر سلام بر ايشان همان معنى را كه در سلام بر بدترين خلق خداوند مى‏خواستند و اختلاف معانى سلام به حسب اختلاف آنها كه بر ايشان سلام كرده مى‏شود و در محلش مذكور است.
سوم: آن كه خداوند تبارك و تعالى اختبار و امتحان فرموده تمامى عباد را به مقدارى از خوف و بيم كه در قلبشان پيدا مى‏شود از روز ولادت تا وقت مردن و آن خوف مختلف باشد به حسب اسباب، كه بعضى از روى طبيعت و فطرت باشد و بعضى از عادت بر خيزد و بعضى از قوه واهمه و خيال پيدا مى‏شود و بعضى از ادراك عقل و تصور نفس حاصل شود و به حسب تبدل مراتب سن خوف نيز متبدل شود. قسمى برود و قسمى ديگر بيايد و مختلف شود نيز به حسب اختلاف آن چيز كه از او ترسد و به اين ملاحظه بعضى مذموم باشد و بعضى، ممدوح، پس حكم آن نيز مختلف شود چه پاره از آن ممدوح و وجود آن در مكلف پسنديده، اما بايد سبب آن را برداشت و از خود دور نمود، مثل خوف از گناه كه مرتكب شده و بعضى ممدوح و بايد شكر وجودش كرده طالب زياد شدن آن باشد، كه آن مانع است انسان را از ارتكاب معاصى و مسامحه در اداى طاعات چون خوف تغيير نعمت، خوف سلب نعمت، خوف حرمان از نعمت، خوف نزول نقمت، خوف موت فجأت، خوف سلب توفيق توبت، خوف عدم قبول طاعت، خوف سلب توفيق طاعت و امثال اينها و پاره مذموم و قبيح و مانع از بسيارى از طاعات؛ بلكه مضر به عقايد و معارف مثل خوف فقر در وقت انفاق، خوف ملامت كردن بى خردان، خوف احتياج خود يا فرزندانش به مال، پس حرص آورد براى جمع آن و نظاير آن، و تمام اقسام آن كه مقام تعدادش نيست داخل است در آيه شريفه ولنبلونك بشى‏ء من‏281 الخوف هر آينه امتحان و اختيار كنم البته شماها را به چيزى از خوف و به اين امتحان، صابر و شاكر و موحد و مطيع از مقابل خود جدا شوند و بعضى را خوف به مقامات عاليه رساند و پاره‏اى را در اسفل درك جحيم و همه آنها سبب باشند، براى اضطراب دل چه حقيقت خوف كه ترس و بيم آمدن بلايا رفتن نعمت است چه دنيوى چه اخروى چه داخلى چه خارجى چه نفسى چه بدنى قلب را متزلزل كند و آرامى از او بگيرد، و به انتظار آمدن آن مكروه يا رفتن آن محبوب از هر چيزى بگسلد جز از آنچه او را از آن برهاند. و به غير او چنين نخواهد و طالب نباشد و گاه شود جمعى ترسان باشند اما هر كدام بر چيزى يكى بر عرض، ديگرى بر مال، ديگرى بر دين مثلا و در يك چيز مايه اطمينان و امينى همه آنها را گذارند و از اضطراب و هراس به جهت انكار بيرون آيد؛ چنانچه در مقام چنين باشد؛ زيرا كه جمعى كه منافق بودند در دل ايمانى به خداوند و رسولش نداشتند چه رسد به اعتقاد حسن صدقه و انفاق چه خود را در سلك مؤمنين در آورده كه عيشى به راحت كنند پيوسته خائف بودند كه مبادا رسوا شوند و پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از باطن ايشان خبر دهد؛ و آنچه در دل نهان كردند آشكار نمايد؛ چنانچه خداوند مى‏فرمايد؛ يحذر الامنافقون ان تنزل عليهم سورة تنبئهم بما فى قلوبهم‏282 مى‏ترسند منافقان از آن كه سوره فرود آيد بر ايشان كه در او كشف سر و هتك ستر ايشان باشد و خبر دهد ايشان را از آنچه در ضمير دل ايشان پنهان بود؛ پس خوف اينها بر عرض بود و طالب بودند ايمنى از او و سكون خاطر از بروز نكردن آنچه در دل دارند، پس اجابت كنند امر صدقه دادن را تا در سلك مطيعين در آمده با ايشان آن رفتار شود، كه در دنيا با مؤمنين مى‏شود و جمعى اگر چه بدل مومن، اما چون به مقام يقين نرسيده بودند محبت مال ايشان را ترسانده بود، كه دادن صدقه خسارتى باشد در مال و نقصى در حساب آن، اگر چه خداوند وعده خلف داده بود كه هر چه در راه او دهند بر جايش گذارد و نگذارد كه از مقدار مالشان چيزى بكاهد. اما ضعف ايمان نگذاشته كه ايشان باور كنند و از كم نشدن مال آسوده شوند، پس ترس ايشان از مال و از نيامدن بدل آنچه به صدقه بايد داد، پس مقصد و محبوبشان اطمينان خاطر از آن اضطراب و باور كردن كم نشدن حساب و جمعى با داشتن ايمان كامل و اعمال صالحه و كوشش در بندگى هميشه خائف و هراسان كه مبادا در آنچه كنند فسادى و خللى و مبطلى در سابق با مقارن يا بعد از آن باشد و در ديوان عمل يك عمل تمام داراى آنچه در او خواستند كه به دست هر صراف اين بازار دهند عيبى بگيرد نباشد يا اگر به صورت تمام اما بى روح و كمال آن قابل آوردن در بارگاه جلال و محضر خداى متعال نباشد؛ چنانچه خداوند درباره جمعى از عباد بعد از ذكر چند منقبت مى‏فرمايد: والذين يؤتون ماء اتوا وقلوبهم و جلة انهم الى ربهم راجعون؛ اولئك يسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون‏283 و كسانى كه مى‏دهند، آنچه را كه مى‏دهند در حالتى كه دلهايشان ترسان و مضطرب است از آنكه قبول نشود چون مى‏دانند كه مرجع ايشان پروردگارشان است و مطلع است،، بر نيك و بد و ظاهر و باطن هر كار و ايشانند كه مى‏شتابند به سوى خيرات و پيشى مى‏گيرند خلق را در نيكى و خلق و جنت چون از كردار خويش ترسانند كه مبادا فاسد يا پسنديده نباشد به سوى هر طاعتى مى‏شتابند، كه شايد هديه قابل به دست آرند و ترس تقصير و تفريط از ايشان نرود. تا آنگاه كه عمل مقبول و آثار آن را در خويش مشاهده نمايند، پس اين جماعت در نزد هر عملى با نهايت مواظبت در شرايط و اركان و حفظ از مفاسد و آفات به اميد قبول و رسيدن به آنچه در ازاى آن مى‏دهند، كارى كنند با خوف از رد و اضطراب دل از حرمان آن ثواب موعود و رضاى پروردگار.
پس غرض اهم در نظر ايشان بيرون آمدن از آن قلق و اضطراب و ايمنى از شرر و علم و ديدن عذاب يا عتاب باشد و خداى تعالى وصف صدقه دادن ايشان را كرده كه و من الاعراب من يؤمن بالله واليوم الاخر و يتخذ ما ينفق قربات عندالله و صلوات الرسول الا آنهاقربة لهم سيد خلهم الله فى رحمته ان الله غفور رحيم‏284 از جمله باديه نشينان كسى هست كه ايمان دارد به خداى و روز واپسين يعنى روز قيامت كه از پس او ديگر شب نباشد و مى‏گيرد آنچه را نفقه مى‏كند سبب نزديكيهاى نزد خداوند، يعنى غرضش از انفاق نزديك شدن به خداوند است در دنيا و برزخ و جنت به آن معنى كه شايسته است كه از نزديك شدن به خداوند اراده شود و دعاها و استغفار به رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بدان به درستى كه آن كار سبب قربت است مر ايشان را و زود است كه در آرد خداى ايشان را در رحمت خود به درستى كه خداوند آمرزنده و مهربان است و چون در آنچه گفتيم، تامل شود، و اين آيه را ضم كنيم با آيه مقصود كه صل عليهم ان صلوتك سكن‏لهم285 با ملاحظه عمل حضرت مقدس نبوى در دعا كردن بر بر و فاجر از گروه صدقه دهندگان ظاهر شود، كه مقصود اصلى در دعاى آن جناب كسانى هستند كه صدقه ايشان قابل تطهير و تزكيه باشد كه غرض كلى بود از اين تكليف و صدقه قابل آن دو ثمره نباشد، مگر آن گاه كه جامع شروط باشد، خصوص واجبه آن كه عمده آن شروط بعد از ايمان تصديق است به وعده خداوند و رسولش در آنچه مقرر فرمودند براى منفقين و اجتناب از آنچه آن را فاسد كند.
پس مورد دعاى آن جناب آنانند كه در آيه و من الاعراب286 ذكر شدند و ثمره كليه صدقه از آن ايشان باشد كه ايمان آوردند و به وعده‏ها باور كردند و از مفاسد صدقه پرهيز نمودند، پس به خلعت دعاهاى آن جناب سرافزار شوند و در درياى رحمت الاهى مستغرق گردند و اثر اجابت آن دعا را در خويش ببيند و از قلق و اضطراب رد عمل بيرون آيند و دلشان آرام گيرد و مطمئن شود، كه هديه قبول و نتيجه حاصل و وعده وفا و بار گناه كه با قرب موعود نسازد تباه و علامات تباهى آن كه در محلش مذكور است مشاهد و محسوس و آنچه خواستند از آن صدقه از تقرب و بركت و غير آن از اغراض پسنديده كه در باب نهم بيايد ديده و اگر نديدند مطمئن كه ذخيره عقبى يا صلاح در تبديل آن با حسن از آن يا تاخير از آن زمان شده.
و بالجمله مومن از هر چه در وقت آن طاعت هراسان و دلش از تصور آن لرزان خصوص خوف نپسنديدن هر چند به جهت گناهان سابقه باشد از بركت دعا و طلب رحمت و استغفار آن جناب آسوده و مطمئن و دلش آرام گيرد و اما ساير طوايف، پس چون در ظاهر گوهر فرمان خدا و رسولش را نشكستند و امر به صدقه دادن را اطاعت كردند، با انكار يا شك يا ضعف ايمان كه در دل پنهان داشتند و آن پيغمبر برگزيده رؤف و مهربان و جزا دهنده هر نيكى و احسان و پوشاننده جرم و عصيان كه ندرد، پرده آن را كه بر عيب خويش پرده كشيده و نراند آن را كه از جام فرمان بر آن جرعه چشيده پس آنچه دهند گيرد و اگر با گرفتن دعا نكند سر آنها ظاهر و پرده شان دريده نشود، پس در حق ايشان نيز دعا فرمايد و از آنچه ترسان و مضطرب بودند ايمنى دهد و آسوده كند. منافق از بيم رسوايى و نزول آيه در كشف آنچه پنهان دارند فارغ شود و مال پرستان را از خوف نقصان در آرد و به دعا در مالشان بركت دهد و فى الحقيقه دعا در حق شتر و گاو و گوسفند و زرع و ثمر باشد كه فقراء از آنها خيرى بردند، پس دعاى آن جناب عام و اثر دعا كه طمأنينه و سكون نفس باشد، شامل جميع انام اما تفاوت مراتب اهل دعا و خيرات راجعه به صدقه دهندگان چون تفاوت مقام ثريا از ثرى و ماه گردون از ماهى دريا اين اجمالى از آنچه توان گفت در اين مقام تفصيل معنى صلوات و دعاهاى آن حضرت و مقامات و آثار آنها در باره امت موكول است به محل خود سينه راسخين در علم است.
چهارم: ظاهر آيه شريفه آن است كه تو بگير از اموال ايشان صدقه را و صلوات فرست بر ايشان و دعا كن در حق ايشان و معلوم است كه آن جناب خود مباشر گرفتن صدقه نبود؛ بلكه غالبا ساعى و عامل آن جناب مى‏گرفت و صدقه دهنده منحصر نبود در مالداران مدينه طيبه و همه صدقه را خدمت آن جناب نمى‏آوردند؛ بلكه بسيارى از آن در همان قبيله و محل كه گرفته مى‏شد در ميان فقراء و اهل استحقاق آنجا تقسيم مى‏شد كه نه صدقه و نه دهنده‏اش شرف حضور پيدا مى‏كرد و ما دانيم كه دور و نزديك و آشنا و بيگانه و باديه نشين و اهل حضر و صاحب زر و سيم و ارباب مواشى و زرع و زيادى و كمى صدقه كه به جهت زيادى و كمى اصل مال باشد، نه بخل و كرم و صاحبانش همه در نزد آن جناب يكسان و حكم گرفتن و دعا شامل حال آن كه در باديه محص امتثال فرمان همايونش آنچه بر او بود، هر چند درهمى به وكيل آن جناب مى‏داد و يا به اذنش به فقيرى مى‏رساند. با آن كه در مدينه به دست خود هزارها در محضر شريف حاضر مى‏كرد تفاوت نداشت و آنچه براى اين مى‏طلبيد براى آن نيز مى‏خواست، پس دعاى آن حضرت منحصر نباشد درباره حاضرين مجلس همايون و آنان كه صدقه شان به دست آن جناب رسد. چه اين منافى باشد حكمت قرار دادن آن را بر جميع و بعثت آن جناب بر جميع و رأفتش بر كافه مؤمنين و فرق نكردن دورى و نزديكى در قرب و منزل بلكه شنيدى كه خداوند مدح كرد بعضى از باديه نشين را كه براى قرب به خداوند و دعاهاى آن جناب انفاق كند و به هر دو مقصد خود برسد و نفرمود اگر به مدينه آمد يا صدقه را به آنجا فرستد و چه نيك گفته شاعر

هر كه را روى به بهبود نبود   ديدن روى نبى سود نبود

‏ و بالجمله هر كس در هر جا هر صدقه به هر مقدار كه دارا بود و به امر آن جناب مى‏داد و از دعايش حظى داشت و به امر الاهى آن حضرت بر او صلوات مى‏فرستاد و اما بعد از وفات پس هم به دعاى آن جناب مفتخر شوند هم به دعاى خلفايش كه زمين خالى نيست و نخواهد بود از ايشان سرافزار كردند.
اما اول: پس به جهت عرض اعمال امت از نيك و بد بر آن جناب در عصر پنجشنبه و دوشنبه؛ بلكه در هر صبح؛ چنانچه در اخبار بسيار رسيده در تفسير آيه شريفه و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله والمؤمنون‏287 كه به فاصله يك آيه بعد از آيه شريفه خذ من اموالهم صدقة288 مذكور است و در مقام تحريص بر طاعت است كه هر آنچه طاعت كنيد خدا و رسول و ائمه (عليهم‏السلام) خواهند ديد و ثواب آن از شما فوت نخواهد شد، يا در مقام تهديد كه هر چه خواهيد بكنيد كه عمل شما محفوظ و بر خدا و اوليائش معروض و شايد احتمال اول اقرب و در آن اشاره به مقصود باشد.
شيخ عياشى و ديگران از ابى بصير روايت كرده‏اند كه خدمت جناب صادق (عليه السلام) عرض كرد كه ابوالخطاب مى‏گفت كه هر پنجشنبه اعمال امت رسول خدا بر او عرضه مى‏شود. جناب صادق (عليه‏السلام) فرمود: چنين نيست بلكه هر صبح اعمال نيك و بد امت بر ايشان عرضه مى‏شود پس بترسيد، آنگاه آيه را خواند و در بصاير الدرجات مروى است از آن جناب كه فرمود: چه شده شما را كه بدى مى‏كنيد به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، پس مردى گفت: فداى تو شوم چگونه بدى مى‏كنيم به او فرمود: آيا نمى‏دانيد شما كه اعمال شما بر آن جناب عرض مى‏شود، پس اگر معصيتى در آنها ديد پس او را اندوهگين مى‏كند، پس آن جناب را مهموم نكنيد و او را خرسند نماييد و نيز از جناب باقر (عليه‏السلام) روايت كرده كه آن حضرت به اصحاب خود فرمود: حيات من براى شما خير است با من سخن مى‏گوييد و من با شما سخن مى‏گويم و مردن من براى شما خير است عرض مى‏شود، بر من اعمال شما، پس اگر ديدم كه نيكو و خوب است خداوند را بر آن حمد مى‏كنم و اگر ديدم به خلاف آن است پس براى شما استغفار مى‏كنم و بر اين مضمون اخبار بسيار است و صدقه از آن اعمال است و اگر بدان شفاعت كند البته براى خوبان آن دعاها را خواهد كرد.
و اما دوم: پس واضح است چه در ايشان جارى است، آنچه جارى است در حق رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از احكام و آداب و فضايل و علوم سواى خصايص چند كه مقام از آنها نيست و در اخبار عرض اعمال بر ايشان كه قريب به متواتر است، كفايت مى‏كند براى مقصود، خصوص بالنسبه به امام عصر روحنا و روح العالمين فداه كه مقامش در ميان خلق، مقام رسول خدا است در ميان امت در حال حيات ظاهرى و ما تبركا يك خبر نقل مى‏كنيم كه وافى و كافى باشد براى تمام مرام و شفا باشد در او براى همه امراض و اسقام شيخ طوسى در كتاب غيبت در ضمن احوال شيخ جليل حسين بن روح نايب سوم امام زمان عجل الله تعالى مى‏فرمايد: من از او اخبار بسيارى روايت كردم از آن جمله روايتى است كه خبر داد ما را به آن حسين بن عبيدالله حسين بن على بزو فرى رحمه الله كه گفت: اختلاف كردند اصحاب ما در تفويض و غير آن، پس رفتم به سوى ابى طاهر بن بلال در حال استقامتش، پس اختلاف را به او رساندم گفت: مرا مهلتى ده، پس چند روزى او را مهلت دادم، آنگاه به نزد او رفتم پس بيرون آورد براى من حديثى به سند خود از جناب صادق (عليه‏السلام) كه فرمود: هر گاه اراده كند خداى تعالى چيزى را، عرضه مى‏دارد آن را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پس اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) بر هر يك از امامان بعد از ديگرى تا به صاحب الزمان (عليه‏السلام) منتهى مى‏شود آن گاه بيرون مى‏آمد به سوى دنيا و چون خواهند ملائكه كه بالا برند عملى را بر صاحب الزمان عرضه مى‏دارند آن گاه بر هر يك، هر يك تا آن كه عرض مى‏شود به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن گاه عرض مى‏شود بر خداوند، پس هر چه از جانب خداوند فرود آيد بر دستهاى ايشان است و آنچه به سوى خداوند عروج كند پس بر دستهاى ايشان است و بى نياز نشدند از خداى عزوجل به قدر به هم زدن چشمى، پس اگر لقمه نانى در نيم شبى به دست مسكينى داده شود به عرض جميع ايشان خواهد رسيد و سبب سرورشان خواهد شد. دعا طلب و آمرزش خواهند نمود.
پنجم: مقصود و مراد و ميل جميع انبياء و اوصياء (رحمه‏الله) متحد و محبوب هر يك محبوب ديگرى و رضا و غضب هر يك رضا و غضب باقى و دعا و نفرين هر كدام ملازم دعا و نفرين سايرين چه اين طايفه نخواهند و ميل نكنند و نطلبند جز محبوب و مطلوب خداوند را به خواهش نفس و هوا و ميل طبع و غرور دنيا چيزى نجويند و راهى نپويند و با كسى پيوند نكنند و از احدى نگلسند، پس هر كدام اگر چيزى خواست چون مرضى و محبوب خداست يقينا چه خطا و اشتباه و غفلت را راهى نيست در كردار ايشان پس تمامى همان را خواهند و از خداوند طلبند. خصوص اگر آن طالب سيد و سرور و بزرگ و مهتر ايشان باشد، كه علاوه بر اتحاد مقاصد و تطابق اغراض كه مقتضى همراهى است. بزرگى و رياست كل و تقدم بر سلسله انبياء و رسل و پيشوايى بر راهنمايان سبل لازم دارد متابعت و اقتداء و تأسى هر تابع را كه به هر كسى دوستى كند، دوستى كنند و با هر كه دشمنى كند، دشمنى كنند و در حق هر كس دعا كند، آمين گويند و بر هر كس لعن و نفرين كند نفرين كنند و اين سخن جارى است نيز در حق ملائكه كرام و چگونه متابعت نكنند و حال آنكه آنچه كنند از عمل و ياد دارند از تسبيح و تقديس و تهليل و تمجيد و ساير انواع عبادت از جنابش آموختند و به بركت نور مقدسش هدايت يافتند و چراغى افروختند.
و در كتاب شريف كافى از جناب صادق (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: جمع نمى‏شود سه نفر از مؤمنين و زياده مگر آنكه حاضر مى‏شود مثل ايشان از ملائكه پس اگر دعا كردند براى خيرى آمين مى‏گويند و اگر پناه برند از شرى، مى‏خواهند از خداوند كه برگرداند آن شر را از ايشان و اگر حاجتى خواهند شفاعت كنند نزد خداوند و سئوال كنند كه آن حاجت را بر ايشان برآورد.
در كتاب جعفريات مروى است از آن جناب از پدرش از جدش على بن الحسين از پدرش از جدش على (عليهم‏السلام) كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خبر داد مرا جبرائيل از پروردگار من عزوجل كه من امر نكردم ملائكه خود را به دعا كردن براى احدى از خلق خود مگر، آن كه جواب مى‏دهم و قبول مى‏كنم آن را و بالجمله صدقه مقبوله يعنى داراى شروطى كه خواهد آمد. در پى دارد و دعاها و صلوات و استغفار خاتم النبين و خلفاء راشدين او را صلوات الله عليهم و دعاى ايشان در عقب دارد و دعاء و آمين انبياء و اوصياء و ملائكه را و خداى داند، كه اثر اين دعاها چيست و در دين و عقل و جان و تن و مال و عرض و دنيا و آخرت صدقه دهنده چه خواهد كرد و اگر نبود مگر همان جارى شدن اسم او به خوبى در آن زبانهاى پاك و پاكيزه در ملاء اعلى و محل قدس هر آينه كافى بود، در بذل تمام مال و جان و رسيدن به اين مقام عظيم‏الشان و درجه عالى بنيان.

پى‏نوشتها:‌


259) سوره مومنون 32 آيه 51
260) سوره توبه‏9 آيه 103
261) سوره الطلاق 65 آيه 2
262) او والد فاضل سيد على خان والى حويزه است كه مولفات نيكو دارد و صاحب رياض العلماء حالات هر دو را مشروحا نوشته و سيد نعمت الله، گاهى در انوار النعمانيه از او نقل مى‏كند؛ بلكه بيشتر تصانيف سيد ماخوذ از مولفات سيد على خان است؛ چنانچه در رياض تصريح فرمود؛ منه
263) حويزه را ايشان هم در متن و هم در حاشيه با ح ثبت كردند شايد نظرشان آن حويزه باشد كه بخش بزرگى است در اطراف بصره و در لغت عرب آن را حويزه مى‏نويسند اما در فارسى آن ره به شكل هويزه مى‏نويسند، ولى در چند سطر بعد از كلمه (رامهرمز بر مى‏آيد كه احتمال هويزه ايران باشد، هست. م.
264) سوره اعراف 7 آيه 96
265) سوره مائده 5 آيه 66
266) سوره النحل 16 آيه 112
267) سوره جن آيه 16
268) سوره طلاق 65 آيه 2و3
269) سوره طلاق 65 آيه 5
270) سوره توبه‏9 آيه 103
271) سوره توبه‏9 آيه 79 و 80
272) سوره النساء 4 آيه 64
273) سوره نساء 4 آيه 64
274) سوره النساء 4 آيه 64
275) سوره النساء 4 آيه 65
276) سوره محمد 47 آيه 19
277) - ولكن از پاره از زيارات و قصص ظاهر مى‏شود كه مراد هر جرم و گناه است، چنانچه در تعقيب نماز زيارت آن جناب كه بايد گفت: اللهم انك قلت لنبيك محمد صلواتك عليه و آله و لو انهم او ظلموا انفسهم تا آخر آيه ولم احضر زمان رسولك صلواتك عليه اللهم و قد زرته راغبا تائبا من سئى عملى و مستغفرا لك من ذنوبى و مقرا لك بها و انت اعلم بها منى و متوجها اليك به نبيك نبى رحمة محمد صلواتك عليه و آله الخ و در زيارت ديگر چنين است،. اللهم انك قلت ولو انهم او ظلموا الاية اللهم انا قد سمعنا قولك واطعنا امرك و قصدنا نبيك مستشفعين به اليك من ذنوبنا و ما اتقل ظهورنا من او زارنا تائبين من ذللنا معترفين بخطايانا مستغفرين من كل ذنب اكتسبنا باعيننا و نسئلك التوبة و نستغفرك من كل ذنب اكتسبناه به السنتنا و بهمين روش ذكر شده جوارحى كه به آن عصيان كرده و اصرح از آن آنچه در زيارت ديگر است كه بايد عرض كرد بعد از سلام و طلب شفاعت فقد غمرتنى الذنبو و شملتنى العيوب و كثرت الاثام و تضاعفت الاوزار و اثقلت الخطايا ظهرى و اخبرتنا و خربرك الصدق عن الله تعالى انه قال و قوله الحق ولو انهم الخ وها اناى رسول الله قد جئت اليك مستعفرا من ذنوبى تائبا من معاصى نادما على سيئاتى تائبا من خطاياى الخ و در لب لباب قطب راوندى مروى است كه اعرابى بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) داخل شد گفت بر من مشتبه شده آيه از كتاب خدا حضرت فرمود: آن كدام آيه است گفت قول خداوند (واعتصموا بحبل الله جميعا چيست حبل الله فرمود: و على بن ابيطالب و در طرف راست او بود كه اين است حبل الله، پس متمسك شويد به او و دست مبارك را بر كتف آن جناب گذاشت پس اعرابى گفت ايمان آوردم به خدا و رسول او و متمسك شدن به حبل الله و برگشت و اين كلمات را مى‏گفت، پس دو مرد او را ملاقات كردند و از او گذشتند ديدند او اين كلمات را مى‏گويد پس بر او خنديدند و او را سخريه كردند و از او گذشتند و داخل شدند بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالتى كه خنده مى‏كردند پس حضرت فرمود: چه شما را به خنده آورده، پس گفتند اعرابى ديديم كه مى‏گفت سخنى را كه نشنيده بوديم حضرت فرمود: اما اعرابى پس او از اهل بهشت است پس آن دو نفر از عقب اعرابى رفتند و به گفتند براى تو در نزد ما بشارتى است و ما را در نزد تو گناهى است كه بايد عفو كنى آن را تا آن بشارت را به تو بگوييم گفت آن بشارت چيست، گفتند: از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيديم كه فرمود: تو از اهل بهشتى گفت: الحمدلله، چيست گناه شما گفتند: شنيديم كه تو مى‏گفتى كه ايمان آوردم به خدا و رسولش و متمسك شدم به حبل الله پس ما از اين سخن خنديديم گفت: خداوند مى‏فرمايد: (ولو انهم اظلموا انفسهم جاوك فا استغفروالله تا آخر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را گذاشتيد و نزد من آمديد برديد اگر ايمان آورديد به خدا و رسولش و متعصم شديد به حبل خداوند پس خدا شما را بيامرزد و گرنه شما را نيامرزد. منه نور الله قلبه (متن اين پاورقى در چندين نسخه به تفاوت ذكر شده است) م.
278) سوره فتح 48 آيه 26
279) المنافقون 63 آيه 8
280) سوره انعام 6 آيه 54
281) سوره بقره 2 آيه 155
282) سوره توبه‏9 آيه 64
283) سوره مومنون، 23 آيه 60 و 61
284) سوره توبه،9 آيه 99
285) سوره توبه‏9 آيه 103
286) سوره توبه‏9 آيه 99
287) سوره توبه‏9 آيه 105
288) سوره توبه‏9 آيه 103