O مردم زدگى يا جوّزدگى
يكى عوامل زمينه ساز محيط فاسد، (مردم زدگى ) است كه از آن گاهى به
عنوان عوام زدگى و جوّزدگى تعبير مى شود دين اسلام به انسان ها مى
آموزد كه فكر و ذكر و كارشان در راستاى اطاعت و رضايت خداى بزرگ قرار
گيرد و اخلاص را هرگز فراموش نكنند، آنچه را كه خشنودى خدا در آن است
دوست بدارند و آنچه را كه خشم خدا در آن است دشمن بدارند و معيار و
ميزان تصميم گيرى و انتخابشان بر اساس فرمان خدا باشد نه محيط، نه مردم
محيط و نه عوام .
ولى اگر معيار كارها جوّ عمومى جامعه باشد و همرنگ جماعت شدن ملاك
انتخاب ها و رفتارها گردد مسلماً محيط از حال و هواى الهى بيرون آمده و
آلوده به هوس هاى مردم مى شود.
اسلام اكثريت را معيار حق و باطل قرار نداده ، بلكه گاهى حاكميت اكثريت
را رد كرده است .
امام كاظم عليه السلام به شاگرد عالم و برجسته اش هشام بن حكم فرمود:
يا هشام ! لو كان فى يدك جوزة و قال الناس لؤ لؤ
ة ما كان ينفعك و انت تعلم انها جوزة و لو كان فى يدك لؤ لؤ ة و قال
الناس انها جوزة ما ضرك و انت تعلم انها لؤ لؤ ة
(203)
اى هشام ! اگر در دست تو گردويى باشد ولى مردم
بگويند مرواريد است به حال تو سودى ندارد با اينكه مى دانى گردو است ،
و اگر در دست تو مرواريدى باشد و مردم بگويند گردو است زيانى به تو نمى
رسد با اينكه مى دانى مرواريد است .
و در وصيت معروف حضرت لقمان عليه السلام به پسرش آمده كه فرمود:
لا تعلّق قلبك برضى النّاس فان ذلك لا يحصل
قلب خود را به خشنودى مردم وابسته مكن زيرا (هر
كار كنى ) رضايت همه مردم بدست نمى آيد.
سپس براى اينكه اين مطلب را نشان بدهد، به همراه پسرش از خانه بيرون
آمد و الاغ خود را نيز از طويله بيرون كرد لقمان سوار بر الاغ شد و
پسرش پياده به دنبال او حركت كرد، به جمعى رسيدند. آنها گفتند: اين
پيرمرد قسى القلب و بى رَحم است . خودش سوار شده و اين كودك را پياده
به دنبال خود مى برد. سپس پسر سوار شد و پدر پياده براه افتاد، به جمعى
رسيدند. گفتند: اين پدر و پسر، پدر و پسر بدى هستند، بدى پدر از اين رو
كه فرزندش را تربيت نكرده ، و بدى پسر از اين رو كه به پدرش احترام و
رحم نمى كند. سپس با هم سوار شدند و به راه افتادند به جمعى رسيدند و
آن جمع گفتند: اين دو نفر، عجب آدم هاى بى رَحمى هستند با هم سوار بر
اين حيوان زبان بسته شده اند، سپس لقمان و پسرش هر دو پياده شدند و
الاغ را جلو انداختند و به دنبال آن حركت نمودند و اين بار به جمعى
رسيدند و آن جمع گفتند: كار اين دو نفر عجيب است كه مركب به اين خوبى
را رها كرده و پياده به دنبالش حركت مى كنند!!
آنگاه لقمان عليه السلام به پسرش گفت :
ديدى كه بدست آوردن رضايت همه ى مردم محال است .
فلا تلتفت اليهم و اشتغل برضى اللّه جل جلاله
(204)
پس به رضايت آنها دل مبند، و به خشنودى خداى
بزرگ اشتغال داشته باش .
امام باقر عليه السلام فرمودند:
كسى كه خشنودى مردم را به چيزى كه موجب خشم خدا
مى شود طلب كند، همان ستايش كننده او از مردم ، سرزنشگر او خواهد شد و
كسى كه اطاعت خدا را به چيزى كه باعث خشم مردم مى شود طلب كند، خداوند
او را از دشمنى هر دشمن و از حسادت هر حسود و از ظلم هر ستمگر، كفايت
مى كند، و قطعاً خداوند يار و ياور او خواهد بود.(205)
عوامل تباهى محيط
در اسلام از امورى مانند تجاهر به فسق ،
شايع كردن گناه ، كمك به گناه ، راضى شدن به گناه و غيبت و ترك امر به
معروف و نهى از منكر و انتخاب رهبران فاسد و ترك اجراى حدود الهى و...
كه هر كدام نقشى در فاسد كردن محيط دارند، شديداً نهى شده .
همچنين از گناهانى كه رابطه مستقيم با فاسد سازى محيط دارند مانند، بى
حجابى ، برنامه هاى گمراه كننده مانند فيلم هاى ضد اخلاق و اعتياد به
مواد مخدر و... نه تنها نهى شده بلكه بر حكومت اسلامى لازم است كه
شديداً جلوگيرى نمايد، و از اين بالاتر بر عموم مردم واجب است كه نظارت
عمومى بر اوضاع داشته باشند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند، كه
اگر با دقت اين دو وظيفه بزرگ را مورد بررسى قرار دهيم مى بينيم اجراى
اين دو وظيفه ى بزرگ و وسيع نقش اساسى در پاكسازى محيط خواهند داشت .
به عبارت روشنتر: انسان يك موجود اجتماعى است ، جامعه بزرگى كه در آن
زندگى مى كند، از يك نظر همچون خانه ى او است و حريم آن همچون حريم
خانه ى او به حساب مى آيد، پاكى جامعه و محيط، به پاكى او كمك مى كند،
و ناپاكى جامعه به ناپاكى او كمك مى نمايد.
روى همين اصل هر كارى كه جوّ جامعه را آلوده سازد در اسلام شديداً از
آن نهى شده است .
گناه اجتماعى به مراتب بدتر از گناه فردى است ، زيرا موجب عادى شدن
گناه گرديده و بذر گناه را در همه جا مى پاشد.
به عنوان مثال : اگر در نقطه اى از جامعه آتشى روشن گردد، بايد آن را
خاموش يا محاصره نمود و گرنه شعله هاى آن فراگير شده و همه ى جامعه را
مى سوزاند.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله گناه اجتماعى را چنين مثال زدند و
فرمودند:
جمعى سوار بر كشتى شدند و هر كس در جاى خود نشست و كشتى در دريا به
حركت درآمد. در اين ميان مردى تيشه اى برداشت و به سوراخ كردن آن محلى
كه نشسته بود پرداخت ، به او گفتند: چه كار مى كنى ؟ در پاسخ گفت اينجا
جاى خودم مى باشد هر كار دلم بخواهد آزادم كه انجام دهم .
اگر تيشه را از دست او بگيرند هم او و هم ساير سرنشينان كشتى نجات مى
يابند وگرنه او و ديگران غرق شده و به هلاكت مى رسند.
اينك گناهانى را كه موجب تباهى محيط مى گردند بطور فشرده مورد بررسى
قرار مى دهيم در ضمن با درجه زشتى اين گناهان آشنا مى شويم :
الف آشكار نمودن گناه
در آيه 19 سوره ى نور مى خوانيم :
إ نّ الّذِينَ يُحبُّون اءن تَشيع الفاحِشة فى
الّذينَ آمنوا لَهم عَذاب أ ليمٌ فى الدّنيا والا خرة
كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم با
ايمان شيوع يابد عذاب دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است .
جالب اينكه آيه مى گويد: اين دوست داشتن گرچه به مرحله ى عمل نرسد موجب
عذاب دردناك خواهد بود، اين تعبير بيانگر نهايت تاكيد در پرهيز از شيوع
گناه است . به هر حال اگر خواهان جامعه سالم هستيم ، يكى از راه هاى آن
پوشانيدن گناه است تا گناهان بزرگ شمرده شوند و عادى نگردند، براى روشن
شدن مطلب به روايات زير توجه فرماييد:
1 رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
مَن اءذاع فاحِشة كان كَمُبتدئها
كسى كه كار زشتى را شيوع دهد، همانند كسى است كه
خودش آن را انجام داده است .
2 نيز فرمودند:
المُستَتر بالْحسنة يعدل سَبعين حَسنة و المُذيع
بالسّيّئة مَخذول و المستتر بها مغفور له
(206)
پاداش پنهان كننده كار نيك (بخاطر دورى از ريا)
برابر هفتاد حسنه است و آنكس كه گناه را نشر دهد مخذول و مطرود است و
آنكس كه گناه را پنهان مى دارد مشمول آمرزش الهى است .
3 امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
يجب للمؤ من ان يستر عليه سبعين كبيرة
(207)
بر مؤ من واجب است كه گناهان مؤ من ديگر را تا
هفتاد گناه كبيره بپوشاند.
4 امام صادق عليه السلام فرمودند:
من در مورد (نجات و عفو) اين امت در شخصى كه حق
ما را شناخت اميد دارم ، جز در مورد يكى از سه كس :
1 سلطان ستمگر 2 همنواى هوس هاى نفسانى 3 گنهكارى كه گناه خود را
آشكارا انجام مى دهد.(208)
5 نيز فرمودند:
اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له و لا غيبة
(209)
هنگامى كه گنهكار گناه خود را آشكارا انجام دهد
احترامى ندارد و غيبت او نيز حرام نيست .
البته منظور در همان موردى است كه گناه آشكار نموده است .
6 رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
الّلهم إ نّى اءعوذُ بكَ من خَليل ماكِر... إ ن
راى حسنة دفنها وإ ن راى سيّئة أ ذاعها(210)
خدايا! از دوست حيله گر به تو پياه مى برم ...
كه هرگاه كار نيكى ديد، آن را بپوشاند، و اگر كار بدى ديد آن را فاش مى
سازد.
7 اميرمؤ منان على عليه السلام فرمودند:
ذو العيوب يحبون اشاعة معايب الناس ليتسع لهم
العذر گنهكاران دوست دارند كه گناه
ديگران را منتشر كنند، تا راه بهانه براى گناه خودشان بازتر گردد.(211)
در موارد متعدد در احكام فقهى بين گنهكارى كه مخفيانه گناه مى كند با
گنهكارى كه آشكارا گناه مى كند فرق است .
به عنوان نمونه ، حضرت امام قدس سره در مصرف سهم سادات مى فرمايد:
الاحوط عدم الدفع الى المتهتك المتجاهر بالكبائر
بل يقوى عدم الجواز ان كان فى الدفع اعانة على الاثم و العدوان و
الاغراء بالقبيح
(212)
احتياط آن است كه سهم سادات را به سيدى كه گستاخ
است و آشكارا گناه كبيره مى كند ندهند بلكه اقوى اين است كه جايز نيست
هرگاه در دادن سهم سادات به او كمك بر گناه و تجاوز و افكندن به كار
زشت باشد.
و در مورد اهل كتاب (مسيحيان و يهود و...) مى فرمايد:
يكى از شرايط ذمّه آن است كه آنها در حضور
مسلمين تظاهر به گناه مانند شرابخوارى آشكارا، زنا و خوردن گوشت خوك ،
ازدواج با زنان محرم ننمايد.(213)
شخصى از امام كاظم عليه السلام پرسيد: يهودى يا مسيحى يا مجوسى كه زنا
كرده يا شراب خورده دستگير كرده اند، حكمش چيست ؟. فرمود:
يقام عليه حدود المسلمين اذا فعلوا ذلك فى مصر
من امصار المسلمين او فى غير امصار المسلمين اذا رفعوا الى حكام
المسلمين
(214)
حدود اسلام را بر او جارى مى سازند، در صورتى كه
او اين گناهان را در شهرى از شهرهاى مسلمين انجام داده و يا در غير شهر
آنها انجام داده ولى آن ها را نزد قاضى هاى مسلمين آورده اند.
اين احكام و روايت بيانگر آنست كه تظاهر به گناهانى كه داراى حد هستند
حتى از اهل كتاب هم موجب اجراى حد خواهد شد و اجراى حد مربوط به
گناهانى است كه آشكارا انجام مى شود.
در پايان به اين كلام حضرت على عليه السلام توجه كنيد:
شرالناس من لا يعفو عن الهفوة و لا يستر العورة
(215)
بدترين مردم كسى است كه از لغزش نمى گذرد و عيب
را نمى پوشاند.
بايد توجه داشت كه ايجاد مراكز فساد و فحشا و تشويق مردم به گناه و بى
حجابى ، زمينه اى براى ارتكاب گناه علنى است .
ب بى حيايى و پرده درى
يكى از عوامل تباهى محيط بى شرمى و پاره كردن پرده حيا است ،
لذا براى پاكسازى و پاك نگهداشتن محيط بايد حياى اسلامى را حفظ كرد.
حيا در برابر خدا، حيا در برابر مردم ، حيا در نزد خود، هر كدام نقش
موثرى در سالم سازى محيط دارند.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
إ ستحيوا من اللّه حقّ الحياء(216)
به طور كامل از خدا حيا كنيد.
اميرمؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
من لا يستحيى من النّاس لم يستحيى من اللّه
(217)
كسى كه از مردم حيا نمى كند از خدا حيا نمى كند.
و نيز فرمودند:
أ حسن الحياء استحيائك من نفسك
(218)
نيكوترين حيا، حياى از خودت مى باشد.
0 قرآن و مساله حيا
در قرآن با تعبيرات گوناگون در مورد حيا سخن به ميان آمده مانند:
1 حيا در زبان ، (انعام 108).
2 حيا در طرز سخن گفتن ، (احزاب 32).
3 حيا در راه رفتن ، (قصص 25).
4 حيا در شركت در مجالس مهمانى ، (احزاب 53).
5 حيا در نگاه كردن ، (نور 30 و31).
6 حيا در امور اقتصادى ، (بقره 273).
7 حيا در ورود به منازل ، (نور 59 و58).
كوتاه سخن آنكه : اگر آنگونه كه اسلام فرموده به صفت نيك حيا در تمام
ابعادش توجه شود و عملاً رعايت گردد موجب پاكسازى محيط مى گردد، چنانكه
شكستن مرز حيا زمينه ساز و گسترش دهنده ى فساد محيط خواهد بود.
ج بى تفاوتى و تماشاچى
بودن
يكى ديگر از عواملى كه به فساد محيط دامن مى زند، و موجب تشويق
گناه در جامعه مى شود، اين است كه مردم در برابر گناهانى كه در محيط
انجام مى شود بى تفاوت و تماشاچى باشند.
اسلام با دستور دقيق و گسترده دو فريضه ى مهم ((امر
به معروف و نهى از منكر)) و دو وظيفه
عميق ((تولّى و تبرّى
)) و جهاد و دفاع به پيروان خود دستور مى دهد كه نسبت به
جامعه و رويدادهاى آن تماشاچى و بى تفاوت نباشند، بلكه با نظارت دقيق
در صحنه حضور يابند و از هر گونه فساد جلوگيرى نمايند و به گسترش نيكى
ها همت گماردند.(219)
و در عقيده و عمل به يارى دوستان خدا ((تولّى
)) بپردازند. و از دشمنان خدا بيزارى
((تبّرى ))
جويند.
تولّى يعنى عشق به خوبان ورزيدن و تاييد عملى راه آنان ، كه در راستاى
پاكى محيط در دراز مدت بسيار عميق و گسترده و نتيجه بخش خواهد بود.
تبرّى يعنى قهر و بى اعتنايى با فاسقان و ستمگران .
اين دستورات بزرگ اسلامى هر فرد مسلمان را از بى تفاوتى و تماشاچى بودن
نهى مى كند و با تاكيد از آنها مى خواهد كه در برابر گناه ايستادگى
كنند و براى جلوگيرى از آن در صحنه حضور يابند و تا آخرين حد امكان در
راستاى پاكسازى محيط كوشا و جدى باشند.
د رضايت به گناه
رضايت به گناهِ گنهكار و خاموشى در برابر گناه نيز از عوامل
زمينه ساز اجتماعى گناه است و نقش به سزايى در پيدايش و استمرار گناه
دارد.
خداوند به يهوديان زمان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه به
پيامبر كُشى اجدادشان راضى بودند مى فرمايد، ((شما
قاتل هستيد!)) چنانكه اين مطلب در آيه
183 آل عمران آمده است .
امام صادق عليه السلام آنانرا كه در عصر ايشان به قتل امام حسين عليه
السلام در كربلا خشنود بودند قاتل معرفى كرد و با استناد به آيه مذكور
فرمود: رضايت به قتل ، انسان را در صف قاتلين قرار مى دهد.(220)
در جريان كشتن ناقه ى صالح با اينكه قاتل يك نفر بود خداوند همه قوم
ثمود را مشمول عذاب نمود و كشتن ناقه را به همه ى آنها نسبت داده و
فرمود: فَعَقَروها(221)
اميرمؤ منان على عليه السلام در تبيين اين موضوع مى فرمايد:
و انّما عَقَر ناقَةَ ثمودَ رجلٌ واحد فعَمَّهم
اللّه بالعذاب لَمّا عَمّوه بالرِّضا
ناقه ى صالح را يك نفر از پاى درآورد اما خداوند
همه ى آن قوم را مجازات كرد چرا كه همه به آن راضى بودند.
روايات در اين باره بسيار است به عنوان نمونه به ذكر سه روايت مى
پردازيم :
1 اميرمؤ منان على عليه السلام فرمودند:
الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم و على كل داخل
فى باطل اثمان اثم العمل به و اثم الرضا به
(222)
آنكس كه به كار جمعيتى راضى باشد همچون كسى است
كه در كار آن قوم دخالت و شركت دارد و آنكس كه در كار باطل دخالت دارد
دو گناه مى كند: يكى گناه عمل و يكى گناه رضايت به گناه .
2 رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
هرگاه گناهى در زمين پديدار شود آنكس كه در كنار
گناه ناظر و حاضر است ولى از آن متنفر مى باشد مانند كسى است كه از آن
گناه غايب است . و كسى كه از گناه غايب (و دور) است ولى به آن خشنود و
راضى است مانند كسى است كه در انجام آن گناه حاضر و شريك است .(223)
3 در بعضى از زيارتنامه ها از جمله در زيارت اربعين مى خوانيم :
لَعن اللّه اُمّة سَمِعت بذلك فَرضيَتْ به
خدا لعنت كند امتى را كه جريان قتل تو را شنيد و
به آن راضى شد.
ه كمك به گناه و ظلم
يكى از زمينه هاى اجتماعى كه باعث گسترش گناه مى گردد اعانت بر
ظلم است چرا كه كمك به ظالم و گنهكار در جهت گناهش او را نيرومندتر و
گستاخ تر مى نمايد و همين اساس گسترش گناه و پيدايش گناهان ديگر خواهد
شد، مثلاً بى حجابى يكى از گناهان اجتماعى است كه اگر افراد ديگر كمك
به موضوع بى حجابى كنند، هرگونه كمك باشد، باعث گسترش آن شده و به صورت
عادى در همه جا رخنه خواهد كرد، خود اين گناه نيز باعث كمك به گناهان
ديگر است .
اسلام شديداً از كمك به گناه و بخصوص اعانت ظالم نهى كرده است و در اين
زمينه هشدارهاى موكد نموده است .
اينك به آيات قرآن در اين رابطه توجه كنيد:
تَعاونوا علىَ البِرّ و التّقوى وَ لا تَعاونوا
عَلى الاِثمِ و العُدوان
(224)
در كارهاى نيك و تقوى يكديگر را يارى كنيد و
هرگز در راه گناه و تعدى همكارى نكيند.
براستى اگر در جامعه ، همكارى در كارهاى نيك و مثبت و سازنده باشد و از
همكارى در گناه و ستم خوددارى شود بخش بسيار مهمى از نابسامانى ها،
سامان مى يابد واز گناهان بسيارى جلوگيرى به عمل مى آيد.
و لا تَركَنوا الَى الّذينَ ظلموا فتَمسّكم
النّار(225)
بر ظالمان تكيه نكنيد كه موجب مى شود آتش دوزخ
شما را فراگيرد
يعنى هرگونه تمايل ، همكارى ، دوستى و اظهار رضايت به ظالمان جرم است و
از آن برحذر باشيد و هرگونه پيوند خود را با آنها قطع كنيد.
فلا تَقْعُد بعد الذِّكرى مع القَوم الظّالِمين
(226)
بعد از توجه با قوم ستمگر منشين .
و لا تطع منهم آثماً او كفوراً(227)
و از هيچ گنهكار و كافرى اطاعت نكن .
به طور كلى در قرآن تمام آياتى كه در آن واژه هاى
لاتطع ، لاتطيعوا، لاتتبع آمده بيانگر
نهى از كمك به ظالمان و گنهكاران است .
در روايات اسلامى نيز با عناوين و تعبيرات گوناگون از كمك به گناه و
هرگونه مساعدت با ظالم نهى شده كه در اينجا به ذكر چند عنوان زير بسنده
مى شود:
1 كسى كه بدعت گذارى را احترام كند و يا به رويش بخندد و به او پناه
بدهد، در هدم اسلام كوشيده و از رحمت خدا بدور است .(228)
2 هركس خواهان بقاى ظالم باشد يا او را مدح كند و يا در برابر او
فروتنى نمايد در گناه عمل او شريك است و در جوار هامان (دلال مظلمه
فرعون ) در جهنم خواهد بود.(229)
3 كسى كه نام خود را در ليست حقوق بگيران زمامداران ظالم بنويسد،
خداوند او را در قيامت به صورت خوك محشور مى كند.(230)
4 نگاه (باتوجه ) به چهره زمامدار ستمگر از گناهان كبيره است .(231)
5 پذيرش امامت جماعت دربار ظالم كمك به ظلم است و پذيرنده اش مشمول لعن
خدا است .(232)
6 گناه فروختن اسلحه به دشمنان اسلام در حد كفر است .(233)
7 در روز قيامت صدا مى زنند كجايند ظالمين و كجايند همكاران ظالمين حتى
آنان كه براى آنها دفتر و قلم فراهم كردند، كه همه آنها با هم وارد
دوزخ مى گردند.(234)
8 اجراى دستور زمامدار ظالم باعث ورود به دوزخ با شديدترين مجازات است
.(235)
9 رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ده گروه دست اندركار شراب را لعنت
كرد كه عبارتند از: كشاورز درخت انگور، نگهبان ، تهيه كننده آن ، حمّال
، فروشنده ، خريدار، تاجر، واسطه ، شراب ده و شرابخوار.(236)
10 امام رضا عليه السلام به يكى از دو مسافرى كه خدمتش رسيدند فرمود:
نمازت را تمام بخوان زيرا به قصد ديدار سلطان آمده اى . (و سفرت سفر
معصيت است ).(237)
11 قارى قرآن دَربار ستمگر براى هر حرفى ده بار مورد لعن قرار مى گيرد
و همچنين مستمع قرآن از آن قارى براى هر حرف يكبار مشمول لعن است .
براى تكميل اين بحث به داستان جالب زير توجه كنيد:(238)
على بن حمزه مى گويد: دوستى داشتم كه در عين اينكه از شيعيان بود از
منشى هاى دربار بنى اميه بود، به من گفت : از امام صادق عليه السلام
براى من اجازه بگير تا به حضورش بروم . من از امام براى او اجازه گرفتم
، و با هم به حضور آن حضرت رسيديم وقتى دوستم وارد شد، سلام كرد و در
كنارى نشست ، آنگاه به امام صادق عليه السلام عرض كرد:
فدايت گردم ! من يكى از كارمندان بنى اميه بودم از دنياى آنها ثروت
بسيارى بدستم آمد و از اينكه روزى از من (از جانب خدا) بازخواست مى
كنند، غافل بودم . حال چه كنم ؟ (پشيمان و تايب هستم )
امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود:
اگر بنى اميه كسانى را براى منشى گرى و كتابت نمى يافتند و بيت المال
مسلمين به سوى آنها آورده نمى شد و به دفاع از آنها كسى نمى جنگيد و در
جماعت آنها شركت نمى نمود، آنها حق ما را از ما نمى گرفتند. (و نمى
توانستند بگيرند) و اگر مردم از اندوخته هاى خود به آنها نمى دادند،
آنها داراى آن همه ثروت و مكنت نمى شدند و جز مقدارى كه به دستشان
رسيده باقى نمى ماند.
دوستم به امام صادق عليه السلام عرض كرد:
فدايت گردم آيا راه گريزى از اين همه وزر و وبال دارم ؟
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر وظيفه تو را به تو بگويم انجام مى
دهى ؟
دوستم عرض كرد: آرى .
امام صادق عليه السلام فرمود:
آنچه را كه از اين راه بدست آورده اى بررسى كن اگر صاحبانش را شناختى
آن اموال را به صاحبانش بازگردان و اگر صاحبانش را نشناختى عوض آنها
صدقه بده .
وانا اضمن لك على الله الجنة .
در اين صورت بهشت را در پيشگاه خداوند برايت
ضامن مى شوم .
دوستم سر در گريبان فرو برد و پس از مدتى به امام عرض كرد تصميم خود را
گرفتم و به وظيفه خود عمل مى كنم .
على بن حمزه مى گويد: دوستم با ما به كوفه بازگشت آنچه از ثروت را كه
از دربار بنى اميه بدست آورده بود، خارج ساخت . حتى لباسى را كه پوشيده
بود از بدنش بيرون آورد و ما آن اموال را در راستاى دستور امام صادق
عليه السلام مصرف و تقسيم نموديم و او براى خودش چيزى نگذاشت ، به طورى
كه ما براى او لباس خريديم و نزدش فرستاديم . چند ماهى نگذشت كه او
بيمار شد و به عيادتش مى رفتيم تا روزى من نزد او رفتم او را در حال
نزع روح ديدم چشمش را باز كرد و به من گفت :
يا على وفا لى واللّه صاحبك
اى على ! سوگند به خدا سرور تو امام صادق عليه السلام به وعده اش
(ضمانت بهشت ) در مورد من وفا كرد.
سپس از دنيا رفت ، او را پس از غسل و كفن و نماز به خاك سپرديم بعداً
به مدينه رفتم و به حضور امام صادق عليه السلام رسيدم . بى آنكه سخنى
بگويم به من فرمود:
ياعلى وفينا و اللّه لصاحبك
اى على سوگند به خدا به وعده ى خود در مورد دوست
تو وفا كرديم .
گفتم : فدايت شوم درست فرمودى ، سوگند به خدا دوستم هنگام مرگش اين خبر
را به من داد.(239)
و تشويق گنهكار
از مطالب گذشته اين موضوع نيز بدست مى آيد كه يكى از زمينه هاى
اجتماعى گناه و تباهى محيط، تشويق گنهكار است ، چرا كه تشويق او تحت هر
عنوانى كه باشد به او بال و پر مى دهد و او و افراد ديگر را مشتاق بلكه
حريص گناه مى سازد.
براى اينكه اين مطلب بيشتر روشن گردد به روايات زير توجه كنيد:
1 حضرت على عليه السلام در فرازى از عهدنامه مالك اشتر چنين مى فرمايد:
هرگز نبايد شخص نيكوكار و شخص بدكار در نظرت
مساوى باشند زيرا برخورد مساوى با آنها موجب مى شود كه افراد نيكوكار
در نيكى خود بى ميل شوند و بدكاران در كار بدشان تشويق گردند، با
هركدام از اين ها مطابق عملش رفتار كن .(240)
2 نيز فرمودند:
الثناء باكثر من الاستحقاق ملق والتقصير عن
الاستحقاق عىّ او حسد(241)
ستايش و تعريف كردن بيش از شايستگى تملق و
چاپلوسى است و كمتر از شايستگى ، درماندگى يا حسادت مى باشد.
3 رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
اذا مدح الفاجر اهتز العرش و غضب الرب
(242)
وقتى كه آدم گنهكار مدح و تمجيد شود، عرش خدا به
لرزه درآيد و پروردگار خشم كند.
4 رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
احثوا فى وجوه المدّاحين التراب
(243)
به صورت آنها كه از گنهكاران مدح و تمجيد مى
كنند خاك بپاشيد.
5 اميرمؤ منان على عليه السلام فرمودند:
امرنا رسول الله ان نلقى اهل معاصى بوجوه مكفهرة
(244)
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به ما دستور
داد كه با گنهكاران با چهره گرفته و خشم آلود برخورد كنيم .
6 امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند دو فرشته را به سوى مردم شهرى
فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش زير و رو گردانند. وقتى آن دو فرشته
به سوى آن شهر روانه شدند مردى را ديدند كه در حال دعا و تضرّع و راز و
نياز است . يكى از آنها به سوى خدا بازگشت و عرض كرد: خدايا! من به سوى
آن شهر رفتم ولى ديدم بنده تو، تو را مى خواند و راز و نياز مى كند.
خداوند به او فرمود:
امض لما امرتك به فان ذا رجل لم يتمعّر وَجهه
غَيظاً لى قط(245)
آنچه را به تو فرمان دادم انجام بده زيرا آن مرد
هرگز بخاطر من چهره اش را (در برابر گنهكار) عبوس و گرفته و خشمگين
ننموده است .
به اين ترتيب آن مرد عابد و اهل دعا نيز بايد در بلاى عمومى گرفتار
گردد، زيرا با خوشرويى و برخورد ملايم با گنهكار او را تشويق كرده است
.
البته ناگفته نماند: كه موضوع فوق يكى از مراتب
نهى از منكر است كه از فرايض بزرگ اسلامى مى باشد و بخواست خدا
در فصل هاى بعد در مورد دو فريضه ((امر
به معروف و نهى از منكر)) كه دو عامل
بازدارنده و نابود كننده گناه است سخن خواهيم گفت .
و اين دو فريضه بزرگ با آن عمق و وسعت و عظمتى كه در اسلام دارند اگر
درست اجرا گردند بزرگترين نقش را در پاكسازى و بهسازى جامعه و كنترل
اجتماع از افسار گسيختگى خواهند داشت .
24 رهبران گمراه
رهبران گمراه و زمامداران نالايق يكى از عوامل زمنيه ساز
اجتماعى گناه هستند چنانكه مجريان غير متعهد يا فاسد زمينه گناه را
مساعد مى كنند. در آيه 16 اسراء مى خوانيم :
وَ إ ذا أ رَدنا أ ن نُهلِك قَريَة اُمِرنا
مُترفِيها فَفسقُوا فِيها فحَق عَليهَا القَول فدَمَّرناها تَدمِيراً
و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم ،
نخست اوامر خود را بر مترفين (ثروتمندان مست شهوت و غرور) بيان مى
داريم ، پس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنها
را شديداً درهم مى كوبيم .
اين آيه بيانگر آن است كه منشا غالب مفاسد اجتماعى ، سرمايه داران
مغرور و از خدا بى خبر هستند، كه زمام امور اجتماع را بدست مى گيرند و
ديگران را استعمار و استثمار مى نمايند و مردم از آنها پيروى كرده و
جامعه به فساد و تباهى كشيده مى شود و به دنبال آن عذاب الهى آنها را
فرا خواهد گرفت .
به هر حال آنها كه در جامعه نفوذ دارند نقش مؤ ثرى در اصلاح يا فساد
جامعه خواهند داشت ، چنانكه گفته اند:
الناس على دين ملوكهم ،
مردم بر دين شاهان خود هستند.
و امام على عليه السلام مى فرمايد:
الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم
(246)
مردم به زمامدارانشان شبيه ترند تا به پدرانشان
.
در آيه 100 سوره نحل مى خوانيم :
إ نّما سُلطانه عَلى الَّذينَ يَتَولَّونه و
الّذين هُم بِه مُشرِكون
تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه او را به
سرپرستى خود برگزيده اند و آنها كه او را شريك خدا در اطاعت و بندگى
قرار داده اند.
اين آيه بيانگر آن است كه پيروى از شيطان و رهبران شيطان صفت موجب
آلودگى جامعه به شرك و گناه است و اين گونه پيروى سرچشمه فساد مى باشد.
در آيه 28 سوره كهف مى خوانيم :
و لا تُطِع مَن أ غفَلنا قَلبَه عَن ذِكرِنا و
اتَّبَع هَواهُ و كان اَمرُه فُرُطاً
از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم
اطاعت مكن همانان كه پيروى هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است .
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
إ نّما أ خافُ عَلى اُمَّتى ثَلاثاً: شُحّاً
مُطاعاً و هوى مُتّبعاً و إ ماماً ضالاً(247)
در مورد امتم از سه چيز مى ترسم : از بخل كه
پيروى شود و از هوس هاى نفسانى كه اطاعت شود و از رهبر گمراه .
و از سخنان اميرمؤ منان على عليه السلام است كه :
فليست تصلح الرعية الاّ بصلاح الولاة
(248)
مردم اصلاح نمى شوند جز با اصلاح شدن واليان و
زمامداران .
امام صادق عليه السلام فرمودند:
در روز قيامت خداوند با سه كس سخن نگويد و آنها را پاك نكند و عذابى
دردناك آنها را فراگيرد:
من ادعى امامة من الله ليست له و من جحد اماماً
من الله و من زعم ان لهما فى الاسلام نصيباً.
كسى كه به دروغ ادعاى امامت از طرف خدا كند، و
كسى كه منكر امامت امامى شود كه از طرف خدا تعيين شده و كسى كه معتقد
باشد اين دو دسته بهره اى از اسلام دارند.(249)
توجه به اين نكته لازم است كه همان گونه كه رهبر بزرگ كشورى اگر فاسد
باشد زمينه گناه اجتماعى خواهد شد، رهبران كوچك مانند استاندار،
فرماندار، بخشدار، شهردار، دهبان و عالم محل و...نيز به اندازه ى حدود
نفوذ خود در اجتماع نقش دارند كه اگر منحرف و گمراه باشند نقش تخريب و
ويرانگر در جامعه دارند.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
دو صنف از امت من اگر فاسد گردند امتم فاسد و
اگر صالح شوند امتم صالح مى گردند. عالمان دين و حاكمان .(250)
نكته قابل توجه ديگر اجراى قانون است كه آن نيز نقش به سزايى در پاكى
جامعه و محيط دارد و عدم اجراى قانون بخصوص قوانين جزايى نقش بسيار
سريع و مستقيم در فساد جامعه خواهد داشت .
از ويژگى هاى رهبران صالح اجراى قانون است ، لذا پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله فرمودند:
ساعة إ مام اءفضل من عبادة سبعين سنة و حد يقام
لله فى الا رض اءفضل من مطر اءربعين صباحاً(251)
يك ساعت رهبرى رهبر عادل بهتر از عبادت هفتاد
سال و يك حدى كه براى خدا در زمين اجرا گردد بهتر از باريدن چهل روز
باران است .
اكنون كه اين مطلب را مى نويسم در ذهن خودم بين جامعه ى امروز و جامعه
رژيم منحوس پهلوى (قبل از انقلاب ) مقايسه مى كنم ، محيط تقريباً سالم
امروز را با محيط سراسر فساد و فحشاى زمان طاغوت مى سنجم و به خوبى نقش
رهبران فاسد در فساد جامعه را درمى يابم .
اميرمؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
إ نّ شرّ الناس عند اللّه امام جائر ضل و ضل به
فأ مات سنة ماءخوذة و أ حيا بدعة متروكة
(252)
بدترين انسان ها در پيشگاه خدا رهبر ستمگرى است
كه خود گمراه است و مايه ى گمراهى ديگران مى گردد سنت پسنديده را نابود
مى كند و بدعت ناپسند را زنده مى نمايد.
محمدبن مسلم زهرى از علماى معروف و برجسته بود، و از تابعين مشهورى كه
به درك حضور ده نفر از اصحاب موفق شده بود به شمار مى آمد. وى به سال
185 هجرى قمرى در بغداد درگذشت و قبرش در قبرستان (باب التين ) مى
باشد.(253)
او با طاغوت هاى زمانش ، طريق مماشات و مسامحه را مى پيمود و گاهى دعوت
آنها را مى پذيرفت و به دربار آنها رفت و آمد مى كرد.
امام سجاد عليه السلام براى او نامه كوبنده و سرزنش كننده اى نوشت كه
ما در اينجا به ذكر فرازهايى از آن مى پردازيم تا زشتى عالم منحرف از
ديدگاه اسلام را در آينه اين نامه بنگريم :
...اينكه آنها (طاغوت ها) تو را به استخدام گرفته اند نه از جهت اين
است كه آنها تو را (از جهت علمى و معنوى ) شايسته مى دانند و بخاطر
شايستگى تو، تو را نزد خود راه داده اند، بلكه چون به دنياى تو طمع
دارند، علماى راستين از دست رفته اند، جهل و نادانى بر تو و آنها غالب
شده و حب دنيا و مقام پرستى ، تو و آنها را به همديگر پيوند داده است
... چرا از خواب (خرگوشى ) سر بر نمى دارى ؟ چرا از اشتباه خود برنمى
گردى ؟ تا با صراحت بگويى :
به خدا من تا به حال يكبار هم براى زنده كردن دين خدا يا نابود كردن
باطل قيام نكرده ام .
براستى اين است حق شناسى تو نسبت به بار گران مسئوليت علم و دانش كه
خداوند بر دوش تو نهاده است ؟! بسيار ترس دارم كه تو از آن گروهى باشى
كه خداوند درباره آنها فرموده :
اءضاعُوا الصَّلوةَ واتَّبعوا الشّهوات فَسوفَ
يلقون غَيّاً(254)
نماز را ضايع كردند و به دنبال شهوت ها رفتند و
به زودى به كيفر گمراهى خود مى رسند.
در قسمتى از اين نامه آمده :
او ليس بدعائه اياك حين دعاك جعلوك قطباً اداروا
بك رحى مظالمهم و جسراً يعبرون عليك الى بلاياهم و سُلّماً الى ضلالتهم
داعياً الى غيّهم
(255)
مگر نه اين است كه با اين دعوت ها مى خواهند تو
را همچون قطب آسيا محور بيدادگرى خود قرار دهند و تو را پلى براى
بلاهايشان سازند و تو نردبان كجروى ها و گمراهى ها و منادى ضلالتشان
باشى ، اى عالم دين فروخته ! كارى كه بدست تو مى كنند از عهده ى مخصوص
ترين وزيران و نيرومندترين همكارانشان بر نمى آيد، تو بر خرابكارى هاى
آنان سرپوش مى گذارى و پاى خاص و عام را به بارگاهشان مى گشايى ...
34 همنشين و دوست بد
يكى از زمينه هاى اجتماعى گناه ، همنشين و دوست بد است . چنانكه
همنشين و دوست خوب ، عامل مهمى براى سوق دادن فرد و جامعه به سوى
كارهاى نيك است .
به هرحال از نظر علمى و عملى و تجربه ثابت شده كه انسان از ناحيه دوست
و معاشر تحت تاثير قرار مى گيرد و دوست و معاشر بد عامل ويرانگرى براى
نابودى شخصيت انسان است چنانكه دوست و همنشين خوب عامل سازنده ى شخصيت
انسان مى باشد.
انسان هاى بد پسر نوح عليه السلام را نيز به سوى گناه مى كشانند و
خاندان نبوت او را از او مى ربايند. ولى سگ اصحاب كهف بر اثر مصاحبت
چند روز با جوانان با ايمان و خوش قلب و پاكبازى چون اصحاب كهف خوى نيك
آدميت پيدا مى كند.
و براستى اين شاعر نكته سنج چقدر پر معنى و زيبا سروده است :
همنشين تو به ز تو بايد
تا تو را عقل و دين بيفزايد
و شاعر ديگر مى گويد:
تا توانى مى گريز از يار بد
يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها ترا بر جان زند
يار بد بر جان و بر ايمان زند
در قرآن و روايات توجه بسيار به اين موضوع شده و سفارش هاى هشدار دهنده
و گسترده اى در اين باره داده شده است كه در اينجا به ذكر نمونه هايى
از آن مى پردازيم :
1 در عصر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دو نفر از مشركين در مكه
بنام هاى ((عقبه ))
و ((ابى ))
با هم دوست بودند.(256)
عقبه هر وقت از مسافرت باز مى گشت غذايى ترتيب مى داد و بزرگان قوم خود
را به خانه دعوت مى كرد، با اينكه قبول اسلام نكرده بود، اما پيامبر
اسلام صلّى اللّه عليه و آله را نيز دعوت مى كرد و دوست داشت آن حضرت
نيز در غذاى او شركت نمايد.
روزى از سفر بازگشت و طبق معمول از اشراف قومش و پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله نيز دعوت كرد. هنگامى كه سفره را گسترد و غذا را حاضر نمود،
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود:
من از غذاى تو نمى خورم مگر اينكه به يكتايى خدا
و رسالت من گواهى دهى .
عقبه شهادت به يكتايى خدا و رسالت آن حضرت را به زبان آورد و قبول
اسلام كرد. اين خبر به گوش دوستش ((اُبى
)) رسيد، او به عقبه اعتراض كرد و گفت :
تو از دينت منحرف شده اى !؟
عقبه گفت : من منحرف نشده ام ولى مردى بر من وارد شد و حاضر نبود از
غذايم بخورد جز اينكه شهادتين بگويم من هم بخاطر اينكه او گرسنه از سر
سفره ى من برنخيزد شهادتين گفتم .
ابى گفت : من هرگز از تو راضى نمى شوم مگر اينكه در برابر محمّد بايستى
و به او توهين كنى .
عقبه ، فريب سخن دوست بد خود را خورد و چنين كرد و سرانجام در جنگ بدر
جزء سربازان لشكر شرك به جنگ مسلمين آمد و كشته شد و دوستش اُبىّ نيز
در جنگ احد كشته شد. آيات 27 تا 29 سوره ى فرقان نازل گرديد و سرنوشت و
مجازات سخت آن كس را كه بر اثر انتخاب دوست بد منحرف شده است بيان نمود(257)؛
و يَومَ يَعضّ الظّالم عَلى يَدَيه يَقولُ يا
لَيتَنى اتّخَذتُ معَ الرّسول سَبيلاً # يا وَيلَتى لَيتَنى لَم أ
تّخِذ فُلاناً خَليلاً # لقد أ ضلَّنى عن الذِّكرِ بَعد إ ذ جائنى و
كان الشّيطانُ لِلانْسانِ خَذُولاً
روزى كه ظالم دست خود را از شدت حسرت به دندان
مى گزد، و مى گويد: اى كاش با رسولخدا راهى برگزيده بودم ، اى واى بر
من كاش فلان (شخص گمراه ) را دوست خود انتخاب نمى كردم . او مرا از ياد
حق گمراه ساخت ، بعد از آنكه آگاهى به سوى من آمده بود و شيطان همواره
انسان را از جاده راست طرد مى كند.
اين آيات بيانگر وضع ((عقبه
)) و امثال او در قيامت است كه رفيق بد
انتخاب كرده و همين انتخاب باعث انحراف و بدبختى او شده است .
2 در آيه 68 سوره ى انعام مى خوانيم :
وَ إ ذا راءيتَ الَّذينَ يَخوضُون فى آياتِنا
فَأ عرِض عَنهم حتّى يَخوضُوا فى حَدِيث غَيره ...
هر وقت كسانى را كه آيات ما را استهزاء مى كنند
مشاهده نمودى از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند.
نظير آيه قبل ، آيه 140 سوره نساء مى باشد كه :
فلا تَقعُدوا مَعَهم حتّى يَخوضوا فى حَدِيث
غَيره اذاً مِثلهم
با استهزا كنندگان به آيات خدا ننشينيد تا به
سخن ديگرى بپردازند زيرا در غير اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود.
3 در آيات 42 تا 45 سوره ى مدثر آمده : بهشتيان از دوزخيان مى پرسند چه
چيزى شما را به دوزخ فرستاد؟ آنها امورى را در پاسخ ذكر مى كنند از
جمله مى گويند:
و كُنّا نَخُوضُ مَعَ الخائِضين
و ما پيوسته با اهل باطل همنشين و هم صدا بوديم
.
4 در آيه 25 سوره ى فصلت يكى از مجازات هاى اعدء
اللّه (دشمنان خدا) همنشينان اغواگر و بد ذكر شده آنجا كه مى
خوانيم :
و قَيَّضْنا لَهم قُرناءَ فَزَيّنوا لَهم ما بين
اَيديهِم و ما خَلفَهم
ما براى آنها همنشينان (زشت سيرتى ) قرار داديم
و آن همنشينان زشتى ها را از پيش رو و پشت سر در نظرشان جلوه دادند.
اين آيه بيانگر آثار سوء همنشينان بد و حاكى از اين است كه همنشين بد
خود يك مجازات و بلاى دردناك براى انسان مى باشد.
در روايات اسلامى نيز كمتر موضوعى است كه مانند سرزنش از انتخاب همنشين
بد، مورد توجه قرار گرفته باشد كه ما در اينجا به ذكر چند نمونه اكتفا
مى كنيم :
1 امام صادق عليه السلام فرمودند:
لا ينبغى للمومن ان يجلس مجلساً يعصى اللّه فيه
و لا يقدر على تغييره
(258)
سزاوار نيست كه مؤ من در مجلسى بنشيند كه در آن
معصيت خدا مى شود، و او قدرت برهم زدن مجلس را ندارد.
2 رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
المرء على دين خليله و قرينه
(259)
انسان بر دين دوست و همنشين خود است .
3 امام صادق عليه السلام فرمودند:
لا ينبغى للمسلم ان يواخى الفاجر و لا الاَحمق و
لاالكذّاب
(260)
براى مسلمان سزاوار نيست كه با شخص فاجر (هرزه )
و احمق و دروغگو رفاقت كند.
4 امام جواد عليه السلام فرمود:
إ يّاك و مصاحبة الشّرير فانّه كالسّيف المَسلول
يحسن مَنظره و يقبح اءثره
(261)
از همنشينى با بدكار پرهيز كن كه او همچون شمشير
برهنه ظاهرش زيبا و اثرش زشت است .
5 سليمان بن جعفر جعفرى مى گويد: امام كاظم عليه السلام به من فرمود:
مالى رايتك عند عبدالرحمن بن يعقوب ؟
((چرا تو را در نزد عبدالرحمن بن يعقوب
مى نگرم ؟)) گفتم : او دايى من است .
فرمود: او اعتقاد نادرستى درباره خدا دارد...
فامّا جلست معه و تركتنا و امّا جلست معنا و
تركته
(262)
يا با او بنشين و ما را ترك كن و يا با ما بنشين
و او را ترك كن ؟
6 اميرمؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
مجالسة الاشرار توجب سوء الظن بالاخيار(263)
همنشينى با بدان موجب بدگمانى به نيكان است .
7 امام باقر عليه السلام فرمودند:
من قعد فى مجلس يُسبُّ فيه امام من الائمّة
يَقدِرُ على الانتصاب فلم يفعل اَلبَسَه اللّه الذُلّ فى الدّنيا و
عَذّبَه فى الا خرة و سَلَبَه صالِحَ ما مَنَّ به عَلَيه من مَعرِفَتنا
(264)
كسى كه در مجلسى بنشيند كه در آن به امامى از
امامان ناسزا مى گويند و مى تواند برخيزد و از آن مجلس برود ولى نرود،
خداوند (لباس ) ذلت را در دنيا بر او بپوشاند و در آخرت او را عذاب
كند، و آن چيز نيكى كه خداوند به دادن آن بر وى منت نهاده (يعنى )
معرفت ما را از او بگيرد.
8 حضرت على عليه السلام فرمودند:
من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلايقوم مكان
ريبة
(265)
كسى كه به خدا و روز قيامت معتقد است در مكانى
كه موجب تهمت است نمى نشيند.
9 ابن نعمان مى گويد: امام صادق عليه السلام دوستى داشت كه همواره با
هم بودند، روزى آن شخص به غلامش گفت :اى زنا زاده كجا بودى ؟ همين كه
امام صادق عليه السلام اين سخن و دشنام را از او شنيد بقدرى ناراحت شد
كه دستش را بلند كرد و محكم بر پيشانى خود زد و سپس فرمود:
سبحان الله ! آيا نسبت ناروا به مادرش مى دهى ؟ من تو را آدم با تقوى
مى دانستم ولى اينك مى بينم كه تقوى ندارى .
دوست امام به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم مادر اين غلام از اهالى سند
(از سرزمين هند) است و بت پرست مى باشد. بنابراين ناسزابه او اشكال
ندارد. امام صادق عليه السلام فرمود:
الا علمت ان لكل امة نكاحاً؟ تَنَحِّ عنّى
آيا نمى دانى هر امتى بين خود قانون ازدواج
دارند؟ از من دور شو!
از آن پس هرگز نديدم امام با آن دوست (ناسزاگو) با هم باشند، تا وقتى
كه مرگ بين آنها جدايى انداخت .(266)