گل آغاز بهار

محمد حسن رستمى ، تقى متقى

- ۲ -


فصل دوم : انضباط اجتماعى 
معناى انضباط اجتماعى  
ولى امر مسلمين در پيام نوروزى سال 74 خويش در بيان معنايى براى انضباط اجتماعى فرمودند:
انضباط اجتماعى به معناى نظم پذيرى در همه امور است كه عبور نكردن از خط عابر پياده براى اتومبيل ها در خيابان از آن جمله است .
در اين بخش از سخن نيز رهبر معظم انقلاب با دقت و تيزبينى خاصى همه امور را در حيطه نفوذ انضباط اجتماعى قرار داده و يكى از مصاديق آن يعنى عدم عبور اتومبيل ها از خط عابر پياده را از باب مثال ذكر مى كند تا حكم امثال آن نيز روشن شود . (42)
چنان كه در توضيح اين بيان فرمودند:
در مورد انضباط اجتماعى هم همين كه همه ، حد اجتماعى صحيح را كه قانون معين مى كند و مقررات تعيين مى كند و حدود الهى آن را معين كرده ، اين را با دقت رعايت بكنند تا زندگى همه ، زندگى صحيح و سالمى باشد .
انسان و قانون  
از آن جا كه انسان ها به زندگى اجتماعى گرايش داشته و حيات طبيعى ، اقتصادى ، سياسى و فرهنگى شان مرهون فكر، تلاش ، تجربه و آگاهى جمعى آن هاست و هيچ قشر و صنفى خود را بى نياز از ارتباط با ديگر گروه ها نديده و در چرخه مداوم زندگى ، تضاد منافع و برخوردارى بيشتر از منابع ، آنان را رودرروى هم قرار مى دهد به ناچار دست به دامن قوانين و مقرراتى مى شوند كه در سايه آن حدود اختيارات و حقوق هر كس معين شده باشد؛ حال چه قوانين بشرى و چه قوانين فرا بشرى (الهى ) .
در صورتى كه جوامع انسانى بدين قوانين به ديده احترام بنگرند و بدان پايبند باشند و يكديگر را در عمل بدان ترغيب كنند و حافظان و مجريان قانون نيز در راه صيانت آن از هيچ كوششى فرو گذار ننمايند و اين حدود را به خاطر اغراض ناصواب اين و آن تعطيل نكنند، همان گونه كه رهبر بزرگ انقلاب فرمودند زندگى صحيح و سالمى را براى جوامع خويش رقم خواهند زد؛ چنان كه مظلومى از ظلم ظالمى ننالد و ظالمى نيز از قانون شكنى بر خود نبالد .
اما اگر حرمت حدود و قوانين پاس داشته نشود و هر قلدرى به خاطر زور مدارى و توانمندى ، پاى از دايره قوانين بيرون نهد يا مجريان و پاسداران قانون در انجام وظيفه ، سستى روا دارند و قانون شكنى بعضى از نور چشمى ها را به ديده اغماض و تسامح بنگرند، آن حدود و مقررات كم كم رو به ضعف نهاده تا جايى كه زير پا گذاشتن قانون در چنين جوامعى به منزله يك اصل در خواهد آمد!
همان گونه كه در سايه قانون و قانون گرايى ، هر ذى حقى به حقش ‍ خواهد رسيد، طبيعتا در سايه بى قانونى و سهل انگارى در اجراى حدود، حقوق فردى و اجتماعى بسيارى از مردم را بايد پايمال شده فرض كرد؛ همچنان كه در بسيارى از جوامع به اصطلاح متمدن امروزى شاهد آنيم .
اسلام و قانون  
اسلام از آن جا كه آخرين و كامل ترين دين الهى است ، براى تمامى افعال و سكنات و شؤ ون انسانى ، احكام پنجگانه تكليفى دارد كه عبارتند از: وجوب ، استحباب ، اباحه ، حرمت و كراهت .
هيچ فعل اختيارى از انسان مكلفى سر نمى زند كه از دايره اين احكام پنجگانه بيرون باشد؛ حتى گرفتن ناخن و آراستن و اصلاح موى سر و صورت .
هر چند ما در اين بحث در مقام بيان احكام اسلام نيستيم و طالبان آن بايد به رساله هاى علميه مراجع عظام رجوع كنند، اما تذكر اين نكته لازم است كه اسلام به خاطر جامعيتى كه در خويش دارد براى تمامى مراتب حيات آدمى ، از قبل از تولد تا بعد از مرگ او نيز انديشه اى دارد و سخنى كه بايد آن را فرا گرفت و در عمل آورد؛ به اميد سعادتى كه در عمل بدان ، نصيب انسان ها و جوامع انسانى خواهد شد.
رهبر انقلاب ، رعايت تمامى حدود و مقررات شرعى را نيز داخل در دايره انضباط اجتماعى قرار داده است ؛ از اين رو دايره قانون و نظم و نظام در جامعه اسلامى دامنه وسيع ترى يافته و در نتيجه ، سلامت روابط اجتماعى افراد در جوامع مذهبى ، علاوه بر پاسداشت قوانين بشرى ، در گرو رعايت قوانين و حدود شرعى نيز خواهد بود.
به تعبير ديگر، ولى امر مسلمين از امت اسلامى ايران خواسته است كه براى رسيدن به زندگى سعادتمندانه اجتماعى ، حدود الهى ، آداب و رسوم صحيح اجتماعى و قوانين مصوب در مجلس ‍ شوراى اسلامى را كه با تاءييد شوراى محترم نگهبان ، وجهه شرعى نيز خواهند يافت ، رعايت كنند؛ چرا كه هر تجاوزى به حريم حرمت قانون ، پايمال كردن حقى از ديگران را نتيجه خواهد داد و شرع مقدس اسلام هرگز چنين اجازه اى به كسى نداده و شديدترين سختگيرى ها را در مورد حق الناس روا داشته است .
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
ظلم بر سه قسم است : 1- ظلمى كه خداوند آن را خواهد بخشيد؛ و آن گناهان شخص در خلوت است كه جز خدا كسى از آن مطلع نباشد . 2- ظلمى كه خدا آن را نخواهد بخشيد؛ و آن شرك است . 3- ظلمى كه خداوند آن را رها نمى كند؛ و آن حقوق مردم بر يكديگر است (مگر آن كه خودشان از حقوق خود بگذرند) . (43)
ابعاد انضباط اجتماعى  
همان گونه كه گذشت ، دامنه قوانين اجتماعى اسلام بسيار وسيع بوده و شرع مقدس ، مردم را به رعايت تمام و كمال آن ها فرا خوانده است . بنابراين ، همه دستورات اخلاقى اسلام نيز داخل در بحث انضباط اجتماعى قرار خواهند گرفت . حال اين شما و اين هم اندكى از آن بسيار:
1- وفاى به عهد  
در اسلام ، عهد و پيمان و قرارداد از امورى است كه در معاشرت با انسان ها بايد بدان عمل كرد؛ چه طرف قرارداد مسلمان باشد چه غير مسلمان ؛ امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
سه چيز است كه در مقابل انسان نيكوكار يا بدكار بايد انجام داد و خداوند اجازه ترك آن ها را نداده است : 1- اداء امانت ؛ 2- نيكى به پدر و مادر؛ 3- وفا به عهد. (44)
از طرف ديگر، شرع مقدس ، نقص پيمان را علامت نفاق و دورويى دانسته است ؛ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
سه صفت در هر كس باشد منافق است ؛ گر چه نماز بخواند و روزه بگيرد و خيال كند مسلمان است : 1- كسى كه در امانت خيانت ورزد؛ 2- كسى كه در سخن دروغ گويد؛ 3- كسى كه وعده اى دهد و سپس تخلف نمايد . (45)
بنابراين ، وفاى به عهد از نشانه هاى مؤ منان حقيقى و از صفات بر جسته انسانى است كه نقض آن نشانه عدم انضباط اجتماعى فرد و جامعه است .
2- عدل و انصاف  
موضوع عدل و انصاف از دو نظر قابل بررسى است :
الف : از جنبه شخصى و فردى كه اگر اين صفت در فرد به صورت يك نيروى باطنى ثابت در آيد، او را به سعادت رسانده و به خالق جهان نزديك مى كند.
ب : از نظر اجتماعى و عمومى كه اگر اين دو صفت پسنديده در جامعه و ملتى ظهور كند، آن جامعه به سعادت ابدى خواهد رسيد و دنياى آن ها خود، بهشت برين خواهد شد و هيچ كس ‍ وحشتى جز از ناحيه جرم و گناه خود نخواهد داشت .
قرآن كريم به عدل و داد فرمان داده (46) و در روايات آن را گوارا تر از آبى كه به تشنه لب برسد دانسته اند. (47)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام :
اوصيك بالعدل فى الرضا و الغضب (48)
تو را در حال خشنودى و خشم و انصاف وصيت مى كنم .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
اعدل الناس من رضى الناس ما يرضى لنفسه و كره لهم مايكره لنفسه (49)
با انصاف ترين مردم كسى است كه بپسندد براى مردم آنچه را كه براى خود مى پسندد و ناپسند دارد براى آنچه را كه براى خود ناپسند مى دارد.
3- حسن خلق  
گشاده رويى و برخوردهاى صحيح و درست ، باعث نشاط و شادابى جامعه و موجب تقويت روحيه افراد در رعايت مقررات اجتماعى خواهد شد. طبعا اگر بداخلاقى و سوء خلق در جامعه حاكم باشد، روحيه مردم در رعايت مقررات و قوانين اجتماعى تضعيف مى شود.
خوش برخوردى مجريان قوانين ، مردم را به رعايت قانون تشويق كرده و بد اخلاقى مجريان ، حس لجاجت و نقض قوانين را در آنان تحريك مى كند. به همين دليل در قرآن و روايات اسلامى ، حسن خلق از جايگاه ويژه اى برخوردار است ؛ بنگريد:
قرآن كريم به مردم دستور مى دهد با مردم با زبان خوش سخن بگويند (50) و مى فرمايد:
با سخن نيكو سائل را رد كردن بهتر است تا آن كه صدقه بدهند و از پى آن آزار رسانند. (51)
امام باقر عليه السلام در تفسير آيه 83 سوره بقره مى فرمايد:
معاشر الشيعة كونوا لنازينا و لاتكونوا علينا شينا قولوا للناس ‍ حسنا و احفظوا السنتكم و كفوها عن الفضول و قبيح القول (52)
اى شيعيان ! زينت ما باشيد و باعث ننگ ما نگرديد. با مردم نيكو سخن بگوييد و زبانتان را از ياوه و گفتار زشت باز داريد.
امام باقر عليه السلام :
ان اكمل المؤ منين ايمانا احسنهم خلقا (53)
كامل ترين مردم از نظر ايمان خوش اخلاق ترين آن هاست .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
در روز قيامت نزديك ترين شما به من ، خوش اخلاق ترين شماست . (54)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
اثقل ما يوضع فى الميزان حسن الخلق (55)
سنگين ترين عملى كه در ترازوى اعمال قرار مى گيرد حسن خلق است
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
بد رفتارى ، عمل انسان را فاسد مى كند همان گونه كه سركه ، عسل را. (56)
امام صادق عليه السلام :
البر و حسن الخلق يعمران الديار و يزيدان فى الاعمار (57)
دو چيز باعث آبادى شهرها و زياد شدن عمرهاست : 1- نيكى 2- خوش اخلاقى .
روايات اسلامى درباره حسن خلق بسيار زياد و خارج از حوصله بحث ماست ، تنها اشاره مى كنيم كه رفتار نيكو و برخورد گرم انسانى از هر كسى پسنديده ولى از ما دوستان و شيعيان اهل بيت نيكوتر است ؛ زيرا ما بايد زينت اهل بيت باشيم و كارى نكنيم كه آن بزرگواران از ما بيزارى جويند. بر اين اساس بايد همگى بكوشيم تا اين خصلت نيكو كه باعث تقويت روحيه مردم در رعايت انضباط اجتماعى مى شود، روز به روز رواج بيشترى پيدا كند.
4- عفو گذشت  
وجود روحيه عفو و گذشت در جامعه تا حد زيادى سلامت و روابط اجتماعى افراد را تضمين خواهد كرد.
عفو يكى از صفات بر جسته مؤ منين است كه در منابع اسلامى اهميت فراوانى براى آن قايل شده اند؛ قرآن كريم مى فرمايد:
خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين (58)
با مردم مدارا كن و آنان را به نيكى دعوت نما و از جاهلان رو گردان باش !
پيامبر اسلام يكى از بهترين اخلاق مردم دنيا و آخرت را عفو و گذشت دانسته است . (59) و نيز از آن حضرت نقل شده است كه :
عفو باعث زيادى عزت انسان است . (60)
البته بايد توجه داشت اسلام كه روحيه عفو و گذشت را از جامعه خواهان است در عين حال فرموده است : با ظالمين مدارا نكنيد و دشمن ظالمان باشيد؛ (61) زيرا عفو ستمگر موجب تقويت و تشويق او در ستمگرى است .
بايد توجه داشت كه مساءله عفو و گذشت با مساءله احقاق حق و مبارزه با ظلم و ظالمان درهم نياميزد؛ زيرا گذشت ، مخصوص موارد قدرت و پيروزى بر دشمن و موردش آن جاست كه خطر جديدى از طرف دشمن احساس نشود و روحيه گذشت و مدارا با او در اصلاح و تربيت او مؤ ثر واقع گردد، اما اگر عفو ما باعث جسورتر شدن دشمن شود، چنين عفوى هرگز جايز نخواهد بود.
در جامعه اسلامى ، در دو مورد عفو تاءثير گذار تر تواند بود.
الف : عفو در حقوق شخصى
اگر روحيه عفو در جامعه حاكم باشد و مردم در حقوق شخصى خود، اصرار و سخت گيرى نكنند طبعا تنازعات و درگيرى ها كمتر شده و انضباط و عدم تشنج در جامعه حكم فرما مى گردد.
ب : گذشت و عدم سخت گيرى مجريان قانون
روشن است كه سخت گيرى بى مورد مجريان قانون ، اصلاح متخلف را در پى نداشته بلكه روحيه لجاجت او را در شكستن دوباره و چند باره قانون تحريك كى كند، لذا بايد روحيه عفو و گذشت در مجريان متخلفان و سوء استفاده آنان واقع نگردد.
5- صدق و راستى  
شرع مقدس اسلام بر راستى و درستى گفتار مسلمانان تاءكيد فراوانى ورزيده و آنان را به شدت از دورويى و نفاق بر حذر داشته است .
يكى از مصاديق نفاق ، نفاق اجتماعى است . كسانى كه مقررات و قوانين اجتماعى را زير پا گذاشته و سپس چنين وانمود مى كنند كه از دايره قانون فراتر نمى گذارند، دچار نفاق اجتماعى شده اند.
اسلام از ما خواسته است دو چهره و دو زبان نباشيم و راستى و درستى را سرلوحه كارهاى خود قرار دهيم ، لذاست كه دروغ گويى از مشخصه هاى انسان منافق شمرده شده است . (62)
از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پرسيدند:
آيا مى شود مؤ من ترسو باشد؟ فرمود: بله ممكن است . پرسيدند: آيا مى شود بخيل باشد؟ فرمود: آرى مى شود. پرسيدند: آيا مى شود كذاب و دروغگو باشد؟ فرمود: خير. (63)
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
من لقى المسلمين بوجهين و لسانين جاء يوم القيامة و له لسانان من نار. (64)
هر كس با مسلمانان به دو رو و دو زبان برخورد كند روز قيامت در حالى كه دو زبان از آتش دارد وارد محشر مى شود.
6- خويشتن دارى  
از جمله صفاتى كه مى تواند در تنظيم و تعديل روابط اجتماعى انسان ها نقش اساسى ايفا كند، صفت بردبارى و خويشتن دارى است .
افراد اجتماع در تعامل و برخوردهاى روزمره خود چه بسا با قول و فعل ، موجد تنش هايى در جامعه شوند كه اگر در اين ميان شعله خشم خويش را به حلم و بردبارى خاموش نسازند و خويشتن دار نباشند، رشته هاى علايق آنان از هم خواهد گسيخت و دوستى و همسايگى و فضايلى از اين دست ، رنگ باخته و به دست فراموشى سپرده خواهند شد و به ديگر سخن ، انضباط اجتماعى ، دستخوش تهديد قرار خواهد گرفت .
از اين رو در روايات مذهبى ، تاءكيد زيادى بر حلم و خويشتن دارى شده است :
امام رضا عليه السلام :
تا مردى خويشتن دار نباشد، خدا پرست محسوب نگردد. (65)
رسول خدا صلى الله عليه و آله :
خدا هيچ گاه كسى را كه به سبب جهل عزيز نساخته و به سبب بردبارى ، ذليل نداشته است . (66)
امام صادق عليه السلام :
چون ميان دو نفر نزاعى در گيرد، دو فرشته فرود آيند و به شخص بى خرد (بد زبان ) گويند: هر چه خواستى گفتى ، حال آن كه خود لايق گفته هايت هستى و كيفر خويش را به زودى خواهى يافت ، و شخص بردبار گويند: صبر كردى و نرمخويى پيشه كردى ، اگر اين نرمخويى را به پايان برسانى ، خدا تو را خواهد آمرزيد.
امام عليه السلام سپس فرمود:
اما اگر شخص خويشتن دار نيز جواب مرد بى خرد (به زشتى ) بدهد، آن دو فرشته بالا روند و آنان را به حال خود واگذارند. (67)
نشانه هاى پيدايش انضباط اجتماعى  
همان گونه كه تمامى اجزاى وجودى اين عالم را آثار و نشانه هايى است كه بدان ها شناخته مى شوند، نشانه هاى پيدايش انضباط اجتماعى را نيز مى بايست در امورى چند جستجو كرد. رهبر بزرگ انقلاب ، خود به تعدادى از اين نشانه ها اشاره فرمودند:
در مورد انضباط اجتماعى ، اگر تخلفات اجتماعى كم شده باشد، اگر قانون شكنى كم شده باشد، اگر مردم با آداب و عادات صحيح اجتماعى خو گرفته باشند، اگر جرم و جنايت در جامعه كم شده باشد، اگر عشق به قانون و ايمان و اعتقاد زياد شده باشد، آن وقت ما احساس مى كنيم كه انضباط اجتماعى به معناى واقعى تحقق پيدا كرده است .
آرى ، عشق و ايمان به قانون همان اكسيرى است كه اگر در جامعه اى يافت شود، روابط سالم اجتماعى را براى آحاد مردم به ارمغان خواهد آورد و مردمى كه به آداب صحيح اجتماعى خو گرفته و با آن پرورش يافته باشند، كمتر دچار تضادها و تعارض ها شده و در نتيجه به بيمارى هاى رايج قرن بيستم ؛ نظير ترس ها، دلهره ها و نوميدى از آينده ، كمتر مبتلا خواهند شد.
در كشور ما كه به بركت انقلاب اسلامى ، ارزش هاى انسانى والايى احيا و در راه پاسدارى از اين ارزش ها شهداى فراوانى تقديم شده و ام القراى انقلاب مى رود كه الگوى عملى كشورهاى اسلامى و ملل آزاده دنيا گردد، قانون شكنى ، جرم و جنايت و تخلفات اجتماعى ، بيشترين لطمه را به حيثيت نظام خواهد زد و بر مجريان قانون ؛ خصوصا دستگاه قضايى است كه با جديت فراوان و قاطعيت على وار در اين عرصه ظاهر شده و به دور از هر ملاحظه اى قانون شكنان و جنايت كاران را به سزاى اعمالشان برسانند.
البته مسؤ وليت روشنفكران ، قلم به دستان ، خطبا و رسانه هاى ارتباط جمعى ؛ مخصوصا صدا و سيما در جهت آشنا كردن مردم با آداب و عادات صحيح اجتماعى را نبايد ناديده گرفت ؛ از اين رو بيشترين سرمايه گذارى ها و تسهيلات را مى بايست در رابطه با اين رسانه ها به كار انداخت .
ناگفته نماند كه مسؤ وليت متوليان فرهنگى عمومى جامعه ؛ خصوصا دولت زير مجموعه هاى وابسته بدان را نبايد از نظر دور داشت ؛ چرا كه آنان مى توانند با برنامه ريزى هاى دراز مدت و انديشيدن راه كارهاى بديع ، اقشار مختلف جامعه را به سمت و سويى كه نهايتش به انضباط اجتماعى ختم خواهد شد، رهنمون شوند.
فرجام سخن  
بى شك بر طبق آيات و روايات ، انضباط اجتماعى و مصداق بارز آن ؛ احترام به قانون و قانون گرايى از مهم ترين وظايف مسلمانان در حكومت اسلامى است . از اين رو در يك ارتباط پويا، مردم و حكومت هر دو وظيفه دارند از حريم حرمت قانون پاسدارى كنند و بدين وسيله ، بنيان هاى اساسى را نظام را استحكام بخشند، چه اگر در جامعه اى سنت زشت قانون شكنى رواج يابد آن جامعه دچار سستى و ناكامى شده و مورد طمع دشمنان قرار خواهد گرفت .
نظم در امور و قانون گرايى در پيشگاه پيشوايان اسلام از چنان اهميتى برخوردار است كه مولا اميرالمومنين على عليه السلام در آخرين روزهاى زندگى خود در وصيتش به امام حسن و امام حسين عليه السلام مى فرمايد:
اوصيكما... بتقوى الله و نظم امركم
شما را به تقواى الهى و نظم در كارها سفارش مى كنم .
و اصولا در حكومت اسلامى ، همه قوانين دولتى احكام حكومتى نام دارند كه بر مردم و شهروندان ، رعايت آن ها واجب است و سر پيچى از آن ها حرام و گناه محسوب مى شود.
فصل سوم : انضباط اقتصادى و مالى 
انضباط اقتصادى و مالى  
رهبر انقلاب در طرح اين سر فصل مى فرمايد:
توصيه دوم (من ) چيزى است كه آن هم براى جامعه ما بسيار مهم است و من نامى كه براى آن منظور خودم انتخاب مردم اين است : انضباط اقتصادى و مالى اين را من از ملت و مسؤ ولين كشور و ماءمورين دولت و آحاد ملت ، امسال تقاضا دارم . (68)
اقتصاد، به معنى ميانه روى در زندگى است و كسى را كه در زندگى خود نه اسراف مى ورزد و نه بر خانواده اش سخت مى گيرد مقتصد مى گويند.
مقصود از انضباط اقتصادى ، رعايت عاقلانه مقررات مالى زندگى است ؛ يعنى هر فرد در زندگى خود، عواطف و احساساتش را كنترل نموده و ميزان هاى صحيح اخلاقى و شرعى را در مسائل مالى بپذيرد.
اهميت مسايل اقتصادى  
امروزه اهميت مسايل اقتصادى بر كسى پوشيده نيست ؛ تا بدان پايه كه بسيارى از كشورهاى جهان سوم ، تمام همت خود را مصروف رفع تنگناهاى اقتصادى خود كرده اند؛ هر چند كه به قيمت وابستگى اقتصادى ، سياسى يا فرهنگى آنان تمام شده است ! باز كم نيستند مردمى كه در عصر تكنولوژى برتر! به علت عدم دسترسى به مواد غذايى كافى ، هر روز و هر ساعت در قاره سياه و كشورهايى مانند اتيوپى ، سومالى ، رواندا و... به كام مرگ فرو مى روند و با اين حال ، سالانه ميليون ها تن مواد غذايى اضافه بر مصرف ، توسط كمپانى هاى بزرگ امريكايى و اروپايى به دريا ريخته و نابود مى شود تا بدين وسيله عقربه قيمت ها در بازارهاى جهانى به نفع آن ها به چرخش در آيد!
هم اكنون در دنيا كمتر كشورى را مى توان يافت كه براى بهبود وضعيت آشفته اقتصادى خويش و تاءمين نيازهاى مصرفى مردمش از بانك جهانى و صندوق بين المللى پول وام نگرفته و تا خرخره به آنان بدهكار نباشد.
منشاء فقرها و فلاكت ها  
به راستى سر منشاء اين همه فقرها و فلاكت ها را در كجا بايد جستجو كرد؟ آيا رشد بى رويه جمعيت و كمبود مواد غذايى زمين ، عامل آن است ؟
آيا سيل ها و خشكسالى ها عامل آنند؟
آيا جنگ هاى داخلى موجب آن است ؟
آيا انحصارات فرا مليتى به غارت منابع زمين دست زده اند؟
آيا كفران نعمت زمينيان و بى توجهى آنان به قوانين آسمانى ، خشم خداى را برانگيخته است ؟
و آيا...
به اعتقاد ما هر چند ممكن است همه اين عوامل ، هر يك به نحوى در اين قضيه دخيل باشند، اما ريشه اصلى را مى بايست در بى انضباطى اقتصادى جست و اين همان غده شوم سرطانى است كه رهبر انقلاب ، روى آن انگشت گذاشته و در نقطه تضاد با انضباط اقتصادى و مالى است .
معناى انضباط اجتماعى و مالى  
رهبر معظم انقلاب ، ضمن كلامى مفصل و از باب آن گفته اند تعرف الاشياء باءضدادها، (69) تحليل جامعى از بى انضباطى اقتصادى و مالى و مصاديق آن ارايه داده تا بدين وسيله مفهوم انضباط اجتماعى و معنايى كه از اين تعبير مد نظر ايشان بوده است ، نموده شود و اينك متن بيانات ولى امر مسلمين :
انضباط اقتصادى و مالى ؛ يعنى مقابله با ريخت و پاش ، زياده روى ، اسراف ، ريخت و پاش مالى و زياده روى در مصرف كردن ، اين به هيچ وجه صفت خوبى نيست ؛ نه اسمش جود و سخاست ، نه اسمش كرم است ، نه اسمش بزرگ منشى (70) است ؛ فقط اسمش بى انضباطى اقتصادى و مالى است .
اين كسانى كه بى خود خرج مى كنند، زيادى خرج مى كنند، زيادى مصرف مى كنند، براى خودشان رعايت موجودى جامعه را از لحاظ امكانات اقتصادى نمى كنند، اين ها انسان هايى هستند كه نامى كه مى توانم روى آن ها بگذارم ، بى انضباط از لحاظ اقتصادى و مالى هستند (كه با وجود اين ها) اين ملت كارش ‍ مشكل خواهد شد.
آن كسانى كه خرج مى كنند اگر بگوييم آقا! شما چرا اين قدر خرج كرديد؟ چرا اين قدر مهمانى بى خود و بى جهت را با اين همه ريخت و پاش درست كرديد؟ مى گويد: آقا دارم . آيا اين دليل كافى است كه ؛ دارم ؟ آيا اين كافى است كه ؛ مى توان خرج بكنم ؟! نه ! به هيچ وجه اين دليل ، دليل قانع كننده اى نيست .
به قدر نياز بايد مصرف كرد. به قدر حاجت بايستى خرج كرد؛ به خصوص آن كسانى كه اموال عمومى را مصرف مى كنند، كسانى كه اموال خودشان را مصرف مى كنند اين خطاب به آن ها هم هست ، آن ها هم زيادى مصرف مى كنند. بعضى پولدارند، حال درآمدى ان شاءالله از راه حلال (دارند)، آن هايى كه (درآمدشان ) از راه حرام باشد وضعشان بدتر است . ولو كسانى كه از راه حلال درآمدى به دست آورند اگر در خرج كردن ، در وضع زندگى ، در تجملات بيهوده و بيجا، در ريخت و پاش ها، در اعيان منشى و در اين امور اسراف بكنند، بى انضباطى اقتصادى و مالى انجام داده اند. اين ريخت و پاش است اسمش و ريخت و پاش ، بد است . اين ، زندگى ديگران را سخت مى كند؛ هم از لحاظ روانى ؛ هم از لحاظ واقعى . امكانات زندگى و اقتصادى را بيخود به هدر مى دهد، بى علت مصرف مى كند.
شما اين جا مبالغ زيادى مواد خوراكى مثلا در فلان مهمانى معمولى مصرف مى كنيد در حالى كه لازم نيست و بغل شما و در كنار شما و در همسايگى شما در يك محل آن طرف تر - ولو در اقصهى از نقاط كشور - كسانى به اين مواد غذايى نياز مبرم دارند براى زندگى خودشان ، براى قوت خود و فرزندانشان و عزيزانشان . اين كار درست است ؟!
پس در اموال شخصى هم ، در مالى كه از حلال به دست آمده باشد اين ريخت و پاش غلط است ؛ خلاف انضباط است ؛ آن كسانى كه اموال دولتى را مصرف مى كنند ديگر، بيشتر.
من از مسؤ ولان امور مى خواهم جدا در زمينه عمومى در جاهايى كه اولويت ندارد - ولو ممكن است نياز هم باشد اما نياز درجه يك نيست ، آن جايى كه داير است بين نياز با اولويت و بى اولويت - خوددارى كنند. آن جايى كه حاجت نيست و نياز نيست حتما مصرف نشود. آن جايى كه حاجت هست اما حاجت بالاترى هم هست آن جا هم مصرف نشود و اين امكان در حاجت بالاتر و برتر مصرف بشود.
اين هم توصيه من امسال من است و اميدوارم باز مسؤ ولين كشور نسبت به اين قضيه اهتمام بورزند. مسؤ ولين فرهنگى ، اقتصادى ، ادارى ، دولتى و اجرايى ، اهتمام اجرايى بورزند به اين قضيه . (71)
همان گونه كه در كلام متين رهبر انقلاب ملاحظه فرموديد، همين اسراف ها و ريخت و پاش هاى كلان و تجمل پرستى ها و... است كه مثل خوره به جان اقتصاد خانواده ها و ملل و دول دنيا افتاده است و اگر كشور و ملتى خواهان بهبود و به صلاح آمدن وضعيت اقتصادى خويش است مى بايست تمامى توجهش را بدين غده هاى سرطانى معطوف دارد و در راه ريشه كنى آن ها بكوشد.
مادامى كه مفاهيمى همچون قناعت ، مصرف به قدر كفايت و خرج كردن به اندازه حاجت به صورت يك فرهنگ در نيايد، قطعا ريشه ريخت و پاش ها و اسراف و تبذيرها در جوامع نخواهد خشكيد.
هر چند طرف سخن رهبرى ، ملت و مسؤ ولان كشور ماست ، اما از آن جا كه در فرهنگ الهى ، هر كفران نعمتى ، از دست رفتن آن نعمت را در پى خواهد داشت ، اگر ملل ديگر - حتى غير مسلمان نيز - اين بيانات راه گشا را نصب العين خود قرار دهند و بدان فرهنگ برسند، قطعا نتايج شيرينش را خواهند چشيد.
البته روشن است كه بيشترين اسراف و تبذيرها غالبا در ميان قشرهاى متنعم و مرفه جامعه ؛ آنان كه ثروت هاى باد آورده دارند و از چنگ قانون از كجا آورده اى (72) هم قسر در رفته اند، تحقق مى يابد نه مردم عادى كوچه و بازار.
اين مرفهين بى درد هستند كه بى توجه به فلاكت مردم اجتماعشان ، هر گونه كه خواستند مى خورند و مى پوشند و خرج مى كنند و خود و خانه و ماشين و آنچه را كه منتسب بديشان است به هزار پيرايه مى آرايند و به فرموده رهبر انقلاب بى انضباطى اقتصادى و مالى انجام مى دهند و يا اين كار زندگى ديگران را سخت مى كنند؛ هم از لحاظ روانى و هم از لحاظ واقعى ؛ چرا كه امكانات زندگى و اقتصادى را بيخود به هدر مى دهند.
عقده هاى روانى  
به راستى چه گونه مى توان اين اختلاف فاحش طبقاتى و كوخ ‌هاى فقر و كاخ ‌هاى غنا را در جامعه اسلامى و انقلابى تحمل كرد؟
مگر اين سخن درد مندانه مولا و مقتدايمان على عليه السلام نيست كه :
هيچ ثروتى انباشته اى نديدم مگر آن كه در كنارش حقى را از ديگران پايمال شده يافتم .
آيا مشاهده هر روز و هر ساعت شكم هاى بر آمده و ثروت هاى باد كرده و قارون منشى آنان كه با تبختر جاهلى و ماشين هاى آخرين سيستم در خيابان ها در رفت و آمدند براى كسانى كه به نان شبشان محتاجند، قابل تحمل است ؟
آيا مردمى كه كمر اقتصاد بى رمق زندگى شان در زير موهوارگى قيمت ها خميده و بر سفره هاى اشك و حسرت خويش در انتظار ورود ملك الموت لحظه شمارى مى كنند، ملاحظه برج ها و كاخ ‌هاى سر به فلك كشيده و زندگى هاى اشرافى و تجملات شدادى و مهمانى هاى كذايى ، عقده آفرين نيست ؟ مگر ريشه عقده هاى روانى از كجا آب مى خورد؟!
پس بياييم همگان با رهبر درد آشنا و حكيم اين انقلاب مقدس ، همگام و همصدا شده و با تبعيت از فرامين و هشدارهاى بيدار گرش ، آينده اميد بخشى را براى مردم جامعه خويش رقم بزنيم .
به اميد آن روز كه عدالت اجتماعى علوى ، چنان گلى از شوره زار توسعه سر بر آورد و موجب چشم روشنى اين ملت شهيد داده و هميشه در صحنه گردد.
اسلام و پديده اسراف و تبذير  
اسراف و زياده روى در مصرف ، زيان هاى جبران ناپذيرى را در پى داشته و حيات مادى و معنوى فرد و جامعه را تهديد مى كند و در مقابل آن ، رعايت اعتدال در مصرف ، مانند عمودى قوى خيمه زندگى را استوار نگه داشته و از فرو پاشى آن جلوگيرى مى كند.
در قرآن و روايات معصومان عليهم السلام توجهى عميق به جوانب و اطراف اين قضيه شده است كه با تاءمل در اين سخنان گهربار، در ضمن چهار محور به ذكر پاره اى از آثار شوم و ابتلا به اسراف مى پردازيم :
1- اسراف و ناسپاسى  
احترام و تعظيم نعمت هاى خداوند و شكر و سپاس در مقابل آن ها وظيفه همه انسان هاست . شكر، از مفاهيم اخلاقى است كه تمامى ملت ها با آن آشنايى داشته و هر فرد عاقل و با وجدانى خود را در برابر نيكى ديگران ، خاضع ، و موظف به سپاس گزارى مى داند.
اسلام نيز مردم را در برابر نعمت هاى فراوان خداوند، به شكر و سپاس امر نموده است . واژه شكر، حدود 80 بار در قرآن تكرار شده و اين كتاب آسمانى ، شكر گزارى و استفاده صحيح از نعمت هاى الهى را موجب فزونى و زيادتى آن دانسته است :
و اذ تاءذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد (73)
و پروردگارتان اعلام كرد كه اگر مرا سپاس گوييد، بر نعمت شما مى افزايم و اگر كفران كنيد بدانيد كه عذاب من سخت است .
از على عليه السلام نقل است كه فرمود:
شكر النعم يضاعفها و يزيدها. (74)
شكر نعمت ها آن ها را بسيار و افزون مى گرداند.
همچنان كه سپاس گزارى موجب افزايش نعمت هاست ، كفران نعمت ها نيز سلب آن ها را از فرد و جامعه در پى خواهد داشت ؛ رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
من بذر حرمه الله (75)
كسى كه تبذير و اسراف كند نعمت از او سلب خواهد شد.
اقسام شكر
شكر بر سه قسم است :
الف : شكر قلبى ؛ كه تصور نعمت است ؛
ب : شكر زبانى ؛ كه گفتن حمد و ثناى پروردگار است ؛
ج : شكر جوارحى ؛ كه استفاده صحيح از نعمت هاى الهى است . (76)
و مهم ترين مرحله ، همين است كه بدان شكر عملى نيز مى گويند.
اسراف ، مصرف نمودن غير معقول و نادرست نعمت هاى الهى است كه نوعى ناسپاسى و كفران در برابر نعمت هاست .
قرآن كريم اسراف كاران را برادران شياطين معرفى كرده و مى فرمايد:
لاتبذر تبذيرا ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفورا (77)
اموال خود را هدر ندهيد همانا اسراف كاران برادران شياطين هستند و شيطان نسبت به خداوند ناسپاس بود.
سؤ ال : اگر اسراف ، عامل زوال نعمت هاست پس چرا عده اى از مسرفان غرق در ناز و نعمتند؟
جواب : اسراف ، جزءالعلة و يكى از عوامل زوال نعمت است نه همه آن ؛ بنابراين ممكن است حكمت ها و جهات ديگرى در كار باشد كه از تاءثير گذارى اسراف جلوگيرى نمايد.
يكى از اين جهات ، سنت الهى استدراج (78) است . استدراج در لغت از ماده درج به معنى پله و نردبان است ، و در اصطلاح يعنى چيزى را تدريجا از كسى گرفتن ؛ بدين معنى كه خداوند طبق يكى از سنت هاى خود، گناه كاران را فورا مجازات نمى كند بلكه گاهى درهاى نعمت را به روى آن ها مى گشايد تا هر چه بيشتر در مسير طغيان و گناه گام بردارند و بر غرور و بى خبرى آنان افزوده شده و از توبه و بازگشت غافل بمانند و هنگامى كه غرق در ناز و نعمت شدند، همه را از آنان بگيرد.

لاجرم آن كس كه بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شكست .
قرآن مى فرمايد:
سنستدرجهم من حيث لايعلمون و املى لهم ان كيدى متين (79)
بعضى را از آن جا كه نمى دانند تدريجا عذاب مى كنيم و به آنان مهلت مى دهيم ، همانا قهر و كيد من قوى و بسيار سخت است .
از امام صادق عليه السلام در مورد سنت استدراج و املاء پرسيده شد، فرمود:
العبد يذنب فيملى له و يجدد له النعمة ليلقية عن الاستغفار من الذنب فهو مستدرج من حيث لايعلم . (80)
بنده هنگامى كه مرتكب گناهى شد به او مهلت داده مى شود و نعمت براى او تجديد مى شود تا از توبه و طلب آمرزش از گناه باز ماند، پس اين همان استدراج است .
بدين ترتيب هر فزونى نعمتى دليل بر عذاب نكردن خداوند نيست و مرفه بودن يك انسان يا يك جامعه مسرف و بى بند و بار نيز نشانه لطف خداوند به آن فرد يا جمعيت محسوب نمى شود بلكه در واقع اين تمديد فرصت ها خود جزيى از عذاب الهى است . و مهلت دادن خداوند براى سنگين تر شدن بار گناهانشان و پر شدن پيمانه حيات آن هاست :
و لايحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما (81)
كافران گمان نبرند كه مهلت دادن ما به آن ها برايشان خير است همانا مهلت مى دهيم تا گناهانشان زياد شود.
از اين رو انسان مؤ من بايد همواره مراقب باشد كه روى آوردن نعمت هاى الهى به او با حمد و ثنا همراه باشد تا داخل در سنت استدراج نگردد.
آرى مؤ منان راستين همان گونه كه از زوال نعمت ها خايفند از كثرت نعمت ها نيز ترسانند.
در روايت است كه يكى از ياران امام صادق عليه السلام بدو عرض كرد:
اى پسر رسول خدا! من از خدا مالى طلب كردم به من روزى كرد؛ فرزندى خواستم به من بخشيد، خانه اى طلب كردم به من رحمت فرمود، حال از اين مى ترسم كه رويكرد اين نعمت ها به من از باب استدراج باشد.
امام عليه السلام فرمود:
اگر برخوردارى از آن ها همراه با حمد و شكر الهى باشد نعمت است نه استدراج . (82)
2- اسراف و وابستگى اقتصادى  
دميدن آتش مصرف گرايى و اسراف در جان جوامع ، از شيوه هايى است كه استعمارگران براى وابسته نمودن هر چه بيشتر ملت ها به خويش ، از آن سود مى جويند تا جايى كه مصرف كننده اجبارى كالاهاى آنان شوند.
گسترش روح اسراف و مصرف گرايى در جامعه موجب مى شود ملت ها، هويت و استقلال خود را در زمينه هاى فرهنگى ، سياسى و اقتصادى از دست داده و به راحتى تن به ظلم و ستم دهند. بر همين اساس شرع مقدس اسلام پيروان خود را به برنامه ريزى در زندگى و رعايت اقتصاد و ميانه روى دعوت كرده تا همواره حافظ شخصيت خويش باشند.
حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
حسن التقدير مع الكفاف خير من السعى فى الاسراف . (83)
برنامه ريزى درست و با قناعت زندگى كردن بهتر از كوشيدن در اسراف است .
تجربه ثابت كرده است كه استعمارگران ، ملل اسراف كار را با كمترين محاصره اقتصادى از پاى در مى آورند، اما هرگز حريف ملل قانع و مقتصد نمى شوند.
مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادى مى گويد:
مردم شرق در املاك ، و معادن و آبادى هاى خود مانند آدم سفينه مبذر تصرف كردند و همه را هدر دادند تا كار به آن جا رسيد كه غرب آقا بالا سر آنان شد. غرب هيچ گاه به مصلحت خود نمى داند روش و فرهنگ شرق اصلاح شود و اين سفاهت كارى پايان پذيرد، بلكه غرب آرزويش اين است كه شرق در همين گمراهى و اسراف كارى غرق باشد تا بتواند قرن ها او را در همين محجوريت و ممنوعيت از تصرف در اموال خود نگاه دارد و خود مالك سرنوشت شرقيان باشد. (84)
3- اسراف و فساد  
اسراف ، موجب ضعف تمايلات معنوى و پشت پا زدن به فضايل اخلاقى و سستى بنيان هاى دين مى گردد. ولخرجى و اسراف ، انسان را در ميسر عياشى و خوش گذرانى قرار داده و زمانى نخواهد گذشت كه اسراف مار در درياى ريخت و پاش غوطه ور مى گردد و چونان غريقى براى نجات خويش به هر حشيشى متوسل مى شود تا جايى كه با شكست اخلاقى مواجه شده و به راحتى تن به هر گناهى به ويژه جرايم اقتصادى مى دهد.
اسراف ، آتشى هستى سوز است كه سرمايه هاى مادى و معنوى جوامع را سوزانده و نابود مى كند و انسان مسرف و زياده روى صرف مى كند، ديگر مجالى براى تربيت و تهذيب نفس نخواهد يافت . اسراف ، مخارج زندگى شخص مسرف را افزايش داده و آن گاه كه درآمدهاى مشروع ، كفاف هزينه هاى سنگين زندگى او را نكرد، به ناچار به جرايم اقتصادى و اجتماعى تن خواهد داد.
به عبارت ديگر، بين ايمان و عمل صالح رابطه تنگاتنگى است و وقتى عمل مسرفانه غير صالح كه مورد بغض خداوند است از فرد صادر شد موجب ضعف عقيده و ايمان و سقوط اخلاقى او خواهد گشت .
اساسا قرآن مجيد، اسراف را منشاء فساد مى داند:
و لاتطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون فى الارض و لايصلحون (85)
از فرمان اسراف كنندگان اطاعت نكنيد؛ مسرفين كسانى هستند كه در زمين فساد مى كنند نه اصلاح .
فساد، خروج هر چيز از حد اعتدال و ضد آن اصلاح است و اسراف نيز تجاوز از حد و قانون تشريع و آفرينش است .
بر همين اساس در كلام ائمه عليهم السلام از اسراف به فساد تعبير شده است :
عن بشر بن مردان قال دخلنا على ابى عبدالله عليه السلام فدعى برطب فاقبل بعضهم يرمى بالنوى قال فامسك ابو عبدالله يده فقال لاتفعل ان هذا من التبذير ان الله لايحب الفساد. (86)
بشر مى گويد بر امام صادق عليه السلام وارد شديم ، پس ‍ خرمايى آورده شد. كسى هسته خرما را دور مى انداخت . حضرت دست او را گرفت و فرمود: اين كار را نكن زيرا تبذير است و خدا فساد را دوست ندارد.
4- اسراف و فقر  
فقر، از مهم ترين مصايب بشرى است كه قسمت عمده اى از تلاش هاى مصلحان و مكاتب فكرى ، صرف مبارزه با آن شده است و على رغم پيشرفت هاى چشم گير، هنوز آمار مرگ و مير ناشى از فقر، بالاست ؛ (87) چرا كه سيستم هاى اقتصادى حاكم بر جهان ، خود عامل گسترش فقرند.
اسلام دنيا را در كنار آخرت و به عنوان مقدمه و زمينه ساز آن معرفى فرموده و مردم را به استفاده صحيح از نعمت هاى الهى دعوت كرده است .
بر خلاف پندار بعضى ، اسلام دين فقر نيست بلكه ثروت را مايه قوام و حفظ اجتماع مى داند و فقر را همسايه ديوار به ديوار كفر.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله :
كاد الفقر ان يكون كفرا (88)
نزديك است فقر به كفر منتهى شود
و الفقر اشد من القتل (89)
فقير شدن بدتر از كشته شدن است
و اللهم انى اعوذبك من الفقر فانه بئس الضجيع (90)
خدايا به تو پناه مى برم از نا دارى كه آن بد همخوابه اى است .
حضرت على عليه السلام :
الفقر الموت الاكبر (91)
فقر خود مرگ بزرگ است
و القبر خير من الفقر (92)
آرميدن در قبر بهتر از فقير شدن است
در برخى از روايات ما اگر چه از فقر به نيكى ياد شده ، اما ظاهرا مراد از آن ها مذمت ثروت اندوزى از مسير غير صحيح است ؛ بدين معنا كه فقر بر چنين غنايى برترى دارد.
در روايتى نير پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر فقر خويش ‍ افتخار ورزيده است :
الفقر فخرى و به افتخر على سائر الانبياء (93)؛
فقر مايه افتخار من است و بدان بر ساير انبياء مباهات مى كنم
كه مراد آن حضرت اعلام فقر خويش در مقابل ذات الهى است ؛ يعنى در عالم هستى تنها وجود بى نياز، ذات بارى تعالاست و غير او همه فقير مطلقند و از خود چيزى ندارند، و روشن است كه چنين فقرى ربطى به فقر مالى ندارد.
يا شايد مراد اين است كه زندگى فقيرانه براى انبياء و اولياء الهى لازم شمرده شده تا فقر افراد فقير جامعه ، بر آنان گران نيايد. و اين ، در واقع نوعى همدلى و همدردى با فقر است نه تشويق جامعه به زندگى فقيرانه داشتن .
فقر، عامل بزرگى در ضربه زدن به فضايل انسانى و مبانى دينى است . در عصر جاهليت ، مردم ، به خاطر فقر مالى حتى فرزندان خود را نيز مى كشتند:
لاتقتلوا اولادكم من املاق (94)
فرزندان خود را از ترس تنگ دستى نكشيد
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
ان الفقر منقصة للدين ، مدهشة العقل ، داعية للمقت (95)
همانا فقر موجب نقصان در دين ، حيرانى عقل و دعوت كننده به سوى دشمنى است
اسراف ، از عوامل قوى موجد فقر است ، وزش بادهاى سياه اسراف ، ابرهاى فقر، گرسنگى و احتياج را بر سر مردم خواهد كشيد و باران فلاكت و بدبختى ، دامن افراد جامعه را خواهد گرفت .
هميشه فقر در يك قسمت جهان ، مولود ولخرجى در قسمت ديگر آن و تنگ دستى يك نسل ، مولود اسراف كارى نسل هاى قبل است و گاه زندگى مسرفانه يك فرد، موجب فقر و تهى دستى خود او در پايان زندگى خواهد شد.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله :
من بذر افقره الله (96)
كسى كه بيهوده مالش را هدر دهد خدا او را فقير مى كند.
حضرت على عليه السلام :
سبب الفقر الاسراف . (97)
عامل فقر، اسراف است .
اميرالمومنين عليه السلام :
القصد مثراة و السرف متواة . (98)
ميانه روى موجب فزونى ثروت و اسراف مايه تباهى آن است
امام صادق عليه السلام :
ضمنت لمن اقتصد ان لايفتقر. (99)
كسى كه در زندگى ميانه رو باشد ضمانت مى كنم كه فقير نشود