باب الوالد و الولد (پدر و فرزند)
10534 1- الولد الصّالح أجمل الذّكرين. 2 23 فرزند صالح و شايسته، زيباترين
يادآورى از دو بخش يادآورى انسان است.
10535 2- الولد احد العدوّين. 2 24 فرزند، يكى از دو دشمن است.
10536 3- اشدّ المصائب سوء الخلف. 2 392 بدترين مصيبتها جانشين (و فرزند) بد است.
10537 4- برّ الوالدين اكبر فريضة. 3 259 نيكى به پدر و مادر بزرگترين فريضه است.
10538 5- برّوا آباءكم يبرّكم أبناؤكم. 3 267 به پدرانتان نيكى كنيد تا پسرانتان به شما نيكى كنند.
10539 6- شرّ الاولاد العاقّ. 4 166 بدترين فرزندان اولاد نافرمان است.
10540 7- فقد الولد محرق الكبد. 4 415 فقدان فرزند، جگرسوز است.
10541 8- من استنكف من ابويه فقد خالف الرّشد. 5 334 كسى كه از پدر و مادر خود
استنكاف دارد (و آنان را ننگ خود داند) از رشد و راه راست بدر رفته است.
10542 9- من برّ والديه برّه ولده. 5 454 كسى كه به پدر و مادر خود نيكى كند،
فرزندش به او نيكى نمايد.
10543 10- موت الوالد قاصمة الظّهر. 6 135 مرگ پدر كمرشكن است.
10544 11- موت الولد صدع فى الكبد. 6 135 مرگ فرزند جگر را مىشكافد.
10545 12- ولد السّوء يهدم الشّرف و يشين السّلف. 6 223 فرزند بد، شرف را ويران
سازد و گذشتگان را عيبناك كند.
10546 13- ولد السّوء يعرّ السّلف و يفسد الخلف. 6 222 فرزند بد، موجب عار و ننگ گذشتگان و تباهى آيندگان است.
10547 14- ولد عقوق محنة و شؤم. 6 224 فرزند نافرمان، موجب محنت و شوم و نحس
است.
10548 15- لا تجعل اكبر همّك باهلك و ولدك فانّهم ان يكونوا اولياء اللّه
سبحانه فانّ اللّه لا يضيّع وليّه و ان يكونوا اعداء اللّه فما همّك باعداء اللّه.
6 327 بزرگترين اندوه خود را خانواده و فرزندانت قرار مده، زيرا آنها اگر دوستان
خداى سبحان باشند كه خداوند دوست خود را وانگذارد، و اگر دشمن خدا هستند، پس چه
اندوهى در مورد دشمنان خدا دارى
10549 16- من لم يؤكّد قديمه بحديثه شان سلفه و
خان خلفه. 5 409 كسى كه محكم نكند گذشته خود را به تازه خويش، گذشتگان خود را
عيبناك كرده و به جانشينان خود خيانت ورزيده.
باب الولاية (حكومت، فرمانروايى)
10550 1- تكبّرك فى الولاية ذلّ فى العزل. 3 316 تكبّر تو در دوران حكومت موجب
خوارى زمان عزل تو خواهد بود.
10551 2- الولايات مضامير الرّجال. 1 273 حكومتها ميدان (خودنمايى و هنر) مردان است.
10552 3- استكانة الرّجل فى العزل بقدر شرّه فى الولاية. 2 74 افتادگى و خوارى
مرد در زمان معزولى به اندازه شرّ و بدى او است در دوران حكومت و زمامدارى.
10553
4- جود الولاة بفىء المسلمين جور و ختر. 3 357 جود و بخشش واليان از غنيمت و پول
مسلمانان (و بيت المال) ستم و فساد است.
10554 5- انّ الزّهد فى ولاية الظّالم بقدر الرّغبة فى ولاية العادل. 2 504
بىرغبتى مردم در حكومت ستمكار به اندازه رغبت و علاقه آنها در حكومت عادل است.
10555 6- اذا استولى اللّئام اضطهد الكرام. 3 129 هرگاه فرومايگان مستولى و
مسلّط شوند، بزرگواران و كريمان سرشكسته و خوار گردند.
10556 7- تولّى الاراذل و الاحداث الدّول دليل انحلالها و إدبارها. 3 295 سرپرستى كردن افراد پست و تازه به دوران رسيده از دولتها و حكومتها، نشانه
انحلال و ادبار دولتهاست.
10557 8- سبع اكول حطوم خير من وال ظلوم غشوم. 4 145 جانور درنده پرخور و
پايمال كننده، بهتر است از حاكم ستمگر ظالم.
10558 9- شرّ الولاة من يخافه البرىء. 4 166 بدترين فرمانروايان كسى است كه انسانهاى بىگناه از او بترسند.
10559 10- شرّ الامراء من ظلم رعيّته. 4 172 بدترين فرماندهان كسى است كه به رعيّت و زيردستان خود ستم كند.
10560 11- من تكبّر فى ولايته كثر عند عزله ذلّته. 5 354 كسى كه در زمان حكومت
خود تكبّر و سر بزرگى كند خوارىاش در هنگام عزل زياد خواهد بود.
10561 12- من اختال فى ولايته ابان عن حماقته. 5 355 كسى كه در حكومت خود به
مردم تكبر و فخر فروشى كند از حماقت خود پرده برداشته (و كم عقلى خود را آشكار
كرده) است.
10562 13- ولاة الجور شرار الامّة و اضداد الائمّة. 6 239 حاكمان ستمكار بدترين
افراد امّت، و دشمنان پيشوايان مردم هستند.
باب التواني (سستى كردن، كاهلى)
10563 1- التّوانى اضاعة. 1 12 سستى و كاهلى ضايع كردن عمر است.
10564 2- التّوانى فوت. 1 22 سستى كردن سبب فوت فرصتها و كارها گردد.
10565 3- التّوانى سجيّة النّوكى. 1 119 سستى كردن شيوه بىخردان است.
10566 4- بالتّوانى يكون الفوت. 3 214 از دست رفتن فرصتها و كارهاى مهم بخاطر
تنبلى و سستى است.
10567 5- من اطاع التّوانى ضيّع الحقوق. 5 302 كسى كه از تنبلى و سستى پيروى
كند حقوق خدا و خلق را ضايع كند.
10568 6- من ترك العجب و التّوانى لم ينزل به مكروه. 5 372 كسى كه خودبينى و
كاهلى را در كارها واگذارد، چيز ناخوشايندى به او نرسد.
10569 7- من اطاع التّوانى أحاطت به النّدامة. 5 445 كسى كه از سستى و كاهلى
پيروى كند پشيمانى او را فرا گيرد.
10570 8- من التّوانى يتولّد الكسل. 6 17 بى حالى و كسالت از تنبلى و سستى زاييده مىشود.
10571 9- التّواني فى الدّنيا إضاعة و فى الآخرة حسرة. 2 41 سستى و كاهلى كردن
در كارها، در دنيا موجب از دست دادن فرصتها و در آخرت موجب افسوس و حسرت است.
باب التهمة
10572 1- من دخل مداخل السّوء اتّهم. 5 159 كسى كه در جاى بدنام برود متّهم و بدنام شود.
10573 2- من قرب من الدّنيّة اتّهم. 5 286 كسى كه به پستى (و يا آدمهاى پست)
نزديك شود متّهم گردد.
10574 3- من عرّض نفسه للتّهمة فلا يلومنّ من اساء الظّنّ به. 5 390 كسى كه خود را در معرض تهمت قرار دهد، نبايد
سرزنش كند آنهايى را كه به او بدگمان شوند.
حرف «الهاء»
باب الهجران (جدايى، دورى)
10575 1- اذا أبغضت فلا تهجر. 3 115 هرگاه با كسى بغض و دشمنى داشتى از او مبر
(يعنى راهى را براى دوستى و آشتى باقى بگذار).
10576 2- لا خير فيمن يهجر أخاه من غير جرم. 6 396 در كسى كه بدون جرم و گناهى
از برادر دينى خود دورى و جدايى كند خيرى نيست.
باب الهدية (كادو، سوغات)
10577 1- الهديّة تجلب المحبّة. 1 83 هديه، جلب محبّت كند.
10578 2- ما استعطف السّلطان و لا استسلّ سخيمة الغضبان،
و لا استميل المهجور، و لا استنجحت صعاب الامور،
و لا استدفعت الشّرور، بمثل الهديّة. 6 111
براى جلب عطوفت پادشاه، و رفع كينه انسانهاى خشمناك، و جذب افراد جدا شده از اجتماع
و موفق شدن در انجام كارهاى دشوار، و دفع شرور و بديها، چيزى همانند هديه و كادو
نيست.
باب الهداية (راهنمايى)
10579 1- بالهدى يكثر الاستبصار. 3 199 به وسيله هدايت بينايى بسيار گردد.
10580 2- افضل الذّخر الهدى. 2 378 برترين اندوختهها هدايت است.
10581 3- ضلّ من اهتدى بغير هدى اللّه. 4 229 گمراه گشته كسى كه به جز هدايت
خداوند از ديگرى هدايت جويد.
10582 4- طوبى لمن بادر الهدى قبل ان تغلق ابوابه. 4 243 خوشا به حال كسى كه
بشتابد به سوى هدايت پيش از آنكه (با رسيدن اجل) درهاى آن بسته شود.
10583 5- طوبى لمن ركب الطّريقة الغرّاء، و لزم المحجّة البيضاء و تولّه
بالآخرة و اعرض عن الدّنيا. 4 246 خوشا به حال كسى كه طريقه روشن و راه نورانى
(ايمان) را بپيمايد، و به آخرت فريفته گشته و از دنيا روى بگرداند.
10584 6- طاعة الهدى تنجى. 4 252 فرمانبردارى هدايت نجات بخش است.
10585 7- عليك بطاعة من يأمرك بالدّين فانّه يهديك و ينجيك. 4 296 بر تو باد به
فرمانبردارى كسى كه تو را به دين دستور دهد زيرا چنين كسى تو را هدايت كند و نجات
بخشد.
10586 8- فاز من استصبح بنور الهدى و خالف دواعى الهوى و جعل الايمان عدّة
معاده و التّقوى ذخره و زاده. 4 441 پيروز گشته كسى كه از نور هدايت روشنايى گرفته، و با آنچه او را به
پيروى هواهاى نفسانى بخواند مخالفت كرده، و ايمان را ذخيره معاد خويش گردانده، و تقوا
را اندوخته و توشه خويش كرده است.
10587 9- قد امهلوا فى طلب المخرج و هدوا سبيل المنهج. 4 485 (بندگان خدا) در
اين چند روزه مهلت داده شدهاند كه در جستجوى راه صحيح برآيند، و به راه نجات هدايت
گشتهاند.
10588 10- ليكن شعارك الهدى. 5 51 بايد شعار تو هدايت و راهنمايى باشد.
10589 11- من علم اهتدى. 5 152 كسى كه دانا شد راه يافت.
10590 12- من اهتدى نجا. 5 152 كسى كه راه يافت رستگار گرديد.
10591 13- من اهتدى بهدى اللّه ارشده. 5 220
كسى كه از راهنمايى خدا راهنمايى جويد خداوند او را ارشاد كند.
10592 14- من اهتدى بغير هدى اللّه سبحانه ضلّ. 5 243 كسى كه به غير از
راهنمايى خداى سبحان راهنمايى جويد گمراه شود.
10593 15- من اهتدى بهدى اللّه فارق الاضداد. 5 281 كسى كه به راهنمايى خداوند
راهنمايى جويد از دشمنىها جدا شود.
10594 16- من يطلب الهداية من غير اهلها يضلّ. 5 308 كسى كه از نا اهل هدايت و
راهنمايى جويد گمراه شود.
10595 17- من استهدى الغاوى عمى عن نهج الهدى. 5 323 كسى كه از آدم گمراه
راهنمايى جويد از راه راست گمراه شود.
10596 18- هدى اللّه أحسن الهدى. 6 192 راهنمايى خدا بهترين راهنماييها است.
10597 19- هدى من سلّم مقادته الى اللّه و رسوله و ولىّ أمره. 6 193 راه يافته
و هدايت شده كسى كه زمام كار خود را به خدا و پيامبر و ولى امر او واگذار كرده باشد.
10598 20- لا ضلال مع هدى. 6 363 با يافتن راه و هدايت، گمراهى وجود ندارد.
10599 21- لا دليل أرشد من الهدى. 6 382 هيچ راهنمايى راه راستتر از هدايت نيست.
باب الهذر (ياوه، سخن بيهوده)
10600 1- الهذر عار. 1 31 ياوهگويى ننگ و عار است.
10601 2- اجتنب الهذر فايسر جنايته الملامة. 2 184 از بيهودهگويى بپرهيز كه
كمترين زيان آن، ملامت و سرزنش خواهد بود.
10602 3- ايّاك و الهذر فمن كثر كلامه كثرت آثامه. 2 289 دورى كن از
بيهودهگويى كه هركس گفتارش بسيار شد گناهانش زياد شود.
10603 4- اسوأ القول الهذر. 2 382 بدترين سخنها ياوهگويى است.
10604 5- كثرة الهذر تكسب العار. 4 588 بيهودهگويى بسيار، ننگ و عار به بار آورد.
10605 6- كثرة الهذر تملّ الجليس و تهين الرّئيس. 4 595 بيهودهگويى بسيار، هم
نشين را آزرده كند و رئيس و بزرگ را خوار گرداند.
باب الهزل (شوخى)
10606 1- الكامل من غلب جدّه هزله. 2 162
انسان كامل كسى است كه گفتار جدّى او بر شوخىهايش غالب باشد.
10607 2- احذر الهزل و اللّعب و كثرة المزح و الضّحك و التّرّهات. 2 277 بپرهيز
از شوخى و بازى و مزاح بسيار، و خنده و سخنان بىفايده و باطل.
10608 3- أعقل النّاس من غلب جدّه هزله، و استظهر على هواه بعقله. 2 477
عاقلترين مردم كسى است كه كارهاى جدّى او بر شوخىاش غالب باشد و كمك
گيرد از عقل خود براى مقابله و غلبه بر هوا و خواهش خود.
10609 4- غلبة الهزل تبطل عزيمة الجدّ. 4 384 غلبه كردن شوخى در انسان تصميم
جدّى او را در كارها باطل كند.
10610 5- كثرة الهزل آية الجهل. 4 598 شوخى بسيار نشانه نادانى است.
10611 6- من كثر هزله استجهل. 5 200 كسى كه شوخى او بسيار باشد نادان شمرده
شود.
10612 7- من جعل ديدنه الهزل لم يعرف جدّه. 5 227 كسى كه عادت و شيوه خود را در
كارها شوخى قرار دهد، كار جدّى او معلوم نشود.
10613 8- من كثر هزله بطل جدّه. 5 279 كسى كه شوخى او بسيار شد كار جدّى او
باطل و بيهوده گردد.
10614 9- من غلب عليه الهزل فسد عقله. 5 293 كسى كه شوخى بر او غلبه كرد عقلش
تباه شود.
10615 10- من قلّ عقله كثر هزله. 5 320 كسى كه عقلش كم باشد، شوخىاش بسيار
شود.
باب الهلكة (نابودى)
10616 1- ربّ عاطب بعد السّلامة. 4 57 بسا انسانها كه بعد از رسيدن به سلامت
هلاك گشتهاند.
10617 2- من عدل عن واضح المسالك سلك سبل المهالك. 5 360 كسى كه از جادههاى
روشن روى بگرداند راههاى هلاكت را به پيمايد.
باب الأهم و المهم
10618 1- انّ رأيك لا يتّسع لكلّ شيء ففرّغه للمهمّ. 2 606
به راستى كه رأى و انديشه تو گنجايش همه چيز را ندارد، در اين صورت آن را به كار
مهمّ اختصاص ده.
10619 2- من اشتغل بغير المهمّ ضيّع الاهمّ. 5 330 كسى كه سرگرم شود به كارى كه
مهم نيست، كار مهمتر را از دست مىدهد.
باب الهمة (قصد، تصميم)
10620 1- اجعل كلّ همّك و سعيك للخلاص من محلّ الشّقاء و العقاب و النّجاة من
مقام البلاء و العذاب. 2 223 همه همت و تلاش و كوشش خود را در راه رهايى از جايگاه بدبختى و كيفر، و
نجات از محلّ عذاب و بلا قرار ده.
10621 2- من لم يكن همّه ما عند اللّه سبحانه لم يدرك مناه. 5 410 كسى كه همّت
و هدفش چيزى جز از آنچه در پيشگاه خداى سبحان است باشد، به آرمان خود نرسد.
10622 3- المرء بهمّته. 1 61 آدمى به همّت خود بسته است.
10623 4- الفعل
الجميل ينبىء عن علوّ الهمّة. 1 365 كار زيبا خبر از بلندى همت مىدهد.
10624 5- الشّرف بالهمم العالية لا بالرّمم البالية. 2 106 شرافت به همتهاى
بلند است نه به استخوانهاى پوسيده (پدران و نياكان).
10625 6- المرء بهمّته لا
بقنيته. 2 155 شخصيّت آدمى به همت او است نه به مال و اندوختهاش.
10626 7- أبعد الهمم أقربها من الكرم. 2 392 دورترين و بلندترين همّتها آن است كه به كرم و بزرگوارى نزديكتر باشد.
10627 8- أحسن الشّيم شرف الهمم. 2 395 بهترين شيوهها همتهاى بلند و شريف است.
10628 9- أتعب النّاس قلبا من علت همّته و كثرت مروّته و قلّت مقدرته. 2 440
دلريشترين مردم كسى است كه همّتى بلند و مردانگى بسيارى دارد، ولى توان مالى او
اندك است. (كه نمىتواند از بينوايان دستگيرى كند)
10629 10- بقدر الهمم تكون
الهموم. 3 222 اندوهها به اندازه همّتها است.
10630 11- خير الهمم أعلاها. 3 425 بهترين همّتها بلندترين آنهاست.
10631 12-
شجاعة الرّجل على قدر همّته و غيرته على قدر حميّته. 4 181 شجاعت مرد به قدر همّت
او است، و غيرت او به اندازه حميّت او (و دفع ننگ و عار او از خويشتن) است.
10632 13- على قدر الهمّة تكون الحميّة. 4 310 به اندازه همّت است حميّت و ننگ
و عار داشتن.
10633 14- قدر الرّجل على قدر همّته و عمله على قدر نيّته. 4 500 قدر و منزلت
مرد به قدر همّت او است و عمل و كردارش به اندازه نيّت و قصد او.
10634 15- كن بعيد الهمم اذا طلبت، كريم الظّفر اذا غلبت. 4 605 هرگاه چيزى
بخواهى همّت را بلند و عالى گردان، و هرگاه غالب شدى كريمانه پيروز شو.
10635 16-
لم يفد من كانت همّته الدّنيا عوضا و لم يقض مفترضا. 5 96 كسى كه همّتش دنيا باشد،
به جاى آنچه از دست داده چيزى كسب نكرده، و واجبى را به جا نياورده است.
10636 17- من كبرت همّته كبر اهتمامه. 5 176 كسى كه همّتش بزرگ باشد اهتمام و تلاشش نيز بزرگ خواهد بود.
10637 18-
ما رفع امرء كهمّته و لا وضعه كشهوته. 6 114 چيزى آدمى را همانند همّتش بلند نكند،
و چيزى او را همانند شهوت و خواستهاش پست نكند.
10638 19- من صغرت همّته بطلت فضيلته. 5 210 كسى كه عزم و همّتش كوچك باشد
فضيلت و برترىاش باطل و تباه گردد.
10639 20- من شرفت همّته عظمت قيمته. 5 272 كسى كه همّت او بلند و شريف باشد
ارزش او بزرگ گردد.
10640 21- من كبرت همّته عزّ مرامه. 5 288 كسى كه همتش بزرگ باشد گران و سنگين است مرام و آرمان او.
10641 22- من
رقى درجات الهمم عظّمته الامم. 5 313 كسى كه درجههاى همّت و تصميم را بپيمايد
ملّتها او را بزرگ شمارند.
10642 23- من دنت همّته فلا تصحبه. 5 443 كسى كه همّت او پست است با او مصاحبت و رفاقت مكن.
10643 24- من صغر الهمّة حسد الصّديق على النّعمة. 6 11 رشك بردن بر دوست به
خاطر نعمتى كه دارد از دون همّتى است.
10644 25- ما المغبوط الّا من كانت همّته نفسه لا يغبّها عن محاسبتها و
مطالبتها و مجاهدتها. 6 105 غبطه و افسوس نبايد خورد بر حال كسى مگر بر آن كس كه
همّتش اصلاح نفس او است، و هر روزه نفس خود را حسابرسى و بازخواست كرده و با آن پيكار نمايد.
10645 26- هموم الرّجل على قدر همّته و غيرته على قدر حميّته. 6 213 اندوههاى
انسان به اندازه همّت او است و غيرت او به اندازه عار و ننگ داشتن او.
10646 27- لا مروّة لمن لا همّة له. 6 402 مردانگى ندارد كسى كه همّت ندارد.
10647 28- الكفّ عمّا فى أيدى النّاس عفّة و كبر همّة. 1 365 باز ايستادن از
آنچه در دستهاى مردم است (و طمع نكردن در آنها) پرهيزكارى و بزرگى همت است.
10648 29- على قدر الهمم تكون الهموم. 4 314 اندوهها به اندازه همّتها است (به
هر مقدار همّت بلندتر، اندوه انجام آن بيشتر خواهد بود).
باب التهور (بىباكى، دليرى)
10649 1- من تهوّر ندم. 5 139 كسى كه بىباكانه عمل كند، پشيمان گردد.
باب الهوان (پستى، خوارى)
10650 1- خمسة ينبغي ان يهانوا: الدّاخل بين اثنين لم يدخلاه فى أمرهما، و
المتأمّر على صاحب البيت فى بيته، و المتقدّم على مائدة لم يدع اليها، و المقبل
بحديثه على غير مستمع، و الجالس فى المجالس الّتى لا يستحقّها. 3 456 پنج گروه
هستند كه شايسته خوارى و اهانت هستند: (1) كسى كه دخالت كند (و فضولى كند) در كار
دو نفرى كه او را در كار خود دخالت ندادهاند، (2) كسى كه در خانه ديگرى باشد و به
صاحب خانه دستور دهد، (3) كسى كه بر سر سفرهاى بىدعوت حاضر شود، (4) كسى كه سخنى
گويد براى ديگرى كه گوش نمىدهد، (5) كسى كه در جايى بنشيند كه شايستگى آن را
ندارد.
10651 3- من استهان بالرّجال قلّ. 5 189 كسى كه مردم را خوار بشمارد (شخصيّت و
اعتبار و يارانش) كم شود.
باب الهوى (خواهش)
10652 1- الهوى يردى. 1 16 هوا و خواسته دل انسان را هلاك مىكند.
10653 2- الهوى صبوة. 1 44 هوا و هوس كارى كودكانه است.
10654 3- الهوى عدوّ العقل. 1 68 هواى نفس دشمن عقل است.
10655 4- الهوى آفة الالباب. 1 83 هواى نفس آفت خردمندان است.
10656 5- الهوى عدوّ متبوع. 1 85 هواى نفس دشمنى است كه پيروىاش كنند.
10657 6- الهوى شريك العمى. 1 153 هواى نفس شريك كورى و نابينايى است.
10658 7- الهوى داء دفين. 1 159 هوا و هوس دردى است نهان.
10659 8- الهوى قرين مهلك. 1 237 هواى نفس قرين و همراهى نابود كننده است.
10660 9- الهوى ضدّ العقل. 1 258 هوا دشمن عقل است.
10661 10- الهوى اسّ المحن. 1 262 هوا اساس و ريشه محنتهاست.
10662 11- الهوى مطيّة الفتن. 1 265 هواى نفس مركب فتنههاست.
10663 12- الهوى هوىّ الى أسفل سافلين. 1 350 هواى نفس سرنگون كننده است آدمى
را در اسفل سافلين (پستترين جاهاى پست دوزخ).
10664 13- الهوى أعظم العدوّين. 2 26 هوا و هوس بزرگترين دشمن از دو گروه
دشمنهاى آدمى است.
10665 14- العاقل من عصى هواه فى طاعة ربّه. 2 38 عاقل كسى است كه در راه اطاعت
پروردگار خويش از هواى نفس نافرمانى كند.
10666 15- الجاهل من اطاع هواه فى معصية ربّه. 2 38 نادان كسى است كه در راه نافرمانى خدا از هواى نفس خويش فرمان
برد.
10667 16- العاقل من غلب هواه و لم يبع آخرته بدنياه. 2 103 عاقل كسى است كه بر
هواى نفس خويش غالب آيد و آخرت خود را به دنيا نفروشد.
10668 17- العاقل من غلب نوازع اهويته. 2 158 عاقل كسى است كه بر هواهاى شكننده
و بركننده خويش غلبه كند.
10669 18- العاقل من قمع هواه بعقله. 2 162 عاقل كسى است كه به وسيله عقل خود هواى نفس را سركوب كند.
10670 19- الهوى اله معبود. 2 166 هواى نفس معبودى است كه آن را پرستش كنند.
10671 20- املك عليك هواك و شحّ بنفسك عمّا لا يحلّ لك فانّ الشّحّ بالنّفس
حقيقة الكرم. 2 199 مالك هواى نفس خود باش و بخل بورز نسبت به نفس خود در آنچه بر
او حلال نيست، زيرا بخل ورزيدن به نفس در اين گونه امور حقيقت بزرگوارى است.
10672 21- املك عليك هواك و شجى نفسك فانّ شجى النّفس الانصاف منها فيما أحبّت
و كرهت. 2 217 زمام هواى نفس خويش و اندوه گلوگير خود را در اختيار خود گير، زيرا
اندوه گلوگير نفس در اين است كه در آنچه نفس خوش دارد يا ناخوش دارد به انصاف و
عدالت عمل كند.
10673 22- اغلبوا أهوائكم و هاربوها فانّها ان تقيّدكم توردكم من الهلكة ابعد
غاية. 2 263 بر هواهاى نفسانى خويش غلبه كنيد و بجنگيد با آنها، كه به راستى اگر
آنها شما را در بند كشند به دورترين مهلكهها در اندازند.
10674 23- احذروا هوى هوى بالانفس هويّا، و ابعدها عنه قرارة الفوز قصيّا. 2 284 بپرهيزيد از هواى نفسى كه به سختى نفسها را فرود آورده، و به دورترين نقطه
از قرارگاه رستگارى دور كرده است.
10675 24- ايّاك و طاعة الهوى فانّه يقود الى كلّ محنة. 2 297 بپرهيز از پيروى
كردن هوا و هوس، زيرا انسان را به سوى هر محنت و اندوهى براند.
10676 25- ايّاكم و تمكّن الهوى منكم فانّ اوّله فتنة و آخره محنة. 2 325
بپرهيزيد از اين كه هواى نفس بر شما چيره گردد، كه آغازش فتنه و بلا و پايانش رنج و
محنت است.
10677 26- الا و انّ اخوف ما اخاف عليكم اتّباع الهوى و طول الامل. 2 332 آگاه باشيد كه به راستى ترسناكترين چيزى كه از آن بر شما ترسانم (دو چيز
است) پيروى كردن از هواى نفس، و آرزوى طولانى و دراز.
10678 27- اهلك شيء الهوى. 2 372 نابود كنندهترين چيزها هواى نفس است.
10679 28- اقرب الآراء من النّهى ابعدها من الهوى. 2 402 نزديكترين انديشهها
به عقل، دورترين آنها از هوا و هوس است.
10680 29- اقوى النّاس من غلب هواه. 2 413 نيرومندترين مردم كسى است كه بر هواى نفس خويش غلبه كند.
10681 30- افضل النّاس من جاهد هواه. 2 416 برترين مردم كسى است كه با هواى نفس خويش پيكار كند.
10682 31- اغلب النّاس من غلب هواه بعلمه. 2 435 پيروزمندترين مردم كسى است كه
به وسيله علم و دانش خود بر هواى نفس غلبه كند.
10683 32- اجلّ الامراء من لم يكن الهوى عليه اميرا. 2 438 بزرگترين فرمانروايان كسى است كه هواى نفس بر او فرمانروايى نكند.
10684 33- افضل النّاس من عصى هواه و افضل منه من رفض دنياه. 2 445 برترين مردم
كسى است كه نافرمانى هواى نفس كند، و از او برتر كسى است كه دنيا را ترك كند.
10685 34- اشقى النّاس من غلبه هواه فملكته دنياه و افسد اخراه. 2 446
بدبختترين مردم كسى است كه هواى نفس بر او غلبه كند و دنياى او را در اختيار گيرد،
و آخرتش را تباه سازد.
10686 35- اوّل الهوى فتنة و آخره محنة. 2 454 آغاز هواى نفس فتنه و بلا و
پايان آن رنج و محنت است.
10687 36- آخر ما تفقدون مجاهدة اهوائكم و طاعة اولى الامر منكم. 2 469 آخرين چيزى را كه از دست مىدهيد و گم مىكنيد، پيكار كردن با هواهاى
نفسانى و فرمانبردارى كارداران و فرمانروايان خود (ائمه دين عليهم السّلام) است.
10688 37- انّ طاعة النّفس و متابعة اهويتها اسّ كلّ محنة، و رأس كلّ غواية. 2
520 به راستى كه اطاعت نفس و پيروى كردن از هواهاى آن، اساس هر محنت و اصل هر
گمراهى است.
10689 38- ان لم تردع نفسك عن كثير ممّا تحبّ مخافة مكروهه سمت بك الاهواء الى
كثير من الضّرر. 3 8 اگر به خاطر ناراحت شدن نفس خويش آن را از خواستههاى بسيارى
كه دارد بازندارى، هواهاى نفسانى زيانهاى بسيارى به تو مىرساند.
10690 39- انّك ان ملّكت نفسك قيادك افسدت معادك، و اوردتك بلاء لا ينتهى و
شقاء لا ينقضي. 3 52 به راستى اگر اختيار خود را به دست نفس خويش دهى، معاد و
رستاخيز تو را تباه كند و به بلايى كه نهايت ندارد و بدبختى كه پايان ندارد، دچار
سازد.
10691 40- انّك ان اطعت هواك اصمّك و اعماك، و افسد منقلبك و أرداك. 3 56 به
راستى كه تو اگر از هواى نفس خويش پيروى كنى، كر و كورت كند و آخرتت را تباه سازد و
نابودت كند.
10692 41- انّكم ان أمّرتم عليكم الهوى أصمّكم و أعماكم و أرداكم. 3 67 به
راستى اگر هواى نفس را بر خود فرمانروا كنيد، كر و كورتان كند و به نابوديتان
كشاند.
10693 42- آفة العقل الهوى. 3 101 آفت عقل، هوا و هوس است.
10694 43- اذا غلبت عليكم أهواؤكم أوردتكم موارد الهلكة. 3 125 هرگاه هواها بر
شما غالب شد شما را به مهلكهها در آورد.
10695 44- حقّ على العاقل أن يقهر هواه قبل ضدّه. 3 415 بر عاقل لازم است كه
پيش از غلبه بر دشمن خود، بر هواى نفس خود غلبه كند (چون دشمنى او از هر دشمنى
بيشتر است).
10696 45- خير الآراء أبعدها من الهوى و أقربها من السّداد. 3 432 بهترين
انديشهها آن است كه از هوا دورتر و به درستى و راه راست نزديكتر باشد.
10697 46- خالف الهوى تسلم، و أعرض عن الدّنيا تغنم. 3 448 با هواى نفس مخالفت
كن تا سالم بمانى، و از دنيا روى بگردان تا غنيمت يابى.
10698 47- خالف نفسك تستقم و خالط العلماء تعلم. 3 462 با نفس خود مخالفت كن تا
استقامت يابى و با دانشمندان مخالطت و آميزش داشته باش تا دانا گردى.
10699 48- دواء النّفس الصّوم عن الهوى، و الحمية عن لذّات الدّنيا. 4 23 داروى نفس، روزه و امساك از هوا، و پرهيز كردن از لذتهاى دنياست.
10700 49- طاعة الهوى تردى. 4 252 فرمانبردارى هواى نفس آدمى را هلاك سازد.
10701 50- طاعة الهوى تفسد العقل. 4 249 پيروى از هواى نفس عقل را تباه كند.
10702 51- طوبى لمن كابد هواه و كذّب مناه و رمى غرضا و أحرز عوضا. 4 245 خوشا به حال كسى كه تحمل كند رنج پيكار با هواى نفس خود را، و دروغ بشمارد
آرزو را، هدفى را بزند و عوضى را فراهم كند.
10703 52- طوبى لمن غلب نفسه و لم تغلبه، و ملك هواه و لم يملكه. 4 241 خوشا به
حال كسى كه بر نفس خود غالب آيد و نفس بر او غلبه نكند، زمام هواى نفس را در دست
گيرد و هواى نفس اختياردار او نشود.
10704 53- ضادّوا الهوى بالعقل. 4 232 با هواى نفس به وسيله عقل مخالفت كنيد.
10705 54- صلاح النّفس مجاهدة الهوى. 4 196 صلاح نفس، پيكار با هوا و خواهش
است.
10706 55- شرّ الامراء من كان الهوى عليه اميرا. 4 167 بدترين اميران كسى است
كه هواى نفس بر او امير باشد.
10707 56- سلوا اللّه سبحانه العافية من تسويل الهوى و فتن الدّنيا. 4 138 از
خداى سبحان عافيت و سلامتى از فريب هواى نفس و فتنه دنيا را درخواست كنيد.
10708 57- سبب فساد الدّين الهوى. 4 125 سبب تباهى دين هواى نفس است.
10709 58- سبب فساد العقل الهوى. 4 121 سبب فساد عقل هوا و خواهش است.
10710 59- ردع النّفس و جهادها عن اهويتها يرفع الدّرجات و يضاعف الحسنات. 4 90
باز داشتن نفس و پيكار با هوا و هوسهاى آن، درجههاى انسان را بالا برد و نيكىها و حسنات را چند برابر كند.
10711 60- ردع الهوى شيمة العقلاء. 4 89 باز داشتن هواى نفس شيوه خردمندان است.
10712 61- ردع النّفس عن تسويل الهوى ثمرة النّبل. 4 88 باز داشتن نفس از
فريبكارى هوا، ميوه زيركى و بزرگى است.
10713 62- ردع النّفس عن الهوى هو الجهاد النّافع. 4 86 باز داشتن نفس از هوا و
خواهش، همان پيكار سودمند است.
10714 63- ردع النّفس عن الهوى الجهاد الاكبر. 4 86 باز داشتن نفس از هوا و هوس
«جهاد اكبر» است.
10715 64- ذهاب العقل بين الهوى و الشّهوة. 4 32 رفتن عقل به علّت غالب شدن يكى
از دو چيز يعنى هوا و يا شهوت است.
10716 65- رحم اللّه امرأ غالب الهوى و أفلت من حبائل الدّنيا. 4 43 خدا رحمت
كند كسى را كه بر هواى نفس غالب شود و از كمندهاى فريب دنيا بگريزد.
10717 66- رحم اللّه امرأ قمع نوازع نفسه الى الهوى فصانها و قادها الى طاعة
بعنانها. 4 45 خدا رحمت كند كسى را كه سركوب كند سركشىهاى خواسته نفس را، و نگاهش
دارد، و زمام آن را در دست گرفته به سوى فرمانبردارى خدا بكشاند.
10718 67- رأس الدّين مخالفة الهوى. 4 53 اساس دين مخالفت با هواى نفس است.
10719 68- رأس العقل مجاهدة الهوى. 4 54 اساس عقل پيكار كردن با هوا و هوس است.
10720 69- ظفر بجنّة المأوى من غلب الهوى. 4 275 به بهشت برين «جنّة المأوى»
دست يابد كسى كه بر هواى نفس غلبه كند.
10721 70- غرور الهوى يخدع. 4 378 فريب هواى نفس انسان را گول مىزند.
10722 71- غلبة الهوى تفسد الدّين و العقل. 4 383 غلبه كردن هواى نفس دين و عقل
را تباه كند.
10723 72- غالب الهوى مغالبة الخصم خصمه، و حاربه محاربة العدوّ عدوّه لعلّك
تملكه. 4 386 غلبه كن بر هواى نفس همانند غلبه كردن كسى كه بر خصم خود غالب شود و
با آن بجنگ همان گونه كه دشمن با دشمن مىجنگد، شايد بدين وسيله مالك آن گردى و به
فرمان تو در آيد.
10724 73- فى طاعة الهوى كلّ الغواية. 4 408 همه گمراهىها در پيروى هواى نفس است.
10725 74- فاز من غلب هواه و ملك دواعى نفسه. 4 414 رستگار شده كسى كه بر هواى
نفس غالب گشته، و خواستههاى نفس را در فرمان خويش در آورده است.
10726 75- فساد النّفس الهوى. 4 417 سبب فساد نفس، هوا و هوس است.
10727 76- قد ضلّ من انخدع لدواعى الهوى. 4 475 به راستى كه گمراه شده كسى كه
فريب خواستههاى هواى نفس را خورده است.
10728 77- قاتل هواك بعقلك تملك رشدك. 4 499 به وسيله عقل خود با هواى نفس
پيكار كن تا رشد و صلاح خود را دريابى.
10729 78- قاتل هواك بعلمك و غضبك بحلمك. 4 513 پيكار كن با هواى نفس خويش به
وسيله علم و دانشت، و با خشم خود به وسيله بردبارىات.
10730 79- كم من عقل أسير عند هوى أمير. 4 546 چه بسا عقلى كه اسير و دربند هوا
و خواسته امير و زمامدارى است.
10731 80- كيف يستطيع الاخلاص من يغلبه الهوى. 4 560 چگونه توانايى اخلاص در
عمل دارد كسى كه هواى نفس بر او غالب گرديده است
10732 81- كيف يجد لذّة العبادة
من لا يصوم عن الهوى. 4 561 چگونه لذّت عبادت را بچشد كسى كه از هواى نفس روزه
نگرفته است
10733 82- كيف يستطيع الهدى من يغلبه الهوى. 4 566 چگونه توانايى هدايت
دارد كسى كه هواى نفس بر او چيره گشته
10734 83- كفى بالمرء كيسا أن يغلب الهوى و
يملك النّهى. 4 583 در زيركى مرد همين بس كه بر هواى نفس غلبه كند و مالك عقل و خرد
گردد.
10735 84- كن لهواك غالبا و لنجاتك طالبا. 4 603 بر هواى نفس غلبه كن، و جوينده
نجات خويش باش.
10736 85- لو ارتفع الهوى لانف غير المخلص من عمله. 5 111 اگر پرده هوا و هوس
به يكسو رود، كسى كه اخلاص ندارد از عمل خود ننگ مىدارد.
10737 86- من ملكه هواه ضلّ. 5 137 كسى كه هوا و هوس بر او فرمانروايى كند
گمراه شود.
10738 87- من ملك هواه ملك النّهى. 5 154 كسى كه بر هواى نفس خود فرمانروا گردد عقل و خرد را مالك شده است.
10739 88- من اطاع هواه هلك. 5 146 كسى كه از هواى نفس خود فرمانبردارى كند
هلاك گردد.
10740 89- من يغلب هواه يعزّ. 5 146 كسى كه بر هوا و هوس غالب آيد عزيز گردد.
10741 90- من وافق هواه خالف رشده. 5 196 كسى كه بر وفق خواسته دل عمل كند با رشد و صلاح خود به مخالفت برخاسته
است.
10742 91- من قوى هواه ضعف عزمه. 5 197 كسى كه هواى نفس او نيرومند شد عزم و تصميم او ضعيف و ناتوان گردد.
10743 92- من ركب هواه زلّ. 5 202 كسى كه بر مركب هواى نفس سوار شود بلغزد.
10744 93- من اتّبع هواه أردى نفسه. 5 208 كسى كه از هواى نفس خود پيروى كند خود را به هلاكت انداخته است.
10745 94- من خالف هواه أطاع العلم. 5 244 كسى كه با هواى نفس مخالفت كند از علم و دانش پيروى كرده است.
10746 95- من جرى مع الهوى عثر بالرّدى. 5 278 كسى كه در مسير هوا و هوس گام
بردارد به هلاكت در افتد.
10747 96- من ركب الهوى أدرك العمى. 5 278 كسى كه بر مركب هوا و هوس سوار شود
به كورى دچار شود.
10748 97- من أطاع هواه باع آخرته بدنياه. 5 279 كسى كه از
هواى نفس پيروى كند آخرت خود را به دنيا فروخته.
10749 98- من غلب هواه عقله افتضح. 5 279 كسى كه هواى نفس او بر عقلش غالب شود، رسوا گردد.
10750 99- من غلب هواه على عقله ظهرت عليه الفضائح. 5 350 كسى كه هواى نفس او بر عقلش چيره گردد، رسوايىها بر
او چيره شود.
10751 100- من أحبّ نيل الدّرجات العلى فليغلب الهوى. 5 394 كسى كه رسيدن به
درجههاى والا را دوست مىدارد بايد بر هواى خود غلبه كند.