غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱۸ -


8952 26-  اذا حللت باللّئام فاعتلل بالقيام. 3 122 هرگاه فرود آمدى بر انسانهاى پست بهانه‏جويى كن به برخاستن (و از نزد آنها به بهانه‏اى برخيز). 

8953 27-  اذا احسنت على اللّئيم و ترك باحسانك اليه. 3 145 هرگاه به شخص لئيم و پست احسانى كنى او در برابر احسان به تو بدى و ستم خواهد كرد.

8954 28-  اذا زادك اللّئيم اجلالا فزده اذلالا. 3 173 هرگاه آدم پست در اجلال و بزرگداشت تو بيفزايد، تو در برابر در خوار كردن او بيفزاى.  8955 29-  بذل الوجه الى اللّئام الموت الاكبر. 3 267 رو انداختن به مردمان لئيم و پست مرگ اكبر است (بزرگتر از مرگ طبيعى).

8956 30-  دولة اللّئيم تكشف مساويه و معايبه. 4 9 دولت انسان لئيم و پست (موجب شود تا) بديها و عيبهايش را آشكار كند.

8957 31-  دولة اللّئام مذلّة الكرام. 4 10 دولت فرومايگان خوارى كريمان است.

8958 32-  دول اللّئام من نوائب الايّام. 4 11 دولت لئيمان و فرومايگان از مصيبتهاى روزگار است.

8959 33-  سنّة اللّئام الجحود. 4 129 شيوه فرومايگان انكار كردن است. (يعنى انكار وعده، برخلاف كريمان كه شيوه آنها وفاست).

8960 34-  طالب الخير من اللّئام‏ محروم. 4 250 كسى كه از فرومايگان خيرى درخواست كند، محروم خواهد ماند.

8961 35-  شرّ النّاس من ادّرع اللّؤم و نصر الظّلوم. 4 176 بدترين مردم كسى است كه زره فرومايگى و پستى به بر كند، و ستمكار را يارى دهد.

8962 36-  ظفر اللّئيم يردى. 4 273 پيروز شدن لئيم و فرومايه هلاكت آورد.

8963 37-  ظفر اللّئام تجبّر و طغيان. 4 274 پيروز شدن فرومايگان سر بزرگى كردن و طغيان است.

8964 38-  ظلّ اللّئام نكد و بى‏ء. 4 277 سايه مردمان فرومايه، تيرگى و وباخيز است.

8965 39-  عادة اللّئام الجحود. 4 331 عادت و سيره لئيمان انكار (وعده) است.

8966 40-  عادة اللّئام قبح الوقيعة. 4 332 عادت فرومايگان آسيب رساندن زشت (يا بدگويى و غيبت زشت) است.

8967 41-  فرّوا كلّ الفرار من اللّئيم الاحمق. 4 426 بگريزيد همه گريز (تا مى‏توانيد) از فرومايه احمق.

8968 42-  عزّ اللّئيم مذلّة، و ضلالة العقل اشدّ ضلّة. 4 360 عزّت شخص لئيم و پست، موجب خوارى است، و گمراهى عقل، سخت‏ترين گمراهى است.

8969 43-  فقد اللّئام راحة الانام. 4 431 ناياب شدن مردمان پست (موجب) راحتى مردم است.

8970 44-  كلّما ارتفعت رتبة اللّئيم نقص النّاس عنده، و الكريم ضدّ ذلك. 4 619 به هر اندازه رتبه آدم پست بالا رود بهره مردم نزد او كم شود، و كريم بر خلاف اين است.

8971 45-  من لؤم ساء ميلاده. 5 169 كسى كه پست باشد زمان ولادت او بد زمانى است.

8972 46-  من جمع له مع الحرص على الدّنيا البخل بها، فقد استمسك بعمودى اللّؤم. 5 442 كسى كه با داشتن حرص بر دنيا بخل بر دنيا نيز دارد و هر دو براى او جمع شده است، به دو ستون پستى و فرومايگى چنگ زده است.

8973 47-  من اللّئام تكون القسوة. 6 10 سنگدلى و بى‏رحمى از خوى مردمان پست و لئيم است.

8974 48-  من علامة اللّؤم تعجيل العقوبة. 6 18 از نشانه‏هاى پستى شتاب در كيفر دادن (خطاكار) است.

8975 49-  من اعظم اللّؤم احراز المرء نفسه و اسلامه عرسه. 6 27 از بزرگترين پستى است كه انسان خود را نگه دارد و همسر خود را واگذارد و تسليم كند.

8976 50-  ما اقبح شيم اللّئام و احسن سجايا الكرام. 6 113 چه زشت است شيوه‏هاى مردمان پست، و چه نيكو است خصلتهاى مردمان كريم و بزرگوار.

8977 51-  وعد اللّئيم تسويف و تعليل. 6 222 وعده آدم لئيم و پست، امروز و فردا كردن و بهانه‏جويى كردن است.

8978 52-  لا ينصح اللّئيم احدا الّا عن رغبة او رهبة، فاذا زالت الرّغبة و الرّهبة عاد الى جوهره. 6 435 پاكدل و خالص نشود آدم فرومايه و پست با كسى مگر از روى اميد يا ترسى، و هرگاه اين اميد و ترس برطرف شد به سوى همان ذات اصلى و ناپاك خويش بازگردد.

8979 53-  يستدلّ على اللّئيم بسوء الفعل و قبح الخلق و ذميم البخل. 6 451 راهنمايى و شناخته شود آدم پست و لئيم به بدى رفتار، و زشتى اخلاق، و نكوهيدگى بخل (و بخيل بودن).

8980 54-  اعظم اللّؤم حمد المذموم. 2 395 بزرگترين پستى، ستايش كردن از شخص مذموم و نكوهيده است.

8981 55-  اذا بلغ اللّئيم فوق مقداره تنكّرت احواله. 3 160 هنگامى كه انسان پست از حدّ خود بالاتر رود حالش دگرگون شود.

باب اللباس (جامه، پوشاك)

8982 1-  ارفع ثوبك فانّه انقى لك و اتقى لقلبك و ابقى عليك. 2 180 بالا بگير جامه خود را (و دامن جامه را كوتاه كن) زيرا اين كار پاكيزه‏تر است براى (جامه) تو، و پرهيزكارتر است براى دل تو (كه وسوسه نجاست و آلودگى آن را ندارى) و ماندگارتر است براى تو. 

8983 2-  البس ما لا تشتهر به و لا يزرى بك. 2 185 بپوش جامه‏اى كه بدان مشهور نشوى و موجب عيب تو نگردد.

باب اللبن (شير)

8984 1-  اللّبن احد اللّحمين. 2 15 شير يكى از دو گوشت بدن است.

باب اللجاج (لجبازى كردن)

8985 1-  اللّجاج شؤم. 1 31 لجاجت و ستيزه‏جويى شوم است.

8986 2-  اللّجاج بذر الشّرّ. 1 98 لجاجت تخم بدى كاشتن است.

8987 3-  اللّجاج يشين النّفس. 1 101 لجاجت، نفس انسانى را زشت گرداند.

8988 4-  اللّجاج مثار الحروب. 1 110 لجاجت سبب برانگيختن جنگهاست.

8989 5-  اللّجاج ينبو براكبه. 1 116 مركب لجاجت، صاحب خود را به سر بر زمين زند.

8990 6-  اللّجاج عنوان العطب. 1 202 لجاجت سرآغاز هلاكت و نابودى است.

8991 7-  اللّجوج لا رأى له. 1 223 آدم لجوج (لجباز يك دنده) رأى و انديشه صحيحى ندارد.

8992 8-  اللّجاج يعقب الضّرّ. 1 256 لجاجت زيان و خسران در پى دارد.

8993 9-  اللّجاج يفسد الرّأى. 1 269 لجاجت، رأى و انديشه را تباه كند.

8994 10-  اللّجاجة تورث ما ليس للمرء اليه حاجة. 1 397 لجاجت و سرسختى كردن چيزهايى را براى مرد به بار آورد (و به گردن انسان اندازد) كه نيازى بدانها ندارد.

8995 11-  اللّجاج ينتج الحروب و يوغر القلوب. 2 33 لجاجت، جنگها به بار آورد و كينه در دلها برافروزد.

8996 12-  ايّاك و مذموم اللّجاج فانّه يثير الحروب. 2 298 بپرهيز از لجاجت نكوهيده كه جنگها برانگيزد.

8997 13-  اللّجاج اكثر الاشياء مضرّة فى العاجل و الآجل. 2 156 لجاجت زيانبارترين چيزها در دنيا و آخرت است.

8998 14-  ثمرة اللّجاج العطب. 3 323 ميوه لجاجت هلاكت است.

8999 15-  جماع الشّرّ اللّجاج و كثرة المماراة. 3 376 جامع بدى و شرّ، لجاجت و جدال كردن بسيار با مردم است.

9000 16-  خير الاخلاق أبعدها عن اللّجاج. 3 425 بهترين خلق و خوى‏ها آن است كه از لجاجت دورتر باشد.

9001 17-  راكب اللّجاج متعرّض للبلاء. 4 85 كسى كه بر مركب لجاجت سوار است در معرض بلا و گرفتارى است.

9002 18-  سبب الهياج اللّجاج. 4 122 سبب جنگها لجاجت است.

9003 19-  قد تورث اللّجاجة ما ليس للمرء اليه حاجة. 4 478 بسا باشد كه لجاجت چيزى را به بار آورد كه آدمى بدان نيازى ندارد.

9004 20-  ليس للجوج تدبير. 5 79 آدم لجوج و ستيزه‏جو تدبير ندارد.

9005 21-  لا تمارينّ اللّجوج فى محفل. 6 270 با آدم لجوج در هيچ محفلى جدال نكن.

9006 22-  لا رأى للجوج. 6 356 آدم لجوج، رأى و انديشه ندارد.

9007 23-  لا مركب أجمح من اللّجاج. 6 395 مركبى سركش‏تر از لجاجت نيست.

باب الالحاح (پافشارى كردن)

9008 1-  الالحاح داعية الحرمان. 1 106 الحاح و اصرار در سؤال از مردم به محروميّت سائل مى‏انجامد.

9009 2-  انّ النّفس حمضة و الاذن مجّاجة، فلا تجبّ فهمك بالالحاح على قلبك، فانّ لكلّ عضو من البدن استراحة. 2 576 به راستى كه نفس آدمى همچون شترى است كه خواستار خوردن علفهاى شور و تلخ است، و اين گوش انسان است كه بسيارى را به دور اندازد، پس فهم خود را با اصرار كردن بر دل وادار به تأمل و تفكر بسيار در آنها مكن، زيرا هر عضوى از اعضاى بدن را آسايشى است. (و دل هم نياز به استراحت و آسايش دارد و با اصرار و پافشارى بر آن، او را خسته و ملول نكن).

9011 3-  بئس الشّيمة الالحاح. 3 253 بد شيوه و خصلتى است اصرار و الحاح.

9011 4-  عوّد نفسك السّماح و تجنّب الالحاح يلزمك الصّلاح. 4 330 نفس خود را به رهايى از وابستگى به ديگران، و پرهيز كردن از الحاح و اصرار عادت بده، تا صلاح و شايستگى را ملازم گردى.

9012 5-  كفى بالالحاح محرمة. 4 578 براى محروميّت، همان الحاح كافى است (يعنى الحاح در سؤال پيش مردم، سبب محروميت گردد).

9013 6-  كثرة الالحاح توجب المنع. 4 587 اصرار بسيار پيش مردم، موجب منع بخشش گردد.

9014 7-  كثرة الحاح الرّجل توجب حرمانه. 4 590 اصرار بسيار مرد موجب محروميّت او گردد.

9015 8-  من ابرم سئم. 5 143 كسى كه اصرار و ابرام كند مردم را ملول و رنجيده خاطر كند.

9016 9-  من كثر الحاحه حرم. 5 160 كسى كه اصرارش زياد شد، محروم گردد.

9017 10-  من الحّ فى السّؤال ابرم. 5 258 كسى كه در سؤال كردن اصرار ورزد، به ستوه آورد.

9018 11-  من الحّ فى السّؤال حرم. 5 286 كسى كه در سؤال كردن از مردم اصرار ورزد محروم گردد.

9019 12-  من الحّ فى سؤاله دعا الى حرمانه. 5 452 كسى كه در سؤال خود (نزد مردم) پافشارى كند به محروميّت او بيانجامد.

باب اللّذة (خوشى، كاميابى)

9020 1-  اللّذّة تلهى. 1 16 لذت و خوشى بازى و فريب مى‏دهد.

9021 2-  اللّذّات مفسدات. 1 23 لذّتها تباهى به بار آورد.

9022 3-  اللّذّات آفات. 1 55 لذّتها آفتهايى است (براى آدمى).

9023 4-  القوىّ من قمع لذّته. 1 313 انسان نيرومند كسى است كه لذتها را (در نفس خويش) سركوب كند.

9024 5-  اذكر مع كلّ لذّة زوالها، و مع كلّ نعمة انتقالها، و مع كلّ بليّة كشفها، فانّ ذلك أبقى للنّعمة و أنفى‏ للشّهوة، و أذهب للبطر، و أقرب الى الفرج، و أجدر بكشف الغمّة و درك المأمول. 2 228 به ياد آر با هر لذتى زوال (و ناپايدارى) آن را، و با هر نعمتى انتقال (و جا به جا شدن) آن را، و با هر بلا و گرفتارى برطرف شدن آن را، كه اين كار براى دوام نعمت پايدارتر و براى دفع شهوت مؤثرتر، و براى برطرف كردن شاديهاى بى‏جا بهتر، و براى گشايش كار نزديك‏تر، و به كشف اندوه و رسيدن به آرمان، شايسته‏تر خواهد بود.

9025 6-  افضل الطّاعات هجر اللّذّات. 2 393 برترين طاعتها و فرمانبرداريهاى خداوند، دور شدن از لذتهاست.

9026 7-  افضل الطّاعات العزوف عن اللّذّات. 2 426 برترين فرمانبرداريها كناره‏گيرى از لذتهاست.

9027 8-  اسعد النّاس من ترك لذّة فانية للذّة باقية. 2 441 خوشبخت‏ترين مردم كسى است كه لذّت ناپايدار (دنيا) را به خاطر لذّت پايدار (آخرت) واگذارد.

9028 9-  رأس الآفات الوله باللّذّات. 4 51 اساس آفتها شيفتگى به لذتهاست.

9029 10-  ربّ لذّة فيها الحمام. 4 69 بسا لذتى كه مرگ آدمى در همان است.

9030 11-  صوم النّفس عن لذّات الدّنيا انفع الصّيام. 4 215 روزه گرفتن نفس از لذّتهاى دنيا سودمندترين روزه‏هاست.

9031 12-  ضابط نفسه عن دواعى اللّذّات مالك، و مهملها هالك. 4 233 نگه دارنده خويش از لذتها پادشاه است، و واگذارنده و رها كننده‏اش نابود شونده است.

9032 13-  ظلف النّفس عن لذّات الدّنيا هو الزّهد المحمود. 4 278 باز داشتن نفس از لذتهاى دنيا همان زهد ستوده است (كه در قرآن و روايات‏ ستايش شده است).

9033 14-  عند حضور الشّهوات و اللّذّات يتبيّن ورع الاتقياء. 4 326 در هنگام حاضر شدن خواسته‏هاى دل، و كاميابى‏ها، پارسايى پرهيزكاران آشكار شود.

9034 15-  عجبت لمن عرف سوء عواقب اللّذّات كيف لا يعفّ. 4 337 در شگفتم از كسى كه سرانجامهاى بد لذّتها را دانسته است چگونه است كه خود را باز نمى‏دارد.

9035 16-  عار الفضيحة يكدّر حلاوة اللّذّة. 4 352 ننگ رسوايى شيرينى لذّت را مكدّر سازد.

9036 17-  قلّ من غرى باللّذّات الّا كان بها هلاكه. 4 517 كم است كسى كه آزمند و حريص به لذتها شود مگر آنكه نابودى‏اش در آن باشد.

9037 18-  كم من لذّة دنيّة منعت سنىّ درجات. 4 548 بسا لذت پست مرتبه‏اى كه از درجه‏هاى والايى جلوگيرى كند.

9038 19-  للمستحلى لذّة الدّنيا غصّة. 5 29 براى كسى كه لذت دنيا را شيرين بشمارد در حقيقت غصّه و اندوه است (چون لذت واقعى در دنيا وجود ندارد).

9039 20-  من كثر فكره فى اللّذّات غلبت عليه. 5 322 كسى كه فكرش در لذتها بسيار شد، لذتها بر او غالب و چيره گردد.

9040 21-  من احبّ الدّار الباقية لهى عن اللّذّات. 5 328 كسى كه سراى پايدار (آخرت) را دوست دارد، لذّتها را فراموش كند.

9041 22-  نزّهوا انفسكم عن دنس اللّذّات و تبعات الشّهوات. 6 173 جانهاى خود را از آلودگى و چركى لذتها، و پى‏آمدهاى خواهشها پاك كنيد.

9042 23-  ولوع النّفس باللّذّات يغوى و يردى. 6 225 حرص نفس به لذّتها، انسان را گمراه كند و به نابودى كشاند.

9043 24-  لا يكوننّ افضل ما نلت من دنياك بلوغ لذّة و شفاء غيظ، و ليكن احياء حقّ و اماتة باطل. 6 311 زنهار نبايد كه برترين خواسته تو از دنياى خويش، رسيدن به لذّتى يا تشفّى (و انتقام گرفتن) خشمى باشد، بلكه بايد زنده كردن حقى يا ميراندن باطلى باشد.

9044 25-  لا لذّة بتنغيص. 6 355 لذتى كه آميخته به مكدّر شدن است، لذت نيست (و لذت واقعى لذت آخرت است كه كدورتى در آن نيست). 

9045 26-  لا خير فى لذّة لا تبقى. 6 391 خيرى نيست در لذتى كه پايدار نمى‏ماند.

9045 26-  لا خير فى لذّة لا تبقى. 6 391 خيرى نيست در لذتى كه پايدار نمى‏ماند.

9046 27-  لا تقوم حلاوة اللّذّة بمرارة الآفات. 6 423 برابرى و مقاومت نكند شيرينى لذّت، به تلخى آفتها.

9047 28-  لا خير فى لذّة توجب ندما و شهوة تعقب ألما. 6 432 در لذّتى كه پشيمانى به بار آورد، و شهوت و خواهشى كه دردى را از پى دارد خيرى نيست.

9048 29-  بقدر اللّذّة يكون التّغصيص. 3 216 غصّه و اندوه به اندازه خوشى و لذّت است.

باب اللعب (بازى)

9049 1-  شرّ ما ضيّع فيه العمر اللّعب. 4 174 بدترين زمان و دورانى كه عمر در آن ضايع و تباه شود بازى است.

9050 2-  لا يثوب العقل مع اللّعب. 6 364 جمع نمى‏شود عقل و خرد با بازى.

9051 3-  لا يفلح من وله باللّعب و استهتر باللّهو و الطّرب. 6 425 رستگار نمى‏شود كسى كه شيفته بازى و فريفته سرگرمى و طرب گردد.

باب اللغو (بيهوده‏كارى)

9052 1-  ربّ لغو يجلب شرّا. 4 60 بسا كار لغو و بيهوده‏اى كه شرّى را به بار آورد.

9053 2-  ما ترك اللّه سبحانه أمرا سدى فيلغو. 6 81 خداى سبحان كارى را بيهوده وانگذاشته تا لغو و بى‏ثمر باشد.

باب اللقاء (ديدار)

9054 1-  حسن الملقاء احد النّجحين. 3 391 برخورد نيكو يكى از دو پيروزى و رستگارى است. 

باب التلويح (گوشه و كنايه زدن)

9055 1-  عقوبة العقلاء التّلويح. 4 362 كيفر دادن عاقلان با همان اشاره و كنايه است. 

9056 2-  من اكتفى بالتّلويح استغنى عن التّصريح. 5 353 كسى كه بسنده كند به اشاره و كنايه بى‏نياز گردد از تصريح (و به زبان آوردن اصل مطلب). 

باب الملامة (سرزنش)

9057 1-  الافراط فى الملامة يشبّ نار اللّجاجة. 2 43 زياده‏روى در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را برافروزد.

9058 2-  و ايّاك ان تكرّر العتب فانّ ذلك يغرى بالذّنب و يهوّن العتب. 3 23 زنهار بپرهيز از اين كه عتاب و سرزنش را تكرار كنى كه اين كار شخص نكوهش شده را بر گناه حريص گرداند، و عتاب و سرزنش را سبك و بى‏ارزش كند.

9059 3-  احذروا التّفريط فإنّه يوجب الملامة. 2 271 از زياده‏روى در سخن بپرهيزيد كه موجب سرزنش گردد.

9060 4-  ربّ ملوم و لا ذنب له. 4 73 بسا نكوهيده و سرزنش شده‏اى كه (در حقيقت) گناهى ندارد.

9061 5-  قد ينجع الملام. 4 470 گاه است كه سرزنش، كارگر و سودمند باشد.

9062 6-  من كثر لؤمه كثر عاره. 5 293 كسى كه سرزنش او بسيار شود عيب و ننگ او بسيار گردد.

9063 7-  لا لؤم لهارب من حتفه. 6 428 كسى كه از مرگ خود بگريزد، سرزنش و ملامتى ندارد. 

9064 8-  التّقريع اشدّ من مضض الضّرب. 1 374 سرزنش كردن سخت‏تر است از درد كتك زدن.

9065 9-  اعظم اللّؤم حمد المذموم. 2 395 بزرگترين ملامتها ستايش كردن از شخص نكوهيده است.

باب اللهو (سرگرميهاى پوچ و بيهوده)

9066 1-  اللّهو من ثمار الجهل. 1 69 سرگرمى‏هاى بيهوده از محصولات و ميوه‏هاى نادانى است.

9067 2-  اللّهو قوت الحماقة. 1 232 سرگرميهاى بيهوده قوت و خوراك حماقت است.

9068 3-  المؤمن يعاف اللّهو و يألف الجدّ. 1 389 انسان مؤمن سرگرمى‏هاى بيهوده را ناخوش دارد، و با جديّت و تلاش در كارها الفت دارد.

9069 4-  اللّهو يفسد عزائم الجدّ. 2 155 سرگرمى بيهوده تصميمهاى جدّى را تباه كند.

9070 5-  اهجر اللّهو فانّك لم تخلق عبثا فتلهو و لم تترك سدى فتلغو. 2 222 از لهو و سرگرمى دورى كن، زيرا تو بيهوده آفريده نشده‏اى كه به لهو و لعب سرگرم شوى، و رها نشده‏اى كه به كار لغو مشغول گردى.

9071 6-  افضل العقل مجانبة اللّهو. 2 399 برترين مرحله عقل دورى گزيدن از لهو است.

9072 7-  ابعد النّاس عن الصّلاح المستهتر باللّهو. 2 411 دورترين مردم از صلاح و شايستگى كسى است كه حريص باشد به لهو و سرگرمى.

9073 8-  اوّل اللّهو لعب و آخره حرب. 2 425 آغاز لهو و سرگرمى بازى است و پايانش جنگ.

9074 9-  ابعد النّاس من النّجاح المستهتر باللّهو و المزاح. 2 470 دورترين مردم از رستگارى كسى است كه حريص باشد به لهو و شوخى.

9075 10-  ربّ لهو يوحش حرّا. 4 60 بسا لهو و شوخى كه مى‏رماند آزاده‏اى را.

9076 11-  غشّك من ارضاك بالباطل و اغراك بالملاهى و الهزل. 4 384 بى‏صفايى كرده با تو كسى كه تو را به باطل خوشنود نموده و به سرگرميهاى پوچ و شوخى تحريص كرده است.

9077 12-  من كثر لهوه استحمق. 5 200 كسى كه لهو و سرگرميهايش زياد شد ديگران او را احمق و بى‏خرد شمرند.

9078 13-  من غلب عليه اللّهو بطل جدّه. 5 292 كسى كه لهو و شوخى بر او غالب شد كار جدّى او تباه گردد.

9079 14-  مجالس اللّهو تفسد الايمان. 6 134 مجلسهاى لهو، ايمان را تباه كند.

باب اللين (نرمخويى)

9080 1-  الن كنفك و تواضع للّه يرفعك. 2 196 نرم كن جانب خود را (و با مردم با نرمخويى رفتار كن) و براى خداوند فروتنى كن تا خدا بلندت كند.

9081 2-  الن كنفك فانّ من يلن كنفه يستدم من قومه المحبّة. 2 202 به نرمخويى رفتار كن كه به راستى كسى كه با نرمخويى رفتار كند دوستى مردم با او پاينده خواهد بود.

9082 3-  انّ اهل الجنّة كلّ مؤمن هين لين. 2 491 به راستى كه اهل بهشت هر مؤمنى است كه نرمخو و مهربان باشد.

9083 4-  انّ المؤمنين هينون لينون. 2 540 به راستى كه مؤمنان نرمخو و مهربانند.

9084 5-  بلين الجانب تأنس النّفوس. 3 217 با نرمخويى است كه نفوس مردم با انسان انس گيرند.

9085 6-  قد يلين الصّليب. 4 463 گاه است كه آدم سخت‏خو نرم شود.

9086 7-  كن ليّنا من غير ضعف، شديدا من غير عنف. 4 605 نرمخو باش بى‏آنكه ناتوان باشى (و نرمخويى تو از روى ناتوانى باشد) سخت و محكم باش بى‏آنكه درشت خوى باشى.

9087 8-  لن لمن غالظك فانّه يوشك ان يلين لك. 5 125 نرم‏خو باش در برابر كسى كه با تو درشتى كند زيرا (اين كار) نزديك مى‏كند او را كه با تو نرمخو شود (و كار تو او را به نرمخويى كشاند).

9088 9-  من لانت عريكته وجبت محبّته. 5 238 كسى كه خوى او نرم باشد، دوستى و محبت او ثابت شود.

9089 10-  من لان عوده كثفت أغصانه. 5 285 هر كه نرم باشد چوب آن، بسيار شود شاخه‏هاى آن (يعنى نرمخويى موجب فراوانى ياران و دوستان گردد).

9090 11-  من خشنت عريكته اقفرت‏ حاشيته. 5 325 كسى كه درشت‏خو باشد اطراف او خالى شود.

9091 12-  من تلن حاشيته يستدم من قومه المحبّة. 5 326 كسى كه نرمخو باشد، دوستى و محبت را در قوم خود پاينده دارد.

9092 13-  من لم يلن لمن دونه لم ينل حاجته. 5 418 كسى كه نرمخويى نكند براى زير دست خود، نرسد به خواسته و حاجت خود.

حرف «الميم»

باب الامتحان (آزمايش)

9093 1-  الطّمأنينة الى كلّ احد قبل الاختبار من قصور العقل. 2 103 آرامش يافتن و اطمينان كردن به كسى پيش از آزمايش او از كوتاهى عقل است.

9094 2-  عند الامتحان يكرم الرّجل او يهان. 4 321 در هنگام امتحان و آزمايش است كه مرد گرامى داشته شود يا خوار گردد.

9095 3-  عند الخبرة تنكشف عقول الرّجال. 4 321 در هنگام آزمايش عقلهاى مردان آشكار شود.

9096 4-  قدّم الاختبار فى اتّخاذ الاخوان، فانّ الاختبار معيار يفرق‏ بين الاخيار و الاشرار. 4 516 پيش از انتخاب دوستان و برادران، آزمايش را بر انتخاب مقدّم بدار، زيرا آزمايش معيارى است كه نيكان را از بدان جدا مى‏كند.

9097 5-  قدّم الاختبار واجد الاستظهار فى اختبار الاخوان و الّا الجاك الاضطرار الى مقارنة الاشرار. 4 516 مقدّم بدار آزمايش را و محكم كن احتياط خود را در انتخاب برادران، و گرنه ضرورت، تو را به دوستى و همدمى با بدان ناچار سازد.

9098 6-  من اختبر قلا. 5 152 كسى كه آزمايش كند، دشمن گردد. 

9099 7-  من اتّخذ اخا بعد حسن الاختبار، دامت صحبته و تأكّدت مودّته. 5 397 كسى كه برادرى را پس از آزمايش براى خويش برگيرد (و انتخاب كند) همدمى او دوام پيدا كند و دوستيش محكم گردد.

9100 8-  من اتّخذ أخا من غير اختبار الجأه الاضطرار الى مرافقة الاشرار. 5 398 كسى كه برادرى را برگيرد بدون آزمايش، ضرورت او را به همدمى و رفاقت با اشرار و بدان ناچار گرداند.

9101 9-  من اطمانّ قبل الاختبار ندم. 5 461 كسى كه پيش از آزمايش اطمينان به چيزى پيدا كند، پشيمان شود.

9102 10-  من اختبر قلا و هجر. 5 473 كسى كه آزمايش كند، دشمن گردد و دورى گزيند.

9103 11-  و الّذى بعث محمّدا صلّى اللّه عليه و آله لتبلبلنّ بلبلة و لتغربلنّ غربلة، و لتساطنّ سوط القدر حتّى يعلو أسفلكم أعلاكم و أعلاكم أسفلكم، و ليسبقنّ سابقون كانوا قصّروا، و ليقصّرنّ سابقون كانوا سبقوا. 6 246 سوگند بدان خدايى كه محمد صلّى اللّه عليه و آله را به حق برانگيخت كه حتما درآميخته و مخلوط مى‏شويد، و حتما (آزمايش) آزمايش خواهيد شد، و برهم زده مى‏شويد، همان گونه كه كفگير محتواى ديگ را بر هم مى‏زند تا برگردد آنكه پايين‏تر است از شما به مقام بلندترينتان، و آنكه بالاتر است به مقام پايين‏ترينتان، (و زير و رو شويد) و حتما پيشى و سبقت جويند كسانى كه در اسلام سبقت گرفته (يعنى آنان كه قدر و منزلتى نداشتند)، و كوتاه آيند پيشى گرفتگانى كه زودتر از ديگران در اسلام وارد شدند.

9104 12-  لا ترغبنّ فى مودّة من لم تكشفه. 6 262 زنهار كه رغبت و ميل نكنى در دوستى كسى كه (باطن) او را كشف نكرده‏اى.

9105 13-  لا تقدمنّ على امر حتّى تخبره. 6 263 زنهار اقدام به كارى مكن تا بيازمايى آن را.

9106 14-  لا تثق بالصّديق قبل الخبرة. 6 282 اعتماد مكن به دوست، پيش از آزمايش.

9107 15-  يمتحن المؤمن بالبلاء كما يمتحن بالنّار الخلاص. 6 476 آزمايش شود مؤمن به بلا همان گونه كه آزمايش شود طلا و نقره به آتش.

9108 16-  يمتحن الرّجل بفعله لا بقوله. 6 476 امتحان شود مرد به كردارش نه به گفتارش.

باب المحنة (سختى، آزمايش، بلا)

9109 1-  المحنة مقرونة بحبّ الدّنيا. 1 265 محنت و رنج همراه و پيوسته است با دوستى دنيا.

باب المدح (ستايش)

9110 1-  الاطراء يحدث الزّهو و يدنى من الغرّة. 1 360 مدح و ثناى بيش از اندازه از كسى، حالت تكبّر در او پديد آورد، و او را به فريب‏ خوردن نزديك سازد.

9111 2-  احترسوا من سورة الاطراء و المدح، فانّ لهما ريحا خبيثة فى القلب. 2 256 خويشتن را نگه داريد از اين كه تحت تأثير ثناخوانى و مدّاحى ديگران قرار گيريد زيرا اين گونه مدح و ثناهايى كه مى‏شود، بوى بدى در دل پديد آورد.

9112 3-  ايّاك ان تثنى على احد بما ليس فيه، فانّ فعله يصدق عن وصفه و يكذّبك. 2 310 زنهار بپرهيز از اين كه ثناگويى از كسى به چيزى كه در او نيست، زيرا عمل او تصديق مى‏كند وصف و حال او را، و در نتيجه همان عمل او ثناخوانى تو را تكذيب خواهد كرد.

9113 4-  اقبح الصّدق ثناء الرّجل على نفسه. 2 388 زشت‏ترين راستگويى‏ها اين است كه مردى از خود مدح و ثنا گويد.

9114 5-  اكبر الاوزار تزكية الاشرار. 2 392 بزرگترين گناهان تزكيه و تطهير (پاك كردن) اشرار و بدان از بدى است (كه انسان بخواهد انسانهاى بدكار را با گفتار خود از بدى و آلودگى تطهير كند).

9115 6-  اكبر الحمق الاغراق فى المدح و الذّمّ. 2 396 بزرگترين حماقت، اغراق گويى (و زياده‏گويى) در مدح و ذمّ افراد است.

9116 7-  اجهل النّاس المغترّ بقول مادح متملّق يحسّن له القبيح و يبغّض اليه النّصيح. 2 452 نادان‏ترين مردم كسى است كه فريفته شود به گفتار ثناخوان متملق و چاپلوسى كه كار زشت او را نيكو جلوه دهد، و خيرخواه مخلص او را در نظرش دشمن نشان دهد.

9117 8-  انّ مادحك لخادع لعقلك غاشّ لك فى نفسك، بكاذب الاطراء و زور الثّناء فان حرمته نوالك او منعته افضالك، و سمك بكلّ فضيحة و نسبك الى كلّ قبيحة. 2 575 به راستى كسى كه تو را مدح و ثنا گويد عقل تو را فريب دهد، و ناخالصى و غشّ كند با تو در باره خودت، با مدّاحى دروغ و ثناخوانى بى‏جا، و اگر او را از عطاى خويش محروم كنى، يا احسان خود را از او دريغ نمايى، هر كار رسوايى را به تو بچسباند، و هر نسبت زشتى را به تو مى‏دهد.

9118 9-  اذا مدحت فاختصر. 3 116 هرگاه مدح كنى (از كسى) كوتاه و مختصر كن.

9119 10-  اذا زكّى احد من المتّقين خاف ممّا يقال له، فيقول: انا اعلم بنفسى من غيرى، و ربّى اعلم بنفسى منّى، اللّهمّ لا تؤاخذني بما يقولون و اجعلنى افضل ممّا يظنّون. 3 183 هرگاه سخن از پاكى يكى از مردمان با تقوا و پرهيزكار به ميان آيد، او از آنچه در باره‏اش گويند، مى‏ترسد و مى‏گويد: من خود آگاه‏ترم به حال خود از ديگران، و پروردگارم آگاه‏تر است به حال من از خودم، بار خدايا مرا بر آنچه اينان مى‏گويند مؤاخذه نفرما (و مگير) و مرا برتر از آنچه اينان گمان دارند قرارم ده.

9120 11-  تزكية الاشرار من اعظم الاوزار. 3 316 تزكيه و تطهير كردن مردمان بد، از بزرگترين گناهان است.

9121 12-  حبّ الاطراء و المدح من اوثق فرص الشّيطان. 3 396 دوست داشتن مدح و خوش آمد گويى از محكم‏ترين فرصتهاى شيطان است (زيرا سبب يكى از بزرگترين خطرها براى انسان مى‏شود، يعنى خطر عجب و خودبينى).

9122 13-  خير الثّناء ما جرى على السنة الابرار. 3 421 بهترين مدح و ثنا آن است كه بر زبان نيكان جارى شود.

9123 14-  شرّ الثّناء ما جرى على السنة الاشرار. 4 167 بدترين مدح و ثنا آن است كه بر زبان بدان و اشرار جارى گردد.

9124 15-  طلب الثّناء بغير استحقاق‏ خرق. 4 250 درخواست ثناگويى بدون داشتن استحقاق و شايستگى، كم عقلى است.

9125 16-  كم من مغرور بحسن القول فيه. 4 548 بسا انسانهايى كه فريب خورده و فريفته شده‏اند، بخاطر گفتار خوبى كه ديگران در باره‏شان گفته‏اند.

9126 17-  كم من مفتون بالثّناء عليه. 4 548 بسا انسانهايى كه به خاطر ثنا و مدحى كه در باره‏شان گفته‏اند، مفتون گشته (و به فتنه و بلا دچار شده‏اند).

9127 18-  كثرة الثّناء ملق يحدث الزّهو و يدنى من الغرّة. 4 595 ثناگويى بسيار، چاپلوسى است كه حالت تكبّر پديد آورد، و به فريفته شدن نزديك گرداند.

9128 19-  لكلّ مثن على من اثنى عليه مثوبة من جزاء او عارفة من عطاء. 5 21 هر ثناگويى را حقى است بر كسى كه ثناى او را گفته: پاداشى از بخشش، يا خيرى از عطا و احسان. 

9129 20-  من مدحك فقد ذبحك. 5 158 كسى كه تو را مدح گويد در حقيقت تو را سر بريده (و از نظر معنى تو را نابود كرده، چون كم اتفاق افتد كه مدح ديگران آدمى را به خودبينى و عجب نكشاند).

9130 21-  من مدحك بما ليس فيك، فهو خليق ان يذمّك بما ليس فيك. 5 341 كسى كه مدح كند تو را به چيزى كه در تو نيست چنين كسى سزاوار آن است (و از او دور نيست) كه تو را نكوهش كند به آنچه در تو نيست.

9131 22-  من اثنى عليه بما ليس فيه سخر به. 5 377 كسى كه ثنا گويند او را به چيزى كه در او نيست به مسخره‏اش گرفته‏اند.

9132 23-  من مدحك بما ليس فيك فهو ذمّ لك ان عقلت. 5 429 كسى كه مدح كند تو را به چيزى كه در تو نيست اگر خوب دريابى و بفهمى تو را مذمّت كرده است.

9133 24-  من مدح نفسه ذبحها. 5 446 كسى كه خود را بستايد و مدح خويش كند، نفس خود را كشته است.

9134 25-  من اقبح المذامّ مدح اللّئام. 6 13 از زشت‏ترين مذمّتها (براى آدمى) مدح كردن افراد پست و فرومايه است.

9135 26-  مادح الرّجل بما ليس فيه مستهزئ به. 6 128 كسى كه مدح كند مردى را به چيزى كه در او نيست او را مسخره كرده.

9136 27-  مادحك بما ليس فيك مستهزئ بك، فان لم تسعفه بنوالك بالغ فى ذمّك و هجائك. 6 139 كسى كه تو را مدح كند به چيزى كه در تو نيست تو را مسخره كرده و اگر حاجتش را روا نكنى بيش از آن در ذمّ و هجو تو خواهد گفت.

9137 28-  و قال عليه السّلام فى مدح قوم: ان نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم يسبقوا، ان نظروا اعتبروا و ان اعرضوا لم يلهوا، ان تكلّموا ذكروا و ان سكتوا تفكّروا. 3 13-  12 و آن حضرت عليه السّلام در ستايش مردمى فرمود: اگر سخن گويند راست گويند و اگر خموش شوند كسى در سخن بر ايشان سبقت نگيرد، اگر به چيزى بنگرند عبرت گيرند، و اگر روى بگردانند كارشان بيهوده نباشد، اگر تكلم كنند ياد خدا و ذكر بر زبان جارى كنند، و اگر سكوت كنند تفكّر و انديشه كنند.

9138 29-  لم تقتله قاتلات الغرور و لم تغمّ عليه مشتبهات الامور. 5 105 (و در مدح كسى فرموده) فريبهاى كشنده او را نكشت، و امور شبهه‏ناك بر او پوشيده نماند.

9139 30-  فتّاح مبهمات، دليل فلوات، دفّاع معضلات. 4 427 (در باره كسى كه مدح او را كرده فرمايد:) گشاينده مبهمهاست راهنماى بيابانهاست، دفع كننده مشكل‏هاست.

باب المروّة (جوانمردى، مردى)

9140 1-  المروّة القناعة و التّحمّل. 1 98 مردانگى عبارت است از قناعت و تحمّل (در برابر برخوردهاى بى‏ادبانه و يا تحمّل مشكلات مردم).

9141 2-  المروّة اجتناب الدّنيّة. 1 239 مردانگى دورى كردن و خويشتن‏دارى از پستى‏ها است.

9142 3-  المروّة من كلّ خناء عريّة بريّة. 1 312 مردانگى از هر دشنام دادن و فحشى عارى و بيزار است.

9143 4-  المروّة تحثّ على المكارم. 1 342 مردانگى انسان را به كارهاى نيك و بزرگوارانه وا مى‏دارد.

9144 5-  المروّة من كلّ لؤم بريّة. 1 383 مردانگى از هر پستى به دور است.

9145 6-  المروّة تمنع من كلّ دنيّة. 1 383 مردانگى از هر پستى جلوگيرى مى‏كند.

9146 7-  المروّة بريّة من الخناء و الغدر. 1 385 مردانگى از فحش و فريبكارى بيزار است.

9147 8-  المروّة اجتناب الرّجل ما يشينه و اكتسابه ما يزينه. 2 56 مردانگى دورى كردن مرد است از هر چيزى كه او را عيبناك كند، و كسب كردن هر آنچه او را زيور دهد.

9148 9-  الوفاء حفظ الذّمام و المروّة تعهّد ذوى الارحام. 2 145 وفادارى به نگه داشتن حرمت مردم است، و مروت و مردانگى به بررسى احوال خويشان حاصل شود.

9149 10-  المروّة بثّ المعروف و قرى الضّيوف. 2 156 مروت به گسترش دادن احسان و نيكى و پذيرايى مهمانان است.

9150 11-  المروّة اسم جامع لسائر الفضائل و المحاسن. 2 158 مردانگى و مروت اسمى است كه همه فضيلتها و نيكى‏هاى ديگر را در برگيرد.

9151 12-  المروّة العدل فى الامرة و العفو مع القدرة و المواساة فى العشرة. 2 142 مروّت عبارت است از انجام عدالت در حكومت‏دارى و فرمانروايى، و عفو و گذشت با داشتن قدرت و توانايى، و مواسات كردن در آميزش و معاشرت.

9152 13-  اقيلوا ذوى المروءات عثراتهم فما يعثر منهم عاثر الّا و يد اللّه ترفعه. 2 260 درگذريد از لغزشهاى مردمانى كه داراى مروت و مردانگى هستند، زيرا هر يك از اين گونه افراد لغزشى پيدا كند، دست خدا او را بلند كند.

9153 14-  افضل الادب حفظ المروّة. 2 396 برترين ادبها نگه داشتن مروت و مردانگى است.