باب العفو (گذشت)
6514 1- يستثمر العفو بالإقرار أكثر ممّا يستثمر بالاعتذار. 6 474 عفو و گذشت
با اقرار بيشتر ميوه دهد، از آنچه به عذرخواهى ميوه مىدهد.
6515 2- يعجبني من
الرّجل أن يعفو عمّن ظلمه، و يصل من قطعه، و يعطى من حرمه، و يقابل الاساءة
بالاحسان. 6 478
خوشحال و فرحناك مىسازد مرا مردى كه بگذرد از كسى كه به او ستم كرده، و پيوند
كند با كسى كه از او بريده، و عطا كند به كسى كه او را محروم ساخته، و برابر كند و
پاداش دهد بدى را به نيكى و احسان.
6516 3- العفو احسن الاحسان. 1 67 گذشت، نيكوترين احسانهاست.
6517 4- العفو زكاة الظّفر. 1 97 گذشت، زكات پيروزى است.
6518 5- العفو عنوان النّبل. 1 134 گذشت، عنوان و نمايانگر بزرگى است.
6519 6- العفو تاج المكارم. 1 140 گذشت، تاج بزرگواريهاست.
6520 7- العفو افضل الاحسان. 1 154 گذشت، برترين نيكوييهاست.
6521 8- الصّفح احسن الشّيم. 1 172 چشم پوشى و ناديده گرفتن نيكوترين خصلتهاست.
6522 9- العفو زين القدرة. 1 198 گذشت، زيور قدرت و توانايى است.
6523 10- العفو يوجب المجد. 1 198 گذشت، موجب مجد و بزرگى است.
6524 11- العفو زكاة القدرة. 1 230 گذشت، زكات توانايى است.
6526 13- العفو احسن الانتصار. 1 277 گذشت، بهترين يارگيرى است.
6526 13- العفو مع القدرة جنّة من عذاب اللّه سبحانه. 1 398 گذشت با قدرت و
توانايى، سپرى است از عذاب خداى سبحان.
6527 14- المبادرة الى العفو من اخلاق الكرام. 2 4 پيشى جستن به گذشت از خلق و
خوى مردمان كريم و بزرگوار است.
6528 15- العفو اعظم الفضيلتين. 2 19 گذشت، بزرگترين فضيلتهاست.
6529 16- الصّفح ان يعفو الرّجل عمّا يجنى عليه و يحلم عمّا يغيظه. 2 69 چشم پوشى به اين است كه انسان از جنايتى كه در باره او شده بگذرد، و از آنچه او
را به خشم آورد شكيبايى ورزد.
6530 17- اعف تنصر. 2 170 در گذر تا يارىات كنند.
6531 18- اقل تقل. 2 172 ببخشاى تا بر تو ببخشايند.
6532 19- اقل العثرة و ادرإ الحدّ و تجاوز عمّا لم يصرّح لك به. 2 197 از لغزش
در گذر، و حدّ را (تا آنجا كه مقدور است) دفع كن، و بگذر از آنچه در باره آن علنى
چيزى به تو نگفتهاند. (و محملى ندارد)
6533 20- اعط النّاس من عفوك و صفحك مثل ما
تحبّ ان يعطيك اللّه سبحانه، و على عفو فلا تندم. 2 200 گذشت و چشم پوشى تو نسبت به
مردم همان گونه باشد كه دوست دارى خداى سبحان بر تو ببخشايد، و بر عفو و گذشتى كه
كردهاى پشيمان مشو.
6534 21- احسن الجود عفو بعد مقدرة. 2 393 بهترين بخشندگى گذشتى است كه پس از رسيدن به قدرت باشد.
6535 22- احسن افعال المقتدر العفو. 2 399 بهترين كارهاى شخص قدرتمند، گذشت است.
6536 23- اولى النّاس بالعفو اقدرهم على العقوبة. 2 410 شايستهترين مردم به
گذشت كردن آن كسى است كه از ديگران قدرتمندتر است بر كيفر كردن.
6537 24- احقّ النّاس بالاسعاف طالب العفو. 2 411 شايستهترين مردم به دستگيرى
و كمك كردن به او، آن كسى است كه درخواست عفو و گذشت دارد.
6538 25- احسن من استيفاء حقّك العفو عنه. 2 423 بهتر از استيفاى حق خود و به
دست آوردن آن، اين است كه از آن بگذرى.
6539 26- احسن المكارم عفو المقتدر وجود المفتقر. 2 432 بهترين مكارم (و صفات
والاى انسانى) گذشت شخص توانا، و جود و بخشش شخص نيازمند است.
6540 27- احسن العفو ما كان عن قدرة. 2 435 بهترين گذشت آن است كه از روى توانايى و قدرت بر انتقام باشد.
6541 28- بالعفو تستنزل الرّحمة. 3 233 به وسيله گذشت و عفو درخواست فرود آمدن
رحمت حق شود.
6542 29- تجاوز عن الزّلل و اقل العثرات ترفع لك الدّرجات. 3 314 از لغزشهاى
ديگران در گذر و خطاها را ببخشاى تا درجههايت (در پيش خداوند) بالا رود.
6543 30- خذ العفو من النّاس و لا تبلغ من احد مكروهه. 3 461 فراگير شيوه گذشت
از مردم را، و دستاندازى نكن به هيچ كس بدانچه ناخوش آيند اوست.
6544 31- شرّ النّاس من لا يعفو عن الزّلة و لا يستر العورة. 4 175 بدترين مردم
كسى است كه از لغزش نگذرد، و آنچه را بايد از ديگران بپوشاند، نپوشاند.
6545 32- شيئان لا يوزن ثوابهما: العفو و العدل. 4 184 دو چيز است كه پاداش و
ثواب آن به وزن و اندازه درنيايد: گذشت و عدالت.
6546 33- عند كمال القدرة تظهر فضيلة العفو. 4 324 در هنگام كمال قدرت و
توانايى، فضيلت و برترى عفو و گذشت آشكار شود.
6547 34- قلّة العفو اقبح العيوب و التّسرّع الى الانتقام اعظم الذّنوب. 4 505 كم گذشتى زشتترين عيبهاست، و شتاب كردن در انتقام، بزرگترين گناهان است.
6548 35- كن جميل العفو اذا قدرت عاملا بالعدل اذا ملكت. 4 606 چنان باش كه چون قدرت يافتى گذشتت زيبا باشد، و چون به پادشاهى رسيدى به عدالت
رفتار كنى.
6549 36- كن عفوّا فى قدرتك، جوادا فى عسرتك مؤثرا مع فاقتك، يكمل لك الفضل. 4
611 پرگذشت باش در حال قدرت و توانايى، بخشنده باش در حال عسرت و تنگدستى، ايثار
كننده باش در حال نيازمندى، تا فضيلت و برترى تو كامل گردد.
6550 37- كم من طامع بالصّفح عنه. 4 550 بسا طمع كارى كه طمع او به خاطر چشم پوشى از او است. (كه سبب مىشود تا
دوباره طمع در نافرمانى و گناه كند)
6551 38- من عفى عن الجرائم فقد اخذ بجوامع
الفضل. 5 307 كسى كه از جرمها و گناهان درگذرد مجموعه فضيلت را در بر گرفته است.
6552 39- من لم يحسن العفو اساء بالانتقام. 5 407 كسى كه احسان به عفو و گذشت
نكند به وسيله انتقام بدى كند (يعنى ترك آن كار نيك، موجب اين كار بد مىشود).
6553 40- من الكرم ان تتجاوز عن الاساءة اليك. 6 39 از كرم و بزرگوارى است كه
درگذرى از كسى كه به تو بدى كرده.
6554 41- ما احسن العفو مع الاقتدار. 6 68 چه نيكو است گذشت، با داشتن قدرت و توانايى بر انتقام.
6555 42- ما عفا عن الذّنب من قرّع به. 6 72 عفو و گذشت از گناه نكرده، كسى كه سرزنش و سركوفت بزند به آن. (يعنى سركوفت
زدن ارزش عفو را از ميان مىبرد)
6556 43- لا تند منّ على عفو، و لا تبهجنّ
بعقوبة. 6 299 زنهار كه پشيمان نشوى بر عفو و گذشتى كه كردهاى، و زنهار كه شادمان
نشوى بر كيفر دادنى كه انجام دادهاى.
6557 44- لا حلم كالصّفح. 6 352 هيچ بردبارى همچون چشم پوشى و گذشت نيست.
6558 45- لا شيء أحسن من عفو قادر. 6 392 چيزى بهتر از گذشت شخص قدرتمند (كه قدرت بر انتقام دارد) نيست.
6559 46- لا يقابل مسىء قطّ بافضل من العفو عنه. 6 427 مقابله و معامله نشود
گنهكارى هرگز به چيزى برتر از گذشت از او.
باب العافية (تندرستى)
6560 1- العافية أهنأ النّعم. 1 240 تندرستى گواراترين نعمتهاست.
6561 2- العافية افضل اللّباسين. 2 21 تندرستى برترين جامههاست.
6562 3- العوافى اذا دامت جهلت و اذا فقدت عرفت. 2 78 تندرستىها هنگامى كه
پايدار باشد (قدر و ارزش آن) مجهول باشد، و چون از دست رفت شناخته شود.
6563 4- انّ العافية فى الدّين و الدّنيا لنعمة جليلة و موهبة جزيلة. 2 667 به
راستى كه تندرستى و عافيت در دين و دنيا، هر آينه نعمتى است بزرگ و موهبتى است
سترگ.
6564 5- بالعافية توجد لذّة الحيوة. 3 203 به وسيله تندرستى است كه لذّت زندگى يافت شود.
6565 6- ثوب العافية اهنأ الملابس. 3 346 جامه تندرستى و عافيت، گواراترين جامههاست.
6566 7- دوام العافية اهنأ عطيّة و افضل قسم. 4 21 پايدار ماندن تندرستى
گواراترين عطاى الهى و برترين قسمتها و بهرههاست.
6567 8- كلّ عافية الى بلاء. 4 528 هر عافيت و تندرستى به سوى بلايى پيش مىرود. (و اعتبارى ندارد)
6568 9- لا عيش أهنأ من العافية. 6 394 زندگىاى
گواراتر از تندرستى نيست.
6569 10- لا لباس افضل من العافية. 6 434 جامهاى برتر از تندرستى نيست.
باب العاقبة (سرانجام، پايان)
6570 1- الا و إنّ من تورّط فى الامور من غير نظر فى العواقب فقد تعرّض لمفدحات
النّوائب. 2 337 آگاه باشيد به راستى هر كس در افتد در كارها بدون انديشه و فكر در
عواقب آن، به حقيقت خود را در معرض مصيبتهاى گران و سنگين در آورده.
6571 2- اعقل النّاس انظرهم فى العواقب. 2 484 عاقلترين مردم كسى است كه در
عواقب كارها بيشتر انديشه و تأمّل كند.
6572 3- اذا هممت بامر فاجتنب ذميم العواقب فيه. 3 169 هرگاه قصد كارى كنى
بپرهيز از عواقب نكوهيدهاى كه در آن است.
6573 4- بالنّظر فى العواقب تؤمن المعاطب. 3 239 با نگرش و دقّت در سرانجامهاى
كار است كه آدمى از هلاكتها ايمنى يابد.
6574 5- راقب العواقب تنج من المعاطب. 4 99 مراقب و نگران سرانجامهاى كار باش
تا از محلهاى سقوط نجات يابى.
6575 6- طاعة دواعى الشّرور تفسد عواقب الامور. 4 252 پيروى كردن از چيزهايى كه
مىخوانند انسان را به بدى، تباه كند سرانجام كارها را.
6576 7- فى العواقب شاف او مريح. 4 406 در سرانجامها (ى بيمارىها) شفا دهندهاى است يا آسوده كنندهاى.
6577 8- كلّ مخلوق يجرى الى ما لا يدرى. 4 536 هر آفريده شدهاى روان است به
سوى سرانجامى كه خود نمىداند.
6578 9- لكلّ امر مآل. 5 16 هر چيزى را سرانجامى است.
6579 10- لكلّ امر عاقبة حلوة او مرّة. 5 17 هر چيزى را سرانجامى است شيرين يا تلخ.
6580 11- من انتظر العواقب سلم. 5 167 كسى كه چشم به راه پايانه كار است (و
ملاحظه عاقبت كار را مىكند) سالم ماند.
6581 12- من نظر فى العواقب سلم. 5 188 كسى كه نگاه در سرانجامها مىكند سالم ماند.
6582 13- من نظر فى العواقب سلم من النّوائب. 5 214 كسى كه نظر به عواقب كار
مىكند از پيشآمدهاى ناگوار سالم ماند.
6583 14- من راقب العواقب امن المعاطب. 5 248 كسى كه مراقب و نگران عواقب كار
باشد از جايگاههاى سقوط در امان ماند.
6584 15- من فكّر فى العواقب امن المعاطب. 5 316 كسى كه در عواقب كار فكر و
انديشه كند از افتادن در محلهاى سقوط ايمن باشد.
6585 16- من راقب العواقب سلم من النّوائب. 5 346 كسى كه مراقب و نگران عواقب
كار باشد از پيش آمدهاى ناگوار به سلامت ماند.
6586 17- ملاك الامور حسن الخواتم. 6 119 ملاك و معيار كارها، خوبى سرانجام آن است.
6587 18- مكروه تحمد عاقبته، خير من محبوب تذمّ مغبّته. 6 122 چيز ناخوشايندى
كه سرانجامش پسنديده باشد، بهتر است از آنچه محبوب باشد ولى سرانجام آن مذموم و
نكوهيده است.
6588 19- لا عاقبة اسلم من عواقب السّلم. 6 385 سرانجامى سالمتر از سرانجام
آشتى و رفاقت نيست.
باب العقوبة (كيفر)
6589 1- ايّاك و التّسرّع الى العقوبة فانّه ممقتة عند اللّه و مقرّب من الغير.
2 294 زنهار بپرهيز از شتاب كردن به سوى كيفر دادن كه به راستى اين كار مورد خشم
خداى متعال و نزديك كننده دگرگونيهاى (نعمتهاى الهى) است.
6590 2- انّ اللّه سبحانه قد وضع العقاب على معاصيه زيادة لعباده عن نقمته. 2 517 به راستى كه خداى سبحان عقاب و كيفر را بر نافرمانيهايش مقرّر فرمود براى
آنكه بندگانش را از خشم و انتقامش باز دارد.
6591 3- من عاقب المذنب فسد فضله. 5 209 كسى كه گنهكار را كيفر كند فضل و برترى او فاسد و تباه گشته است.
6592 4- من عاقب بالذّنب فلا فضل له. 5 439 كسى كه در برابر گناه كيفر دهد فضيلتى ندارد.
6593 5- لا تعاجل الذّنب بالعقوبة و اترك بينهما للعفو موضعا تحرز به الاجر و
المثوبة. 6 306 شتاب نكن گناه را به كيفر دادن و ميان آن دو، جايى براى گذشت و عفو
بگذار كه به وسيله آن پاداش نيك و ثوابى را به دست آورى.
6594 6- التّقريع أحد العقوبتين. 2 27 سرزنش و سركوفت زدن يكى از دو كيفر و
عقوبت است.
باب العقل (خرد)
6595 1- غاية العقل الاعتراف بالجهل. 4 374 نهايت عقل و خرد آن است كه اعتراف به نادانى خود كند (يعنى آنچه را نداند اعتراف كند كه نمىداند).
6596 2- قبيح عاقل خير من حسن جاهل. 4 510 كار زشت
عاقل بهتر است از كار نيك نادان.
6597 3- قطيعة العاقل لك بعد نفاذ الحيلة فيك. 4 510 بريدن عاقل از تو (و قطع
رابطهاش با تو) پس از اين است كه راه چارهاى در باره تو نيابد.
6598 4- كفاك من عقلك ما ابان لك رشدك من غيّك. 4 586 از عقل تو همين اندازه تو
را بس است كه رشدت را از گمراهيت براى تو روشن سازد.
6599 5- لم يعقل من وله باللّعب، و استهتر باللّهو و الطّرب. 5 106 عاقل نيست
كسى كه شيفته بازى و سرگرمى شود و حريص به لهو و شادى گردد.
6600 6- من عقل استقال. 5 140 كسى كه عاقل باشد طلب گذشت (از خداى تعالى) كند.
6601 7- لا عقل كالتّجاهل. 6 356 هيچ عقلى مانند «تجاهل» و خود را به نادانى
زدن نيست.
6602 8- العقل زين، الحمق شين. 1 13 عقل زيور است و حماقت ننگ و عيب.
6603 9- العقل شفاء. 1 56 عقل، شفا و درمان است.
6604 10- العقول مواهب، الآداب مكاسب. 1 59 عقلها موهبتى الهى است، و آداب كسب
كردنى است.
6605 11- العقل شرف كريم لا يبلى. 2 8 عقل شرافت بزرگوارى است كه كهنه نشود.
6606 12- الانسان بعقله. 1 61 (حقيقت آدمى و) انسان به عقل او است.
6607 13- العقل فضيلة الانسان. 1 65 عقل و خرد فضيلت و برترى انسان است.
6608 14- العقل رسول الحقّ. 1 70 عقل پيك حق است.
6609 15- العقل صديق مقطوع. 1 85 عقل دوستى است بريده شده (كه مردم از او
بريدهاند).
6610 16- العاقل يألف مثله. 1 85 عاقل الفت گيرد با مانند خود.
6611 17- العقل لا ينخدع. 1 116 عقل فريب نمىخورد.
6612 18- العقل مصلح كلّ امر. 1 110 عقل اصلاح كننده هر چيزى است.
6613 19- العاقل عدوّ لذّته. 1 123 انسان عاقل دشمن لذّت خويش است (زيرا غالبا
لذتها موجب بدبختى است).
6614 20- العقل داعى الفهم. 1 128 عقل و خرد دعوت كننده به فهم و زيركى است.
6615 21- العقل اقوى اساس. 1 128 عقل و خرد محكمترين اساس و پايه است.
6616 22- العقل افضل مرجوّ. 1 129 عقل برترين اميدواريهاست.
6617 23- العقل يحسن الرّويّة. 1 133 عقل فكر و انديشه را نيكو كند.
6618 24- العاقل يطلب الكمال، الجاهل يطلب المال. 1 153 عاقل و خردمند كمال را
مىطلبد، و جاهل مال را.
6619 25- العقل ينبوع الخير. 1 173 عقل چشمه خير و نيكى است.
6620 26- العقل حفظ التّجارب. 1 177 عقل نگه داشتن تجربههاست (يعنى عاقل كسى
است كه تجربهها را بخاطر بسپارد و در وقت خود به كار بندد).
6621 27- العاقل يضع نفسه فيرتفع. 1 178 عاقل پست گرداند نفس خود را و فروتنى كند و در نتيجه بلند گردد.
6622 28- العقل أحسن حلية. 1 204 عقل بهترين زيورها است.
6623 29- العقل يوجب الحذر. 1 204 عقل لازم كند حذر و پرهيز را.
6624 30- العقل مركب العلم. 1 205 عقل مركب علم و دانش است.
6625 31- العقل حسام قاطع. 1 206 عقل شمشيرى است برّان (كه حق و باطل را از هم
جدا كند).
6626 32- العقل سلاح كلّ أمر. 2 210 عقل سلاح هر كارى است.
6627 33- العاقل مهموم مغموم. 1 237 عاقل پيوسته اندوهناك و غمگين است (به خاطر
كوتاهىها و انديشه در سرانجامها...)
6628 34- العقل اشرف مزيّة. 1 240 عقل
شريفترين مزيّت و برترى انسان است.
6629 35- العاقل من احرز أمره. 1 281 عاقل كسى است كه كار خود را محكم و پابرجا
كرده (يا دريافته) است.
6630 36- اصطناع العاقل احسن فضيلة. 1 323 احسان كردن عاقل بهترين فضيلت است.
6631 37- العقل ثوب جديد لا يبلى. 1 323 عقل جامه نو و تازهاى است كه كهنه نشود.
6632 38- العاقل يعتمد على عمله، الجاهل يعتمد على أمله. 1 324 عاقل تكيه بر
عمل خويش كند و جاهل و نادان تكيه بر آرزوى خويش.
6633 39- العقل منزّه عن المنكر آمر بالمعروف. 1 328 عقل پاكيزه كننده است از
كار زشت و دستور دهد به كار نيك.
6634 40- العقل حيث كان آلف مألوف. 1 328 عقل هر جا كه باشد الفت دهنده و الفت گيرنده است.
6635 41- العقل شجرة ثمرها السّخاء و الحياء. 1 329 عقل درختى است كه ميوهاش
سخاوت و حياست.
6636 42- العاقل من بذل نداه. 1 331 عاقل كسى است كه بخشش خويش را بذل كند.
6637 43- العقل زين لمن رزقه. 1 336 عقل زيورى است براى آن كس كه روزيش شده
است.
6638 44- العقل فى الغربة قربة. 1 341 عقل در غربت خويشاوند است.
6639 45- العقل رقىّ الى علّيّين. 1 350 عقل بالا برد انسان را به سوى مقام
«عليّين» و جايگاه والا.
6640 46- العاقل من صدّق اقواله أفعاله. 1 365 عاقل كسى است كه كارهايش گفتارش
را تصديق كند.
6641 47- العاقل من وقف حيث عرف. 1 366 عاقل كسى است كه به ايستد هر جا كه بشناسد (يعنى در بحث و مناظره و قضاوت
و امثال آنها).
6642 48- العاقل من يزهد فيما يرغب فيه الجاهل. 1 393 عاقل كسى است كه زهد ورزد
در آنچه جاهل در آن رغبت كند.
6643 49- العقل غريزة تزيد بالعلم و التّجارب. 2 32 عقل خصلتى است كه به سبب
علم و تجربهها افزون شود.
6644 50- العاقل من هجر شهوته و باع دنياه بآخرته. 2 34 عاقل كسى است كه از
شهوت دورى كند و دنياى خود را به آخرت بفروشد.
6645 51- العاقل من تورّع عن الذّنوب و تنزّه من العيوب. 2 36 عاقل كسى است كه
از گناهان پارسايى ورزد، و از عيبها پاكيزه باشد.
6646 52- العقل و العلم مقرونان فى قرن لا يفترقان و لا يتباينان. 2 46 عقل و علم در يك رسن به هم بستهاند، نه از هم
جدا شوند و نه از هم دور شوند.
6647 53- العاقل من احسن صنائعه و وضع سعيه فى مواضعه. 2 51 عاقل كسى است كه
كارها (و احسانها) ى او نيكو باشد، و تلاش و كوشش خود را در جاى خود به كار برد.
6648 54- العاقل اذا سكت فكّر، و اذا نطق ذكر، و اذا نظر اعتبر. 2 55 عاقل
هنگامى كه خاموش باشد انديشه كند، و چون سخن گويد ذكر خدا كند، و چون نگاه كند پند
گيرد.
6649 55- العقل اغنى الغناء و غاية الشّرف فى الآخرة و الدّنيا. 2 57 عقل بى
نياز كنندهترين توانگريها و نهايت شرف و بزرگوارى است در دنيا و آخرت.
6650 56- العاقل من اتّهم رأيه و لم يثق بكلّ ما تسوّل له نفسه. 2 64 عاقل كسى
است كه متّهم كند رأى و انديشه خود را، و اعتماد نكند به هر چه نفس او برايش آرايش
دهد.
6651 57- العاقل من وضع الاشياء مواضعها و الجاهل ضدّ ذلك. 2 79 عاقل كسى است
كه هر چيزى را در جاى خود نهد، و جاهل و نادان بر خلاف اين است.
6652 58- العاقل اذا علم عمل و اذا عمل اخلص و اذا اخلص اعتزل. 2 85 عاقل
هنگامى كه دانا شد عمل كند، و چون عمل كند پاك و خالص كند، و چون خالص كرد، عزلت
گزيند.
6653 59- العقل اجمل زينة، و العلم اشرف مزيّة. 2 86 عقل زيباترين زيور است و
علم و دانش شريفترين مزيّت و برترى.
6654 60- العقل اصل العلم و داعية الفهم. 2 91 عقل ريشه علم و دانش است، و
انسان را به فهم و انديشه بخواند.
6655 61- العاقل لا يفرط به عنف و لا يقعد به ضعف. 2 107 عاقل كسى است كه از حدّ نگذراند او را درشتى و درشت خويى، و نمىنشاند او را
ناتوانى.
6656 62- العقل منفعة و العلم مرفعة و الصّبر مدفعة. 2 117 عقل سود و منفعت
آورد، و علم و دانش رفعت دهد، و صبر و بردبارى سبب دفع مصيبتها شود.
6657 63- النّفوس طلقة لكنّ ايدى العقول تمسك اعنّتها عن النّحوس. 2 119 نفسها (همچون مركبى) آزاد و رهاست، ولى دستهاى عقل و خردهاست كه مهارشان
را از بدبختيها و نحوستها نگه دارند.
6658 64- العقل صاحب جيش الرّحمن و الهوى قائد جيش الشّيطان، و النّفس متجاذبة
بينهما، فايّهما غلب كانت فى حيّزه. 2 137 عقل سردار لشكر خداى رحمان است، و هوا و
هوس جلودار و فرمانده سپاه شيطان، و نفس انسانى را در اين ميان هر يك به سوى خود
مىكشد، و هر كدام پيروز شد نفس در همان جايگاه او خواهد بود.
6659 65- العقل و الشّهوة ضدّان و مؤيّد العقل العلم و مزيّن الشّهوة الهوى و
النّفس متنازعة بينهما فأيّهما قهر كانت في جانبه. 2 137 عقل و شهوت هر دو مخالف
يكديگرند، يارى دهنده عقل علم است، و آرايش دهنده شهوت هوا و هوس، و نفس در اين
ميان مورد نزاع اين دو است، و هر كدام غلبه كرد نفس در طرف او خواهد بود.
6660 66- العقل أنّك تقتصد فلا تسرف و تعد فلا تخلف، و اذا غضبت حلمت.
2 145 عقل اين است كه ميانهروى كنى و زيادهروى نكنى، و وعده دهى و خلاف وعده
نكنى، و هرگاه خشم كردى حلم ورزى و بردبارى كنى.
6661 67- العقل يهدى و ينجى، و الجهل يغوى و يردى. 2 152 عقل راهنمايى كند و نجات دهد، امّا جهل و نادانى گمراه كند و هلاك گرداند.
6662 68- العاقل من لا يضيع له نفسا فيما لا ينفعه، و لا يقتنى ما لا يصحبه.
2 155 عاقل كسى است كه ضايع نكند از خود نفسى را در آنچه سودش ندهد، و اندوخته
نكند آنچه را همراه او نباشد.
6663 69- العاقل من سلّم الى القضاء و عمل بالحزم. 2 162 عاقل كسى است كه تسليم
قضاى الهى گردد، و در عين حال به احتياط و دورانديشى عمل كند.
6664 70- العقل صديق محمود. 2 167 عقل دوستى است ستوده.
6665 71- اعقل تدرك. 2 173 عاقل باش تا دريابى.
6666 72- اطع العاقل تغنم. 2 175 از عاقل پيروى كن تا غنيمت يابى.
6667 73- استرشد العقل و خالف الهوى تنجح. 2 184 راه راست را از عقل بطلب، و با
هوا و هوس مخالفت كن تا رستگار شوى.
6668 74- اعقل عقلك و املك امرك و جاهد نفسك و اعمل للآخرة جهدك. 2 211 خردمند گردان عقل خود را، و به دست گير كار خود را، و پيكار كن با نفس
خود، و كار كن براى آخرت به قدر طاقت و كوشش خود.
6669 75- اتّهموا عقولكم فانّه من الثّقة بها يكون الخطاء. 2 267 متّهم كنيد
عقلهاى خود را كه به راستى در اثر اعتماد به آنها (و بدون مشورت با ديگران، و تكيه
بر عقل خويش) است خطا كارى.
6670 76- الا و انّ اللّبيب من استقبل وجوه الآراء بفكر صائب و نظر فى العواقب.
2 337 آگاه باشيد كه به راستى خردمند فرزانه كسى است كه به رأيهاى مختلف رو آورد،
با فكرى درست و نگرشى در عواقب و سرانجام كارها.
6671 77- اين العقول المستصبحة لمصابيح الهدى. 2 364 كجايند خردهايى كه
افروختهاند چراغهاى هدايت را
6672 78- اغنى الغنى العقل. 2 370 بىنياز
كنندهترين ثروتها عقل است.
6673 79- اعقل النّاس من اطاع العقلاء. 2 374 عاقلترين مردم كسى است كه از عاقلان پيروى كند.
6674 80- افضل النّعم العقل. 2 377 برترين نعمتها عقل است.
6675 81- اسعد النّاس العاقل. 2 376 خوشبختترين مردم انسان عاقل است.
6676 82- اعقل الانسان محسن خائف. 2 387 عاقلترين انسان نيكوكار ترسان (از خداى سبحان) است.
6677 83- اعقل النّاس اقربهم من اللّه. 2 443 عاقلترين مردم كسى است كه از ديگران به خدا نزديكتر باشد.
6678 84- ادرك النّاس لحاجته ذو العقل المترفّق. 2 468 در ميان مردم كسى زودتر
به خواسته خود مىرسد كه عاقل و نرمخو باشد.
6679 85- افضل النّاس عقلا احسنهم تقديرا لمعاشه، و اشدّهم اهتماما باصلاح
معاده. 2 472 برترين مردم از نظر عقل كسى است كه اندازهگيرى زندگيش از ديگران
بهتر، و اهتمام و تلاشش در اصلاح معاد خود از همگان سختتر باشد.
6680 86- افضل حظّ الرّجل عقله ان ذلّ اعزّه، و ان سقط رفعه، و ان ضلّ أرشده و
ان تكلّم سدّده. 2 477 برترين بهره مرد عقل او است، اگر خوار شود او را عزيز
گرداند، و اگر بيفتد بلندش كند، و اگر گم شود به راه راست هدايتش كند، و اگر سخن
گويد او را استوار و پابرجا نمايد.
6681 87- انّ اللّه سبحانه يحبّ العقل القويم و العمل المستقيم. 2 494 به راستى
كه خداى سبحان عقل درست و عمل مستقيم را دوست مىدارد.
6682 88- انّ الزّهد فى الجهل بقدر الرّغبة فى العقل. 2 503 به راستى كه
بىرغبتى در جهل و نادانى به اندازه رغبت در عقل (نيكو) است.
6683 89- انّ من رزقه اللّه عقلا قويما و عملا مستقيما فقد ظاهر لديه النّعمة و
اعظم عليه المنّة. 2 543 به راستى كسى را كه خداوند عقلى درست و عملى مستقيم روزى
كرده، نعمت خود را بر او آشكار، و منّت خويش را بر او بزرگ گردانده است.
6684 90- انّ العاقل من عقله فى ارشاد و من رأيه فى ازدياد، فلذلك رايه سديد و
فعله حميد. 2 543 به راستى عاقل كسى است كه عقل او در راه ارشاد است و رأى و
انديشهاش در حال فزونى و ازدياد، و از اين رو رأى و انديشهاش استوار، و كارش
ستوده است.
6685 91- انّ العاقل من نظر فى يومه لغده، و سعى فى فكاك نفسه و عمل لما لا بدّ
له منه و لا محيص له عنه. 2 557 به راستى كه عاقل كسى است كه در امروزش به فكر فرداى خويش است، و تلاش در
آزادى نفس خويش دارد، و براى آنچه چارهاى از آن ندارد، و گريزى از آن نيست، كار
مىكند.
6686 92- انّما العقل التّجنّب من الاثم و النّظر فى العواقب و الاخذ بالحزم.
3 84 جز اين نيست كه عقل عبارت است از دورى گزيدن از گناه، و انديشه كردن در
سرانجامها، و فرا گرفتن احتياط و دورانديشى در كارها.
6687 93- اذا قلّت العقول كثر الفضول. 3 132 هرگاه عقلها كم شود، زيادتيها (در گفتار و زيادهرويها) بسيار شود.
6688 94- اذا اراد اللّه بعبد خيرا منحه عقلا قويما و عملا مستقيما. 3 167
هرگاه خداوند در باره بندهاى خير و خوبى خواهد، عطا كند به او عقلى درست و عملى
راست و پا برجا.
6689 95- بالعقل يستخرج غور الحكمة. 3 204 به وسيله عقل است كه پايان حكمت و
فرزانگى بيرون آيد.
6690 96- بالعقل تنال الخيرات. 3 205 با عقل است كه خيرات و نيكىها به دست
آيد.
6691 97- بالعقل صلاح البريّة. 3 206 به وسيله عقل وضع مردم رو به راه شود.
6692 98- بالعقول تنال ذروة العلوم. 3 221 به وسيله عقلهاست كه آدمى به قلّه علوم دست يابد.
6693 99- بالعقل صلاح كلّ امر. 3 234 صلاح هر كار به وسيله عقل است.
6694 100- تمام العقل استكماله. 3 276 تمامى عقل و خرد، كامل گرداندن و به كمال
رساندن آن است.
6695 101- تزكيه الرّجل عقله. 3 278 پاكيزگى مرد، به عقل و خرد او است.
6696 102- ثمرة العقل الاستقامة. 3 322 ميوه عقل، استقامت و پايدارى (در كارها)
است.
6697 103- ثمرة العقل لزوم الحقّ. 3 325 ميوه عقل ملازم بودن با حق است.
6698 104- بالعقل كمال النّفس. 3 234 به وسيله عقل است كمال نفس انسانى.
6699 105- ثلاث من كنّ فيه كمل ايمانه: العقل و الحلم و العلم. 3 335 سه چيز
است كه در هر كس باشد ايمانش كامل است: عقل و بردبارى و علم.
6700 106- ثروة العاقل فى علمه و عمله. 3 351 دارايى و توانگرى عاقل، در علم و عمل او است.
6701 107- ثلاث يمتحن بها عقول الرّجال هنّ: المال و الولاية و المصيبة. 3 337
سه چيز است كه به وسيله آنها عقلهاى مردان آزمايش شود و آنها عبارت است از: مال و
فرمانروايى و مصيبت.
6702 108- ثلاثة تدلّ على عقول اربابها: الرّسول و الكتاب و الهديّة. 3 343 سه
چيز است كه دلالت و راهنمايى مىكند بر عقل صاحب آن: پيك، نامه، هديه.
6703 109- حسن العقل جمال الظّواهر و البواطن. 3 382 نيكويى عقل، زيبايى آشكار
و درون است.
6704 110- حسب الرّجل عقله، و مروءته خلقه. 3 401 حسب مرد (كه بدان بايد افتخار
ورزد) عقل او است، و مردانگى او اخلاق او است.
6705 111- حدّ العقل النّظر فى العواقب و الرّضا بما يجرى به القضاء. 3 404 حدّ
و انتهاى عقل، نظر و انديشه كردن در عواقب كارهاست، و راضى بودن بدانچه تقدير الهى
بر آن جارى گردد.
6706 112- حدّ العقل الانفصال عن الفانى و الاتّصال بالباقى. 3 405 حدّ عقل جدا
شدن از دنياى فانى، و پيوستن به سراى باقى و پايدار است.
6707 113- حفظ العقل بمخالفة الهوى و العزوف عن الدّنيا. 3 409 نگهدارى عقل به
مخالفت كردن با خواهشها و روى گردانيدن از دنياست.
6708 114- خير المواهب العقل. 3 420 بهترين موهبتهاى الهى عقل است.
6709 115- خفّت عقولكم و سفهت حلومكم، فانتم غرض لنابل، و اكلة لآكل، و فريسة
لصائل. 3 455 عقلهاتان سبك و فكرهاتان سفيهانه است، پس هدف خوبى براى تيراندازان، و
لقمه خوبى براى خورندگان، و شكارى هستيد براى حمله كنندگان (اين سخنان را در مذمت
مردم بصره فرموده).
6710 116- حسن العقل افضل رائد. 3 386 عقل نيكو، برترين پيشرو و راهنما است.
6711 117- دولة العاقل كالنّسيب يحنّ الى الوصلة. 4 10 دولت عاقل مانند
خويشاوندى است كه اشتياق به پيوند دارد.
6712 118- ذو العقل لا ينكشف الّا عن احتمال و اجمال و افضال. 4 31 انسانى كه
داراى عقل است گشوده نشود و ظاهر نگردد حال او، مگر از تحمل نمودن، و نيكى كردن، و
بخشش نمودن.
6713 119- ربّما عمى اللّبيب عن الصّواب. 4 82 بسا باشد كه خردمند از راه درست
نابينا گردد.
6714 120- رأى العاقل ينجى. 4 95 انديشه و رأى عاقل، نجات بخش است.
6715 121- رزانة العقل تختبر فى الرّضا و الحزن. 4 101 سنگينى و وقار عقل
آزمايش شود در خوشنودى و اندوه (كه در هر حال سنگينى و متانت خود را حفظ كند).
6716 122- زين الدّين العقل. 4 109 زيور دين عقل است.
6717 123- زلّة العاقل محذورة. 4 111 لغزش عاقل محذور است و بايد از آن برحذر
بود و پرهيز كرد.
6718 124- زلّة العاقل شديدة النّكاية. 4 111 لغزش عاقل، زخم سختى است.
6719 125- زيادة العقل تنجى. 4 112 بسيارى عقل نجات بخش است.
6720 126- ستّة تختبر بها عقول الرّجال: المصاحبة و المعاملة و الولاية و العزل
و الغنى و الفقر. 4 138 شش چيز است كه عقل مردان بدانها آزمايش شود: هم نشينى، داد
و ستد، فرمانروايى، معزول شدن، دارايى، نادارى.
6721 127- ستّة تختبر بها عقول النّاس: الحلم عند الغضب، و الصّبر عند الرّهب،
و القصد عند الرّغب، و تقوى اللّه فى كلّ حال، و حسن المداراة، و قلّة المماراة. 4
139 شش چيز است كه آزمايش شود بدانها عقلهاى مردمان: بردبارى در هنگام خشم، شكيبايى
در هنگام ترس، ميانهروى در هنگام ميل و خواهش، تقواى الهى در هر حال، خوب مدارا
كردن، كمى جدال و ستيزه.
6722 128- صلاح البريّة العقل. 4 196 اصلاح مردمان به عقل و خرد است.
6723 129- صاحب العقلاء تغنم، و اعرض عن الدّنيا تسلم. 4 204 با عاقلان و
خردمندان مصاحبت كن تا غنيمت يابى، و از دنيا روى بگردان تا سالم بمانى.
6724 130- صديق كلّ امرء عقله، و عدوّه جهله. 4 210 دوست هر انسانى عقل او است
و دشمنش جهل و نادانيش.
6725 131- ضلال العقل يبعّد من الرّشاد و يفسد المعاد. 4 229 گمراهى عقل انسان
را از راه راست دور گرداند، و معاد و روز جزا را فاسد كند.
6726 132- ضروب الامثال تضرب لاولى النّهى و الالباب. 4 229 اقسام مثلها (كه در
قرآن و سخنان بزرگان است) براى صاحبان عقلها و خردها زده مىشود.
6727 133- ضلال العقل اشدّ ضلّة، و ذلّة الجهل اعظم ذلّة. 4 235 گمراهى عقل
سختترين گمراهى است، و خوارى نادانى بزرگترين خوارى.
6728 134- ظنّ ذوى النّهى و الالباب اقرب شيء من الصّواب. 4 279 گمان عاقلان و
خردمندان نزديكترين چيزها است به درستى و صواب.
6729 135- عليك بالعقل فلا مال اعود منه. 4 287 بر تو باد به ملازمت عقل كه هيچ
مالى سودمندتر از آن نيست.
6730 136- عداوة العاقل خير من صداقة الجاهل. 4 351 دشمنى عاقل بهتر است از
رفاقت و دوستى جاهل و نادان. (دشمن دانا به از نادان دوست) 6731 137- عقل المرء
نظامه، و ادبه قوامه، و صدقه امامه، و شكره تمامه.
4 364 عقل مرد نظام او است، و ادب او قوامش، و راستيش امام و راهنماى او، و شكر
و سپاسش نشانه تمام و كمال او است.
6732 138- عنوان فضيلة المرء عقله و حسن خلقه. 4 366 سرلوحه برترى و فضيلت آدمى
عقل و اخلاق نيكوى او است.
6733 139- غاية المرء حسن عقله. 4 372 نهايت آدمى عقل نيكوى او است.
6734 140- غاية الفضائل العقل. 4 374 نهايت همه فضائل، عقل و خرد است.
6735 141- غريزه العقل تأبى ذميم الفعل. 4 379 غريزه و خصلت عقل و خرد، از كار
زشت و نكوهيده سر باز مىزند.
6736 142- غرّ عقله من اتبعه الخدع. 4 381 عقل خود را فريب داده كسى كه به دنبال آن مكرها و نيرنگها را آورده.
6737 143- غطاء العيوب العقل. 4 389 پرده عيبها عقل است.
6738 144- فقد العقل
شقاء. 4 413 نداشتن عقل بدبختى است.
6739 145- قد يضلّ العقل الفذّ. 4 469 گاه است كه عقل تك و تنها گمراه مىكند
(و نبايد به عقل تنها بدون مشورت با ديگران اكتفا كرد).