غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۶ -


باب العفو (گذشت)

6514 1-  يستثمر العفو بالإقرار أكثر ممّا يستثمر بالاعتذار. 6 474 عفو و گذشت با اقرار بيشتر ميوه دهد، از آنچه به عذرخواهى ميوه مى‏دهد.

6515 2-  يعجبني من الرّجل أن يعفو عمّن ظلمه، و يصل من قطعه، و يعطى من حرمه، و يقابل الاساءة بالاحسان. 6 478 خوشحال و فرحناك مى‏سازد مرا مردى كه بگذرد از كسى كه به او ستم كرده، و پيوند كند با كسى كه از او بريده، و عطا كند به كسى كه او را محروم ساخته، و برابر كند و پاداش دهد بدى را به نيكى و احسان.

6516 3-  العفو احسن الاحسان. 1 67 گذشت، نيكوترين احسانهاست.

6517 4-  العفو زكاة الظّفر. 1 97 گذشت، زكات پيروزى است.

6518 5-  العفو عنوان النّبل. 1 134 گذشت، عنوان و نمايانگر بزرگى است.

6519 6-  العفو تاج المكارم. 1 140 گذشت، تاج بزرگواريهاست.

6520 7-  العفو افضل الاحسان. 1 154 گذشت، برترين نيكوييهاست.

6521 8-  الصّفح احسن الشّيم. 1 172 چشم پوشى و ناديده گرفتن نيكوترين خصلتهاست.

6522 9-  العفو زين القدرة. 1 198 گذشت، زيور قدرت و توانايى است.

6523 10-  العفو يوجب المجد. 1 198 گذشت، موجب مجد و بزرگى است.

6524 11-  العفو زكاة القدرة. 1 230 گذشت، زكات توانايى است.

6526 13-  العفو احسن الانتصار. 1 277 گذشت، بهترين يارگيرى است.

6526 13-  العفو مع القدرة جنّة من عذاب اللّه سبحانه. 1 398 گذشت با قدرت و توانايى، سپرى است از عذاب خداى سبحان.

6527 14-  المبادرة الى العفو من اخلاق الكرام. 2 4 پيشى جستن به گذشت از خلق و خوى مردمان كريم و بزرگوار است.

6528 15-  العفو اعظم الفضيلتين. 2 19 گذشت، بزرگترين فضيلتهاست.

6529 16-  الصّفح ان يعفو الرّجل عمّا يجنى عليه و يحلم عمّا يغيظه. 2 69 چشم پوشى به اين است كه انسان از جنايتى كه در باره او شده بگذرد، و از آنچه او را به خشم آورد شكيبايى ورزد.

6530 17-  اعف تنصر. 2 170 در گذر تا يارى‏ات كنند.

6531 18-  اقل تقل. 2 172 ببخشاى تا بر تو ببخشايند.

6532 19-  اقل العثرة و ادرإ الحدّ و تجاوز عمّا لم يصرّح لك به. 2 197 از لغزش در گذر، و حدّ را (تا آنجا كه مقدور است) دفع كن، و بگذر از آنچه در باره آن علنى چيزى به تو نگفته‏اند. (و محملى ندارد)

6533 20-  اعط النّاس من عفوك و صفحك مثل ما تحبّ ان يعطيك اللّه سبحانه، و على عفو فلا تندم. 2 200 گذشت و چشم پوشى تو نسبت به مردم همان گونه باشد كه دوست دارى خداى سبحان بر تو ببخشايد، و بر عفو و گذشتى كه كرده‏اى پشيمان مشو.

6534 21-  احسن الجود عفو بعد مقدرة. 2 393 بهترين بخشندگى گذشتى است كه پس از رسيدن به قدرت باشد.

6535 22-  احسن افعال المقتدر العفو. 2 399 بهترين كارهاى شخص قدرتمند، گذشت است.

6536 23-  اولى النّاس بالعفو اقدرهم على العقوبة. 2 410 شايسته‏ترين مردم به گذشت كردن آن كسى است كه از ديگران قدرتمندتر است بر كيفر كردن.

6537 24-  احقّ النّاس بالاسعاف طالب العفو. 2 411 شايسته‏ترين مردم به دستگيرى و كمك كردن به او، آن كسى است كه درخواست عفو و گذشت دارد.

6538 25-  احسن من استيفاء حقّك العفو عنه. 2 423 بهتر از استيفاى حق خود و به دست آوردن آن، اين است كه از آن بگذرى.

6539 26-  احسن المكارم عفو المقتدر وجود المفتقر. 2 432 بهترين مكارم (و صفات والاى انسانى) گذشت شخص توانا، و جود و بخشش شخص نيازمند است.

6540 27-  احسن العفو ما كان عن قدرة. 2 435 بهترين گذشت آن است كه از روى توانايى و قدرت بر انتقام باشد.

6541 28-  بالعفو تستنزل الرّحمة. 3 233 به وسيله گذشت و عفو درخواست فرود آمدن رحمت حق شود.

6542 29-  تجاوز عن الزّلل و اقل العثرات ترفع لك الدّرجات. 3 314 از لغزشهاى ديگران در گذر و خطاها را ببخشاى تا درجه‏هايت (در پيش خداوند) بالا رود.

6543 30-  خذ العفو من النّاس و لا تبلغ من احد مكروهه. 3 461 فراگير شيوه گذشت از مردم را، و دست‏اندازى نكن به هيچ كس بدانچه ناخوش آيند اوست.

6544 31-  شرّ النّاس من لا يعفو عن الزّلة و لا يستر العورة. 4 175 بدترين مردم كسى است كه از لغزش نگذرد، و آنچه را بايد از ديگران بپوشاند، نپوشاند.

6545 32-  شيئان لا يوزن ثوابهما: العفو و العدل. 4 184 دو چيز است كه پاداش و ثواب آن به وزن و اندازه درنيايد: گذشت و عدالت.

6546 33-  عند كمال القدرة تظهر فضيلة العفو. 4 324 در هنگام كمال قدرت و توانايى، فضيلت و برترى عفو و گذشت آشكار شود.

6547 34-  قلّة العفو اقبح العيوب و التّسرّع الى الانتقام اعظم الذّنوب. 4 505 كم گذشتى زشت‏ترين عيبهاست، و شتاب كردن در انتقام، بزرگترين گناهان است.

6548 35-  كن جميل العفو اذا قدرت عاملا بالعدل اذا ملكت. 4 606 چنان باش كه چون قدرت يافتى گذشتت زيبا باشد، و چون به پادشاهى رسيدى به عدالت رفتار كنى.

6549 36-  كن عفوّا فى قدرتك، جوادا فى عسرتك مؤثرا مع فاقتك، يكمل لك الفضل. 4 611 پرگذشت باش در حال قدرت و توانايى، بخشنده باش در حال عسرت و تنگدستى، ايثار كننده باش در حال نيازمندى، تا فضيلت و برترى تو كامل گردد.

6550 37-  كم من طامع بالصّفح عنه. 4 550 بسا طمع كارى كه طمع او به خاطر چشم پوشى از او است. (كه سبب مى‏شود تا دوباره طمع در نافرمانى و گناه كند)

6551 38-  من عفى عن الجرائم فقد اخذ بجوامع الفضل. 5 307 كسى كه از جرمها و گناهان درگذرد مجموعه فضيلت را در بر گرفته است.

6552 39-  من لم يحسن العفو اساء بالانتقام. 5 407 كسى كه احسان به عفو و گذشت نكند به وسيله انتقام بدى كند (يعنى ترك آن كار نيك، موجب اين كار بد مى‏شود).

6553 40-  من الكرم ان تتجاوز عن الاساءة اليك. 6 39 از كرم و بزرگوارى است كه درگذرى از كسى كه به تو بدى كرده.

6554 41-  ما احسن العفو مع الاقتدار. 6 68 چه نيكو است گذشت، با داشتن قدرت و توانايى بر انتقام.

6555 42-  ما عفا عن الذّنب من قرّع به. 6 72 عفو و گذشت از گناه نكرده، كسى كه سرزنش و سركوفت بزند به آن. (يعنى سركوفت زدن ارزش عفو را از ميان مى‏برد)

6556 43-  لا تند منّ على عفو، و لا تبهجنّ بعقوبة. 6 299 زنهار كه پشيمان نشوى بر عفو و گذشتى كه كرده‏اى، و زنهار كه شادمان نشوى‏ بر كيفر دادنى كه انجام داده‏اى.

6557 44-  لا حلم كالصّفح. 6 352 هيچ بردبارى همچون چشم پوشى و گذشت نيست.

6558 45-  لا شي‏ء أحسن من عفو قادر. 6 392 چيزى بهتر از گذشت شخص قدرتمند (كه قدرت بر انتقام دارد) نيست.

6559 46-  لا يقابل مسى‏ء قطّ بافضل من العفو عنه. 6 427 مقابله و معامله نشود گنهكارى هرگز به چيزى برتر از گذشت از او.

باب العافية (تندرستى)

6560 1-  العافية أهنأ النّعم. 1 240 تندرستى گواراترين نعمتهاست.

6561 2-  العافية افضل اللّباسين. 2 21 تندرستى برترين جامه‏هاست.

6562 3-  العوافى اذا دامت جهلت و اذا فقدت عرفت. 2 78 تندرستى‏ها هنگامى كه پايدار باشد (قدر و ارزش آن) مجهول باشد، و چون از دست رفت شناخته شود.

6563 4-  انّ العافية فى الدّين و الدّنيا لنعمة جليلة و موهبة جزيلة. 2 667 به راستى كه تندرستى و عافيت در دين و دنيا، هر آينه نعمتى است بزرگ و موهبتى است سترگ.

6564 5-  بالعافية توجد لذّة الحيوة. 3 203 به وسيله تندرستى است كه لذّت زندگى يافت شود.

6565 6-  ثوب العافية اهنأ الملابس. 3 346 جامه تندرستى و عافيت، گواراترين جامه‏هاست.

6566 7-  دوام العافية اهنأ عطيّة و افضل قسم. 4 21 پايدار ماندن تندرستى گواراترين عطاى الهى و برترين قسمتها و بهره‏هاست.

6567 8-  كلّ عافية الى بلاء. 4 528 هر عافيت و تندرستى به سوى بلايى پيش‏ مى‏رود. (و اعتبارى ندارد)

6568 9-  لا عيش أهنأ من العافية. 6 394 زندگى‏اى گواراتر از تندرستى نيست.

6569 10-  لا لباس افضل من العافية. 6 434 جامه‏اى برتر از تندرستى نيست.

باب العاقبة (سرانجام، پايان)

6570 1-  الا و إنّ من تورّط فى الامور من غير نظر فى العواقب فقد تعرّض لمفدحات النّوائب. 2 337 آگاه باشيد به راستى هر كس در افتد در كارها بدون انديشه و فكر در عواقب آن، به حقيقت خود را در معرض مصيبتهاى گران و سنگين در آورده.

6571 2-  اعقل النّاس انظرهم فى العواقب. 2 484 عاقل‏ترين مردم كسى است كه در عواقب كارها بيشتر انديشه و تأمّل كند.

6572 3-  اذا هممت بامر فاجتنب ذميم العواقب فيه. 3 169 هرگاه قصد كارى كنى بپرهيز از عواقب نكوهيده‏اى كه در آن است.

6573 4-  بالنّظر فى العواقب تؤمن المعاطب. 3 239 با نگرش و دقّت در سرانجامهاى كار است كه آدمى از هلاكتها ايمنى يابد.

6574 5-  راقب العواقب تنج من المعاطب. 4 99 مراقب و نگران سرانجامهاى كار باش تا از محلهاى سقوط نجات يابى.

6575 6-  طاعة دواعى الشّرور تفسد عواقب الامور. 4 252 پيروى كردن از چيزهايى كه مى‏خوانند انسان را به بدى، تباه كند سرانجام كارها را.

6576 7-  فى العواقب شاف او مريح. 4 406 در سرانجامها (ى بيمارى‏ها) شفا دهنده‏اى است يا آسوده كننده‏اى.

6577 8-  كلّ مخلوق يجرى الى ما لا يدرى. 4 536 هر آفريده شده‏اى روان است به سوى سرانجامى كه خود نمى‏داند.

6578 9-  لكلّ امر مآل. 5 16 هر چيزى را سرانجامى است.

6579 10-  لكلّ امر عاقبة حلوة او مرّة. 5 17 هر چيزى را سرانجامى است شيرين يا تلخ.

6580 11-  من انتظر العواقب سلم. 5 167 كسى كه چشم به راه پايانه كار است (و ملاحظه عاقبت كار را مى‏كند) سالم ماند.

6581 12-  من نظر فى العواقب سلم. 5 188 كسى كه نگاه در سرانجامها مى‏كند سالم ماند.

6582 13-  من نظر فى العواقب سلم من النّوائب. 5 214 كسى كه نظر به عواقب كار مى‏كند از پيش‏آمدهاى ناگوار سالم ماند.

6583 14-  من راقب العواقب امن المعاطب. 5 248 كسى كه مراقب و نگران عواقب كار باشد از جايگاههاى سقوط در امان ماند.

6584 15-  من فكّر فى العواقب امن المعاطب. 5 316 كسى كه در عواقب كار فكر و انديشه كند از افتادن در محلهاى سقوط ايمن باشد.

6585 16-  من راقب العواقب سلم من النّوائب. 5 346 كسى كه مراقب و نگران عواقب كار باشد از پيش آمدهاى ناگوار به سلامت ماند.

6586 17-  ملاك الامور حسن الخواتم. 6 119 ملاك و معيار كارها، خوبى سرانجام آن است.

6587 18-  مكروه تحمد عاقبته، خير من محبوب تذمّ مغبّته. 6 122 چيز ناخوشايندى كه سرانجامش پسنديده باشد، بهتر است از آنچه محبوب باشد ولى سرانجام آن مذموم و نكوهيده‏ است.

6588 19-  لا عاقبة اسلم من عواقب السّلم. 6 385 سرانجامى سالم‏تر از سرانجام آشتى و رفاقت نيست.

باب العقوبة (كيفر)

6589 1-  ايّاك و التّسرّع الى العقوبة فانّه ممقتة عند اللّه و مقرّب من الغير. 2 294 زنهار بپرهيز از شتاب كردن به سوى كيفر دادن كه به راستى اين كار مورد خشم خداى متعال و نزديك كننده دگرگونيهاى (نعمتهاى الهى) است.

6590 2-  انّ اللّه سبحانه قد وضع العقاب على معاصيه زيادة لعباده عن نقمته. 2 517 به راستى كه خداى سبحان عقاب و كيفر را بر نافرمانيهايش مقرّر فرمود براى آنكه بندگانش را از خشم و انتقامش باز دارد.

6591 3-  من عاقب المذنب فسد فضله. 5 209 كسى كه گنهكار را كيفر كند فضل و برترى او فاسد و تباه گشته است.

6592 4-  من عاقب بالذّنب فلا فضل له. 5 439 كسى كه در برابر گناه كيفر دهد فضيلتى ندارد.

6593 5-  لا تعاجل الذّنب بالعقوبة و اترك بينهما للعفو موضعا تحرز به الاجر و المثوبة. 6 306 شتاب نكن گناه را به كيفر دادن و ميان آن دو، جايى براى گذشت و عفو بگذار كه به وسيله آن پاداش نيك و ثوابى را به دست آورى.

6594 6-  التّقريع أحد العقوبتين. 2 27 سرزنش و سركوفت زدن يكى از دو كيفر و عقوبت است.

باب العقل (خرد)

6595 1-  غاية العقل الاعتراف بالجهل. 4 374 نهايت عقل و خرد آن است كه اعتراف به نادانى خود كند (يعنى آنچه را نداند اعتراف كند كه نمى‏داند).

6596 2-  قبيح عاقل خير من حسن جاهل. 4 510 كار زشت عاقل بهتر است از كار نيك نادان.

6597 3-  قطيعة العاقل لك بعد نفاذ الحيلة فيك. 4 510 بريدن عاقل از تو (و قطع رابطه‏اش با تو) پس از اين است كه راه چاره‏اى در باره تو نيابد.

6598 4-  كفاك من عقلك ما ابان لك رشدك من غيّك. 4 586 از عقل تو همين اندازه تو را بس است كه رشدت را از گمراهيت براى تو روشن سازد.

6599 5-  لم يعقل من وله باللّعب، و استهتر باللّهو و الطّرب. 5 106 عاقل نيست كسى كه شيفته بازى و سرگرمى شود و حريص به لهو و شادى گردد.

6600 6-  من عقل استقال. 5 140 كسى كه عاقل باشد طلب گذشت (از خداى تعالى) كند.

6601 7-  لا عقل كالتّجاهل. 6 356 هيچ عقلى مانند «تجاهل» و خود را به نادانى زدن نيست.

6602 8-  العقل زين، الحمق شين. 1 13 عقل زيور است و حماقت ننگ و عيب.

6603 9-  العقل شفاء. 1 56 عقل، شفا و درمان است.

6604 10-  العقول مواهب، الآداب مكاسب. 1 59 عقلها موهبتى الهى است، و آداب كسب كردنى است.

6605 11-  العقل شرف كريم لا يبلى. 2 8 عقل شرافت بزرگوارى است كه كهنه نشود.

6606 12-  الانسان بعقله. 1 61 (حقيقت آدمى و) انسان به عقل او است.

6607 13-  العقل فضيلة الانسان. 1 65 عقل و خرد فضيلت و برترى انسان است.

6608 14-  العقل رسول الحقّ. 1 70 عقل پيك حق است.

6609 15-  العقل صديق مقطوع. 1 85 عقل دوستى است بريده شده (كه مردم از او بريده‏اند).

6610 16-  العاقل يألف مثله. 1 85 عاقل الفت گيرد با مانند خود.

6611 17-  العقل لا ينخدع. 1 116 عقل فريب نمى‏خورد.

6612 18-  العقل مصلح كلّ امر. 1 110 عقل اصلاح كننده هر چيزى است.

6613 19-  العاقل عدوّ لذّته. 1 123 انسان عاقل دشمن لذّت خويش است (زيرا غالبا لذتها موجب بدبختى است).

6614 20-  العقل داعى الفهم. 1 128 عقل و خرد دعوت كننده به فهم و زيركى است.

6615 21-  العقل اقوى اساس. 1 128 عقل و خرد محكم‏ترين اساس و پايه است.

6616 22-  العقل افضل مرجوّ. 1 129 عقل برترين اميدواريهاست.

6617 23-  العقل يحسن الرّويّة. 1 133 عقل فكر و انديشه را نيكو كند.

6618 24-  العاقل يطلب الكمال، الجاهل يطلب المال. 1 153 عاقل و خردمند كمال را مى‏طلبد، و جاهل مال را.

6619 25-  العقل ينبوع الخير. 1 173 عقل چشمه خير و نيكى است.

6620 26-  العقل حفظ التّجارب. 1 177 عقل نگه داشتن تجربه‏هاست (يعنى عاقل كسى است كه تجربه‏ها را بخاطر بسپارد و در وقت خود به كار بندد).

6621 27-  العاقل يضع نفسه فيرتفع. 1 178 عاقل پست گرداند نفس خود را و فروتنى كند و در نتيجه بلند گردد.

6622 28-  العقل أحسن حلية. 1 204 عقل بهترين زيورها است.

6623 29-  العقل يوجب الحذر. 1 204 عقل لازم كند حذر و پرهيز را.

6624 30-  العقل مركب العلم. 1 205 عقل مركب علم و دانش است.

6625 31-  العقل حسام قاطع. 1 206 عقل شمشيرى است برّان (كه حق و باطل را از هم جدا كند).

6626 32-  العقل سلاح كلّ أمر. 2 210 عقل سلاح هر كارى است.

6627 33-  العاقل مهموم مغموم. 1 237 عاقل پيوسته اندوهناك و غمگين است (به خاطر كوتاهى‏ها و انديشه در سرانجامها...)

6628 34-  العقل اشرف مزيّة. 1 240 عقل شريف‏ترين مزيّت و برترى انسان است.

6629 35-  العاقل من احرز أمره. 1 281 عاقل كسى است كه كار خود را محكم و پابرجا كرده (يا دريافته) است.

6630 36-  اصطناع العاقل احسن فضيلة. 1 323 احسان كردن عاقل بهترين فضيلت است.

6631 37-  العقل ثوب جديد لا يبلى. 1 323 عقل جامه نو و تازه‏اى است كه كهنه نشود.

6632 38-  العاقل يعتمد على عمله، الجاهل يعتمد على أمله. 1 324 عاقل تكيه بر عمل خويش كند و جاهل و نادان تكيه بر آرزوى خويش.

6633 39-  العقل منزّه عن المنكر آمر بالمعروف. 1 328 عقل پاكيزه كننده است از كار زشت و دستور دهد به كار نيك.

6634 40-  العقل حيث كان آلف مألوف. 1 328 عقل هر جا كه باشد الفت دهنده و الفت گيرنده است.

6635 41-  العقل شجرة ثمرها السّخاء و الحياء. 1 329 عقل درختى است كه ميوه‏اش سخاوت و حياست.

6636 42-  العاقل من بذل نداه. 1 331 عاقل كسى است كه بخشش خويش را بذل كند.

6637 43-  العقل زين لمن رزقه. 1 336 عقل زيورى است براى آن كس كه روزيش شده است.

6638 44-  العقل فى الغربة قربة. 1 341 عقل در غربت خويشاوند است.

6639 45-  العقل رقىّ الى علّيّين. 1 350 عقل بالا برد انسان را به سوى مقام «عليّين» و جايگاه والا.

6640 46-  العاقل من صدّق اقواله أفعاله. 1 365 عاقل كسى است كه كارهايش گفتارش را تصديق كند.

6641 47-  العاقل من وقف حيث عرف. 1 366 عاقل كسى است كه به ايستد هر جا كه بشناسد (يعنى در بحث و مناظره و قضاوت و امثال آنها).

6642 48-  العاقل من يزهد فيما يرغب فيه الجاهل. 1 393 عاقل كسى است كه زهد ورزد در آنچه جاهل در آن رغبت كند.

6643 49-  العقل غريزة تزيد بالعلم و التّجارب. 2 32 عقل خصلتى است كه به سبب علم و تجربه‏ها افزون شود.

6644 50-  العاقل من هجر شهوته و باع دنياه بآخرته. 2 34 عاقل كسى است كه از شهوت دورى كند و دنياى خود را به آخرت بفروشد.

6645 51-  العاقل من تورّع عن الذّنوب و تنزّه من العيوب. 2 36 عاقل كسى است كه از گناهان پارسايى ورزد، و از عيبها پاكيزه باشد.

6646 52-  العقل و العلم مقرونان فى قرن‏ لا يفترقان و لا يتباينان. 2 46 عقل و علم در يك رسن به هم بسته‏اند، نه از هم جدا شوند و نه از هم دور شوند.

6647 53-  العاقل من احسن صنائعه و وضع سعيه فى مواضعه. 2 51 عاقل كسى است كه كارها (و احسانها) ى او نيكو باشد، و تلاش و كوشش خود را در جاى خود به كار برد.

6648 54-  العاقل اذا سكت فكّر، و اذا نطق ذكر، و اذا نظر اعتبر. 2 55 عاقل هنگامى كه خاموش باشد انديشه كند، و چون سخن گويد ذكر خدا كند، و چون نگاه كند پند گيرد.

6649 55-  العقل اغنى الغناء و غاية الشّرف فى الآخرة و الدّنيا. 2 57 عقل بى نياز كننده‏ترين توانگريها و نهايت شرف و بزرگوارى است در دنيا و آخرت.

6650 56-  العاقل من اتّهم رأيه و لم يثق بكلّ ما تسوّل له نفسه. 2 64 عاقل كسى است كه متّهم كند رأى و انديشه خود را، و اعتماد نكند به هر چه نفس او برايش آرايش دهد.

6651 57-  العاقل من وضع الاشياء مواضعها و الجاهل ضدّ ذلك. 2 79 عاقل كسى است كه هر چيزى را در جاى خود نهد، و جاهل و نادان بر خلاف اين است.

6652 58-  العاقل اذا علم عمل و اذا عمل اخلص و اذا اخلص اعتزل. 2 85 عاقل هنگامى كه دانا شد عمل كند، و چون عمل كند پاك و خالص كند، و چون خالص كرد، عزلت گزيند.

6653 59-  العقل اجمل زينة، و العلم اشرف مزيّة. 2 86 عقل زيباترين زيور است و علم و دانش شريف‏ترين مزيّت و برترى.

6654 60-  العقل اصل العلم و داعية الفهم. 2 91 عقل ريشه علم و دانش است، و انسان را به فهم و انديشه بخواند.

6655 61-  العاقل لا يفرط به عنف و لا يقعد به ضعف. 2 107 عاقل كسى است كه از حدّ نگذراند او را درشتى و درشت خويى، و نمى‏نشاند او را ناتوانى.

6656 62-  العقل منفعة و العلم مرفعة و الصّبر مدفعة. 2 117 عقل سود و منفعت آورد، و علم و دانش رفعت دهد، و صبر و بردبارى سبب دفع مصيبتها شود.

6657 63-  النّفوس طلقة لكنّ ايدى العقول تمسك اعنّتها عن النّحوس. 2 119 نفسها (همچون مركبى) آزاد و رهاست، ولى دستهاى عقل و خردهاست كه مهارشان را از بدبختيها و نحوستها نگه دارند.

6658 64-  العقل صاحب جيش الرّحمن و الهوى قائد جيش الشّيطان، و النّفس متجاذبة بينهما، فايّهما غلب كانت فى حيّزه. 2 137 عقل سردار لشكر خداى رحمان است، و هوا و هوس جلودار و فرمانده سپاه شيطان، و نفس انسانى را در اين ميان هر يك به سوى خود مى‏كشد، و هر كدام پيروز شد نفس در همان جايگاه او خواهد بود.

6659 65-  العقل و الشّهوة ضدّان و مؤيّد العقل العلم و مزيّن الشّهوة الهوى و النّفس متنازعة بينهما فأيّهما قهر كانت في جانبه. 2 137 عقل و شهوت هر دو مخالف يكديگرند، يارى دهنده عقل علم است، و آرايش دهنده شهوت هوا و هوس، و نفس در اين ميان مورد نزاع اين دو است، و هر كدام غلبه كرد نفس در طرف او خواهد بود.

6660 66-  العقل أنّك تقتصد فلا تسرف و تعد فلا تخلف، و اذا غضبت حلمت.

2 145 عقل اين است كه ميانه‏روى كنى و زياده‏روى نكنى، و وعده دهى و خلاف وعده نكنى، و هرگاه خشم كردى حلم ورزى و بردبارى كنى.

6661 67-  العقل يهدى و ينجى، و الجهل يغوى و يردى. 2 152 عقل راهنمايى كند و نجات دهد، امّا جهل و نادانى گمراه كند و هلاك گرداند.

6662 68-  العاقل من لا يضيع له نفسا فيما لا ينفعه، و لا يقتنى ما لا يصحبه. 2 155 عاقل كسى است كه ضايع نكند از خود نفسى را در آنچه سودش ندهد، و اندوخته نكند آنچه را همراه او نباشد.

6663 69-  العاقل من سلّم الى القضاء و عمل بالحزم. 2 162 عاقل كسى است كه تسليم قضاى الهى گردد، و در عين حال به احتياط و دورانديشى عمل كند.

6664 70-  العقل صديق محمود. 2 167 عقل دوستى است ستوده.

6665 71-  اعقل تدرك. 2 173 عاقل باش تا دريابى.

6666 72-  اطع العاقل تغنم. 2 175 از عاقل پيروى كن تا غنيمت يابى.

6667 73-  استرشد العقل و خالف الهوى تنجح. 2 184 راه راست را از عقل بطلب، و با هوا و هوس مخالفت كن تا رستگار شوى.

6668 74-  اعقل عقلك و املك امرك و جاهد نفسك و اعمل للآخرة جهدك. 2 211 خردمند گردان عقل خود را، و به دست گير كار خود را، و پيكار كن با نفس خود، و كار كن براى آخرت به قدر طاقت و كوشش خود.

6669 75-  اتّهموا عقولكم فانّه من الثّقة بها يكون الخطاء. 2 267 متّهم كنيد عقلهاى خود را كه به راستى در اثر اعتماد به آنها (و بدون مشورت با ديگران، و تكيه بر عقل خويش) است خطا كارى.

6670 76-  الا و انّ اللّبيب من استقبل وجوه الآراء بفكر صائب و نظر فى العواقب. 2 337 آگاه باشيد كه به راستى خردمند فرزانه كسى است كه به رأيهاى مختلف رو آورد، با فكرى درست و نگرشى در عواقب و سرانجام كارها.

6671 77-  اين العقول المستصبحة لمصابيح الهدى. 2 364 كجايند خردهايى كه افروخته‏اند چراغهاى هدايت را

6672 78-  اغنى الغنى العقل. 2 370 بى‏نياز كننده‏ترين ثروتها عقل است.

6673 79-  اعقل النّاس من اطاع العقلاء. 2 374 عاقل‏ترين مردم كسى است كه از عاقلان پيروى كند.

6674 80-  افضل النّعم العقل. 2 377 برترين نعمتها عقل است.

6675 81-  اسعد النّاس العاقل. 2 376 خوشبخت‏ترين مردم انسان عاقل است.

6676 82-  اعقل الانسان محسن خائف. 2 387 عاقل‏ترين انسان نيكوكار ترسان (از خداى سبحان) است.

6677 83-  اعقل النّاس اقربهم من اللّه. 2 443 عاقل‏ترين مردم كسى است كه از ديگران به خدا نزديكتر باشد.

6678 84-  ادرك النّاس لحاجته ذو العقل المترفّق. 2 468 در ميان مردم كسى زودتر به خواسته خود مى‏رسد كه عاقل و نرمخو باشد.

6679 85-  افضل النّاس عقلا احسنهم تقديرا لمعاشه، و اشدّهم اهتماما باصلاح معاده. 2 472 برترين مردم از نظر عقل كسى است كه اندازه‏گيرى زندگيش از ديگران بهتر، و اهتمام و تلاشش در اصلاح معاد خود از همگان سخت‏تر باشد.

6680 86-  افضل حظّ الرّجل عقله ان ذلّ اعزّه، و ان سقط رفعه، و ان ضلّ أرشده و ان تكلّم سدّده. 2 477 برترين بهره مرد عقل او است، اگر خوار شود او را عزيز گرداند، و اگر بيفتد بلندش كند، و اگر گم شود به راه راست هدايتش كند، و اگر سخن گويد او را استوار و پابرجا نمايد.

6681 87-  انّ اللّه سبحانه يحبّ العقل القويم و العمل المستقيم. 2 494 به راستى كه خداى سبحان عقل درست و عمل مستقيم را دوست مى‏دارد.

6682 88-  انّ الزّهد فى الجهل بقدر الرّغبة فى العقل. 2 503 به راستى كه بى‏رغبتى در جهل و نادانى به اندازه رغبت در عقل (نيكو) است.

6683 89-  انّ من رزقه اللّه عقلا قويما و عملا مستقيما فقد ظاهر لديه النّعمة و اعظم عليه المنّة. 2 543 به راستى كسى را كه خداوند عقلى درست و عملى مستقيم روزى كرده، نعمت خود را بر او آشكار، و منّت خويش را بر او بزرگ گردانده است.

6684 90-  انّ العاقل من عقله فى ارشاد و من رأيه فى ازدياد، فلذلك رايه سديد و فعله حميد. 2 543 به راستى عاقل كسى است كه عقل او در راه ارشاد است و رأى و انديشه‏اش در حال فزونى و ازدياد، و از اين رو رأى و انديشه‏اش استوار، و كارش ستوده است.

6685 91-  انّ العاقل من نظر فى يومه لغده، و سعى فى فكاك نفسه و عمل لما لا بدّ له منه و لا محيص له عنه. 2 557 به راستى كه عاقل كسى است كه در امروزش به فكر فرداى خويش است، و تلاش در آزادى نفس خويش دارد، و براى آنچه چاره‏اى از آن ندارد، و گريزى از آن نيست، كار مى‏كند.

6686 92-  انّما العقل التّجنّب من الاثم و النّظر فى العواقب و الاخذ بالحزم. 3 84 جز اين نيست كه عقل عبارت است از دورى گزيدن از گناه، و انديشه كردن در سرانجامها، و فرا گرفتن احتياط و دورانديشى در كارها.

6687 93-  اذا قلّت العقول كثر الفضول. 3 132 هرگاه عقلها كم شود، زيادتيها (در گفتار و زياده‏رويها) بسيار شود.

6688 94-  اذا اراد اللّه بعبد خيرا منحه عقلا قويما و عملا مستقيما. 3 167 هرگاه خداوند در باره بنده‏اى خير و خوبى خواهد، عطا كند به او عقلى درست و عملى راست و پا برجا.

6689 95-  بالعقل يستخرج غور الحكمة. 3 204 به وسيله عقل است كه پايان حكمت و فرزانگى بيرون آيد.

6690 96-  بالعقل تنال الخيرات. 3 205 با عقل است كه خيرات و نيكى‏ها به دست آيد.

6691 97-  بالعقل صلاح البريّة. 3 206 به وسيله عقل وضع مردم رو به راه شود.

6692 98-  بالعقول تنال ذروة العلوم. 3 221 به وسيله عقلهاست كه آدمى به قلّه علوم دست يابد.

6693 99-  بالعقل صلاح كلّ امر. 3 234 صلاح هر كار به وسيله عقل است.

6694 100-  تمام العقل استكماله. 3 276 تمامى عقل و خرد، كامل گرداندن و به كمال رساندن آن است.

6695 101-  تزكيه الرّجل عقله. 3 278 پاكيزگى مرد، به عقل و خرد او است.

6696 102-  ثمرة العقل الاستقامة. 3 322 ميوه عقل، استقامت و پايدارى (در كارها) است.

6697 103-  ثمرة العقل لزوم الحقّ. 3 325 ميوه عقل ملازم بودن با حق است.

6698 104-  بالعقل كمال النّفس. 3 234 به وسيله عقل است كمال نفس انسانى.

6699 105-  ثلاث من كنّ فيه كمل ايمانه: العقل و الحلم و العلم. 3 335 سه چيز است كه در هر كس باشد ايمانش كامل است: عقل و بردبارى و علم.

6700 106-  ثروة العاقل فى علمه و عمله. 3 351 دارايى و توانگرى عاقل، در علم و عمل او است.

6701 107-  ثلاث يمتحن بها عقول الرّجال هنّ: المال و الولاية و المصيبة. 3 337 سه چيز است كه به وسيله آنها عقلهاى مردان آزمايش شود و آنها عبارت است از: مال و فرمانروايى و مصيبت.

6702 108-  ثلاثة تدلّ على عقول اربابها: الرّسول و الكتاب و الهديّة. 3 343 سه چيز است كه دلالت و راهنمايى مى‏كند بر عقل صاحب آن: پيك، نامه، هديه.

6703 109-  حسن العقل جمال الظّواهر و البواطن. 3 382 نيكويى عقل، زيبايى آشكار و درون است.

6704 110-  حسب الرّجل عقله، و مروءته خلقه. 3 401 حسب مرد (كه بدان بايد افتخار ورزد) عقل او است، و مردانگى او اخلاق او است.

6705 111-  حدّ العقل النّظر فى العواقب و الرّضا بما يجرى به القضاء. 3 404 حدّ و انتهاى عقل، نظر و انديشه كردن در عواقب كارهاست، و راضى بودن بدانچه تقدير الهى بر آن جارى گردد.

6706 112-  حدّ العقل الانفصال عن الفانى و الاتّصال بالباقى. 3 405 حدّ عقل جدا شدن از دنياى فانى، و پيوستن به سراى باقى و پايدار است.

6707 113-  حفظ العقل بمخالفة الهوى و العزوف عن الدّنيا. 3 409 نگهدارى عقل به مخالفت كردن با خواهشها و روى گردانيدن از دنياست.

6708 114-  خير المواهب العقل. 3 420 بهترين موهبتهاى الهى عقل است.

6709 115-  خفّت عقولكم و سفهت حلومكم، فانتم غرض لنابل، و اكلة لآكل، و فريسة لصائل. 3 455 عقلهاتان سبك و فكرهاتان سفيهانه است، پس هدف خوبى براى تيراندازان، و لقمه خوبى براى خورندگان، و شكارى هستيد براى حمله كنندگان (اين سخنان را در مذمت مردم بصره فرموده).

6710 116-  حسن العقل افضل رائد. 3 386 عقل نيكو، برترين پيشرو و راهنما است.

6711 117-  دولة العاقل كالنّسيب يحنّ الى الوصلة. 4 10 دولت عاقل مانند خويشاوندى است كه اشتياق به پيوند دارد.

6712 118-  ذو العقل لا ينكشف الّا عن احتمال و اجمال و افضال. 4 31 انسانى كه داراى عقل است گشوده نشود و ظاهر نگردد حال او، مگر از تحمل نمودن، و نيكى كردن، و بخشش نمودن.

6713 119-  ربّما عمى اللّبيب عن الصّواب. 4 82 بسا باشد كه خردمند از راه درست نابينا گردد.

6714 120-  رأى العاقل ينجى. 4 95 انديشه و رأى عاقل، نجات بخش است.

6715 121-  رزانة العقل تختبر فى الرّضا و الحزن. 4 101 سنگينى و وقار عقل آزمايش شود در خوشنودى و اندوه (كه در هر حال سنگينى و متانت خود را حفظ كند).

6716 122-  زين الدّين العقل. 4 109 زيور دين عقل است.

6717 123-  زلّة العاقل محذورة. 4 111 لغزش عاقل محذور است و بايد از آن برحذر بود و پرهيز كرد.

6718 124-  زلّة العاقل شديدة النّكاية. 4 111 لغزش عاقل، زخم سختى است.

6719 125-  زيادة العقل تنجى. 4 112 بسيارى عقل نجات بخش است.

6720 126-  ستّة تختبر بها عقول الرّجال: المصاحبة و المعاملة و الولاية و العزل و الغنى و الفقر. 4 138 شش چيز است كه عقل مردان بدانها آزمايش شود: هم نشينى، داد و ستد، فرمانروايى، معزول شدن، دارايى، نادارى.

6721 127-  ستّة تختبر بها عقول النّاس: الحلم عند الغضب، و الصّبر عند الرّهب، و القصد عند الرّغب، و تقوى اللّه فى كلّ حال، و حسن المداراة، و قلّة المماراة. 4 139 شش چيز است كه آزمايش شود بدانها عقلهاى مردمان: بردبارى در هنگام خشم، شكيبايى در هنگام ترس، ميانه‏روى در هنگام ميل و خواهش، تقواى الهى در هر حال، خوب مدارا كردن، كمى جدال و ستيزه.

6722 128-  صلاح البريّة العقل. 4 196 اصلاح مردمان به عقل و خرد است.

6723 129-  صاحب العقلاء تغنم، و اعرض عن الدّنيا تسلم. 4 204 با عاقلان و خردمندان مصاحبت كن تا غنيمت يابى، و از دنيا روى بگردان تا سالم بمانى.

6724 130-  صديق كلّ امرء عقله، و عدوّه جهله. 4 210 دوست هر انسانى عقل او است و دشمنش جهل و نادانيش.

6725 131-  ضلال العقل يبعّد من الرّشاد و يفسد المعاد. 4 229 گمراهى عقل انسان را از راه راست دور گرداند، و معاد و روز جزا را فاسد كند.

6726 132-  ضروب الامثال تضرب لاولى النّهى و الالباب. 4 229 اقسام مثلها (كه در قرآن و سخنان بزرگان است) براى صاحبان عقلها و خردها زده مى‏شود.

6727 133-  ضلال العقل اشدّ ضلّة، و ذلّة الجهل اعظم ذلّة. 4 235 گمراهى عقل سخت‏ترين گمراهى است، و خوارى نادانى بزرگترين خوارى.

6728 134-  ظنّ ذوى النّهى و الالباب اقرب شي‏ء من الصّواب. 4 279 گمان عاقلان و خردمندان نزديكترين چيزها است به درستى و صواب.

6729 135-  عليك بالعقل فلا مال اعود منه. 4 287 بر تو باد به ملازمت عقل كه هيچ مالى‏ سودمندتر از آن نيست.

6730 136-  عداوة العاقل خير من صداقة الجاهل. 4 351 دشمنى عاقل بهتر است از رفاقت و دوستى جاهل و نادان. (دشمن دانا به از نادان دوست) 6731 137-  عقل المرء نظامه، و ادبه قوامه، و صدقه امامه، و شكره تمامه.

4 364 عقل مرد نظام او است، و ادب او قوامش، و راستيش امام و راهنماى او، و شكر و سپاسش نشانه تمام و كمال او است.

6732 138-  عنوان فضيلة المرء عقله و حسن خلقه. 4 366 سرلوحه برترى و فضيلت آدمى عقل و اخلاق نيكوى او است.

6733 139-  غاية المرء حسن عقله. 4 372 نهايت آدمى عقل نيكوى او است.

6734 140-  غاية الفضائل العقل. 4 374 نهايت همه فضائل، عقل و خرد است.

6735 141-  غريزه العقل تأبى ذميم الفعل. 4 379 غريزه و خصلت عقل و خرد، از كار زشت و نكوهيده سر باز مى‏زند.

6736 142-  غرّ عقله من اتبعه الخدع. 4 381 عقل خود را فريب داده كسى كه به دنبال آن مكرها و نيرنگها را آورده.

6737 143-  غطاء العيوب العقل. 4 389 پرده عيبها عقل است.

6738 144-  فقد العقل شقاء. 4 413 نداشتن عقل بدبختى است.

6739 145-  قد يضلّ العقل الفذّ. 4 469 گاه است كه عقل تك و تنها گمراه مى‏كند (و نبايد به عقل تنها بدون مشورت با ديگران اكتفا كرد).