6298 16- عرف اللّه سبحانه بفسخ العزائم و حلّ العقود و كشف الضّرّ و البليّة
عمّن اخلص له النّيّة. 4 357 خداى سبحان شناخته شده به فسخ (و به هم خوردن) تصميمها
و باز شدن گرهها، و گشوده شدن سختيها و بلاها از كسى كه نيّت خود را به درگاه او
پاك و خالص گرداند.
6299 17- غاية المعرفة ان يعرف المرء نفسه. 4 372 نهايت معرفت و شناخت آن است
كه آدمى خود را بشناسد.
6300 18- كلّ عارف مهموم. 4 524 هر عارفى مهموم و غمگين است.
6301 19- كلّ عارف عائف. 4 524 هر عارفى ناخوش دارد (دنيا و ماديات آن را).
6302 20- لقاء اهل المعرفة عمارة القلوب و مستفاد الحكمة. 5 131 ديدار اهل
معرفت آبادانى دلها و سبب فايده بردن حكمت و فرزانگى است.
6303 21- من عرف اللّه توحّد. 5 172 كسى كه خدا را بشناسد تنهايى گيرد (و از
مردم و اجتماعات بگريزد).
6304 22- من عرف كفّ. 5 135 هر كس معرفت و شناخت داشته باشد (از كارهاى ناپسند)
باز ايستد.
6305 23- من عرف اللّه كملت معرفته.
5 206 كسى كه خدا را بشناسد معرفتش كامل گردد.
6306 24- من لم يعرف الخير من الشّرّ فهو من البهائم. 5 362 كسى كه خوبى را از
بدى نشناسد او از بهائم و چهارپايان است.
6307 25- من عرف اللّه سبحانه لم يشق ابدا. 5 406 كسى كه خداى سبحان را بشناسد
هرگز بدبخت نشود.
6308 26- من صحّت معرفته انصرفت عن العالم الفانى نفسه و همّته. 5 453 كسى كه
شناخت و معرفتش درست باشد همّت و اندوهش را از جهان فانى بازگرداند.
6309 27- معرفة اللّه سبحانه اعلى المعارف. 6 148 شناخت و معرفت خداوند
والاترين و برترين شناختهاست.
6310 28- معرفة النّفس انفع المعارف.
6 148 شناخت نفس سودمندترين شناختها است.
6311 29- نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفة النّفس. 6 172 به بزرگترين پيروزى و
رستگارى نائل گشته كسى كه به شناخت نفس دست يابد.
6312 30- لا تزهدنّ فى شيء حتّى تعرفه. 6 263 زهد و بىرغبتى مكن در چيزى تا
آن را بشناسى.
6313 31- يسير المعرفة يوجب الزّهد فى الدّنيا. 6 456 اندكى از معرفت و شناخت
موجب زهد و بىرغبتى در دنيا شود.
6314 32- هب ما انكرت لما عرفت و ما جهلت لما علمت. 6 212 آنچه را نشناختهاى
بدانچه شناختهاى ببخش و آنچه ندانستهاى بدانچه دانستهاى.
باب المعروف (نيكى و احسان)
6315 1- المعروف سيادة. 1 17 نيكى و احسان، سيادت و آقايى است.
6316 2- المعروف رقّ. 1 24 احسان و نيكى بردگى است.
6317 3- المعروف حسب. 1
30 نيكى، حسب است (يعنى همچون حسب سرمايه شرف و افتخار انسان است).
6318 4- المعروف قروض. 1 42 كارهاى نيك، قرضها و وامهايى است (كه انسان مىدهد
و عوض آن را در دنيا و آخرت مىگيرد).
6319 5- المعروف فضل، الكرم نبل. 1 54 كار نيك فضيلت و برترى است، و كرم و بزرگوارى دليل هوشيارى و زيركى است.
6320 6- المعروف كنز. 1 58 كار نيك گنجى (و اندوختهاى) است.
6321 7- المعروف زكاة النّعم. 1 128 كار نيك زكات نعمتهاى الهى است.
6322 8- المعروف افضل المغانم. 1 140 كار نيك برترين غنيمتهاست.
6323 9- المعروف اشرف سيادة. 1 215 كار نيك شريفترين سيادتها و آقايىها است.
6324 10- المعروف ذخيرة الابد. 1 241 كار نيك، اندوخته هميشگى است.
6325 11- المعروف انمى زرع و افضل كنز. 1 351 نيكى به مردم، رشد يافتهترين كشت
و برترين گنج است.
6326 12- المعروف كنز فانظر عند من تودعه. 1 397 كار نيك گنجى است، بنگر تا نزد
چه كسى به وديعت مىسپارى.
6327 13- المعروف أفضل الكنزين. 2 26 كار نيك بهترين گنجها از (ميان) دو گنج (دنيا و آخرت) است.
6328 14- اكمال المعروف احسن من ابتدائه. 2 75 كامل كردن كار نيك، بهتر از آغاز
آن است.
6329 15- المعروف لا يتمّ الّا بثلاث: بتصغيره و تعجيله و ستره، فانّك اذا صغّرته فقد عظّمته، و اذا عجّلته فقد
هنّأته، و اذا سترته فقد تمّمته. 2 147 كار نيك كامل نشود مگر به سه چيز: به كوچك
شمردن آن، و شتاب در آن، و پوشاندن آن، زيرا هنگامى كه تو آن را كوچك شمردى بزرگش
كردهاى (براى كسى كه به او احسان شده) و هنگامى كه شتاب كردى، گوارايش كردهاى، و
چون پوشاندى آن را تمام كرده و به كمال رساندهاى.
6330 16- ابذل معروفك و كفّ اذاك. 2 175 احسان خود را به مردم بذل كن، و آزار خود را از آنها بازدار.
6331 17- احى معروفك باماتته. 2 178 زندهدار احسان خود را به ميراندن آن (يعنى
به اين كه هيچ گاه از آن ياد نكنى كه همين سبب زنده ماندنش مىشود).
6332 18- افعل المعروف ما امكن و ازجر المسىء بفعل المحسن. 2 183 كار نيك را انجام ده تا جايى كه ممكن است، و گنهكار را با كار نيك خود از
عمل بدش بازدار.
6333 19- ابذل معروفك للنّاس كافّة فانّ فضيلة فعل المعروف لا يعدلها عند اللّه
سبحانه شيء. 2 236 احسان خود را به تمامى مردم بذل كن، زيرا فضيلت و برترى كار نيك
بدان مرتبه است كه، چيز ديگرى در پيشگاه خداى سبحان با آن برابرى نكند.
6334 20- احيوا المعروف باماتته فانّ المنّة تهدم الصّنيعة. 2 251 زنده كنيد
كار نيك را به ميراندن آن (و ياد نكردن آن) زيرا منّت گذاردن، كار نيك را ويران
كند. 6335 21- اجلّ المعروف ما صنع الى اهله. 2 408 بزرگترين احسان آن است كه به
اهل آن برسد.
6336 22- انّ باهل المعروف من الحاجة الى اصطناعه، اكثر ممّا باهل الرّغبة
اليهم منه. 2 529 به راستى نياز كسانى كه داراى نعمت هستند به احسان كردن، بيشتر
است از نياز حاجتمندان احسان به سوى آنها.
6337 23- اذا صنع اليك معروفا فانشره. 3 116 هرگاه به تو احسانى شد، ذكر و ياد
آن را پراكنده كن و بگستران.
6338 24- اذا صنعت معروفا فاستره. 3 115 هرگاه احسانى كردى آن را بپوشان.
6339 25- بفعل المعروف يستدام الشّكر. 3 205 با انجام دادن كار نيك، سپاسگزارى
و شكر خدا پايدار و مستدام بماند.
6340 26- تضييع المعروف وضعه فى غير عروف. 3 277 تباه كردن احسان به نهادن و
دادن آن است به كسى كه آن را نشناسد.
6341 27- جمال المعروف اتمامه. 3 363 زيبايى احسان به اتمام آن است.
6342 28- خير المعروف ما اصيب به الابرار. 3 426 بهترين احسان، احسانى است كه
به نيكان برسد.
6343 29- ذو المعروف محمود العادة. 4 37 احسان كننده عادتش ستوده است (نزد خدا و خلق خدا).
6344 30- ربّ المعروف احسن من ابتدائه. 4 96 پرورش دادن و ادامه احسان، بهتر از
آغاز آن است.
6345 31- زكاة النّعم اصطناع المعروف. 4 106 زكات نعمتها احسان كردن است.
6346 32- زد فى اصطناع المعروف و اكثر من اسداء الاحسان، فانّه ابقى ذخرا و
اجمل ذكرا. 4 115 بيفزاى در احسان كردن، و بسيار كن نيكى به مردم را، زيرا پايدارترين ذخيره و
زيباترين يادگار است.
6347 33- صاحب المعروف لا يعثر، و اذا عثر وجد متّكأ. 4 201 كسى كه كار نيك و
احسان كند نلغزد، و اگر هم بلغزد تكيهگاهى دارد.
6348 34- صنائع المعروف تقى مصارع الهوان. 4 204 انجام كارهاى نيك انسان را از
افتادن در پستىها نگه مىدارد.
6349 35- صنائع المعروف تدرّ النّعماء و تدفع البلاء. 4 205 انجام كارهاى نيك
نعمتها را ريزان، و بلا را دفع كند.
6350 36- ظلم المعروف من وضعه فى غير اهله. 4 276 ستم كرده به احسان و نيكى،
كسى كه آن را در جايى بنهد كه شايستگى آن را ندارد.
6351 37- عليكم بصنائع المعروف فانّها نعم الزّاد الى المعاد. 4 306 بر شما باد
به انجام كارهاى نيك كه به راستى توشه خوبى براى روز معاد است.
6352 38- فى كلّ معروف احسان. 4 403 در هر كار نيكى احسانى است. 6353 39- فى
كلّ شيء يذمّ السّرف الّا فى صنائع المعروف و المبالغة فى الطّاعة. 4 411 در هر
چيزى اسراف و زيادهروى مذموم است مگر در كارهاى خير و نيكو، و نيز در مبالغه در
راه اطاعت حق تعالى.
6354 40- فعل المعروف و اغاثة الملهوف و اقراء الضّيوف آلة السّيادة. 4 430
انجام كار نيك، و به فرياد رسيدن درماندگان، و پذيرايى كردن مهمانان، آلت سيادت و وسيله رسيدن به آقايى است.
6355 41- كلّ معروف احسان. 4 530 هر كار نيكى احسان است.
6356 42- كلّ نعمة انيل منها المعروف فانّها مأمونة السّلب محصّنة من الغير. 4
543 هر نعمتى كه برسد از آن احسانى به ديگران، آن نعمت از ربوده شدن و زوال ايمن
است، و از دگرگونيها محفوظ خواهد ماند.
6357 43- كثرة اصطناع المعروف تزيد فى العمر و تنشر الذّكر. 4 594 بسيار انجام
دادن كار نيك، عمر را زياد كند، و نام و آوازه را بگستراند.
6358 44- من صنع العارفة الجميلة حاز المحمدة الجزيلة. 5 222 كسى كه كار نيك
كند، ستايش بزرگ را براى خويش گرد آورده است.
6359 45- من كثرت عوارفه كثرت معارفه. 5 240 كسى كه كار نيك او زياد باشد،
آشنايان او زياد باشند.
6360 46- من صنع معروفا نال اجرا و شكرا. 5 229 كسى كه كار نيكى بكند به پاداش
و سپاسى نايل گردد.
6361 47- من كثرت عوارفه ابان عن كثرة نبله. 5 291 كسى كه كار نيكش زياد باشد
از فزونى مرتبه او پرده برداشته است.
6362 48- من بذل معروفه كثر الرّاغب اليه. 5 306 كسى كه بذل احسان كند، رغبت
كنندگان به سويش بسيار شوند.
6363 49- من اسدى معروفا الى غير اهله ظلم معروفه. 5 318 كسى كه احسانى را به
آدم ناشايستهاى بكند، به احسان خويش ستم كرده است.
6364 50- من بذل معروفه مالت اليه القلوب. 5 337 كسى كه بذل احسان كند، دلها به سويش متمايل گردد.
6365 51- من قبل معروفا فقد ملك مسديه اليه رقّه. 5 389 كسى كه احسانى را
بپذيرد، احسان كننده به او، مالك بردگى او شده است.
6366 52- من قبل معروفك فقد اوجب عليك حقّه. 5 389 كسى كه احسان تو را بپذيرد
حقّى را از خود بر تو واجب كرده است (كه شايسته اجر و ثواب الهى گرديدهاى).
6367 53- من لم يربّ معروفه فقد ضيّعه. 5 447 كسى كه احسان خود را (با ادامه
دادن به آن) پرورش ندهد آن را ضايع و تباه ساخته است.
6368 54- من قبل معروفك فقد باعك عزّته و مروءته. 5 453 كسى كه احسان تو را
بپذيرد عزّت و مردانگى خود را به تو فروخته است.
6369 55- من قبل معروفك فقد اذلّ لك جلالته و عزّته. 5 453 كسى كه احسان تو را
بپذيرد بزرگى و عزّت خود را براى تو خوار و پست گردانيده است.
6370 56- من لم يربّ معروفه فكانّه لم يصنعه. 5 454 كسى كه پرورش ندهد احسان
خود را (با ادامه دادن آن) گويا چنين احسانى نكرده است.
6371 57- من الكرم اصطناع المعروف و بذل الرّفد. 6 22 از بزرگوارى است انجام
كار نيك، و بذل عطا و احسان.
6372 58- من احسن المكارم بثّ المعروف. 6 33 از بهترين مكارم و بزرگواريهاست
پهن كردن و توسعه دادن احسان.
6373 59- من سعادة المرء ان يضع معروفه عند اهله. 6 36 از خوشبختى انسان است كه
احسان خود را نزد اهل آن (كه شايستگى آن را دارند) بگذارد.
6374 60- مربّة المعروف احسن من ابتدائه. 6 128 پرورش دادن كار نيك بهتر از
آغاز كردن آن است.
6375 61- نعم المرء المعروف. 6 157 كار نيك (اگر به صورت مردى در آيد) مرد خوبى
است.
6376 62- نعم الذّخر المعروف. 6 158 اندوخته خوبى است كار نيك و احسان به مردم.
6377 63- واضع معروفه عند غير مستحقّه مضيّع له. 6 241 كسى كه بنهد احسان خود
را نزد كسى كه شايسته آن نيست آن را ضايع و تباه كرده است.
6378 64- لا تضعنّ معروفك عند غير عروف. 6 263 احسان خود را نزد كسى كه شناختى
بدان ندارد مگذار.
6379 65- لا يزهدنّك فى اصطناع المعروف قلّة من يشكره، فقد يشكرك عليه من لا
ينتفع بشىء منه، و قد يدرك من شكر الشّاكر اكثر ممّا اضاع الكافر. 6 324 بىرغبت
نكند تو را در انجام كار نيك و احسان، كمى سپاسگزارانش، زيرا سپاس گزارد تو را بر
انجام آن، كسى كه هيچ سودى از آن بدو نرسد (يعنى خداى سبحان)، و به راستى ثمرهاى
كه از سپاس آن سپاسگزار به دست آيد بيشتر از ناسپاسى آن ناسپاس است.
6380 66- لا تمنعنّ المعروف و ان لم تجد عروفا. 6 273 از كار خير و احسان
ممانعت مكن اگر چه شناسايى براى آن نيابى.
6381 67- لا تمتنعنّ من فعل المعروف و الاحسان فتسلب الامكان. 6 290 زنهار منع
مكن از كار خير و احسان كه امكان اين كار از تو ربوده خواهد شد.
6382 68- لا تكمل المروّة الّا باحتمال جنايات المعروف. 6 424 جوانمردى كامل
نشود مگر با تحمّل پىآمدهاى دشوار كار نيك.
6383 69- لا خير فى المعروف الى غير عروف. 6 427 خيرى نيست در احسان به غير
شناساى آن.
باب الأعراف
6384 1- الموقنون و المخلصون و المؤثرون من رجال الاعراف. 2 94 يقين داران و
مخلصان و ايثارگران از مردان اعراف هستند.
باب العشرة و المعاشرة (آميزش)
6385 1- بحسن العشرة تدوم المودّة. 3 201 با آميزش و معاشرت نيكو دوستى دوام يابد.
6386 2- بحسن العشرة تأنس الرّفاق. 3 210 با آميزش و معاشرت نيكو رفيقان مأنوس شوند.
6387 3- بحسن العشرة تدوم الوصلة. 3 220 با آميزش نيكو پيوند دوستى دوام يابد.
6388 4- حسن العشرة يستديم المودّة. 3 383 آميزش نيكو، دوستى را مستدام دارد.
6389 5- من حسنت عشرته كثر اخوانه. 5 285 كسى كه آميزش و معاشرتش نيكو باشد برادرانش بسيار گردند.
6390 6- خوافى الاخلاق تكشفها المعاشرة. 3 466 پنهانهاى اخلاقى هر كس را معاشرت
و آميزش آشكار كند.
6391 7- عاشر اهل الفضل تسعد و تنبل. 4 356 با اهل فضل و برترى معاشرت كن تا نيكبخت و بزرگوار گردى.
6392 8- معاشرة ذوى الفضائل حيوة القلوب. 6 126 معاشرت با صاحبان فضيلت، زندگى و حيات دلهاست.
6393 9- لا تصحب الّا عاقلا تقيّا و لا تعاشر الّا عالما زكيّا، و لا تودع سرّك
الّا مؤمنا وفيّا. 6 329 مصاحبت و همدمى نكن مگر با خردمندى با تقوا، و معاشرت و
آميزش نكن مگر با دانشمندى پاك، و سرّ خود به وديعت مگذار مگر نزد مؤمنى با وفا.
6394 10- من اسرع الى النّاس بما يكرهون قالوا فيه ما لا يعلمون. 5 379 كسى كه
شتاب كند در رساندن خبرهاى ناخوش به مردم، در بارهاش خواهند گفت آنچه را
نمىدانند.
باب العزّ (ارجمندى)
6395 1- العزّ مع اليأس. 1 120 عزّت با نوميدى از خلق است.
6396 2- من اعتزّ بغير اللّه اهلكه العزّ. 5 253 هر كس عزّت گيرد به غير از خداى تعالى آن عزّت او را به هلاكت و نابودى
كشاند.
6397 3- العزّ ادراك الانتصار. 1 278 عزّت و پيروزى در اين است كه انسان دسترسى
به قدرت انتقام پيدا كند (اگر چه انتقام نگيرد).
باب العزلة (گوشهگيرى)
6398 1- يبتلى مخالط النّاس بقرين السّوء و مداجاة العدوّ. 6 474 آميزش كننده
با مردم گرفتار شود به هم نشين بد، و به ظاهر سازى و مدارا كردن با دشمن.
6399 2- السّلامة فى التّفرّد. 1 86 سلامت در تنهايى است.
6400 3- الانفراد راحة المتعبّدين. 1 174 تنهايى، آسايش كسانى است كه بسيار عبادت كنند.
6401 4- العزلة حسن التّقوى. 1 280 عزلت و گوشهگيرى زيبايى پرهيزكارى است.
6402 5- العزلة افضل شيم الاكياس. 1 371 گوشهگيرى برترين خصلت زيركان است.
6403 6- الوصلة باللّه فى الانقطاع عن النّاس. 2 39 پيوند با خدا در بريدن از
مردم است.
6404 7- انّ فى الخمول لراحة. 2 487 به راستى كه در گمنامى آسودگى است.
6405 8- سلامة الدّين فى اعتزال النّاس. 4 140 سلامت دين در كنارهگيرى از مردم
است.
6406 9- فى اعتزال أبناء الدّنيا جماع الصّلاح. 4 406 مجموعه صلاح و نيكى در
كنارهگيرى از فرزندان دنيا (و دنيا طلبان) است.
6407 10- من اعتزل سلم. 5 135 كسى كه از مردم كنارهگيرى كند، سالم ماند.
6408 11- من اختبر اعتزل. 5 136 كسى كه مردم را بيازمايد گوشهگيرى كند.
6409 12- من اعتزل حسنت زهادته. 5 165 كسى كه گوشهگيرى كند بىرغبتى و زهد او نيكو شود.
6410 13- من عرف النّاس تفرّد. 5 173 كسى كه مردم را بشناسد تنهايى گيرد.
6411 14- من اعتزل سلم ورعه. 5 201 كسى كه كنارهگيرى كند، پارسايىاش سالم
ماند.
6412 15- من اعتزل النّاس سلم من شرّهم. 5 238 كسى كه از مردم كنارهگيرى كند
از شرّ آنها سالم ماند.
6413 16- من انفرد كفى الاحزان. 5 204 كسى كه تنها باشد از اندوهها كفايت شده و
فارغ باشد.
6414 17- من انفرد عن النّاس صان دينه. 5 262 كسى كه از مردم تنها شود (و گوشه گيرد) دين خود را نگهدارى كند.
6415 18- من انفرد عن النّاس انس باللّه سبحانه. 5 338 كسى كه از مردم جدا شود،
به خداى سبحان انس و الفت گيرد.
6416 19- مداومة الوحدة اسلم من خلطة النّاس. 6 131 مداومت تنهايى سالمتر است
از آميزش با مردم.
6417 20- نعم العبادة العزلة. 6 157 خوب عبادتى است گوشهگيرى و عزلت.
6418 21- وحدة المرء خير له من قرين السّوء. 6 243 تنهايى انسان بهتر است براى
او از همراه بد.
باب العزم (آهنگ، تصميم)
6419 1- اصل العزم الحزم و ثمرته الظّفر. 2 417 ريشه عزم دور انديشى و احتياط،
و ميوهاش پيروزى و ظفر است.
6420 2- تداو من داء الفترة فى قلبك بعزيمة، و من كرى الغفلة فى ناظرك بيقظة. 3
313 مداوا كن درد سستى را در دل خويش به تصميم و عزم، و از چرت و پينكى در چشم، خود
به بيدارى.
6421 3- ضادّوا التّوانى بالعزم. 4 233 مخالفت كنيد سستى را با عزم و تصميم.
6422 4- على قدر الرّأى تكون العزيمة. 4 310 به اندازه رأى و انديشه است عزيمت و تصميم (كه اگر قوى باشد تصميم هم قوى
است).
6423 5- عزيمة الخير تطفئ نار الشّرّ. 4 354 تصميم خير و نيكى آتش شرّ و بدى را خاموش سازد.
6424 6- من ساء عزمه رجع عليه سهمه. 5 272 كسى كه انديشه و تصميمش بد باشد تيرش به سوى خود او بازگردد (و بدى تصميمش عايد
خود او گردد).
6425 7- من الحزم قوّة العزم. 6 12 قوت تصميم از دورانديشى است.
6426 8- من الحزم صحّة العزم. 6 36 درستى عزم و تصميم از دورانديشى است.
6427 9- لا تجتمع عزيمة و وليمة. 6 371 تصميمگيرى با وليمه (و ميهمانى و
سورچرانى) جمع نمىشود.
باب التعصّب (جانبدارى)
6428 1- ان كنتم لا محالة متعصّبين فتعصّبوا لنصرة الحقّ و اغاثة الملهوف. 3 20
اگر به ناچار تعصب كشنده هستيد، پس تعصب بكشيد براى يارى حق و فريادرسى از درمانده
بيچاره.
باب العصمة (نگهدارى)
6429 1- النّاس منقوصون مدخولون الّا من عصم اللّه سبحانه، سائلهم متعنّت و
مجيبهم متكلّف، تكاد افضلهم رأيا ان يردّه عن فضل رأيه الرّضا و السّخط، و يكاد
اصلبهم عودا تنكأه اللّحظة، و تستحيله الكلمة الواحدة.
2 148 مردم همگى دچار عيب و نقص گشته، مگر كسى كه خداى سبحان نگاهش داشته، پرسش
كنندگانشان بهانهجو، و پاسخ دهندگانشان توجيهگر و ناحساب گو، تا جايى كه برترين
آنها از نظر فكر و انديشه به خاطر حبّ و بغض از رأى خود بازگردد، و با استقامتترين
آنها با يك نگاه و با يك كلمه دگرگون شود.
6430 2- اعتصم فى احوالك كلّها باللّه فانّك تعتصم منه سبحانه بمانع عزيز. 2 206 در همه حالات خويش به خداوند چنگ زن كه به راستى با اين كار خود چنگ
مىزنى به خداى سبحان به مانعى محكم و غالب.
6431 3- من اعتصم باللّه نجّاه. 5 171 كسى كه به خدا چنگ زند خداوند او را نجات
دهد.
6432 4- من اعتصم باللّه لم يضرّه شيطان. 5 214 كسى كه به خدا چنگ زند، هيچ
شيطانى زيانش نرساند.
6433 5- من اعتصم باللّه عزّ مطلبه. 5 273 كسى كه به خدا چنگ زند، خواستهاش پيروز شود.
6434 6- من الهم العصمة امن الزّلل. 5 300 كسى كه نگهدارى از گناه در دلش الهام شود، از لغزش ايمن گردد.
6435 7- لا حكمة الّا بعصمة. 6 436 حكمت و فرزانگى نيست مگر به عصمت و نگهدارى
از گناهان.
باب العطاء (بخشش)
6436 1- يحتاج ذو النّائل الى السّائل. 6 475 بخشنده نيازمند است به درخواست كننده.
6437 2- العطيّة بعد المنع اجمل من المنع بعد العطيّة. 2 54 عطا كردن پس از منع
و جلوگيرى كردن، زيباتر است از منع پس از عطا كردن.
6438 3- اعط تستطع. 2 173 بخشش و عطا كن تا توانا گردى.
6439 4- ابدأ بالعطيّة من لم يسئلك و ابذل معروفك لمن طلبه، و ايّاك ان تردّ
السّائل. 2 203 آغاز كن به عطا و بخشش به كسى كه از تو درخواست نكرده، و احسان و
نيكى خود را بذل كن به كسى كه از تو درخواست كرده، و بپرهيز از اين كه درخواست
كننده وسائلى را بازگردانى.
6440 5- اعط ما تعطيه معجّلا مهنّأ و ان منعت فليكن فى اجمال و اعذار. 2 225 عطا كن آنچه را عطا مىكنى با شتاب و گوارايى، و اگر نمىدهى منع تو توأم
با نيكويى و عذرخواهى باشد.
6441 6- ابدأ السّائل بالنّوال قبل السّؤال، فانّك ان احوجته الى سؤالك اخذت من حرّ وجهه افضل ممّا اعطيته. 2 231 آغاز كن درخواست كننده را به
بخشش پيش از درخواست او، زيرا اگر او را ناچار و نيازمند به سؤال و درخواست كردى،
مىگيرى از آبروى او بيشتر از آنچه به او مىدهى.
6442 7- اولى النّاس بالنّوال اغناهم عن السّؤال. 2 410 شايستهترين مردم به
بخشش، آن كسى است كه از سؤال كردن بىنياز است. (يعنى حاضر به سؤال نيست).
6443 8- افضل النّوال ما وصل قبل السّؤال. 2 411 برترين بخشش آن است كه پيش از
سؤال و درخواست به نيازمند برسد.
6444 9- اقبح افعال الكريم منع عطائه. 2 420 زشتترين كارهاى شخص كريم، خوددارى
كردن از عطا و بخشش است.
6445 10- احلى النّوال بذل بغير سؤال. 2 427 شيرينترين بخششها بذل كردن آن است، پيش از سؤال و درخواست.
6446 11- افضل العطيّة ما كان قبل مذلّة السّؤال. 2 427 برترين عطا و بخشش آن
است كه پيش از خوارى و ذلّت سؤال باشد.
6447 12- انّ اعطاء هذا المال قنية و انّ امساكه فتنة. 2 489 به راستى كه
بخشيدن اين مال ذخيرهاى است (براى روز جزا) و به راستى كه نگه داشتنش فتنه و
گرفتارى است.
6448 13- انّ قدر السّؤال اكثر من قيمة النّوال، فلا تستكثروا ما اعطيتموه
فانّه لن يوازى قدر السّؤال. 2 522 به راستى كه اندازه و ارزش سؤال بيشتر است از
اندازه و ارزش بخشش، پس زياد نشماريد آنچه را مىبخشيد، زيرا كه آن برابرى نمىكند
با اندازه سؤال. (چون سائل با سؤال آبروى خود را فروخته)
6449 14- انّ من اعطى من
حرمه و وصل من قطعه و عفى عمّن ظلمه كان له من اللّه سبحانه الظّهير و النّصير. 2 538 به
راستى كسى كه عطا كند بدانكه محرومش ساخته، و پيوند كند با كسى كه از او بريده، و
درگذرد از كسى كه به او ستم كرده، اين پاداش را از خداى سبحان دارد كه پشتيبان و
ياور او خواهد بود.
6450 15- انّ المسكين رسول اللّه فمن اعطاه فقد اعطى اللّه و من منعه منع اللّه
سبحانه. 2 540 به راستى كه درماندهاى كه سؤال كند پيك و فرستاده خدا است كه هر كس
به او عطا و بخشش كند به خداوند عطا كرده، و هر كه خوددارى از بخشش كند از عطاى به
خداى سبحان منع و خوددارى كرده است.
6451 16- انّما المجد ان تعطى فى الغرم و تعفو عن الجرم. 3 83 جز اين نيست كه
مجد و بزرگوارى به اين است كه عطا كنى در «غرم» و درگذرى از جرم.
6452 17- اذا اعطيت فاوجز. 3 116 هر گاه عطا مىكنى در دادن آن شتاب كن.
6453 18- بذل اليد بالعطيّة اجمل منقبة و افضل سجيّة. 3 266 بخشنده بودن دست به
عطا و بخشش زيباترين منقبت و برترين خصلت است.
6454 19- بسط اليد بالعطاء يجزل الاجر و يضاعف الجزاء. 3 270 گشودن دست به عطا
و بخشش، اجر آدمى را بزرگ و پاداش را دو چندان كند.
6455 20- تمام السّؤدد ابتداء الصّنائع. 3 280 همه سيادت و آقايى به آغاز كردن احسانها است.
6456 21- خير العطاء ما كان عن غير طلب. 3 438 بهترين عطا و بخشش آن است كه
بدون سؤال و درخواست باشد.
6457 22- شكر من دونك بسيب العطاء. 4 158 سپاسگزارى كسى كه پستتر و پايينتر
از تو است، به روان كردن عطا و بخشش به سوى او است.
6458 23- ظلم السّخاء من منع العطاء. 4 276 به جود و سخاوت ستم كرده كسى كه از عطا و بخشش جلوگيرى كند (يعنى او هم از
جمله ستمكاران به خصلت نيكى از خصلتها است).
6459 24- قد يهنأ العطاء للانجاز. 4 474 گاه است كه عطا به خاطر «انجاز» يعنى
سر وعده دادن و به تأخير نينداختن، گوارا مىشود.
6460 25- كفى بالميسور رفدا. 4 572 كافى است براى رسيدن به فضيلت و پاداش عطا،
پرداخت همان كه ميسّر و مقدور باشد (اگر چه كم باشد).
6461 26- من منع العطاء منع الثّناء. 5 153 كسى كه از بخشش جلوگيرى و منع كند، از ثنا و مدح مردم جلوگيرى كرده است.
6462 27- من يعط باليد القصيرة يعط باليد الطّويلة. 5 222 كسى كه با دست كوتاه
جود و بخشش كند، با دست بلند خداوند، پاداش آن به او داده خواهد شد.
6463 28- من لم يعط قاعدا لم يعط قائما. 5 248 كسى كه در هنگام نشستن و آسايش
(و توانگرى) بخشش نكند، چيزى به او عطا نشود در هنگام ايستادن، و زمان تلاش و كوشش
(براى روزى).
6464 29- من لم يعط قاعدا منع قائما. 5 248 كسى كه در حال آسايش عطا نكند، در حال سختى و تلاش به او عطا نشود.
6465 30- من قبل عطائك فقد اعانك على الكرم. 5 313 كسى كه عطاى تو را بپذيرد،
تو را در كرم و بزرگوارى كمك و اعانت كرده است.
6466 31- من اكمل الافضال بذل النّوال قبل السّؤال. 5 317 از كاملترين بخششها بخشش و عطاى پيش از سؤال و درخواست سائل
است.
6467 32- من اعطى فى غير الحقوق قصّر عن الحقوق. 5 319 كسى كه عطا كند چيزى
را در غير از جايى كه حق آن است كوتاهى كرده از حقوقى كه به گردن دارد.
6468 33- من بذل النّوال قبل السّؤال فهو الكريم المحبوب. 5 338 كسى كه پيش از
سؤال بذل و بخشش كند بزرگوارى است محبوب و دوست داشتنى.
6469 34- من بدأ بالعطيّة من غير طلب و اكمل المعروف من غير امتنان، فقد اكمل
الاحسان. 5 426 كسى كه آغاز كند به عطا و بخشش بدون درخواست، و كامل كند نيكى را
بدون منّتگذارى، احسان را كامل كرده است.
6470 35- إنّكم إلى إجراء ما أعطيتم أشدّ حاجة من السّائل إلى ما أخذ منكم. 3
63 به راستى كه شما به پاداش آنچه عطا مىكنيد سخت نيازمندتريد از نياز سائل به
آنچه از شما گرفته است.
6471 36- من سمحت نفسه بالعطاء استعبد أبناء الدّنيا. 5 441 هر كس جود كند نفس
او به عطا و بخشش، فرزندان دنيا و مردم را به بردگى گرفته است.
6472 37- لا تستكثرنّ العطاء و ان كثر فانّ حسن الثّناء اكثر منه. 6 269 عطا و
بخشش را زياد مشمار اگر چه زياد باشد، زيرا ارزش و قيمت مدح و ثناى مردم بزرگتر از
آن است.
6473 38- لا تستعظمنّ النّوال و ان عظم فانّ قدر السّؤال اعظم منه. 6 269 بزرگ
مشمار عطا و بخشش را اگر چه بزرگ باشد، زيرا قدر و منزلت سؤال و درخواست از آن
بزرگتر است.
6474 39- لا تستحى من اعطاء القليل فانّ الحرمان اقلّ منه. 6 283 شرم نكن از
عطاى اندك، زيرا (هر چه كم باشد) محروم كردن كمتر است از آن.
6475 40- لا تستكثرنّ الكثير من نوالك فانّك اكثر منه. 6 283 زنهار كه زياد
مشمارى عطاى بسيار خود را، زيرا تو خود بيشتر از آن هستى (و شرافت و مقام انسانى
زيادتر از اينها است).
6476 41- لا يستحقّ اسم الكرم الّا من بدأ بنواله قبل سؤاله. 6 397 شايسته نام
كرم و بزرگوارى نيست مگر كسى كه عطاى خود را پيش از سؤال و درخواست آغاز كند.
6477 42- يسير العطاء خير من التّعلّل بالاعتذار. 6 457 عطا و بخشش اندك (هر چه
باشد) بهتر است از بهانهجويى و عذرتراشى براى ندادن.
باب العفّة (پاكدامنى)
6478 1- العفاف زهادة. 1 18 پاكدامنى همان زهد و بىرغبتى است (كه سبب پاكدامنى
شود).
6479 2- العفّة افضل الفتوّة. 1 142 پاكدامنى برترين مرتبه جوانمردى است.
6480 3- العفاف افضل شيمة. 1 151 پاكدامنى برترين خصلتهاست.
6481 4- العفّة شيمة الاكياس. 1 190 پاكدامنى خوى زيركان است.
6482 5- العفّة رأس كلّ خير. 1 306 پاكدامنى اساس هر خير و خوبى است.
6483 6- العفاف اشرف الاشراف. 1 390 پاكدامنى شريفترين كارهاى شريف است.
6484 7- الحرفة مع العفّة خير من الغنى مع الفجور. 2 94 كار و پيشه با پاكدامنى
بهتر است از توانگرى با گناه و نافرمانى.
6485 8- العفاف يصون النّفس و ينزّهها عن الدّنايا. 2 106 پاكدامنى نفس انسانى را نگه دارد و از پستىها پاك گرداند.
6486 9- العفّة تضعّف الشّهوة. 2 152 پاكدامنى شهوت را ناتوان سازد.
6487 10- افضل العبادة عفّة البطن و الفرج. 2 406 بهترين عبادتها پاكدامنى و
عفت شكم و عورت است.
6488 11- افضل الملوك اعفّهم نفسا. 2 400 برترين پادشاهان كسى است كه عفّت نفس او از ديگران بيشتر باشد.
6489 12- انّ اللّه سبحانه يحبّ المتعفّف الحيّى التّقىّ الرّاضى. 2 501 به
راستى كه خداى سبحان دوست مىدارد انسان با حيا و پرهيزكار و خوشنود (از قضا و قدر
الهى) را.
6490 13- اذا اراد اللّه بعبد خيرا اعفّ بطنه و فرجه. 3 167 هرگاه خداوند نسبت
به بندهاى خير و خوبى خواهد، شكم و عورتش را عفيف گرداند.
6491 14- اذا اراد اللّه بعبد خيرا اعفّ بطنه عن الطّعام و فرجه عن الحرام. 3 167 هرگاه خداوند خير بندهاى را خواهد شكمش را از خوراك حرام، و عورتش را از
عمل حرام نگه دارد.
6492 15- بالعفاف تزكو الاعمال. 3 211 به وسيله عفاف و پاكدامنى است كه كارها
پاك و پاكيزه گردد.
6493 16- تاج الرّجل عفافه و زينه انصافه. 3 284 تاج و افسر مرد عفت او است، و
زيور او انصاف او است.
6494 17- ثمرة العفّة الصّيانة. 3 323 ميوه عفت، نگهدارى (از محرّمات) است.
6495 18- حسن العفاف من شيم الاشراف. 3 387 پاكدامنى نيكو، از روشها و خصلتهاى
مردمان شريف است.
6496 19- حسن العفاف و الرّضا بالكفاف من دعائم الايمان. 3 389 پاكدامنى نيكو و
راضى بودن به كفاف زندگى، از ستونهاى ايمان است.
6497 20- حلّوا انفسكم بالعفاف و تجنّبوا التّبذير و الاسراف. 3 418 بياراييد
نفسهاى خود را به پاكدامنى، و بپرهيزيد از ولخرجى و اسرافكارى.
6498 21- دليل غيرة الرّجل عفّته. 4 8 نشانه غيرت مرد، عفّت او است.
6499 22- زكاة الجمال العفاف. 4 105 زكات زيبايى، عفّت است.
6500 23- سبب القناعة العفاف. 4 123 سبب قناعت، عفّت است.
6501 24- طوبى لمن تحلّى بالعفاف و رضى بالكفاف. 4 242 خوشا به حال كسى كه
بيارايد خود را به عفّت و پاكدامنى، و راضى و خوشنود باشد به مقدار كفاف زندگى.
6502 25- عليك بالعفّة فانّها نعم القرين. 4 288 بر تو باد به عفّت كه به راستى قرين و همراه خوبى است.
6503 26- عليك بالعفاف و القنوع فمن اخذ به خفّت عليه المؤن. 4 292 بر تو باد
به عفت و قناعت كه هر كس آن را فراگيرد خرجها و هزينههاى زندگى بر او سبك شود.
6504 27- عليك بالعفاف فانّه افضل شيم الاشراف. 4 293 بر تو باد به عفت كه به
راستى شريفترين خصلتهاى مردمان شريف است.
6505 28- عليكم بلزوم العفّة و الامانة فانّهما اشرف ما اسررتم، و احسن ما
اعلنتم، و أفضل ما ادّخرتم. 4 302 بر شما باد به ملازمت عفت و امانت كه اين دو،
شريفترين چيزهايى است كه در نهان داريد، و بهترين چيزى است كه آشكار كنيد، و
برترين چيزى است كه بيندوزيد.
6506 29- كما تشتهى عفّ. 4 623 همان گونه كه ميل و خواهش دارى (به سعادت و نجات روز قيامت) عفيف باش.
6507 30- لم يتحلّ بالعفّة من اشتهى ما لا يجد. 5 98 نياراسته خود را به عفت
كسى كه خواهش و ميل دارد به چيزى كه آن را نيابد.
6508 31- من عقل عفّ. 5 135 كسى كه عاقل باشد (و خرد خود را به كار اندازد) عفت
ورزد.
6509 32- من عفّ خفّ وزره و عظم عند اللّه قدره. 5 328 كسى كه پاكدامنى ورزد
بار گناه او سبك شود و در پيشگاه خداوند قدر و منزلت او بزرگ گردد.
6510 33- من عفّت اطرافه حسنت اوصافه. 5 432 كسى كه جوانب (اعضا و جوارح) او
عفيف باشد اوصاف او نيكو باشد.
6511 34- من اتحف العفّة و القناعة حالفه العزّ. 5 462 كسى كه ارمغان عفت و
قناعت به او عطا شود، عزّت و بزرگى با او هم سوگند شود.
6512 35- ما دون الشّره عفاف. 6 53 در كنار غلبه حرص، عفافى نيست.
6513 36- لا فاقة مع العفاف. 6 363 با بودن عفاف و پاكدامنى فقر و نيازى به جاى
نماند.