جلد دوّم
حرف «الضاد»
باب الضحك (خنديدن)
5417 1- خير الضّحك التّبسّم. 3 423 بهترين خنده تبسّم است.
5418 2- كفى بالمرء جهلا ان يضحك من غير عجب. 4 579 براى نادانى انسان همين بس
كه بدون تعجب و بىجهت بخندد.
5419 3- كثرة ضحك الرّجل تفسد وقاره. 4 590 خنده بسيار مرد، وقار و سنگينى او
را از بين مىبرد.
5420 4- كثرة الضّحك توحش الجليس و تشين الرّئيس. 4 594 خنده بسيار، هم نشين را
مىرماند، و رئيس و بزرگ را عيبناك و سبك مىكند.
5421 5- من كثر ضحكه قلّت هيبته. 5 180 كسى كه خندهاش بسيار شد، هيبت و بزرگىاش كم شود.
5422 6- من كثر ضحكه مات قلبه. 5 194 كسى كه خندهاش بسيار باشد، دلش بميرد.
5423 7- من كثر ضحكه استرذل. 5 200 كسى كه خندهاش بسيار باشد، پست شمرده شود.
5424 8- وقّروا انفسكم عن الفكاهات و مضاحك الحكايات و محال التّرّهات. 6 230
خويشتن را به سنگينى و متانت نگه داريد از فكاهيّات و حكايتهاى خندهآور و سخنان
بيهوده و باطل.
5425 9- لا تبد عن واضحة و قد فعلت الامور الفاضحة. 6 267 نمايان نكن دندانهاى
خود را با خنده، با اين كه كارهاى رسوا كننده (و گناهان) را انجام دادهاى.
5426 10- لا تكثرنّ الضّحك فتذهب هيبتك و لا المزاح فيستخفّ بك. 6 336 خنده
بسيار مكن كه هيبت و وقار تو را ببرد، و مزاح و شوخى بسيار نكن كه تو را سبك
شمارند.
باب الضد (دشمن، مخالف)
5427 1- كلّ شيء ينفر من ضدّه. 4 531 هر چيزى از دشمن خود نفرت دارد (و
مىگريزد).
5428 2- من قارن ضدّه كشف غيبه و عذّب قلبه. 5 311 كسى كه با دشمن خود قرين و
همراه شود عيب خود را ظاهر سازد، و دل خود را معذّب كند.
5429 3- لم يهنأ العيش من قارن الضّدّ. 5 93 گوارا نيست زندگى كسى كه با دشمن خويش همراه باشد.
5430 5- الشّدّ بالقدّ و لا مقارنة الضّدّ. 2 124 بستن با تسمه و بند، و نه همراه شدن با دشمن (يعنى آن بهتر از اين است).
باب الضرورات (ناچاريها)
5431 1- ضرورات الاحوال تذلّ رقاب الرّجال. 4 226 ضرورتها و ناچارىهاى زندگى،
خوار سازد گردنهاى مردان را.
5432 2- ضرورات الاحوال تحمل على ركوب الاهوال. 4 226 ضرورتهاى زندگى وادار كند
انسان را بر دست زدن به كارهاى هولناك.
5433 3- لا تحرم المضطرّ و ان اسرف. 6 341 محروم نكن مضطر و ناچار را، اگر چه اسراف كرده باشد.
باب الضعف (ناتوانى)
5434 1- كن ممّن لا يفرط به عنف و لا يقعد به ضعف. 4 604 از كسانى باش كه تندى
و درشتى تو از اندوه و حدّ خود نگذرد، و ضعف و ناتوانى، تو را از گرفتن حق خويش از پاى ننشاند.
5435 2- ليكن احظى النّاس منك احوطهم على الضّعفاء و اعملهم بالحقّ. 5 50
بهرهمندترين مردم نزد تو كسى بايد باشد كه نسبت به ضعيفان و ناتوانان احتياط و
نگهدارىاش بيشتر، و در عمل به حق از همه كوشاتر باشد.
5436 3- مسكين ابن آدم مكتوم الاجل مكنون العلل محفوظ العمل، تولمه البقّة و
تنتنه العرقة و تقتله الشّرقة.
6 141 بينوا و مسكين پسر آدم اجل و عمرش پنهان، بيمارىهايش نهان، عملش محفوظ
(در پيشگاه خداوند) پشهاى او را ناراحت كند، عرقى (كه در بدنش آيد) او را
مىگنداند، لقمه گلوگيرى او را به قتل رساند
5437 4- آفة القوىّ استضعاف الخصم. 3 105 آفت انسان نيرومند، ناتوان شمردن دشمن است.
5438 5- ويح ابن آدم اسير
الجوع صريع الشّبع غرض الآفات خليفة الاموات. 6 229 واى بر فرزند آدم كه در بند گرسنگى، و افتاده سيرى و هدف آفتها، و جانشين
مردگان است.
باب الضلال (گمراهى)
5439 1- اهلك شيء استدامة الضّلال. 2 459 تباه كنندهترين چيزها ادامه دادن راه گمراهى و ضلالت است.
5440 2- ضلال الدّليل هلاك المستدلّ. 4 228 گمراهى راهنما (موجب) نابودى و هلاكت راهياب است.
5441 3- لكلّ ضلّة علّة. 5 13 هر گمراهى را علّت و سببى است.
5442 4- امسك عن طريق إذا خفت ضلالته. 2 205 بازدار خويشتن را از (گام نهادن
در) راهى كه ترس گمراهى در آن را دارى.
5443 5- أين تذهب بكم المذاهب. 2 362 به كجا مىبرد شما را اين راهها
5444 6- أين تتيهون و من أين تؤتون و
انّى تؤفكون و علام تعمهون، و بينكم عترة نبيّكم و هم ازمّة الصّدق و السنة الحقّ.
2 362 كجا سرگردان شديد و از كجا مىآييد و به كجا باز گرديد و به چه سويى در
گمراهى مىگرديد، در صورتى كه عترت پيامبرتان در ميان شماست، و ايشانند زمامداران
راستى و زبانهاى حق.
5445 7- ليس كلّ من اضلّ فقد. 5 91 چنان نيست كه هر كه دست از كارى بدارد آن را
نيابد.
5446 8- ما اختلفت دعوتان الّا كانت احداهما ضلالة. 6 77 اختلاف نكنند دو دعوت
(و دو دعوت كننده) مگر اين كه يكى از آنها بر گمراهى است.
5447 9- ما بعد التّبيين الّا اللّبس. 6 83 پس از بيان كردن و آشكار كردن، جز
درهم آميختگى و اشتباه نيست.
باب الضمان (ضامن شدن)
5448 1- لا تضمن ما لا تقدر على الوفاء به. 6 264 ضمانت نكن چيزى را كه قدرت
وفا و انجام آن را ندارى.
باب التضييع (تباه ساختن)
5449 1- من ضيّع امره ضيّع كلّ امر. 5 387 كسى كه كار خود را ضايع و تباه سازد هر كارى را تباه سازد.
5450 2- من الفساد اضاعة الزّاد. 6 14 از تباهى كار است كه انسان توشه خود را
ضايع و تباه سازد.
5451 3- من اعظم الفجائع اضاعة الصّنائع. 6 20 از بزرگترين مصيبتها، تباه كردن
احسانهاست.
5452 4- من ضيّعه الأقرب أتيح له الأبعد. 5 384 كسى كه نزديكان و
نزديكتران او را تباه كنند و رها كنند مقدّر شود (از سوى خداوند) براى او مردمان
دورتر.
باب الضيافة (مهمانى)
5453 1- الضّيافة رأس المروّة. 1 142 مهمان اساس جوانمردى است.
5454 2- اكرم ضيفك و ان كان حقيرا و قم من مجلسك لابيك و معلّمك و ان كنت
اميرا. 2 191 مهمان خود را گرامى دار، اگر چه حقير و كوچك باشد، و در برابر پدر و
آموزگار خويش از جاى خود برخيز اگر چه امير و فرمانروا باشى.
5455 3- افضل الأموال ما استرقّ به الرّجال. 2 391 برترين مالها آنست كه (با
بخشش و سخاوت) مردان را به بردگى در آورد.
حرف «الطاء»
باب الطرب (شادى، مستى)
5456 1- ربّ طرب يعود بالحرب. 4 58 چه بسا شادى و خوشحالى كه به جنگ و ستيز
بازگردد.
باب الاطعام
5457 1- اذا اطعمت فاشبع. 3 119 هنگامى كه كسى را اطعام كردى سير كن.
5458 2- ما اكلته راح و ما اطعمته فاح. 6 90 آنچه را خوردى از ميان رفت، و آنچه را اطعام كردى (و به ديگران خوراندى)
همچون عطرى فضا را معطر كرده و به همه جا رسيد.
باب الطعنة (زخم زبان زدن)
5459 1- ايّاك ان تكون على النّاس طاعنا و لنفسك مداهنا فتعظم عليك الحوبة و
تحرم المثوبة. 2 309 بپرهيز از اين كه طعنه زننده باشى بر مردم، و نسبت به خويش
سهلانگار، كه در اين صورت گناه تو بزرگ خواهد بود و از پاداش و ثواب محروم خواهى
شد.
باب الطلب (خواستن)
5460 1- الدّنيا دول فاجمل فى طلبها و اصطبر حتّى تاتيك دولتك. 2 79 دنيا
دولتهايى است (كه در حال چرخش و گردش است و يك جا نمىماند) در اين صورت در طلب آن
ميانهرو باش و شكيبايى كن تا دولتت برسد.
5461 2- النّاس طالبان: طالب و مطلوب فمن طلب الدّنيا طلبه الموت حتّى يخرجه
عنها، و من طلب الآخرة طلبته الدّنيا حتّى يستوفى رزقه منها. 2 130 مردم دنيا دو
گروه طالب و جوينده هستند، هم طالب هستند و هم مطلوب (كه ديگرى در طلب آنهاست) آنكه
دنيا را مىطلبد مرگ نيز او را مىطلبد تا او را از دنيا ببرد، و آنكه آخرت را
مىطلبد دنيا نيز او را مىطلبد تا روزى او را به طور كامل به او برساند.
5462 3- اطلب تجد. 2 174 بجوى تا بيابى.
5463 4- اجملوا فى الطّلب فكم من
حريص خائب و مجمل لم يخب. 2 256 ميانهرو باشيد در جستجو و طلب كه چه بسيار حريص و
آزمندى كه نوميد گشت، و ميانهروى كه نوميد نگشت.
5464 5- اصعب المرام طلب ما فى ايدى اللّئام. 2 407 سختترين خواستهها خواستن
چيزى است كه در دست افراد لئيم و پست قرار دارد.
5465 6- آفة الطّلب عدم النّجاح. 3 106 آفت طلب و خواستن، بدان نرسيدن است.
5466 7- خذ من الدّنيا ما اتاك و تولّ عمّا تولّى منها عنك، فان لم تفعل فاجمل فى
الطّلب. 3 443 از دنيا برگير همان را كه نزدت آمده و روى بگردان از آنچه از تو روى
گردانده و اگر اين كار را نمىكنى (و به دنبال آن مىروى) در طلب و جستجو ميانهرو
باش (و افراط نكن).
5467 8- ربّ عطب تحت طلب. 4 58 چه بسا هلاكت و نابودى كه در زير طلب و
خواستهاى نهفته است.
5468 9- سوف يأتيك اجلك فاجمل فى الطّلب. 4 134 به زودى است كه مرگ به سراغت
آيد، پس در طلب و جستجو ميانهرو باش.
5469 10- ربّما عزّ المطلب و الاكتساب. 4 81 چه بسا كه ناياب يا كمياب شود خواسته و كسب كردن.
5470 11- رزقك يطلبك فارح نفسك من طلبه. 4 92 روزى تو، تو را مىجويد پس خويشتن را از جستجوى آن آسوده و راحت كن.
5471 12- ظفر بالخير من طلبه. 4 274 به كار خير و نيكى برسد كسى كه آن را
بجويد.
5472 13- عجبت لمن ينشد ضالّته و قد اضلّ نفسه فلا يطلبها. 4 340 در شگفتم از
كسى كه به دنبال گمشده خود مىگردد با اين كه نفس خود را گم كرده و در جستجوى آن
نيست.
5473 14- عجبت لمن عرف دواء دائه فلا يطلبه، و ان وجده لم يتداوبه. 4 342 در
شگفتم از كسى كه درد و درمان خويش را شناخته ولى آن را نمىجويد، و اگر هم بجويد
خود را بدان مداوا نكند.
5474 15- قد يدرك المراد. 4 460 گاه است كه انسان به مراد خويش مىرسد.
5475 16- قد يخيب الطّالب. 4 461 گاه است كه جوينده نوميد مىگردد.
5476 17- قد يدرك المطلوب. 4 468 گاهى است كه انسان به مطلوب و مراد خويش
مىرسد (يعنى ضابطه و قانونى ندارد، گاه به مطلوب مىرسد و گاه نمىرسد).
5477 18- كلّ طالب مطلوب. 4 529 هر طالب و جويندهاى مطلوب نيز هست.
(چنانچه در حديث (2) قبل از اين نيز گذشت)
5478 19- كم من طالب خائب، و مرزوق
غير طالب. 4 549 چه بسيار جويندهاى كه به روزى و مطلوب خود نرسد و چه بسيار روزى
رسيدهاى كه جوينده نبوده است.
5479 20- كفى بالمرء عقلا ان يجمل فى مطالبه. 4 576 براى عقل و خرد انسان كافى
است كه در خواستههاى خود ميانهرو باشد.
5480 21- لكلّ رزق سبب فاجملوا فى الطّلب. 5 19 هر رزق و روزى را سببى است، پس
در جستجوى آن ميانهرو باشيد.
5481 22- للطّالب البالغ لذّة الادراك. 5 27 جويندهاى كه به مطلوب و مراد خويش برسد لذّت آن را درك كند.
5482 23- لن يفوتك ما قسم لك فاجمل فى الطّلب. 5 69 آنچه براى تو مقدّر شده و
بهرهات باشد از چنگ تو نخواهد رفت، پس در طلب ميانهرو باش.
5483 24- لن تدرك ما زوى عنك فاجمل فى المكتسب. 5 69 هيچگاه نخواهى رسيد به
آنچه از تو گرفته شده، پس در كسب كردن ميانهرو باش.
5484 25- ليس كلّ طالب بمرزوق. 5 75 هر جويندهاى چنان نيست كه به روزى برسد.
5485 26- ليس كلّ مجمل بمحروم. 5 76 هر ميانهرو و معتدلى محروم نگردد.
5486 27- ليس كلّ من طلب وجد. 5 91 چنان نيست كه هر كس چيزى را بجويد آن را
بيابد.
5487 28- لم يصدق يقين من اسرف فى الطّلب، و اجهد نفسه فى المكتسب. 5 106 درست و راست نيست يقين (به مبدأ و معاد) كسى كه در طلب (و تلاش روزى)
زيادهروى و اسراف مىكند، و جان خويش در راه كسب و كار به تعب و كوشش بسيار
وامىدارد.
5488 29- من طلب الزّيادة وقع فى النّقصان. 5 275 كسى كه زياد را بجويد در افتد
در كمى و نقصان.
5489 30- من طلب شيئا ناله او بعضه. 5 305 كسى كه چيزى را بجويد به همه آن و يا (لااقل) به برخى از آن خواهد رسيد.
5490 31- من قعد عن طلب الدّنيا قامت اليه. 5 322 كسى كه از طلب كردن دنيا دست
بدارد، دنيا به سراغش آيد.
5491 32- من طلب ما فى ايدى النّاس حقّروه. 5 324 كسى كه بطلبد آنچه را در دست
مردم است، مردم او را پست و كوچك كنند.
5492 33- من اسرف فى طلب الدّنيا مات فقيرا. 5 331 كسى كه در راه طلب دنيا
اسراف و زيادهروى كند، فقير و نيازمند خواهد مرد.
5493 34- من طلب ما لا يكون ضيّع مطلبه. 5 349 كسى كه در جستجوى چيزى باشد كه
نخواهد شد، مقصد و يا جستجوى خود را تباه و ضايع نمايد.
5494 35- من سعى فى طلب السّراب طال تعبه و كثر عطشه. 5 438 كسى كه در طلب
رسيدن به سراب تلاش كند رنجش طولانى و تشنگىاش بسيار گردد.
5495 36- ما كلّ طالب يخيب. 6 51 چنان نيست كه هر جويندهاى نوميد شود.
5496 37- لا ذلّ كالطّلب. 6 350 هيچ خوارى و ذلّتى همچون درخواست از مردم نيست.
5497 38- رضى بالحرمان طالب الرّزق من اللّئام. 4 93 راضى گشته به حرمان و
بىبهرگى كسى كه روزى از لئيمان و افراد پست بخواهد.
5498 39- يطلبك رزقك أشدّ من طلبك له، فأجمل فى طلبه. 6 492 روزى تو مىجويد تو
را، سختتر از جستجوى تو آن را، بنا بر اين در جستجوى آن (شتاب مكن و) ميانهرو
باش.
باب الطمع
5499 1- الطّمع مضرّ. 1 23 طمع زيان بار است.
5500 2- الطّمع محنة. 1 40 طمع رنج و محنت است.
5501 3- الطّمع رقّ. 1 41 طمع بردگى است.
5502 4- الطّمع فقر. 1 43 طمع فقر و ندارى است.
5503 5- الطّمع مذلّ، الورع مجلّ. 1 53 طمع خوار كننده است، و پارسايى بزرگ
كننده.
5504 6- الطّمع اوّل الشّرّ. 1 80 طمع آغاز شرّ و بدى و گام نخست آن است.
5505 7- الطّمع فقر حاصر. 1 82 طمع فقرى است حاضر و آماده.
5506 8- الطّمع مذلّة حاضرة. 1 120 طمع خوار كنندهاى است حاضر.
5507 9- الذّل مع الطّمع. 1 121 خوارى به همراه طمع است.
5508 10- المطامع تذلّ الرّجال. 1 166 آنچه مورد طمع و حرص باشد، موجب خوارى
مردان شود.
5509 11- الطّمع رقّ مخلّد. 1 194 طمع بردگى هميشگى است.
5510 12- الطّامع ابدا ذليل. 1 211 شخص طمعكار هميشه خوار است.
5511 13- الطّمع يذلّ الامير. 1 274 طمع امير و فرمانروا را خوار گرداند.
5512 14- الطّامع ابدا فى وثاق الذّلّ. 1 377 طمعكار هميشه به زنجير خوارى بسته شده است.
5513 15- الطّمع احد الذّلّين. 2 20 طمع يكى از دو بخش خوارى است.
5514 16- المذلّة و المهانة و الشّقاء فى الطّمع و الحرص. 2 136 خوارى و پستى و
بدبختى در طمع و حرص است.
5515 17- الطّمع مورد غير مصدر و ضامن غير موف. 2 137 طمع وارد كنندهاى است كه
بازنگرداند، و ضامنى است كه وفا نكند.
5516 18- ايّاكم و دنائة الشّره و الطّمع فانّه رأس كلّ شرّ، و مزرعة الذّلّ و
مهين النّفس، و متعب الجسد. 2 325 زنهار بپرهيزيد از پستى آز و طمع كه اساس هر بدى،
و كشتزار خوارى، و پست كننده نفس، و رنج دهنده بدن مىباشد.
5517 19- افقر النّاس الطّامع. 2 374 فقيرترين مردم شخص طمعكار است.
5518 20- اهلك شيء الطّمع. 2 376 نابود كنندهترين چيزها طمع است.
5519 21- اضرّ شيء الطّمع. 2 378 زيانبارترين چيزها طمع است.
5520 22- اقبح الشّيم الطّمع. 2 379 زشتترين چيزها طمع است.
5521 23- اسوء شيء الطّمع. 2 397 بدترين چيزها طمع است.
5522 24- اصل الشّره الطّمع و ثمرته الملامة. 2 417 ريشه آز طمع است، و ميوهاش
نكوهش (مردم).
5523 25- ازرى بنفسه من استشعر الطّمع. 2 426 به هلاكت انداخته خويش را كسى كه
طمع را شعار خويش ساخته است.
5524 26- اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع. 2 433 بيشترين قربانگاه عقلها،
در پرتو طمعها است.
5525 27- اعظم النّاس ذلّا الطّامع الحريص المريب. 2 453 بزرگترين مردم در
خوارى، طمعكار حريص شكدار است.
5526 28- انّ العاقل لا ينخدع للطّمع. 2 497 به راستى كه انسان عاقل در برابر طمع فريب نخورد.
5527 29- ان أطعت الطّمع ارداك. 3 24 اگر فرمان بردار طمع گشتى، تو را به نابودى كشاند.
5528 30- آفة القضاة الطّمع. 3 104 آفت قاضيان طمع است.
5529 31- بالاطماع تذلّ رقاب الرّجال. 3 240 به وسيله طمعهاست كه گردن مردان خم و خوار گردد.
5530 32- بئس قرين الدّين الطّمع. 3 255 قرين و همراه بدى است طمع براى دين.
5531 33- بلاء الرّجل فى طاعة الطّمع و الامل. 3 262 بلا و گرفتارى مرد در
پيروى از طمع و آرزو است.
5532 34- ثمرة الطّمع الشّقاء. 3 326 ميوه طمع، بدبختى است.
5533 35- ثمرة الطّمع ذلّ الدّنيا و الآخرة. 3 332 ميوه طمع، خوارى دنيا و آخرت
است.
5534 36- جمال الشّرّ الطّمع. 3 375 زيبايى شرّ و بدى، طمع است.
5535 37- خير الامور ما عرى عن الطّمع. 3 425 بهترين كارها آن است كه از طمع عارى و برهنه باشد.
5536 38- دلالة حسن الورع عزوف النّفس عن مذلّة الطّمع. 4 12 نشانه و راهنماى
پارسايى نيك، جدا ساختن نفس از خوارى طمع است.
5537 39- ذر الطّمع و الشّره و عليك بلزوم العفّة و الورع. 4 32 طمع و آز را
واگذار، و بر تو باد به ملازمت پاكدامنى و پارسايى.
5538 40- ذلّ الرّجال فى المطامع و فناء الآجال فى غرور الآمال. 4 39 خوارى
مردان در طمع كارىهاست، و نابود شدن عمرها در فريبكارى آرزوها است.
5539 41- رأس الورع ترك الطّمع. 4 51 اساس پارسايى رها كردن طمع است.
5540 42- ركوب الاطماع يقطع رقاب الرّجال. 4 94 سوار شدن بر مركبهاى طمع،
مىزند گردنهاى مردان را.
5541 43- سبب فساد اليقين الطّمع. 4 120 سبب تباهى يقين طمع است.
5542 44- سبب فساد الورع الطّمع. 4 126 سبب تباه شدن پارسايى، طمع است.
5543 45- صلاح النّفس قلّة الطّمع. 4 195 وسيله اصلاح نفس، كمى طمع است.
5544 46- ضادّوا الطّمع بالورع. 4 231 به وسيله ورع و پارسايى با طمع بجنگيد و
مخالفت كنيد.
5545 47- عند غرور الاطماع و الآمال تنخدع عقول الجهّال و تختبر الباب الرّجال.
4 325 در هنگام فريب دادن طمعها و آرزوهاست كه گول مىخورد عقلهاى نادانان و آزمايش
شوند خردمندان از مردان.
5546 48- عبد المطامع مسترقّ لا يجد ابدا العتق. 4 352 كسى كه برده طمع شد، تا
ابد روى آزادى را نخواهد ديد.
5547 49- غشّ نفسه من شرّ بها الطّمع. 4 381 نيرنگ زده است به نفس خويش، كسى كه جام طمع بر آن نوشانده است.
5548 50- فساد الدّين الطّمع. 4 416 تباهى دين در طمع است.
5549 51- قرن الطّمع بالذّلّ. 4 494 طمع با خوارى قرين و همراه است.
5550 52- قليل الطّمع يفسد كثير الورع. 4 497 اندكى از طمع، پارسايى و ورع بسيار را تباه كند.
5551 53- كلّ طامع اسير. 4 525 هر طمعكارى اسير و دربند است.
5552 54- كيف يملك الورع من يملكه الطّمع. 4 559 چگونه مالك پارسايى شود (و پارسا گردد) كسى كه طمع بر او فرمانروا
گشته است.
5553 55- كثرة الطّمع عنوان قلّة الورع. 4 590 طمع بسيار نشانه كمى پارسايى است.
5554 56- من ملكه الطّمع ذلّ. 5 137 كسى كه طمع اختيار او را در دست گيرد خوار
گردد.
5555 57- من لزم الطّمع عدم الورع. 5 242 كسى كه ملازم طمع باشد، پارسايى را از دست مىدهد.
5556 58- من كثر طمعه عظم مصرعه. 5 269 كسى كه طمعش بسيار شد قربانگاهش بزرگ شود.
5557 59- من اتّخذ الطّمع شعارا جرّعته الخيبة مرارا. 5 340 كسى كه طمع را شعار
خويش گرداند (و جامه طمع بر تن كند) نوميدى بر او جرعه پى در پى دهد.
5558 60- من حدّث نفسه بكاذب الطّمع كذّبته العطيّة. 5 357 كسى كه وعده طمع
دروغى را به خاطر بگذراند، عطايى كه مىخواهد به او برسد دروغگو در آيد.
5559 61- من لم ينزّه نفسه عن دنائة المطامع فقد اذلّ نفسه، و هو فى الآخرة
اذلّ و اخزى. 5 386 كسى كه نفس خويش را از پستى طمعكارىها پاك نكند، نفس خود را
خوار كرده و در آخرت خوارتر و رسواتر است.
5560 62- من طمع ذلّ و تعنّى. 5 451 كسى كه طمع كند خوار گردد و به تعب و رنج
گرفتار شود.
5561 63- ملاك الشّرّ الطّمع. 6 117 ملاك و معيار بدى طمع است.
5562 64- نعم عون الامل الطّمع. 6 163 براى آرزو، طمع كمك كار خوبى است.
5563 65- نكد الدّين الطّمع و صلاحه الورع. 6 173 تيرگى دين، طمع است و اصلاح
آن به ورع و پارسايى است.
5564 66- نعوذ باللّه من المطامع الدنيّة و الهمم الغير المرضيّة. 6 175 پناه
مىبريم به خدا از طمعكارىهاى بد و انديشههاى ناپسند.
5565 67- ورع ينجى خير من طمع يردى. 6 225 پارسايى و ورعى كه انسان را نجات
دهد، بهتر است از طمعى كه نابود گرداند.
5566 68- ورع يعزّ خير من طمع يذلّ.
6 225 پارسايى و ورعى كه عزيز گرداند بهتر است از طمعى كه خوار گرداند.
5567 69- لا تطمع فيما لا تستحقّ. 6 261 طمع نكن در آنچه شايسته آن نيستى.
5568 70- لا يسترقّنّك الطّمع و قد جعلك اللّه حرّا. 6 298 نبايد طمع تو را به
بردگى خويش در آورد در حالى كه خداوند تو را آزاد قرار داده است.
5569 71- لا يسترقّنّك الطّمع و كن عزوفا. 6 273 نبايد طمع تو را به بردگى در
آورد و از آن دورى گزين.
5570 72- لا تملّك نفسك بغرور الطّمع و لا تجب دواعى الشّره فانّهما يكسبانك
الشّقاء و الذّلّ. 6 338 نفس خويش را در اختيار فريب طمع مگذار، و به خوانندگان و
دعوت كنندگان به آز پاسخ مده كه اين دو براى تو بدبختى و خوارى كسب كنند.
5571 73- لا تطمع فى كلّ ما تسمع فكفى بذلك حمقا. 6 345 هر چه را شنيدى در آن
طمع نكن كه همين براى حماقت و نادانى تو كافى است.
5572 74- لا يفسد الدّين كالطّمع. 6 367 چيزى همانند طمع، دين را تباه نكند.
5573 75- لا يجتمع الورع و الطّمع. 6 371 پارسايى با طمع جمع نشود.
5574 76- لا اذلّ من طامع. 6 374 كسى خوارتر از طمعكار نيست.
5575 77- لا شيمة اذلّ من الطّمع. 6 382 خصلتى خوار كنندهتر از طمع نيست.
5576 78- لا يسلم الدّين مع الطّمع. 6 388 دين با وجود طمع سالم نماند.
5577 79- لا ذلّ أعظم من الطّمع. 6 434 خوارى و ذلّتى بزرگتر از طمع نيست.
5578 80- يسير الطّمع يفسد كثير الورع. 6 455 اندكى از طمع تباه سازد بسيارى از پارسايى را.
5579 81- لا تطمعنّ نفسك فيما فوق الكفاف فيغلبك بالزّيادة. 6 290 نفس خود را
به طمع نينداز براى بيشتر از مقدار كفاف زندگى، كه در اين صورت بر تو غالب شود به
افزون خواهى.
5580 82- يفسد الطّمع الورع، و الفجور التّقوى. 6 472 طمع، پارسايى
را تباه كند و فجور و گناه، تقوا را.
5581 83- الحرّ عبد ما طمع. 1 113 انسان آزاد تا زمانى كه طمع كند برده است.
باب الطاعة
5582 1- من كثرت طاعته كثرت كرامته. 5 444 كسى كه فرمانبردارىاش بسيار شد،
كرامت و عزّت او بسيار گردد.
5583 2- ثلاث مهلكات، طاعة النّساء، و طّاعة الغضب، و طاعة الشّهوة. 3 337 سه چيز است كه نابود كننده است: فرمانبردارى زنان، و فرمانبردارى خشم،
فرمانبردارى خواهش و شهوت.
5584 3- الطّاعة حرز. 1 33 فرمانبردارى و اطاعت حق، نگهبان است.
5585 4- الطّاعة تنجى، المعصية تردى. 1 33 فرمانبردارى رهايى بخشد، نافرمانى به هلاكت اندازد.
5586 5- الطّاعة اجابة. 1 42 فرمانبردارى اجابت و امتثال فرمان خدا است.
5587 6- الطّاعة أحرز عتاد. 1 132 فرمانبردارى حق تعالى محكمترين تكيهگاه
است.
5588 7- الطّاعة غنيمة الاكياس. 1 136 فرمانبردارى خداوند غنيمت زيركان است.
5589 8- الطّاعة متجر رابح. 1 155 فرمانبردارى تجارتى است سودمند.
5590 9- الطّاعة همّة الاكياس. 1 162 فرمانبردارى همّت و هدف زيركان است.
5591 10- الطّاعة أقوى حرز. 1 163 فرمانبردارى خدا محكمترين نگهبان است.
5592 11- الطّاعة ابقى عزّ. 1 190 فرمانبردارى خدا ماندنىترين عزّت است.
5593 12- الطّاعة عزّ المعسر. 1 265 فرمانبردارى خداوند، عزّت انسان پريشان حال
است.
5594 13- الطّاعة تستدرّ المثوبة. 1 268 فرمانبردارى ريزان گرداند پاداش نيك
پروردگار را.
5595 14- الطّاعة تعظيم الإمامة. 1 275 فرمانبردارى خداوند بزرگداشت مقام امامت
است.
5596 15- الطّاعة تطفئ غضب الرّبّ. 1 326 فرمانبردارى، خشم پروردگار را فرو نشاند.
5597 16- العزيز من اعتزّ بالطّاعة. 1 335 عزيز حقيقى كسى است كه به وسيله
فرمانبردارى خداوند عزّت يافته است.
5598 17- اخو العزّ من تحلّى بالطّاعة. 1 347برادر، عزّت (و قرين آن) كسى است كه به وسيله فرمانبردارى خداوند زيور
گرفته است.
5599 18- العمل بطاعة اللَّه أربح. 1 349 عمل به فرمانبردارى خداوند سودمندتر
است.
5600 19- الطّاعة للَّه اقوى سبب. 1 369 فرمانبردارى خداوند محكمترين وسيله
است.
5601 20- العمل بطاعة اللّه اربح، و لسان الصّدق ازين و انجح. 2 67 عمل به
فرمانبردارى خدا سودمندتر، و زبان راستگو آراستهتر و پيروزمندتر است.
5602 21- الطّاعة جنّة الرّعيّة و العدل جنّة الدّول. 2 69 فرمانبردارى سپر
رعيّت و عدل و داد سپر دولتهاست. 5603 22- المؤمن على الطّاعات حريص و عن المحارم
عفيف. 2 107 مؤمن چنان است كه بر اطاعتها حريص، و از محرمات پاكدامن و عفيف است.
5604 23- الطّاعة و فعل البرّ هما المتجر الرّابح. 2 153 فرمانبردارى خداوند و
كار نيك اين هر دو تجارتى است سودمند.
5605 24- اطع تغنم. 2 168 فرمانبردارى كن تا غنيمت يابى.
5606 25- اطع تربح. 2 171 اطاعت خدا كن تا سود برى.
5607 26- اكرم نفسك ما اعانتك على طاعة اللّه. 2 187 گرامى بدار نفس خود را تا
زمانى كه يارى دهد تو را بر فرمانبردارى خداوند.
5608 27- اتّق اللّه بطاعته و اطع اللّه بتقواه. 2 201 تقواى الهى داشته باش به
وسيله فرمانبردارى او، و فرمانبردارى خدا كن به وسيله تقواى او.
5609 28- اطيعوا اللّه حسب ما امركم به و رسله. 2 240 فرمانبردارى خدا كن
بدانگونه كه او و پيامبرانش به تو دستور دادهاند.
5610 29- اطع اللّه فى جمل امورك فانّ طاعة اللّه فاضلة على كلّ شيء، و الزم
الورع. 2 211 فرماندارى خدا كن در همه كارهاى خود كه به راستى فرمانبردارى خداوند
از هر چيز برتر است، و ملازم ورع و پارسايى باش.
5611 30- اطع اللّه سبحانه فى كلّ حال و لا تخل قلبك من خوفه و رجائه طرفة عين
و الزم الاستغفار. 2 224 فرمانبردار خداى سبحان باش در هر حال، و دلت را از ترس و
اميد او به اندازه چشم بر هم زدنى خالى مكن، و ملازم استغفار و آمرزشخواهى باش.
5612 31- اشغلوا انفسكم بالطّاعة و ألسنتكم بالذّكر و قلوبكم بالرّضا فيما
احببتم و كرهتم. 2 243 جانهاى خود را مشغول كنيد به فرمانبردارى خدا، و زبانهاتان
را به ذكر خدا و دلهاتان را به خوشنودى از مقدرات خداوند در آنچه دوست داريد و
ناخوش داريد.
5613 32- استتمّوا نعم اللّه عليكم بالصّبر على طاعته، و المحافظة على ما
استحفظكم من كتابه. 2 249 نعمتهاى خدا را بر خويشتن تمام و كامل كنيد به وسيله صبر
بر طاعت و فرمانبردارى خدا، و نگهدارى آنچه را كه كتاب خدا نگهدارى آن را از شما
خواسته است.
5614 33- اعقل النّاس اطوعهم للّه سبحانه. 2 428 عاقلترين مردم فرمانبردارترين
آنهاست از خداى سبحان.
5615 34- اعقلكم اطوعكم. 2 369 عاقلترين شما فرمانبردارترين شما است.
5616 35- اشرف الاعمال الطّاعة. 2 383 شريفترين عملها فرمانبردارى خدا است.
5617 36- انصح النّاس لنفسه اطوعهم لربّه. 2 424 خيرخواهترين مردم براى نفس
خويش فرمانبردارترين آنها است براى پروردگار خويش.
5618 37- اجدر النّاس برحمة اللّه اقومهم بالطّاعة. 2 436 شايستهترين مردم به
رحمت خدا پايدارترين آنها است در فرمانبردارى خدا.
5619 38- احبّ العباد الى اللَّه اطوعهم له. 2 431 محبوبترين بندگان در پيشگاه
خداوند فرمانبردارترين آنهاست از وى.
5620 39- احقّ من تطيعه من لا تجد منه بدّا، و لا تستطيع لامره ردّا. 2 444
شايستهترين كسى كه بايد فرمانش را ببرى كسى است كه از او چارهاى ندارى، و ردّ
فرمان او نتوانى (يعنى خداوند متعال).
5621 40- احقّ من اطعته من امرك بالتّقى و نهاك عن الهوى. 2 446 شايستهترين
كسى كه بايد اطاعتش كنى، كسى است كه تو را دستور به تقوا داده و از پيروى هواى نفس
باز داشته است.
5622 41- انّ اسعد النّاس من كان له من نفسه بطاعة اللّه متقاض. 2 490 به راستى
كه نيكبختترين مردم كسى است كه او را از نفس و درون خويش براى اطاعت خداوند
درخواستى باشد.
5623 42- انّ المغبون من غبن عمره، و انّ المغبوط من انفذ عمره فى طاعة اللّه.
2 525 به راستى كه مغبون كسى است كه در مورد عمر خويش مغبون باشد، و «مغبوط»
يعنى كسى كه مورد غبطه و آرزوى ديگران است، كسى است كه عمر خويش را در راه اطاعت و
فرمانبردارى خداوند به پايان رسانده است.
5624 43- انّ اللّه سبحانه جعل الطّاعة غنيمة الاكياس عند تفريط العجزة. 2 532به راستى كه خداى سبحان فرمانبردارى را غنيمت زيركان قرار داده، در آنجا كه
ناتوانان (در عمل) تقصير در اطاعت كنند.
5625 44- انّ ولىّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله من اطاع اللّه و ان بعدت لحمته.
2 505 به راستى كه دوستدار حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله كسى است كه
فرمانبردارى خدا كند، اگر چه نسب او با آن حضرت دور باشد.
5626 45- انّ من بذل نفسه فى طاعة اللّه و رسوله كانت نفسه ناجية سالمة و صفقته
رابحة غانمة. 2 565 به راستى آن كسى كه نفس خويش را در راه فرمانبردارى خدا و
پيامبرش بذل كرده و بخشيده، داراى نفسى رستگار و سالم است، و تجارتى سودمند و پر
غنيمت كرده است.
5627 46- ان كنت حريصا على طلب المضمون لك، فكن حريصا على اداء المفروض عليك. 3
6 اگر حريص هستى بر جستن آنچه رسيدنش براى تو ضمانت شده است، (يعنى رزق و روزى تو)
پس حريص نيز باش براى انجام آنچه بر تو واجب شده است.
5628 47- انّك ان اطعت اللّه نجاك و اصلح مثواك. 3 56 به راستى تو اگر اطاعت
خدا كنى نجات دهد تو را و جايگاهت را اصلاح كند.
5629 48- آفة الرّعيّة مخالفة الطّاعة. 3 104 آفت رعيت مخالفت فرمانبردارى كردن (از والى و زمامدار) است.
5630 49- اذا طلبت العزّ فاطلبه بالطّاعة. 3 135 هرگاه در طلب عزّت بودى، آن را
به وسيله فرمانبردارى خدا بجوى.
5631 50- اذا قويت فاقو على طاعة اللَّه سبحانه. 3 140 هرگاه نيرومند شدى نيروى
خود را در راه فرمانبردارى خداى سبحان صرف كن.
5632 51- اذا اخذت نفسك بطاعة اللَّه اكرمتها، و ان ابتذلتها فى معاصيه اهنتها.
3 143 هرگاه به كار گرفتى نفس خود را در راه فرمانبردارى خدا، گرامىاش داشتهاى، و
اگر به پستى و خوارى نافرمانىهاى خدا واداشتى آن را پست و سبك كردهاى.
5633 52- بالطّاعة يكون الاقبال. 3 213 اقبال و بخت بلند، به فرمانبردارى خدا
است.
5634 53- بالطّاعة يكون الفوز. 3 214 رستگارى به اطاعت خداست.
5635 54- بالطّاعة تزلف الجنّة للمتّقين. 3 230 نزديك شدن بهشت به پرهيزكاران، به فرمانبردارى خداست.
5636 55- بحسن الطّاعة يعرف الاخيار. 3 236 به خوب فرمانبردارى كردن، نيكان شناخته شوند.
5637 56- بادر الطّاعة تسعد. 3 241 به فرمانبردارى خدا مبادرت كن تا نيكبخت
شوى.
5638 57- توسّل بطاعة اللّه تنجح. 3 276 به فرمانبردارى خدا توسل جوى تا پيروز
شوى.
5639 58- تمسّك بطاعة اللَّه يزلفك. 3 277 به فرمانبردارى خدا تمسّك جوى تا تو
را به خدا نزديك كند.
5640 59- ثمرة الطّاعة الجنّة. 3 326 ميوه اطاعت و فرمانبردارى خدا، بهشت است.
5641 60- ثواب اللَّه لاهل طاعته، و عقابه لاهل معصيته. 3 348 پاداش نيك خدا از
آن فرمانبرداران است و كيفر و عقاب او از آن نافرمانان.
5642 61- ثابروا على الطّاعات و سارعوا الى فعل الخيرات، و تجنّبوا السّيّئات،
و بادروا الى فعل الحسنات، و تجنّبوا ارتكاب المحارم. 3 352 مداومت كنيد بر طاعتها، و بشتابيد به سوى انجام كارهاى نيك، و دورى گزينيد از
بدىها، و پيشى گيريد به سوى انجام كارهاى نيك، و از ارتكاب محرمات الهى اجتناب
كنيد.