غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱ -


جلد دوّم

حرف «الضاد»

باب الضحك (خنديدن)

5417 1-  خير الضّحك التّبسّم. 3 423 بهترين خنده تبسّم است.

5418 2-  كفى بالمرء جهلا ان يضحك من غير عجب. 4 579 براى نادانى انسان همين بس كه بدون تعجب و بى‏جهت بخندد.

5419 3-  كثرة ضحك الرّجل تفسد وقاره. 4 590 خنده بسيار مرد، وقار و سنگينى او را از بين مى‏برد.

5420 4-  كثرة الضّحك توحش الجليس و تشين الرّئيس. 4 594 خنده بسيار، هم نشين را مى‏رماند، و رئيس و بزرگ را عيبناك و سبك مى‏كند.

5421 5-  من كثر ضحكه قلّت هيبته. 5 180 كسى كه خنده‏اش بسيار شد، هيبت و بزرگى‏اش كم شود.

5422 6-  من كثر ضحكه مات قلبه. 5 194 كسى كه خنده‏اش بسيار باشد، دلش بميرد.

5423 7-  من كثر ضحكه استرذل. 5 200 كسى كه خنده‏اش بسيار باشد، پست شمرده شود.

5424 8-  وقّروا انفسكم عن الفكاهات و مضاحك الحكايات و محال التّرّهات. 6 230 خويشتن را به سنگينى و متانت نگه داريد از فكاهيّات و حكايتهاى خنده‏آور و سخنان بيهوده و باطل.

5425 9-  لا تبد عن واضحة و قد فعلت الامور الفاضحة. 6 267 نمايان نكن دندانهاى خود را با خنده، با اين كه كارهاى رسوا كننده (و گناهان) را انجام داده‏اى.

5426 10-  لا تكثرنّ الضّحك فتذهب هيبتك و لا المزاح فيستخفّ بك. 6 336 خنده بسيار مكن كه هيبت و وقار تو را ببرد، و مزاح و شوخى بسيار نكن كه تو را سبك شمارند.

باب الضد (دشمن، مخالف)

5427 1-  كلّ شي‏ء ينفر من ضدّه. 4 531 هر چيزى از دشمن خود نفرت دارد (و مى‏گريزد).

5428 2-  من قارن ضدّه كشف غيبه و عذّب قلبه. 5 311 كسى كه با دشمن خود قرين و همراه شود عيب خود را ظاهر سازد، و دل خود را معذّب كند.

5429 3-  لم يهنأ العيش من قارن الضّدّ. 5 93 گوارا نيست زندگى كسى كه با دشمن خويش همراه باشد.

5430 5-  الشّدّ بالقدّ و لا مقارنة الضّدّ. 2 124 بستن با تسمه و بند، و نه همراه شدن با دشمن (يعنى آن بهتر از اين است).

باب الضرورات (ناچاريها)

5431 1-  ضرورات الاحوال تذلّ رقاب الرّجال. 4 226 ضرورتها و ناچارى‏هاى زندگى، خوار سازد گردنهاى مردان را.

5432 2-  ضرورات الاحوال تحمل على ركوب الاهوال. 4 226 ضرورتهاى زندگى وادار كند انسان را بر دست زدن به كارهاى هولناك.

5433 3-  لا تحرم المضطرّ و ان اسرف. 6 341 محروم نكن مضطر و ناچار را، اگر چه اسراف كرده باشد.

باب الضعف (ناتوانى)

5434 1-  كن ممّن لا يفرط به عنف و لا يقعد به ضعف. 4 604 از كسانى باش كه تندى و درشتى تو از اندوه و حدّ خود نگذرد، و ضعف و ناتوانى، تو را از گرفتن حق خويش از پاى ننشاند.

5435 2-  ليكن احظى النّاس منك احوطهم على الضّعفاء و اعملهم بالحقّ. 5 50 بهره‏مندترين مردم نزد تو كسى بايد باشد كه نسبت به ضعيفان و ناتوانان احتياط و نگهدارى‏اش بيشتر، و در عمل به حق از همه كوشاتر باشد.

5436 3-  مسكين ابن آدم مكتوم الاجل مكنون العلل محفوظ العمل، تولمه البقّة و تنتنه العرقة و تقتله الشّرقة.

6 141 بينوا و مسكين پسر آدم اجل و عمرش پنهان، بيمارى‏هايش نهان، عملش محفوظ (در پيشگاه خداوند) پشه‏اى او را ناراحت كند، عرقى (كه در بدنش آيد) او را مى‏گنداند، لقمه گلوگيرى او را به قتل رساند

5437 4-  آفة القوىّ استضعاف الخصم. 3 105 آفت انسان نيرومند، ناتوان شمردن دشمن است.

5438 5-  ويح ابن آدم اسير الجوع صريع الشّبع غرض الآفات خليفة الاموات. 6 229 واى بر فرزند آدم كه در بند گرسنگى، و افتاده سيرى و هدف آفتها، و جانشين مردگان است.

باب الضلال (گمراهى)

5439 1-  اهلك شي‏ء استدامة الضّلال. 2 459 تباه كننده‏ترين چيزها ادامه دادن راه گمراهى و ضلالت است.

5440 2-  ضلال الدّليل هلاك المستدلّ. 4 228 گمراهى راهنما (موجب) نابودى و هلاكت راهياب است.

5441 3-  لكلّ ضلّة علّة. 5 13 هر گمراهى را علّت و سببى است.

5442 4-  امسك عن طريق إذا خفت ضلالته. 2 205 بازدار خويشتن را از (گام نهادن در) راهى كه ترس گمراهى در آن را دارى.

5443 5-  أين تذهب بكم المذاهب. 2 362 به كجا مى‏برد شما را اين راهها

5444 6-  أين تتيهون و من أين تؤتون و انّى تؤفكون و علام تعمهون، و بينكم عترة نبيّكم و هم ازمّة الصّدق و السنة الحقّ. 2 362 كجا سرگردان شديد و از كجا مى‏آييد و به كجا باز گرديد و به چه سويى در گمراهى مى‏گرديد، در صورتى كه عترت پيامبرتان در ميان شماست، و ايشانند زمامداران راستى و زبانهاى حق.

5445 7-  ليس كلّ من اضلّ فقد. 5 91 چنان نيست كه هر كه دست از كارى بدارد آن را نيابد.

5446 8-  ما اختلفت دعوتان الّا كانت احداهما ضلالة. 6 77 اختلاف نكنند دو دعوت (و دو دعوت كننده) مگر اين كه يكى از آنها بر گمراهى است.

5447 9-  ما بعد التّبيين الّا اللّبس. 6 83 پس از بيان كردن و آشكار كردن، جز درهم آميختگى و اشتباه نيست. 

باب الضمان (ضامن شدن)

5448 1-  لا تضمن ما لا تقدر على الوفاء به. 6 264 ضمانت نكن چيزى را كه قدرت وفا و انجام آن را ندارى.

باب التضييع (تباه ساختن)

5449 1-  من ضيّع امره ضيّع كلّ امر. 5 387 كسى كه كار خود را ضايع و تباه سازد هر كارى را تباه سازد.

5450 2-  من الفساد اضاعة الزّاد. 6 14 از تباهى كار است كه انسان توشه خود را ضايع و تباه سازد.

5451 3-  من اعظم الفجائع اضاعة الصّنائع. 6 20 از بزرگترين مصيبتها، تباه كردن احسانهاست.

5452 4-  من ضيّعه الأقرب أتيح له الأبعد. 5 384 كسى كه نزديكان و نزديك‏تران او را تباه كنند و رها كنند مقدّر شود (از سوى خداوند) براى او مردمان دورتر.

باب الضيافة (مهمانى)

5453 1-  الضّيافة رأس المروّة. 1 142 مهمان اساس جوانمردى است.

5454 2-  اكرم ضيفك و ان كان حقيرا و قم من مجلسك لابيك و معلّمك و ان كنت اميرا. 2 191 مهمان خود را گرامى دار، اگر چه حقير و كوچك باشد، و در برابر پدر و آموزگار خويش از جاى خود برخيز اگر چه امير و فرمانروا باشى.

5455 3-  افضل الأموال ما استرقّ به الرّجال. 2 391 برترين مالها آنست كه (با بخشش و سخاوت) مردان را به بردگى در آورد.

حرف «الطاء»

باب الطرب (شادى، مستى)

5456 1-  ربّ طرب يعود بالحرب. 4 58 چه بسا شادى و خوشحالى كه به جنگ و ستيز بازگردد.

باب الاطعام

5457 1-  اذا اطعمت فاشبع. 3 119 هنگامى كه كسى را اطعام كردى سير كن.

5458 2-  ما اكلته راح و ما اطعمته فاح. 6 90 آنچه را خوردى از ميان رفت، و آنچه را اطعام كردى (و به ديگران خوراندى) همچون عطرى فضا را معطر كرده و به همه جا رسيد.

باب الطعنة (زخم زبان زدن)

5459 1-  ايّاك ان تكون على النّاس طاعنا و لنفسك مداهنا فتعظم عليك الحوبة و تحرم المثوبة. 2 309 بپرهيز از اين كه طعنه زننده باشى بر مردم، و نسبت به خويش سهل‏انگار، كه در اين صورت گناه تو بزرگ خواهد بود و از پاداش و ثواب محروم خواهى شد.

باب الطلب (خواستن)

5460 1-  الدّنيا دول فاجمل فى طلبها و اصطبر حتّى تاتيك دولتك. 2 79 دنيا دولتهايى است (كه در حال چرخش و گردش است و يك جا نمى‏ماند) در اين صورت در طلب آن ميانه‏رو باش و شكيبايى كن تا دولتت برسد.

5461 2-  النّاس طالبان: طالب و مطلوب فمن طلب الدّنيا طلبه الموت حتّى يخرجه عنها، و من طلب الآخرة طلبته الدّنيا حتّى يستوفى رزقه منها. 2 130 مردم دنيا دو گروه طالب و جوينده هستند، هم طالب هستند و هم مطلوب (كه ديگرى در طلب آنهاست) آنكه دنيا را مى‏طلبد مرگ نيز او را مى‏طلبد تا او را از دنيا ببرد، و آنكه آخرت را مى‏طلبد دنيا نيز او را مى‏طلبد تا روزى او را به طور كامل به او برساند.

5462 3-  اطلب تجد. 2 174 بجوى تا بيابى.

5463 4-  اجملوا فى الطّلب فكم من حريص خائب و مجمل لم يخب. 2 256 ميانه‏رو باشيد در جستجو و طلب كه چه بسيار حريص و آزمندى كه نوميد گشت، و ميانه‏روى كه نوميد نگشت.

5464 5-  اصعب المرام طلب ما فى ايدى اللّئام. 2 407 سخت‏ترين خواسته‏ها خواستن چيزى است كه در دست افراد لئيم و پست قرار دارد.

5465 6-  آفة الطّلب عدم النّجاح. 3 106 آفت طلب و خواستن، بدان نرسيدن است.

5466 7-  خذ من الدّنيا ما اتاك و تولّ عمّا تولّى منها عنك، فان لم تفعل فاجمل فى الطّلب. 3 443 از دنيا برگير همان را كه نزدت آمده و روى بگردان از آنچه از تو روى گردانده و اگر اين كار را نمى‏كنى (و به دنبال آن مى‏روى) در طلب و جستجو ميانه‏رو باش (و افراط نكن).

5467 8-  ربّ عطب تحت طلب. 4 58 چه بسا هلاكت و نابودى كه در زير طلب و خواسته‏اى نهفته است.

5468 9-  سوف يأتيك اجلك فاجمل فى الطّلب. 4 134 به زودى است كه مرگ به سراغت آيد، پس در طلب و جستجو ميانه‏رو باش.

5469 10-  ربّما عزّ المطلب و الاكتساب. 4 81 چه بسا كه ناياب يا كمياب شود خواسته و كسب كردن.

5470 11-  رزقك يطلبك فارح نفسك من طلبه. 4 92 روزى تو، تو را مى‏جويد پس خويشتن را از جستجوى آن آسوده و راحت كن.

5471 12-  ظفر بالخير من طلبه. 4 274 به كار خير و نيكى برسد كسى كه آن را بجويد.

5472 13-  عجبت لمن ينشد ضالّته و قد اضلّ نفسه فلا يطلبها. 4 340 در شگفتم از كسى كه به دنبال گمشده خود مى‏گردد با اين كه نفس خود را گم كرده و در جستجوى آن نيست.

5473 14-  عجبت لمن عرف دواء دائه فلا يطلبه، و ان وجده لم يتداوبه. 4 342 در شگفتم از كسى كه درد و درمان خويش را شناخته ولى آن را نمى‏جويد، و اگر هم بجويد خود را بدان مداوا نكند.

5474 15-  قد يدرك المراد. 4 460 گاه است كه انسان به مراد خويش مى‏رسد.

5475 16-  قد يخيب الطّالب. 4 461 گاه است كه جوينده نوميد مى‏گردد.

5476 17-  قد يدرك المطلوب. 4 468 گاهى است كه انسان به مطلوب و مراد خويش مى‏رسد (يعنى ضابطه و قانونى ندارد، گاه به مطلوب مى‏رسد و گاه نمى‏رسد).

5477 18-  كلّ طالب مطلوب. 4 529 هر طالب و جوينده‏اى مطلوب نيز هست.

(چنانچه در حديث (2) قبل از اين نيز گذشت)

5478 19-  كم من طالب خائب، و مرزوق غير طالب. 4 549 چه بسيار جوينده‏اى كه به روزى و مطلوب خود نرسد و چه بسيار روزى رسيده‏اى كه جوينده نبوده است.

5479 20-  كفى بالمرء عقلا ان يجمل فى مطالبه. 4 576 براى عقل و خرد انسان كافى است كه در خواسته‏هاى خود ميانه‏رو باشد.

5480 21-  لكلّ رزق سبب فاجملوا فى الطّلب. 5 19 هر رزق و روزى را سببى است، پس در جستجوى آن ميانه‏رو باشيد.

5481 22-  للطّالب البالغ لذّة الادراك. 5 27 جوينده‏اى كه به مطلوب و مراد خويش برسد لذّت آن را درك كند.

5482 23-  لن يفوتك ما قسم لك فاجمل فى الطّلب. 5 69 آنچه براى تو مقدّر شده و بهره‏ات باشد از چنگ تو نخواهد رفت، پس در طلب ميانه‏رو باش.

5483 24-  لن تدرك ما زوى عنك فاجمل فى المكتسب. 5 69 هيچ‏گاه نخواهى رسيد به آنچه از تو گرفته شده، پس در كسب كردن ميانه‏رو باش.

5484 25-  ليس كلّ طالب بمرزوق. 5 75 هر جوينده‏اى چنان نيست كه به روزى برسد.

5485 26-  ليس كلّ مجمل بمحروم. 5 76 هر ميانه‏رو و معتدلى محروم نگردد.

5486 27-  ليس كلّ من طلب وجد. 5 91 چنان نيست كه هر كس چيزى را بجويد آن را بيابد.

5487 28-  لم يصدق يقين من اسرف فى الطّلب، و اجهد نفسه فى المكتسب. 5 106 درست و راست نيست يقين (به مبدأ و معاد) كسى كه در طلب (و تلاش روزى) زياده‏روى و اسراف مى‏كند، و جان خويش در راه كسب و كار به تعب و كوشش بسيار وامى‏دارد.

5488 29-  من طلب الزّيادة وقع فى النّقصان. 5 275 كسى كه زياد را بجويد در افتد در كمى و نقصان.

5489 30-  من طلب شيئا ناله او بعضه. 5 305 كسى كه چيزى را بجويد به همه آن و يا (لااقل) به برخى از آن خواهد رسيد.

5490 31-  من قعد عن طلب الدّنيا قامت اليه. 5 322 كسى كه از طلب كردن دنيا دست بدارد، دنيا به سراغش آيد.

5491 32-  من طلب ما فى ايدى النّاس حقّروه. 5 324 كسى كه بطلبد آنچه را در دست مردم است، مردم او را پست و كوچك كنند.

5492 33-  من اسرف فى طلب الدّنيا مات فقيرا. 5 331 كسى كه در راه طلب دنيا اسراف و زياده‏روى كند، فقير و نيازمند خواهد مرد.

5493 34-  من طلب ما لا يكون ضيّع مطلبه. 5 349 كسى كه در جستجوى چيزى باشد كه نخواهد شد، مقصد و يا جستجوى خود را تباه و ضايع نمايد.

5494 35-  من سعى فى طلب السّراب طال تعبه و كثر عطشه. 5 438 كسى كه در طلب رسيدن به سراب تلاش كند رنجش طولانى و تشنگى‏اش بسيار گردد.

5495 36-  ما كلّ طالب يخيب. 6 51 چنان نيست كه هر جوينده‏اى نوميد شود.

5496 37-  لا ذلّ كالطّلب. 6 350 هيچ خوارى و ذلّتى همچون درخواست از مردم نيست.

5497 38-  رضى بالحرمان طالب الرّزق من اللّئام. 4 93 راضى گشته به حرمان و بى‏بهرگى كسى كه روزى از لئيمان و افراد پست بخواهد.

5498 39-  يطلبك رزقك أشدّ من طلبك له، فأجمل فى طلبه. 6 492 روزى تو مى‏جويد تو را، سخت‏تر از جستجوى تو آن را، بنا بر اين در جستجوى آن (شتاب مكن و) ميانه‏رو باش.

باب الطمع

5499 1-  الطّمع مضرّ. 1 23 طمع زيان بار است.

5500 2-  الطّمع محنة. 1 40 طمع رنج و محنت است.

5501 3-  الطّمع رقّ. 1 41 طمع بردگى است.

5502 4-  الطّمع فقر. 1 43 طمع فقر و ندارى است.

5503 5-  الطّمع مذلّ، الورع مجلّ. 1 53 طمع خوار كننده است، و پارسايى بزرگ كننده.

5504 6-  الطّمع اوّل الشّرّ. 1 80 طمع آغاز شرّ و بدى و گام نخست آن است.

5505 7-  الطّمع فقر حاصر. 1 82 طمع فقرى است حاضر و آماده.

5506 8-  الطّمع مذلّة حاضرة. 1 120 طمع خوار كننده‏اى است حاضر.

5507 9-  الذّل مع الطّمع. 1 121 خوارى به همراه طمع است.

5508 10-  المطامع تذلّ الرّجال. 1 166 آنچه مورد طمع و حرص باشد، موجب خوارى مردان شود.

5509 11-  الطّمع رقّ مخلّد. 1 194 طمع بردگى هميشگى است.

5510 12-  الطّامع ابدا ذليل. 1 211 شخص طمعكار هميشه خوار است.

5511 13-  الطّمع يذلّ الامير. 1 274 طمع امير و فرمانروا را خوار گرداند.

5512 14-  الطّامع ابدا فى وثاق الذّلّ. 1 377 طمعكار هميشه به زنجير خوارى بسته شده است.

5513 15-  الطّمع احد الذّلّين. 2 20 طمع يكى از دو بخش خوارى است.

5514 16-  المذلّة و المهانة و الشّقاء فى الطّمع و الحرص. 2 136 خوارى و پستى و بدبختى در طمع و حرص است.

5515 17-  الطّمع مورد غير مصدر و ضامن غير موف. 2 137 طمع وارد كننده‏اى است كه بازنگرداند، و ضامنى است كه وفا نكند.

5516 18-  ايّاكم و دنائة الشّره و الطّمع فانّه رأس كلّ شرّ، و مزرعة الذّلّ و مهين النّفس، و متعب الجسد. 2 325 زنهار بپرهيزيد از پستى آز و طمع كه اساس هر بدى، و كشتزار خوارى، و پست كننده نفس، و رنج دهنده بدن مى‏باشد.

5517 19-  افقر النّاس الطّامع. 2 374 فقيرترين مردم شخص طمعكار است.

5518 20-  اهلك شي‏ء الطّمع. 2 376 نابود كننده‏ترين چيزها طمع است.

5519 21-  اضرّ شي‏ء الطّمع. 2 378 زيانبارترين چيزها طمع است.

5520 22-  اقبح الشّيم الطّمع. 2 379 زشت‏ترين چيزها طمع است.

5521 23-  اسوء شي‏ء الطّمع. 2 397 بدترين چيزها طمع است.

5522 24-  اصل الشّره الطّمع و ثمرته الملامة. 2 417 ريشه آز طمع است، و ميوه‏اش نكوهش (مردم).

5523 25-  ازرى بنفسه من استشعر الطّمع. 2 426 به هلاكت انداخته خويش را كسى كه طمع را شعار خويش ساخته است.

5524 26-  اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع. 2 433 بيشترين قربانگاه عقلها، در پرتو طمعها است.

5525 27-  اعظم النّاس ذلّا الطّامع الحريص المريب. 2 453 بزرگترين مردم در خوارى، طمعكار حريص شك‏دار است.

5526 28-  انّ العاقل لا ينخدع للطّمع. 2 497 به راستى كه انسان عاقل در برابر طمع فريب نخورد.

5527 29-  ان أطعت الطّمع ارداك. 3 24 اگر فرمان بردار طمع گشتى، تو را به نابودى كشاند.

5528 30-  آفة القضاة الطّمع. 3 104 آفت قاضيان طمع است.

5529 31-  بالاطماع تذلّ رقاب الرّجال. 3 240 به وسيله طمعهاست كه گردن مردان خم و خوار گردد.

5530 32-  بئس قرين الدّين الطّمع. 3 255 قرين و همراه بدى است طمع براى دين.

5531 33-  بلاء الرّجل فى طاعة الطّمع و الامل. 3 262 بلا و گرفتارى مرد در پيروى از طمع و آرزو است.

5532 34-  ثمرة الطّمع الشّقاء. 3 326 ميوه طمع، بدبختى است.

5533 35-  ثمرة الطّمع ذلّ الدّنيا و الآخرة. 3 332 ميوه طمع، خوارى دنيا و آخرت است.

5534 36-  جمال الشّرّ الطّمع. 3 375 زيبايى شرّ و بدى، طمع است.

5535 37-  خير الامور ما عرى عن الطّمع. 3 425 بهترين كارها آن است كه از طمع عارى و برهنه باشد.

5536 38-  دلالة حسن الورع عزوف النّفس عن مذلّة الطّمع. 4 12 نشانه و راهنماى پارسايى نيك، جدا ساختن نفس از خوارى طمع است.

5537 39-  ذر الطّمع و الشّره و عليك بلزوم العفّة و الورع. 4 32 طمع و آز را واگذار، و بر تو باد به ملازمت پاكدامنى و پارسايى.

5538 40-  ذلّ الرّجال فى المطامع و فناء الآجال فى غرور الآمال. 4 39 خوارى مردان در طمع كارى‏هاست، و نابود شدن عمرها در فريبكارى آرزوها است.

5539 41-  رأس الورع ترك الطّمع. 4 51 اساس پارسايى رها كردن طمع است.

5540 42-  ركوب الاطماع يقطع رقاب الرّجال. 4 94 سوار شدن بر مركب‏هاى طمع، مى‏زند گردنهاى مردان را.

5541 43-  سبب فساد اليقين الطّمع. 4 120 سبب تباهى يقين طمع است.

5542 44-  سبب فساد الورع الطّمع. 4 126 سبب تباه شدن پارسايى، طمع است.

5543 45-  صلاح النّفس قلّة الطّمع. 4 195 وسيله اصلاح نفس، كمى طمع است.

5544 46-  ضادّوا الطّمع بالورع. 4 231 به وسيله ورع و پارسايى با طمع بجنگيد و مخالفت كنيد.

5545 47-  عند غرور الاطماع و الآمال تنخدع عقول الجهّال و تختبر الباب الرّجال. 4 325 در هنگام فريب دادن طمعها و آرزوهاست كه گول مى‏خورد عقلهاى نادانان و آزمايش شوند خردمندان از مردان.

5546 48-  عبد المطامع مسترقّ لا يجد ابدا العتق. 4 352 كسى كه برده طمع شد، تا ابد روى آزادى را نخواهد ديد.

5547 49-  غشّ نفسه من شرّ بها الطّمع. 4 381 نيرنگ زده است به نفس خويش، كسى كه جام طمع بر آن نوشانده است.

5548 50-  فساد الدّين الطّمع. 4 416 تباهى دين در طمع است.

5549 51-  قرن الطّمع بالذّلّ. 4 494 طمع با خوارى قرين و همراه است.

5550 52-  قليل الطّمع يفسد كثير الورع. 4 497 اندكى از طمع، پارسايى و ورع بسيار را تباه كند.

5551 53-  كلّ طامع اسير. 4 525 هر طمعكارى اسير و دربند است.

5552 54-  كيف يملك الورع من يملكه الطّمع. 4 559 چگونه مالك پارسايى شود (و پارسا گردد) كسى كه طمع بر او فرمانروا گشته است.

5553 55-  كثرة الطّمع عنوان قلّة الورع. 4 590 طمع بسيار نشانه كمى پارسايى است.

5554 56-  من ملكه الطّمع ذلّ. 5 137 كسى كه طمع اختيار او را در دست گيرد خوار گردد.

5555 57-  من لزم الطّمع عدم الورع. 5 242 كسى كه ملازم طمع باشد، پارسايى را از دست مى‏دهد.

5556 58-  من كثر طمعه عظم مصرعه. 5 269 كسى كه طمعش بسيار شد قربانگاهش بزرگ شود.

5557 59-  من اتّخذ الطّمع شعارا جرّعته الخيبة مرارا. 5 340 كسى كه طمع را شعار خويش گرداند (و جامه طمع بر تن كند) نوميدى بر او جرعه پى در پى دهد.

5558 60-  من حدّث نفسه بكاذب الطّمع كذّبته العطيّة. 5 357 كسى كه وعده طمع دروغى را به خاطر بگذراند، عطايى كه مى‏خواهد به او برسد دروغگو در آيد.

5559 61-  من لم ينزّه نفسه عن دنائة المطامع فقد اذلّ نفسه، و هو فى الآخرة اذلّ و اخزى. 5 386 كسى كه نفس خويش را از پستى طمع‏كارى‏ها پاك نكند، نفس خود را خوار كرده و در آخرت خوارتر و رسواتر است.

5560 62-  من طمع ذلّ و تعنّى. 5 451 كسى كه طمع كند خوار گردد و به تعب و رنج گرفتار شود.

5561 63-  ملاك الشّرّ الطّمع. 6 117 ملاك و معيار بدى طمع است.

5562 64-  نعم عون الامل الطّمع. 6 163 براى آرزو، طمع كمك كار خوبى است.

5563 65-  نكد الدّين الطّمع و صلاحه الورع. 6 173 تيرگى دين، طمع است و اصلاح آن به ورع و پارسايى است.

5564 66-  نعوذ باللّه من المطامع الدنيّة و الهمم الغير المرضيّة. 6 175 پناه مى‏بريم به خدا از طمع‏كارى‏هاى بد و انديشه‏هاى ناپسند.

5565 67-  ورع ينجى خير من طمع يردى. 6 225 پارسايى و ورعى كه انسان را نجات دهد، بهتر است از طمعى كه نابود گرداند.

5566 68-  ورع يعزّ خير من طمع يذلّ.

6 225 پارسايى و ورعى كه عزيز گرداند بهتر است از طمعى كه خوار گرداند.

5567 69-  لا تطمع فيما لا تستحقّ. 6 261 طمع نكن در آنچه شايسته آن نيستى.

5568 70-  لا يسترقّنّك الطّمع و قد جعلك اللّه حرّا. 6 298 نبايد طمع تو را به بردگى خويش در آورد در حالى كه خداوند تو را آزاد قرار داده است.

5569 71-  لا يسترقّنّك الطّمع و كن عزوفا. 6 273 نبايد طمع تو را به بردگى در آورد و از آن دورى گزين.

5570 72-  لا تملّك نفسك بغرور الطّمع و لا تجب دواعى الشّره فانّهما يكسبانك الشّقاء و الذّلّ. 6 338 نفس خويش را در اختيار فريب طمع مگذار، و به خوانندگان و دعوت كنندگان به آز پاسخ مده كه اين دو براى تو بدبختى و خوارى كسب كنند.

5571 73-  لا تطمع فى كلّ ما تسمع فكفى بذلك حمقا. 6 345 هر چه را شنيدى در آن طمع نكن كه همين براى حماقت و نادانى تو كافى است.

5572 74-  لا يفسد الدّين كالطّمع. 6 367 چيزى همانند طمع، دين را تباه نكند.

5573 75-  لا يجتمع الورع و الطّمع. 6 371 پارسايى با طمع جمع نشود.

5574 76-  لا اذلّ من طامع. 6 374 كسى خوارتر از طمعكار نيست.

5575 77-  لا شيمة اذلّ من الطّمع. 6 382 خصلتى خوار كننده‏تر از طمع نيست.

5576 78-  لا يسلم الدّين مع الطّمع. 6 388 دين با وجود طمع سالم نماند.

5577 79-  لا ذلّ أعظم من الطّمع. 6 434 خوارى و ذلّتى بزرگتر از طمع نيست.

5578 80-  يسير الطّمع يفسد كثير الورع. 6 455 اندكى از طمع تباه سازد بسيارى از پارسايى را.

5579 81-  لا تطمعنّ نفسك فيما فوق الكفاف فيغلبك بالزّيادة. 6 290 نفس خود را به طمع نينداز براى بيشتر از مقدار كفاف زندگى، كه در اين صورت بر تو غالب شود به افزون خواهى.

5580 82-  يفسد الطّمع الورع، و الفجور التّقوى. 6 472 طمع، پارسايى را تباه كند و فجور و گناه، تقوا را.

5581 83-  الحرّ عبد ما طمع. 1 113 انسان آزاد تا زمانى كه طمع كند برده است.

باب الطاعة

5582 1-  من كثرت طاعته كثرت كرامته. 5 444 كسى كه فرمانبردارى‏اش بسيار شد، كرامت و عزّت او بسيار گردد.

5583 2-  ثلاث مهلكات، طاعة النّساء، و طّاعة الغضب، و طاعة الشّهوة. 3 337 سه چيز است كه نابود كننده است: فرمانبردارى زنان، و فرمانبردارى خشم، فرمانبردارى خواهش و شهوت.

5584 3-  الطّاعة حرز. 1 33 فرمانبردارى و اطاعت حق، نگهبان است.

5585 4-  الطّاعة تنجى، المعصية تردى. 1 33 فرمانبردارى رهايى بخشد، نافرمانى به هلاكت اندازد.

5586 5-  الطّاعة اجابة. 1 42 فرمانبردارى اجابت و امتثال فرمان خدا است.

5587 6-  الطّاعة أحرز عتاد. 1 132 فرمانبردارى حق تعالى محكم‏ترين تكيه‏گاه است.

5588 7-  الطّاعة غنيمة الاكياس. 1 136 فرمانبردارى خداوند غنيمت زيركان است.

5589 8-  الطّاعة متجر رابح. 1 155 فرمانبردارى تجارتى است سودمند.

5590 9-  الطّاعة همّة الاكياس. 1 162 فرمانبردارى همّت و هدف زيركان است.

5591 10-  الطّاعة أقوى حرز. 1 163 فرمانبردارى خدا محكم‏ترين نگهبان است.

5592 11-  الطّاعة ابقى عزّ. 1 190 فرمانبردارى خدا ماندنى‏ترين عزّت است.

5593 12-  الطّاعة عزّ المعسر. 1 265 فرمانبردارى خداوند، عزّت انسان پريشان حال است.

5594 13-  الطّاعة تستدرّ المثوبة. 1 268 فرمانبردارى ريزان گرداند پاداش نيك پروردگار را.

5595 14-  الطّاعة تعظيم الإمامة. 1 275 فرمانبردارى خداوند بزرگداشت مقام امامت است.

5596 15-  الطّاعة تطفئ غضب الرّبّ. 1 326 فرمانبردارى، خشم پروردگار را فرو نشاند.

5597 16-  العزيز من اعتزّ بالطّاعة. 1 335 عزيز حقيقى كسى است كه به وسيله فرمانبردارى خداوند عزّت يافته است.

5598 17-  اخو العزّ من تحلّى بالطّاعة. 1 347برادر، عزّت (و قرين آن) كسى است كه به وسيله فرمانبردارى خداوند زيور گرفته است.

5599 18-  العمل بطاعة اللَّه أربح. 1 349 عمل به فرمانبردارى خداوند سودمندتر است.

5600 19-  الطّاعة للَّه اقوى سبب. 1 369 فرمانبردارى خداوند محكم‏ترين وسيله است.

5601 20-  العمل بطاعة اللّه اربح، و لسان الصّدق ازين و انجح. 2 67 عمل به فرمانبردارى خدا سودمندتر، و زبان راستگو آراسته‏تر و پيروزمندتر است.

5602 21-  الطّاعة جنّة الرّعيّة و العدل جنّة الدّول. 2 69 فرمانبردارى سپر رعيّت و عدل و داد سپر دولتهاست.  5603 22-  المؤمن على الطّاعات حريص و عن المحارم عفيف. 2 107 مؤمن چنان است كه بر اطاعتها حريص، و از محرمات پاكدامن و عفيف است.

5604 23-  الطّاعة و فعل البرّ هما المتجر الرّابح. 2 153 فرمانبردارى خداوند و كار نيك اين هر دو تجارتى است سودمند.

5605 24-  اطع تغنم. 2 168 فرمانبردارى كن تا غنيمت يابى.

5606 25-  اطع تربح. 2 171 اطاعت خدا كن تا سود برى.

5607 26-  اكرم نفسك ما اعانتك على طاعة اللّه. 2 187 گرامى بدار نفس خود را تا زمانى كه يارى دهد تو را بر فرمانبردارى خداوند.

5608 27-  اتّق اللّه بطاعته و اطع اللّه بتقواه. 2 201 تقواى الهى داشته باش به وسيله فرمانبردارى او، و فرمانبردارى خدا كن به وسيله تقواى او.

5609 28-  اطيعوا اللّه حسب ما امركم به و رسله. 2 240 فرمانبردارى خدا كن بدانگونه كه او و پيامبرانش به تو دستور داده‏اند.

5610 29-  اطع اللّه فى جمل امورك فانّ طاعة اللّه فاضلة على كلّ شي‏ء، و الزم الورع. 2 211 فرماندارى خدا كن در همه كارهاى خود كه به راستى فرمانبردارى خداوند از هر چيز برتر است، و ملازم ورع و پارسايى باش.

5611 30-  اطع اللّه سبحانه فى كلّ حال و لا تخل قلبك من خوفه و رجائه طرفة عين و الزم الاستغفار. 2 224 فرمانبردار خداى سبحان باش در هر حال، و دلت را از ترس و اميد او به اندازه چشم بر هم زدنى خالى مكن، و ملازم استغفار و آمرزشخواهى باش.

5612 31-  اشغلوا انفسكم بالطّاعة و ألسنتكم بالذّكر و قلوبكم بالرّضا فيما احببتم و كرهتم. 2 243 جانهاى خود را مشغول كنيد به فرمانبردارى خدا، و زبانهاتان را به ذكر خدا و دلهاتان را به خوشنودى از مقدرات خداوند در آنچه دوست داريد و ناخوش داريد.

5613 32-  استتمّوا نعم اللّه عليكم بالصّبر على طاعته، و المحافظة على ما استحفظكم من كتابه. 2 249 نعمت‏هاى خدا را بر خويشتن تمام و كامل كنيد به وسيله صبر بر طاعت و فرمانبردارى خدا، و نگهدارى آنچه را كه كتاب خدا نگهدارى آن را از شما خواسته است.

5614 33-  اعقل النّاس اطوعهم للّه سبحانه. 2 428 عاقل‏ترين مردم فرمانبردارترين آنهاست از خداى سبحان.

5615 34-  اعقلكم اطوعكم. 2 369 عاقل‏ترين شما فرمانبردارترين شما است.

5616 35-  اشرف الاعمال الطّاعة. 2 383 شريف‏ترين عملها فرمانبردارى خدا است.

5617 36-  انصح النّاس لنفسه اطوعهم لربّه. 2 424 خيرخواه‏ترين مردم براى نفس خويش فرمانبردارترين آنها است براى پروردگار خويش.

5618 37-  اجدر النّاس برحمة اللّه اقومهم بالطّاعة. 2 436 شايسته‏ترين مردم به رحمت خدا پايدارترين آنها است در فرمانبردارى خدا.

5619 38-  احبّ العباد الى اللَّه اطوعهم له. 2 431 محبوب‏ترين بندگان در پيشگاه خداوند فرمانبردارترين آنهاست از وى.

5620 39-  احقّ من تطيعه من لا تجد منه بدّا، و لا تستطيع لامره ردّا. 2 444 شايسته‏ترين كسى كه بايد فرمانش را ببرى كسى است كه از او چاره‏اى ندارى، و ردّ فرمان او نتوانى (يعنى خداوند متعال).

5621 40-  احقّ من اطعته من امرك بالتّقى و نهاك عن الهوى. 2 446 شايسته‏ترين كسى كه بايد اطاعتش كنى، كسى است كه تو را دستور به تقوا داده و از پيروى هواى نفس باز داشته است.

5622 41-  انّ اسعد النّاس من كان له من نفسه بطاعة اللّه متقاض. 2 490 به راستى كه نيكبخت‏ترين مردم كسى است كه او را از نفس و درون خويش براى اطاعت خداوند درخواستى باشد.

5623 42-  انّ المغبون من غبن عمره، و انّ المغبوط من انفذ عمره فى طاعة اللّه.

2 525 به راستى كه مغبون كسى است كه در مورد عمر خويش مغبون باشد، و «مغبوط» يعنى كسى كه مورد غبطه و آرزوى ديگران است، كسى است كه عمر خويش را در راه اطاعت و فرمانبردارى خداوند به پايان رسانده است.

5624 43-  انّ اللّه سبحانه جعل الطّاعة غنيمة الاكياس عند تفريط العجزة. 2 532به راستى كه خداى سبحان فرمانبردارى را غنيمت زيركان قرار داده، در آنجا كه ناتوانان (در عمل) تقصير در اطاعت كنند.

5625 44-  انّ ولىّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله من اطاع اللّه و ان بعدت لحمته. 2 505 به راستى كه دوستدار حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله كسى است كه فرمانبردارى خدا كند، اگر چه نسب او با آن حضرت دور باشد.

5626 45-  انّ من بذل نفسه فى طاعة اللّه و رسوله كانت نفسه ناجية سالمة و صفقته رابحة غانمة. 2 565 به راستى آن كسى كه نفس خويش را در راه فرمانبردارى خدا و پيامبرش بذل كرده و بخشيده، داراى نفسى رستگار و سالم است، و تجارتى سودمند و پر غنيمت كرده است.

5627 46-  ان كنت حريصا على طلب المضمون لك، فكن حريصا على اداء المفروض عليك. 3 6 اگر حريص هستى بر جستن آنچه رسيدنش براى تو ضمانت شده است، (يعنى رزق و روزى تو) پس حريص نيز باش براى انجام آنچه بر تو واجب شده است.

5628 47-  انّك ان اطعت اللّه نجاك و اصلح مثواك. 3 56 به راستى تو اگر اطاعت خدا كنى نجات دهد تو را و جايگاهت را اصلاح كند.

5629 48-  آفة الرّعيّة مخالفة الطّاعة. 3 104 آفت رعيت مخالفت فرمانبردارى كردن (از والى و زمامدار) است.

5630 49-  اذا طلبت العزّ فاطلبه بالطّاعة. 3 135 هرگاه در طلب عزّت بودى، آن را به وسيله فرمانبردارى خدا بجوى.

5631 50-  اذا قويت فاقو على طاعة اللَّه سبحانه. 3 140 هرگاه نيرومند شدى نيروى خود را در راه فرمانبردارى خداى سبحان صرف كن.

5632 51-  اذا اخذت نفسك بطاعة اللَّه اكرمتها، و ان ابتذلتها فى معاصيه اهنتها. 3 143 هرگاه به كار گرفتى نفس خود را در راه فرمانبردارى خدا، گرامى‏اش داشته‏اى، و اگر به پستى و خوارى نافرمانى‏هاى خدا واداشتى آن را پست و سبك كرده‏اى.

5633 52-  بالطّاعة يكون الاقبال. 3 213 اقبال و بخت بلند، به فرمانبردارى خدا است.

5634 53-  بالطّاعة يكون الفوز. 3 214 رستگارى به اطاعت خداست.

5635 54-  بالطّاعة تزلف الجنّة للمتّقين. 3 230 نزديك شدن بهشت به پرهيزكاران، به فرمانبردارى خداست.

5636 55-  بحسن الطّاعة يعرف الاخيار. 3 236 به خوب فرمانبردارى كردن، نيكان شناخته شوند.

5637 56-  بادر الطّاعة تسعد. 3 241 به فرمانبردارى خدا مبادرت كن تا نيكبخت شوى.

5638 57-  توسّل بطاعة اللّه تنجح. 3 276 به فرمانبردارى خدا توسل جوى تا پيروز شوى.

5639 58-  تمسّك بطاعة اللَّه يزلفك. 3 277 به فرمانبردارى خدا تمسّك جوى تا تو را به خدا نزديك كند.

5640 59-  ثمرة الطّاعة الجنّة. 3 326 ميوه اطاعت و فرمانبردارى خدا، بهشت است.

5641 60-  ثواب اللَّه لاهل طاعته، و عقابه لاهل معصيته. 3 348 پاداش نيك خدا از آن فرمانبرداران است و كيفر و عقاب او از آن نافرمانان.

5642 61-  ثابروا على الطّاعات و سارعوا الى فعل الخيرات، و تجنّبوا السّيّئات، و بادروا الى فعل الحسنات، و تجنّبوا ارتكاب المحارم. 3 352 مداومت كنيد بر طاعتها، و بشتابيد به سوى انجام كارهاى نيك، و دورى گزينيد از بدى‏ها، و پيشى گيريد به سوى انجام كارهاى نيك، و از ارتكاب محرمات الهى اجتناب كنيد.