2611 46- من خاف أمن. 5 148 كسى كه بترسد ايمنى يابد.
2612 47- من خاف أدلج. 5 150 كسى كه بترسد شب خيز باشد.
2613 48- من خاف اللَّه قلّت مخافته. 5 206 كسى كه از خدا بترسد ترسش از ديگران كم است.
2614 49- من خاف سوطك تمنّى موتك. 5 218 كسى كه از تازيانهات بترسد (و از ستم
تو بيمناك باشد) آرزوى مرگت كند.
2615 50- من خاف اللَّه لم يشف غيظه. 5 239 كسى كه از خدا بترسد خشم خود را شفا ندهد (و به كار نبندد، بلكه آن را فرو
خورد).
2616 51- من قلّت مخافته كثرت آفته. 5 280 كسى كه ترسش كم باشد آفتش بسيار باشد.
2617 52- من خاف ربّه كفّ عن ظلمه. 5 275 كسى كه از پروردگار خود بترسد از ستم خود را نگه دارد.
2618 53- من خاف الوعيد قرّب على نفسه البعيد. 5 287 كسى كه از تهديد بيم داشته
باشد دور را بر خود نزديك گرداند. 2619 54- من خاف العقاب انصرف عن السّيّئات. 5
335 كسى كه از عقاب و كيفر الهى بترسد از بدىها روى بگرداند.
2620 55- من اخافك لكى يؤمنك خير لك ممّن يؤمنك لكى يخيفك. 5 367 كسى كه تو را
بترساند تا (از عذاب الهى) امانت دهد بهتر است براى تو از كسى كه امانت دهد تا تو
را بترساند.
2621 56- من لم يخف أحدا لم يخف أبدا. 5 406 هر كس نترساند كسى را، هرگز از
كسى نترسد.
2622 57- من لم يصدق من اللَّه خوفه لم ينل منه الامان. 5 416 كسى كه ترسش از
خدا از روى راستى و صداقت نباشد به امان خدا دست نيابد.
2623 58- من خاف اللَّه آمنه اللَّه سبحانه من كلّ شيء. 5 421 كسى كه از خدا
بترسد خداوند سبحان از هر چيز او را ايمنى بخشد.
2624 59- من خاف النّاس أخافه اللَّه سبحانه من كلّ شيء. 5 421 كسى كه از مردم
بترسد خداى سبحان او را از هر چيز بترساند.
2625 60- ما ظلم من خاف المصرع. 6 76 كسى كه از افتادن در عذاب و هلاكت بترسد ستم نكند.
2626 61- نعم الحاجز عن المعاصى الخوف. 6 161 ترس چه مانع و حائل خوبى از انجام
نافرمانىها است.
2627 62- نعم مطيّة الامن الخوف. 6 162 ترس مركب خوبى براى امنيّت و ايمنى است.
2628 63- لا يخف خائف الّا ذنبه. 6 260 هيچ ترسناكى نبايد از چيزى جز از گناه
خويش بترسد.
2629 64- لا تخف الّا ذنبك. 6 262 نترس، جز از گناه خويش.
2630 65- لا تخافوا ظلم ربّكم و لكن خافوا ظلم أنفسكم. 6 276 از ستم
پروردگارتان نترسيد بلكه از ستم خويش بر خودتان بترسد.
2631 66- لا ينبغي للعاقل
ان يقيم على الخوف اذا وجد الى الامن سبيلا. 6 413 شايسته نيست براى انسان عاقل كه در حالت ترس بماند هنگامى كه راهى براى ايمنى در
پيش رو دارد.
2632 67- ينبغي لمن عرف اللَّه سبحانه أن لا يخلو قلبه من رجائه و خوفه. 6 441
شايسته است براى كسى كه خداى سبحان را مىشناسد كه دلش از اميد به خدا و ترس از خدا
خالى نباشد.
2633 68- من هاله ما بين يديه نكص على عقبيه. 5 382 كسى كه بترساند او را آنچه
در پيش روى او است به پشت سر برگردد.
باب الخيانة
2634 1- الخيانة غدر. 1 37 خيانت فريب است.
2635 2- الخيانة أخو الكذب. 1 74 خيانت برادر دروغ است.
2636 3- المذيع و الخائن سواء. 1 150 كسى كه رازى را افشا كند و كسى كه خيانت
كند يكسانند.
2637 4- الخيانة صنو الافك. 1 191 خيانت همتاى دروغ و تهمت است.
2638 5- الخائن لا وفاء له. 1 224 آدم خيانت كار وفا ندارد.
2639 6- الخيانة رأس النّفاق. 1 239 خيانت اساس نفاق و دو رويى است.
2640 7- الخيانة دليل على قلّة الورع و عدم الدّيانة. 1 375 خيانت در شخص، نشان
دهنده كمى پارسايى و بىدينى است.
2641 8- الخائن من شغل نفسه بغير نفسه و كان يومه شرّا من أمسه. 2 110 خيانتكار
كسى است كه نفس خود را به ديگرى جز خود سرگرم كند (و از عيب خود غافل باشد) و
امروزش بدتر از ديروزش باشد.
2642 9- ايّاك و الخيانة فانّها شرّه معصية و انّ الخائن لمعذّب بالنّار على
خيانته. 2 297 بر تو باد پرهيز كردن از خيانت كه بدترين گناه و نافرمانى است و به
راستى كه خيانتكار به خاطر خيانتش در دوزخ معذّب خواهد بود.
2643 10- أعظم الخيانة خيانة الامّة. 2 388 بزرگترين خيانت، خيانت به امّت اسلامى است.
2644 11- أقبح الاخلاق الخيانة. 2 381 زشتترين خوىها خيانت است.
2645 12- اذا ائتمنت فلا تسخن. 3 118 هر گاه امانتى به كسى سپردى نسبت خيانت به
او مده (و خيانتكارش مدان).
2646 13- اذا ائتمنت فلا تخن. 3 118 هر گاه امانتى به تو سپردند خيانت نكن.
2647 14- آفة الامانة الخيانة. 3 110 آفت امانت خيانت است.
2648 15- جانبوا الخيانة فانّها مجانبة الاسلام. 3 362 از خيانت خود را دور
كنيد، كه خيانت از اسلام دور است.
2649 16- خيانة المستسلم و المستشير من أفظع الامور و أعظم الشّرور و موجب عذاب
السّعير. 3 454 خيانت كسى كه تسليم انسان است و كسى كه طرف مشاوره انسان است از
شنيعترين چيزها و بزرگترين بدىهاى و موجب عذاب سوزان و افروخته شدن دوزخ است.
2650 17- رأس النّفاق الخيانة. 4 48 2652 18- رأس الكفر الخيانة. اساس نفاق خيانت است.
2652 19- غاية الخيانة خيانة الخلّ الودود و نقض العهود. 4 374 نهايت خيانت آن
است كه انسان به دوست صميمى خود خيانت كند و پيمانها را بشكند.
2653 20- فساد الامانة طاعة الخيانة. 4 417 تباهى امانت پيروى كردن از خيانت است.
2654 21- من خانه وزيره فسد تدبيره. 5 217 كسى كه وزيرش به او خيانت كند تدبيرش تباه شود.
2655 22- لربّما خان النّصيح المؤتمن و نصح المستخان. 5 52 بسا باشد كه خير
خواه امين خيانت كند، و كسى را كه خائن بشمرند خير خواهى كند.
2656 23- من خان سلطانه بطل أمانه. 5 332 كسى كه به سلطان خود خيانت كند ايمنى او از بين مىرود (و پيوسته در
انديشه اين است كه مبادا خيانتش آشكار شود).
2657 24- من عمل بالخيانة فقد ظلم الامانة. 5 448 كسى كه به خيانت عمل كند به
امانت ستم كرده است.
2658 25- لا تخن من ائتمنك و ان خانك، و لا تشن عدوّك و ان شانك. 6 339 خيانت
نكن به كسى كه تو را امين داند هر چند او خيانت كرده باشد، و زشت مكن دشمنت را اگر
چه او زشتى تو را خواهد.
2659 26- من أفحش الخيانة خيانة الودائع. 6 20 از زشتترين خيانتها خيانت به
سپردهها است.
2660 27- لا تجتمع الخيانة و الاخوّة. 6 372 خيانت و برادرى با هم گرد نيايند.
2661 28- لا خير فى شهادة خائن. 6 392 در شهادت و گواهى آدم خائن، خيرى نيست.
باب الاستخارة
2662 1- استخر و لا تتخيّر، فكم من تخيّر أمرا كان هلاكه فيه. 2 192 در كارها
استخاره و طلب خير از خدا كن و خود رأيى مكن كه بسا شده كسى روى خود رأيى كارى را
اختيار كرده كه نابودىاش در آن بوده است.
2663 2- اذا أمضيت فاستخر. 3 116 چون تصميم به كارى گرفتى از خدا خير خود را در
آن كار درخواست كن.
2664 3- ما ندم من استخار. 6 49 پشيمان نشود كسى كه خير خود از خدا بخواهد.
2665 1- الخير لا يفنى. 1 229 خير و خوبى فانى و نابود نشود.
2666 2- الخير أسهل من فعل الشّرّ. 1 314 كار نيك آسانتر است از كار بد.
2667 3- العجز مع لزوم الخير خير من
القدرة مع ركوب الشّرّ. 2 94 ناتوانى با ملازمت كار نيك بهتر است از توانايى به
ارتكاب كار بد.
2668 4- افعلوا الخير ما استطعتم فخير من الخير فاعله. 2 254 كار نيك را
هر چه مىتوانيد انجام دهيد كه بهتر از كار نيك انجام دهنده آن است.
2669 5- افعل الخير و لا تحقّر منه شيئا فانّ قليله كثير و فاعله محبور. 2 187
كار نيك را انجام ده و چيزى از آن را حقير و كم مشمار، كه كم آن نيز بسيار و انجام
دهندهاش شادمان است.
2670 6- اكثر سرورك على ما قدّمت من الخير و حزنك على ما فات منه. 2 192 شادمانى خود را در مورد كار نيكى كه انجام دادهاى بسيار كن، و اندوهت را در
مورد آنچه از كار خير از دست دادهاى زياد كن.
2671 7- افعل الخير و لا تفعل الشّرّ، فخير من الخير من يفعله، و شرّ من الشّرّ
من يأتيه بفعله. 2 215 كار خير را انجام ده، و كار بد را انجام نده، زيرا بهتر از
كار خير، كسى است كه آن را انجام دهد، و بدتر از كار بد، كسى است كه به انجام آن
مىپردازد.
2672 8- اذا عقدتم على عزائم خير فامضوها. 3 124 هر گاه تصميم كار خيرى گرفتيد
آن را انجام دهيد (و به تأخير نيندازيد).
2673 9- اذا رأيتم الخير فخذوا به. 3 126 هر گاه كار نيكى را ديديد آن را برگيريد.
2674 10- اذا رأيتم الخير فسارعتم اليه و رأيتم الشّرّ فتباعدتم عنه، و كنتم
بالطّاعات عاملين، و فى المكارم متنافسين، كنتم محسنين فائزين. 3 184 هر گاه كار نيكى مشاهده كرديد به سوى آن بشتابيد، و هر گاه كار بدى را
ديديد از آن دورى كنيد، به طاعتها و فرمانبردارىهاى الهى عامل باشيد، در صفات نيك
انسانى از يكديگر سبقت گيريد تا در نتيجه نيكوكارانى رستگار و پيروز باشيد.
2675 11- بادر الخير ترشد. 3 241 به كار نيك مبادرت كن تا راه راست را بيابى.
2676 12- باكر الخير ترشد. 3 262 به كار نيك پيشى گير تا به راه راست دست يابى.
2677 13- ثلاث هنّ جماع الخير: إسداء النّعم، و رعاية الذّمم، و صلة الرّحم.
3 341 سه خصلت است كه آنها جامع خير و نيكى است: احسان كردن نعمتها، رعايت كردن
عهد و پيمانها، صله رحم.
2678 14- خير الأمور ما سهلت مباديه، و حسنت خواتمه، و حمدت عواقبه.
3 437 بهترين كارها آن است كه مبادى (و مقدّمات) آن آسان باشد، و سرانجامهاى آن
نيكو، و پايان كار نيز پسنديده و ممدوح باشد.
2679 15- درك السّعادة بمبادرة الخيرات و الأعمال الزّاكيات. 4 23 رسيدن به
سعادت و نيكبختى به مبادرت (و شتاب كردن) در كارهاى نيك و اعمال پاكيزه است.
2680 16- ربّ خير وافاك من حيث لا ترتقبه. 4 78 چه بسيار خير و خوبى كه برسد به
تو، از جايى كه اميدى بدان نداريد.
2681 17- شرّ لا يدوم خير من خير لا يدوم. 4 168 شر و بدى كه دائمى نباشد بهتر
است از خوبى و خيرى كه دوام نداشته باشد.
2682 18- ضادّوا الشّرّ بالخير. 4 231 مخالفت و ضدّيت كنيد با كار بد به كار
نيك.
2683 19- عليكم بأعمال الخير فتبادروها و لا يكن غيركم أحقّ بها منكم. 4 300
بر شما باد به كارهاى نيك كه در آنها شتاب كنيد، و ديگران به آنها شايستهتر از شما
نباشند.
2684 20- غارس شجرة الخير تجتنيها أحلى ثمرة. 4 391 كسى كه درخت نيكى بكارد
شيرينترين ميوه را از آن بچيند.
2685 21- فاعل الخير خير منه. 4 412 انجام دهنده كار نيك بهتر از خود آن كار
است.
2686 22- فعل الخير ذخيرة باقية و ثمرة زاكية. 4 415 كار نيك اندوختهاى ماندنى
و ميوهاى پاكيزه است.
2687 23- من لم يعرف منفعة الخير لم يقدر على العمل به. 5 419 كسى كه سود خير و
خوبى را نشناخته باشد توان عمل آن را ندارد.
2688 24- من قدّم خيرا وجده. 5 468 كسى كه خيرى را از پيش فرستد آن را دريابد.
2689 25- قارن أهل الخير تكن منهم و باين أهل الشّرّ تبن عنهم. 4 514 با
نيكوكاران قرين شود تا از آنان باشى و از بدكاران دورى كن تا از آنها جدا شوى.
2690 26- كفى بفعل الخير حسن عادة. 4 577 در كار خير همان عادت (و خو گرفتن) بدان كافى است (و همان سبب انجام آن
مىشود).
2691 27- لان تكون تابعا فى الخير خير لك من ان تكون متبوعا فى الشّرّ. 5 42
اگر در كار خير پيرو ديگران باشى براى تو بهتر است از اين كه در كار بد جلودار
باشى، و ديگران پيرو تو باشند.
2692 28- لم يتعرّ من الشّرّ من لم يتجلبب الخير. 5 94 نرهد (و جدا) نگردد از
كار بد، كسى كه جامه كار نيك بر تن نكند. 2693 29- ليس بخير من الخير الّا ثوابه.
5 80 چيزى بهتر از كار خير نيست مگر ثواب و پاداش آن. 2694 30- من فعل الخير فبنفسه بدأ.
5 243 كسى كه كار خيرى انجام دهد در حقيقت از خود آغاز كرده و بهرهاش را خود
مىبرد (اگر چه سودش در دنيا به ديگرى برسد).
2695 31- من قدّم الخير غنم. 5 186 كسى كه خيرى از پيش فرستد غنيمت و بهره
خواهد برد.
2696 32- من لبس الخير تعرّى من الشّرّ. 5 223 كسى كه جامه خير و نيكى به تن كند از شرّ و بدى برهنه و عارى گردد.
2697 33- من ساء اختياره قبحت آثاره. 5 217 كسى كه اختيار و انتخابش در كارها بد باشد آثار اين انتخاب هم زشت خواهد
بود.
2698 34- من دفع الشّرّ بالخير غلب. 5 449 كسى كه كار بد را به كار نيك باز پس زند و دفع كند پيروز گردد.
2699 35- ما قدّمته من خير فعند من لا يبخس الثّواب، و ما ارتكبته من شرّ فعند
من لا يعجزه العقاب. 6 114 آنچه از كار نيك پيش فرستى اندوخته مىشود نزد كسى كه از
پاداش نكاهد، و هر آنچه كار زشت و بد انجام دهى در نزد كسى خواهد ماند كه عقاب كردن
او را عاجز و درمانده نخواهد كرد.
2700 36- لا تعدّنّ شرّا ما أدركت به خيرا. 6 266 آنچه را كه به وسيله آن به
كار خيرى برسى شرّ و بدى محسوب مدار (اگر چه به ظاهر شرّ باشد).
2701 37- لا تعدّنّ خيرا ما أدركت به شرّا. 6 266 آنچه را به وسيله آن به شرّى
برسى خير و نيك به حساب نياور (اگر چه به ظاهر خير باشد).
2702 38- لا يقولنّ أحدكم انّ احدا أولى بفعل الخير منّى فيكون و اللَّه كذلك،
انّ للخير و الشّرّ أهلا، فمهما تركتموه كفاكموه أهله. 6 326 نبايد يكى از شما
بگويد كه ديگرى شايستهتر است به انجام كار نيك از من، (و به اين بهانه آن را ترك
كند و وا گذارد) كه به خدا سوگند چنين است، زيرا كار خير و شرّ هر كدام اهلى دارد
كه هر زمان شما آن را واگذاريد اهل آن، آن را انجام دهند و شما را از آن كار كفايت
كنند.
حرف «الدال»
باب التدبير (چاره جويى كردن)
2703 1- التّدبير نصف المعونة. 1 151 تدبير در كار نيمى از كمك دادن و يارى
رساندن به انجام آن است.
2704 2- التّدبير قبل العمل يؤمن من النّدم. 1 372 چاره انديشى پيش از انجام كار آدمى را از پشيمانى در امان دارد.
2705 3- التّدبير قبل الفعل يؤمن العثار. 1 384 تدبير و چاره جويى در كار، پيش
از انجام آن از لغزش در امان دارد.
2706 4- القليل مع التّدبير أبقى من الكثير مع التّبذير. 2 88 كار اندك با
تدبير، پايدارتر است از كار زياد با ولخرجى و اسراف كارى.
2707 5- ادلّ شيء على غزارة. العقل حسن التّدبير. 2 429 راهبرترين چيز بر
فراوانى عقل و خرد انسان، تدبير نيك او است.
2708 6- آفة المعاش سوء التّدبير. 3 111 آفت زندگى، تدبير بد است.
2709 7- حسن التّدبير ينمى قليل المال و سوء التّدبير يفنى كثيرة. 3 387 تدبير
خوب، ثروت و مال اندك را زياد كند و بارور سازد، و تدبير بد مال بسيار را نابود
سازد.
2710 8- سبب التّدمير سوء التّدبير. 4 126 سبب نابودى، تدبير بد است.
2711 9- سوء التّدبير سبب التّدمير. 4 131 تدبير بد، سبب نابودى است.
2712 10- سوء التّدبير مفتاح الفقر. 4 132 تدبير بد، كليد فقر و نادارى است.
2713 1- صلاح العيش التّدبير. 4 194 اساس اصلاح در زندگى تدبير است.
2714 12- من ساء تدبيره تعجّل تدميره. 5 187 كسى كه تدبيرش بد باشد در نابودىاش شتاب كند.
2715 13- من ساء تدبيره بطل تقديره. 5 216 كسى كه تدبيرش بد باشد اندازه گيرىاش در كارها بيهوده گردد.
2716 14- من تأخّر تدبيره تقدّم تدميره. 5 215 كسى كه تدبيرش را به تأخير اندازد نابودىاش پيش افتد.
2717 15- من ساء تدبيره كان هلاكه فى تدبيره. 5 365 هر كه تدبيرش بد باشد
نابودىاش در همان تدبير او است.
2718 16- لا عقل كالتّدبير. 6 347 هيچ عقلى همچون تدبير نيست.
2719 17- يستدلّ على الإدبار بأربع: سوء التّدبير، و قبح التّبذير، و قلّة
الاعتبار، و كثرة الاعتذار. 6 449 راهنمايى شود بر پشت كردن دولت به چهار چيز: بدى
تدبير، زشتى اسراف و تبذير، كمى عبرت گيرى (از حوادث) و عذر خواستن بسيار.
2720
18- لا فقر مع حسن تدبير. 6 437 با تدبير نيكو فقر و ندارى نخواهد بود.
2721 19- لا غنى مع سوء تدبير. 6 437 با تدبير بد توانگرى نخواهد بود.
باب الاستدراج
2722 1- اذا رأيت اللَّه سبحانه يتابع عليك النّعم مع المعاصى فهو استدراج لك.
3 132 هر گاه ديدى خداوند نعمتش را در كنار گناهان تو، پى در پى برايت مىفرستد
بدانكه اين استدراجى است براى تو (كه مىخواهد تدريجا تو را به عذاب نزديك كرده و
ناگهان تو را بر گيرد).
2723 2- ربّ منعم عليه مستدرج بالنّعمى. 4 68 چه بسا كسى كه به او نعمتى داده
شده و به وسيله همين نعمت دچار استدراج گشته.
2724 3- كم من مستدرج بالاحسان اليه. 4 550 چه بسا كسى كه به وسيله احسان به او به استدراج الهى گرفتار آمده است.
باب الدراسة (آموختن و تدريس)
2725 1- لن يحرز العلم الّا من يطيل درسه. 5 65 به دست نياورد علم را مگر كسى
كه درس آن را طولانى كند (و زياد درس بخواند).
2726 2- لقاح المعرفة دراسة العلم. 5 125 بارور شدن معرفت و شناخت، به كاوشهاى علمى است.
2727 3- من اكثر مدارسة العلم لم ينس ما علم و استفاد ما لم يعلم. 5 396 كسى كه
گفتگو و درس گرفتن و كاوشهاى علمى را بسيار كند فراموش نكند آنچه را ياد گرفته و
بهره گيرد آنچه را نمىداند.
2728 4- مدارسة العلم لذّة العلماء. 6 124 لذّت و بهره علما و دانشمندان گفتگو و بحثها و كاوشهاى علمى است.
2729 5- لا فقه لمن لا يديم الدّرس. 6 365 فهم و درك ندارد كسى كه درس را ادامه ندهد.
2730 6- لا يحرز العلم الّا من يطيل درسه. 6 399 علم و دانش را فرا نگيرد مگر
آن كس كه درس و كاوش را طولانى كند.
باب الاستدراك (جبران كردن)
2731 1- المستدرك على شفا صلاح. 1 320 كسى كه در صدد تدارك و جبران كارهاى خود باشد در كناره و ساحل صلاح و
رستگارى است.
2732 2- استدراك فساد النّفس من أنفع التّحقيق. 1 384 تدارك كردن فساد و تباهى
نفس از سودمندترين بررسىهاست.
2733 3- تدارك فى آخر عمرك ما اضعته فى اوّله تسعد
بمنقلبك. 3 316 در پايان عمر خود تدارك كن آنچه را در آغاز آن تباه كردهاى، تا
نسبت به آخرت و بازگشت خود نيكبخت گردى.
2734 4- حسن الاستدراك عنوان الصّلاح. 3 394 تدارك كردن خوب، سر آغاز صلاح و
رستگارى است.
2735 5- من استدرك فوارطه أصلح. 5 167 كسى كه تدارك و جبران كند، گذشته خود را اصلاح كند خود را.
2736 6- من استدرك أصلح. 5 145 كسى كه جبران گذشته كند اصلاح حال خود كند.
2737 7- ما أبعد الاستدراك من الفوت. 6 57 چه دور است تدارك كردن كار از فوت (و از دست رفتن) آن.
باب المداراة (ملايمت و خوش رفتارى)
2738 1- المداراة أحمد الخلال. 1 347 مدارا كردن ستودهترين خصلتهاست.
2739 2- ثمرة العقل مداراة النّاس. 3 329 ميوه عقل و خرد مدارا كردن با مردم
است.
2740 3- رأس الحكمة مداراة النّاس. 4 52 اساس حكمت و فرزانگى مدارا كردن با مردم است.
2741 4- دار النّاس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت أضغانهم. 4 16 با مردم
مدارا كردن و از برادريشان بهرهمند شو، و با گشادهرويى ديدارشان كن تا كينههاشان
بميرد.
2742 5- دار النّاس تأمن غوائلهم و تسلم من مكائدهم. 4 15 مدارا كن با مردم تا
از فتنه و فسادشان در امان باشى، و از نيرنگها و توطئههاشان سالم بمانى.
2743 6- سلامة العيش فى المداراة. 4 139 سلامت زندگى در مدارا كردن است.
2744 7- سلامة الدّين و الدّنيا فى مداراة النّاس. 4 140 سلامت دين و دنياى
(انسان) در مدارا كردن با مردم است.
2745 8- عنوان العقل مداراة النّاس. 4 360 سر آغاز عقل مدارا كردن با مردم است.
2746 9- من دارى النّاس سلم. 5 186 كسى كه با مردم مدارا كند سالم ماند.
2747 10- من لم يصلحه حسن المداراة أصلحه سوء المكافاة. 5 249 كسى كه نيكى
مدارا كردن اصلاحش نكند بدى مكافات و پىآمدها اصلاحش كند.
2748 11- من دارى النّاس أمن مكرهم. 5 300 كسى كه با مردم مدارا كند از مكر و فريبشان در امان ماند.
27491 12- من دارى أضداده أمن المحارب. 5 316 كسى كه با مخالفان و دشمنان خود
مدارا كند از جنگها در امان ماند.
2750 13- مداراة الرّجال من أفضل الأعمال. 6
129 مدارا كردن با مردان از برترين عملها است.
باب الادعاء
2751 1- هلك من ادّعى و خاب من افترى. 6 196 نابود گشت كسى كه ادّعا كرد (چيزى
را كه شايسته آن نيست) و نوميد شد كسى كه افترا زد.
باب الدعاء
2752 1- الدّعاء سلاح الاولياء. 1 198 دعا اسلحه اولياء الهى است.
2753 2- أعجز النّاس من عجز عن الدّعاء. 2 414 ناتوانترين مردم كسى است كه از
دعا ناتوان باشد.
2754 3- انّ كرم اللَّه سبحانه لا ينقض حكمته، فلذلك لا يقع
الاجابة فى كلّ دعوة. 2 514 به راستى كه كرم و بزرگوارى خداى سبحان حكمت او را
نمىشكند و به هم نمىزند، و از اين رو است كه هر دعايى مستجاب نگردد.
2755 4- انّ اللَّه سبحانه سطوات و نقمات فاذا نزلت بكم فادفعوها بالدّعاء
فانّه لا يدفع البلاء الّا الدّعاء. 2 529 به راستى كه خداى تعالى را قهرها و عقوبتهايى است، و هر گاه به شما فرود
آمد آنها را با دعا دفع كنيد (و باز گردانيد) كه به راستى دفع نمىكند بلا را جز
دعا.
2756 5- بالدّعاء يستدفع البلاء. 3 213 به وسيله دعا مىتوان دفع بلا كرد.
2757 6- سلاح المؤمن الدّعاء. 4 129 اسلحه مؤمن دعاست.
2758 7- عليك باخلاص الدّعاء فانّه أخلق بالاجابة. 4 286 بر تو باد به اخلاص (و
پاكى دل) در دعا، كه چنين دعايى به اجابت شايستهتر است.
2759 8- من قرع باب اللَّه فتح له. 5 267 كسى كه در خانه خدا را بكوبد، به رويش
باز شود.
2760 9- من اعطى الدّعاء لم يحرم الاجابة. 5 237 به كسى كه (توفيق و اذن) دعا
داده شد، از اجابت آن محروم نخواهد ماند.
2761 10- ليس كلّ دعاء يجاب. 5 77 هر دعايى مستجاب نشود.
2762 11- من دعا
اللَّه أجابه. 5 445 كسى كه خدا را بخواند پاسخش دهد.
2763 12- ما المبتلى الّذى قد اشتدّ، به البلاء احوج الى الدّعاء من المعافى
الّذى لا يأمن البلاء. 6 102 آن شخص گرفتارى كه بلا و گرفتارىاش سخت شده به دعا
نيازمندتر نيست از آن شخص آسوده و سالمى كه از بلا و گرفتارى در امان نيست.
2764 13- نعم السّلاح الدّعاء. 6 166 دعا، سلاح خوبى است.
2765 14- لا يقنّطنّك تأخير اجابة الدّعاء فانّ العطيّة على قدر النّيّة، و
ربّما تأخّرت الاجابة ليكون ذلك أعظم لاجر السّائل و أجزل لعطاء النّائل. 6 311 مبادا هيچگاه تأخير اجابت دعا تو را نا اميد كند، زيرا عطاى الهى به
اندازه نيّت است، و گاهى است كه اجابت دعا به تأخير افتد تا پاداش درخواست كننده بزرگتر و
بخششى بيشتر براى دهنده داشته باشد.
2766 15- لا تستبطىء اجابة دعائك و قد سددت طريقه بالذّنوب. 6 302 دير مشمار
زمان اجابت دعاى خود را در صورتى كه راه آن را با گناهان بستهاى.
باب الدماء (خونريزى)
2767 1- اللّهمّ احقن دمائنا و دمائهم و اصلح ذات بيننا و بينهم و أنقذهم من
ضلالتهم حتّى يعرف الحقّ من جهله و يرعوى عن الغىّ و الغدر من لهج به. 2 150 معبودا
خونهاى ما و خونهاى آنها را حفظ كن، و ميان ما و آنها را اصلاح كن و از گمراهى
نجاتشان ده، تا آنان كه نادانند حق را بشناسند، و كسانى كه با حق ستيزگى و نيرنگ
كنند دست برداشته و باز گردند.
2768 2- سفك الدّماء بغير حقّها يدعو الى حلول
النّقمة و زوال النّعمة. 4 145 خونريزى به ناحق، موجب فرود آمدن عذاب الهى و زوال
نعمت گردد.
باب الدنيا
2769 1- الدّنيا تسلم. 1 10 دنيا (آدمى را) به خوارى كشاند.
2770 2- الدّنيا امد، الآخرة أبد. 1 10 دنيا زمانى است كوتاه، و آخرت ابدى است
و جاويدان.
2771 3- الدّنيا تغوى. 1 16 دنيا، گمراه مىكند.
2772 4- الدّنيا تضرّ، الآخرة تسرّ. 1 45 دنيا زيان رساند، و آخرت شادمان
گرداند.
2773 5- الدّنيا خسران. 1 55 دنيا، زيان و خسران است.
2774 6- الدّنيا فانية. 1 64 دنيا، فانى و نابود شدنى است.
2775 7- الدّنيا بالاتّفاق، الآخرة بالاستحقاق. 1 59 دنيا، به تصادف و اتفاق
داده شده ولى آخرت از روى استحقاق و شايستگى است.
2776 8- الدّنيا ظلّ زائل. 1 84
دنيا، سايهاى است رفتنى.
2777 9- الكمال فى الدّنيا مفقود. 1 91 كمال در دنيا (و رسيدن به دلخواه و
تمامى خواستهها) ناياب است.
2778 10- الدّنيا سوق الخسران. 1 106 دنيا، بازار زيان و خسران است.
2779 11- الدّنيا مزرعة الشّرّ. 1 108 دنيا، كشتزار بديهاست (و غالبا تخم بدى
در آن بكارند).
2780 12- الدّنيا ضحكة مستعبر. 1 108 دنيا، وسيله خنده كسانى است كه چشم گريان
دارند.
2781 13- الدّنيا دار المحن. 1 112 دنيا خانه محنتها و رنجهاست.
2782 14- الدّنيا معبرة الآخرة. 1 120 دنيا گذرگاه آخرت است.
2783 15- الدّنيا مطلّقة الاكياس. 1 120 دنيا مطلّقة (و همسر طلاق داده) زيركان
است.
2784 16- العاجلة منية الارجاس. 1 120 سراى زود گذر دنيا آرمان پليدان است.
2785 17- الفرح بالدّنيا حمق. 1 124 خوشحالى و شادمان شدن به دنيا حماقت و كم
عقلى است.
2786 18- الدّنيا تغرّ و تضرّ و تمرّ. 1 139 دنيا فريب دهد و زيان زند و بگذرد.
2787 19- الدّنيا محلّ الآفات. 1 153 دنيا، جايگاه آفتهاست.
2788 20- المواصل للدّنيا مقطوع. 1 165 كسى كه به دنيا بپيوندد از آخرت و
كمالات بريده شده است.
2789 21- الدّنيا منية الاشقياء. 1 183 دنيا آرمان بدبختان است.
2790 22- العاجلة غرور الحمقى. 1 225 دنياى زود گذر فريب (يا فريب دهنده)
احمقان است.
2791 23- الدّنيا مصرع العقول. 1 230 دنيا لغزشگاه و جاى افتادن عقلها و
خردهاست.
2792 24- الدّنيا محلّ الغير. 1 257 دنيا جايگاه دگرگونىهاست.
2793 25- الدّنيا دار المحنة. 1 276 دنيا سراى محنت و اندوه است.
2794 26- الدّنيا غنيمة الحمقى. 1 280 دنيا غنيمت مردمان احمق و كم خرد است.
2795 27- الرّغبة فى الدّنيا توجب المقت. 1 315 رغبت در دنيا دشمنى آرد.
2796
28- الدّنيا كيوم مضى و شهر انقضى. 1 316 دنيا همچون روزى است گذشته و ماهى است كه
به سر آمده.
2797 29- الدّنيا دار الغرباء و موطن الاشقياء. 1 316 دنيا سراى غريبان و وطن
مردمان بخت برگشته است.
2798 30- الوله بالدّنيا أعظم فتنة. 1 317 شيفته شدن به دنيا بزرگترين فتنه
است.
2799 31- الدّنيا كما تجبر تكسر. 1 321 دنيا همان گونه كه جبران شكستگى مىكند، مىشكند.
2800 32- أسباب الدّنيا منقطعة و عواريها مرتجعة. 1 359
اسباب و وسايل دنيا بريدنى، و عاريتهاى آن بازگشتنى است.
2801 33- الدّنيا سمّ
آكله من لا يعرفه. 1 371 دنيا زهرى است و خورنده آن كسى است كه آن را نمىشناسد.
2802 34-
الدّنيا معدن الشّرّ و محلّ الغرور. 1 383 دنيا مركز بدى و جايگاه فريب است.
2803 35- الدّنيا لا تصفوا لشارب و لا تفى لصاحب. 2 33 دنيا نوشيدنى صاف و
بىآلايشى نيست براى كسى كه بخواهد بنوشد، و به دنيا دار، وفا نكند.
2804 36- الدّنيا مليئة بالمصائب طارقة بالفجائع و النّوائب. 2 34 دنيا آكنده و
مالامال به مصيبتها است، و كوبنده درهاست در شب، كه دردها و حادثههاى ناگوار
بياورد.
2805 37- الدّنيا منتقلة فانية ان بقيت لك لم تبق لها. 2 52 دنيا جابجا شونده و
نابود شدنى است كه اگر فرضا براى تو پايدار بماند، تو براى آن پايدار نخواهى ماند.
2806 38- النّاس أبناء الدّنيا و الولد مطبوع على حبّ امّه. 2 64 مردم فرزندان
دنيا هستند، و فرزند بر دوستى مادرش سرشته شده است.
2807 39- الدّنيا ان انجلت انجلت، و اذا جلت ارتحلت. 2 78 دنيا اگر باز شود (و
رو آورد) باز شود، و اگر پراكنده شود برود (و به ديگرى منتقل شود).
2808 40- الدّنيا صفقة مغبون و الانسان مغبون بها. 2 71 دنيا معامله و داد و
ستدى است زيان دار، و اين انسان است كه در اين معامله زيان مىكند.
2809 41- الدّنيا عرض حاضر، يأكل منه البرّ و الفاجر، و الآخرة دار حقّ يحكم
فيها ملك قادر. 2 84 دنيا بهرهاى است حاضر كه مىخورند از آن نيكو كار و بد كار، و
آخرت سرايى است پا بر جا و با حقيقت كه حكومت كند در آن پادشاهى توانا.
2810 42- الدّنيا ظلّ الغمام و حلم المنام. 2 91 دنيا سايه ابر، و رؤيايى است
كه در خواب بينند.
2811 43- الرّكون الى الدّنيا مع ما يعاين من غيرها جهل. 2 102 دلبستگى به دنيا
با مشاهده دگرگونيهاى آن، نادانى است.
2812 44- المغبون من شغل بالدّنيا وفاته حظّه من الآخرة. 2 110 فريب خورده كسى
است كه به دنيا سرگرم شود و بهره آخرت از دستش برود.
2813 45- الرّكون الى الدّنيا مع ما يعاين من سوء تقلّبها جهل. 2 116 دلبستگى
به دنيا با مشاهده گردش و چرخش آن، نادانى است.
2814 46- الدّنيا مصائب مفجعة و منايا موجعة و عبر مقطّعة. 2 118 مجموعه دنيا
مصيبتهايى است فجيع و مرگهايى است دردناك، و عبرتهايى است قاطع و برنده.
2815 47- الدّنيا غرور حائل و سراب زائل و سناد مائل. 2 121 دنيا فريبندهاى
است كه دوام ندارد، و سرابى است كه زوال پذيرد، و تكيه گاهى است متمايل به كجى كه فرو ريزد.
2816 48- الدّنيا شرك النّفوس و قراره كلّ ضرّ و بؤس. 2 119 دنيا دام و كمند
جانها و قرارگاه هر زيان و سختى است.
2817 49- أوقات الدّنيا و ان طالت قصيرة، و المتعة بها و ان كثرت يسيرة. 2 160
اوقات دنيا اگر چه به درازا كشد كوتاه است، و بهرهمندى از آن اگر چه بسيار باشد
اندك خواهد بود.
2818 50- اعزف عن دنياك تسعد بمنقلبك و تصلح مثواك. 2 181 خويشتن را از دنيا
باز دار تا نسبت به بازگشتگاه خود (سراى آخرت) نيكبخت گردى و جايگاه خود را اصلاح
كنى.
2819 51- انظر الى الدّنيا نظر الزّاهد المفارق، و لا تنظر اليها نظر العاشق
الوامق. 2 205 به دنيا بنگر نگريستن كسى كه بدان رغبتى ندارد و از آن جدا گردد، و
منگر بدان نگريستن عاشقى شيدا
2820 52- ارفضوا هذه الدّنيا ذميمة فقد رفضت من كان
اشعف بها منكم. 2 242 واگذاريد و رها كنيد اين دنياى مذموم و نكوهيده را كه واگذارده است آنهايى
را كه علاقهشان از شما به دنيا بيشتر بوده (و به آنها وفا نكرده تا چه رسد به
شما).
2821 53- اهربوا من الدّنيا و اصرفوا قلوبكم- عنها، فانّها سجن المؤمن حظّه
منها قليل، و عقله بها عليل و ناظره فيها كليل. 2 260 بگريزيد از دنيا و دلهاتان را
از آن باز گردانيد، كه دنيا زندان مؤمن است، بهرهاش از دنيا اندك، و خرد و عقل او
نسبت به دنيا بيمار، و ديده او در باره آن كند است.
2822 54- ارفضوا هذه الدّنيا التّاركة لكم و ان لم تحبّوا تركها، و المبيلة اجسادكم على محبّتكم لتجديدها. 2 270 رها كنيد اين دنيايى كه شما را رها كرده اگر چه رهايى آن را دوست
نمىداريد، و اين بىوفايى كه بدنهاتان را كهنه كرده با اين كه شما نو كردن آن را
دوست مىداريد.
2823 55- احذر الدّنيا فانّها شبكة الشّيطان و مفسدة الايمان. 2 279 بپرهيز از
دنيا كه كمند شيطان، و تباه كننده ايمان است.
2824 56- ايّاك و حبّ الدّنيا فانّها أصل كلّ خطيئة و معدن كلّ بليّة. 2 297 بر
تو باد كه پرهيز كنى از دوستى دنيا كه اين دوستى ريشه هر خطا و معدن هر بلا و
گرفتارى است.
2825 57- ايّاك أن تبيع حظّك من ربّك و زلفتك لديه بحقير من حطام الدّنيا. 2 305 بر تو باد كه بپرهيزى از اين كه بهره خويش را از پروردگار خود، و منزلتت
را در پيشگاه او، به اندكى از علف خشكيده دنيا بفروشى.
2826 58- ايّاك ان ينزل بك الموت و انت آبق عن ربّك فى طلب الدّنيا. 2 305 بر تو باد كه بپرهيزى از اين كه مرگ بر تو فرود آيد در حالى كه به صورت
بردهاى فرارى به دنبال دنيا باشى.
2827 59- ايّاك و الوله بالدّنيا فانّها تورثك الشّقاء و البلاء، و تحدوك على
بيع البقاء بالفناء. 2 307 بر تو باد كه پرهيز كنى از اين كه شيفته و شيداى دنيا
گردى كه براى تو بدبختى و گرفتارى به بار آورد، و وادار كند تو را به اين كه سراى
پايدار و ماندنى را به دنيا ناپايدار و فانى بفروشى.