غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱۵ -


2611 46-  من خاف أمن. 5 148 كسى كه بترسد ايمنى يابد.

2612 47-  من خاف أدلج. 5 150 كسى كه بترسد شب خيز باشد.

2613 48-  من خاف اللَّه قلّت مخافته. 5 206 كسى كه از خدا بترسد ترسش از ديگران كم است.

2614 49-  من خاف سوطك تمنّى موتك. 5 218 كسى كه از تازيانه‏ات بترسد (و از ستم تو بيمناك باشد) آرزوى مرگت كند.

2615 50-  من خاف اللَّه لم يشف غيظه. 5 239 كسى كه از خدا بترسد خشم خود را شفا ندهد (و به كار نبندد، بلكه آن را فرو خورد).

2616 51-  من قلّت مخافته كثرت آفته. 5 280 كسى كه ترسش كم باشد آفتش بسيار باشد.

2617 52-  من خاف ربّه كفّ عن ظلمه. 5 275 كسى كه از پروردگار خود بترسد از ستم خود را نگه دارد.

2618 53-  من خاف الوعيد قرّب على نفسه البعيد. 5 287 كسى كه از تهديد بيم داشته باشد دور را بر خود نزديك گرداند.  2619 54-  من خاف العقاب انصرف عن السّيّئات. 5 335 كسى كه از عقاب و كيفر الهى بترسد از بدى‏ها روى بگرداند.

2620 55-  من اخافك لكى يؤمنك خير لك ممّن يؤمنك لكى يخيفك. 5 367 كسى كه تو را بترساند تا (از عذاب الهى) امانت دهد بهتر است براى تو از كسى كه امانت دهد تا تو را بترساند.

2621 56-  من لم يخف أحدا لم يخف أبدا. 5 406 هر كس نترساند كسى را، هرگز از كسى‏ نترسد.

2622 57-  من لم يصدق من اللَّه خوفه لم ينل منه الامان. 5 416 كسى كه ترسش از خدا از روى راستى و صداقت نباشد به امان خدا دست نيابد.

2623 58-  من خاف اللَّه آمنه اللَّه سبحانه من كلّ شي‏ء. 5 421 كسى كه از خدا بترسد خداوند سبحان از هر چيز او را ايمنى بخشد.

2624 59-  من خاف النّاس أخافه اللَّه سبحانه من كلّ شي‏ء. 5 421 كسى كه از مردم بترسد خداى سبحان او را از هر چيز بترساند.

2625 60-  ما ظلم من خاف المصرع. 6 76 كسى كه از افتادن در عذاب و هلاكت بترسد ستم نكند.

2626 61-  نعم الحاجز عن المعاصى الخوف. 6 161 ترس چه مانع و حائل خوبى از انجام نافرمانى‏ها است.

2627 62-  نعم مطيّة الامن الخوف. 6 162 ترس مركب خوبى براى امنيّت و ايمنى است.

2628 63-  لا يخف خائف الّا ذنبه. 6 260 هيچ ترسناكى نبايد از چيزى جز از گناه خويش بترسد.

2629 64-  لا تخف الّا ذنبك. 6 262 نترس، جز از گناه خويش.

2630 65-  لا تخافوا ظلم ربّكم و لكن خافوا ظلم أنفسكم. 6 276 از ستم پروردگارتان نترسيد بلكه از ستم خويش بر خودتان بترسد.

2631 66-  لا ينبغي للعاقل ان يقيم على الخوف اذا وجد الى الامن سبيلا. 6 413 شايسته نيست براى انسان عاقل كه در حالت ترس بماند هنگامى كه راهى براى ايمنى در پيش رو دارد.

2632 67-  ينبغي لمن عرف اللَّه سبحانه أن لا يخلو قلبه من رجائه و خوفه. 6 441 شايسته است براى كسى كه خداى سبحان را مى‏شناسد كه دلش از اميد به خدا و ترس از خدا خالى نباشد.

2633 68-  من هاله ما بين يديه نكص على عقبيه. 5 382 كسى كه بترساند او را آنچه در پيش روى او است به پشت سر برگردد.

باب الخيانة

2634 1-  الخيانة غدر. 1 37 خيانت فريب است.

2635 2-  الخيانة أخو الكذب. 1 74 خيانت برادر دروغ است.

2636 3-  المذيع و الخائن سواء. 1 150 كسى كه رازى را افشا كند و كسى كه خيانت كند يكسانند.

2637 4-  الخيانة صنو الافك. 1 191 خيانت همتاى دروغ و تهمت است.

2638 5-  الخائن لا وفاء له. 1 224 آدم خيانت كار وفا ندارد.

2639 6-  الخيانة رأس النّفاق. 1 239 خيانت اساس نفاق و دو رويى است.

2640 7-  الخيانة دليل على قلّة الورع و عدم الدّيانة. 1 375 خيانت در شخص، نشان دهنده كمى پارسايى و بى‏دينى است.

2641 8-  الخائن من شغل نفسه بغير نفسه و كان يومه شرّا من أمسه. 2 110 خيانتكار كسى است كه نفس خود را به ديگرى جز خود سرگرم كند (و از عيب خود غافل باشد) و امروزش بدتر از ديروزش باشد.

2642 9-  ايّاك و الخيانة فانّها شرّه معصية و انّ الخائن لمعذّب بالنّار على خيانته. 2 297 بر تو باد پرهيز كردن از خيانت كه بدترين گناه و نافرمانى است و به راستى كه‏ خيانتكار به خاطر خيانتش در دوزخ معذّب خواهد بود.

2643 10-  أعظم الخيانة خيانة الامّة. 2 388 بزرگترين خيانت، خيانت به امّت اسلامى است.

2644 11-  أقبح الاخلاق الخيانة. 2 381 زشت‏ترين خوى‏ها خيانت است.

2645 12-  اذا ائتمنت فلا تسخن. 3 118 هر گاه امانتى به كسى سپردى نسبت خيانت به او مده (و خيانتكارش مدان).

2646 13-  اذا ائتمنت فلا تخن. 3 118 هر گاه امانتى به تو سپردند خيانت نكن.

2647 14-  آفة الامانة الخيانة. 3 110 آفت امانت خيانت است.

2648 15-  جانبوا الخيانة فانّها مجانبة الاسلام. 3 362 از خيانت خود را دور كنيد، كه خيانت از اسلام دور است.

2649 16-  خيانة المستسلم و المستشير من أفظع الامور و أعظم الشّرور و موجب عذاب السّعير. 3 454 خيانت كسى كه تسليم انسان است و كسى كه طرف مشاوره انسان است از شنيع‏ترين چيزها و بزرگترين بدى‏هاى و موجب عذاب سوزان و افروخته شدن دوزخ است.

2650 17-  رأس النّفاق الخيانة. 4 48 2652 18-  رأس الكفر الخيانة. اساس نفاق خيانت است.

2652 19-  غاية الخيانة خيانة الخلّ الودود و نقض العهود. 4 374 نهايت خيانت آن است كه انسان به دوست صميمى خود خيانت كند و پيمانها را بشكند.

2653 20-  فساد الامانة طاعة الخيانة. 4 417 تباهى امانت پيروى كردن از خيانت است.

2654 21-  من خانه وزيره فسد تدبيره. 5 217 كسى كه وزيرش به او خيانت كند تدبيرش تباه شود.

2655 22-  لربّما خان النّصيح المؤتمن و نصح المستخان. 5 52 بسا باشد كه خير خواه امين خيانت كند، و كسى را كه خائن بشمرند خير خواهى كند.

2656 23-  من خان سلطانه بطل أمانه. 5 332 كسى كه به سلطان خود خيانت كند ايمنى او از بين مى‏رود (و پيوسته در انديشه اين است كه مبادا خيانتش آشكار شود).

2657 24-  من عمل بالخيانة فقد ظلم الامانة. 5 448 كسى كه به خيانت عمل كند به امانت ستم كرده است.

2658 25-  لا تخن من ائتمنك و ان خانك، و لا تشن عدوّك و ان شانك. 6 339 خيانت نكن به كسى كه تو را امين داند هر چند او خيانت كرده باشد، و زشت مكن دشمنت را اگر چه او زشتى تو را خواهد.

2659 26-  من أفحش الخيانة خيانة الودائع. 6 20 از زشت‏ترين خيانتها خيانت به سپرده‏ها است.

2660 27-  لا تجتمع الخيانة و الاخوّة. 6 372 خيانت و برادرى با هم گرد نيايند.

2661 28-  لا خير فى شهادة خائن. 6 392 در شهادت و گواهى آدم خائن، خيرى نيست.

باب الاستخارة

2662 1-  استخر و لا تتخيّر، فكم من تخيّر أمرا كان هلاكه فيه. 2 192 در كارها استخاره و طلب خير از خدا كن و خود رأيى مكن كه بسا شده كسى روى خود رأيى كارى را اختيار كرده كه نابودى‏اش در آن بوده است.

2663 2-  اذا أمضيت فاستخر. 3 116 چون تصميم به كارى گرفتى از خدا خير خود را در آن كار درخواست كن.

2664 3-  ما ندم من استخار. 6 49 پشيمان نشود كسى كه خير خود از خدا بخواهد.

باب الخير (نيكى)

2665 1-  الخير لا يفنى. 1 229 خير و خوبى فانى و نابود نشود.

2666 2-  الخير أسهل من فعل الشّرّ. 1 314 كار نيك آسان‏تر است از كار بد.

2667 3-  العجز مع لزوم الخير خير من القدرة مع ركوب الشّرّ. 2 94 ناتوانى با ملازمت كار نيك بهتر است از توانايى به ارتكاب كار بد.

2668 4-  افعلوا الخير ما استطعتم فخير من الخير فاعله. 2 254 كار نيك را هر چه مى‏توانيد انجام دهيد كه بهتر از كار نيك انجام دهنده آن است.

2669 5-  افعل الخير و لا تحقّر منه شيئا فانّ قليله كثير و فاعله محبور. 2 187 كار نيك را انجام ده و چيزى از آن را حقير و كم مشمار، كه كم آن نيز بسيار و انجام دهنده‏اش شادمان است.

2670 6-  اكثر سرورك على ما قدّمت من الخير و حزنك على ما فات منه. 2 192 شادمانى خود را در مورد كار نيكى كه انجام داده‏اى بسيار كن، و اندوهت را در مورد آنچه از كار خير از دست داده‏اى زياد كن.

2671 7-  افعل الخير و لا تفعل الشّرّ، فخير من الخير من يفعله، و شرّ من الشّرّ من يأتيه بفعله. 2 215 كار خير را انجام ده، و كار بد را انجام نده، زيرا بهتر از كار خير، كسى است كه آن را انجام دهد، و بدتر از كار بد، كسى است كه به انجام آن مى‏پردازد.

2672 8-  اذا عقدتم على عزائم خير فامضوها. 3 124 هر گاه تصميم كار خيرى گرفتيد آن را انجام دهيد (و به تأخير نيندازيد).

2673 9-  اذا رأيتم الخير فخذوا به. 3 126 هر گاه كار نيكى را ديديد آن را برگيريد.

2674 10-  اذا رأيتم الخير فسارعتم اليه و رأيتم الشّرّ فتباعدتم عنه، و كنتم بالطّاعات عاملين، و فى المكارم متنافسين، كنتم محسنين فائزين. 3 184 هر گاه كار نيكى مشاهده كرديد به سوى آن بشتابيد، و هر گاه كار بدى را ديديد از آن دورى كنيد، به طاعتها و فرمانبردارى‏هاى الهى عامل باشيد، در صفات نيك انسانى از يكديگر سبقت گيريد تا در نتيجه نيكوكارانى رستگار و پيروز باشيد.

2675 11-  بادر الخير ترشد. 3 241 به كار نيك مبادرت كن تا راه راست را بيابى.

2676 12-  باكر الخير ترشد. 3 262 به كار نيك پيشى گير تا به راه راست دست يابى.

2677 13-  ثلاث هنّ جماع الخير: إسداء النّعم، و رعاية الذّمم، و صلة الرّحم. 3 341 سه خصلت است كه آنها جامع خير و نيكى است: احسان كردن نعمتها، رعايت كردن عهد و پيمانها، صله رحم.

2678 14-  خير الأمور ما سهلت مباديه، و حسنت خواتمه، و حمدت عواقبه.

3 437 بهترين كارها آن است كه مبادى (و مقدّمات) آن آسان باشد، و سرانجامهاى آن نيكو، و پايان كار نيز پسنديده و ممدوح باشد.

2679 15-  درك السّعادة بمبادرة الخيرات و الأعمال الزّاكيات. 4 23 رسيدن به سعادت و نيكبختى به مبادرت (و شتاب كردن) در كارهاى نيك و اعمال پاكيزه است.

2680 16-  ربّ خير وافاك من حيث لا ترتقبه. 4 78 چه بسيار خير و خوبى كه برسد به تو، از جايى كه اميدى بدان نداريد.

2681 17-  شرّ لا يدوم خير من خير لا يدوم. 4 168 شر و بدى كه دائمى نباشد بهتر است از خوبى و خيرى كه دوام نداشته باشد.

2682 18-  ضادّوا الشّرّ بالخير. 4 231 مخالفت و ضدّيت كنيد با كار بد به كار نيك.

2683 19-  عليكم بأعمال الخير فتبادروها و لا يكن غيركم أحقّ بها منكم. 4 300 بر شما باد به كارهاى نيك كه در آنها شتاب كنيد، و ديگران به آنها شايسته‏تر از شما نباشند.

2684 20-  غارس شجرة الخير تجتنيها أحلى ثمرة. 4 391 كسى كه درخت نيكى بكارد شيرين‏ترين ميوه را از آن بچيند.

2685 21-  فاعل الخير خير منه. 4 412 انجام دهنده كار نيك بهتر از خود آن كار است.

2686 22-  فعل الخير ذخيرة باقية و ثمرة زاكية. 4 415 كار نيك اندوخته‏اى ماندنى و ميوه‏اى پاكيزه است.

2687 23-  من لم يعرف منفعة الخير لم يقدر على العمل به. 5 419 كسى كه سود خير و خوبى را نشناخته باشد توان عمل آن را ندارد.

2688 24-  من قدّم خيرا وجده. 5 468 كسى كه خيرى را از پيش فرستد آن را دريابد.

2689 25-  قارن أهل الخير تكن منهم و باين أهل الشّرّ تبن عنهم. 4 514 با نيكوكاران قرين شود تا از آنان باشى و از بدكاران دورى كن تا از آنها جدا شوى.

2690 26-  كفى بفعل الخير حسن عادة. 4 577 در كار خير همان عادت (و خو گرفتن) بدان كافى است (و همان سبب انجام آن مى‏شود).

2691 27-  لان تكون تابعا فى الخير خير لك من ان تكون متبوعا فى الشّرّ. 5 42 اگر در كار خير پيرو ديگران باشى براى تو بهتر است از اين كه در كار بد جلودار باشى، و ديگران پيرو تو باشند.

2692 28-  لم يتعرّ من الشّرّ من لم يتجلبب الخير. 5 94 نرهد (و جدا) نگردد از كار بد، كسى كه جامه كار نيك بر تن نكند.  2693 29-  ليس بخير من الخير الّا ثوابه.

5 80 چيزى بهتر از كار خير نيست مگر ثواب و پاداش آن. 2694 30-  من فعل الخير فبنفسه بدأ.

5 243 كسى كه كار خيرى انجام دهد در حقيقت از خود آغاز كرده و بهره‏اش را خود مى‏برد (اگر چه سودش در دنيا به ديگرى برسد).

2695 31-  من قدّم الخير غنم. 5 186 كسى كه خيرى از پيش فرستد غنيمت و بهره خواهد برد.

2696 32-  من لبس الخير تعرّى من الشّرّ. 5 223  كسى كه جامه خير و نيكى به تن كند از شرّ و بدى برهنه و عارى گردد.

2697 33-  من ساء اختياره قبحت آثاره. 5 217 كسى كه اختيار و انتخابش در كارها بد باشد آثار اين انتخاب هم زشت خواهد بود.

2698 34-  من دفع الشّرّ بالخير غلب. 5 449 كسى كه كار بد را به كار نيك باز پس زند و دفع كند پيروز گردد.

2699 35-  ما قدّمته من خير فعند من لا يبخس الثّواب، و ما ارتكبته من شرّ فعند من لا يعجزه العقاب. 6 114 آنچه از كار نيك پيش فرستى اندوخته مى‏شود نزد كسى كه از پاداش نكاهد، و هر آنچه كار زشت و بد انجام دهى در نزد كسى خواهد ماند كه عقاب كردن او را عاجز و درمانده نخواهد كرد.

2700 36-  لا تعدّنّ شرّا ما أدركت به خيرا. 6 266 آنچه را كه به وسيله آن به كار خيرى برسى شرّ و بدى محسوب مدار (اگر چه به ظاهر شرّ باشد).

2701 37-  لا تعدّنّ خيرا ما أدركت به شرّا. 6 266 آنچه را به وسيله آن به شرّى برسى خير و نيك به حساب نياور (اگر چه به ظاهر خير باشد).

2702 38-  لا يقولنّ أحدكم انّ احدا أولى بفعل الخير منّى فيكون و اللَّه كذلك، انّ للخير و الشّرّ أهلا، فمهما تركتموه كفاكموه أهله. 6 326 نبايد يكى از شما بگويد كه ديگرى شايسته‏تر است به انجام كار نيك از من، (و به اين بهانه آن را ترك كند و وا گذارد) كه به خدا سوگند چنين است، زيرا كار خير و شرّ هر كدام اهلى دارد كه هر زمان شما آن را واگذاريد اهل آن، آن را انجام دهند و شما را از آن كار كفايت كنند.

حرف «الدال»

باب التدبير (چاره جويى كردن)

2703 1-  التّدبير نصف المعونة. 1 151 تدبير در كار نيمى از كمك دادن و يارى رساندن به انجام آن است.

2704 2-  التّدبير قبل العمل يؤمن من النّدم. 1 372 چاره انديشى پيش از انجام كار آدمى را از پشيمانى در امان دارد.

2705 3-  التّدبير قبل الفعل يؤمن العثار. 1 384 تدبير و چاره جويى در كار، پيش از انجام آن از لغزش در امان دارد.

2706 4-  القليل مع التّدبير أبقى من الكثير مع التّبذير. 2 88 كار اندك با تدبير، پايدارتر است از كار زياد با ولخرجى و اسراف كارى.

2707 5-  ادلّ شي‏ء على غزارة. العقل حسن التّدبير. 2 429 راهبرترين چيز بر فراوانى عقل و خرد انسان، تدبير نيك او است.

2708 6-  آفة المعاش سوء التّدبير. 3 111 آفت زندگى، تدبير بد است.

2709 7-  حسن التّدبير ينمى قليل المال و سوء التّدبير يفنى كثيرة. 3 387 تدبير خوب، ثروت و مال اندك را زياد كند و بارور سازد، و تدبير بد مال بسيار را نابود سازد.

2710 8-  سبب التّدمير سوء التّدبير. 4 126 سبب نابودى، تدبير بد است.

2711 9-  سوء التّدبير سبب التّدمير. 4 131 تدبير بد، سبب نابودى است.

2712 10-  سوء التّدبير مفتاح الفقر. 4 132 تدبير بد، كليد فقر و نادارى است.

2713 1-  صلاح العيش التّدبير. 4 194 اساس اصلاح در زندگى تدبير است.

2714 12-  من ساء تدبيره تعجّل تدميره. 5 187 كسى كه تدبيرش بد باشد در نابودى‏اش شتاب كند.

2715 13-  من ساء تدبيره بطل تقديره. 5 216 كسى كه تدبيرش بد باشد اندازه گيرى‏اش در كارها بيهوده گردد.

2716 14-  من تأخّر تدبيره تقدّم تدميره. 5 215 كسى كه تدبيرش را به تأخير اندازد نابودى‏اش پيش افتد.

2717 15-  من ساء تدبيره كان هلاكه فى تدبيره. 5 365 هر كه تدبيرش بد باشد نابودى‏اش در همان تدبير او است.

2718 16-  لا عقل كالتّدبير. 6 347 هيچ عقلى همچون تدبير نيست.

2719 17-  يستدلّ على الإدبار بأربع: سوء التّدبير، و قبح التّبذير، و قلّة الاعتبار، و كثرة الاعتذار. 6 449 راهنمايى شود بر پشت كردن دولت به چهار چيز: بدى تدبير، زشتى اسراف و تبذير، كمى عبرت گيرى (از حوادث) و عذر خواستن بسيار. 

2720 18-  لا فقر مع حسن تدبير. 6 437 با تدبير نيكو فقر و ندارى نخواهد بود.

2721 19-  لا غنى مع سوء تدبير. 6 437 با تدبير بد توانگرى نخواهد بود.

باب الاستدراج

 2722 1-  اذا رأيت اللَّه سبحانه يتابع عليك النّعم مع المعاصى فهو استدراج لك. 3 132 هر گاه ديدى خداوند نعمتش را در كنار گناهان تو، پى در پى برايت مى‏فرستد بدانكه اين استدراجى است براى تو (كه مى‏خواهد تدريجا تو را به عذاب نزديك كرده و ناگهان تو را بر گيرد).

2723 2-  ربّ منعم عليه مستدرج بالنّعمى. 4 68 چه بسا كسى كه به او نعمتى داده شده و به وسيله همين نعمت دچار استدراج گشته.

2724 3-  كم من مستدرج بالاحسان اليه. 4 550 چه بسا كسى كه به وسيله احسان به او به استدراج الهى گرفتار آمده است.

باب الدراسة (آموختن و تدريس)

2725 1-  لن يحرز العلم الّا من يطيل درسه. 5 65 به دست نياورد علم را مگر كسى كه درس آن را طولانى كند (و زياد درس بخواند).

2726 2-  لقاح المعرفة دراسة العلم. 5 125 بارور شدن معرفت و شناخت، به كاوشهاى علمى است.

2727 3-  من اكثر مدارسة العلم لم ينس ما علم و استفاد ما لم يعلم. 5 396 كسى كه گفتگو و درس گرفتن و كاوشهاى علمى را بسيار كند فراموش نكند آنچه را ياد گرفته و بهره گيرد آنچه را نمى‏داند.

2728 4-  مدارسة العلم لذّة العلماء. 6 124 لذّت و بهره علما و دانشمندان گفتگو و بحثها و كاوشهاى علمى است.

2729 5-  لا فقه لمن لا يديم الدّرس. 6 365 فهم و درك ندارد كسى كه درس را ادامه ندهد.

2730 6-  لا يحرز العلم الّا من يطيل درسه. 6 399 علم و دانش را فرا نگيرد مگر آن كس كه درس و كاوش را طولانى كند.

باب الاستدراك (جبران كردن)

2731 1-  المستدرك على شفا صلاح. 1 320 كسى كه در صدد تدارك و جبران كارهاى خود باشد در كناره و ساحل صلاح و رستگارى است.

2732 2-  استدراك فساد النّفس من أنفع التّحقيق. 1 384 تدارك كردن فساد و تباهى نفس از سودمندترين بررسى‏هاست.

2733 3-  تدارك فى آخر عمرك ما اضعته فى اوّله تسعد بمنقلبك. 3 316 در پايان عمر خود تدارك كن آنچه را در آغاز آن تباه كرده‏اى، تا نسبت به آخرت و بازگشت خود نيكبخت گردى.

2734 4-  حسن الاستدراك عنوان الصّلاح. 3 394 تدارك كردن خوب، سر آغاز صلاح و رستگارى است.

2735 5-  من استدرك فوارطه أصلح. 5 167 كسى كه تدارك و جبران كند، گذشته خود را اصلاح كند خود را.

2736 6-  من استدرك أصلح. 5 145 كسى كه جبران گذشته كند اصلاح حال خود كند.

2737 7-  ما أبعد الاستدراك من الفوت. 6 57 چه دور است تدارك كردن كار از فوت (و از دست رفتن) آن. 

باب المداراة (ملايمت و خوش رفتارى)

2738 1-  المداراة أحمد الخلال. 1 347 مدارا كردن ستوده‏ترين خصلتهاست.

2739 2-  ثمرة العقل مداراة النّاس. 3 329 ميوه عقل و خرد مدارا كردن با مردم است.

2740 3-  رأس الحكمة مداراة النّاس. 4 52 اساس حكمت و فرزانگى مدارا كردن با مردم است.

2741 4-  دار النّاس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت أضغانهم. 4 16 با مردم مدارا كردن و از برادريشان بهره‏مند شو، و با گشاده‏رويى ديدارشان كن تا كينه‏هاشان بميرد.

2742 5-  دار النّاس تأمن غوائلهم و تسلم من مكائدهم. 4 15 مدارا كن با مردم تا از فتنه و فسادشان در امان باشى، و از نيرنگها و توطئه‏هاشان سالم بمانى.

2743 6-  سلامة العيش فى المداراة. 4 139 سلامت زندگى در مدارا كردن است.

2744 7-  سلامة الدّين و الدّنيا فى مداراة النّاس. 4 140 سلامت دين و دنياى (انسان) در مدارا كردن با مردم است.

2745 8-  عنوان العقل مداراة النّاس. 4 360 سر آغاز عقل مدارا كردن با مردم است.

2746 9-  من دارى النّاس سلم. 5 186 كسى كه با مردم مدارا كند سالم ماند.

2747 10-  من لم يصلحه حسن المداراة أصلحه سوء المكافاة. 5 249 كسى كه نيكى مدارا كردن اصلاحش نكند بدى مكافات و پى‏آمدها اصلاحش كند.

2748 11-  من دارى النّاس أمن مكرهم. 5 300 كسى كه با مردم مدارا كند از مكر و فريبشان در امان ماند.

27491 12-  من دارى أضداده أمن المحارب. 5 316 كسى كه با مخالفان و دشمنان خود مدارا كند از جنگها در امان ماند. 

2750 13-  مداراة الرّجال من أفضل الأعمال. 6 129 مدارا كردن با مردان از برترين عملها است.

باب الادعاء

2751 1-  هلك من ادّعى و خاب من افترى. 6 196 نابود گشت كسى كه ادّعا كرد (چيزى را كه شايسته آن نيست) و نوميد شد كسى كه افترا زد.

باب الدعاء

2752 1-  الدّعاء سلاح الاولياء. 1 198 دعا اسلحه اولياء الهى است.

2753 2-  أعجز النّاس من عجز عن الدّعاء. 2 414 ناتوان‏ترين مردم كسى است كه از دعا ناتوان باشد.

2754 3-  انّ كرم اللَّه سبحانه لا ينقض حكمته، فلذلك لا يقع الاجابة فى كلّ دعوة. 2 514 به راستى كه كرم و بزرگوارى خداى سبحان حكمت او را نمى‏شكند و به هم نمى‏زند، و از اين رو است كه هر دعايى مستجاب نگردد.

2755 4-  انّ اللَّه سبحانه سطوات و نقمات فاذا نزلت بكم فادفعوها بالدّعاء فانّه لا يدفع البلاء الّا الدّعاء. 2 529 به راستى كه خداى تعالى را قهرها و عقوبتهايى است، و هر گاه به شما فرود آمد آنها را با دعا دفع كنيد (و باز گردانيد) كه به راستى دفع نمى‏كند بلا را جز دعا.

2756 5-  بالدّعاء يستدفع البلاء. 3 213 به وسيله دعا مى‏توان دفع بلا كرد.

2757 6-  سلاح المؤمن الدّعاء. 4 129 اسلحه مؤمن دعاست.

2758 7-  عليك باخلاص الدّعاء فانّه أخلق بالاجابة. 4 286 بر تو باد به اخلاص (و پاكى دل) در دعا، كه چنين دعايى به اجابت شايسته‏تر است.

2759 8-  من قرع باب اللَّه فتح له. 5 267 كسى كه در خانه خدا را بكوبد، به رويش باز شود.

2760 9-  من اعطى الدّعاء لم يحرم الاجابة. 5 237 به كسى كه (توفيق و اذن) دعا داده شد، از اجابت آن محروم نخواهد ماند.

2761 10-  ليس كلّ دعاء يجاب. 5 77 هر دعايى مستجاب نشود.

2762 11-  من دعا اللَّه أجابه. 5 445 كسى كه خدا را بخواند پاسخش دهد.

2763 12-  ما المبتلى الّذى قد اشتدّ، به البلاء احوج الى الدّعاء من المعافى الّذى لا يأمن البلاء. 6 102 آن شخص گرفتارى كه بلا و گرفتارى‏اش سخت شده به دعا نيازمندتر نيست از آن شخص آسوده و سالمى كه از بلا و گرفتارى در امان نيست.

2764 13-  نعم السّلاح الدّعاء. 6 166 دعا، سلاح خوبى است.

2765 14-  لا يقنّطنّك تأخير اجابة الدّعاء فانّ العطيّة على قدر النّيّة، و ربّما تأخّرت الاجابة ليكون ذلك أعظم لاجر السّائل و أجزل لعطاء النّائل. 6 311 مبادا هيچگاه تأخير اجابت دعا تو را نا اميد كند، زيرا عطاى الهى به اندازه نيّت‏ است، و گاهى است كه اجابت دعا به تأخير افتد تا پاداش درخواست كننده بزرگتر و بخششى بيشتر براى دهنده داشته باشد.

2766 15-  لا تستبطى‏ء اجابة دعائك و قد سددت طريقه بالذّنوب. 6 302 دير مشمار زمان اجابت دعاى خود را در صورتى كه راه آن را با گناهان بسته‏اى.

باب الدماء (خونريزى)

2767 1-  اللّهمّ احقن دمائنا و دمائهم و اصلح ذات بيننا و بينهم و أنقذهم من ضلالتهم حتّى يعرف الحقّ من جهله و يرعوى عن الغىّ و الغدر من لهج به. 2 150 معبودا خونهاى ما و خونهاى آنها را حفظ كن، و ميان ما و آنها را اصلاح كن و از گمراهى نجاتشان ده، تا آنان كه نادانند حق را بشناسند، و كسانى كه با حق ستيزگى و نيرنگ كنند دست برداشته و باز گردند. 

2768 2-  سفك الدّماء بغير حقّها يدعو الى حلول النّقمة و زوال النّعمة. 4 145 خونريزى به ناحق، موجب فرود آمدن عذاب الهى و زوال نعمت گردد.

باب الدنيا

2769 1-  الدّنيا تسلم. 1 10 دنيا (آدمى را) به خوارى كشاند.

2770 2-  الدّنيا امد، الآخرة أبد. 1 10 دنيا زمانى است كوتاه، و آخرت ابدى است و جاويدان.

2771 3-  الدّنيا تغوى. 1 16 دنيا، گمراه مى‏كند.

2772 4-  الدّنيا تضرّ، الآخرة تسرّ. 1 45 دنيا زيان رساند، و آخرت شادمان گرداند.

2773 5-  الدّنيا خسران. 1 55 دنيا، زيان و خسران است.

2774 6-  الدّنيا فانية. 1 64 دنيا، فانى و نابود شدنى است.

2775 7-  الدّنيا بالاتّفاق، الآخرة بالاستحقاق. 1 59 دنيا، به تصادف و اتفاق داده شده ولى آخرت از روى استحقاق و شايستگى است.

2776 8-  الدّنيا ظلّ زائل. 1 84 دنيا، سايه‏اى است رفتنى.

2777 9-  الكمال فى الدّنيا مفقود. 1 91 كمال در دنيا (و رسيدن به دلخواه و تمامى خواسته‏ها) ناياب است.

2778 10-  الدّنيا سوق الخسران. 1 106 دنيا، بازار زيان و خسران است.

2779 11-  الدّنيا مزرعة الشّرّ. 1 108 دنيا، كشتزار بديهاست (و غالبا تخم بدى در آن بكارند).

2780 12-  الدّنيا ضحكة مستعبر. 1 108 دنيا، وسيله خنده كسانى است كه چشم گريان دارند.

2781 13-  الدّنيا دار المحن. 1 112 دنيا خانه محنتها و رنجهاست.

2782 14-  الدّنيا معبرة الآخرة. 1 120 دنيا گذرگاه آخرت است.

2783 15-  الدّنيا مطلّقة الاكياس. 1 120 دنيا مطلّقة (و همسر طلاق داده) زيركان است.

2784 16-  العاجلة منية الارجاس. 1 120 سراى زود گذر دنيا آرمان پليدان است.

2785 17-  الفرح بالدّنيا حمق. 1 124 خوشحالى و شادمان شدن به دنيا حماقت و كم عقلى است.

2786 18-  الدّنيا تغرّ و تضرّ و تمرّ. 1 139 دنيا فريب دهد و زيان زند و بگذرد.

2787 19-  الدّنيا محلّ الآفات. 1 153 دنيا، جايگاه آفتهاست.

2788 20-  المواصل للدّنيا مقطوع. 1 165 كسى كه به دنيا بپيوندد از آخرت و كمالات بريده شده است.

2789 21-  الدّنيا منية الاشقياء. 1 183 دنيا آرمان بدبختان است.

2790 22-  العاجلة غرور الحمقى. 1 225 دنياى زود گذر فريب (يا فريب دهنده) احمقان است.

2791 23-  الدّنيا مصرع العقول. 1 230 دنيا لغزشگاه و جاى افتادن عقلها و خردهاست.

2792 24-  الدّنيا محلّ الغير. 1 257 دنيا جايگاه دگرگونى‏هاست.

2793 25-  الدّنيا دار المحنة. 1 276 دنيا سراى محنت و اندوه است.

2794 26-  الدّنيا غنيمة الحمقى. 1 280 دنيا غنيمت مردمان احمق و كم خرد است.

2795 27-  الرّغبة فى الدّنيا توجب المقت. 1 315 رغبت در دنيا دشمنى آرد.

2796 28-  الدّنيا كيوم مضى و شهر انقضى. 1 316 دنيا همچون روزى است گذشته و ماهى است كه به سر آمده.

2797 29-  الدّنيا دار الغرباء و موطن الاشقياء. 1 316 دنيا سراى غريبان و وطن مردمان بخت برگشته است.

2798 30-  الوله بالدّنيا أعظم فتنة. 1 317 شيفته شدن به دنيا بزرگترين فتنه است.

2799 31-  الدّنيا كما تجبر تكسر. 1 321 دنيا همان گونه كه جبران شكستگى‏ مى‏كند، مى‏شكند.

2800 32-  أسباب الدّنيا منقطعة و عواريها مرتجعة. 1 359 اسباب و وسايل دنيا بريدنى، و عاريتهاى آن بازگشتنى است. 

2801 33-  الدّنيا سمّ آكله من لا يعرفه. 1 371 دنيا زهرى است و خورنده آن كسى است كه آن را نمى‏شناسد.

2802 34-  الدّنيا معدن الشّرّ و محلّ الغرور. 1 383 دنيا مركز بدى و جايگاه فريب است.

2803 35-  الدّنيا لا تصفوا لشارب و لا تفى لصاحب. 2 33 دنيا نوشيدنى صاف و بى‏آلايشى نيست براى كسى كه بخواهد بنوشد، و به دنيا دار، وفا نكند.

2804 36-  الدّنيا مليئة بالمصائب طارقة بالفجائع و النّوائب. 2 34 دنيا آكنده و مالامال به مصيبتها است، و كوبنده درهاست در شب، كه دردها و حادثه‏هاى ناگوار بياورد.

2805 37-  الدّنيا منتقلة فانية ان بقيت لك لم تبق لها. 2 52 دنيا جابجا شونده و نابود شدنى است كه اگر فرضا براى تو پايدار بماند، تو براى آن پايدار نخواهى ماند.

2806 38-  النّاس أبناء الدّنيا و الولد مطبوع على حبّ امّه. 2 64 مردم فرزندان دنيا هستند، و فرزند بر دوستى مادرش سرشته شده است.

2807 39-  الدّنيا ان انجلت انجلت، و اذا جلت ارتحلت. 2 78 دنيا اگر باز شود (و رو آورد) باز شود، و اگر پراكنده شود برود (و به ديگرى منتقل شود).

2808 40-  الدّنيا صفقة مغبون و الانسان مغبون بها. 2 71 دنيا معامله و داد و ستدى است زيان دار، و اين انسان است كه در اين معامله زيان مى‏كند.

2809 41-  الدّنيا عرض حاضر، يأكل منه البرّ و الفاجر، و الآخرة دار حقّ يحكم فيها ملك قادر. 2 84 دنيا بهره‏اى است حاضر كه مى‏خورند از آن نيكو كار و بد كار، و آخرت سرايى است پا بر جا و با حقيقت كه حكومت كند در آن پادشاهى توانا.

2810 42-  الدّنيا ظلّ الغمام و حلم المنام. 2 91 دنيا سايه ابر، و رؤيايى است كه در خواب بينند.

2811 43-  الرّكون الى الدّنيا مع ما يعاين من غيرها جهل. 2 102 دلبستگى به دنيا با مشاهده دگرگونيهاى آن، نادانى است.

2812 44-  المغبون من شغل بالدّنيا وفاته حظّه من الآخرة. 2 110 فريب خورده كسى است كه به دنيا سرگرم شود و بهره آخرت از دستش برود.

2813 45-  الرّكون الى الدّنيا مع ما يعاين من سوء تقلّبها جهل. 2 116 دلبستگى به دنيا با مشاهده گردش و چرخش آن، نادانى است.

2814 46-  الدّنيا مصائب مفجعة و منايا موجعة و عبر مقطّعة. 2 118 مجموعه دنيا مصيبتهايى است فجيع و مرگ‏هايى است دردناك، و عبرتهايى است قاطع و برنده.

2815 47-  الدّنيا غرور حائل و سراب زائل و سناد مائل. 2 121 دنيا فريبنده‏اى است كه دوام ندارد، و سرابى است كه زوال پذيرد، و تكيه گاهى است متمايل به كجى كه فرو ريزد.

2816 48-  الدّنيا شرك النّفوس و قراره كلّ ضرّ و بؤس. 2 119 دنيا دام و كمند جانها و قرارگاه هر زيان و سختى است.

2817 49-  أوقات الدّنيا و ان طالت قصيرة، و المتعة بها و ان كثرت يسيرة. 2 160 اوقات دنيا اگر چه به درازا كشد كوتاه است، و بهره‏مندى از آن اگر چه بسيار باشد اندك خواهد بود.

2818 50-  اعزف عن دنياك تسعد بمنقلبك و تصلح مثواك. 2 181 خويشتن را از دنيا باز دار تا نسبت به بازگشتگاه خود (سراى آخرت) نيكبخت گردى و جايگاه خود را اصلاح كنى.

2819 51-  انظر الى الدّنيا نظر الزّاهد المفارق، و لا تنظر اليها نظر العاشق الوامق. 2 205 به دنيا بنگر نگريستن كسى كه بدان رغبتى ندارد و از آن جدا گردد، و منگر بدان نگريستن عاشقى شيدا

2820 52-  ارفضوا هذه الدّنيا ذميمة فقد رفضت من كان اشعف بها منكم. 2 242 واگذاريد و رها كنيد اين دنياى مذموم و نكوهيده را كه واگذارده است آنهايى را كه علاقه‏شان از شما به دنيا بيشتر بوده (و به آنها وفا نكرده تا چه رسد به شما).

2821 53-  اهربوا من الدّنيا و اصرفوا قلوبكم-  عنها، فانّها سجن المؤمن حظّه منها قليل، و عقله بها عليل و ناظره فيها كليل. 2 260 بگريزيد از دنيا و دلهاتان را از آن باز گردانيد، كه دنيا زندان مؤمن است، بهره‏اش از دنيا اندك، و خرد و عقل او نسبت به دنيا بيمار، و ديده او در باره آن كند است.

2822 54-  ارفضوا هذه الدّنيا التّاركة لكم و ان لم تحبّوا تركها، و المبيلة اجسادكم على محبّتكم لتجديدها. 2 270 رها كنيد اين دنيايى كه شما را رها كرده اگر چه رهايى آن را دوست نمى‏داريد، و اين بى‏وفايى كه بدنهاتان را كهنه كرده با اين كه شما نو كردن آن را دوست مى‏داريد.

2823 55-  احذر الدّنيا فانّها شبكة الشّيطان و مفسدة الايمان. 2 279 بپرهيز از دنيا كه كمند شيطان، و تباه كننده ايمان است.

2824 56-  ايّاك و حبّ الدّنيا فانّها أصل كلّ خطيئة و معدن كلّ بليّة. 2 297 بر تو باد كه پرهيز كنى از دوستى دنيا كه اين دوستى ريشه هر خطا و معدن هر بلا و گرفتارى است.

2825 57-  ايّاك أن تبيع حظّك من ربّك و زلفتك لديه بحقير من حطام الدّنيا. 2 305 بر تو باد كه بپرهيزى از اين كه بهره خويش را از پروردگار خود، و منزلتت را در پيشگاه او، به اندكى از علف خشكيده دنيا بفروشى.

2826 58-  ايّاك ان ينزل بك الموت و انت آبق عن ربّك فى طلب الدّنيا. 2 305 بر تو باد كه بپرهيزى از اين كه مرگ بر تو فرود آيد در حالى كه به صورت برده‏اى فرارى به دنبال دنيا باشى.

2827 59-  ايّاك و الوله بالدّنيا فانّها تورثك الشّقاء و البلاء، و تحدوك على بيع البقاء بالفناء. 2 307 بر تو باد كه پرهيز كنى از اين كه شيفته و شيداى دنيا گردى كه براى تو بدبختى و گرفتارى به بار آورد، و وادار كند تو را به اين كه سراى پايدار و ماندنى را به دنيا ناپايدار و فانى بفروشى.