جلوه پوچ حيات
جلوه پوچ حيات عبارت از آن است كه آدمي حيات را به بازي گرفته
وبراي آن ارزشي غير از خور و خواب و لذت جويي قايل نباشد. اگر انساني حيات خود
را در هواو هوسهاي نفساني غوطه ور سازد حيات او پوچ خواهدبود. در آيات بسياري
به اين بعد حيات توجه شده است .
وَ مَاالحَيوه الدُّنيا اِلاّ' مَتاع الغُروُر
زندگي دنيا چيزي جز كالاي فريبنده نيست .
[آل عمران]
اِعْلَمُوا اِنَّما الحَيوه الدُّنيا لَعِب و لَهٌو وَ تَفاخُرٌ
بَيْنَكُم وَ تَكاثرٌ في الامْوال وَالاَولا'د.
بدانيد كه كه همانا زندگي دنيا جز براى، سرگرمى، زيور وخودستايي
ميان يكديگر و فزوني در اموال و اولاد، چيزي بيش نيست.
[حديد 20]
آيه فوِق ابعاد مختلف حيات دنيوي را به روشني آشكار مي
سازد.
.1 لعب : قرآن زندگي دنيوي را چيزي جز بازي (لعب) نمي داند. بازي
به كاري گفته مي شود كه فايده و نتيجه اي عقلاني در برندارد. مانند عموم كارهاي
كودكان . كساني هم كه فقط به جلوه پوچ حيات توجه دارند، درواقع كاري جز بازي از
آنها سر نمي زند. مولوي زندگي اين گونه افراد را اين چنين توصيف مي كند:
كودكان سازند در بازي دكان
سود نبود جز كه تعطيل زمان
شب شود در خانه آيد گرسنه
كودكان رفته بماند يك تنه
اين جهان بازيگه است و مرگ شب
باز گردي كيسه خالي پر تعب
سوي خانه گور تنها مانده اى
با فغان واحسر تا برخوانده اى
شد برهنه وقت بازي طفل خرد
دزد ناگاهش كلاه وكفش برد
شب شد و بازي او شد بي مدد
رو ندارد كه سوي خانه رود
ني شنيدي انماالدنيا لعب
باد دادي رخت و كشتي مُرتَعِب
پيش از آنكه شب شود جامه بجو
روز را ضايع مكن در گفتگو
2 . لهو: بعد ديگر حيات دنيوى، سرگرمى است . يعني كاري كه اشتغال
به آن، انسان را از كارهاي مهم ديگر باز مي دارد. در فرِ ميان لهو و لعب گفته
اند كه لعب نتيجه اش تنها فوت وقت است، اما لهو علاوه بر اتلاف، مستلزم
بازماندن از كار مهم نيز هست .
.3 زينت : بعد ديگر زندگي دنيوي را قرآن آرايش يا وسيله آرايش مي
داند، يعني زندگي دنيوي براي آنكه آدمي را به خود جلب كند، احتياج به آرايش و
زينت آرايي دارد. در واقع عموم كساني هم كه به اين بعد ازحيات مي نگرند همواره
جوياي آن هستند تا به آرايش مظاهر آن بپردازند.اينان در جستجوي بناهاي زيبا بر
مي آيند تا در مدت محدود عمر خود اززندگي دنيوي حداكثر استفاده را بكنند. اين
افراد به آرايش ظاهر خودمي پردازند تا شايد كمبودهاي خود را جبران كنند.
.4 تفاخر: بُعد ديگر حيات دنيوى، فخر كردن بر يكديگر است . آنها
كه فقط به جلوه پوچ حيات مي نگرند، همواره در جستجوي كسب افتخار وشهرت جويي و
جاه طلبي هستند تا به وسيله آن بر ديگران فخر فروشي كنند.براي اين افراد مواهب
زندگي دنيا كه مي تواند وسيله اي براي سير به سوي الله باشد، وسيله اي تلقي مي
شود خِدمت نفس اماره . اينان به جاي آنكه ازموفقيتهايي كه در حيات دنيوي
نصيبشان مي شود در جهت تكامل خود وديگران استفاده كنند، با عشق ورزيدن به آن
موفقيتها و هدف تلقي كردن آنها، نيروها و استعدادهاي وجودي خود را به نابودي مي
كشانند.
.5 تكاثر: بُعد ديگر حيات دنيوى، افزودن مال و اولاد است .
انسانهايي كه تنها به بُعد منفي حيات مي نگرند، هدفي جز تكاثر نخواهند داشت .
آنجا كه هدف اعلاي حيات فراموش مي شود و جلوه مثبت حيات نيز ناديده گرفته مي
شود، چيزي جز افزودن مال يا فرزند هدف تلقي نخواهد شد. در حقيقت آيه فوِق با
بيان مراحل زندگاني به اين مطلب اشاره دارد كه حاصل تمامي دلبستگيهاي آدمي به
زندگي دنيوي چيزي جز خود آرايي و خودستايي وتكثير مال و فرزند نيست كه سرانجام
هر يك از آنها نيز فنا و نابودي است، زيرا دوران بازي وسرگرميهاي كودكي و
نوجواني سپري مي شود و پس ازآن خود آراييها و فخرفروشيهاي آدمي نيز با شكستهاي
پي در پي از ميان خواهند رفت . شكي نيست كه مال و فرزند نيز از دستبرد حوادث و
اتفاقات ناگوار مصون نخواهند بود.
اِن الذّين لا'يَرجُون لِقائنا وَ رَضُوا بالحَيوه الدُّنيا
وَاطماَنّوُا بها والّذين هُم عَن آيا'تِنا غا'فِلون اولئك مأويهُم النّارُ بما
كانوا يَكسِبُون .
آنهايي كه اميدي به ملاقات ما ندارند و به زندگي دنيا خشنود شدندو
به آن تكيه كردند و كساني كه از آيات ما غافل هستند، به سبب آنچه كه انجام داده
اند جايگاهشان آتش است .
[يونس ـ 8 ]
اين آيه جلوه منفي حيات را داراي ويژگيهاي زير مي داند:
.1 بي اعتقادي به رستاخيز
2 . دلبستگي به دنيا و تكيه برآن
3 . غفلت از آيات الهي
جلوه حقيقي حيات
جلوه حقيقي حيات اين است كه آدمي به هدف واقعي خويش بينديشد وبه
حيات از افقي بالاتر از لذتجويي و بي بندوباري بنگرد، خدا را تنهاهدف حيات خود
قرار داده و بكوشد تا هر آن گام به سوي او بردارد؛ جز او كسي را قابل پرستش
نداند؛ در راه خدا و براي خدا كار كند؛ حركت او براي خداو به سوي او باشد؛
زندگي را در رابطه با خدا تفسير و تبيين كند. كسي كه به جلوه حقيقي حيات مي
انديشد، ديگر زندگي را در رابطه با نفس اماره توجيه نمي كند. زندگي دنيا براي
او وسيله اي جهت تكامل نفس تلقي مي شود وزندگي آخرت فداي زندگي دنيا نمي شود.
وي اين دو نوع حيات را دررابطه با يكديگر دانسته و حيات اخروي را مقصد واقعي
خود تلقي مي كند.در آيات بسياري زندگي اخروى، زندگي حقيقي شمرده شده و در
مقايسه باآن، زندگي دنيوي ناچيز و بي مقدار به حساب آمده است .
وَ مَا الحَيوه الدُّنيا' اِلاّ' لَعِب و لَهوٌ ولَدّار الا'خِرَه
خَيرٌ لِلَّذين يَتَقّوُن اَفَلا تَعقِلُون
زندگاني دنيا جز بازيچه و هوسراني چيز ديگري نيست، ولي زندگاني
سراي آخريت براي كساني كه در دنيا پرهيزكارند، بهتراست . آيا انديشه و تفكر نمي
كنيد؟ [انعام]
اَرضیتُم بالحَيوه الدُّنيا مِن الا'خِرَه فَما مَتاع الحَيو'ه
الدُّنيا في الا'خِرَه اِلاّ' قَليل
آيا به زندگاني دنيا در برابر آخرت راضي شده ايد؟ حال آنكه
زندگاني دنيا در برابر آخرت اندك وناچيز است .
[توبه]
بَل تُوثِروُن الحَيوه الدُّنيا و الا'خِرَه خَيرٌ وَ اَبقي '
بلكه زندگي دنيا را برگزيده اند، در حالي كه آخرت بهتر و
پايدارتراست . [اعلي ـ
16]
بنابر آيات فوِق حيات آخرت، باطن حيات دنياست و آن حيات، حيات
برتر و بالاتر است . آن حيات، حيات حقيقي است، چرا كه در آنجا اثري ازشر و
فساد، رنج وبيمارى، تزاحم و تضاد وجود ندارد، برخلاف حيات دنياكه آميخته با همه
اين امور است .
براي رسيدن به آن حيات بايد در همين دنيا به تلاش و كوشش پرداخت،
چرا كه حيات اخروي نتيجه حيات دنيوي است . به گفته پيامبر(ص):
الدنيا مزرعة الاخرة «دنيا كشتزار آخرت است» .
بنابراين چون حيات دنيوي مقدمه حيات اخروي است، قرآن حيات دنيوي
را نفي نمي كند. آنجا حيات دنيوي را بي ارزش تلقي مي كند كه دنيابدون رابطه با
حيات اخروي مطرح شود. يعني انسان بدون آنكه در فكروانديشه حيات اخروي باشد، بر
طبق خواسته هاي منفي و هوا وهوسهاي زودگذر خود زندگي كند و لحظات گرانبهاي عمر
را به تباهي بكشاند.
براي نيل به حيات ابدي شرايطي لازم است كه در آيه زير به آنها
اشاره شده است :
وَ مَن اَرادَ الا'خِرَه وَ سَعي ' لَها سَعْيَها وَ هُو مُومِن
فاوُلئِك كان سَعْيُهُم مَشكُوراً
آن كسي كه سراي آخرت را طلب كند و براي نيل به آن سعي وكوشش كند،
در حالي كه ايمان داشته باشد، سعي و تلاش آنها داراي پاداش خواهد بود.
[اسراء 19]
طبق آيه فوِق براي رسيدن به حيات اخروي سه شرط لازم است .
.1 اراده انسان به حيات ابدي تعلق پيدا كند. يعني انسان خواهان
حيات اخروي باشد، نه آنكه فقط به زندگي دنيوي توجه داشته باشد.
.2 سعي و تلاش آدمي در جهت رسيدن به حيات اخروي
.3 ايمان به خدا انگيزه اعمال انسان باشد.