فلسفه خلقت انسان

عبد الله نصری

- ۳ -


فلسفه پوچي

با بررسي و مطالعه فلسفه پوچي اين سؤال مطرح است كه آيا زندگي پوچ است يا نه؟ و اگر پوچ است آيا مي توان به آن معنا داد يا نه ؟ و خلاصه آنكه آيا زندگي ارزش زيستن را دارد يا نه ؟

از آنجايي كه اين مسئله از مهمترين مسايل بشري است . هر مكتب و نظام فكري و فلسفي به نحوي از انحاء به آن پاسخ داده است . آنچه كه در اين ميان مورد اتفاِ همه اديان الهي و اكثر مكابت بشري اين است كه پوچگرايي امري منفي و غير قابل پذيرش عقل و منطق است، زيرا كه :

اولاً: از آنجايي كه تعداد پوچگرايان در هر عصر و زماني نادر است، ناگزير از قبول اين واقعيت هستيم كه پوچگرايي نمي تواند موضوعي فطري و درون ذاتي باشد تا انسان پذيراي آن باشد. محال انگاري امري منفي است كه با تجزيه و تحليل آثار و رفتار طرفداران آن مي توان به ريشه هاي گرايش به آن پي برد. انسان بر اساس غريزه حب ذات وديگر فطريات خود زندگي را پذيرفته و آن را واجد ارزش مي يابد.

ثانياً: عدم شناخت معماهاي هستي و عوامل روحي و اجتماعي خاص موجب پوچگرايي مي شوند كه اگر آنها از ميان بروند و انسان بتواند از يك نظام دقيق فكري و فلسفي برخوردار شود تا معماي هستي را بيان كند، هرگزميل به پوچي و يأس در او پيدا نخواهد شد.

ثالثاً: بزرگترين دليل بر اينكه بدبيني و پوچگرايى، طرز فكري منفي وبيمارگونه است، عقايد و انديشه هاي نام آوران فلسفه پوچي است، زيرا اكثرآنها با وجود آنكه زندگي را تهي از معنا و مفهوم مي يابند، مي گويند بايد به آن معنا و مفهوم بخشيد. اين سخن به اين معناست كه اولاً كل هستي بيهوده نيست و در جهان چيزهاي معني دار كه بتواند به زندگي ارزش ببخشند وجوددارد و ثانياً انسان نمي تواند پوچگرايي را تحمل كند.

در ارزيابي فلسفه پوچي بايد به اين نكته اشاره كرد كه هيچ يك ازپوچگراها و نيهيليستها يك دليل عقلي براي پوچ بودن عالم هستي ارايه نداده اند، بلكه عموم آنها سرخوردگيها و آشفتگيهاي درون خود را به عنوان دليل براي پوچ بودن عالم هستي مطرح كرده اند. حتي ژان پل سارتر به عنوان يك فيلسوف، يك دليل فلسفي براي پوچ بودن عالم هستي ارايه نداده است .

در واقع اگر كسي به جهان هستي درست بنگرد، يعني به قانونمندي اين عالم توجه كند محال است كه بتواند جهان آفرينش را پوچ و عبث بينگارد.از همين جاست كه مي گوييم اگر جهان آفرينش پوچ باشد، آيا مي بايست آلبرت اينشتين و ماكس پلانك كه از بُعد فيزيكي به جهان نگاه كرده اند به اين پوچي پي ببرند يا صادِ هدايت و كافكا و كامو كه با داستان نويسي مي خواهنددردهاي بشري را درمان كنند؟

در واقع اشكال بزرگ پوچگرايان از اينجا سر چشمه مي گيرد كه اينان خدا را كنار گذاشته و در نتيجه به بن بستهاي ناشي از آن گرفتار آمده اند: بن بست يله شدن آدمي درجهان، غربت انسان در هستى، تنهايي و واماندگي و...

بايد به اين نكته مهم توجه داشت كه تنها خداست كه مي تواند به زندگي و خلاهاي وجودي انسان معنا و مفهوم ببخشد و رنجها و دردهاي ناگوارزندگي را گوارا سازد. ايمان به خدا، به انسان شهامت و قوت مي بخشد تاآدمي با روي باز مصايب و رنجها را بپذيرد، زيرا با اعتقاد به خدا، انسان درسير به سوي مقصدي والا واعلي قرار مي گيرد كه مصائب و دردها براي رسيدن به آن از قلمروي حيات بركنار مي شوند. رودلف اوكن Ruodlf Eucken در اين مورد بيان جالبي دارد او مي گويد:

« روز به روز بيشتر احساس مي كنيم كه زندگي هرگونه معني وهرگونه ارج را، وقتي انسان نتواند به ياري قدرتي متعالى، برتر روديا خود را از آنچه هستي بلا واسطه ايجاب مي كند بيشتر و بهترگرداند از دست مي دهد.»

تنها در جهان بيني الهي كه هستي عمق و معنا پيدا مي كند، زندگي مي تواند معناو مفهوم بيابد، چرا كه در اين صورت انسان با هستي و عالم وجود در ارتباط است و به وسيله اين ارتباط خود را بر خود بر مي نهد و به ارزيابي خويشتن خويش مي پردازد.

اعتقاد به خدا موجب مي شود تا انسان هستي و حيات را با معنا تلقي كند.خدا براي انسان نقطه اتكايي است كه به وسيله آن مي تواند مصايب زندگي را درست و صحيح تفسير كرد. انسان در رابطه با خداو عشق به او از آرامش و نشاطي برخوردار مي شود كه بدون آن عشق، چنان نشاطي ميسر نيست .

ارزش حيات در قرآن

گفتيم كه پوچگرايان حيات را امري عبث مي دانند و انسان را موجودي پرتاب شده به دنيا. از نظر آنها زندگي بي معنا و مفهوم است و براي آفرينش نيز نمي توان غايتي را در نظر گرفت . در اين گفتار به بررسي ديدگاه قرآن درباره ارزش حيات مي پردازيم .

مي دانيم كه دو ديدگاه در مورد دنيا مطرح است . يكي ديدگاه آيينهاي هندي و متصوفه است كه دنيا را بي اهميت تلقي كرده، درس گوشه گيري ورهبانيت به انسان مي دهند. اينان دنيا را ذاتاً پديده اي مذموم مي دانند و راه نجات را در گريز از دنيا و بي توجهي به امور دنيوي مي دانند. رياضتهاي شاِو توانفرسا موجب مي شود تا انسان نسبت به دنيا بي اعتناء باشد و آن را نفي كند. قرآن كريم با اين نظريه شديداً مخالف است و در آيات بسيار تصريح مي كند كه بايد از نعمتهاي دنيوي بهره برداري كرد.

وَابْتَغ فيما آتيك اللّه الّدارَ الاخِرَه وَ لا'تَنْس نَصيبَك من الدُّنيِا'

ديدگاه دوم نظريه كساني است كه معتقدند هرچه هست همين زندگي مادي است و حياتي نيز به جز حيات دنيوي وجود ندارد و انسان بايد دم راغنيمت بداند و هر چه بيشتر از فرصتها استفاده كند. بهره گيري از خوشيها ولذايذ دنيوى، هدف اعلاي زندگي است . اين طرز تفكر را هيچ عقل ومنطقي توجيه نمي كند، چرا كه اين نوع زندگي متعلق به حيوانات است .قرآن تمثيل جالبي از اين افراد به دست مي دهد.

يَتمَتَّعُون وَ يأ كُلون كَما' تأكُل الاَنْعا'م

بهره مي برند و مي خورند، آن چنان كه حيوانات مي خورند. [محمد 12]

طرفداران اين نظريه انسان و دنيا را درست ارزيابي نمي كنند، چرا كه اگرفردي به امكانات و استعدادهاي خود توجه كند و به ارزيابي صحيح از دنيابپردازد، درمي يابد كه بدون افراط و تفريط مي تواند از دنيا در جهت تكامل خود استفاده كند.

قرآن كريم براي آنكه دنيازدگي را نفي كند، بر ناپايداري زندگي دنيوي تاكيد بسيار دارد.

وَاْضرِب لَهُم مَثَل الحَيوه الدُّنيا' كَماٍء اَنْزَلناه مِن السَّماءِ فَاختَلط به نَبات الاَرض فَاَصْبَح هَشيماً تَذَروُه الرّياح وَ كَان اللّه عَلي ' كُل شَي ء مُقْتَدراً

براي آنان حيات را به آبي مثال بزن كه آن را از آسمان فروفرستاديم و از آن انواع نباتات زميني كه آميخته شد روئيد. مدتي طول نمي كشد كه آن (نبات) خشك گردد و باد آن راپراكنده سازدو خدابر همه چيز تواناست . [كهف ]

دراين آيه زندگي دنيا به فطره هاي باران تشبيه شده كه خداوند از آسمان نازل مي كند. اين قطرات حيات بخش موجب سرسبز شدن گياهان مي شود.يعني دانه هايي كه در دل خاك قرار دارند به درختي پر از برگ و بار تبديل مي شوند. البته اين درختان پس از مدتي بي برگ و بار مي شوند. هر انسان درطول حيات خود دهها بار اين وضع را مشاهده مي كند. در بهاران صحنه زيباي درختان را كه آثار حيات در آن متجلي است مشاهده مي كند و درپاييز شاهد صحنه هاي مرگبار درختان بي برگ وبار خواهد بود.

آيه فوِق با تمثيل حيات و مرگ گياهان مي خواهد بگويد كه حيات دنيوي انسان نيز اين چنين ناپايدار است . به اين معنا كه انسان يك روزكودك است و روز ديگر جوان و پر نشاط، اما اين نشاط جواني ديري نپاييده كه خزان پيري به سراغ آدمي مي آيد و سرانجام نيز طوفان مرگ رشته حيات او را در هم مي پيچد.

خلاصه در منطق قرآن، حيات و زندگي داراي دو جلوه اساسي است :

.1 جلوه پوچ حيات

.2 جلوه حقيقي حيات