فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب

مسعود نادرى كلرودى

- ۳ -


براى كسب و رسيدن به مرحله اى بالاتر و ارتقاى درجه ، امتحان لازم است . به امتحان معلوم مى شود كه آيا شخص ، لياقت مرحله بالاتر را دارد يا خير. كسى كه مى خواهد از دبيرستان وارد دانشگاه شود علاوه بر زحمت و تلاش ‍ بايد آزمون هم بدهد. وقتى كه مى خواهند به ورزشكاران درجه و كمربند بالاتر بدهند از آنها امتحان مى گيرند و دستور اجراى تكنيك ها و مبارزه را مى دهند تا ببينند كه آيا در اجراى آنها موفق است يا نه .
امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: انما خلق الدنيا و اءهلها ليبلوهم فيها (28) ؛ خدا دنيا و اهلش را آفريد تا آنان را بيازمايد.
در زندگى هم خداوند انسانها را با احكام و دستورهاى شرعى مى آزمايد تا روشن شود چه كسى به فرمان هاى او گردن مى نهد و چه كسى نافرمانى مى كند.
داستان : ابراهيم (عليه السلام ) و قربانى اسماعيل (عليه السلام )
خداوند ابراهيم (عليه السلام ) را مامور كرد كه به دست خود اسماعيل (عليه السلام ) را قربانى نمايد. اين جريان ، آزمايشى بود براى او، تا مقدار صبر و تحملش در برابر فرمان الهى معلوم گردد، و عطاى پروردگار به او از روى استحقاق و شايستگى باشد. حالا پس از سالها تنهايى و بى فرزندى ، وقتى كه نور چشم او كمى بزرگ شده و به سيزده سالگى رسيده ، ابراهيم مامور مى شود به دست خود او را ذبح كند.
ابراهيم به اسماعيل (عليه السلام ) مى گويد: پسر جان ! من در خواب ديده ام كه تو را قربانى مى كنم ، بنگر تا راى تو در اين باره چيست ؟
گفت : پدر جان ! به هر چه مامورى ، عمل كن كه انشاء الله مرا از صابران خواهى يافت . خود اسماعيل (عليه السلام ) پدر را به اين كار ترغيب مى كند و مى گويد: اكنون كه تصميم به كشتن من دارى ، دست و پايم را محكم ببند كه در وقت سر بريدنم ، آن موقع كه كارد بر گلويم ميرسد، دست و پا نزنم ، و اجر و ثوابم كاسته نشود، زيرا مرگ سخت است و ترس آن را دارم كه در آن هنگام مضطرب شوم و ديگر آن كه كاردت را تيز كن و به سرعت بر گلويم بكش تا زودتر آسوده شوم . هنگامى كه مرا بر زمين خوابانيدى صورتم را رو به زمين بنه ، و مرا به يك طرف صورت بر زمين نخوابان ، زيرا مى ترسم چون نگاهت به صورت من بيافتد، حال رقت به تو دست دهد و مانع اداى فرمان الهى نشود.
جامه ات را هنگام عمل بيرون آر كه از خون من چيزى به آن نريزد و مادرم آن را نبيند. اگر مانعى نديدى پيراهنم را براى مادرم ببر، شايد براى تسليت خاطرش در مرگ من وسيله موثرى باشد و آلام درونى اش تخفيف يابد. پس ‍ از اين سخن ها بود كه ابراهيم به او گفت : به راستى تو اى فرزند! براى اداى فرمان خدا نيكو ياور و مددكار هستى .
ابراهيم (عليه السلام ) فرزند را به منا (قربانگاه ) آورد و كارد را تيز كرد و دست و پاى اسماعيل را بست و روى او بر خاك نهاد، ولى از نگاه كردن به او خوددارى و سر را به روى آسمان بلند مى كرد. آن گاه كارد را بر گلويش ‍ نهاد و به حركت درآورد، اما مشاهده كرد كه لبه كارد برگشت و كند شد. تا چند مرتبه اين عمل تكرار شد كه نداى آسمانى آمد: اى ابراهيم ! به راستى كه رويا و ماموريت خود را جامه عمل پوشاندى . جبرئيل به جاى اسماعيل ، گوسفندى (عليه السلام ) آورد و ابراهيم آن را قربانى كرد؛ و اين سنت براى حاجيان به جاى ماند كه هر ساله در منى قربانى انجام دهند (29) .
داستان : هارون مكى
سهل خراسانى به حضور امام صادق (عليه السلام ) آمد و از روى اعتراض ‍ گفت : چرا با اين كه حق با توست نشسته اى و قيام نمى كنى ؟ اكنون صد هزار نفر از شيعيان تو هستند كه به فرمان تو شمشير را از نيام بر مى كشند و با دشمن تو خواهند جنگيد. امام براى اينكه عملا جواب او را داده باشد، دستور داد، تنورى بيفروزند. آن گاه به سهل فرمود: برخيز و در ميان شعله هاى آتش تنور بنشين .
سهل گفت : اى آقاى من ! مرا در آتش مسوزان ، حرفم را پس گرفتم ، شما نيز از سخنان من بگذريد. خداوند به شما لطف و مرحمت كند.
در همين ميان يكى از ياران امام صادق (عليه السلام ) به نام هارون مكى به حضور امام رسيد. امام به او فرمود:
كفشت را به كنار انداز و در ميان آتش تنور بنشين ، او همين كار را بى درنگ انجام داد و در ميان آتش تنور نشست . امام متوجه سهل شد و از اخبار خراسان براى او مطلبى فرمود، گويى خودش از نزديك در خراسان ناظر اوضاع آن سامان بوده است .
سپس به سهل فرمود: برخيز و به تنور بنگر. چون سهل به تنور نگاه كرد، ديد هارون مكى چهار زانو در ميان آتش نشسته است .
امام فرمود: در خراسان چند نفر مثل اين شخص وجود دارد؟
عرض كرد: سوگند به خدا حتى يك نفر در خراسان ، مثل اين شخص وجود ندارد!
فرمود: من قيام نمى كنم آن هم در زمانى كه (حتى ) پنج نفر يار راستين براى ما پيدا نمى شود. ما به وقت قيام آگاه تر هستيم (30) .
6- ارتقاى درجه
بعد از امتحان گروهى قبول مى شوند و سرافراز از امتحان بيرون مى آيند و به درجه اى مى رسند كه آن مقام قرب الهى و كسب بهشت است و گروهى همه مردود مى شوند كه جايگاهشان دوزخ و عذاب الهى است .
داستان : على عابد در زندان
در ميان فرزندان امام حسن مجتبى (عليه السلام )، كه منصور دوانيقى آنها را زندانى كرده بود و در زندان فوت شد، على عابد (على بن حسن مثلث ) بود، كه از نظر عبادت و ياد خدا و صبر ممتاز بود. هنگامى كه منصور، سادات و بنى الحسن را در زندان حبس كرد، به قدرى زندان تاريك بود كه روز و شب معلوم نمى شد مگر به واسطه اذكار همين على عابد، زيرا چنان مرتب و متوالى بود كه زندانيان دخول وقت نماز را مى فهميدند. يك روز عبد الله بن حسن مثنى از سختى زندان و سنگين بودن زنجير شكوه كرد و به على عابد گفت : ابتلا و گرفتارى ما را مى بينى ، از خدا نمى خواهى ما را از اين بلا نجات دهد؟ على عابد كمى مكث كرد و آن گاه فرمود: عمو جان ! براى ما در بهشت درجه اى است كه به آن نمى رسيم مگر به صبر بر اين بلاها و يا شديدتر از اينها؛ و براى منصور جايگاهى است در جهنم كه به آن نمى رسد مگر آنچه درباره ما روا مى دارد. اگر بر اين گرفتارى و شدايد صبر كنيم ، به زودى راحت خواهيم شد، چون مرگ ما نزديك شده است . اگر ميل دارى ، براى نجات خود دعا مى كنيم ، لكن منصور به آن مرتبه اى كه در جهنم دارد نخواهد رسيد.
عبد الله گفت : صبر مى كنيم . سه روز نگذشت كه على عابد در حال سجده از دنيا رفت . عبد الله گمان كرد او در خواب است ، گفت : پسر برادرم را بيدار كنيد، همين كه او را حركت دادند ديدند بيدار نمى شود و فهميدند از دنيا رفته است (31) .
7- كفاره گناهان
گاهى بلاها براى از بين رفتن گناهان است و چه بهتر اين كه انسان در دنيا به گرفتارى و دشوارى ها مبتلا شود، چون عقاب و عذاب آخرت خيلى سخت تر از عذاب دنياست . امير مومنان على (عليه السلام ) در دعاى كميل اين چنين مى فرمايند: فكيف احتمالى لبلاء الاخره ...؛ پس چگونه تحمل كنم بلاى آخرت را تحمل كنم و آن بلايى طولانى و هميشگى و كم ناشدنى است و از خشم و انتقام خدا به وجود آمده است و آسمانها و زمين در برابر آن توان ايستادگى ندارند، اى آقاى من ! تا چه رسد به من كه بنده توام و خوار و بى مقدار و گدا و بيچاره ام اى معبودم !
خداوند به بعضى نظر لطف و رحمت دارد و مى خواهد كه در همين دنيا عقوبت و پاك شوند و در نتيجه ، در همين دنيا آنها را به مصايب و سختيها دچار مى سازد كه مصايب و سختى ها كفاره گناهان آنان شود و بدين سبب پاك از دنيا بروند. اما درباره بعضى كه به طور كلى خدا و آخرت را فراموش ‍ كرده اند اما در دنيا خوبى هايى هم داشته اند به عكس عمل مى كنند؛ يعنى در همين دنيا پاداش خوبى هاى آنها را مى دهد تا در آخرت پاداشى نداشته باشند و مستقيم به جهنم بروند.
داستان : كفاره گناهان
پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل به شخصى گذشت كه زير ديوارى جان داده بود، و نيمى از بدنش را كه بيرون از ديوار بود درندگان پاره كرده بودند. از آن شهر گذشت و به شهر ديگر وارد و ديد بر جسد يكى از بزرگان شهر، كه مرده بود، كفن ابريشمى كرده و بر تابوت زرين نهاده اند و براى جنازه اش ‍ عنبر و عود به كار برده و جمعيت زيادى در تشييع جنازه اش شركت كرده اند به خداوند عرض كرد. خدايا! تو حكيم و عادل هستى و ستم روا نمى دارى از چه رو آن بنده ات كه هرگز شرك نياورد، آن طور بميرد و اين شخص كه هرگز تو را پرستش ننموده اين طور.
خطاب شد: همان طور كه گفتى من حكيم هستم و ستم روا نمى دارم ، اما آن بنده گناهانى داشت ، خواستم اين نوع مردن ، كفاره گناهانش باشد ، كه پاكيزه نزدم بيايد و اين شخص كارهاى نيكى داشت ، خواستم پاداش آن را در دنيا به او بدهم و چون به نزدم وارد شد كردار نيكى نداشته باشد.
8- اجر و ثواب
هرگاه خداوند بنده اى را دوست داشته باشد بدان بنده لطف و رحمت مى كند بدين گونه كه او را به بلا و مصيبت دچار مى سازد تا به پاداش صبرش ‍ بر بلا پاداشى فراوان بدو بدهد. من ابتكى من المومنين ببلاء فصبر عليه كان له مثل اءجر اءلف شهيد (32)
هر مومنى به بلايى مبتلا شود و بر آن صبر كند برايش مثل اجر هزار شهيد خواهد بود. بزرگى را ديدند كه به زمين خورده و شديدا آسيب ديده است ولى در اين حال دارد مى خندد و خوشحال است . مردم تعجب نمودند كه شما بايد به شدت ناراحت باشيد ولى داريد مى خنديد!؟ فرمود: اگر مى دانستيد كه خداوند در مقابل هر درد و رنجى چقدر اجر و ثواب مى دهد شما هم خوشحال مى شديد.
داستان : مقام عبادى مريض
روزى پيامبر (صلى الله عليه و اله ) سرش را به سوى آسمان بلند كرد و خنديد. شخصى پرسيد: ديدم سر مباركتان را به آسمان بلند كرديد و خنديديد، علتش چه بود؟ فرمود: خنده ام از اين جهت بود كه تعجب نمودم از دو فرشته اى كه در آسمان به سوى زمين آمدند و در جستجوى مومن صالح بودند كه هميشه او را در مصلا (محل نماز) خود مى ديدند، تا اعمال او را بنويسند، و به سوى آسمان ببرند. اين بار او را در محل نماز خودش نديدند. به سوى آسمان عروج كردند و به خدا عرض كردند:
پروردگارا! بنده تو، فلانى را در محل نمازش نديديم تا اعمال نيكش را بنويسيم ، بلكه او را در بستر بيمارى ديديم .
خداوند به آنها فرمود: براى بنده ام تا وقتى بيمار است ، مثل همان كارهاى نيكى كه در شبانه روز انجام مى داد بنويسيد. بر ماست كه تا هنگامى كه بيمار است پاداش اعمال خيرى كه هنگام صحت انجام مى داد، بنويسيم .
9- توجه دادن مومن به خداوند و زنگ بيدار باش
گاهى انسانها در طول حيات مادى از هدف اصلى (رسيدن به مقام قرب الهى و كسب بهشت ) غافل و به دنياى مادى و ناز و نعمتهاى آن مشغول مى شوند؛ مانند كسى كه ماموريتى را در كشورى به عهده او گذارده اند كه نتيجه درست آن ماموريت ، پاداش بالا و هميشگى و نتيجه غلط آن زندان و تنبيه است ، اما فرد وقتى پا در پايتخت آن كشور مى گذارد پاركها و سينماها و بازار توجهش را جلب مى كند، به پاركها سر مى زند، به سينما مى رود و خلاصه به گشت و گذار مى گذراند و ناگهان روزى به خود مى آيد كه ماموريت تمام شده است . در اين صورت بايد سرافكنده باز گردد و منتظر مجازات باشد.
اما كسى كه تمام حواس او به ماموريت بود و از امكانات امور رفاهى به اندازه لازم و در جاى خود استفاده كرد سرافراز باز مى گردد و نتيجه آن پاداش و راحتى دايمى است . در اين دنيا، زن و بچه ، مال و منال ، لذتها و، مقامها و...همه جاذبه هايى هستند كه ما را از ماموريتمان باز مى دارد و سبب مى شود آخرت را فراموش كنيم و در خواب فرو رويم ، اما هنگامى كه مرگ فرا مى رسد، چشم باز مى كنيم و مى بينيم كه دستمان خالى است و هيچ كارى نكرده ايم . خدايى كه بندگانش را دوست دارد مى خواهد آنها را به خود آورد و بيدار نمايد و بلا و مصايب زنگ بيدار باش است . چطور طبيبى كه مى خواهد مريض بيهوش خود را به هوش آورد به آن سيلى مى زند، همين طور خداوند گاه سيلى رحمت خويش را بر صورت جامعه بشرى مى نوازد و آنها را دچار مصيبت و بلا مى كند: مرگ ، بيمارى ، سيل ، زلزله ، سرما، گرما، آفات كشاورزى ، فقر و... .
براى اين سختيها و مصيبت ها دو نتيجه مترتب است :
1- انسان به هنگام بلا و مصيبت ذاتا و فطرتا متوجه ذات اقدس الهى مى شود. آن جا كه از همه كس نا اميد مى شود در اوج بلا و نا اميدى در ته دلش نورى مى درخشد و اميدى زنده مى شود و او را صدا مى زند و آن كسى نيست جز خدا.
2- انسان مغرور كه تا ديروز گمان مى كرد همه چيز خودش است و داراى قدرتى است و هر كارى كه دلش بخواهد مى كند و به هيچ كس احتياجى ندارد در موقع بلا و مصيبت متوجه ضعف و ناتوانى خود مى شود و مى فهمد كه او چقدر ضعيف و ناتوان است و قوى و قادر و تواناى مطلق و واقعى ذات اقدس الهى است .
و ما اءرسلنا فى قريه من نبى الا اءخذنا اءهلها بالباءساء و الضراء لعلهم يضرعون (33) هيچ پيامبرى را در هيچ شهرى نفرستاديم مگر آن كه مردم آن جا را به شدت و سختى دچار نموديم تا شايد (بيدار) و به ما متوجه شوند.
و لقد اءخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون (34) و ما خاندان فرعون را به خشكسالى و كمبود محصول گرفتار كرديم تا متذكر شوند.
چرا مرگ ؟
اين يك سؤ ال اساسى است كه چرا موجودات پس از آن كه به وجود آمدند و طعم حيات را چشيدند مى ميرند؟
جواب : جواب تفصيلى اين سؤ ال در اين جا نمى گنجد لذا به اختصار بدان پاسخ داده مى شود: بايد بگوييم كه مرگ عين رحمت و لطف الهى است كه اگر انسانها نميرند و بخواهند در اين دنيا بمانند مى ميرند؛ يعنى همان گونه كه عالم جنين مقدمه اى است براى اين دنيا و قسمت هاى مختلف بدن در آن ايام شكل مى گيرند: ريه ها، دستگاه هاضمه ، قلب و... . در آن ايام از هيچ كدام از آنها استفاده نمى كنيم ، اما آن جا به وجود مى آيند و در آن جا انسان براى زندگى در اين دنيا آماده مى شود و از دنياى كوچك به اين دنياى بزرگ پا مى نهد. بله ، جنين بايد آن عالم جنينى و رحم را رها كند و در حقيقت در دنياى رحم بميرد تا بتواند بدين دنيا پا بگذارد و به حيات برتر دست يابد. اگر جنين در رحم مادر بعد از نه ماهگى نميرد؛ به عبارتى خارج نشود و به اين دنياى مادى نيايد در آن جا از بين خواهد رفت و مى گندد، ولى وقتى كه از آن جا خارج شد وارد عالمى برتر و بزرگ تر از آن مى شود و اين مرگ در حقيقت ، براى جنين پلى است كه او را به دنياى برتر و بهتر انتقال مى دهد؛ يعنى ديگر آن عالم رحم ، ظرفيت نگه دارى طفل را ندارد و اين انتقال ، عين لطف و رحمت الهى است . تخم مرغ بعد از مدتى كه جوجه درون آن تشكيل شد ديگر ظرفيت تحمل جوجه را ندارد در نتيجه جوجه آن پوسته را مى شكند و از آن دنياى تخم مرغى و پوسته مى ميرد و وارد دنياى بزرگ تر مى شود. اگر از آن خارج نشود حتما از بين خواهد رفت . پس جنين وارد اين دنيا مى شود و اين دنيا براى او عالمى گسترده تر است و اين نوع مرگ براى جنين ، در حقيقت مرگ نيست ، بلكه گسترش و ادامه حيات است . اين دنيا هم مثل عالم رحم است و مقدمه اى براى دنياى آخرت است ؛ محل آمادگى انسان براى درك حيات برتر. انسان به مرحله اى مى رسد؛ مثل نه ماهگى در رحم ، كه بايد از اين دنيا برود چون دنيا ديگر ظرفيت وجود انسان را ندارد از اين رو مرگ بر او عارض مى گردد و اگر نميرد و وارد آن دنيا نشود مانند جنين از بين خواهد رفت . لذا اين ، عين لطف و رحمت الهى است و آخرت ادامه اين حيات : (انا لله و انا اليه راجعون ).
امام حسين (عليه السلام ) فرمود: فما الموت الا قنطره ... (35) ؛ مرگ پلى است كه شما را از دردسرهاى دنيا به رفاه و لطف خدا مى رساند، همان گونه كه براى دشمنان خدا، انتقال از كاخ به زندان است .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و اله ) فرمودند: خروج مومن از دنيا همچون بيرون آمدن طفل از شكم مادر است كه از تاريكى ها تنگى ها و فشارها به فضاى روشن و بزرگ وارد مى شود (36) .
علاوه بر اينها عدل الهى اقتضا مى كند عالمى با ظرفيت تر از اين دنياى خاكى براى حساب و عقاب و ثواب بيافريند، چرا كه اين دنيا ظرفيت دادن ثواب و عقاب به طور كامل را ندارد؛ مثلا كسى كه تعداد زيادى را كشته و جنايات زيادى را مرتكب شده است ، چطور در مقابل اين همه جنايت عقاب مى شود؟ حداكثر مى توان او را يك مرتبه كشت نه بيشتر، يا فردى مثل پيامبر اكرم (صلى الله عليه و اله ) با اين خدمت بزرگ به بشر، كه همان هدايت است ، چگونه در دنيا ممكن است پاداشش داده شود. (و لتجزى كل نفس بما كسبت (37) )؛ جزا داده مى شود به هر كسى به آن چه انجام داده است .
عذاب
بر اين جهان هستى قانون على و معلولى حكم فرماست . جهان طورى طراحى شده است كه هر كسى نتيجه عمل خود را علاوه بر آخرت در همين دنيا مى گيرد، البته تا حدى كه اين دنيا ظرفيت آن را داشته باشد، نه به صورت كامل ؛ مثلا فردى كه در اين دنيا هزار نفر را كشته باشد چگونه در اين دنيا مى تواند به مجازات برسد! حداكثر در مقابل يك نفر از كشته شده ها قصاص مى شود نه بيشتر و در كارهاى خوب و پاداش آن هم همين طور. بلا و عذاب كيفرهايى هستند كه رابطه على و معلولى با گناه دارند؛ يعنى معلول گناه و نتيجه طبيعى آنند كه اين كيفرها را مكافات عمل يا اثر وضعى گناه مى گويند.
اين مكافات و عقاب بسته به نوع گناه فرق مى كند:
گاهى اوقات كوچك است و گاهى بزرگ ؛ مانند عذابهايى كه بر اقوام لوط و عاد و ثمود و... نازل شد. هر كسى كه مرتكب گناهى مى شود قبل از هر چيز وجدانش او را مجازات مى كند و به گرفتاريهاى روحى و جسمى مبتلا مى شود؛ مثلا افرادى كه شراب مصرف مى كنند علاوه بر آثار اجتماعى به ناراحتيهاى جسمانى چون ناراحتى كبد و...دچار مى شود و بر فرزندان آن هم اثر سوء دارد. كسانى كه مرتكب عمل زشت زنا مى شوند علاوه بر آن كه اجتماع و خانواده ها را دچار بحران روحى و مشكلات روانى و از هم پاشيدگى مى كنند ممكن است خودشان را به بيماريهايى چون ايدز، سوزاك ، سفليس و...مبتلا سازند. كسى كه خود را از بلندى پرت مى كند نتيجه آن كشته شدن است . كسى كه يكى از والدين خود را مى كشد هر چند قتل آنان واجب باشد عمرش كوتاه مى شود. لذا حضرت امير المومنين (عليه السلام ) در دعاى كميل مى فرمايد: اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل البلاء؛ خدايا! گناهانم را كه موجب نزول بلا بر من مى شوند، بر من ببخش .
امام صادق (عليه السلام ): من يموت بالذنوب اءكثر ممن يموت بالاجال و من يعيش بالاحسان اءكثر ممن يعيش بالاءعمار (38) ؛ تعداد كسانى كه به سبب گناهان مى ميرند بيشتر است از كسانى كه به واسطه به سر آمدن عمر مى ميرند.
بنابر اين كسانى كه مرتكب گناهى مى شوند بايد منتظر نتيجه طبيعى آن در همين دنيا، علاوه بر آخرت ، باشند. (ان عذاب ربك لواقع (39) )؛ البته كه عذاب خدا واقع و حتمى است . (فكلا اءخذنا بذنبه (40) )؛ هر طايفه اى را به كيفر گناهش مؤ اخذه كرديم .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ليس من عرق يضرب و لا نكبه و لا صداع و لا مرض الا بذنب (41) ؛ هيچ رگى در بدن حركت نمى كند و سرى نمى افتد و دردسر نمى گيرد و مريض نمى شود جز آن كه همه به سبب گناه است .
داستان : جزاى عمل
وقتى لشكريان چنگيز به ايران حمله كردند، همه جا حمام خون به راه انداختند. چنگيز پس از ورود به هر شهرى از مردم مى پرسيد: من شما را مى كشم يا خدا؟ اگر مى گفتند: تو مى كشى ، همه را مى كشت ، و اگر مى گفتند: خدا مى كشد، باز همه را مى كشت . تا آن كه به شهر همدان رسيد. قبلا افرادى نزد بزرگان همدان فرستاد تا آنها به نزدش بروند و چنگيز با آنان صحبت كند. همه حيران بودند كه چه كنند. جوان شجاع و هوشيارى گفت : من مى روم . گفتند: مى ترسيم كشته شوى ؟ گفت : من هم مثل ديگرانم . آن گاه آماده رفتن شد. يك شتر و يك خروس و يك بز تهيه كرد و به اردوگاه چنگيز رفت . وقتى به حضور او رسيد گفت : اى سلطان ! اگر بزرگ مى خواهى اين شتر، اگر ريش بلند مى خواهى اين بز، اگر پر حرف مى خواهى اين خروس ، و اگر صحبتى هست من آمده ام .
چنگيز گفت : بگو بدانم من اين مردم را مى كشم يا خدا؟ جوان گفت : نه تو مى كشى و نه خدا.
پرسيد: پس چه كسى مى كشد؟ گفت : جزاى عملشان (42) .
ما در اين جا به بعضى از گناهانى كه اثر وضعى آنها در همين دنيا به صورت بلا و مصيبت : سيل ، زلزله ، قحطى ، كم آبى ، بيمارى و...پديدار مى گردد اشاره مى كنيم هر چند كه اثر وضعى و مكافات هر گناهى ، كوچك يا بزرگ ، آن آشكار مى شود پس بايد از هر گونه گناهى ، چه كوچك و چه بزرگ ، بپرهيزيم تا دچار قهر الهى در دنيا و آخرت نشويم .
1- زنا
يكى از گناهانى كه علاوه بر آخرت در دنيا هم سبب نزول عذاب بر آن فرد و گروه مى شود زناست . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و اله ) فرمود:
اذا ظهر الزنى من بعدى كثر موت الفجاءه (43) ؛ هرگاه بعد از من زنا گسترش يابد مرگ ناگهانى زياد مى شود.
ديگر آثار زنا آمدن زلزله است . امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اذا فشا اءربعه ظهرت اءربعه : اذا فشا الزنى ظهرت الزلزله و... (44)؛ چون چهار چيز گسترش يابد چهار چيز ديگر پديدار شود: چون زنا گسترش يابد زلزله پديدار گردد... .
رسول خدا فرمودند: چهار چيز است كه يكى از آنها داخل هيچ خانه اى نمى شود مگر آن كه آن خانه خراب شود و هرگز بركت نخواهد داشت : خيانت در امانت ؛ دزدى ؛ شراب خوارى ؛ زنا.
داستان : قاتل يحيى زنا زاده بود
در زمان حضرت يحيى (عليه السلام ) پادشاهى به نام ((هيروديس )) بود كه آن حضرت را دوست مى داشت و آن پيامبر را مردى عادل مى دانست و رعايت حال او را مى نمود. پادشاه با زنى رابطه نامشروع داشت وقتى آن زن كمى پير شد دختر خود را آرايش كرد و نزد شاه جلوه داد تا عاشق او شود. شاه نيز عاشق او شد. اما وقتى خواست با او ازدواج كند از حضرت يحيى پرسيد: آيا چنين ازدواجى جايز است يا نه ؟ حضرت يحيى جواب منفى داد. بدين سبب كينه يحيى به دل زن رسوخ كرد. مادر دختر وقتى پادشاه را مست شراب ديد، دختر را آرايش كرد و به نزدش فرستاد و پادشاه از او كام خواست او گفت : به شرط آن كه سر يحيى را از بدنش جدا كنى . شاه دستور داد و به دستور او سر از بدن يحيى جدا كردند. بر طبق نقل ديگر پادشاه قصد داشت با دختر خواهر يا دختر برادرش به نام ((هيروديا)) ازدواج كند كه يحيى نهى كرد، و خواسته دختر از پادشاه قتل يحيى بود. امام باقر فرمود: قاتل يحيى فرزند زنا بود همان طور كه قاتل على (عليه السلام ) و حسين بن على (عليه السلام ) زنازاده بودند. چون يحيى به قتل رسيد، خداوند بخت النصر از پادشاهان بابل را بر بيت المقدس مسلط كرد و هفتاد هزار نفر از آنان را كشت تا خون يحيى از جوشش ايستاد (45) .
2- لواط
يكى از گناهان كبيره كه سبب نزول بلا مى شود لواط است . امام صادق (عليه السلام ) فرمود: چون قوم لوط كردند آنچه كردند زمين گريست تا گريه اش به عرش رسيد. پس وحى شد به آسمان ، كه سنگ بر سر ايشان ببارد و به زمين ، كه ايشان را فرو برد (46) .
حضرت رضا (عليه السلام ) فرمودند: بترس و زنا و لواط را ترك كن و لواط بدتر از زناست و اين دو گناه ، 72 گونه درد در دنيا و آخرت براى انجام دهنده اش به بار مى آورد (47) .